او از ۱۰ سالگی نماز میخواند، به مسجد و پایگاه بسیج رفتوآمد داشت و با وجود اینکه میتوانست لباسهای نو و زیبا بپوشد، اما دوست داشت مانند بقیه بچهها باشد؛ لذا پولهای توجیبیاش را که از پدر و مادر میگرفت، به فقرا و مستمندان میداد. آخرین بار نیز موتورش را فروخت و پول آن را به کسی داد که نیازمند بود.
علاوه بر اینکه درسخوان بود، بسیار مؤدب و خوشاخلاق بود و دوست نداشت حتی مادرش از کارهای خیری که انجام میداد، با خبر شود.