روزنامه کیهان **
حماسه سلیمانی؛ محاسبات و فرا محاسبه/ محمد ایمانی
«حماسه» را به «دلاوری، دلیری، پهلوانی، بیباکی، و کاری افتخارآفرین که
از سر شجاعت و صلابت و مهارت انجام شود»، معنا کردهاند. اتفاق شگفت این است که طبیعت آدمی، از ناگواریها گریزان است. اما فطرت تعالیطلب، او را وامیدارد تا به دل ناگوارها بزند و با این مواجهه، رشد و رفعت پیدا کند. حماسه، در مواجهه تماشایی این دوگانه متناقض پدید میآید؛ جایی که تصور میرود هجوم ناگوارها، انسان را به زانو درآورد، اما قهرمانان، جنگ را مغلوبه میکنند. حماسه به یک معنا، مرز انسانیت و حیوانیت است.
طبع آدمی با ناگواری نمیسازد؛ اما ناگواری تهدیدها و چالشها اگر درست فهمیده شود، سازنده شخصیت ملتهاست. چنانکه حضرت سیدالشهدا(ع) به اصحاب فرمود «فان كنتم قد وطنتم انفسكم على ما وطنت عليه نفسى، فاعلموا ان الله انّما
یهب المنازل الشّریفهًْ لعباده باحتمال المکاره. اگر شما خود را آماده کردهاید بر آنچه كه من خود را آماده كرده و تصمیم گرفتهام، پس بدانید همانا خداوند جایگاههای با شرافت را منحصراً به بندگانی میدهد که ناملایمات را تحمل کنند». و این شاید، راز خبر مهمی باشد که پيامبر اعظم (ص) داد: «إنّ لِقَتلِ الحُسينِ حَرارهًْ في
قُلوبِ المُؤمِنينَ لاتَبرُدُ اَبَداً. برای شهادت حسین، حرارتی در دلهای مؤمنان است که هرگز سرد نمیشود». اگر محبت «سالار شهیدان(ع)، خاموش شدنی نیست،
پس محبت پیروان ناب او هم خاموش ناشدنی است.»
اهل حماسه، داغدار میشوند؛ اما افسردگی و پژمردگی در کار آنها نیست. حماسی زیستن، نسبتی با زانوی غم در بغل گرفتن و در گوشه خزیدن ندارد. روح حماسه بود که بساط عبیدالله را در کوفه و بساط یزید را در دمشق به هم ریخت و مستی از سر بدمستان پراند. روح حماسه است که سالهاست کابوس خواب جباران در منطقه شده و حال آنکه قبلا رویای چیرگی را میدیدند. حاج قاسم سلیمانی، پهلوانی که یک سال قبل در آتش جنایت اشغالگران تروریست عراق، ققنوسوار سوخت، رادمردی است که پروژه «قرن جدید آمریکایی» با هزینه 7 هزار میلیارد دلاری را نابود کرد و حقارت مدعی کدخدایی را آشکار ساخت. «مرد میدان حماسه»، یک الگوی عملیاتیِ ممکن را نشان داد؛ الگویی که بدون شهادتش شناخته نمیشد. برحسب محاسبات عادی و مادی، شهادت او یک ضربه بزرگ به جبهه مقاومت بود؛ اما ضربهای که برانگیختگی برآمده از شهادت او به دشمن میزند، یک «فرامحاسبه» برای طراحان ترور است. مراتب شور و شعوری که با این شهادت، در جان دهها میلیون انسان جاری شده، صدها برابر جنگافزار رایج نظامی و بمب اتم، قدرت دارد.
به یاد بیاوریم چند ماه قبل از شهادت حاج قاسم و ابومهدی مهندس را که مثلث آمریکا، انگلیس و اسرائیل با کمک دلارهای مرتجعین منطقه، آتش کدام فتنه بزرگ را در عراق و لبنان برافروختند و سپس به بهانه ماجرای بنزین، دامنه آتشافروزی را به داخل ایران کشاندند. به تعبیر نایبرئیسمجلس دهم که خود از حامیان دولت فعلی است، «حوادث آبان 98 که بیشتر ناشی از بیتدبیری دولت بود، این خیال را در سر تندروهای آمریکایی پدید آورد که پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی کاهش یافته و وقت مناسبی برای ترور سردار سلیمانی است. قبل از آن، به خود جرأت این کار را نمیدادند البته با تشییع پرشکوه آن عزیز، واقعیت را دریافتند». خون پاک شهید سلیمانی، فدیه بزرگی شد برای جبران عواقب نفوذزدگی برخی سیاسیون؛ همانها که دشمن را دوست جا میزدند و با اعتراض علنی شهید سلیمانی روبهرو شده بودند: «در خط مقدم جنگ با دشمن، نباید دو صدا بلند شود و کسانی بگویند دشمن نیست، دوست است. خوارج، محصول ترویج همین نگاه بودند. اگر صاحب منصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه دو صدایی دشمن درست کردند، مرتکب خیانت شدهاند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است».
اگر راهبرد دشمن، ایجاد دو دستگی در میان ملت ایران و شبیخون پس از آن بود، شهید سلیمانی یکی از بزرگترین خدماتش را با نثار جانش انجام داد. او، خباثت آمریکا و غرب را آشکار کرد و انزجاری کمسابقه را در میان ملت پدید آورد. آن تشییعهای عظیم در ایران و عراق، ورق را برگرداند و تارهای عنکبوتی فضاسازی دشمن را از هم گسیخت. این شور و شعور، سرمایه بزرگی برای حرکت تمدنی ملت ایران است. برانگیختگی عمومی به حدی است که حتی عضو فلان حزباشرافی و لیبرال میگوید «سردار سلیمانی، قهرمان واقعی ملت ایران و بسیار فراتر از قهرمانان افسانهای مثل آرش است». این را مقایسه کنید با اظهارات سه سال قبل دبیرکل همین حزب، که مرام و مسلک شهید سلیمانی را مورد تخطئه و موجب خسارت و تلفات خوانده بود.
جنایت فرودگاه بغداد، هم برای عقدهگشایی بود؛ و هم برای یکسره کردن کار جبهه مقاومت در قالب پروژه فشار حداکثری؛ اما حماسه تشییعی که خون مبارک سردار سلیمانی و همسنگرانش در عراق و ایران به راه انداخت، نقشه دشمن را به ضد نقشه تبدیل کرد. حضور تعیینکننده مردم، کم نظیر بود. به جرأت میتوان گفت آمریکا در دو دهه اخیر، سیلییی به این آبداری و تحقیر کنندگی از ملتها در منطقه نخورده بود. بسیاری از رشتههای شبکه عملیات روانی دشمن برای القای اینکه ملت ایران از مقاومت خسته شدهاند، پنبه شد. دهها میلیون نفر پای پیکر فرماندهی بیقراری میکردند که بالغ بر یک دهه، مرام و منطق مبارزه او هدف ترور شخصیت قرار گرفته بود. تحریفگران (تروریستهای معرفتی) بالغ بر یک دهه ادعا کردند «جنگهای منطقه ربطی به ایران ندارد، اما پول ملت ایران را میدهند فلسطینیها و لبنانیها (و سوریها و عراقیها) بخورند»! اما حماسه تشییع سردارسلیمانی، بر دهان همه یاوهگویانی زد که قصد «مردم ربایی» و «تحریف از زبان مردم» را داشتند.
اینجا باید پرانتزی باز کرد و به مغالطه محافلی پرداخت که پس از یک دهه تظاهر به دفاع از خط امام (ره)، بلافاصله پس از رحلت ایشان، زاویه گرفتند و تدریجا مدعی شدند باید میان توسعه اقتصادی یا انقلابیگری، یکی را انتخاب کرد. گفتند به جای انقلابیگری، باید به کشوری نُرمال در تراز دیکته غرب تبدیل شد. اما عقبگرد آنها در عمل، هم گستاخی بیشتر آمریکا و اروپا برای افزایش فشارها را به دنبال داشت. هر چه دولتهای هاشمی و خاتمی و روحانی، خوش بینی بیشتری نسبت به دشمن نشان داده و از مواضع انقلابی بیشتر کوتاه آمدند، فشار دولتهای بوش پدر و کلینتون و بوش پسر و اوباما و ترامپ (و برخی رژیمهای اروپایی) افزونتر شد. تا جایی که برای آقای هاشمی حکم جلب صادر کردند، ایران را با وجود همکاری دولت خاتمی در سقوط طالبان، در فهرست محور شرارت قرار داده و تهدید به حمله اتمی کردند، به هواپیمای ظریف سوخت ندادند، و فرد منتخب روحانی برای نمایندگی دفتر ایران در سازمان ملل را تروریست خوانده و برای او ویزا صادر نکردند!
کارنامه این طیف در حوزه اقتصادی نیز همان است که روزنامه غربگرای شرق، بهمن سال گذشته نوشت؛ «تندترین اعتراضات اقتصادی اجتماعی در دولتهای هاشمی و روحانی رخ داده. برنامه اقتصادی دولت هاشمی، منجر به اعتراضات مردم شد؛ مانند آنچه که در آبان ۹۸ هم رقم خورد. باید اعتراف کنیم تا قبل از آبان ۹۸، گستردهترین اعتراض، سال ۷۱ در مشهد و پرتلفاتترین حادثه، فروردین ۷۴ در اسلامشهر رقم خوردهاند. اعتراضها از جنس نارضایتی از برنامههای اقتصادی دولت و برآمده از تورم حدود ۵۰ درصدی در دولت هاشمی بود. نتیجه طرح تعدیل ساختاری، کوچک شدن سفره مردم بود». دولت سازندگی رکورددار تورم 49/6 درصدی بود؛ تا اینکه دولت مدعی اعتدال، رکورد 52 درصدی را به ثبت رساند.
پرسش مهمی که طیف مذکور به موازات سوء مدیریت خود پاسخ ندادهاند، اینکه: آیا بدون تامین امنیت و ثبات منطقهای میتوان سنگی روی سنگ برای توسعه و رونق اقتصادی گذاشت؟ آیا بیاعتنا به جنگ افروزیهای پیاپی در منطقه که هدف اصلی آن، زدن اقتدار و امنیت ایران است، میشود حتی خواب توسعه دید؟! جنگ نیابتی که توسط صدام تحمیل شد، طبق برآورد رسمی سازمان ملل، یکهزار میلیارد دلار خسارت برای کشور ما به همراه داشت. یک دهه بعد، آمریکاییها جنگ جهانی چهارم را با حمله به دو همسایه ایران کلید زدند و در دهه بعدی، آتش جنگ نیابتی را در سوریه و عراق بر افروختند و تا کنار مرزهای ما گسترش دادند. قطعا اگر این جنگها به داخل خاک ما سر ریز میشد، خسارتهایی به مراتب بیشتر از جنگ 8 ساله به همراه داشت. هنر پهلوان قاسم سلیمانی این بود که در سینه سپر کردن مقابل خطری بزرگ، نه از تهدیدها و نه از ملامتها نهراسید. «يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَه وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَهًَْ لَائِمٍ. ذَلِكَ فَضْلُ الله يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَالله وَاسِعٌ عَلِيمٌ».
او قهرمانی دورانساز است؛ فرماندهی که جان و آبروی خویش را پای تولید قدرت و عزت خرج کرد. این مرام، نقطه مقابل همه سیاست بازانی است که منابع قدرت ملی را هزینه بازیهای سیاسی خود کرده، اما جز خسارت برای مردم بر جا نگذاشتهاند. او نه تنها نقشه تبدیل ایران به طعمهای نُرمال برای قدرتها (در تراز گاوهای شیرده پهلوی و سعودی) را باطل کرد، بلکه ملتهای دیگر را از حلقوم مستکبران بیرون کشید. حاج قاسم، درست در نقطه مقابل نقشهای بود که جان ساورز (رئیسوقت سرویس جاسوسی انگلیس) به عنوان «نُرمالیزاسیون ایران انقلابی از طریق برجام» عنوان کرد. او با همین نگاه، درباره نقشه برجام 2 و 3 هشدار داد. ضمنا درست در دورهای که اروپای نیرنگ باز وعهدشکن، تجارت خود را با ایران به زیر یک میلیارد دلار رسانده بود، ررویکرد جامع سردار سلیمانی، موجب افزایش تجارت ایران با عراق، به نزدیک ده میلیارد دلار شد. این تداوم همان راهبرد موفقی بود که توانسته تحریمهای سوخت 20 درصد (برای تولید رادیو دارو)، بنزین و واکسن کرونا را خنثی کند.
«حماسه سلیمانی»، آن رویداد روشنگری است که میتواند نخبگان ما را در برابر بمباران خط تحریف برای «تحمیل بیمعیاری و بیهنجاری» مصونیت بخشد و یک جهش مهم در عرصه تقویت «ساخت درونی قدرت» و «اقتدار ملی» را به دنبال داشته باشد. حاج قاسم نگذاشت مطالبه امیر مومنان(ع) دیگر بار بر زمین بماند: «تُكَادُونَ وَ لَا تَكِيدُونَ وَ تُنْتَقَصُ أَطْرَافُكُمْ فَلَا تَمْتَعِضُونَ. لَا يُنَامُ عَنْكُمْ وَ أَنْتُمْ فِي غَفْلَهًْ سَاهُونَ.علیه شما نقشه میکشند (مکر میورزند) و شما نقشه نمیکشید و شهرهاى شما را تصرّف مىکنند و شما خشمگين نمىشويد. دشمن به خواب نمىرود و شما در غفلت و فراموشی غوطهور هستید».
*********************************
روزنامه وطن امروز **
شرکت هفتتپه به ثمنبخس واگذار شد!/دکتر احمد نادری*
مسأله هفتتپه که پرونده بسیار پرفراز و نشیبی بوده و پرحاشیه شده است، محصول سلسلهتصمیمات غلط و اندیشه و عملکرد نولیبرال دولت جناب روحانی است که خصوصیسازی در قالب سیاستهای اصل ۴۴ را با واگذاریهای غلط ناکارآمد کرده است که مصداقهای زیادی دارد. در خصوص مجموعه هفتتپه از سال ۹۴ تا امروز که واگذار شده است، ۳ اشتباه اساسی در واگذاری و بعد از آن اتفاق افتاده است که اشکال اول شیوه غلط واگذاری است و یک رانت کلان را به یک فرد بدون هیچ ضابطهای در دولت واگذار کردند.
اشکال دوم در واگذاری این مجموعه در رابطه با بحث اهلیت فرد است؛ در واقع فردی که مجموعه هفتتپه به وی واگذار شده، هیچ اهلیتی نداشته است.
اشکال سوم این موضوع در بحث عدم نظارت در بعد از واگذاری آن است که خسارات بسیار زیادی را به مجموعه هفتتپه و کارگران آن و زیرمجموعهها و در مجموع به تولید آن وارد کرده است.
در بحث شیوه واگذاری باید بگوییم یک مجموعه خیلی بزرگ ۳۰ هزار هکتاری به ثمنبخس واگذار شده، همچنین کارخانجات و مجموعههای فرآوری اعم از ماشینآلات و ابزارآلات و... نیز واگذار شده است.
این فرد (مالک فعلی هفتتپه) در بحث نگهداری و مدیریت این بخش بسیار ناتوان بوده و متاسفانه نتوانسته نه تنها تولید را مدیریت و بالا ببرد، بلکه شاهد آن هستیم که تولید شرکت بسیار افت کرده است.
قبل از واگذاری، ۶۰ هزار تن در سال در این مجموعه تولید شکر سفید وجود داشته که در حال حاضر شاهد تولید ۲۰ هزار تن شکر زرد هستیم.
در این مجموعه مشخص است مالک آن اهلیت اولیه را نداشته و در کنار آن، کارگران اعتصابات و اعتراضات زیادی داشتند به سبب اینکه دستمزد و حقوق آنها پرداخت نشده است و بحث مهمتر این است که این فرد دارای فساد ارزی علنی بوده و ابرمتهم ارزی است که 5/1 میلیارد دلار ارز دولتی اخذ کرده و با مقدار بسیار کمی از آن که حدود ۶ میلیارد تومان بوده اقدام به خرید کشت و صنعت کرده، بعد از آن هم خسارات زیادی را به مجموعه هفتتپه وارد کرده است.
نکته بعدی این است که با تمام پیگیریهایی که ما کردیم بالاخره رئیس سازمان خصوصیسازی مجبور شد نامهای را ارسال کند و در آن نامه هم نظر مجلس، هم دیوان محاسبات و هم نظر سازمان بازرسی را مبنی بر عدم اهلیت مالک و لزوم خلع ید را بپذیرد و صحه بگذارد و از هیات داوری درخواست کند خلع ید را انجام دهد اما هیات داوری که متاسفانه اکثرا اعضای آن دولتی هستند، در جلسه بررسی موضوع هفتتپه نیز باز از این موضوع سر باز زدند و این تصمیم را عملیاتی نکردند؛ اخبار پشتپرده حاکی از آن است که روند دیگری را پیش گرفتند اما ما در مجلس در پاسخ به آن بیکار ننشستیم و وزیر اقتصاد را به مجلس احضار کردیم.
البته ما برای بحث وصول حقوق کارگران، افزایش حقوق آنها و احقاق حقوق بیتالمال ایستادهایم و کوتاه نخواهیم آمد و انشاءالله تا حصول نتیجه و خلع ید این ابرمتهم ارزی کوتاه نخواهیم آمد.
دیوان محاسبات کشور هم تابستان امسال بعد از ورود ما ورود کرد و ریاست محترم دیوان حکمی را برای یکی از معاونان صادر کردند که ایشان به قضیه ورود کند و تحقیق و تفحصی را از هفتتپه داشته باشد. بعد از آن تیم دیوان محاسبات مستقر شد و در واقع پس از بررسیهای زیاد و کنکاشهای دقیق که دیوان محاسبات داشت، نتیجه حاصل این بود که هم در روند واگذاری و هم در اداره و هم در بحث اهلیت مالکیت خطاهای جدی وجود داشت که دیوان محاسبات رای به عدم اهلیت مالک فعلی داد که جا دارد از این اقدام دیوان محاسبات قاطعانه تشکر کنیم.
* نماینده مردم تهران در مجلس
*********************************
روزنامه خراسان**
دعوای انتخاباتی که پایانی ندارد /امیرعلی ابوالفتح
60 روز از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا می گذرد و در حالی که فقط 17 روز تا مراسم تحلیف رئیس جمهوری بعدی آمریکا زمان باقی مانده است، ابهامات و تردیدها
در باره سرنوشت این انتخابات جنجالی همچنان ادامه دارد.
طی روزهای اخیر حداقل 11 سناتور جمهوری خواه اعلام کرده اند که قصد دارند در نشست روز ششم ژانویه در کنگره، نتایج انتخابات در برخی از ایالت های محل مناقشه را به چالش بکشند.
همزمان نیز اعلام شد که مایک پنس ، معاون رئیس جمهوری و رئیس سنا، بعد از فشارها و تهدیدات از جانب هواداران دونالد ترامپ، سرانجام به جرگه سناتورهای معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری پیوسته است. پیش از این ، حتی یکی از وکلای طرفدار ترامپ تهدید کرده بود که اگر پنس در مسیر جلوگیری از تایید پیروزی جو بایدن کارشکنی کند، باید برکنار و اعدام شود.
هم اینک برخی شواهد نشان می دهد که سناتورهای ناراضی به همراه تعدادی از اعضای جمهوری خواه مجلس نمایندگان در پی آن هستند که یک کمیسیون را برای بررسی صحت انتخابات تشکیل دهند تا طی 10 روز، نتایج آرای مردمی و آرای هیئت های الکترال را مورد بررسی قرار دهد. در این صورت، پرونده انتخابات جنجالی 2020 تا روز شانزدهم 2021 ، چهار روز پیش از برگزاری مراسم تحلیف رئیس جمهوری بعدی بسته نخواهد شد.
البته چه بسا در نهایت، کنگره از تایید پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاست جمهوری ناکام بماند و تعیین رئیس جمهوری بعدی آمریکا برعهده مجلس نمایندگان گذاشته شود؛ مجلسی که بر خلاف سنا، اکثریت آن در دست دموکرات هاست.
حتی این احتمال وجود دارد که جنگ بر سر نتایج انتخابات ریاست جمهوری در مجلس نمایندگان نیز ادامه یابد و اعضا نتوانند یا نخواهند تا روز بیستم ژانویه، رئیس جمهوری بعدی آمریکا را انتخاب کنند. این رخداد در تاریخ آمریکا بی سابقه خواهد بود؛ با این حال، قوانین آمریکا برای خروج از چنین بن بستی، پیش بینی داشته است.
درصورت پایان دوره قانونی چهار ساله ریاست جمهوری که با پایان دوره قانونی معاون رئیس جمهوری همزمان خواهد بود، اگر به هر دلیلی رئیس جمهوری و معاون وی قادر به ایفای وظایف خود نباشند، رئیس مجلس نمایندگان عهده دار مسئولیت ریاست جمهوری خواهد شد؛ سمتی که اکنون در اختیار «نانسی پلوسی» دموکرات است.
چنین پیچیدگی، خطرات جدی را متوجه ثبات سیاسی آمریکا خواهد کرد. سناتور جمهوری خواه میت رامنی در واکنش به تلاش برخی از سناتورها برای به چالش کشیدن نتایج انتخابات ریاست جمهوری در نشست کنگره، می گوید: «ترفند فاحش برای رد آرای الکترال کالج ممکن است جاه طلبی سیاسی برخی را تقویت کند، اما جمهوری دموکراتیک ما را به طور خطرناکی تهدید می کند.»
سناتور مستقل، برنی سندرز نیز بیان می کند: «برای کشور ما روزی ناراحت کننده و غم انگیز است که 140 عضو مجلس نمایندگان و 13 سناتور و یک رئیس جمهور مغلوب، تلاش می کنند تا دموکراسی آمریکا و قانون اساسی ما را تضعیف کنند.»
با این حال، جنگ قدرتی که از سال ها پیش میان جریان های سیاسی و سیاستمداران آمریکایی به راه افتاده و در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ به اوج رسیده است، بن بست های جدی و خطرناک را پیش روی جامعه آمریکا قرار داده است. با توجه به عمق کینه و نفرتی که میان احزاب و جریان های سیاسی در آمریکا وجود دارد، به نظر می رسد رئیس جمهوری بعدی این کشور هر فردی که باشد، از مشروعیت کافی برای هدایت جامعه و غلبه بر شکاف های عمیق سیاسی - اجتماعی در آمریکای چند پاره شده برخوردار نخواهد بود.
این در حالی است که آمریکا اکنون در میانه یکی از بدترین بحران های سلامت و اقتصادی تاریخ خود قرار دارد. رکورد ابتلا و جان باختن از کرونا در آمریکا، یکی پس از دیگری شکسته
می شود. همزمان با آغاز سال جدید میلادی، اعلام شد که میزان مبتلایان به کرونا از رقم 20 میلیون تن گذشته و تعداد جان باختگان به عدد هولناک 350 هزار تن رسیده است .
در حوزه اقتصادی و کسب و کار نیز حدود 19 میلیون آمریکایی ،مشاغل خود را از دست داده اند و چند میلیون خانواده نیز علاوه بر مشکلات معیشتی ، با خطر از دست دادن منازل استیجاری خود مواجه هستند .
حل هر کدام از بحران های بزرگ کنونی در آمریکا به استقرار دولتی قوی و برخوردار از پشتیبانی تمامی احزاب و جریان های سیاسی در این کشور نیاز دارد؛ در حالی که آمریکا به دلیل جنگ قدرت بر سر کرسی ریاست جمهوری، هر روز بیش از گذشته گرفتارتر می شود.
*********************************
روزنامه ایران **
پیوند ملتها مقوم روابط دولتهای ایران و عراق/امیر موسوی
کارشناس مسائل استراتژیک
روز گذشـــته تعــداد زیـــادی از عـــراقیها بـــرای گرامـیداشـــت یاد شهید سلیمانی و ابومهندس المهدی در محل ترور و شهادت آنها گرد هم آمدند. این در حالی است که کشور عراق به عنوان همسایه و شریک اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران طی روزهای اخیر شاهد بروز تنش هایی است که به درگیری لفظی و تقابل میان ایران و امریکا در این کشور دامن زده است. اصابت چند موشک به منطقه سبز بغداد و سفارت امریکا در این شهر منجر شد که مقامات دولت امریکا نوک پیکان اتهام این حمله را متوجه ایران کنند تا از قبال آن بر روند درگیری و افزایش سطح آن به درگیری نظامی سوءاستفاده کنند. این درگیری ها در حالی است که دولت عراق این روزها با 3 بحران روبه رو است؛ یک آنکه دولت عراق به شکل موقت مستقر است و از اقتدار کامل در مدیریت مشکلات داخلی بهره مند نیست.
به ویژه آنکه بحران اقتصادی در این کشور افزایش یافته است. چنانکه این بحران در ارائه بودجه توسط دولت آقای کاظمی به پارلمان بروز پیدا کرده و با وجود آنکه رقم بودجه بسیار بالاست اما دولت با مشکلات عدیده ای رو به رو است. زیرا یک سوم از درآمد نفت عراق، سهم امریکا و قسمتی از آن هم بابت خسارت به کویت و بخش زیادی هم سهم منطقه کردستان و اربیل عراق است و سهم باقی مانده برای بخش های مرکزی و جنوبی عراق بسیار کم است و همین امر باعث شده تا در بودجه سال 2021 حدود 20 الی 30 درصد از سوبسیدها و حقوق کارمندان کم شده و اجرای بسیاری از پروژه های خدماتی و عمرانی تقریباً لغو شود. در حقیقت یک بودجه بحرانی ارائه شده است. مسأله دولت بغداد، حضور امریکا در عراق است زیرا در شرایط کنونی، پیرامون حضور نیروهای امریکایی در عراق میان گروه های مقاومت، پارلمان و از سوی دیگر دولت اختلاف نظر وجود دارد و آنها تلاش می کنند که در این رابطه به یک راه میانه ای دست یابند.
نکته سوم تلاش دولت عراق برای ایجاد تعادل در روابط خود با امریکا و ایران و کشورهای عربی با ایران است. ایجاد تعادل بسیار کار سختی برای دولت عراق است زیرا این حالت تناقض در روابط بین المللی در داخل دولت، پارلمان و ملت عراق هم امتداد دارد و فقط نخست وزیر نمی تواند به تنهایی تصمیم بگیرد. به هر حال جمهوری اسلامی در دولت، پارلمان و ملت عراق طرفدارانی دارد و امریکا هم همینطور و همین مسأله شرایط را برای دولت عراق سخت کرده است. به ویژه که امریکا اصلاً به مشکلات و خواسته دولت عراق توجهی نمی کند و پرواز هواپیماهای امریکایی و تردد مقامات این کشور به عراق بدون اجازه دولت این کشور انجام می شود.
با این حال، وجود اشتراکات بسیار عمیق میان ایران و عراق و همکاری های امنیتی دو کشور که با حضور سردار سلیمانی در عراق و کمک های ایران به این کشور در مبارزه با داعش همراه بود، باعث شد تا دولت آقای کاظمی در خلال بحران اخیر میان ایران و امریکا تلاش کند این تقابل رو به افزایش را تعدیل کند. او در پی حمله موشکی اخیر به سفارت امریکا در عراق و اتهامات کاخ سفید علیه ایران، برای آرام کردن فضا هیأتی را به ریاست ابوجهاد هاشمی که از دوستان ایران است و روابط شخصی خوبی با دولتمردان ایرانی دارد، به تهران فرستاد. اقدامی که نشان داد آقای کاظمی به دنبال ایجاد تفاهم برای حل موضوعی میان تهران و بغداد درباره بحرانی است که یک طرف آن کشور ثالثی چون امریکاست. این در حالی است که تردیدی وجود ندارد که بخش بزرگی از ملت عراق و گروه های مقاومت طرفدار تعمیق روابط با ایران هستند و سابقه ایران را علاوه بر کمک به عراق برای مبارزه با داعش در کمک های اقتصادی به این کشور از پیش از دوره سقوط صدام در نظر دارند. مصداق بارز این ادعا تجمعات بزرگ روزهای اخیردر عراق به مناسبت سالگرد ترور و شهادت شهید سلیمانی و ابومهندس المهدی است که به وضوح نشانه پیوند دو ملت ایران و عراق و خط بطلان بر توطئه چینی ها برای شکاف انداختن بین آنهاست. بیراه نیست اگر این تجمعات و مراسم گرامیداشت شهدا را پیامی از سوی ملت عراق بدانیم به کسانی که چه در روزهای اخیر و چه در ماه ها و سال های گذشته به بهانه های مختلف تلاش داشتند، به نام مردم عراق، پیامی دیگر صادر کنند. این پیام و حمایت از شهدای مقاومت در عراق حتماً در ارزیابی ها و محاسبات امریکا معطوف به ایران تأثیر گذار خواهد بود.
به نظر می رسد که با در نظر گرفتن چنین پیشینه ای و تمایل دو ملت برای تقویت همکاری ها و پیوندهای تاریخی و مذهبی، می توان به میانداری عراق در بحران جاری میان تهران و واشنگتن نیز امیدوار بود هر چند که دولتمردان بغداد برای انجام آن، کار سختی در پیش روی خود خواهند داشت.
*********************************
روزنامه شرق **
چرا ترامپ شکست خورد؟/احمد عظیمی بلوریان . استاد پیشین مریلند
از دید ساختار سیاسی دولت آمریکا، شکست ترامپ یا هر رئیسجمهور دیگری در پایان نخستین دوره چهارساله ریاستجمهوری خود شگفتیبرانگیز نیست؛ بلکه از این واقعیت سرچشمه میگیرد که اکثریت مردم آمریکا رفتار و کردار رئیسجمهوری را که خود برگزیدهاند، در نخستین دوره زمامداری او به دقت زیر نظر دارند. رفتن یک رئیسجمهور در پایان دوره چهارساله دوم یک امر عادی است، زیرا بر پایه قوانین آمریکا هیچ رئیسجمهوری نمیتواند بیش از دو دوره چهارساله در مقام خود باقی بماند. بهجز فرانکلین روزولت، هیچیک از رؤسای جمهوری آمریکا تاکنون پس از پایان نخستین یا دومین دوره ریاستجمهوری خود اقدامی برای بازگشت به کاخ سفید نکرده است؛ زیرا تلاش برای بازگشت به ریاستجمهوری با اصول دموکراسی منافات دارد.نظام جمهوری ایالات متحده بر پایه رقابت دو حزب جمهوریخواه و دموکرات استوار است. وجود احزاب دیگر در آمریکا خلاف قانون نیست و چندین حزب دیگر نیز در آمریکا فعالاند؛ اما عملا تنها این دو حزب مورد اشاره کنترل انتخابات را در دست دارند. همانگونه که در یادداشتهای پیشین اشاره شد، تفاوت این دو حزب در بر پایه علایق سیاسی و اجتماعی و ارزشهای اقتصادی بنا شده است. حزب جمهوریخواه از آغاز فعالیت تاکنون هوادار سرمایهداری بوده و هست که درحالحاضر ۹۰ درصد اقتصاد و ثروت کشور را در چنگ خود دارد. در برابر آن، حزب دموکرات مدافع ارزشهای انسانی در میان اقشار متوسط، کمدرآمد، طبقات محروم اجتماعی مانند آفریقاییتباران و مهاجران است که بدنه اصلی جمعیت آمریکا را تشکیل میدهند. حزب دموکرات برخلاف جمهوریخواهان به چندجانبهگرایی در همکاریهای بینالمللی و کاهش رقابتهای اقتصادی معتقد است. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که در حزب جمهوریخواه حتی یک عضو با افکار چپی سوسیالیستی وجود ندارد.؛ اما سوسیالیستهای آمریکایی به سرکردگی سناتور برنی سندرز افتخار میکنند که در حزب دموکرات میتوانند حرفهای خود را بزنند و باورهای خود را به کرسی بنشانند. سناتور برنی سندرز مشهورترین سوسیالیست در نهاد قانونگذاری آمریکاست، درست نقطه مقابل دونالد ترامپ یا سناتور میچ مکانل که نماینده قشر سرمایهدار و شاید حتی نژادپرست آمریکا هستند. اگر روی کاغذ محوری رسم کنید که برنی سندرز در انتهای سمت چپ آن قرار گیرد و ترامپ یا مکانل را در انتهای سمت راست و اعضای دو حزب یا طرفداران آنها را بسته به عقایدشان در طول خط جای دهید، خواهید دید که جو (جوزف یا یوسف) بایدن تقریبا در میانه خط قرار دارد اما ترامپ و مکانل در اول خط در دست راست قرار میگیرند. اگر جای ترامپ -بهرغم سرمایهداربودن- در وسط خط بود، اینهمه به بایدن و دموکراتها و اوباما دشنام نمیداد و آنها را به تقلب در انتخابات متهم نمیکرد.
مردم آمریکا بهویژه کسانی که واجد شرایط رأیدادن در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا هستند، به چند دسته تقسیمپذیرند: چیزی حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد تصمیم خود را گرفتهاند که رأی بدهند و میدانند به چه کاندیدایی رأی بدهند. اعضای هر حزب به صورت بالقوه تا سقف ۵۰ درصد «رأیدهنده» هستند؛ اگرچه بیشتر آنها به دو بخش دموکرات و جمهوریخواه تعلق دارند، تا آخرین لحظه تصمیم نمیگیرند که رأی بدهند یا نه. در هر انتخابات انگیزههایی وجود دارد که این گروه را وادار به تصمیم میکند؛ نخست، خوب یا بهتربودن کاندیداها یا بد و بدتربودن آنها. به گمان این نگارنده، سطح انتخابات اخیر آمریکا از خوب و خوبتر به بد و بدتر کاهش یافته بود.
چند دلیل برای این برداشت وجود دارد؛ نخست اینکه ترامپ با فحاشیهای مداوم خود، اعضا، سیاستها و کاندیداهای حزب دموکرات را هدف حمله مداوم قرار داد. درحالیکه کسی که در آمریکا به مقام ریاستجمهوری میرسد، رئیسجمهور همه مردم آمریکاست نه رئیس آن ۵۰ درصد سهم حزب خود. در کشوری که عملا دو حزب انتخابات را مدیریت میکنند، هریک از آنها باید بتوانند حدود ۵۰ درصد آرا را در اختیار داشته باشند؛ به این معنی که رسیدن به حد ۵۰ درصد یک امر طبیعی است. حزب برنده با یک تفاوت بسیار کوچک در شمار آرا برنده میشود؛ بنابراین باختن و برندهشدن مانند مسابقات ورزشی است که یک تیم برنده میشود و بازیکنان آن با بازیکنان شکستخورده دست میدهند و با احترام از هم جدا میشوند. ترامپ دلیل باخت خود را تقلب حزب دموکرات اعلام کرد و هنوز هم تا این لحظه از این ادعا دست برنداشته است. ترامپ اصلا دموکراتها را داخل آدم نمیداند و حرمت اوباما را که دو بار به ریاستجمهوری آمریکا رسیده بود، با حملات خود از بین برد. دیگر اینکه با اصرار به شعار «آمریکا بالاتر از همه»، همه توافقات بینالمللی را به هم زد. سطح روابط خود را با چین و روسیه و اتحادیه اروپا به صفر رسانید و زمینههای دشمنی آنها را به وجود آورد. بهبود محیط زیست را نادیده گرفت، زیرا عوامل آلودهکننده محیط هم در دست ثروتمندان حزب جمهوریخواه است.
از سوی دیگر، حزب دموکرات اگرچه برنده انتخابات شده، هنوز چوب بدی مبارزات انتخاباتی خود را میخورد. اگر این حالت نبود، شمار آرای این حزب شاید فزونی میگرفت. مبارزات انتخاباتی حزب دموکرات حالت تهاجم وحشیانه کاندیداهای آن حزب به یکدیگر را به خود گرفته بود. کاملا هریس که امروز معاون بایدن شده است، در دوره مبارزات انتخاباتی شدیدترین حملات را به بایدن کرد. شمار کاندیداها بسیار زیاد بود و رهبری حزب در اداره انتخابات دچار ضعف شد، بهصورتیکه حزب را از حالت خوب و خوبتر به بد تبدیل کرد اما از دید آنها در سطح بهتر از حزب جمهوریخواه قرار گرفت؛ بنابراین رقابت دو حزب از حالت خوب و خوبتر به بد و بدتر تبدیل شد. دیگر اینکه ترامپ حتی پیش از انتخابات پیروزی خود را قطعی دانست و ادعا کرد که تنها در صورتی انتخابات را خواهد باخت که در آن تقلب شود. این ادعای گزاف جمعیت بزرگی از رأیدهندگان بالقوه را وادار به شرکت در انتخابات کرد. شمار قابل توجهی از مهاجران اخیر که تابعیت آمریکا را به دست آورده بودند و دلیل عمده مهاجرت آنها رفتار خشن حاکمان کشورهای مبدأ آنها بود، به بایدن رأی دادند؛ اما نسلهای اخیر مهاجران از کوبا به فلوریدا که در دوره زمامداری فیدل کاسترو به آمریکا پناه برده بودند، به ترامپ رأی دادند. افزون بر اینها، آنچه ترامپ را متحیر کرد، رأینیاوردن در نظام الکترال بود. ترامپ در انتخابات دوره اول خود با استفاده از همین آرای الکترال از رقیب انتخاباتی خود پیشی گرفت، با اینکه تعداد آرای مردمی او از رقیب کمتر بود. بر همان منوال، ترامپ اطمینان داشت که در این انتخابات نیز آرای الکترال کافی را برای پیروزی خود به دست میآورد. او رأینیاوردن در این دوره را ناشی از تقلب دموکراتها اعلام کرد و هنوز که هنوز است، دست از این ادعا برنداشته است.
*********************************