جنگ بر سیاست خارجی ایران سایه انداخته بود و ایران از زمان شروع جنگ وزیر امور خارجه نداشت و این وزارتخانه را معاون اداره مالی آنجا سرپرستی میکرد. این وزارتخانه اگرچه در ماههای منتهی به شروع جنگ گزارش تجاوزات مرزی رژیم بعث عراق را به سازمان ملل منعکس میکرد، اما نتوانست اقدامات دیپلماتیک لازم را برای جلوگیری از وقوع جنگ تحمیلی انجام دهد. این در حالی است که در عرف نظام بینالملل ،سیاست خارجی در هر جای جهان نیمی از سیاست هر کشور است و این نشاندهنده اهمیت روابط خارجی در هر واحد سیاسی است. به این ترتیب، ایران پس از پیروزی انقلاب نیازمند نیروهای جدید و انقلابی و صاحب تجربه برای اداره وزارت امور خارجه و نمایندگی ایران در سراسر جهان بود؛ اما به دلیل اختلافات بین بنیصدر رئیسجمهور وقت با نخستوزیر وقت، دولت شهید رجایی وزیر امورخارجه نداشت تا اینکه شش ماه پس از آغاز جنگ، نماینده مجلس شورای اسلامی موفق شد در 20 اسفند 1359 مصوبهای را تصویب کند که سرپرستی وزارتخانه امور خارجه به نخستوزیر واگذار شود. در نهایت در فروردین 1360، «محمدعلی رجایی» نخستوزیر معاونانی را برای انجام امور برگزید و به جای خودش در وزارت امور خارجه تعیین کرد. از این تاریخ به بعد آقای رجایی هفتهای دو روز صبح اول وقت به ساختمان وزارت امور خارجه میرفت و جلسه معاونان را تشکیل میداد. در این ایام تحرکات سیاسی وزارت امور خارجه بیشتر به صدور بیانیه محدود بود و در مواجهه با رخدادهای مختلف مواضع شفاهی یا کتبی اعلام میشد. معاونان وزارتخانه هم همواره درگیر چالشهایی، مانند جریان لانه جاسوسی و تحرکات و تعرضات مرزی بودند. در واقع، ارتش بعثی حاکم بر عراق مشکلاتی را برای کشورمان به وجود آورده بود تا اینکه دولت آِیت الله خامنه ای تشکیل شد و «میرحسینموسوی» کابینهاش را به مجلس معرفی کرد؛ اما برای وزارت امور خارجه فرد مناسبی را نیافته بود و در مجلس اعلام کرد، خود سرپرستی وزارت امور خارجه را عهدهدار میشود که این سرپرستی به مدت دو ماه طول کشید. با توضیحاتی که داده شد در واقع دستگاه دیپلماسی ایران در آن ایام در موضع انفعال بود و عملاً در حاشیه قرار داشت تا جایی که آقای هاشمیرفسنجانی در سالهای پس از جنگ، یعنی در سال 1376 در مصاحبهای میگوید: «دیپلماسی ما در جنگ ضعیف بود... در سیاست خارجی روش ناصحیحی داشتیم که برای کشور دشمن درست میکردیم، یعنی کشورهایی که میتوانستند بیتفاوت باشند به حالت عداوت در آوردیم.» ایشان در ادامه اشارهای به قضایای مکه و نحوه برخورد با شوروی سر مسئله حزب توده و از دست دادن همکاری با فرانسه در جریان جنگ میکند و میگوید: «اگر دیپلماسی فعال بهروزی داشتیم، خیلی از این دشمنان را با موازنه مثبت یا منفی حداقل بیطرف میکردیم همان وضعی که در مورد سوریه و لیبی داشتیم.» در این رابطه مباحث فراوانی مطرح است که در شمارههای بعدی به آنها اشاره خواهد شد.