صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  تاریخ >> صفحه تاریخ
تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۴۰۲ - ۱۳:۵۲  ، 
شناسه خبر : ۳۵۲۷۲۴

شاه پهلوی آنقدر بی‌اعتبار بود که خیلی زودتر از آنچه در تصورات بود، تسلیم اشغالگران انگلیسی و روسی شد و امور کشور در شهریور 1320 به دست متفقین افتاد. در این بین، یکی از مسائل مهم سرنوشت ایران پس از تبعید رضاخان بود. «حسین فردوست» در خاطراتش به اختلافات انگلیسی‌ها، روس‌ها و آمریکایی‌ها درباره نوع حکومت در ایران چنین اشاره می‌کند: «بعدازظهر یکی از روزهای نهم یا دهم شهریور، محمدرضا به من گفت: «همین امروز به سفارت انگلیس مراجعه کن. در آنجا فردی است به نام «ترات» که رئیس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت کن.» من به سفارت انگلیس تلفن کردم و گفتم: از طرف ولی‌عهد پیغامی دارم. او از این موضوع استقبال کرد و گفت: «همین امشب، دقیقاً‌ رأس ساعت هشت به قلهک بیا و در مقابل سفارت منتظر من باش.» ... به هم که رسیدیم، به فارسی سلیس گفت: «اسم‌تان چیست؟» گفتم:... گفت: «من هم ترات» بلافاصله پرسید: «موضوع چیست؟» گفتم: «ولی‌عهد مرا فرستاده و نام شما را به من داده، تا با شما تماس بگیرم و بپرسم: وضع او چه خواهد شد و تکلیفش چیست؟» ترات مقداری صحبت کرد و گفت: «محمدرضا طرفدار شدید آلمان‌هاست، و ما از درون کاخ، اطلاعات دقیق و مدارک مستند داریم. او دائماً به رادیوهایی که در ارتباط با جنگ است، به زبان انگلیسی، فرانسه‌ و فارسی گوش می‌دهد و نقشه‌ای دارد که خود تو، پیشرفت آلمان در جبهه‌ها را در آن نقشه برای او با سنجاق مشخص می‌کنی!» ... من به سعدآباد بازگشتم و جریان را به محمدرضا گفتم. او شدیداً جا خورد و تعجب کرد که از کجا می‌داند من به رادیو گوش می‌کنم و یا نقشه‌ای دارم و غیره!... محمدرضا گفت: «فردا اول وقت با «ترات» تماس بگیر و با او قرار ملاقات بگذار و بگو که همان شب با محمدرضا صحبت کردم و گفت: نقشه را بر می‌‌دارم و از بین می‌برم و رادیو هم دیگر گوش نمی‌کنم، مگر رادیوهایی که خودشان اجازه بدهند گوش کنم.» فکر می‌کنم چهار یا پنج روز بعد از اولین ملاقات بود که ترات گفت: «امشب همانجا بیا!» سر قرار رفتم. ترات گفت: ... یک اشکال پیش آمده، روس‌ها صراحتاً مخالف سلطنت هستند و خواستار رژیم جمهوری در ایران می‌باشند. آمریکایی‌ها هم بی‌تفاوتند و می‌گویند برای ما فرقی نمی‌کند که در ایران جمهوری باشد یا سلطنت، بیشتر به جمهوری راغبند. ولی خود ما به سلطنت علاقه‌مندیم. به دلایلی که آمریکایی‌ها متوجه نیستند؛ ولی روس‌ها دقیقاً متوجه‌اند! آمریکایی‌ها نمی‌دانند که در جمهوری ایران برای آنها مشکلات جدیدی پیش خواهد آمد. لذا من باید نخست با آمریکایی‌ها صحبت کنم و آنها را توجیه کنم و زمانی که مسئول مربوطه قانع شد، کفه ما سنگین می‌شود و دو نفری به سراغ روس‌ها خواهیم رفت.»

نام:
ایمیل:
نظر: