روزنامه کیهان **
سوریه مقاوم در آستانه بزرگترین پیروزی منطقهای و بینالمللی
سوریه در آستانه یک «تحول اساسی» است، این تحول جنبه درونی داشته و معمار آن اولاً خود ملت و دولت سوریه است و ثانیاً به جبهه مقاومت و نیروهای منطقهای که طی بحران شش ساله در جهت حفظ یکپارچگی سوریه، شکست مداخلات خارجی علیه حاکمیت سوریه و به شکست کشاندن گروههای تروریستی تحتالحمایه دولتهای خارجی عمل کردهاند، ارتباط پیدا میکند. اما درست در زمانی که جبهه مقابل باید پاسخگوی هدررفت نزدیک به 10 سال سرمایهگذاری برای تغییر در سوریه- از دولتی مستقل به دولتی وابسته- باشد با کمک گرفتن از بعضی واژگان و استناد به پارهای بندهای قطعنامههای شورای امنیت و با برجستهنمایی بعضی از تحرکات بیاثر سیاسی در صدد برآمده این تحول سیاسی را از یک سو به ضرر حاکمیت سوریه و جبهه مقاومت و از سوی دیگر در چارچوب گفتمانی خود معرفی نماید!
سوریه در آستانه یک تحول سیاسی است. تحول سیاسی آن این است که ارتش سوریه و جبهه مقاومت در حال آمادهسازی عملیات بزرگ «ادلب» - تنها استان باقی مانده در اشغال تروریستهای تحتالحمایه خارجی- هستند ارتش سوریه طی روزهای اخیر، یگانهایی را به سمت مناطق شمال شرقی استان لاذقیه گسیل داشته و در جنوب این استان نیز طرحهای عملیاتی خود را آماده کرده است. این عملیات آشفتگی زیادی را در جبهه خارجی حامی تروریستها و در میان گروههای اصلی تروریستی- شامل جبهه النصره و داعش- به وجود آورده است. بیانات مقامات سیاسی خارجی حامی تروریستهای ادلب و تأکید بر اینکه عملیات نظامی سبب پیچیدهتر شدن شرایط شده و باید تا رسیدن به توافق سیاسی به تأخیر افتد، از اهمیت این عملیات حکایت میکند کما اینکه جابجاییهای مکرر تیمهای عملیاتی النصره و داعش در جنوب و شمال استان ادلب نیز بیانگر نگرانی شدید آنان میباشد. در خصوص این عملیات و مسائل مرتبط با آن نکات زیر حائز اهمیت میباشند:
1- استان ادلب در شمال غربی سوریه واقع شده و گفته میشود در حال حاضر 2/5 میلیون نفر جمعیت دارد. این استان به مرزهای ترکیه اتصال دارد. تروریستهای مستقر در این استان حدود 100 هزار نفر میباشند که گفته میشود نیمی از آن را اعضای النصره تشکیل میدهند مابقی آنان نیز شامل گروههایی نظیر «فیلقالشام» و «احرارالشام» میشوند که شاخههایی از النصره یا القاعده هستند کما اینکه خود النصره شاخه سوری القاعده میباشد.
ترکیب گروههای تروریستی در ادلب دو نکته را یادآور میشود، اولین نکته این است که براساس همه مصوبات شورای امنیت سازمان ملل، مذاکرات ژنو، مذاکرات آستانه، مذاکرات سوچی و هر فرایند دیگر، این گروهها «تروریستی» به حساب آمده و مبارزه تا محو کامل آنان مورد تأکید قرار گرفته است. بنابراین دست دولت سوریه و حامیان منطقهای آن در پیگیری عملیات سنگین برای پاکسازی این منطقه کاملاً باز است و به روایتی مانع حقوقی بر سر راه این عملیات وجود ندارد. نکته دوم این است که گروههای تروریستی، «ادلب» را آخرین سنگر حفظ خود در منطقه عربی به حساب میآورند و با ریشهکن شدن آنان در ادلب در واقع در کل منطقه عربی ریشهکن شدهاند و این یعنی پایان کامل توطئهای که از حدود ده سال پیش و با کمک پارهای از سرویسهای اطلاعاتی منطقهای و خارجی علیه کشورهای عرب محور مقاومت دنبال و به اجرا گذاشته شد.
2- عملیات در ادلب البته دشواریهایی دارد در عین اینکه ارتش سوریه و حامیان منطقهای آن هم اینک دارای توانمندی بالا و تجربه ذیقیمت شدهاند. دشواری عملیات از یک سو به منطقه عملیاتی ادلب باز میگردد. ادلب منطقهای جنگلی و کوهستانی است که عملیات ارتش در آن به سهولت عملیات در ایران و یا قنیطره و ریف دمشق و... نیست. اضافه بر این هم اکنون نزدیک به 2/5 میلیون نفر جمعیت در این استان سکونت دارند که البته بیش از سایر شهروندان سوری در معرض آزار گروههای تروریستی قرار داشتهاند با این وجود، چنین جمعیتی، عملیات ارتش را با دشواری زیاد مواجه میکند چرا که دولت قانونی سوریه نسبت به حفظ جان تکتک این شهروندان مسئول است با این حال دولت سوریه طی دو سال گذشته در این خصوص تجربیات بسیار خوبی دارد.
3- بطور مشخص آمریکا و ترکیه با عملیات آزادسازی ادلب مخالف هستند چرا که از یک سو عملیات ادلب مقدمه اخراج نیروهای نظامی این دو کشور از سوریه است که طی حدود دو سال گذشته بدون رضایت دولت قانونی سوریه به بخشهای شمالی این کشور لشکرکشی کردهاند از سوی دیگر با آزادسازی استان ادلب، دولت سوریه بطور کامل بر سرزمین خود مسلط میشود و این تسلط راه هرگونه تحمیلی علیه دولت را میبندد. در واقع پایان عملیات ادلب، پایان توطئههای رنگارنگی است که دولتهای غربی و وابستگان منطقهای آن علیه سوریه دنبال کردهاند.
در این بین دولت ترکیه با ادعای اینکه عملیات ادلب با سیاست مصوب در اجلاسهای آستانه و سوچی- مبتنی بر تسهیل بازگشت آوارگان- مغایرت داشته و موج جدیدی از مهاجرت را پدید میآورد، با این عملیات مخالفت میکند و حال آنکه هیچ کشوری نمیتواند روی اشغال بخشی از خاک خود توسط گروهی مسلح و مهاجر چشم بپوشد و در هیچ مصوبهای در آستانه و سوچی و... هم نیامده است که حاکمیت سوریه حق مبارزه با گروههای تروریستی در داخل کشور خود را ندارد. قطعنامه 2254 که حدود دو سال پیش به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسید هم با نام بردن از النصره و داعش و القاعده و گروههای دیگری که شعبهای از این سه هستند ولی تحت نام دیگری شناخته میشوند، از همه دولتها خواست، تا محو آنان از پا ننشینند.
در واقع دولت سوریه بطور ذاتی و حتی بنابه آنچه در مذاکرات مورد اشاره آمده است، حق دارد برای نجات 2/5 میلیون شهروند خود که در چنگال تروریستها گرفتار آمدهاند و نیز برای آزادسازی بخشی از کشور خود که در تصرف تروریستهای خطرناک قرار دارد، اقدام کند و این اقدام هم اینک با شدت در حال دنبال شدن است.
4- بعضی خبرها بیانگر آن است که دولت ترکیه به گروههای تروریستی مثل النصره و داعش توصیه کرده است که نام پیشین خود را رها کرده و با نام جدیدی فعالیت نمایند، از سوی دیگر یک خبر بیانگر آن است که دولت ترکیه در حال رایزنی با گروههای تروریستی مستقر در ادلب است تا همه آنان را ذیل یک نام جدید گردآورد و ادامه حضور آنان در ادلب را تثبیت نماید. این درحالی است که تغییر اسم، رسم گروههای تروریستی را تغییر نمیدهد و ماده خطر برای مردم مظلوم سوریه و حتی برای منطقه باقی میماند. بعضی از خبرهای منتشره که از جمله خبرگزاری روسی «اسپوتنیک» در دو روز اخیر منتشر کرد بیانگر آن است که براساس مذاکرات میان دولت ترکیه و سران تروریستها در ادلب، امکانات خطرناکی در اختیار تروریستها قرار داده شده است. این خبرگزاری به اتفاق جولای گذشته در ادلب اشاره کرده است که بر اثر انفجار یک بشکه پلاستیکی حاوی ماده کلر در یکی از کارگاههای «اطمه» تعدادی کشته شدهاند.
آنچه ترکیه در این روزها دنبال میکند از یک سو استدلالتراشی برای ممانعت از عملیات نظامی ارتش و از سوی دیگر تثبیت حضور تروریستها در سوریه میباشد این در حالی است که این دولت براساس تعهداتی که در مذاکرات آستانه بهعنوان یکی از سه کشور «ضامن» امضا کرده است، باید با دولت سوریه برای محو گروههای تروریستی در ادلب همراه شود. پیش از این نیز ترکیه با لشکرکشی به عفرین و تصرف این منطقه، مصوبات اجلاسهای آستانه را نقض کرد چرا که اقدام ترکیه از نظرگاه آستانه، تشدید بحران امنیتی سوریه قلمداد میشد. دلیل اقدامات روزهای اخیر و از جمله آنچه دو روز پیش «مولود چاووش اوغلو» وزیر خارجه ترکیه در ژنو بیان کرد و با عملیات نظامی علیه تروریستها به مخالفت برخاست، مشخص است ترکیه باید بلافاصله پس از آزادسازی ادلب توسط ارتش سوریه، خاک این کشور را ترک نماید.
5- آمریکاییها در ماجرای سوریه، شکست بسیار بزرگی متحمل شدهاند که دارای ابعاد مختلف میباشد. آنان طی دو سال اخیر تلاش کردند تا با استفاده ابزاری از کردها، موقعیتی برای خود در سوریه دست و پا کرده و بر تحولات این کشور اثر بگذارند آنان به زودی در ادامه این سیاست و سیاست موافقت با ترکیه بهعنوان عضو ناتو گرفتار تناقض شده و در نهایت جانب ترکیه را گرفته و کردها را رها کردند، اما این سیاست هیچ کمکی به آمریکا نکرد چرا که تقویت ترکیه را در پی نداشت و آمریکا و ترکیه را به کانون تحولات سوریه نزدیک نکرد.
خیانت آمریکا به کردها سبب نزدیکی آنان به دولت دمشق گردید. هم اینک کردها و دولت سوریه در موضعی واحد خواهان اخراج ترکیه و آمریکا از خاک سوریه هستند و مسایل کردها با دولت مرکزی در حال حل و فصل میباشد. آمریکا در روزهای گذشته زمزمه خروج از سوریه را مطرح کرد و حتی دونالد ترامپ که همین اردیبهشت ماه به سه نقطه در سوریه حمله نمود، دو روز پیش گفت؛ اساساً سیاست حضور نظامی آمریکا در غرب آسیا از اول اشتباه بوده است!
6- در این روزها آمریکاییها، مقامات سازمان ملل و روسیه از کمیته تدوین قانون اساسی جدید سوریه و تشکیل دولت جدید سخن گفتهاند. واقعیت چیست؟ این موضوع شرح و بسطی دارد که خود به یادداشتی جداگانه نیازمند میباشد و ما انشاءالله در آینده به آن خواهیم پرداخت. اجمال این مطلب این است که در اجلاسهای سوچی و آستانه بحث روشنی در این خصوص صورت نگرفته و ابعاد آن در انواعی از ابهام قرار دارد. در این بین دولت سوریه رسماً اعلام کرد به فرض آنکه سوریه به قانون اساسی جدید نیاز داشته باشد، هیچ دولت خارجی از جمله سه کشور ضامن در مذاکرات آستانه حق اظهارنظر و دخالت در آن را ندارند. این موضعی است که جمهوری اسلامی نیز از آن حمایت میکند و در نهایت معتقدیم این دولت سوریه است که تصمیم خود را در این خصوص عملی خواهد کرد.
7- آنچه این روزها در سوریه شاهد آن هستیم، شکست فاحش ارادههای خارجی و منطقهای برای از میان برداشتن عضوی از جبهه مقاومت است. این شکست برای آمریکا، رژیم صهیونیستی، عربستان، قطر، انگلیس، امارات و ترکیه تبعات سنگینی دارد. سوریه با ثبات و برخوردار از نیرویی دفاعی در حدی که بر یک جبهه بزرگ پیروز شود، برای دشمنان مقاومت وحشتناک خواهد بود. پیروزی جبهه مقاومت و محور این پیروزی- ارتش سوریه- از نیروی متشکل قدرتمندی در منطقه خبر میدهد که میتواند محور هر تحول عمده دیگر باشد.
سعدالله زارعی
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
خطر حذف روشنفکران دینی توسل به نردبان تخریب
بسمالله الرحمن الرحیم
یادداشت مدیر مسئول
تخریب وقتی به نام دین و به بهانه دفاع از اسلام و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی باشد، خطرناکتر و ضربه زنندهتر است.
خدا رحمت کند شهید مظلوم آیتالله بهشتی را که میفرمود: جاذبه در حد اعلا و دافعه در حد ضرورت، از ویژگیهای خط امام است.
در جامعه اسلامی و انقلابی ما، خط امام مدتهاست که به انزوا کشانده شده است. امام خمینی با سعه صدر و دوراندیشی کم نظیری که داشت، اقشار مختلف را جذب و با انقلاب و نظام اسلامی همراه میکرد. فقط اهالی قمارخانهها و مشروبفروشیها و زورگیرها نبودند که با نَفَس گرم امام دست از این آلودگیها برداشتند و به جبهههای دفاع مقدس رفتند و به انسانهائی با وصف زاهدان شب و شیران روز تبدیل شدند، بلکه بسیاری از تحصیل کردههای بیاعتنا به دین و ملیت هم جذب انقلاب و نظام شدند و تخصص و تجربه عملی خود را در اختیار نظام جمهوری اسلامی گذاشتند و نقش موثری در پیشرفتهای کشور ایفا کردند. این، هنر امام خمینی بود که حتی تحصیل کردههای بیگانه از دین یا مخالف دین را به روشنفکران دینی تبدیل و آنها را به صف لشکر خدمتگزاران به ملت و کشور وارد کرد.
در مقابل، عدهای سالهاست سیاست حذف را در پیش گرفتهاند و هر کس که مثل آنها فکر نکند را رمی میکنند. این افراد، خود را معیار اسلام میپندارند و با تفکر انحرافی «خود اسلام پنداری» و «خود انقلاب پنداری» هر کس را که به هر دلیل نپسندند و با خود همراه و همفکر ندانند طرد میکنند. نه فقط طرد، بلکه تخریب میکنند.
این، انحراف آشکار از مسیری است که بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی برای تداوم این نظام ترسیم کرده است. کسانی میتوانند خود را علاقمند به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و خدمتگزار کشور و مردم ایران بدانند که هنر جذب داشته باشند ولی آنچه در اثر میداندار شدن این افراد «خود اسلام پندار» و «خود انقلاب پندار» تاکنون اتفاق افتاده، درست عکس این بوده است. اینان، نه تنها کسی را به اردوگاه انقلاب و نظام و خدمت به کشور و ملت وارد نکرده اند، بلکه هر روز عدهای را از این اردوگاه خارج میکنند. دانشگاهیان متدینی که به دلیل آزاداندیشی حاضر نیستند دیکتههای پرغلط چند نفر جزم اندیش را رونویسی کنند و فکر خود را تعطیل نمایند، چرا باید از تمام حقوق شهروندی محروم شوند و انگهای رنگارنگ اتهام به ضدیت با اسلام و نظام به آنها زده شود؟ چرا به چند جزم اندیش اجازه داده میشود با استفاده از رانتهای استفاده از رسانه ملی، امکانات متعلق به نظام و نفوذ در مراکز مهم فرهنگی و سیاسی هرچه میخواهند بگویند و هر کس را که نمیپسندند مورد حمله قرار دهند و حتی به قربانیان این برخوردهای حذفی و جزمی و متحجرانه اجازه دفاع از خود نیز داده نشود؟
این روش خطرناک مدتهاست که بعد از دانشگاهیان شامل حوزویان هم شده است. در حوزههای علمیه هم مثل دانشگاهها روشنفکران زیادی حضور دارند که با تمام وجود به کشور و انقلاب و نظام وفادارند ولی به جرم تبعیت نکردن از همین چند نفر جزم اندیش همواره متهم به انقلابی نبودن و عدم همراهی با نظام میشوند. در دهههای اخیر، صدها کتاب تحقیقی درباره مسائل حکومتی، اجتماعی و اقتصادی نوشته و منتشر شده و تعداد مقالات علمی که در همین زمینهها نوشته شده از هزارها افزون است. پرداختن به فقه سیاسی از سالهای آغازین نهضت روحانیت در حوزه علمیه قم شروع شد و اکنون این بخش از فقه، یکی از عمدهترین مباحث حوزوی در سطوح مختلف به ویژه در سطح اجتهادی را تشکیل میدهد. در چنین شرایطی همان افراد «خود اسلام پندار» و «خود انقلاب پندار» تلاش میکنند حوزه و مراجع را به سکولار بودن متهم کنند چرا که میدانند حوزویان آزاداندیش و روشنفکر حاضر نیستند دیکتههای آنها را رونویسی کنند و فقه را به مسلخ جزم اندیشی ببرند.
خسارتی که متاسفانه در دهههای اخیر از رهگذر میداندار شدن چند جزم اندیش «خود اسلام پندار» و «خود انقلاب پندار» با حذف روشنفکران دینی حوزوی و دانشگاهی و خارج ساختن آنها از چرخه مدیریتهای فکری نظام وارد شده فاجعه بار است. این روش، که به نام دین و با رنگ و لعاب دلسوزی برای اسلام و انقلاب و نظام درحال اوج گیری است، دست کمی از تخریب گستردهای که دشمنان خارجی ملت ایران با میلیاردها دلار علیه این ملت و این کشور و این نظام صورت میدهند ندارد. با وجود این افراد جزم اندیش و تخریب چیهای ماهر، حتی نیازی به دشمنان خارجی برای گسترده کردن ریزشها نیست. ریزش روشنفکران دینی حوزوی و دانشگاهی، خسارت بزرگی است که قابل جبران نیست. این، همان نگرانی مهمی است که امام خمینی درباره خطر تحجر و جزم اندیشی ابراز میکردند و همواره درباره خسارت جبرانناپذیر آن هشدار میدادند. خود امام خمینی و یاران انقلابی ایشان در حوزه و دانشگاه در راس روشنفکران دینی زمان خود قرار داشتند و با همین ویژگی بود که توانستند رژیم منحط شاهنشاهی را ریشه کن کنند و انقلاب اسلامی را به پیروزی برسانند. برای استمرار این انقلاب، تقویت نظام جمهوری اسلامی، پیشرفت کشور ایران و سعادت ملت باید به سلطه عناصر جزم اندیش پایان داده شود و راه تخریب مسدود گردد.
***************************************
روزنامه خراسان**
بازگشت روح مک کارتی به آمریکا ؟
امیرعلی ابوالفتح
در حالی که «دونالد ترامپ» در تلاش برای حفظ اکثریت جمهوریخواه کنگره آمریکا برای سخنرانی انتخاباتی در مسیر ویرجینیای غربی بود، هیئت منصفهای در آمریکا «پال منافورت» رئیس سابق ستاد انتخاباتی او را در چندین فقره جرم گناهکار اعلام کرد. این تنها خبر بد برای ترامپ نبود، چراکه تنها دقایقی بعد اعلام شد «مایکل کوهن» وکیل سابق ترامپ هم به ارتکاب چندین جرم اعتراف کرده و گفته این اقدامات را به دستور شخص ترامپ انجام داده است. اما آیا با احکام صادر شده علیه منافورت و کوهن، دونالد ترامپ در معرض برکناری قرار خواهد گرفت؟ این سوالی است که در چند ساعت گذشته بارها و بارها در محافل سیاسی و رسانهای مطرح شده است. پیشتر، رئیس جمهور آمریکا در یکی از حملات بی امان خود به رابرت مولر ، بازپرس ویژه پرونده دخالت ادعایی روسیه در انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا ، در توئیتی نوشت : مک کارتی در برابر بازپرس مولر بچه ای بیش نبود .
ترامپ در حالی مولر را مخوف تر از مک کارتی لقب داده است که هیچ فردی در تاریخ آمریکا به اندازه سناتور جمهوری خواه، جوزف مک کارتی برای نخبگان آمریکایی ترسناک نبوده
است . مک کارتی در دهه 1950 ، زمانی که اتحاد شوروی در اوج قدرت بود و هر لحظه خطر وقوع انقلاب های کمونیستی در جهان لیبرالی به رهبری ایالات متحده وجود داشت ، به شکار کمونیست ها در داخل آمریکا مبادرت کرد . این سناتور ایالت ویسکانسین ، کمیته اقدامات دولتی سنا را به دادگاهی برای محاکمه افراد مظنون به جاسوسی و همکاری با کمونیست ها بدل و خود به عنوان رئیس این کمیته ، صدها تن را بعد از برپایی جلسات استماع که یادآور دادگاه های دوران انگیزاسیون قرون وسطی اروپا بود ، راهی زندان کرد . در آن سال ها فقط کافی بود نام فردی از زبان مک کارتی خارج شود تا وی بی آبرو و بی حیثیت شود ؛ اهمیتی هم نداشت که فرد یاد شده قهرمان جنگ علیه فاشیسم بوده است یا همچون چارلی چاپلین ، هنرپیشه نام آور هالیوود نقدهایی را به نابرابری های نظام سرمایه داری وارد کرده باشد .مک کارتی در نابودی منتقدان آن چنان بی پروا و مصمم بود که از سال های ریاست وی بر کمیته اقدامات دولتی سنا به عنوان دوران « مک کارتیسم » یاد می شود ، برهه ای که هیچ گاه پیش از آن در تاریخ ایالات متحده دیده نشده بود . حتی برخی نیز معتقد بودند که این دوره سیاه هرگز تکرار نخواهد شد .با این حال ، نیم قرن بعد از فروکش کردن کابوس « مک کارتیسم » یک رئیس جمهور جمهوری خواه آمریکا به تلویح درباره بازگشت « مک کارتیسم « هشدار می دهد . این بار به گفته دونالد ترامپ ، رابرت مولر بر جایگاه جوزف مک کارتی تکیه زده است تا کسانی راکه تبانی کنندگان با مسکو نامیده می شوند ، احضار ، محاکمه و زندانی کند .البته اگر مک کارتی در شکار عوامل مسکو بر اندیشه های کمونیستی افراد مظنون انگشت می گذاشت ، اکنون مولر هرگونه تماس میان تیم انتخاباتی دونالد ترامپ با روس ها را جرم قلمداد و قدم به قدم به سمت رئیس جمهور کنونی حرکت می کند .رابرت مولر ، رئیس پیشین اداره تحقیقات فدرال ، اف بی آی ، از سوی وزارت دادگستری دولت ترامپ ماموریت یافته است تا درباره پرونده دخالت ادعایی روسیه در انتخابات سال 2016 آمریکا تحقیق کند . این تحقیقات بر اساس اطلاعات جمع آوری شده از سوی جامعه اطلاعاتی آمریکا، مرکب از 16 نهاد اطلاعاتی و امنیتی ، در زمان ریاست جمهوری باراک اوباما ، رئیس جمهور قبلی آمریکا استوار است که نشان می دهد میان ستاد انتخاباتی ترامپ و عوامل کرملین ارتباطات پنهانی و غیر قانونی وجود داشته است . بر اساس اطلاعات منتشر
شده ، اوج این ارتباطات پنهانی در ماه ژوئن سال 2016 برقرار
شد ، زمانی که یک وکیل روس به دونالد ترامپ جونیور ، فرزند نامزد وقت جمهوری خواهان خبر داد که اطلاعات تخریب
کننده ای علیه هیلاری کلینتون ، رقیب دموکرات ترامپ در اختیار دارد. گفته می شود، ستاد انتخاباتی نامزد جمهوری خواهان از این اطلاعات برای حمله به رقیب دموکرات در انتخاباتی که در نهایت به پیروزی ترامپ انجامید ، استفاده کرد. البته دیدار ترامپ جونیور با وکیل روس در برج ترامپ تنها خطای نابخشودنی ستاد انتخاباتی دونالد ترامپ قلمداد نشده
است . اطلاعات بعدی فاش کرد که در حد فاصل پیروزی ترامپ در انتخابات و انتقال قدرت به رئیس جمهور جدید ، مایکل فلین در روزی که باراک اوباما ، رئیس جمهور وقت در حال امضای قانون جدید تحریمی علیه مسکو بود ، با سفیر وقت روسیه در واشنگتن گفت و گو کرد تا به کرملین درباره ادامه نیافتن سیاست های خصمانه در دولت جدید آمریکا اطمینان دهد .اکنون این دو موضوع به همراه یک سری موضوعات کم اهمیت تر از نظر ترامپ به دستمایه مک کارتیست های جدید بدل شده است تا با دامن زدن به جنون روس ستیزی در
آمریکا ، یاران و نزدیکان رئیس جمهور مستقر را قربانی کنند . ترامپ بارها این اتفاقات را حاصل خشم « دولت پنهان » از نتایج غیر منتظره انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 نامیده و برخی کارمندان دولت خود از جمله جف سشنز ، دادستان کل و وزیر دادگستری را از حملات لفظی بی نصیب نگذاشته است . با این حال ، حتی برکناری پرسروصدا و جنجالی جیمز کومی ، رئیس وقت اف بی آی نیز نتوانسته است به ترامپ برای خلاصی از آن چه بزرگ ترین رسوایی سیاسی آمریکا بعد از واترگیت نامیده شده است ، کمک کند .
تحقیقات مولر تاجایی ادامه یافته است که دونالد ترامپ جونیور را با اتهام سنگین خیانت به کشور و کمک از دشمن برای تاثیرگذاری بر نتایج انتخابات ریاست جمهوری مواجه کرده است . شهادت اخیر مایکل کوهن ، وکیل سابق ترامپ مبنی بر این که دیدار دونالد جونیور با وکیل روس در برج ترامپ با مجوز دونالد سنیور – دونالد ترامپ – بوده است و همچنین ، پرداخت حق السکوت به دو زن برای جلوگیری از افشاگری آنان درباره وجود رابطه جنسی با دونالد ترامپ نیز به منزله تلاش برای تاثیرگذاری بر نتایج انتخابات سال 2016 قلمداد شده
است . این موارد ، می تواند رئیس جمهور آمریکا را در معرض اتهام جنایی قرار دهد ؛ روندی که اگر آغاز شود ، پایان آن استیضاح و برکناری دونالد ترامپ در کنگره خواهد بود .
به همین دلیل نیز رئیس جمهور آمریکا در تلاش است با متهم کردن رابرت مولر به پیروی از شیوه های مک کارتیسم ضمن بی حیثیت کردن وی ، زمینه را برای توقف تحقیقات پرونده روسیه فراهم کند . با این حال ، مخالفان ، منتقدان و دشمنان ترامپ ، رئیس جمهور آمریکا را به دلیل تلاش برای محدودسازی آزادی بیان و سرکوب مطبوعات ، مک کارتی جدید می خوانند .به عبارت دیگر، هر دو سوی پرونده دخالت روسیه فریاد سر می دهند که مک کارتیسم از راه رسیده است ؛ فریادی که اگر تماما بر پایه شانتاژ و از میدان به در کردن رقیب نباشد ، در دل خود، رگه هایی از واقعیت را جای داده است .
***************************************
روزنامه ایران**
نتیجه پرسش چه خواهد بود؟
بهنظر میرسد که بالاخره آقای روحانی باید در مجلس حاضر شود و به پرسشهای برخی از نمایندگان پاسخ دهد. از یک زاویه این اقدام مثبتی است، چرا که راه را برای پرسیدن پرسش از رؤسای جمهوری باز میکند. ای کاش این کار پیش از این نیز اتفاق میافتاد و در این صورت این امکان وجود داشت که از رئیس جمهوری پیشین که مورد حمایت مطلق اصولگرایان افراطی و سؤالکنندگان امروزی بود و همچنان نیز هست سؤال میشد و اگر چنین میبود بهطور قطع و یقین وی محکوم میشد و شاید خیلی پیش از این دستگاه قضایی مجبور بود که به تخلفات آن دوره رسیدگی کند و حکم مناسب را صادر نماید. اگر این اتفاق میافتاد شاید وضع امروز کشور بهگونه دیگری بود.ولی پرسش از رئیس جمهوری در حال حاضر مفهوم منفی هم دارد. زیرا هدف بیشتر پرسشکنندگان، اصلاح رویههای قانونی نیست. حداقل به دو علت مشخص میتوان این ادعا را طرح کرد. اولین علت سابقه نیروهای تندرو جناح اصولگرا است که اگر قائل به حاکمیت قانون بودند، میتوانستند تخلفات آشکار رئیس جمهوری سابق از اجرای قانون را در صحن علنی مجلس به پرسش بکشند.
یکی از مهمترین تخلفات وی که آشکارتر از آن نمیشود، اجرای قانون هدفمندی یارانهها بود که سه برابر رقم مصوب مجلس، پرداخت کرد و مابهالتفاوت آن را از طریق افزایش نقدینگی داد که بحران سال 1391 محصول این رفتار بود. بنابراین واضح است که نمایندگان افراطی اصولگرا در پی اعمال حاکمیت قانون و اصلاح امور نیستند که اگر بودند در گذشته چنین میکردند، در حالی که در آن زمان بشدت هر نقدی علیه رئیس جمهوری محبوب خود را تخطئه و سرکوب میکردند.
علت دوم نیز، از متن قانون مربوط به اصل 88 قانون اساسی استنباط میشود. سؤال باید از وظایف خاص رئیس جمهوری باشد. بهطوری که اگر پاسخ رئیس جمهوری نشان دهد که وی، ناقض قانون یا استنکاف از اجرای قانون بوده، آن سؤال به قوه قضائیه ارسال میشود. اهمیت این نکته در این است که نمایندگان مجلس که در رأس امور باید باشند، میتوانند رئیس جمهوری را در خصوص عدم اجرای قانون یا استنکاف از آن مورد سؤال قرار دهند. زیرا اداره کشور مبتنی بر قوانینی است که مجلس مصوب کرده است. اگر این قوانین اجرا شده باشد، هر نتیجهای چه خوب و چه بد حاصل شود مسئولیت آن در درجه اول متوجه مجلس و نمایندگان است. بنابراین پرسش نمایندگان باید ناظر به اجرای قانون باشد.
یکی از مهمترین متغیرهای مربوط به خوب یا بد شدن وضع کشور، بودجه سالانه است. هرچند بودجه را دولت به مجلس میدهد، ولی مجلس هرگونه دخل و تصرفی را که بخواهد انجام میدهد، بنابراین مسئولیت خوب و بد قانون با مجلس است و نه دولت. دولت باید مسئولیت اجرا یا عدم اجرای آن را عهدهدار شود. بنابراین هرگونه پرسشی از رئیس جمهوری باید همزمان متوجه نقش قانونگذاری مجلس نیز باشد. نمایندگان باید یاد بگیرند، در برابر قدرتی که دارند مسئولانه رفتار کنند. نمایندگان مجلس فقط نقش سلبی ندارند که هی سؤال کنند و هی استیضاح نمایند. آنان حتی اگر وزیری را استیضاح میکنند به نوعی تصمیم قبلی خود را که به او رأی اعتماد دادهاند به چالش کشیدهاند. چنین نیست که فقط علیه دولت باشد. هنگامی که به وظایف نمایندگان مجلس نگاه میکنیم متوجه میشویم که کل قانونگذاری کشور اعم از آنچه دستگاه قضایی و دولت باید اجرا کنند، تحت مسئولیت آنها است. از سوی دیگر انتخاب وزیران و حتی 6 نفر از اعضای شورای نگهبان و بسیاری از شوراهای مهم در اختیار آنان است. حق تحقیق و تفحص دارند. این همه قدرت را با چه مسئولیتی باید متناظر نمود؟
اجازه دهید به یک مورد جدی و مهم اشاره کنیم. مطابق برنامه پنجم توسعه مصوب مجلس، نرخ ارز باید شناور میبود که با ملاحظه تورم داخلی و جهانی و سایر شرایط تعیین میشود. اگر دولت میخواست همین ماده قانونی را اجرا کند، انتقادات فراوانی از سوی نمایندگان بهسوی آن سرازیر میشد. مادهای که خودشان تصویب کرده بودند، با شدت تمام جلوی اجرای آن میایستند و حتی یک بار هم سؤال نمیکنند که آیا نرخ ارز موجود مطابق این مصوبه هست یا خیر؟ بلکه خواهان برعکس آن هستند. نمایندگان مجلس ایران هنگام استیضاح و سؤال چنان رفتار میکنند که گویی قدرت قاهره دارند، ولی هیچگاه توجهی به مسئولیتپذیری این قدرت ندارند و هیچگاه نشده است که بهعنوان نماینده مردم حساب پس دهند که اگر چنین قدرتی دارند و اگر وضع نامناسب است، پس ابتدا و پیش از هر چیز دیگری مسئولیت خود را در برابر این وضع نشان دهید تا معلوم شود بقیه مسئولیتها متوجه کیست؟
در مجموع پرسشکنندگان دغدغه اجرای قانون ندارند و لذا از آقای رئیس جمهوری برای قانع کردن آنها کاری برنمیآید، چون آنان تصمیم خود را گرفتهاند. از اینرو پرسشکنندگان چارهای ندارند جز آنکه قضایا را از پرسشهای پنجگانه فراتر ببرند و با جار و جنجال مشکل ایجاد کنند و بخواهند با عصبانی کردن رئیس جمهوری فضای تشنج در کشور ایجاد نمایند.واقعیت این است که بهعلت حزبی نبودن ساختار سیاسی در ایران و به تبع آن حزبی نبودن مجلس، نمایندگان قدرت بیحد و حصر خود را اعمال میکنند ولی مسئولیتپذیری متناسب با این قدرت ندارند. نمونه روشن آن نیز همین پرسش از رئیس جمهوری است. آنان پیش از هر پرسشی از دیگران باید سهم خودشان را در وضعیت موجود کشور روشن کنند، اگر قدرت دارند، مسئولیت ناشی از آن قدرت چگونه است و اگر قدرت ندارند، چرا؟ در مجموع به نظر میرسد که هدف یا حداقل نتیجه حتمی از پرسش، حل هیچ دغدغهای نیست، جز افزایش تنش و شکاف درون قدرت و این از همه چیز برای جامعه ایران خطرناکتر است.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
مشکل اقتصاد چیست؟!
علی رسولی
دولتیها و لشکر رسانهای اصلاحطلبان حالا 5 سال است بر طبل رابطه با غرب برای بهبود اوضاع اقتصاد ملی کوبیدهاند. اکنون اما چیز شگرفی رخ داده است و لشکر رسانهای اصلاحطلب کمکم به این فکر میافتند که باید دولت را بابت راهی که خود پیش پایش گذاشتهاند، هر روز و هر ساعت سرزنش کنند! سعید حجاریان، تئوریسین اصلاحطلبان آنقدر آش را شور دیده که در مصاحبه با شرق بگوید: «اصلاحطلبان بگویند دولت روحانی، دولت ما نیست!» این همه ترس اما معلول چیست و چرا کسی باید از بار کردن کارنامه دولت بر دوش خود اینقدر در هراس باشد؟ مگر نه اینکه همین حجاریان ابتدای سال 93 طی گفتوگو با ویژهنامه روزنامه اعتماد گفته بود: «اگر اصلاحطلبان نباشند روحانی هم وجود نخواهد داشت». وی در ادامه با بیان اینکه اصلاحطلبان حامی و ستون فقرات برنامههای روحانی هستند، تاکید کرده بود: «اگر اصلاحطلبان بشکنند روحانی هم شکسته است».
حجاریان بعدها ادبیات خود را مهربانانهتر کرده، گفته بود: «اصلاحطلبان حاضرند «دندانههای کلید» روحانی باشند» و در عمل هم چنین شد! حالا اما چنان نیست و کسی دوست ندارد به روحانی و دولت وی، حتی نزدیک شود. چنین رویکرد کاسبکارانهای در مواجهه با مسائل ملی، بهخصوص در اوضاع اقتصادی فعلی حتما نه اخلاقی است و نه از دید افکار عمومی پنهان خواهد ماند. علتالعلل رفتار متناقض امثال حجاریان اما چیست و برای درمان چنین تدلیس آشکار و بزرگی چه باید کرد؟ پاسخ این است: «تقریبا هیچ!»؛ فرافکنی اصلاحطلبان اساسا با این پیشفرض دلخوشانه صورت میگیرد که نسبت آنها و افکار عمومی هنوز هم در شرایط پیشاانتخابات 96 است. این در حالی است که با آشکار شدن شکست ایده مرکزی دولت و دوستان اصلاحطلبش در
2 سال اخیر، افکار عمومی بخوبی معنای «تدبیر» و «تکرار» را در کنار هم چشیده است!
کنار کشیدن ظاهری اصلاحطلبان از شراکت با دولت در رسانههای زنجیرهایشان، اگرچه تناقض آشکاری با سفت و محکم چسبیدن بخش اعظم دوستان آنها به مناصب دولتی دارد، این عارضه ملی را اما میتواند رقم بزند که افکار عمومی یقین کند پایان راه این دولت، در هر شرایطی از تئوری «شهر سوخته» خبر خواهد داد! نتیجه آنکه افکار عمومی پیشاپیش به دولت خواهد گفت: «اگه تو نی زنی، چرا بابات از حصبه مرد؟!» اصلاحطلبان اگر دیروز محض منافع حزبی ترجیح دادند با فریب افکار عمومی پیامد روی کار آمدن رقبای روحانی را دلار 5هزار تومانی، تورم چندصددرصدی و در یک کلام، «شهر سوخته» معرفی کنند، حالا هم محض همان منافع حزبی یکدفعه یادشان افتاده فاش کنند حسن روحانی صبحها ساعت 10 سر کار میرود!
این در حالی است که شخص رئیسجمهور در این سو طی مصاحبه تلویزیونی اخیرش تاکید دارد: «من اینجا به مردم عزیز میگویم همه اعضای دولت شب ساعت 11 که با آنها تماس میگیرم بعضی از وزرا تا دیروقت در دفتر کارشان هستند، جمعه بعدازظهرها با همه وزرا در تماس هستم که همه آنها در حال فعالیت هستند». ما طبعا آنقدر که عبدالله ناصری، مشاور سیاسی محمد خاتمی از ساعت کار و خواب رئیسجمهور مطلع است، خبر نداریم! این میان اما راه میانهای هم وجود دارد که قادر به حل معضلات دولت، مردم و اصلاحطلبان به صورت همزمان است. راهحل ساده است: اصلاحطلبان از همین فردا تصمیم بگیرند بلندگوی دولت ترامپ در فضای داخل کشور نباشند و به جای تکرار آدرسهای غلط برای حل معضلات اقتصادی، صادقانه از مردم عذرخواهی کنند.
اصلاحطلبان اگر دلسوز مردم و منافع ملی هستند، حالا پس از 5 سال معطل نگه داشتن یک اقتصاد 80 میلیونی باید از اقدامات اشتباه خود در این مسیر توبه و نزد افکار عمومی به خطاهای خود اقرار کنند. منطق آنها اما چنین چیزی نمیگوید و همزمان با کوبیدن پیدا و پنهان بر طبل مذاکره با ترامپ، سعی دارند دامن رسانهای- و نه عملیاتی- خود را هم از شراکت در کارنامه دولت پاک کنند. هدف چیست؟
بردن سهم چربتر از کیک انتخابات آینده مجلس و ریاستجمهوری! آنها البته همزمان با برنامهریزی مفصل برای بهرهبرداری از فرصتی که نظام در اختیار آنها خواهد گذاشت، با کلیت نظام هم سر سازگاری ندارند و ورای اردوکشی فتنه 88، حالا هم همزمان با در اختیار داشتن کلیدیترین مناصب دولتی، مدام از «افسانه دولت پنهان» سخن میگویند. چنین رویکردی به واقع مکمل تدلیس ذکرشده در ابتدای این یادداشت است.
روشن است ما با چنین دوستانی(!) به سختی خواهیم توانست بر معضلات اقتصادی کنونی غلبه کنیم. این البته به معنای نبودن راه جایگزین نیست. دولت باید برای منافع ملی از افکار مسموم و خانمانسوز مجموعه اصلاحطلبان فرصتطلب دوری کند و بداند تلاش ولو شبانهروزی رئیسجمهور و وزرا اگر قرار باشد در همان راه 5 سالهای باشد که اکنون نتیجه آن از همیشه روشنتر است، بعید است اوضاع تحول چندانی داشته باشد.
و در آخر نکته عبرتانگیز اینکه اصلاحطلبان مدعی تخصصگرایی در حالی همچنان در رسانههای زنجیرهایشان در فراق مذاکره با دشمن نوحهسرایی میکنند که اخیرا 38 اقتصاددان با نگارش نامهای به رئیسجمهور 20 راهحل اصلی برای معضلات اقتصادی ارائه کردهاند که در آن هیچ اشارهای به مذاکره و مسائلی از این قبیل نشده و همگی ناظر بر مسائل داخلی اقتصاد ملی است. براستی فاعتبروا یا اولی الابصار... .
***************************************