ما ایرانیها یک عادت خوبی که داریم، این است که در فراز و فرودهای زندگی، در شادیها و ناخوشیها و در اوج امیدواری و ناامیدی باید خودمان را برسانیم به حرم امام رضا(ع). این سنت حسنه که دیگر در جان ما ریشه دارد، زیارتی است که اگر انجام نشود، بغض میشود و مینشیند بیخ چشمها یا جوهری میشود و در سفیدی کاغذ جا خوش میکند.
خاطرات و درددلهای شهدا با امام رئوف که به صورت دست نوشته در دفتر یادداشتهای شهدا پیدا شده، حکایت عجیبی دارد که خواندن آن میتواند بارقهای از عشق و محبت به دل بنشاند.
مادر شهید حیدر بیدخام میگوید: «آخرین باری که آمد مرخصی، قصد داشت برود زیارت امام رضا(ع). آماده رفتن شده بود که از پایگاه خبر دادند که زودتر باید برگردد منطقه. در همان عملیات هم شهید شد. خیلی دلم برایش سوخت که نتوانسته بود زیارت امام رضا(ع) برود. بعد از شهادت آمد به خوابم. خیلی سرحال و خوشحال بود. گفت: مادر جان! ناراحت نباش. من به یک چشم بر هم زدن رفتم مشهد؛ زیارت امام رضا(ع).»
محمدرضا گلزاری در کتاب خط عاشقی خود مینویسد، حسن باقری میگفت: «با جمعی از فرماندهان سپاه رسیدیم خدمت حضرت آیتالله بهاءالدینی و از مشکلات اداره امور جنگ گفتیم. ایشان فرمودند: ما در ایران یک طبیب داریم که شفادهنده همه دردهاست. چرا حاجتهای خود را از امام رضا(ع) نمیخواهید؟! بعد از زیارت ایشان رفتیم، خدمت امام رضا(ع). یاد جمله آیتالله بهاءالدینی افتادم. فکر کردم که بهتر از شهادت چیزی نیست که از حضرتش بخواهم و خواستمش.» هنوز یک هفته از این زیارت نورانی نگذشته بود که امام رضا همه دردهای حسن را با شهادت التیام بخشید.
علیررضا زاکانی از امداد غیبی امام رضا(ع) به سردار طهرانی مقدم اینگونه میگوید: «حسن میگفت: رفته بودیم روسیه یک موشک فوق پیشرفتهای را از روسها تحویل بگیریم. به افسر روسی گفتم: «فناوری ساخت این موشک را هم در اختیارمان بگذارید.» به من خندید و گفت: «این امکان ندارد. این تکنولوژی فقط در اختیار روسیه است.» ولی بهش گفتم ما بالاخره این را میسازیم. باز هم خندید. وقتی برگشتیم ایران، هر چه در توان داشتیم گذاشتیم؛ اما به در بسته خوردیم. دست به دامن امام رضا(ع) شدم. سه روز در حرم برای پیدا کردن راهی، متوسل حضرتش شدم تا اینکه روز سوم در حرم طرحی در ذهنم جرقه زد. سریع آن را در دفتر نقاشی دخترم کشیدم. وقتی برگشتم عملیاتیاش کردیم. شد موشکی بهتر از موشکهای روسی.»
محمدمهدی خالقی در کتاب «دیالمه» درباره احوالات شهید عبدالحمید دیالمه در مشهد مقدس مینویسد: «نوشته که او هرگاه پایش به مشهد میرسید هفتهای چند بار به همراه دوستانش برای نماز صبح میرفت حرم امام رضا(ع). شب شام غریبان هم به رسم مردم مشهد، نیمه شب شمع به دست به سمت حرم راه میافتادند. اگر کسی نبود یا رویش نمیشد که بخواند، خودش شروع میکرد به مداحی.»