صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  پرونده >> پرونده
تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۰  ، 
شناسه خبر : ۳۵۱۰۸۶

من خودم روان‌خوانی را از حسین یاد گرفتم. بچه‌ها هم که به دنیا آمدند، حسین اصرار داشت همیشه حتی اگر بچه‌ها خواب بودند، رادیو را روی موج قرآن بگذاریم تا گوش بچه‌ها با صدای قرآن آشنا شود. این رویه ادامه داشت تا وقتی بچه‌ها به مدرسه پا گذاشتند. از وقتی هم که بچه‌ها به مدرسه رفتند و باسواد شدند، با بچه‌ها می‌نشستیم و به طور نوبتی نفری یک صفحه از قرآن را می‌خواندیم. با این حال، حسین هیچ وقت بچه‌ها را مجبور به قرآن خواندن نمی‌کرد. به بچه‌ها می‌گفت: «هر کی کمتر غلط داشته باشه، جایزه داره.» ماه رمضان‌ها که همه با هم می‌نشستیم و نفری یک صفحه قرآن می‌خواندیم، گاهی اشاره می‌کرد که ما بزرگ‌ترها عمداً غلط بخوانیم تا اعتماد به نفس بچه‌ها بیشتر شود. می‌گفت برای اینکه بچه‌ها تشویق شوند، حتی شده یکی دو تا از اعراب قرآن را اشتباه بگوییم تا بچه‌ها از ما غلط بگیرند و تشویق شوند. بچه‌ها هم همیشه ذوق می‌کردند که از من و بابای‌شان غلط قرآنی می‌گیرند. این کار باعث می‌شد هر دو از قرآن خواندن خوش‌شان بیاید و جزء به جزء با ما ادامه دهند. خیلی وقت‌ها منتظر پدرشان می‌ماندند تا بیاید و بتوانیم با هم قرآن بخوانیم. پسرمان علی قبل از مدرسه ‌رفتنش، چندتا از سوره‌های کوچک قرآن را با زبان اشاره حفظ کرده بود. پدرش با او کار می‌کرد و تشویقش می‌کرد تا ادامه دهد. الآن علی کارت مربی‌گری قرآن دارد و خودش و خانمش هر دو حافظ کل قرآن هستند. این انس و الفت با قرآن تنها در خانه نبود و حتی در محیط کارش نیز این برنامه را داشت. به گونه‌ای که هر وقت اختلافی بین همکارانش پیش می‌آمد، سعی می‌کرد با خواندن آیه قرآنی که می‌گفت نباید بین ما اختلاف باشد، آن را برطرف کند. همه می‌دانستند که نصیحت‌های او قرآنی است و از قرآن الگو می‌گیرد. من هم می‌دیدم که آنها را در زندگی اجرا می‌کند.

به نقل از همسر شهید حسین رضایی

پاسدار شهید سردار حسین رضایی، فرزند حاج زوار علی در 1357 در خانواده‌ای متدین و انقلابی در روستای طوغان از توابع شهرستان قروه استان کردستان دیده به جهان گشود. دوران ابتدایی را در مدرسه زادگاه خود سپری کرد و پس از طی مقطع راهنمایی در سال 1374 وارد دبیرستان سپاه پاسداران سنندج شد و بعد از فراغت از تحصیل در مقطع متوسطه در سال 1378 وارد دانشگاه امام حسین(ع) تهران شد. وی پس از جذب در سپاه و طی مراحل آموزش مقدماتی رزمی به مدت دو سال دوره کاردانی را گذراند و از سال 1380 تا 1381 در سپاه کردستان خدمت کرد. سپس سال 1381 یگان ویژه صابرین نیروی زمینی سپاه تهران، حسین و تعدادی دیگر از جوانان دلیر آن خطه را جذب کرده و آنها به تهران منتقل شدند. سردار حسین رضایی برای دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم حضرت زینب(س) راهی سوریه شد و سرانجام در بهمن‌ماه سال 1394 در درگیری با تروریست‌های تکفیری به شهادت که آرزوی دیرینه‌اش بود، رسید.

نام:
ایمیل:
نظر: