صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۸ آذر ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۶  ، 
کد خبر : ۳۰۷۵۰۳

یادداشت روزنامه های28 آذر1396

فرار با کفن‌کهنه!


محمد صرفی در کیهان نوشت:
مدت زیادی از زلزله غمبار کرمانشاه نگذشته است و به همین دلیل تصور شرایط و وضعیت مذکور دشوار نیست. تصور کنید در شهری زلزله رخ داده است. منطقی و عاقلانه‌ترین کار در ساعات اولیه، نجات مصدومان و رسیدگی به آنهاست. حال فرض کنید در آن شرایط خطیر که هر لحظه تعلل می‌تواند باعث از دست رفتن امکان نجات مصدومی از زیر آوار شود، یکی بگوید باید آشغال‌های شهر را جمع کنیم! دیگری مردم را بترساند که ایهاالناس فرار کنید که سیل نیز در راه است! آن یکی دیگر بگوید تقصیر خودشان است و اگر چنین و چنان نمی‌کردند اینگونه نمی‌شد. یکی هم با ژستی بسیار متفکرانه و عمیق پیدا بشود و بگوید باید مسائل را ریشه‌یابی کرد و ریشه ‌اشک امروز ملت نیز به ‌اشکانیان بازمی‌گردد که در مکان‌یابی و پایه‌گذاری این شهر دقت کافی را به خرج ندادند! چهار نفری هم که عقلی دارند و می‌دانند حالا وقت این حرف‌ها نیست و باید به داد زیرآوارماندگان رسید، توی سر و کله هم بزنند و دست به یقه باشند که روش آواربرداری تو غلط است و آنچه من می‌گویم و می‌کنم درست است. بیفتند به جان یکدیگر و دست به یقه بشوند و به‌جای نجات مجروحان، بر آمار آن بیفزایند! اگر کسی شاهد کلیت این ماجرا باشد احتمالا خواهد خندید. البته از آن خنده‌های تلخ‌تر از ‌گریه.


اگر از دایره تنگ‌نظری‌های فردی و گروهی و جناحی اندکی دور شویم و به صحنه سیاسی کشور نگاه کنیم، تقریباً با وضعیتی مشابه مثال فوق روبرو می‌شویم. کشور مدتهاست درگیر جنگ تمام‌عیار اقتصادی است اما عده‌ای از سر تغافل و عده‌ای نیز عالمانه سعی در لاپوشانی آن دارند. آنهایی که برای حل مشکلات چشم به غرب داشتند و گمان می‌کردند نسخه شفابخش اقتصاد، تنش‌زدایی در سیاست خارجی است، امروز حداکثر هنرشان این است که بگویند درست است که این راه به جایی نرسید اما خدا را شکر کنید که در پیاده‌روها دیوارکشی نشد! درباره ارتباط اقتصادی با غرب نیز، دشمن در حیاط منزل مشغول تیراندازی است و به‌جای آنکه کاری کنند و اهل خانه را نیز هوشیار و برای دفاع آماده سازند، می‌گویند خوش باشید که جشنی برپاست و مهمان‌ها دارند ترقه و فشفشه هوا می‌کنند.


هدف اصلی این جنگ چیزی نیست جز دلسرد کردن مردم از هویت استقلال‌طلبانه خود و پناه آوردن به غرب برای نمردن از گرسنگی. به موازات این جنگ بی‌سابقه و سنگین، بمباران روانی مردم نیز در جریان است؛ چه بسا سنگین‌تر از آن. روز را شب و سیاه را سفید جلوه می‌دهند و فضایی می‌سازند که گویی همه اقصی‌نقاط عالم بهشت برین است و ایران دوزخ لعین! آنهایی که سرمایه و تخصص و استعدادی قابل عرضه دارند بهتر است هرچه زودتر جان خود را بردارند و رخت و بخت خود را از این دیار بیرون کشند و آنان هم که نمی‌توانند برزخیان روی زمین هستند و محکوم به ادامه مسیری که رو به قهقراست! این را هم باید بدانند که تمام مشکلاتشان مربوط به آن است که حاضر نیستند مقابل غرب سر تعظیم فرو آورند که اگر چنین کنند آتش بر آنان گلستان خواهد شد. پس تعجبی ندارد که ضدانقلاب فراری در نهایت وقاحت بنویسد: «خیلی‌ها ضداستعمار می‌نویسند، اما استعمار الزاما پدیده بدی نیست، برای خیلی‌ها برکت داشته در جای جای جهان.» و برای آنکه تحمیق مخاطب را تکمیل کند شاهد مثال نیز می‌آورد که اگر امروز هند در برخی جنبه‌های علم و تکنولوژی پیشرفتی دارد، از صدقه سر 150 سال استعمار بریتانیای کبیر است و هندی‌ها باید ممنون باشند که انگلیسی زبان دوم آنهاست.


وضعیت خبری و تحلیلی نه تنها در ایران که در دنیا دچار نوعی آشفتگی و سردرگمی بی‌سابقه است. مقاله مفصل و تحلیلی مجله نیوزویک در خرداد ماه سال‌جاری – به قلم نینا بارلیگ- تصویر قابل تاملی از این وضعیت ارائه می‌کند. این مقاله که تیتر اصلی مجله در آن شماره است، صفی طویل و منظم از شهروندان را نشان می‌دهد که هر کدام یک گوشی هوشمند در دست دارند و با حالتی مسخ شده به سوی صندوق رای در حرکت هستند. تیتر روی جلد این است؛ شستشوی مغزی! ظاهراً در دنیایی هستیم که دیگر خبری از سانسور اطلاعات نیست و اخبار و تحلیل‌های مختلف از منابع گوناگون به‌صورت لحظه‌ای و برخط به تمام دنیا مخابره می‌شود. فقط کافی است یک گوشی هوشمند داشته باشید. چه لب مرز افغانستان باشید و چه در قلب نیویورک، به یک اندازه از جریان آزاد (؟!) اطلاعات برخوردار خواهید بود. مغزتان را شستشو می‌کنند و خوشحالید که از دنیا عقب نیستید!
دشمن از سویی – با جنگ اقتصادی- معیشت مردم را نشانه رفته است و از سوی دیگر شستشوی مغزی آنان را همزمان در دستور کار دارد. اگر راهکاری برای گشایش معیشت مردم ارائه شود، می‌گویند اینها می‌خواهند دور کشور دیوار بکشند و مردم را از تکنولوژی و محصولات روز دنیا محروم کنند! و اگر صدایی دلسوز از گوشه‌ای برخیزد که مردم این شستشوی مغزی است و نه گردش آزاد اطلاعات، می‌گویند ملت چه نشسته‌اید که می‌خواهند چشم و گوشتان را ببندند!


در این معرکه عظیم، ملاک و معیار سنجش افراد و جریان‌ها و عملکردشان، نسبت آن با این دو میدان نبرد است. فلان کار و موضع‌گیری در راستای گشایش معیشت مردم است یا باری مضاعف بر دوش آنان نهاده و نمک بر زخمشان می‌ریزد؟ به همان موضع‌گیری و عملکرد، گره‌ای از هزار و یک شبهه فکری خلق‌الله باز می‌کند یا خود گره‌ای دیگر می‌افزاید؟ جنجال‌ها و مباحث این روزها را نیز با همین شاقول می‌توان سنجید.
یک نمونه اخیر آن هیاهوی اصلاح‌طلبان برای عبور از روحانی است. این عبور زودهنگام –کمتر از چهار ماه پس از آغاز به کار دولت- در حالی است که پیش از انتخابات می‌گفتند ما تضمین وعده‌های روحانی هستیم. امروز که قافیه تنگ شده و می‌بینند و می‌دانند خبری از تحقق آنها نیست و نخواهد بود، راه فرار به جلو در پیش گرفته‌اند که ما با اینها نیستیم و کسی از ما نخواهد و نپرسد که چرا چنین شد. می‌گویند فردی که عمری را به باطل گذرانده و در بستر احتضار بود، به فرزندانش گفت کفن کهنه‌ای برایش فراهم کنند. با تعجب پرسیدند چرا کهنه؟! گفت تا پس از مرگ مرا در آن بپیچید و دفن کنید. فرزندانش پرسیدند چه فایده‌ای برایت دارد؟ مرد گفت وقتی نکیر و منکر بیایند و کفن را ببینند گمان می‌کنند من از مرده‌های پیشین هستم و سؤال نمی‌پرسند و جواب نمی‌خواهند! امروز جامعه در حوزه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و...با جریانات و افرادی مواجه است که با پوشیدن کفن کهنه در پی فرار از پاسخگویی هستند.


اگرچه همگان در این میدان وسیع و خطیر مسئولیت دارند اما به نظر می‌رسد دو دستگاه و نهاد به دلایلی نسبت به دیگران مسئولیتی عظیم‌تر بردوش دارند؛ قوه قضائیه و صدا و سیما. درباره مسئولیت، جایگاه، میزان موفقیت و نواقص این دو دستگاه سخن بسیار است و باید به هر کدام به‌صورت جداگانه پرداخت. هجمه سنگین و مداوم دشمن به این دو نهاد نیز ناشی از همین مسئولین و جایگاه ویژه است. از منظری می‌توان جایگاه آنها را با نکیر و منکر مقایسه کرد. در روایات آمده است که این دو فرشته الهی صدایشان مانند رعد غرنده و چشم‌هایشان مانند برق خیره‌کننده بوده و فریاد آنها مو بر تن فرد راست می‌کند. البته چگونگی برخورد آنها بر اساس ایمان یا انحراف افراد است و چهرۀ آنها در برخورد با افراد نیز تفاوت دارد و بر آنهایی که راه حق را پیموده‌اند، بشیر و مبشر وارد می‌شوند. حمله جریانات نادان داخلی و دشمنان دانای خارجی به این دو نهاد، نباید باعث بسته شدن باب مطالبه‌گری، نقد و اصلاح آنها شود. همه باید درباره مسئولیت و عملکرد خود در این دو نبرد بزرگ اقتصادی و فرهنگی-رسانه‌ای پاسخگو باشند. مطالبه و محاسبه را از خود آغاز کنید و چتر آن را بر سر تمام اجزای جامعه بگسترانید و اجازه ندهید مرده‌های متحرک و کفن‌های کهنه فریبتان بدهند. اما باید به جایگاه و خاستگاه برخی از نقدها و اعتراض‌ها به قوه قضائیه، صدا و سیما و... نیز نیم‌نگاهی داشت، چرا که این روزها افراد و جریاناتی نه با انگیزه اصلاح که با انگیزه انتقام از دستگاه قضایی و ایجاد بی‌اعتمادی به آن، زبان و قلم به اعتراض گشوده‌اند. ماهیت اینگونه اعتراض‌ها را که با نقد دلسوزان فاصله‌ای پرناشدنی دارد به آسانی می‌توان شناخت.

آب استراتژیک تر است یا برنج؟

مجید فکری در خراسان نوشت:

در کشاکش بحث های داغ تولید و واردات برنج و این که میزان نیاز کشور به این محصول استراتژیک چقدر است، همواره یک نکته مهم مغفول مانده و آن کم آبی شدید در کشور است که چند سالی است گریبان استان های شمالی کشور را نیز گرفته  است.

کما این که فقط در استان مازندران با کاهش 32 درصدی بارش باران در هشت ماهه امسال و کاهش بارندگی در دو ماهه سال زراعی جاری که به طور معمول پربارش ترین ماه های سال به شمار می روند، مواجه بوده ایم و نشان می دهد که خشکسالی در مازندران در حال جدی تر شدن است. همچنین به گفته کارشناسان حجم آورده رودخانه های استان گلستان نسبت به سال های گذشته 55 تا 78 درصد کاهش داشته است. این شاخص در بخش آب های زیرزمینی حدود 15 درصد و آب پشت سدهای استان گلستان نیز نسبت به زمان مشابه در سال گذشته 61 درصد کاهش داشته است. همه این موارد و از طرف دیگر کاهش میزان بارندگی از ابتدای سال آبی جاری، نسبت به مدت مشابه سال گذشته به میزان 37 درصد باعث شده است  تا 96 درصد آب های زیرزمینی استان گلستان درحال استحصال پیوسته باشد که این یعنی بروز فاجعه در زمانی نه چندان دور.

از سوی دیگر شالی کاران با توجه به خشکسالی های اخیر برای درآمدزایی بیشتر از شالیزارها، به روش های مختلف متوسل شده اند که از جمله آن کشت دوباره برنج بوده است. درحالی که کشت دوباره برنج به اعتقاد کارشناسان، بدترین نوع کشت، نه تنها به لحاظ مصرف زیاد آب، بلکه به خاطر تشدید مصرف آب در فصلی است که طبیعت با خشکی مواجه می شود.

کشت دوم معمولا در ماه های تیر و مرداد پس از برداشت کشت اول صورت می گیرد، درحالی که دراین زمان آب بندان ها خالی است، دبی آب در رودخانه ها به کمترین میزان می رسد، ذخیره آبی پشت سدها تقریبا تخلیه می شود و عمق آب چاه ها نیز به حداقل می رسد.

با این اوصاف متاسفانه در نبود برنامه منسجم و نظارت دقیق، بیشتر شالی کاران در سال های اخیر برای کشت دوم از آب های زیرزمینی استفاده کرده اند و در بعضی از دشت ها وضعیت سفره های زیرزمینی به مرحله بحرانی رسیده است.

از آن سو اما هر ساله بین شالی کاران و دولت بر سر تولید و واردات کشمکش است. با توجه به این که واردات برنج در نیمه نخست امسال رشد فزاینده ای داشته و از یک میلیون تن هم عبور کرده است، وزیر جهاد کشاورزی ممنوعیت فصلی واردات این محصول استراتژیک را که از ابتدای شهریور تا ابتدای آذر بود ادامه داد و تا اطلاع ثانوی نیز ادامه خواهد داشت. در خور یادآوری است که با وجود خشکسالی های اخیر و هشدار کارشناسان، میزان تولید داخلی برنج حدود 2.2 میلیون تن در سال و نیاز ما به واردات برنج هم سالانه 800 تا یک میلیون تن است که در مجموع مصرف برنج کشور به حدود 3.2 میلیون تن می رسد، البته بخشی از واردات برنج از طریق بازارچه های مرزی انجام می شود که معمولا در محاسبات نمی آید.

اما اکنون این سوال مهم و حیاتی مطرح می شود که «آب استراتژیک تر است یا برنج؟» و آیا وقت آن فرا نرسیده است که به طور جدی راجع به افزایش تولید داخلی برخی اقلام کشاورزی تجدیدنظر شود؟ هر چند به تازگی وزیر جهاد کشاورزی اعلام کرد: «به طور جدی این سیاست را دنبال می کنیم که به دلیل محدودیت منابع آبی، غیر از استان های شمالی، کشت برنج در استان دیگری صورت نگیرد و نه تنها از آن حمایت نمی کنیم، بلکه محدودیت هایی هم داریم» اما آیا این محدودیت در شرایط کنونی کفایت خواهد کرد؟

در شرایطی که اغلب کشورهای منطقه با درک درست از شرایط، اقدام به واردات مجازی آب کرده اند آیا ما نیز نباید چنین رویکردی را مدنظر قرار دهیم؟ ضمن آن که افزایش بیش از حد برنج با کیفیت داخلی آن را از سبد مصرف خانوارهای زیادی حذف کرده است و اغلب مردم از برنج های ارزان تر وارداتی استفاده می کنند. بی شک پیش نیاز این مهم در نظر گرفتن الگوی کشت جایگزین مناسب با حداکثر بهره وری و حداقل مصرف آب برای سه استان شمالی کشور است که دور از دسترس هم نیست و می توان کشت برنج با کیفیت ایرانی را در مناطقی که هنوز با کم آبی مواجه نیستند محدود و از آن حمایت کرد تا مصرف کننده داخلی و بازارهای خارجی از برنج با کیفیت ایرانی محروم نشوند. قطعا با برنامه ریزی دقیق و ارائه رویکردهای نوین کشاورزی نه تنها با کاهش درآمد کشاورزان و شالی کاران روبه رو نخواهیم شد بلکه حتی افزایش درآمد را در کنار حفظ منابع آبی منطقه شاهد خواهیم بود و نسل های بعد نیز گاهی عطر برنج خوب ایرانی را استشمام خواهند کرد.

قصه هوا! غصه آلودگی!

حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:

مدارس نسل ما را، یا موشکباران صدام آمریکایی تعطیل می‌کرد یا برف! هرچه بود، آسمان دهه 60 آبی بود! همین اول بسم‌اللهی، کات؛ که بنا دارم مخاطب‌خوانی کنم به قول معروف! این تن بمیرد، توی خواننده این یادداشت، خیال نکردی در سر این متن، سودای رجوع به گذشته و مدح روزگار ماضی است؟! نه اما! خدا شاهد است هرگز قائل به دهه 60 پرستی نیستم و هرگز از یاد نبرده‌ام ترس و استرس درون پناهگاه‌ها را! صف آب فشاری سر کوچه را! صف شیر را! صف کپسول گاز را! صف کوپن شماره 255 ستاد بسیج اقتصادی را! آری! تلویزیون ما در دهه 60 کلا 2 کانال داشت که خیلی وقت‌ها هم جز جنگ برفک، برنامه‌ای نداشت! ولی خب! کانالی هم بود به نام «کانال کمیل» که دهه 60 را دهه‌ای آسمانی کرده بود! پس شرف دهه 60 بیش از آسمان پاکش، به مردان پاکی برمی‌گشت که به معنای واقعی کلمه «ملی‌گرا» بودند! و ملی‌گرا، در دهه‌ فعلی هم به وفور یافت می‌شود! از من بپرسی، مدافعان حرم را بهترین و برترین ملی‌گراها می‌دانم که متعلق به همین دهه کنونی هستند! پس دل من برای دهه 60 تنگ نشده، ولو آنکه بداند دهه 60 هر مشکلی داشت، بعضی مشکلات زمان فعلی را نداشت! معضل لامروت آلودگی هوا، ربطی به این دهه و آن دهه ندارد! اگر دهه 60 رنگ آسمان، آبی بود؛ خب! این همه هم ماشین نبود اما سالیانی است که ماشین هست و تدبیر نه! و آنچه ما را خفه کرده، همین بی‌تدبیری است! همین بی‌اعتنایی! همین بی‌عاری! آنی فرض کنید قاسم سلیمانی هم می‌خواست مثل دست‌اندرکاران موظف به رفع و دفع آلودگی هوا، با دشمن قداره‌بند بجنگد! واقعا فرض وحشتناکی است! اما آنی فرض کنید دولت و شهرداری و که و که، با همان عزم جزم حاج‌قاسم در نبرد با لعین تکفیری، به جنگ ریزگردها و عناصر آلاینده هوا می‌رفتند! آیا این بود وضع هوا؟! من از دولت محترم، چند پرسش دارم! چرا روز یکشنبه، فقط مدارس مقطع ابتدایی، تعطیل شد؟! و چرا دیروز و امروز فقط همه مدارس؟! آیا من کارمند، من کارگر، من دانشجو، من استاد، من روزنامه‌نگار، من مرد، من زن، ریه نداریم؟! و آدم نیستیم؟! گیرم «تدبیر» ندارید؛ «تعطیل» هم نمی‌توانید بکنید؟! خدا شاهد است کسانی چون ما که محل کارمان در مرکز شهر است، مدام چشم‌مان می‌سوزد! فقط خدا می‌داند درون ریه‌های ما چه خبر است! البته فقط ما نیستیم! بدتر از ما، خوزستانی‌ها! و اساسا همه ساکنان غرب ایران عزیز! باری در همین ایام از سال و در حالی که از شدت آلودگی، چشم، چشم را نمی‌دید، در صفحه یک همین «وطن‌امروز» سلامی عرض کردیم خدمت خانم ابتکار که خیلی دیده شد! و خیلی چرخ خورد در فضای مجازی! اما ایشان بیشتر در هوای برجام، نفس می‌کشید! و بیش از محیط‌زیست، دربند سیاست بود! حتی رفت و مصاحبه کرد با خبرنگار اجنبی تا بلکه با مدد از توافق، چند تایی هم لیچار بار مخالفان دولت کند! واقعیت آن است که ما، از زن و مرد دست‌اندرکار این دولت در زمینه محیط‌زیست، هیچ خیری ندیده‌ایم! آن از دولتزن قبلی! این هم از دولتمرد فعلی! حقا که باید بررسی کرد و دید؛ دولت در چه هوایی تنفس می‌کند! و هوای که را و چه را دارد! آلودگی هوا، هر سال بدتر از سال قبل و هنوز هم خبری از تدبیر در مقام عمل نیست! خوب یادم هست در نخستین روزهای دولت اول آقای روحانی، آقای قالیباف در مقام «شهردار تهران» نامه‌ای به ایشان نوشت تا در عوض گرفتن فلان امکان و بهمان اختیار، صدر تا ذیل معضل آلودگی هوای پایتخت را به گردن بگیرد! الساعه بیش از 4 سال از آن نامه می‌گذرد و حتی تهران، شهردار جدیدش را هم دید لیکن ما تهرانی‌ها هنوز پاسخ دولت به آن نامه را ندیده‌ایم! گیرم قالیباف، اخ بود اما چه خوب، حالا که نجفی از خودتان است، یک تکانی به تدبیرتان بدهید! واقعا اگر قرار است معضل آلودگی هوای کلانشهرها و مشکل بی‌رحم ریزگردها در شماری دیگر از مناطق کشورمان، هر سال از سال قبل، بیشتر شود، دولت محترم لطف کند و جمع کند این سازمان محیط‌زیست را و مابقی دستگاه‌های عریض و طویلش را! این، مثل این می‌ماند که ما در دهه 60 با وجود شیربچه‌های حاج‌احمد متوسلیان، هرگز آزادی خرمشهر را نمی‌دیدیم!


و مثل این می‌ماند که در دهه فعلی، با وجود شیربچه‌های حاج‌قاسم، هرگز پایان داعش را نمی‌دیدیم! آیا این پرسش در اذهان به‌وجود نمی‌آمد که اصلا و اساسا برای چه داریم بودجه را و امکانات را خرج سپاه و سپاه قدس می‌کنیم؟! واقعا چیست خروجی این همه سازمان و وزارتخانه؟! چیست تدبیر دولت؟! اگر قرار است امید ما فقط به باد و باران باشد و از فرط آلودگی هوا و با علم بر همه مشکلات دهه 60 تنها و تنها دل خوش کنیم به آسمان آبی آن روزها، پس دقیقا برای چه دولت، تشکیل می‌دهیم؟! و برای چه سازمان؟! و نهاد؟! هوا که آلوده است هیچ، آسمان اقتصاد هم آلوده است! شگفتا! این دولتمرد علیه آن دولتمرد سخن می‌گوید و این دست‌اندرکار، آمار آن دست‌اندرکار را به سخره می‌گیرد! آنوقت سخنگوی دولت، در جمله‌ای حقیقتا قصار، خاطرنشان می‌کند رئیس‌جمهور، رضایتی از این وضع ندارد! چقدر عالی! واقعا چقدر ما خوشبختیم! چه خوب، رئیس سازمان محیط‌زیست و شهردار مفتخر به حضور در جلسات هیات دولت هم بیایند اعلام کنند رضایتی از هوای آلوده تهران ندارند! آهای ذرات آلاینده هوا! شما به ما رحم کنید! آهای باد! بیا و بوز! که ما ظاهرا دولت داریم اما در واقع، دولت نداریم! دولت ما هر که هست و هر چه هست، به هیچ‌وجه «ملی‌گرا» نیست! ملت دارد با آلوده‌ترین هوای ممکن، روزگار را سپری می‌کند و دولت، معلوم نیست به کدام هوا گرایش دارد که هیچ هوای ملت را ندارد! کاش اقلا بگویند به جهنم که چشم‌تان می‌سوزد! بروید جایی که چشم‌تان نسوزد! اما کاش دولت هم یک قاسم سلیمانی داشت! و اقتصاد هم تدبیر داشت! والله اگر قرار بود سردار سپاه قدس هم مثل این جماعت مشی کند، لابد شاهد این می‌بودیم که ایشان می‌آمد پشت تریبون و از وجود داعش، ابراز نارضایتی می‌کرد و تمام! شهدا اما در کارشان، تنها بسنده به این نکردند که ما از افتادن خرمشهر دست صدام، ناراضی هستیم! آقای روحانی! آقای جهانگیری! چشم ملت دارد می‌سوزد! آلاینده‌ها صف ایستاده‌اند تا دمار از هوای این مردم درآورند! ما را باش که توهم زده بودیم صف یعنی صف‌های دور و دراز دهه 60 ! در حالی که انصافا صف بی‌تدبیری‌های شما، طولانی‌تر است! شگفتا که ما مردم، در اقتصاد، سر برج را نمی‌بینیم و در هوا، برج میلاد را! مچکریم آقای روحانی! شرمنده‌ایم آقای جهانگیری! که چشم‌مان دارد می‌سوزد و نمی‌توانیم مظلومیت دولت را ببینیم... .

فرصت‌ها و دستاوردهای مبارزه با جریان تکفیری

عبدالله گنجی در روزنامه جوان وشت:

پس از شش سال نبرد جریان تکفیری و جبهه مقاومت نه تنها شروع‌کنندگان و طراحان این نبرد به اهداف خود نرسیده‌اند که در لابه‌لای این نبرد فرصت‌ها و دستاوردهای زیادی برای جبهه مقاومت به وجود آمد، نه تنها عراق و سوریه تصرف نشد و نه‌تنها اماکن مقدس تشیع در امنیت هستند بلکه آرمان امام در «تشکیل بسیج جهانی اسلام» محقق شد. سربازان امت اسلامی از چندین کشور به هم پیوستند و از نوامیس اسلام و تشیع دفاع کردند. برداشت صهیونیست‌ها این بود که انرژی مسلمانان در این نبرد تلف خواهد شد و به نفع آنان خواهد بود اما در پایان این نبرد نیروی مقاومت بزرگی شکل گرفت که نوید آزادی سرزمین‌های اشغالی سوریه (جولان) و فلسطین اشغالی را می‌دهد. در این نبرد قدرت و اقتدار جمهوری اسلامی و صلابت آن برای دفاع از منافع و همپیمانان خود به قدرت‌های جهانی و رقبای منطقه‌ای گوشزد شد. از مهم‌ترین ویژگی‌های نظام جمهوری اسلامی تبدیل تهدیدات به فرصت‌ها یا تولید فرصت از دل تهدیدات است. همه بحران‌های تولیدی علیه نظام جمهوری اسلامی تاکنون به فرصت تبدیل شده یا حداقل این بوده است که طرف مقابل- به تعبیر امام- در تحمیل خسارت چیزی به دست نیاورده است. جنگ تحمیلی و تحریم هسته‌ای مواردی است که طرف مقابل خسارت وارد نمود اما به اهداف خود هرگز نرسید. 

در مسائل منطقه‌ای نیز دشمنان با همه توان به میدان آمدند و چند هزار شهید از امت اسلامی گرفتند و زیرساخت دو کشور را ویران کردند اما به آنچه می‌خواستند نرسیدند و این به واسطه ایستادگی و یقین به نصرت الهی بوده است. خاستگاه واگرایانه انقلاب اسلامی نسبت به نظام سلطه این را گوشزد می‌کند که ما همیشه در بحران خواهیم بود. امام راحل پایان بحران‌آفرینی را روزی می‌داند که ما «از هویت اسلامی- ایرانی» خود دست برداریم و ارابه آنان را بکشیم و سروری و آقایی آنان را به رسمیت بشناسیم، بنابراین زیست در بحران تجربه ذی‌قیمتی در مقابل نظام جمهوری اسلامی قرار دارد که همیشه از آن فرصت تولید کرده‌ایم. 

   

زمینه‌های تولد سنت‌گرایان تکفیری از سوی غرب مدرن

 با پیروزی انقلاب اسلامی اندیشمندان و تحلیلگران غربی کتاب‌های «تئوری‌های انقلاب‌ها» را باز کردند تا علل این انقلاب را با مدل‌های موجود تحلیل کنند. آنان با الهام از علل وقوع انقلاب‌ها که تحقق انقلاب‌ها را صرفاً مادی و در سه عامل ۱- فقر عامل انقلاب ۲- رفاه عامل انقلاب و ۳ – فقر بعد از رفاه عامل انقلاب می‌دانند، آن را بررسی کردند. اما در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ متوجه شدند این انقلاب فرهنگی- دینی است و جنس آن با همه انقلاب‌ها تفاوت دارد. در تحلیل وضعیت جدید گفتند: اگر این انقلاب فرهنگی و دینی هم باشد متعلق به اکثریت شیعی– فارسی است و در جهان سنی– عربی نفوذ نخواهد کرد اما در دو، سه سال اول انقلاب اسلامی زلزله‌ای عجیب جهان اسلام را فراگرفت. تولد ۱۵ گروه جهادی مقابل ارتش سرخ شوروی در افغانستان، قیام جنوب عراق و شرق عربستان، انفجار سفارتخانه‌های امریکا در کویت و بحران تروریستی جمهوری مصر، تغییر ایدئولوژی مبارزه در فلسطین از ملی‌گرایی به اسلام‌گرایی، تولد حزب‌الله لبنان، پیروزی اسلام‌گرایان در الجزایر، سودان، ترکیه و… نمونه‌هایی از این زلزله‌هایی بود که به صورت «الهام‌بخش»‌به وقوع پیوسته بود. اینجا بود که غرب خطر را متوجه شد و برای از پای درآوردن این نظام نوپا در ایران به همه اقداماتی که می‌توانست دست زد. ترور، جنگ داخلی و تجزیه‌طلبی، جنگ هشت ساله و تحریم‌های ۳۷ ساله نمونه‌های آن است. 

   

القای ایجاد هلال شیعی

با حذف صدام از قدرت و جایگزین شدن دوستان انقلاب اسلامی در عراق به روش دموکراتیک و خصوصاً تشکیل دولت نوری المالکی، دنیای غرب احساس کرد نه تنها هیچ یک از اقدامات تنبیهی علیه ایران مؤثر نبوده که گسترش انقلاب اسلامی رو به فزونی است. گسترش نفوذ منطقه‌ای ایران از یک‌سو و تهدید بیشتر امنیت صهیونیست‌ها و ناکام ماندن طرح خاورمیانه بزرگ و جدید از سویی دیگر باعث گردید که غرب راهی را برای «درونی کردن جنگ» در جهان اسلام پیدا کند، به همین دلیل باید بخش افراطی اهل سنت تحریک می‌شد، بنابراین جمع‌بندی خود از آنچه را که در خاورمیانه پس از صدام می‌گذرد از زبان پادشاه اردن اعلام کردند و آن اعلام «تشکیل هلال شیعی» در خاورمیانه بود که از نگاه آنان از شبه قاره هند شروع و با ایران، عراق، سوریه و حزب‌الله در لبنان به دریای مدیرانه ختم می‌شود و اینچنین شد که نفوذ منطقه‌ای انقلاب اسلامی را با مفهوم «شیعی‌سازی خاورمیانه» بازنمایی و گسل‌های اختلافی تاریخی- کلامی شیعه و سنی را بازتولید کردند تا بتوانند عناصر میدانی را که از نیات شوم و پشت پرده بودن آنان اطلاعی نداشتند، به عنوان جهاد علیه شرک! به میدان جنگ مسلحانه وارد کنند و آن شد که شش سال جنگ در سوریه و عراق اتفاق افتاد که در اینجا به دلیل طولانی شدن بحث بدان نمی‌پردازیم و صرفاً به آثار فرصت‌ساز و دستاوردهای آن اشاره خواهد شد. 

دستاوردها و فرصت‌های مبارزه با جریان تکفیری

بعد از فروپاشی نظام صدام- قبل از انقلاب‌های عربی- و از سال۲۰۰۳ غرب تلاش کرد عناصری از القاعده را از زندان‌های عراق خارج کند و همزمان القای تبعیض در مناطق سنی‌نشین عراق را به عنوان یک مسئله مدنظر قرار دهد. تجمعات ناراضیان در الانبار، فلوجه و تکریت باعث شد کم‌کم افرادی مسلح در بین آنان نفوذ کنند و مسئله اشغالگری شروع شود. با گسترش داعش در جغرافیای عراق و سوریه و هویدا شدن انگیزه «دولت‌سازی» آنان معلوم شد جنگ موجود یک جنگ چریکی و بزن در رو نیست که اشغال سرزمین و «نظام‌سازی» مدنظر است و این می‌توانست برای ایران بسیار خطرناک باشد، بنابراین جمهوری اسلامی به مطالعه این موضوع پرداخت که چه ظرفیت و کمکی را می‌تواند به میدان بیاورد و در حالی که خود در اوج تحریم‌های ظالمانه غرب بود، به این میدان وارد شد. جمهوری اسلامی ابتدا کمک‌های مستشاری و آموزشی را شروع کرد و سپس به سازماندهی جریان مردمی در عراق و سوریه پرداخت و کم‌کم مجاهدان کشورهای دیگر نیز به این جریان مقاومت مردمی پیوستند. 

  

دستاوردهای دوگانه جبهه مقاومت

دستاوردهای جبهه مقاومت در نبرد با تکفیری‌ها را باید دوگانه دید؛ اول، ناکام نمودن طرف مقابل در رسیدن به اهداف از قبل طراحی شده و دوم پیدایش فرصت‌های جدید. 

بدون تردید اگر فرصت‌های جدید هم به وجود نمی‌آمد، ناکامی طرف مقابل به تنهایی پیروزی بزرگی محسوب می‌شد. اینکه ایران تحریم شده به علاوه عراق که آلوده به عقبه‌های حزب بعث و تکفیری است و سوریه بی‌تجربه و حزب‌الله بتوانند در مقابل جهان غرب و پول و سلاح قطر، امارات، عربستان، ترکیه و سعودی ایستادگی کنند و آنان را به عقب برانند و عمال آنان را نابود کنند، به تنهایی واجد ستودن و قدردانی است. پیروزی در جنگ نابرابر به مراتب از ارزش و اهمیت بیشتری برخوردار است. زیرساخت‌های سوریه و عراق تا حدودی نابود و هزار جوان در این مسیر قربانی شدند اما نتیجه‌ای عاید دشمن نشد و این به تنهایی پیروزی است. 

  

فرصت‌ها و دستاوردها

پس از شش سال نبرد در عراق و سوریه دستاوردهای مهمی برای جبهه مقاومت به دست آمد که خشم غرب و صهیونیست‌ها نسبت به شروع روزهای اول درگیری بیشتر شده است و به تکاپو افتاده‌اند که چگونه با دستاوردهای جبهه مقاومت – که آن را دستاوردهای ایران می‌دانند- برخورد نمایند. اهم این دستاوردها را می‌توان به شرح زیر دسته‌بندی کرد: 

۱- تشکیل بسیج جهانی اسلام

تحقق آرمان حضرت امام مبنی بر «بسیج جهانی اسلام» یا «بسیجیان جهان اسلام» از مهم‌ترین دستاوردهای این مبارزه است. شاید هیچ ایده و زمینه‌ای وجود نداشت که رزمندگانی از پاکستان، افغانستان، عراق، ایران، سوریه، لبنان و… در کنار هم بجنگند و تمرین آمادگی فراملی در امت اسلامی را به نمایش بگذارند. به وجود آمدن داعش باعث شد فرزندان بسیجی امام آرمان وی را محقق کنند و به نیرویی چند ملیتی در مقابل غرب و صهیونیست‌ها تبدیل شوند. خاصیت این نیرو صرفاً ختم داعش نبود که مصیبت امروز صهیونیست‌ها شکل بگیرد، مصیبت امروز صهیونیست‌ها این است که ایران اسلامی با این نیروی آماده و ورزیده و جهادی در فردای داعش چه خواهد کرد؟ سیدحسن نصرالله در تابستان امسال رسماً اعلام کرد که جنگ آینده ما با صهیونیست‌ها از این پس صرفاً جنگ لبنانی‌ها نخواهد بود که پاکستانی‌ها، افغانی‌ها، عراقی‌ها و ایرانی‌ها هم در این نبرد حضور خواهند داشت. بنابراین نبرد با تکفیری‌ها ظرفیت و فرصتی را ایجاد نمود که رژیم صهیونیستی کابوس آزادی سرزمین‌های اشغالی جولان را نمی‌تواند از ذهن دور کند و پس از شش سال تازه متوجه شده‌اند که با مصیبتی بزرگ‌تر روبه‌رو هستند و خود زمینه پیدایش چندین لشکر و نیروی باانگیزه را به وجود آورده‌اند که امروز موی دماغ آنان شده است. صهیونیست‌ها بر این باورند ایران این نیروی عظیم را در پساداعش رها نخواهد کرد و به حفظ و انسجام آن ادامه خواهد داد. 

۲ـ تشکیل حشدالشعبی عراق

 علاوه بر عراقی‌هایی که در سوریه جنگیدند، پیدایش نیروی مردمی در عراق آن هم به فرمان مرجعیت دینی و آموزش ایران و قانونی شدن آن برای همیشه در عراق، نقطه عطفی است که از دستاوردهای نبرد با داعش است. شاید هیچ کس گمان نمی‌کرد الگوی بسیج مردمی ایران عیناً در عراق متولد شود و صدها هزار نیروی با انگیزه مردمی شکل مسلحانه به خود بگیرند. تشکیل و استمرار حشدالشعبی در عراق و ماندگار شدن آن از دستاوردهای ذی‌قیمت نبرد با داعش است. 

۳–  شکل‌گیری حزب‌الله سوریه

 هیچ کس باور نمی‌کرد در سوریه نیرویی مشابه حزب‌الله لبنان شکل بگیرد و هیچ کس نمی‌دانست روزی ارتش لائیک سوریه با جوهره دینی حیات مجدد یابد. در فردای داعش جریان مذهبی- اعتقادی سوریه زیربنای فرهنگی بسیاری از امور را ایجاد خواهد کرد و تفکر اسلام سیاسی در سوریه ماندگار خواهد شد. 

۴- درک عینی قدرت منطقه‌ای جمهوری اسلامی

نبرد با داعش نمایشگاه رؤیت قدرت جمهوری اسلامی نیز بود. این قدرت تا قبل از داعش ملموس نبود و محک نخورده بود و صهیونیست‌ها و غرب سطح و میزان آن را به صورت عملی درک نکرده بودند، بنابراین اکنون می‌توانند درک کنند که ایران تحریم شده می‌تواند با همه آنان بجنگد و در سخت‌ترین شرایط آنان را سرجای خود بنشاند. آشنایی با قدرت جمهوری اسلامی و نفوذ آن در قلب‌ها و دل‌های مردم منطقه ملموس گردید. مشخص شد که هزاران مجاهد در کشورهای شرقی و غربی ایران گوش به فرمان هستند تا در روز حادثه به میدان بیایند و طومار اشرار و تفاله‌های غرب را در هم بپیچند. 

۵- ترکیدن حباب ملت‌سازی در اقلیم کردستان عراق

استقلال‌خواهی در کردستان عراق دهها سال به مثابه یک کابوس بر دولت عراق و کشورهای منطقه سنگینی می‌کرد اما زمان مناسب برای تحقق آن فراهم نبود. با پیدایش داعش و خصوصاً تصرف شمال عراق رهبران کردستان از آن سوءاستفاده و منطقه نفت‌خیز کرکوک را تصرف کردند. تصرف کرکوک که ۴۰درصد نفت عراق را در خود دارد باعث شد طمع کشورسازی در آنان دوچندان شود چراکه ثروت موجود در کرکوک از یک سو و گرفتاری دولت عراق از سوی دیگر را دو عامل تسریع‌کننده برای خود می‌دانستند، لذا در پایان داعش به این موضوع وارد شدند اما نه تنها آورده‌ای نداشتند که کرکوک نفت‌خیز را نیز از دست دادند و ملت‌سازی در کردستان عراق یک بار برای همیشه از حیز انتفاع ساقط شد و خواب صهیونیست‌ها نیز آشفته گشت. 

۶- اثبات بی‌نتیجه بودن هماوردی سعودی‌ها با ایران

نبرد با داعش میدان و نمایشگاهی بود که سعودی‌ها مدعای قدرت منطقه‌ای خود را عملاً‌ محک بزنند و با همه وجود به میدان بیایند. تحریک رسانه‌ای اهل سنت، پول، سلاح و تربیت نیروی ایدئولوژیک تکفیری، نه تنها هیچ دستاوردی برای سعودی‌ها در عراق و سوریه نداشت که از وسط کار در یمن نیز صحنه را به جبهه مقاومت اسلامی باختند و این چنین بی‌محابا خشم خود را به انحای مختلف بیرون می‌ریزند. 

۷- تکرار و تمرین دفاع از نوامیس اسلامی– شیعی

قدرت پیشگیری از ورود تکفیری‌ها به مراکز مقدس شیعیان در عراق و سوریه و انگیزه تولید شده برای دفاع از مراکز یاد شده خود تجربه جدیدی بود که از ۲۰۰ سال پیش که وهابی‌ها کربلا را نابود کردند تاکنون تکرار نشده بود. حفظ حرم آل‌الله در سوریه و دفاع از اماکن مقدس سامرا، کاظمین، کربلا و نجف و توفیق حداکثری در این مسیر، قدرت حفظ میراث و نوامیس اهل بیت پیامبر(ع) را نشان داد و افکار همه مسلمانان را بر آن متمرکز کرد. 

۸- استمرار روح اسلام انقلابی

حضرت امام در پایان دفاع مقدس در شمارش دستاوردهای آن، مهم‌ترین دستاورد آن را «استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ» دانستند. امام جنگ هشت ساله را عاملی برای تربیت کادر انقلاب اسلامی و کشور می‌دانستند چراکه بازتولید همان روحیه می‌توانست نجات‌بخش آینده کشور باشد. جنگ سوریه و عراق و شهادت بیش از هزار نفر از بهترین جوانان امروز ایران باعث پیوند جهاد و شهادت با نسل‌های متأخر انقلاب که امام، جنگ و انقلاب را ندیده بودند، شد. وجود و شهادت امثال شهید محسن حججی تأثیری ژرف در جوانان ایران گذاشت و در باغ شهادت برای عده‌ای باز شد و برای تربیت نیروهای انقلاب و استمرار اسلام انقلابی فرصت کم‌نظیری به‌وجود آمد. 

۹- تحسین نبوغ، تشخیص و قدرت مدیریت نظام

قبلاً دو واقعه نظامی حساس در حاشیه ایران اتفاق افتاده که عبارت بودند از ظهور طالبان در افغانستان و شهادت دیپلمات‌های ایران به دست آنان و حمله امریکا به عراق. در هر دو حادثه برخی نخبگان چپ یا اصلاح‌طلب از نظام خواستند که به طالبان حمله کنیم یا صدام را به مثابه خالد بن ولید فرض کرده و به کمک او با امریکای جهانخوار بجنگیم اما مدیریت کلان نظام ورود نظامی به هر دو درگیری را رد کردند. 

امروز که سال‌ها از آن دو جنگ می‌گذرد، همگان اعتراف می‌کنند ورود ما به آن دو جنگ بی‌نتیجه و مانند چاهی ویل بود که معلوم نبود عاقبت آن چه خواهد شد. 

اما ورود امروز به نبرد با تکفیری‌ها که مستقیماً‌ خود ما را هدف قرار داده بود، ابتدا مورد نقد همان جریانی بود که مبارزه با طالبان و امریکا را تجویز می‌کرد اما نحوه پایان تکفیری‌ها و پیروزی جبهه مقاومت نشان می‌دهد نظام جمهوری اسلامی و نخبگان نظامی آن از درک و نبوع بالایی برخوردارند و در بین همه راه‌های ممکن بهترین راه را پیمودند و عناصر محوری آن همچون سرلشکر قاسم سلیمانی تا مرز اسطورگی پیش رفته‌اند. 

۱۰- ارتقای غرور ملی

ورود میدانی و مستقیم ایران به یک مبارزه منطقه‌ای و غلبه قهرمانانه در آن، موجب ارتقای غرور ملی شد، چراکه ایرانیان از ۲۰۰ سال پیش صرفاً در موضع دفاع در داخل مرزهای خود بوده‌اند و یک سوم کشور را نیز از دست داده‌اند. اینکه ملت مشاهده می‌کنند دشمن در آن سوی مرزها مورد تعقیب و سرکوب قرار می‌گیرد، احساس اعتماد نفس بیشتری می‌کنند و خود را در تراز ملت– کشورهای اثرگذار و فعال جهان حس می‌کنند و به خود می‌بالند که اقتدار و صلابت ایران به رخ دشمنان قسم‌خورده کشیده می‌شود. 

۱۱- اختلاف و فروپاشی در شورای همکاری خلیج‌فارس

رقابت کشورهای ثروتمند عربی حوزه خلیج فارس در کمک به تروریست‌ها و تقسیم‌بندی تروریست‌ها به خوب و بد منجر به درگیری داخلی و قطع رابطه آنان با قطر شد. این اختلاف که به خودی خود یک پیروزی برای جمهوری اسلامی است، موجب نزدیکی قطر به ایران گردید و روند کمک به تروریست‌ها دچار اخلال شد. فروپاشی انسجام شورای مذکور ارتباط مستقیم با جنگ در سوریه و عراق داشت و شکست در این جنگ و تحقیر سعودی‌ها این اختلاف را دوچندان کرد، به طوری که تاکنون نتوانسته‌اند دور هم جمع شوند و تصمیم مشترک بگیرند. 

۱۲- به میدان آوردن روسیه

شاید برای اولین بار باشد که ایران توانسته است از ظرفیت یک قدرت بزرگ برای هم‌افزایی استفاده کند. درست است که روسیه منافع مستقلی در خاورمیانه دارد که در نسبت با غرب تعریف کرده است اما این جمهوری اسلامی بود که روسیه را متقاعد کرد نیروی هوایی خود را به این نبرد وارد کند و از توان آن برای سرکوب تکفیری‌ها بهره ببرد. 

تفاوت ما و روسیه این است که جریان تکفیری ما را نقطه مقابل خود تعریف کرده بود و جنگی با روسیه نداشت. ما مستقیماً مخاطب داعش بودیم ولی روسیه نبود اما کمک روسیه از این نظر مهم است که یک کشور جهان سومی بتواند یک قدرت جهانی را با خود همراه و از ظرفیت آن استفاده کند.   

پس از شش سال جنگ نفسگیر و نابرابر، جمهوری اسلامی در منظر جهانیان پیروز این صحنه است. طراحان داعش و دیگر گروه‌ها و تأمین‌کنندگان لجستیک و نیروی انسانی این جریان نه تنها آورده‌ای نداشته‌اند که ظرفیت‌های جدیدی برای جبهه مقاومت ایجاد کرده‌اند. در پایان داعش، ضریب امنیت صهیونیست‌ها کاهش یافته و تهدید آن آسان‌تر شده است. از منظر رسانه‌های غرب و سیاستمداران آن دیار، ایران و همپیمانان، پیروز این صحنه‌اند و ترکیه نیز تسلیم جریان غالب شده و قدرت منطقه‌ای ایران که قبلاً در قالب تحلیل ارائه می‌شد، عینیت یافت و تمرین تشکیل بسیج جهان اسلام در یک کارگاه میدانی محقق شد.

فروپاشی شورای عربی ضد ایران

سیدعلی خرم  در شرق نوشت:

شورای همکاری خلیج فارس در سال ١٣٦١ براساس خواسته عربستان برای حمایت از صدام و مقابله با ایرانِ تازه‌ انقلاب‌کرده، تشکیل شد. در مدت جنگ تحمیلی شش کشور عربستان، کویت، امارات، بحرین، قطر و عمان بیش از ١٢٠‌ میلیارد دلار –آن‌طور که خودشان اعتراف کردند- پول، سلاح و نفت به صدام دادند تا بتواند ایران را شکست دهد و این شش کشور از صدور انقلاب اسلامی در امان بوده و ایران به‌عنوان رقیب منطقه‌ای عربستان نیز از میدان به در شود؛ اما در پایان هشت سال جنگ، چنین نشد؛ جمهوری اسلامی ایران ساقط نشد و در عوض صدام نظر خود را تغییر داد و بعد از حمله به کویت، خیال حمله به عربستان را نیز در سر پروراند و آمریکا با سرکوب صدام، کویت را آزاد کرد. عربستان برای چند سال با تغییر تاکتیک سعی کرد نشان دهد قصد دارد با پشت‌کردن به صدام، به ایران نزدیک شود؛ ولی استراتژی قبلی خود را هرگز فراموش نکرد. در این دوره دوم، شورای همکاری خلیج فارس براساس بند هشتم قطع‌نامه ٥٩٨ با ایران درباره ترتیبات امنیت منطقه‌ای وارد مذاکره شد که کاملا مشخص بود صرفا تاکتیکی و برای خریدن وقت صورت می‌گرفت. با حمله دوم آمریکا به عراق و سقوط صدام و بر سر کار آمدن شیعیان در عراق، دوره سوم روابط شورای همکاری خلیج فارس با ایران شروع شد که شاید هنوز دنباله همان دوره باشد. مشخصه این دوره شتاب‌گرفتن استراتژی تهاجمی عربستان علیه ایران و «کوبیدن سر مار» است که با شروع مذاکرات هسته‌ای و احتمال توافق بین ایران و آمریکا، این استراتژی علنی شد و خصومت عربستان با ایران جنبه مستقیم به خود گرفت. از قضا دو هفته قبل جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا، در یک برنامه زنده در واشنگتن افشا کرد که چگونه در ابتدای مذاکرات هسته‌ای، سه حکمران رقیب منطقه‌ای ایران یعنی حسنی مبارکِ مصر، ملک عبدالله عربستان و نتانیاهوی اسرائیل از آمریکا به جای مذاکره و تفاهم با ایران خواسته بودند ایران را زیر باران موشک‌های کروز بگیرد. در دوره سوم، شورای همکاری خلیج فارس نیز به تبعیت از عربستان وارد خصومت علنی با ایران شد و نه‌تنها درباره توافق هسته‌ای و جزایر ایرانی؛ بلکه درباره مسائل بحرین، عراق، سوریه، یمن و... هم علیه ایران موضع گرفت. اکنون شورای همکاری خلیج فارس به دلیل نداشتن فلسفه وجودی، کارایی‌نداشتن و اختلافات عمیق اعضا، در آستانه فروپاشی قرار گرفته است. شاهد بودیم امیر کویت تلاش کرد اجلاس سران این شورا را پس از چندین سال در این کشور برگزار کند؛ ولی موفق نشد و رهبران چهار کشور عربستان، امارات، بحرین و عمان در اجلاس کویت شرکت نکردند و به جای اجلاس دوروزه، در حد چند ساعت جلسه به کار خود پایان داد. چرا شورای همکاری خلیج فارس در آستانه اختلافات عمیق و فروپاشی قرار گرفته است؟ بررسی ساختاری این شورا نشان می‌دهد اولا این شورا در حقیقت طبق دستور عربستان تشکیل شده و نه براساس نیاز شش کشور مزبور؛ بنابراین هرگاه اعضای این شورا با عربستان اختلاف‌نظر پیدا کنند یا تمایل نداشته باشند فرماندهی عربستان را بپذیرند، شورا از هم می‌پاشد.


ثانیا فلسفه وجودی تشکیل این اجلاس از همان ابتدا، صرفا خصومت با ایران بود. به‌همین‌خاطر اگر این فلسفه برای دیگر اعضای شورا کم‌رنگ شود یا با منافع و امنیت ملی آنان همخوانی نداشته باشد، این فلسفه پوچ و بی‌معنا می‌شود. اکنون عربستان به ‌زور می‌خواهد سایر اعضا را با خود به رویارویی مستقیم نظامی با ایران ببرد؛ ولی حداقل سه عضو آن یعنی قطر، عمان و کویت چنین نمی‌خواهند. ثالثا عربستان هنگامی که قصد داشت قطر را به‌عنوان یکی از اعضای شورا، تنبیه و به طور کامل زیر فرمان خود دربیاورد، جهان، کشورهای منطقه و به‌ویژه ایران و ترکیه با حمایت از قطر، این طرح عربستان را ناکام کرده و باعث شد دو عضو دیگر یعنی عمان و کویت از عربستان دورتر شوند. رابعا از هنگامی که عربستان سعی کرد یمن را هم با بمباران و محاصره مرزهایش، تنبیه کند و در این راه موفق شد امارات و بحرین را با خود همراه و ‌هزاران جنایت علیه مردم ستمدیده و محروم یمن انجام دهد. جهان به این رفتار اعراب واکنش نشان داد و سه عضو شورا یعنی قطر، عمان و کویت هم به انتقاد از عملکرد عربستان پرداختند تا ائتلاف به رهبری عربستان علیه یمن به چالش کشیده شود. خامسا بافت اقتصادی اعضای این شورا عینا شبیه به هم و عمدتا متکی به نفت و سپس خدمات و توریسم است و مواد غذایی خود را از خارج وارد می‌کنند. ازاین‌رو به نوعی در فروش نفت، رقیب یکدیگر بوده و از نظر اقتصادی نمی‌توانند در بازار داخلی یکدیگر وارد شوند و اقتصاد مکمل داشته باشند. پس اگر عامل امنیتی به‌عنوان ملات ساختمان شورا از بین رود، این شش عضو با یکدیگر وارد درگیری خواهند شد. این دلایل و دلایل دیگر باعث شد شورای همکاری خلیج فارس کاملا فلسفه وجودی خود به‌عنوان یک شورای همکاری را از دست داده و اعضای آن کاملا به دو دسته تندرو شامل عربستان، امارات و بحرین و معتدل شامل قطر، عمان و کویت تقسیم شوند و منافع آنان در تضاد کامل با یکدیگر قرار گیرد. تردیدی نیست که این ناکامی مرهون ناپختگی و تندروی محمد بن‌سلمان، پادشاه جوان عربستان است که آرزوهای بزرگ در سر می‌پروراند.

فرصت تهدیدآمیز

در سرمقاله "صبح نو" آمده است:

موضوع حذف جدول 17 بودجه 1397 و تجمیع کمک‌های دولت به مؤسسات و مجموعه‌های فرهنگی در چارچوب بودجه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چالش تازه‌ای در عرصه سیاست‌گذاری فرهنگی کشور به شمار می‌رود. این چالش، حاوی فرصت‌ها و تهدیداتی است که شیوه مواجهه و مدیریت دولت و مجلس، تعیین کننده سمت و سوی مثبت یا منفی آن است.

فرصت‌هایی از قبیل تحول در معماری سازمان‌ها و مؤسسات فرهنگی مبتنی بر نیازهای مخاطبان و آینده نگاری محیطی، ایفای نقش ستادی وزارت ارشاد و رفع تعارضات مدیریتی، پرکردن شکاف تبدیل سیاست‌های ابلاغی و کلان فرهنگی به برنامه‌های اجرایی و واقعیت‌های میدانی، قبول مسؤولیت و پاسخگویی به مردم و رهبری نظام در قبال مسائل فرهنگی، توسعه حوزه عمل بخش خصوصی و نهادهای غیردولتی و تبدیل فعالیت‌های فرهنگی هزینه ساز به فعالیت‌های خودگردان و سودآور با کمک سرمایه گذاری‌های غیردولتی، تغییر وضعیت از حالت انفعالی به حالت فعال در مقابله با تهاجم فرهنگی دشمنان، ایجاد سامانه نظارت و ارزیابی هوشمند و...در کنار این فرصت‌ها، تهدیدات مهمی در مسأله تأثیرگذارند. افزایش هزینه‌های ستادی وزارت ارشاد و هزینه شدن بودجه‌های صف در ستاد، کاهش بودجه نهادهای غیردولتی، بخش خصوصی و فعالان مردمی  و دولتی‌تر شدن عرصه فرهنگ، امکان اعمال سلیقه‌های فرهنگی و سیاسی متولیان وزارت ارشاد و محدود شدن میدان عمل نهادهای مردمی و انقلابی، کم توجهی به سیاست‌های کلان ابلاغی و ساختارهای فرابخشی قرارگاهی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی و غلبه رویکرد سازمانی وزارتخانه‌ای و...اما نکته مهم در این زمینه، میزان آمادگی دولت و سطوح مختلف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای ایفای چنین نقش مهمی است.

آیا تمهیدات لازم در زمینه استخراج شاخص‌های مبتنی بر سیاست‌های کلان، شکل گیری سامانه رصد هوشمند، معماری سازمانی دستگاه‌های فرهنگی، سامانه ارتباط و تعامل با مؤسسات غیردولتی و مردمی، سامانه نظارت و ارزیابی جامع و... صورت گرفته است تا امکان مدیریت هزینه و بودجه جدول 17 در وزارتخانه فراهم باشد؟ آیا آمادگی عدم تصدی گری در فعالیت‌های فرهنگی، تغییر هویت و شخصیت سازمانی و تبدیل شدن از حالت رقیب مؤسسات فرهنگی به نقش ستادی و پاسخگو بودن در قبال مسائل فرهنگی فراهم شده است؟ کوتاه سخن، دولت قبل از اینکه به دنبال به‌دست آوردن مناره باشد، ابتدا چاه آن را حفر کرده است؟!

تردید در شعار «عبور از روحانی»

جلال خوش چهره در روزنامه ابتکار نوشت:

انتخاب دوباره «حسن روحانی» به عنوان رئیس‌جمهوری از سوی اکثریت قاطع مردم، نه از سر شور و نه صرفاً واکنش دفعی درتقابل با یک جریان سیاسی رقیب بود. انتخاب مردم در هفتم اردیبهشت 96 برخاسته از عقلانیتی آمیخته با شور امید به آینده‌ای بود که بتواند مصالح عمومی را در خدمت به نوسازی کشور تامین کند.
نگاه واقع‌گرایانه به مصلحت عمومی با درک ارزیابی امکانات، پایان بخشی به انحصار منافع باندی در خدمت به منافع عمومی، جلوگیری از چیرگی دوباره برخی طیف‌های اخلالگر، ارزیابی کارکرد دولت‌یازدهم در دو سطح اقتصادی و سیاسی، تاکیدبر استمرار دگرگونی‌های لازم درامر نوسازی؛ خنثی‌سازی اقدام عوامل‌خارجی به‌عنوان متغیرهای بیرونی که در فرایند نوسازی کشور مانع تراشی می‌کنند، ملاحظات امنیت داخلی، اعتماد به تدبیر و مدیریت ‌دولت‌اعتدال و... بخشی از دلایل عقلانی مردم برای رای دوباره به «حسن روحانی» بود. از این رای، قریب هفت ماه می‌گذرد و دولت دوازدهم به تازگی صدروزگی خود را پشت سر گذاشته است. بنابراین بیان مباحثی چون «عبور از روحانی» شک برانگیز است؛ نخست به این دلیل روشن که مردم نه از سر شور و فریبکاری شعارهای پوپولیستی بلکه با درک واقعی از نیازهای زمان به انتخاب آگاهانه با همه جنبه‌های مترتب بر آن، پای صندوق‌های رای حاضر شدند. فراموش نکنیم مردم نه در انتخابات اخیر، بلکه در انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری در سال 1392 نیز به چهره رای ندادند، بلکه به رویکرد و برنامه‌هایی آری گفتند که آن را مطابق با مصلحت عمومی کشور تشخیص دادند. درک این مصلحت‌ها نزد مردم تغییر نکرده است. آنان همچنان برمطالبات واقعگرایانه خود تاکید دارند.


دوم؛ شعار «عبور از روحانی» از آن‌رو شک برانگیز است که هنوز دولت دوازدهم سال نخست خود را سپری نکرده و اعتماد عمومی به دولت منتخب، نمی‌تواند به سرعتی که مشتاقان تبلیغ این شعار ادعا می‌کنند، سلب شده باشد. در القایی بودن این تبلیغ تردید نباید کرد.
سوم؛ مخالفان آراء اکثریت مردم از روز نخست اعلام نتایج انتخابات یک هدف را در دستور کار داشته‌اند؛ این که با پشیمان کردن مردم از انتخاب خود، از آنان بابت «نه» شنیدن در این انتخابات انتقام بگیرند. مروری بر همه آنچه مخالفان دولت در پی اردیبهشت امسال کرده‌اند، مصداقی براین ادعاست. آنان کوشیدند دولت را در همه عرصه‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دچار ناکارآمدی کنند. آنان تلاش کردن با مغشوش کردن صحنه، با پنهان کردن رد پای خود در بروز مشکلات و تشدید آنها، کارامدی دولت را در مدیریت اوضاع دچار چالش کنند. مخالفان اکنون با تشویق و تبلیغ عامدانه شعار «عبور از روحانی» و به دام انداختن برخی طیف‌های احساساتی در این شعار، چنین می نمایند که مردم در انتخابات کم بدیل اردیبهشت 96 دچار اشتباه شده و به این ترتیب از آنان انتقام کشی کنند.
مشکل، سکوت دولت در بیان واقعی دلایل اوضاع جاری است. محافظه‌کاری در بیان چرایی این وضع نیز مربوط به مصلحت اندیشی دولت و شخص رئیس‌جمهوری می‌تواند باشد، اما پیش بینی اینکه اگر دولت به اجبار در بیان چرایی‌ها پرده دری کند و یا حتی اگر به زعم مخالفان، این ظرفیت نیز خنثی شود، برای هیچ طرفی در کشور و نظام سیاسی سودمند نخواهد بود.
درشعار جعلی «عبور از روحانی» باید شک کرد و فریب نخورد.

به کجا چنین شتابان؟!

محمد کاظم انبارلویی در رسالت نوشت:

اگر به فکر بودجه دفاعی کشور برای تأمین امنیت مردم نباشیم، دشمن حمله کند ده ‌ها برابر آنچه که امروز برای امنیت هزینه می‌کنیم باید هزینه کنیم.

اگر به فکر خشکسالی و خشک شدن تالاب‌ ها و دریاچه‌ ها نباشیم و برای رفع تهدیدات زیست محیطی هزینه نکنیم، فردا برای آوارگی و هجوم مردم به حاشیه شهرها و مشکلات اقتصادی ناشی از آن باید میلیاردها تومان هزینه کنیم تا تهدیدات این پدیده را رفع کنیم.

اگر به فکر مقاوم سازی سازه ‌ها و ساختمان ‌ها در مسیر زلزله و گسل ‌های شناخته شده نباشیم، با یک زلزله باید هزاران میلیارد تومان هزینه کنیم و همه چیز را از نو بسازیم.

اگر به فکر فرهنگ جامعه نباشیم و مردم را در برابر تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی تنها بگذاریم، مشکلات ناشی از این هجوم بی‌ امان، آثار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و امنیتی خود را بدون شک بروز می‌دهد و باید صدها میلیارد تومان هزینه کنیم تا آفات و صدمات این تهاجم را دفع کنیم.

شأن دولت، پیش‌ بینی، پیشگیری و آینده نگری برای زیستی معقول برای شهروندان است. دولت یازدهم و دوازدهم در حوزه اجتماعی چه کرده و چه می کند؟ «تدبیر» در این حوزه کجاست؟ «کلید» حل مشکلات و بحران های اجتماعی در دست کیست؟ اصلاً آیا قفل‌ های مشکلات اجتماعی در دولت شناسایی شده است که به فکر «کلید» آن باشند؟

بر اساس آخرین آمار 3 میلیون نفر معتاد روی دست خانواده ‌ها مانده است. بر اساس همین آمارها سالی 2700 درگیری با قاچاقچیان داریم، ده ‌ها نفر در این درگیری‌ ها شهید و صدها نفر مجروح و جانباز می شوند. در این درگیری ‌ها فقط سالانه 800 تن مواد مخدر کشف و ضبط می شود.

اما علی رغم بگیر و ببند و اعدام ‌ها و رفتارهای سختگیرانه، همچنان تجارت مواد مخدر پرسود است و میلیون ‌ها نفر از جوانان این مملکت را به خاک سیاه نشانده است. 600 نوع مواد مخدر صنعتی در کشور تولید می شود. با آنکه دو هزار کارگاه تولید مخدر صنعتی منهدم شده است، هیچ آسیبی به زیرساخت‌ های تولید و توزیع مواد مخدر در کشور وارد نشده است. قاچاقچیان، تجارت پرسود خود را دارند. مصرف کنندگان هم به راحتی به مواد مخدر دسترسی دارند. با وجود 2 هزار مورد درگیری با قاچاقچیان، هیچ معتادی لنگ دسترسی به مواد مخدر نیست!

وزیر کشور می گوید؛ «سالی 150 هزار میلیارد تومان هزینه مبارزه با مواد مخدر می شود.» نیم یا ثلثی از این پول اگر درست هزینه می‌شد، آسیب ‌های کشنده قاچاق مواد مخدر و معتادان در جامعه به اندازه کنونی نبود!

آمار و ارقام آسیب ‌های اجتماعی فوق العاده هشدار دهنده و خطرناک است. ما با این شتاب، کجا می رویم؟!

متأسفانه برخی از آمارها حکایت از شیوع اعتیاد در میان دانشجویان و دانش آموزان دارد. به نظر می رسد روند مبارزه با مواد مخدر، موفقیت آمیز نیست. ستاد مبارزه با  مواد مخدر پس از 37 سال کارنامه قابل قبولی از خود باقی نگذاشته است. آیا رئیس جمهور نمی خواهد در مورد مدیریت این ستاد، بازنگری نموده و در مورد برنامه ‌های مبارزه با مواد مخدر و کارایی آنها بازخوانی جدیدی صورت دهد؟

امروز آسیب های اجتماعی زیر پوست شهرها، چشم ‌ها را آزار می‌ دهد. این آسیب ‌ها بزرگترین خطری است که خانواده ‌ها را  تهدید می کند. اعتیاد در صدر آسیب ‌های اجتماعی است.

وزیر کشور در همایش صیانت و گفتمان سازی، اجتماعی شدن مبارزه با مواد مخدر می گوید؛ «سالی 150 هزار میلیارد تومان هزینه مبارزه با مواد مخدر می شود»! البته این ‌آمار در برخی داده‌ های آماری تا 173 هزار میلیارد تومان هم گفته شده است.

وقتی نگاه دولت به فرهنگ و ‌آسیب‌ های فرهنگی و تهاجم فرهنگی بر سبیل وادادگی است، به فضای مجازی حساس نیست، به نقش مخرب برنامه‌ های ماهواره ای در انهدام خانواده ‌ها بی اعتناست، وقتی بودجه مؤسسات خودجوش فرهنگی را قطع می کند، وقتی بودجه وزارت ارشاد کمی بیشتر از یک هزار میلیارد تومان است، طبیعی است باید سالی 150 هزار میلیارد تومان فقط صرف مبارزه با مواد مخدر شود. آیا به این رویکرد می گویند عقلانی اداره کردن کشور، آن هم توسط برخی که در جامعه سیاسی ما معروف به گروه عقلا بودند و اکنون هم هستند؟!

وقتی بودجه نهادهای قرآنی، کم یا حذف می شود، جوان را از سر جلسه قرآن، مسجد و منبر بلند می‌ کنیم و می‌ بریم پای منقل و وافور!

هزینه هنگفتی برای مبارزه با مواد مخدر و آسیب‌ های اجتماعی صرف می کنیم اما برای منبر، محراب و مسجد که می توانند از این مفاسد جلوگیری کنند، بودجه ای اختصاص نمی دهیم. این  نهادهای سنتی و فرهنگی می‌توانند در پیشگیری از جرائم سازمان یافته و مبارزه با اعتیاد و دعوت جوانان به اخلاق و معنویت نقش مهمی ایفا کنند.

جدول شماره 17 بودجه را که اختصاص به برخی نهادهای فرهنگی دارد حذف می کنیم، در حالی که جمع جبری هزینه ‌ای که برای مبارزه با مواد مخدر می‌کنیم بیش از 700 برابر مصارف جدول شماره 17 مؤسسات فرهنگی است! آیا نگاه دولت به مسئله فرهنگ و آسیب‌ های فرهنگی، عقلانی است؟

کجا داریم می‌رویم؟ با چه سرعتی! و این گونه شتابان؟!

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات