پاسخ های لوکس به مشکلات مردممحمد حسین محترم در کیهان نوشت:«آنهایی که نتایج برجام را نمیبینند بروند عینک بزنند!»،«بعضیها در
سالهای گذشته هرچی پیش بینی کردند برعکس شده!» ،«برجام فضا را برای اقتصاد
مقاومتی فراهم کرد!»و «ایران از رکود خارج شده و رشد اقتصادی به 7و4 دهم
درصد رسیده!». اینها از جمله پاسخهای لوکسی بود که رئیس جمهور در نشست
خبری هفته گذشته خود با خبرنگاران، در یک فضای مونولوگ به منتقدان برجام
داد، در حالی که نقد دلسوزانه و مستند آنها به برجام و بیان مشکلات مردم را
لوکس خواند! این پاسخهای بسیار لوکس درحالی از سوی عالیترین مسئول
اجرایی کشور بیان شده که باید گفت:
1- مردم آنچه بدون عینک تاکنون از
برجام دیدند، روی کاغذ بوده و نه روی زمین. شاید دلیل این امر را بتوان در
محرمانه بودن قراردادهای اقتصادی و نفتی و مذاکرات و مفاد برجام که
آمریکاییها به ملت ایران دیکته کردند، جستجو نمود، چراکه هر اقدام
محرمانهای، احتمالاً و شاید لاجرم نتایج نامرئی بدنبال دارد و مردم قادر
به دیدن آن نخواهند بود.دراین باره کافی است به گزارشهای رسانههای
کشورهای اروپایی امضاکننده برجام توجه کنیم نه رسانههای منتقد داخلی، تا
مشخص شود دستاوردهای برجام چقدر قابل دیدن است. شبکه خبری فرانس 24 فرانسه
یک روز بعداز نشست خبری رئیس جمهور درگزارشی ازتهران تاکید کرد «یک فروند
هواپیمای ایرباس در تهران به زمین نشست، اما بانکهای بزرگ خارجی هنوز از
همکاری با ایران خودداری میکنند و کاسه صبر مردم ایران برای لمس
دستاوردهای برجام در حال لبریز شدن است».این شبکه تلویزیونی صحبتهای یک
دانشجوی ساکن تهران را پخش کرد که میگوید «مسئولان میگویند تاثیرات و
نتایج برجام قابل مشاهده است، اما ما چیز واقعی ندیدیم». «دستاورد هیچ» هم
گفته رئیس کل بانک مرکزی خود دولت است نه منتقدان، و«اشتباه بودنِ اعتماد
به آمریکا برای برداشته شدن تحریمها» نیز اعتراف مذاکرهکننده اصلی یعنی
وزیر خارجهِ خود محترم کشورمان است نه سخن منتقدان. پس سوال اساسی این است
که این چه دستاوردی است که نه ملت ایران آن را میبیند و نه رئیس کل بانک
مرکزی دولت و نه رسانههای داخلی و خارجی؟
2- یکی دیگر از پاسخهای
لوکسی که رئیس جمهور به منتتقدان برجام داد این بود که:«مسائل بانکی ما با
دولتها و بانکهای بزرگ دنیا به صورت عالی است»!. این سخن نیز نه تنها مایه
تعجب منتقدان داخلی برجام شد که رسانهها و تحلیلگران خارجی را نیز که
تاکنون در حمایت از برجام سنگ تمام گذاشتند، به تعجب واداشت، از جمله بى بى
سى که هم نوا با برخی در داخل همواره از دستاوردهای برجام سخن میگفت در
واکنش به این سخن رئیس جمهور، اذعان کرد « روحانی ديروز در نشست خبرى ادعای
نادرستی مبنی بر «عادى شدن روابط ایران با بانکهای بزرگ جهانی» مطرح
کرد؛در حالی که مهمترین پاشنه آشیل اجرای برجام،عادی نشدن اين روابط است».
معاون بینالملل اتاق بازرگانی و صنایع، معادن و کشاورزی ایران هم یک روز
بعداز نشست خبری رئیس جمهور درحاشیه همایش سرمایه گذاری ایران و چین تاکید
کرد:«تاکنون موافقتنامههای خوبی با هیئتهای خارجی امضا شده اما مشکلات
بانکی همچنان مهمترین مانع توسعه روابط اقتصادی کشورها باایران است ».
3-
ادعای رشد اقتصادی 7 و 4 دهم درصدی در نتیجه برجام و وجود نداشتن چنین
رشدی در منطقه و در سطح جهان نیز از دیگر پاسخهای لوکس رئیس جمهور به
منتقدان بود. این در حالی است که اولاً طبق گزارش سازمان ملل که همزمان با
نشست خبری رئیس جمهور، توسط معاون دبیرکل این سازمان در مراسمی ارائه و
منتشر شد، اقتصاد جهان در سال 2016 میلادی که دو هفته پیش به پایان
رسید،رشد ضعیف2و2 دهم درصدی را تجربه کرده و بانک جهاني رشد اقتصادی ایران
تا سال2018 میلادی (دو سال دیگر) را با فرض احتمال برقراری روابط مالی با
بانکهای خارجی و تحقق توافقات سرمایهگذاریهای جدیدی که در حال مذاکره و
تفاهم هستند، 4 و7 دهم درصد پیش بینی کرده.شاید مبنای ادعای رئیس جمهور
همین پیش بینی بانک جهانی باشد که اشتباها! اعداد صحیح و اعشاری آن را
جابجا بیان کردند.ثانیاً اگر ادعای رشد اقتصادی درست و برجام چنین دستاوردی
داشته پس چرا آمارهای دستگاههای مختلف اقتصادی و متولی امور از جمله بانک
مرکزی و مرکز آمار با هم تناقض دارد و هر چه از عمر دولت یازدهم بیشتر
میگذرد، آمارهای روتین اقتصادی محرمانهتر میشود؟.امری که صدای
روزنامههای طرفدار دولت و نه روزنامههای منتقد را هم درآورده. آیا مردم
برای دیدن این آمارها هم نیاز به عینک دارند؟
4- «در نتیجه برجام کشور
از رکود خارج شده!». این هم از جمله پاسخهای رئیس جمهورمحترم به منتقدان
برجام بود. اگر کشور از رکود خارج شده چرا در بازار مسکن، معاملات حدود ۵۰
درصد کاهش یافته و بازار آهن قربانی رکود مسکن شده است؟ به گفته رئیس
اتحادیه مشاوران املاک کشور در ۱۱ روز ابتدای ماه گذشته (دی ماه) در مقایسه
با سال گذشته ثبت قراردادهای خرید و فروش مسکن نصف شده. رئیس اتحادیه
فروشندگان آهن هم چهارشنبه گذشته با بیان اینکه در طول ۳ سال اخیر حدود
۱۴۰۰ واحد آهن فروشی تعطیل شده تاکید کرد انتظار زیادی برای رفع رکود
کشیدیم، اما نه تنها گشایشی در بازار اتفاق نیافتده، بلکه رکود شدیدتر هم
شده است. آقای رئیسجمهور تاکید داشت برای دیدن نتایج برجام فقط به صنعت
ذوب آهن و فولاد نگاه کنیم که چگونه قبلاً انبارها و حتی حیاطهای
کارخانهها پر از محصولات آنها بود و اکنون به مدد رونق اقتصادی خالی شده
است. در گفتوگویی که چهارشنبه گذشته به همین دلیل با مدیرعامل بزرگترین
شرکت فولاد آلیاژی کشور داشتم و نظر وی را در باره این سخن رئیس جمهور جویا
شدم، از واردات گلایهمند بود که چگونه به تولید داخل ضربه زده و تاکید
داشت دلیل خالی بودن انبارها این است که اکثر کارخانههای فولادی با یک سوم
ظرفیت کار میکنند!
5- رئیس جمهور در پاسخ به سؤالی مبنی براینکه
دستاوردهای برجام برای حاشیه نشینان و فقرای جامعه چیست،دریک پاسخ
بسیارلوکس میگوید وجود این همه کارگر در صنعت نفت نشانه دستاوردهای برجام
برای فقراست! اولا مگر در دولت یازدهم نیروی جدیدی در صنعت نفت مشغول کار
شده است؟، این نیروها همان نیروهایی هستند که قبل از دولت یازدهم مشغول
خدمت به کشور بودند. ثانیاً معنای دیگر این سخن رئیس جمهور این است که
کارگران شریف صنعت نفت هم جزء فقرا هستند وهمین که اخراج نشدند،باید خدا را
شکر کنند!. ثالثاً این سخن رئیس جمهور انسان را یاد قبل از انقلاب
میاندازد که نقل میکردند دولت وقت در واکنش به موج گرانیها ادعا کرده بود
برای رفاه حال فرهنگیان، به حقوق ارتشیان اضافه شده است!
6- رئیس
جمهور مدعی بود که «هدف از مذاکرات هستهای و برجام این بود که به دنیا
بگوییم ما به دنبال سلاح هستهای نیستیم و از ایران نترسید.»! این درحالی
است که نه تنها خود مذاکره کنندگان آمریکایی و اروپایی نیز اذعان داشتند که
ایران نه سلاح هستهای دارد و نه بدنبال آن است، بلکه دنیا به مقاومت ملت
ایران در مقابل زیادهخواهیهای آمریکا افتخار میکرد و آن را میستاند
وزیرامورخارجه اوباما30 تیر94 در گفتوگو با شبکه تلويزيوني انبيسي تاکید
میکند: «ايرانيها هیچ تمایلی برای ساخت بمب ندارند». شبکه تلويزيوني
پيبياس آمريکا هم همان روز میگوید «مردم آمريکا میدانستند برنامه
هستهاي ايران تهدیدی نیست که بخواهند بخاطرش به جنگ بروند». گلوبال ریسرچ
هم نوشت «ایران هیچ گاه تهدیدی برای کشورهای غربی یا شرکای منطقهای آنها
نداشته است». پايگاه اينترنتي فارن پالیسي 14 مرداد 94 تاکید کرد «هيچ
مدرکي وجود ندارد که نشان دهد ايران بدنبال سلاح هستهاي است. نهادهاي
اطلاعاتي آمريکا هم ازسال 2007 تاکنون به اين نتيجه رسيدهاند که ايران هيچ
برنامهای برای ساخت تسليحات هستهاي ندارد».
7- رئیس جمهور همچنین
مدعی بود برجام فضای فعالیت را برای اقتصاد مقاومتی آسانترکرده وافزایش
تولید و صادرات نفت یک حرکت بزرگی در اقتصاد مقاومتی است! این خام فروشى
نفت به تعبیر رهبرمعظم انقلاب حالت «بچّه پولدارىِ ملّى» است،و ایشان در
ابلاغ سیاستهای اقتصاد مقاومتی کاهش وابستگی به نفت را از الزامات اقتصاد
مقاومتی برشمردند نه افزایش آن را،و تاکید دارند «اداره کشور با استخراج
نفت و فروش آن؛ شیوه غلطی است.(اول فروردین90 ( این چه معامله پُرخسرانی
است.من واقعاً خوشحال نمیشوم وقتی که آمارِ افزایش صادرات و تولید نفت را
میشنوم (شهریور 94 دیدار هیئت دولت)».
8- «اگر برجام نبود چی میشد»،
دیگر سخن رئیس جمهور برای توجیه دستاوردهای برجام بود. اولاً باید در جواب
این سخن گفت اگر به سخنان رهبری به خوبی توجه میشد، هیچی نمیشد. رهبرمعظم
انقلاب در سال 89 تاکید داشتند «بنده هم یقین دارم ملت ایران و مسئولین
کشور تحریمها را دور میزنند، تحریمکنندگان را ناکام میکنند؛ مثل موارد
دیگری که در سالهای گذشته مجبور شدند یکی یکی عذرخواهی کنند» ثانیاً پاسخ
این سخن رئیس جمهور را نه منتقدان داخلی که خود غربیها دادند و به دلیل
همین پاسخها، برجام را به ملت ایران تحمیل کردند. ۱۴ مرداد94 جان کری وزیر
خارجه اوباما در مصاحبه با نشریه آتلانتیک تاکید میکند: «اگر کنگره با این
توافق مخالفت کند، این یعنی پایان کار تحریمها خواهد بود چون تحریمها در
حال فرسایشی و از بین رفتن بودند». دو روز بعد جان مک لالين معاون سابق
سازمان اطلاعات مرکزي آمريکا (سيا) اذعان میکند: «ايران تا پانزده سال
آينده در منطقه قويتر خواهد شد قطع نظر از اينکه اين توافق هستهاي وجود
داشته باشد يا وجود نداشته باشد.» ده روز بعد معاون امنيت ملي آمریکا و
رئيس انديشكده آمريكايي ادموند بورك هشدار دادند «اگر برجام امضا نمیشد
سياست تحريم شکست میخورد و تهران موفق به خنثي سازي طرح هاي اوباما و
شورای امنیت سازمان ملل میشد».
درباره مردهخوری سیاسی و مسأله کارآمدی
محمد زعیمزاده در وطن امروز نوشت: چند روز دیگر تب و تاب فاجعه پلاسکو هم فروکش میکند و
دوباره روز از نو و روزی از نو. چند روز دیگر که استریم شبکههای اجتماعی
از عکس دلاوران آتشنشانی خالی میشود، چند روز دیگر که عکس گرفتنها و رژه
رفتنهای مسؤولان با ربط و بیربط با مساله پایان یافت و عکسهایشان در
رسانهها خوب چرخید، چند روز دیگر که لشکرکشی توئیتری و پلاسی و فیسبوکی
برای داغ کردن و ترند کردن فلانی باید برود و فلانی قهرمان است تمام شد،
تازه میشود روز از نو و روزی از نو، تازه گروهها و جریانهای سیاسی
مترشان را دست میگیرند تا اندازه بگیرند چقدر در این گیرودار رأی به
کیسهشان رفته است، تازه میآیند بررسی کنند که چگونه سازمان رأی خود را بر
بنای خراب شده پلاسکو بنا کنند؟ چگونه دوقطبی نو بر مبنای ویرانه پلاسکو
سازند و از قبل آن رأی بیاورند و دوباره با تعارف و عدم قاطعیت و مدیریت
باری به هر جهت سببساز وقایعی هولناک چون حادثه قطار تبریز- مشهد شوند و
همین طور این سیکل باطل ادامه پیدا کند، سیکل بازتولید ناکارآمدی برای فتح
صندوق و فتح صندوق برای تولید ناکارآمدی...!
راستی! نسبت دموکراسی با مساله کارآمدی قرار است تا کی اینگونه وارونه
ادامه پیدا کند؟ تا کی قرار است شیپور از سر گشادش نواخته شود؟ تا کی قرار
است دولت بشود سهامی عام گروههای سیاسی که وزیرش پس از جزغاله شدن دهها
نفر در فاجعه قطار آنگونه اظهار نظر کند؟ تا کی قرار است جماعتی فقط بر رأی
مردم سوار بشوند و موج سواری کنند؟!
انصافا به همین شورای شهر اخیر شهر تهران که قرار است نهادی تخصصی برای
پیگیری امور شهری و نظارت بر معضلات شهری از جنس پلاسکو باشد دقت کنید؛ قبل
از برگزاری انتخابات که گروههای سیاسی مختلف برای درج نام هنرپیشهها و
خوانندهها در لیست با هم مسابقه گذاشته بودند، بعد از برگزاری انتخابات و
برتری نسبی جریان منتقد دولت و عدم توفیق جریان حامی دولت در انتخاب شهردار
همسو با خود هم، جریان حامی دولت، در استعفا و پیوستن به دولت و
جایگاههای مدیریتی چرب و نرمتر مسابقه گذاشتند. ابتدای امر مهدی حجت آهنگ
استعفا و حضور در میراث فرهنگی سر داد، سپس سلطانیفر راهی میراث فرهنگی و
بعد وزارت ورزش شد و از همه جالبتر احمد مسجدجامعی، وزیر ارشاد دولت
اصلاحات که قصد کرد در سال پایانی دولت و شورا از مواهب پست مدیریتی دولتی
بیبهره نماند و استعفای خود را رسما اعلام کرد، تا همگی نشان دهند اگر
اولویت سیاسیشان چیز دیگری باشد و سمت بهتر به آنها پیشنهاد شود رأی مردم
به مویشان هم نیست، جالبتر اینجاست که پس از وقوع حادثه پلاسکو و پدید
آوردن موج ناکارآیی و سیاسیبازی بخشی از شورای شهر تهران در افکار عمومی و
تبدیل کردن حادثه دلخراش پلاسکو توسط جریان متبوعش به یک بازی سیاسی،
استعفای خود را پس گرفت و خیلی جالب مرزهای موجسواری سیاسی را جابهجا کرد
و گفت: تا مشخص شدن سرنوشت آتشنشانهای مفقود و اتمام عملیات آواربرداری
در شورا میمانم!
رفتاری از این جنس یعنی برای ما «رجل صرفا سیاسیکار» آنچه اهمیت ندارد
مساله مردم است و کارآمدی برای آنها و همیشه آنجاییم که منافع سیاسی و
حزبیمان ایجاب میکند!
البته ناگفته پیداست بین «مدیریت کاخنشینی» که از راه دور سقف مشکل بازماندگان قربانیان حادثه قطار
تبریز- مشهد را بیمه آن فرد میداند و مدیری که زودتر و جلوتر از نیروهایش
در میدان است و ضدانقلاب و بیبیسی و فلان نیوز و بهمان آنلاین فحشکشش
میکنند، تفاوت وجود دارد اما مساله اینجاست که این تفاوت هم برای حل
مساله کارآمدی نظام جمهوری اسلامی کفایت نمیکند و تا نسبت آفات دموکراسی
لاشخوری، دموکراسی و میزپرستی به این سبک و سیاق با کارآمدی و مدیریت
کارآمد حل نشود قصه و غصه همان است که بود!
اعتماد بهنفس در دولت؛ امید در مردم
عباس عبدی در ایران نوشت:
چرا اصولگرایان تندرو بیمحابا اسب خود را در ضدیت با دولت و رئیس آن زین
کردهاند و هرچه هم که به در بسته میخورند، بر این ضدیت بیپروای خود
ادامه میدهند؟ چرا هر چه فریاد دارند، بر سر برجام و دستاوردهای آن
میزنند؟ در حالی که به روشنی میدانند نه تنها طرف ایرانی ماجرا، که حتی
ترامپ هم از مواضع خود درباره پاره کردن برجام عقب نشسته است. اصولاً
مخالفت آنان تا چه حد واجد اهمیت است؟ و دولت و حامیان آن و برجام چه
سیاستی را میتوانند در برابر این اقدامات اتخاذ کنند؟
علت مخالفت آنان با برجام تا حدود زیادی قابل فهم است و حتی برخی از آنان
هنوز کورسویی امید دارند که برجام ملغی گردد. هرچند تاکنون نه به میزان
احتمال چنین رخدادی فکر کردهاند و نه حتی به تبعات چنین رویداد وحشتناکی.
به دومی فکر نکردهاند چرا که بیشترشان هم میدانند این راه بازگشتناپذیر
است. بنابراین بدون ترس از احتمالات خطرناک، با آن مخالفت میکنند. تغییر
موضع آنان هم امکانپذیر نیست، همچنان که گذاشتن ماه در یک دست و خورشید در
دست دیگر برخی افراد، آنان را به واقعیت و حقیقت آشنا نمیکند و به آن
اذعان نمیکنند.
این مخالفت بدون منطق و کور چند دلیل دارد. اول ماهیت برجام است که به طور
ضمنی پرونده تندروها را بسته است. البته نه پرونده حقیقی آنان را که
پرونده سیاسی آنان را بسته است. با وجود برجام، ادامه رفتارهای گذشته
غیرممکن و با تبعات بسیار سنگین همراه است. بنابراین اذعان به موفقیت حتی
نسبی برجام نیز به منزله اقرار به نفی گذشته و موجودیت سیاسی خودشان است.
دلیل دیگر این است که برجام مهمترین دستاورد سیاسی دولت بوده است و سایر
دستاوردهای آن نیز به نحوی متأثر از برجام است. بنابراین بدون حمله مطلق و
بیهیچ اما و اگری به نقطه قوت دولت، نمیتوانند فضای سیاسی برای خود ایجاد
کنند، در نتیجه هر ضعفی را نیز به مسأله برجام ربط میدهند، دلیل بعدی
شیوه سیاسی آنان است. شیوهای که مبتنی بر نگرش صفر و یکی است و شرایط
میانهای وجود ندارد. این نگرش نمیتواند بپذیرد که برجام یا دولت یا هر
پدیدهای دیگر وضعیتی نسبی دارند نه شر مطلق هستند و نه خیر مطلق. با پذیرش
این نگرش است که تا آخرین گلوله توپخانه خود را علیه هر کس که مخالف است،
شلیک میکنند. کاری که با آقای هاشمی کردند، در قالب این الگو درک شدنی
است. در این قالب نفروختن نفت همانقدر مستمسکی علیه برجام خواهد بود که
فروختن آن. نفروختن هواپیما نیز همانقدر مستمسکی علیه برجام است که فروختن
آن. کاهش تورم و افزایش آن، رشد اشتغال و یا افزایش بیکاری، همه این موارد
به یک اندازه ابزاری هستند علیه برجام.
ممکن است این پرسش پیش آید که دولت و حامیان آن در برابر این اقدامات چه
راهبردی باید اتخاذ کنند؟ در درجه اول باید پذیرفت که بخشی از این
مخالفتها برای پیشبرد برجام مفید هم هست، همچنان که تاکنون بوده و از این
نظر خیلی نباید نگران آن شد. به علاوه این گونه مخالفتهای چشمبسته و
غیرمنطقی نه تنها کمکی به مخالفان نمیکند، بلکه اثر معکوس هم دارد.
رفتاری که با آقای هاشمی کردند، ادبیات خشنی که به کار بردند، نتیجه آن
را دیدند و رفتارشان مصداق از قضا سرانگبین صفرا فزود شد. در این مورد هم
دولت و حامیانش باید به مردم و داوری نهایی مردم اعتماد داشته باشند.
خوشبختانه انحصار رسانهای از میان رفته است. نسبت صدای اعتراضی مخالفان
نیز بسیار بیش از وزن واقعی آنان است. بنابراین حملات مذکور خواهناخواه
دولت را در موضع مظلومیت قرار خواهد داد و این بزرگترین حربه سیاسی علیه
مخالفان خواهد شد. از سوی دیگر این نوع حمله به دولت میان اصولگرایان شکاف
عمیقی ایجاد میکند زیرا با چنین حملاتی، ناچار میشوند که نامزدی را معرفی
کنند که مواضع ضد برجامی داشته باشد. این یعنی تضمین شکست قطعی آنان در
انتخابات و این راهی نیست که اصولگرایان میانهرو آن را بپذیرند. تفکیک این
دو گروه در انتخابات پیش رو، بزرگترین دستاورد سیاسی خواهد بود. ژرفتر
شدن این شکاف در سه سال گذشته به روشنی دیده میشود. شکاف اصلی نیز درباره
برجام است. سکوت یا حتی حمایت نسبی جناح میانهروی اصولگرایان نشان میدهد
که خط خود را از مخالفان جدا کردهاند. ضرورتی ندارد که دولت وارد مجادله
با مخالفان شود، این کار اسیر شدن در تور تبلیغاتی آنان است. دولت مردم را
مخاطب قرار دهد و در برابر سخنان مخالفان با کرامت و بزرگمنشی عبور کند.
اعتماد به نفس را در خود ایجاد و امید را در مردم ترویج کند. مخالفان قصد
دارند که این دو عنصر را از دولت و مردم سلب کنند.
دنبال مقصر نبا شیم
صاق زیباکلام در آرمان نوشت:
بعد
ازتسلیت به خانواده، منسوبان و همکاران داغدیده شهدای آتشنشانی، در
جریان حادثه ناگوارساختمان پلاسکو، بسیاری پای شهردار و مساله ارائه خدمات
شهری را پیش کشیدند. نویسنده این قلم فرصت طلبی سیاسی را غیراخلاقی میدانم
و زمانیکه شماری از ماموران آتشنشانی هم جان خود را در راه انجام وظیفه
شان از دست داده باشند آن را غیراخلاقیترهم میدانم. برخلاف دیگران که
شهردار و بعضا هم مجموعه دولت را مورد انتقاد قرارداده و مقصر اعلام
میکنند، برای نگارنده داوری آسان نیست. روز گذشته آقای علیربیعی
وزیرمحترم کار واموراجتماعی در نخستین واکنش رسمی دولت به این سانحه اخذ
برخی تصمیمات را اعلام داشتند. از جمله اینکه کارگران بیکار شده ساختمان
پلاسکو از فردا میتوانند با مراجعه به اداره کار بیمه بیکاری دریافت کنند؛
مستمری شهدای آتشنشان از امروز بدون تشریفات اداری برقرار میشود؛ سازمان
تامین اجتماعی هزینه تکمیل درمان آتشنشانان مصدوم را متقبل میشود؛ و
برخی تسهیلات دیگر برای قربانیان سانحه ساختمان پلاسکو. اما ایکاش آقای
ربیعی یا یک مقام مسئول دیگر میتوانستند برخی توضیحات دیگری هم درباره این
حادثه بدهند. مثلا اینکه اساسا وضعیت شهر ۱میلیون نفری تهران از نظربودجه،
تمهیدات، تجهیزات، امکانات،نیروی انسانی لازم و سایر آمادگیها برای حوادث
غیرمترقبه چگونه است؟ ایکاش وزیرکشور، رئیس شورای شهرتهران یا جناب آقای
قالیباف یا یکی دیگر از مسئولان در قبال نگرانیهای عدیدهای که حادثه
ساختمان پلاسکو درذهن بسیاری ازساکنان تهران ایجادکرده، میتوانستند توضیح
دهندکه بودجه، پیشبینیها، نیروی انسانی مجهز و تعلیم دیده شده و... برای
حوادث غیر مترقبه در تهران ۱۴میلیون نفری چگونه است؟ ایکاش بهجای اصرار
برمقصرنشان دادن مسئولان آنهم با انگیزههای سیاسی، ازآنها میخواستیم که
به افکارعمومی پاسخ میدادند که سرانه ماموران آتشنشانی برای کلان
شهرتهران با ۱۴میلیون سکنه حسب استانداردهای بینالمللی چگونه است؟حسب
استانداردهای بینالمللی کلانشهر تهران چه تعداد مامور آتشنشانی باید
داشته باشد و درعمل ما از چه تعدادی برخورداریم؟ سرانه بودجه خدمات شهری در
بلاد توسعه یافته چقدراست و در ایران چقدر است؟ حسب استانداردهای
بینالمللی یک شهر ۱۴میلیون نفری چند فروند هلیکوپتراطفای حریق باید داشته
باشد و ما چند فروند داریم؟«البته باورنمی کنیم که نداریم». نویسنده معتقد
است، ارزندهترین یاد بودی که میتوان برای شهدای آتشنشانی و اساسا همه
قربانیان این حادثه دردناک تصور کردآن است که از مسئولانمان بخواهیم بهجای
تکرارملال آور شعارها و کلی گوییهای همیشگی، بهپرسشهای بنیادی پیرامون
مدیریت شهری در کلانشهرهای ایران درمقایسه با جوامع دیگرو استانداردهای
بینالمللی پاسخگو باشند. دوسال پیش بود که صدها هکتار ازجنگلهای گرگان
درآتش سوختند و مردم محلی با بیل و سطل شن آتش را مجبور بودند مهار کنند
چون محیطزیست هلیکوپتراطفای حریق نداشت. در آن زمان نگارنده
نامهسرگشادهای به یکی از بزرگان که دولت آقای روحانی را بهواسطه غفلت
ازامورفرهنگی مورد انتقاد قرار داده بود، نوشتم ویادآورشدم که در همان
سال۹۳ مجموعا۳۶دستگاه که به دولت و مجلس هم پاسخگو نبودند، قریب به
۶۰۰۰میلیارد تومان در سال بودجه داشتند درحالیکه بودجه سازمان محیطزیست
با ۶۰۰۰پرسنل ۱۷۴میلیارد تومان بوده است. بنابراین خیلی هم تصادفی نبوده
که حتی استانهای جنگلی ماهم یک فروند هلیکوپترآبپاش ندارند. درنامه
دیگری متذکر شده بودم که قوای مسلحمان چند صد یا شاید هم چند هزارفروند هلی
کوپتردارند. نگارنده بخیل نیست و خداوند بیشتر هم بهشان بدهد،اما ایکاش
اسبابی فراهم میآمد ومعجزهای میشد و یکی دو فروند هلیکوپتراطفای حریق
دست دوم چینی هم نصیب محیط زیست کشورمان میشد. مدتی بعد درجریان یک همایشی
پیرامون محیط زیست، خانم دکترمعصومه ابتکاررا زیارت کردم. فرمودند«آقای
دکتر مارادونا را ولش کنید، مراقب غضنفر خودمان باشید» وادامه دادند«بالگرد
اطفای حریق را فراموش کنید. ما در خیلی از مناطقمان با مشکل تامین
موتورسیکلت برای محیطبانانمان روبهروهستیم». خداوند به بازماندگان شهدای
آتشنشانان ساختمان پلاسکو صبر عنایت فرماید.
اخطار به پلاسکو برای رفع تکلیف
نعمت احمدی در شرق نوشت:
برای
بررسی فاجعه ساختمان پلاسکو که باعث جانباختن و مجروحشدن آتشنشانان
ایثارگر و مردم شد، باید به دو موضوع، یکی قانون و دیگری اقدامات شهرداری
پرداخته شود. ماده ٥٥ قانون شهرداری در شرح وظایف شهرداریهاست. تبصره ١٤
ماده ٥٥ این قانون مقرر میکند: «اتخاذ تدابیر مؤثر و اقدام لازم برای حفظ
شهر از خطر سیل و همچنین رفع خطر از بناها و دیوارهای شکسته و خطرناک واقع
در معابر عمومی و کوچهها و خانههای عمومی و دالانهای عمومی و پرکردن و
پوشاندن چاهها و چالههای واقع در معابر و جلوگیری و گذاشتن هر نوع اشیا
در بالکنها و ایوانها مشرف و مجاور به معابر عمومی که افتادن آنها موجب
خطر برای عابرین است و جلوگیری از ناودانها و دودکشهای ساختمانها که
باعث زحمت و خسارت ساکنین شهرها باشد». تبصره: «در کلیه موارد مربوط به رفع
خطر از بناها و رفع مزاحمتهای مندرج در ماده فوق، شهرداری پس از کسب نظر
مأمور فنی خود به مالكين ...
...یا صاحبان اماکن یا صاحبان ادوات منصوب
ابلاغ مهلتدار مناسبی صادر مینماید. اگر دستور شهرداری در مهلت معین
بهموقع به اجرا گذاشته نشود، شهرداری رأسا با مراقبت مأمورین خود اقدام به
رفع خطر یا مزاحمت خواهد نمود و هزینه مصروف را به اضافه صدی پانزده خسارت
از طرف دریافت خواهد کرد. مقررات فوق شامل کلیه اماکن عمومی مانند
سینماها، گرمابهها، میهمانخانهها، دکاکین، قهوهخانهها، رستورانها،
پاساژها و امثال آن که محل رفتوآمد و مراجعه عمومی است، نیز میباشد».
شهرداری مدعی است بارها برای ساکنان پاساژ پلاسکو اخطار دستورالعمل ایمنی
صادر كرده است. جای تعجب است که شهرداری مدعی است بیش از ٣٠ بار اخطار داده
و ظاهرا خود را مبرا از مسئولیت میداند. پرسش این است که آیا شهرداری
برای صدور هر بار اخطار خود با تکیه بر تبصره ١٤ ماده ٥٥ قانون شهرداری،
برای خود اثر قانونی قائل بوده و با این اعتبار اخطار را صادر کردهاند که
اثر وضعی داشته باشد؟ یا با تأسف صدور اخطاریههايي ازایندست، وسیله
چانهزنی با واحد متخلف است؟ اگر مدیریت شهری، قانون حاکم بر روابط خود با
شهر و نحوه مدیریت شهری را برگرفته از این قانون میدانند، باید بعد از
اولین اخطار حسب مفاد تبصره ١٤ ذیل ماده ٥٥ که به صراحت اعلام میدارد
«باید مهلت متناسبی اعطا و پس از انقضای مهلت و مدت اگر متصرف رأسا نسبت به
رفع خطر ایمنی و موانع آن اقدام ننمود، شهرداری رأسا با مراقبت مأمورین
خود اقدام به رفع خطر یا مزاحمت خواهد نمود و هزینه مصروف را به اضافه صدی
پانزده خسارت از طرف دریافت خواهد کرد»، اقدام میکرد. ممکن است گفته شود
امکان چنین سرمایهگذاریای از طرف شهرداری با توجه به گستردگی اماکنی
همانند پاساژ پلاسکو میسر نیست. آیا امکان توقف فعالیت در واحدهایی که
مخاطرهآمیز هستند، با تکیه بر همین ماده و با استفاده از حدود اختیارات
وزارت کار و دیگر مواد قانونی و همچنین درخواست دستور از مقام قضائی میسر
نیست؟
متأسفانه در روزهای گذشته بارها از صفت پاساژ و ساختمان قدیمی یاد شده است و
تلاش شده این قدیمیبودن را دلیل بر ریزش ساختمان پلاسکو قلمداد کنند. عمر
مفید ساختمانها به لحاظ نظارتنداشتن شهرداری متأسفانه در ایران کم است؛
والا ساختمانی مانند «امپایر استیت» در نیویورک، عمری دو، سه برابر پاساژ
پلاسکو دارد و هرکس که به نیویورک میرود، با پرداخت بیش از صد دلار در صف
میایستد تا با آسانسورهای این ساختمان خود را به بلندترین نقطه نیویورک
برساند و از بالا شاهد رویش آسمانخراشها باشد. متأسفانه ساختمانهایی که
همین چند سال پیش و در دوره مدیریت شهردار فعلی هم ساخته شدهاند، با تأسف
با نبود ایمنی روبهرو هستند. پاساژ علاءالدین که ماجرای درگیری مالکان آن
با شهرداری به فضاهای مجازی هم کشیده شد و در یکی از سایتها در دوره
مذاکرات برجام آمده بود «... حال که آقای ظریف و جان کری موفق به امضای
برجام شدند، دو کار باقی مانده؛ یکی درگیری شهرداری با پاساژ علاءالدین و
دیگری درگیری شهرداری با پاساژ تجارت جهانی فردوسی»! شهرداری بهصراحت
اعلام كرد این بنا استحکام لازم را ندارد و چندین بلوک سیمانی جلوی این
ساختمان عظیم خطرآفرین گذاشته شد و مدتی ساختمان تعطیل شد. مدتها جنگ
ساکنان و متصرفان با شهرداری نقل محافل بود. نمیدانم کدام ساحر عصای
موسايی خود را از آستین به در آورد و ناگهان ساختمان خطرآفرین تجارت جهانی
فردوسی شد ساختمان عادی و امن و امروزه فعال است! از ساختمان پاساژ
آلومینیوم نمیگویم که خطری به همین اندازه دارد. از منظر حقوقی، به هر
حیله در دل شهرداری نسبت به پاساژ پلاسکو میشد رهی جست؛ اما اینکه چرا بعد
از صدور اخطارها صبر کردند و اخطار بعدی را فرستادند، واقعا محل سؤال است.
شهرداری مدعی است بیش از ٣٠ بار به مدیریت و مالکان پاساژ اخطار ایمنی
فرستاده است. به یکی از اخطاریهها اشاره میکنم تا بدانیم صدور این
اخطاریهها صرفا برای رفع تکلیف بوده است.
«موضوع- اخطار ایمنی/ با سلام؛ با توجه به
اعلام سازمان آتشنشانی و خدمات ایمنی مبنی بر خطرناکبودن محل در جهت
کاهش ناایمنی مشهود مقتضی است در اسرع وقت با دردستداشتن سند مالکیت و
آخرین برگ عوارض نوسازی شهر و پروانه اشتغال به سازمان آتشنشانی و خدمات
ایمنی واقع در میدان حسنآباد (واحد پیشگیری و حفاظت از حریق) مراجعه و
برابر دستورالعمل ایمنی نسبت به ایمنسازی واحد خود و اخذ تأيیدیه اقدام
نمايند. بدیهی است در صورت عدم پیگیری مسئولیت عواقب هرگونه خطر احتمالی
متوجه آن شخص میباشد. رونوشت این نامه به دهها مرجع منجمله یگان حفاظت
شهرداری منطقه ١٢- معاونت پیشگیری از وقوع جرم قوه قضائیه ارسال شده است»؛
اما کسی نپرسیده به استناد کدام قانون نوشته شده «مسئولیت عواقب هرگونه خطر
احتمالی متوجه آن شخص میباشد». میدانیم پاساژ پلاسکو که در سال ٤١ ساخته
شد و امثال من که از شهرستان به تهران میآمدیم دو سوغاتی یکی سوارشدن بر
اتوبوسهای دوطبقه و دیگری عکسگرفتن جلوی پاساژ پلاسکو را در خاطر خود
داریم. این برج متعلق به حبیب القانیان معروف به حاج حبیب بود که در
اردیبهشت سال ٥٨ یعنی سه ماه بعد از انقلاب اعدام و مالکیت پاساژ به بنیاد
مستضعفان واگذار شد و ٦٠٠ واحدی که در این پاساژ فعال بودند، در واقع
مستأجر بنیاد مستضعفان هستند. اینکه در اخطاریه آمده است: «در اسرع وقت با
دردستداشتن سند مالکیت و آخرین برگ عوارض نوسازی شهرداری و پروانه اشتغال
به آتشنشانی مراجعه شود»، در واقع فرافکنی است و به باور من سندی است برای
روز مبادا؛ یعنی امروز که در بوقوکرنا کنند که ٣٠ بار اخطار داديم و دریغ
از یک بار اقدام. نگارنده معتقد است مدیریت شهری تهران رها شده و شهر در
کماست.
کمیسیون ماده ٥ به عنوان قلک شهرداری، نفس شهر را بریده است و باغات یکی
بعد از دیگری شبانه تخریب میشوند؛ مانند همین مورد اخیر باغ خیابان فرشته
جنب باغ سفارت روسیه و ایتالیا که شبانه درختهای صدساله چنار آن را از
بیخوبن کندند و آن را مهیای برجسازی كردند. از منظر حقوقی، جنایت این
است که برای درختان قطور بالای صد سال، در مقابل دریافت مبلغی خواه رسمی یا
غیررسمی و با چشمپوشی اجازه قطع صادر شود. بافت فرسوده تهران به مدیریتی
توانمند نياز دارد که از حوادثی از قبیل آتشسوزی پلاسکو پیشگیری شود.
خیابان جمهوری دو، سه سال قبل شاهد بود که دو زن نگونبخت جلوی چشم مأموران
آتشنشانی که وسایل لازم را نداشتند سقوط کردند و پنجشنبه هم خیابان شاهد
بود که قهرمانان آتشنشان با وسائل ابتدایی، به جنگ آتش افروخته در دریای
آهن ساختمان پلاسکو رفتند و جان بر سر حفاظت از مردم گذاشتند. در شورای شهر
که دو دوره در اختیار اصولگرایان بود، اینبار اصلاحطلبان مدعی حقوق مردم
هم رسما وارد فاز انتخاباتی شدهاند و دریغ از احساس مسئولیت. تهران شهر
بیدفاع مانند رم باستان در مصاف با خطرات فراوان مانده که یکی از آنها
آتشسوزی است، شهرداری هم در کماست.
استثناگرایی آمریکا در عصر افول
دکترعلیرضا رضاخواه در خراسان نوشت:
کاخ سفید در حالی شاهد انتقال قدرت از باراک اوباما به دونالد ترامپ بود
که رئیس جمهور منتخب به دلیل فقدان سابقه سیاسی، موجب بهت و حیرت کارشناسان
سیاسی شده و آن ها را از ارائه هرگونه تحلیلی نسبت به سیاست های احتمالی
ترامپ دچار تردید کرده است. اظهارات متناقض و ناهمخوان ترامپ در رابطه با
مسائل مختلف داخلی و بین المللی و هیجان های گاه و بیگاه او، بیش از پیش
بر ابهام کارشناسان حوزه سیاست افزوده است. با این حال تحلیل سخنان ترامپ
به ویژه نطق وی و تا کیدش بر انگاره «اول آمریکا» در مراسم تحلیفش بیانگر
شروع عصر جدیدی از استثناگرایی آمریکایی است.
استثناگرایی آمریکایی چیست؟
انگاره «استثناگرایی آمریکایی» به عنوان مهمترین مولفه هویتی ایالات
متحده اولین بار در سال 1831 توسط الکسی دوتوکویل در تحلیل جامعه آمریکا
مطرح شد. استثناگرایی آمریکایی به این مفهوم است که این کشور به طور ماهوی
از سایر ملل پیشرفته متمایز است. استثناگرایی آمریکایی در واقع ایده ای است
مبتنی بر توهم برتری آمریکایی ها بر همگان و الگو بودن ایشان برای ملت های
دیگر.جان وینتروپ فرماندار ماساچوست در سال 1630 خطاب به مریدان خود گفته
بود: «این عهد بین ما و خدا قرار دارد. ما باید خودمان را به عنوان« شهری
روی تپه»در نظر بگیریم که چشم های همه مردم به سوی ماست.» مایکل مندل
بوم تحلیل گر آمریکایی در این رابطه می نویسد«آمریکا برای خود آمریکایی ها
مترادف مفهوم استثناست. دکترین استثنایی بودن آمریکا در جهان از همان آغاز
کشف و تصرف این سرزمین و بعد ها در جنگ های استقلال و پس از آن در نماد
آمریکا به عنوان یک قدرت برتر خود را به نمایش می گذارد. آمریکایی ها
عمیقا« بر این باورند که کشور آنان یک استثنا در قاعده کلی کشور های جهان
می باشد و آینده نیز در این امر دگرگونی پدید نخواهد آورد. باور عمومی در
آمریکا این است که نه تنها سرزمینشان بهترین، آزادترین، ثروتمندترین و
قدرتمندترین کشور جهان است، بلکه آمریکا دنیای دیگری است، خوشبخت تر و مصون
و ایمن از تمام فاجعه ها و جنگ ها که در کشور های دیگر رخ می دهد».با این
حال منتقدان این مفهوم آن را حاکی از روحیه نژادپرستی آمریکایی می دانند و
برخی دیگر نیز آن را نشانه ای از برتری جویی و امپراتورمآبی ایالات متحده
خوانده اند. انگاره ای که نقش جدی در شکل گیری سیاست خارجی ایالات متحده در
دوره های مختلف داشته است. گودفری هاگسون نویسنده وتحلیل گر انگلیسی در
کتاب اخیر خود« اسطوره استثناگرایی آمریکایی»می نویسد:« این عقیده که برای
ایالات متحده مقدر شده است که هدایای منحصربه فرد خود، دموکراسی و
کاپیتالیسم را در کشور های دیگر توزیع کند؛ چه برای خود آمریکایی ها و چه
برای باقی جهان بسیار خطرناک است.» وی در این کتاب تاکید می کند:« آمریکا
آنقدرها که خودش دلش می خواهد، استثنایی نیست؛ کوری آمریکا درباره تاریخ
خودش به ناسیونالیسمی خودخواهانه در سیاست خارجی خطرناک این کشور منجر شده
است. به بیان دیگر ایده استثناگرایی این کشور را از جامعه جهانی جدا کرده و
با آن بیگانه ساخته است. «توماس بندر، نویسنده کتاب« ملتی میان ملل:
جایگاه آمریکا در تاریخ جهان» نیز می نویسد:« این یک واقعیت است که اعتقاد
به استثناگرایی آمریکایی مانع از درک صحیح درباره جایگاه ملت آمریکا در
جهان شده است.»
استثناگرایی و سیاست خارجی آمریکا
استثناگرایی، رسالت گرایی و خود بزرگ بینی آمریکایی علاوه بر تاثیر در
سیاست داخلی آمریکا نمود ویژه ای نیز در سیاست خارجی این کشور دارد. استفان
والت اخیرا در یادداشتی تحت عنوان «توصیه هایی به رئیس جمهور بعدی آمریکا»
در نشریه فارین افیرز می نویسد: «رئیس جمهوری که درک درستی از ژئوپلتیک
داشته باشد، می تواند استثناگرایی آمریکایی را نیز بهتر درک کند.
استثناگرایی آمریکایی در قانون اساسی آمریکا، فرهنگ آن و جامعه ای که از آن
تحت عنوان دیگ جوشان یاد می شود، معنا پیدا نمی کند، بلکه استثناگرایی
آمریکا در امنیت این کشور که به واسطه انزوای جغرافیایی آن تضمین شده،
معرفی می گردد.» استثناگرایی آمریکایی دو الگوی انزواگرایی و بین الملل
گرایی را بر طبق مقتضیات زمان و اولویت های امنیتی به وجود می آورد اما
منظور از مقتضیات زمان و اولویت های امنیتی چیست؟
در بیش از دو قرن گذشته دولت های مختلف در آمریکا همواره به دنبال
تحقق«مثلث امنیت»، متشکل از «مصونیت فیزیکی» و یا امنیت سرزمینی؛ «اشاعه
ارزش ها» و یا آمریکایی سازی و «تحقق اهداف اقتصادی» و یا کاپیتالیسم
بوده اند. البته بایستی توجه داشت که در هر دوره تاریخی اولویت با یکی از
اجزای سه گانه این مثلث بوده است. اولویتی که معمولا با در نظر گرفتن
چگونگی توازن قوا در سطح جهانی، جایگاه بین المللی آمریکا، شرایط داخلی و
ویژگی های شخصی سیاستمداران آمریکایی که قدرت را در دست دارند مشخص می شود.
از همین روست که معمولا به دنبال تغییر در هرم قدرت در ایالات متحده
معمولا شاهد تحول استراتژیک در رویکرد های کلان این کشور هستیم. این به
معنی تکیه آمریکا به استراتژی های متفاوت در طول تاریخ این کشور است. از
همین روست که به وضوح می توان دید استراتژی آمریکا در هزاره سوم به شدت از
استراتژِی این کشور در قرن نوزده و بیستم متفاوت است. پارادایم قالب در قرن
نوزدهم در سیاست و امنیت بین الملل، پارادایم جغرافیای سیاسی بود،
زمانه ای که «عصر ژئوپلتیک» نامیده می شد و استراتژِی خاص خود را طلب
می کرد. قرن بیستم که تجلی گر «عصر ایدئولوژیک» بود به ضرورت استراتژی
متفاوت از عصر قبل از خود را تجربه کرد. آمریکا در پایان جنگ سرد وارد «عصر
تفوق» و یا جهان تک قطبی شد که اوج آن همزمان با حضور نئومحافظه کاران در
دولت اول جورج بوش پسر، رئیس جمهور اسبق آمریکا، بود؛ اما آمریکا امروز
«عصر افول» را در برابر خود دارد، عصری که از دوره دوم جورج بوش آغاز شد و
در دوره هشت ساله اوباما شدت گرفت، لذا استراتژی که در این عصر اتخاذ
می شود بایستی متناسب با این شرایط باشد اما استراتژی عصر افول چگونه است.
همان گونه که عنوان شد، استثناگرایی آمریکایی به عنوان یک مولفه هویتی از
همان سال های آغازین تشکیل ایالات متحده موجد دو اردوگاه کلان فکری، انزوا
گرایی و یا مداخله گرایی در رابطه با ماهیت استراتژی این کشور بوده است. در
هر دوره تاریخی یکی از این دو تفکر، چشم انداز های حاکم بر سیاست خارجی را
براساس محوریت خود شکل داده اند. هر دو قالب فکری خواهان متمایز نمودن
آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ بوده اند. آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ از
نظر آنان هم تضمینی بر امنیت همه جانبه کشور است و هم توانایی نفوذ در دیگر
کشور ها را دارد. همسویی در هدف، وجه مشترک هر دو مکتب فکری است.
مداخله گرایی محصول شرایطی است که در آن به دلیل وجود مصونیت فیزیکی و
موفقیت سرمایه داری اولویت مثلث امنیت بر اشاعه ارزش ها قرار می گیرد در
مقابل انزوا گرایی محصول شرایطی است که در آن دغدغه بر تحقق اهداف اقتصادی و
امنیت سرزمینی است. لذا همان طور که در «عصر توفق» و عصر
ایدئولوژیک«مداخله گرایی رویکرد کلان سیاست خارجی آمریکا را تشکیل می داد»
در عصر افول«همچون» عصر ژئوپلتیک، انزواگرایی رویکرد کلان سیاست خارجی
خواهد بود. انزواگرایان بر خلاف مداخله گرایان که تعهدات بین المللی را
تعیین کننده منافع ملی می دانند و معتقدند منافع آمریکا حکم می کند که حضور
فعال در صحنه جهانی داشته باشد؛ بر این باورند که منافع می بایستی تعهدات
را تعیین کند، منافع آمریکا حکم می کند که توجه را معطوف به داخل کند و
بدین روی تعهدات می بایستی جهتی داخلی بیابند. این همان باوری است که تبلور
آن را می توان در شعار ها و وعده های انتخاباتی ترامپ و سخنان او در روز
تحلیفش به وضوح دید.