روزنامه کیهان **
42 ساله شدیم؛ حکمت متعالیه انقلاب/محمد ایمانی
1- انقلاب اسلامی چرا اتفاق افتاد؟ چه قدر عمق داشت؟ درباره آن چگونه باید قضاوت کرد؟ انقلاب اسلامی، از یک منظر قیام علیه خودکامگی رژیم منحط پهلوی بود. مسعود بهنود از همکاران نشریات قبل از انقلاب (همکار بعدی نشریات زنجیرهای مدعی اصلاحات و سپس شبکه دولتی بیبیسی)، سال 82 در گفت وگو با قاصدك آنلاين (نشريه دانشجويی در تورنتو) درباره وضعیت رژیم پهلوی در اوج درآمدهای نفتی گفت
«اصلاً نوع گفتمان در زمان شاه جور ديگري بود. طوري كه حتي در جمع چند نفره هم، كسي كمتر از اعليحضرت نميگفت، نوشتن كه هيچ. از نخست وزير و وزرا هم حتي نميشد انتقاد كرد. هويدا هر سال كه شاه به سن موريس براي اسكي ميرفت، سردبيرها را ميخواست و ميگفت شاه
دو ماهي ميخواهند استراحت كنند و خسته شدهاند. اگر جواديه، آب
و يا بم، نان ندارد، هميشه نداشتهاند. در اين دو ماه هيچ خبر منفي ننويسيد. هويدا ميگفت اشكالي ندارد مردم حتي 40 هزار تا از روزنامه شما را نخرند، پولش را ميدهيم. بعد از انقلاب حتي در بدترين دوران مطبوعات، موقعي كه ماها مخفي شده بوديم، سانسور اين طوري نشد، يعني به اين ترتيب كه نماينده ساواك بيايد بغل دست من، تيتر بخواند...».
2- ریچارد کاتم استاد دانشگاه پیتسبورگ، از ماموران معروف سیا در ایران بوده است. او نیمه نخست دهه ۱۹۵۰، گرداننده تیم عملیات سیا در ایران و از همکاران شبکه بدامن (شبکه مسئول جنگ روانی علیه نهضت ملی شدن) نفت بود. جان والر رئیس وقت ایستگاه سیا در ایران میگوید «ریچارد کاتم از افسران ویژه من بود.» کاتم در کتاب «ایالات متحده آمریکا، ایران و جنگ سرد»، ضمن رد ناگهانی و هیجانی بودن انقلاب اسلامی می نویسد: «نهضت [امام] خمینی به طور ناگهانی و سحرآمیز در ظرف چند ماه به وجود نیامد و سر بلند نکرد؛ ریشههایش عمیقاً در گذشته ایران قرار دارد و به گذشتهای دور باز میگردد. واضحتر بگوییم: این جنبش، تداوم نهضتی برای دگرگونی بنیادین بود که بیشتر از یک قرن قبل نضج گرفته بود».
3- ریچارد نیکسون، چند ماه پس از کودتای 28 مرداد 32 که به ابقای دیکتاتوری پهلوی انجامید، به عنوان معاون رئیس جمهور آمریکا به تهران سفر کرد. این سفر با اعتراض دانشجویان همراه بود و به شهادت 3 دانشجو انجامید. او که در فاصله سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۴ به ریاست جمهوری رسید، در کتاب «1999، پیروزی بدون جنگ» درباره ماهیت انقلاب اسلامی مینویسد: «انقلاب ایران درظاهر جنبه ضد استبدادی داشت، اما در واقع، انقلابی علیه مدرنیته و ارزشهای غربی بود. انقلاب همان قدر که از سرمایهداری تنفر داشت، از کمونیسم متنفّر بود. هر دو را دو روی سکه مادیگرایی میدید. جوانان از انقلاب حمایت کردند، نه برای اینکه خواهان آزادی، شغل، مسکن و لباس بهتر بودند؛ انقلاب کردند چون چیزی را می خواستند تا به آن بیش از مادیگرایی معتقد باشند. مردم ایران، همان چیزی را به دست آوردند که انقلاب قول داده بود... جای انکار نیست که انقلاب اسلامی یک انقلاب واقعی اندیشهها را ارائه داد و آنها آن را با عشق و ایمان پذیرفتند».
4- سایت ضد انقلابی «گویا نیوز» 18 بهمن 1390 خاطرهای را از
کریم سنجابی (از سران جبهه ملی و وزیر خارجه دولت موقت بازرگان) منتشر کرد: «پس از پیروزی انقلاب، گروهی از سیاسیون به سنجابی گلهمند بودند که چرا با به راه انداختن تظاهرات حزبی، از خمینی حمایت کرده بودند؟ سنجابی در پاسخ با پوزخندی جواب میدهد که ما نه تنها در بهترین شرایط هرگز قادر به کشاندن مردم به خیابانها آن هم کمتر از 50 نفر نبودیم و همیشه در حسرت راهپیمایی میلیونی بودیم که خارج از بضاعت ما بود، بلکه این نفوذ شخصیت و کاریزمای آیتالله خمینی بود که ما را هم به دنبال خود میکشاند... این، واقعیتی تلخ است». چهار روز قبل از این اعتراف، فرخ نگهدار (رئیس گروهک فدائیان خلق) به سایت میهن گفته بود «من از وقایع 15 خرداد 42 فهمیدم آیتالله خمینی نفوذ فوقالعاده در کشور دارد و تکیه او بر مردم و توده های تهیدست است و اتکایی به منابع خارجی ندارد؛ در مقابل شاه که تکیهگاه مردمی نداشت و قدرت او ناشی از حمایت خارجی بود... سال 1349 در اطراف دهات بین قم و کاشان همراه دوستم احمد اشرف سفر می کردیم و میدیدم در خانه روستائیان هم عکس آقای خمینی روی دیوار بود و سخنش اعتبار داشت... من کاملاً عنوان «امام» را برای او انتظار داشتم. او سد بزرگ و شکستناپذیر شاه را شکست. این ایجاب میکرد نامی مانند رهبر و پیشوا و امام برای او انتخاب شود... ارزیابی مسعود رجوی نادرست بود. ما نیروی سازماندهی و مقاومت در برابر انقلاب را نداشتیم. ما نفهمیدیم که نباید در مقابل استقرار نظام ایستاد».
5- انقلاب اسلامی با وجود همه خباثتها و نیرنگهای دشمنان،
42 ساله شد و حال آن که مستکبران در این مدت، مطابق تدارکات و توطئههای خود، سالی چند بار گفتند جمهوری اسلامی، ظرف چند هفته تا چند ماه دیگر سقوط میکند. انقلاب اسلامی با عزت ماند، در حالی که هفت رئیس جمهور آمریکا و دیکتاتور جنایتکار عراق گم و گور شدند؛ استکبار شوروی فرو پاشید و استکبار آمریکا دو پاره شده و در منطقه غرب آسیا تحقیر میشود. به یقین میتوان گفت اگر انقلاب اسلامی، ترمز یاغیگریهای آمریکا را نمیکشید و پروژههای پیاپی آنها را که یکی قلمش هزینه 7 هزار میلیارد دلاری در جنگهای اخیر است، بر باد نمیداد، آمریکا با مصیبت های بی سابقه سالیان اخیر دست به گریبان نمی شد. ماندگاری انقلاب و قویتر شدن آن در مقابل ضعف روز افزون دشمنان، یک معیار مهم برای قضاوت است. اقتدار جمهوری اسلامی، بر نارضایتی مستکبران افزوده و همین، سند دیگری بر درستی مسیر نهضت است.
6- دوام انقلاب با وجود شدت و کثرت دشمنیها، به معجزه شبیه است و از «حکمت متعالیه» ای حکایت میکند که بر رویکرد آن حاکم است. این حکمت را امام خمینی (رضوانالله تعالی علیه) بنا گذاشت و امام خامنهای (حفظه الله تعالی) رفعت بخشید. اوایل دی۱۳۹۸ نشریه فارین پالیسی در گفتوگو با رئول مارک گرکت افسر سابق سیا، از او پرسید «رهبر ایران چگونه ترامپ را شکست داد؟». گرکت در پاسخ، با وجود عقدهگشایی، اذعان کرد «من میتوانم بر مبنای مستندات آماری بگویم که رهبر ایران قطعا برتر از ترامپ و در نقطه مخالف او قرار دارد». گرکت سپس از
«30 سال رهبری هوشمندانه» آیتالله خامنهای یاد کرد و گفت؛ «بدون شک، او قهرمانی جدی و موفقترین رهبر خاورمیانه از جنگ جهانی دوم به این طرف است. او فوقالعاده باهوش و از مهارتهای ممتاز و استعدادهای عالی برخوردار است». همچنین پس از سفر آبه شینزو نخست وزیر ژاپن به تهران که حامل پیام ترامپ بود و پاسخ حکیمانه رهبر انقلاب به وی، دیوید ایگنیشس در واشنگتن پست نوشت: «آبه شینزو در ایران بود تا پیام ترامپ را به رهبر ایران بدهد. اما آیتالله خامنهای درخواست ترامپ را رد کرد... صدای رهبر معظم ایران را نمیتوانستیم شفافتر از این بشنویم. در صدای او میتوان بازتاب این عبارت آیتالله خمینی را شنید که گفت آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. ایران، اعتماد به نفس قابل توجهی دارد».
7- شبکه عملیات روانی دشمن و بازیخوردگان آن، انقلاب را عقیم و ناکام وانمود میکنند و حال آن که انقلاب در کنار ریزشها، نسل به نسل و نو به نو، میوههای بینظیر داده و سرآمد آن، پرورش انسانهایی پاکیزه و توانمند در تراز شهیدان سلیمانی و شهریاری و فخریزاده و انبوهی از نخبگان گمنام و خدمتگزار است. ایران در طول تاریخ ، کجا سردار گرهگشایی مانند حاج قاسم سلیمانی و همسنگران او را به خود دیده بود؟ بله ریزشها و انحراف و خیانت برخی همراهان هم بوده، اما با رویشها و موفقیت ها قابل قیاس نیست. در یک مسابقه، معمولا نگاه «درسآموز» به پیشتازان است و اگر نگاهی به جاماندگان و عقبافتادگان و درجازدگان هم بشود، صرفا «عبرتآموزی» است. سقوطکردگان نمیتوانند الگو باشند یا مایه ناامیدی شوند؛ مادام که چشمه خدمات و توفیقات خدمتگزاران
-تا سر حد جان فشانی- در جوشش است. انقلاب اسلامی، پیشتازان پیشرو بسیاری دارد که صادقانه برعهد نخستین وفادار ماندهاند، و دیگرانی که ولو زمانی پیش آمدند، به علل مختلف عقبگرد زده و یا در مسیرهای انحرافی افتادهاند. انقلاب را با ریزشها و لغزشها و انحرافها نمیسنجند. این افراد هستند که با سنجه انقلاب سنجیده میشوند. انقلاب اسلامی، آن قدر انسان تربیت یافته و به ترازهای بالا رسیده دارد که بتوان بر سلامت و اتقان و پیشروندگی مستمرش با وجود همه موانع معارض یقین کرد.
8- بعضی سیاستمداران و سیاستبازان، بیآنکه زحمتی کشیده و خدمتی کرده باشند و در حالی که خود یا اطرافیانشان سرگرم کامجویی بودهاند، نق میزنند؛ «چهل سال انقلابی بودن بس است! چهل سال است میگویید در شرایط حساس کنونی و دیگر کافی است».
اما رادمردانی هم هستند که بدون نامجویی و هیاهو، بار مسئولیتهای بزرگ را در برابر دشوارترین بحرانها بر دوش کشیدهاند و با این وجود، با نشاط تمام میگویند تازه رسیدهایم به آغاز رسالتی بزرگ. صحنه معروفی است که از شهید سلیمانی میخواهند پشت صندلی بلندتر (صندلی ریاست) بنشیند و او صندلی را پس میزند. او سپس در حین جلسه، درباره اقتضائات گام دوم انقلاب میگوید «سرِ دفاع از انقلاب، ما تازه رسیدیم به نقطه شروع. علمای ما میفرمایند چهل سالگی، در واقع دورهای بوده که پیامبران به نبوت میرسیدند. انقلاب ما تازه به نبوت خودش رسیده، شروع ولایت و کارش است. خیلی آمادگی میخواهد و این آمادگی باید تا لحظه ظهور و برقراری حکومت امام عصر(عج) ادامه پیدا کند».
9- این سرمایه اطمینان و نشاط از کجا میآید که خستگی و فشلی و انفعال را میتاراند؟ ثبات قدم، از نصرت دین خداوند برمیخیزد؛ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا الله يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ». و آرامش و ثبات روحی در تندباد معارضهها، رهآورد بیعت صادقانه با ولی خداست. همراهان پیامبر (ص) در سفر حج، در حالی که توسط مشرکان محاصره شده بودند و بیم جنگ و نابودی میرفت، پیمان بستند تا پای جان از رسول خدا (ص) تبعیت کنند. این تصمیم صادقانه، بشارت آرامش و اطمینان و پیروزی بزرگ (فتح مکه) را به ارمغان آورد: «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَهًْ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَهًْ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا وَمَغَانِمَ كَثِيرهًْ يَأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا». فتح بزرگ مکه، پیامد آن عهد مؤمنانه در روز خطر بود.
*********************************
روزنامه وطن امروز **
گرداب مصرف انرژی در کشور/محمود زارعی
در روزهای اخیر افزایش آلایندههای هوا در شهرهای بزرگ و قطع برق در برخی مناطق کشور، این سوال را به وجود آورده: کشوری که رتبه اول ذخایر هیدروکربنی در جهان را داراست، چرا با کمبود انرژی مواجه شده است؟
اتفاقات اخیر و میزان مصرف انرژی به معنای نواختن آژیر خطر برای آینده نه چندان دور ایران است. ایران یکی از کشورهایی است که بیشترین سرانه مصرف انرژی در جهان را دارد. در حوزه برق ایران با مصرف متوسط بیش از 55 هزار مگاوات، در رتبه پنجمین کشور مصرفکننده برق در جهان قرار گرفته است. در حال حاضر به صورت متوسط، سالانه تقاضای مصرف برق در کشور 4/5 درصد رشد میکند. یعنی با احتساب این نرخ رشد تا سال 1420 تنها برای تامین نیاز داخلی برق باید 299 هزار مگاوات ظرفیت نصبشده نیروگاهی (معادل 4 برابر وضعیت فعلی) ایجاد شود تا بتوان حجم مصرف برق کشور را پوشش داد. با استمرار این نرخ رشد و تکمیل تمام پروژههای در حال ساخت نیروگاهی در کشور، از سال 1407 به بعد ایران مجبور است بخش عمده انرژی الکتریکی خود را از طریق واردات تامین کند.
۱) آیندهپژوهیهای صورتگرفته توسط پژوهشکده وزارت نیرو حاکی است از سال 1408 ایران نیازمند واردات حدود 30 هزار تراوات ساعت برق خواهد بود و از این سال به بعد تراز صادرات برق کشور منفی خواهد شد. این در حالی است که در صورت اصلاح الگوی مصرف و کاهش نرخ رشد سالانه مصرف برق به 7/3 درصد تا 1420 با توجه به پروژههای نیروگاهی در دست ساخت، تراز صادراتی ایران همچنان مثبت باقی خواهد ماند و ایران میتواند به صادرات 15 تراوات ساعت برق به همسایگان و کسب درآمد از طریق فروش انرژی ادامه دهد. اگر با مدیریت مصرف این نرخ رشد 7/0 درصد دیگر نیز کاهش یابد، یعنی به صورت متوسط سالانه 3 درصد شود، ایران میتواند 20 تراوات ساعت برق بیشتر (در مجموع 35 تراوات ساعت) در سال 1420 صادر کند.
2) وضعیت مصرف گاز طبیعی، وخیمتر از انرژی الکتریسته است به صورتی که رکورد مصرف گاز طبیعی در سال جاری در طول یک شبانهروز به بیش از 500 میلیون متر مکعب رسید. متوسط رشد سالانه مصرف گاز طبیعی در کشور 2/4 درصد است. با توجه به این نرخ رشد و افت فشار گاز در میدان گازی پارس جنوبی، ایران از سال 1412 نیازمند واردات گاز طبیعی خواهد بود و سال 1420 ایران بر اساس پیشبینیها باید روزانه 100 میلیون مترمکعب گاز طبیعی وارد کند تا بتواند پاسخگوی مصرف داخلی خود باشد.
در صورت اصلاح الگوی مصرف و کاهش نرخ متوسط رشد سالانه مصرف گاز طبیعی به 9/2 درصد، ایران تا سال 1417 نیازمند واردات گاز نخواهد بود. در صورت صرفهجویی بیشتر و کاهش 9/0 درصدی نرخ رشد سالانه یعنی 2 درصد به صورت متوسط، ایران تا سال1420 نیازی به واردات گاز طبیعی نخواهد داشت.
سهگانه مصرف سرسامآور «انرژی، راندمان پایین خطوط انتقال انرژی بویژه برق و عدم سرمایهگذاری مناسب برای توسعه ظرفیت تولید انرژی»، مثلث شومی است که اگر تدبیر مسؤولان را به دنبال نداشته باشد، عواقب جبرانناپذیری را برای کشور و آینده ایران به دنبال خواهد داشت. در این میان مردم نیز نقش مهمی برعهده دارند. در واقع ما در حال حاضر مشغول مصرف سهم فرزندانمان از انرژی و منابع خدادادی هستیم؛ مصرفی که اگر چه رفاه فعلی را به ما هدیه میدهد اما پیشکشی جز فقر برای آیندگان نخواهد داشت.
*********************************
روزنامه خراسان**
اصلاحات بودجه ای ناتمام تلفیق کامل می شود؟/مهدی حسن زاده
کمیسیون تلفیق به پایان مسیر بررسی لایحه بودجه ۱۴۰۰ رسید و بررسی این لایحه صبح فردا در صحن علنی مجلس آغاز می شود. بودجه ای که با حاشیه ها، ابهامات و اشکالات فراوانی مواجه بود و پیش بینی ها حاکی از حداقل کسری ۲۰۰ هزار میلیارد تومانی بودجه بود و هست. در این میان برخی اصلاحات به ویژه در زمینه درآمدها اعمال شد و تلفیق ضمن کاهش وابستگی بودجه به نفت و حذف ارز رانتی ۴۲۰۰، درآمدهای مالیاتی را هم بدون فشار به بخش های مولد تاحدی افزایش داد.
در تحلیل لایحه بودجه ۱۴۰۰ باید گفت که این بودجه در هر دو بخش منابع و مصارف دچار اشکال است. یعنی هم با منابع خوش بینانه و غیرواقعی مواجه هستیم و هم با مصارف افزایش یافته ای که فشار اجتماعی سنگینی برای تامین آن ها وجود دارد.طبیعتا با اصلاحات درآمدی، بخشی از روند اصلاحات بودجه ای محقق شده است ولی بدون اصلاح هزینه های سنگین جاری، نمی توان بودجه ۱۴۰۰ را تراز کرد. بررسی ها نشان می دهد که هزینه های جاری که عمدتا شامل حقوق کارمندان و بازنشستگان است در لایحه بودجه ۱۴۰۰، حدود ۶۰ درصد افزایش یافته است.
این رشد قابل توجه، از دو منظر قابل نقد است. نخست، این که افزایش هزینه های جاری را به درآمدهای ناپایدار نفتی و استقراض و فروش دارایی گره زده است. دوم، این که رشد ناعادلانه ای بین سطوح درآمدی رقم می زند. به گونه ای که با رشد ۲۵ درصد، صاحبان حقوق های بالا، به عنوان مثال، ۲۰ میلیون را با افزایش ۵ میلیونی و صاحبان حقوق های ۴ میلیونی را فقط با افزایش یک میلیونی مواجه می کند.
بنابراین مجلس باید پروژه نیمه تمام اصلاح بودجه در تلفیق را در صحن علنی نهایی کند. اگرچه ورود به این عرصه هزینه های سیاسی و اجتماعی برای مجلس به دنبال داشته باشد، چرا که گزینه جایگزین، تداوم کسری بودجه و در نتیجه استقراض از بانک مرکزی و در نهایت تحمیل مجدد تورمی سنگین به همه از جمله حقوق بگیران است. برای این اقدام، باید وارد حیطه حساس حقوق کارمندان و بازنشستگان شود. تردیدی نیست که معیشت اکثر کارمندان و بازنشستگان با تنگنا مواجه است و مطالبه آن ها برای افزایش حقوق ها قابل درک است و باید عملی شود ولی دو ملاحظه مهم باید در این میان مدنظر قرار گیرد:
1- اتکای این افزایش به درآمدهای ناپایدار قطع شود و منابع پایدار جدیدی به ویژه در زمینه مقابله با فرارهای مالیاتی، قطع معافیت های مالیاتی غیرضروری و تعیین پایه های مالیاتی جدید از جمله مالیات بر عایدی سرمایه و مالیات بر مجموع درآمد، جایگزین درآمدهای مشکوک الوصولی نظیر فروش سهام شود. چرا که منبع اصلی تامین هزینه برای همسان سازی حقوق بازنشستگان از محل رد دیون، مستلزم فروش سهام تملک شده توسط تامین اجتماعی و صندوق بازنشستگی است و واضح است شرایط بورس در سال آینده، کشش عرضه گسترده سهام رد دیون شده برای تامین نقدینگی افزایش حقوق بازنشستگان را نخواهد داشت.
2- تعدیل در رشد حقوق های بالا ضروری است و از این مسیر می توان چند ده هزار میلیارد تومان در افزایش حقوق ها صرفه جویی کرد. به عبارت دیگر، افزایش حقوق باید پلکانی باشد و رشد ۲۵ درصدی صرفا به دریافتی های پایین تر از سطح متوسط معیشت، محدود شود و دریافتی های بالاتر از سطح متوسط معیشت، با درصد رشدی کمتر افزایش یابد تا بتوان با کاستن از بار حقوق های بالا در نظام پرداخت کشور، بودجه را از کسری سنگین پیش رو رهایی داد.
*********************************
روزنامه ایران **
چرا تورم مهار نشد؟/سعید لیلاز
اقتصاددان
تورم دراقتصاد ایران ازاواخر دهه 40 شمسی به یک پدیده و بیماری مزمن تبدیل شد. مزمن شدن تورم درایران به دورهای بازمیگردد که دردهه 40 دلارهای نفتی وارد اقتصاد کشور شد و برای جذب آن معادلش ریال چاپ شد. همان معضلی که از آن با نام بیماری هلندی یاد میشود. پساز دهه 50 شمسی و اوایل انقلاب اسلامی یعنی حدود 15 سال پساز برنامه سوم توسعه که با اصلاحات ارضی نیز همزمان بود، حجم دولت آنقدر بزرگ شد که برای تأمین هزینههای خود باید میان تزریق دلارهای نفتی به اقتصاد یا استقراض از بانک مرکزی یکی را انتخاب میکرد. بنابراین دراین دوره بزرگی اندازه و وظایفی که برعهده دولت گذاشته شد، بهعنوان یکی از عوامل مهم تورم درکشور شناخته میشود. در حدود 7 سال گذشته نیز با وجودی که دولت به میزان زیادی استقراض از بانک مرکزی را کاهش داده است، اما پدیده دیگری بهنام فساد در شبکه بانکی که قیمت تمام شده پول درآن از قیمت فروش پول بیشتر است، محرک جدیدی برای رشد نرخ تورم بوده که تا سال گذشته سهم بالایی در تورم زایی داشته است چرا که شبکه بانکی برای ترازکردن صورتهای مالی خود به اضافه برداشت از بانک مرکزی روی میآورند و موجب چاپ بیشتر پول میشوند. مشکلی که با وجود مقابله جدی با آن همچنان وجود دارد.
برهمین اساس با توجه به مزمن بودن تورم دراقتصاد ایران، در تمام 50 سال گذشته تنها در چهار سال شامل 1364، 1369، 1395 و 1396 شاهد تورم تک رقمی بودهایم و درمابقی سالها نرخ تورم دراقتصاد دورقمی بوده و تا 50 درصد در سال 1374 هم افزایش یافته است.
درسالهای 1395 و 1396 در دولت یازدهم که تورم درکشور تک رقمی شد، این مهم از طریق افزایش عرضه کل رخ داد و موجب شد تا تورم مهار شود. در این سالها عرضه کل بهصورت عمده از محل افزایش درآمدهای ارزی و فروش نفت بواسطه لغو تحریمها صورت گرفت بهطوری که درآمد ارزی 33 میلیارد دلاری درسال 1394 در سالهای 1395 و 1396 به میزان قابل توجهی افزایش یافت. اما در سال 1397 علاوه برمشکلات ساختاری و سنتی مانند کسری بودجه و فساد شبکه بانکی که باعث رشد نرخ تورم میشود، مشکل دیگری بهنام تحریم به اقتصاد ایران افزوده شد که عرضه کل را بواسطه کاهش درآمدهای ارزی و نفتی بشدت کاهش داد. این درحالی است که نقدینگی با همان آهنگ قبلی رشد کرد. درهمین دوران بحران مؤسسات مالی و اعتباری غیرمجاز که ناشی از فساد درکشور بود، نیز تأثیر منفی شدیدی براقتصاد ایران داشت بهطوری که دولت برای پرداخت سپردههای سپردهگذاران دراین مؤسسات، 33 هزار میلیارد تومان پرداخت کرد که با ضریب فزاینده این مبلغ 260 هزار میلیارد تومان نقدینگی جدید دراقتصاد خلق کرد که این حجم معادل 14 درصد از کل نقدینگی تاریخ اقتصاد ایران است. درکنار این مسائل اقتصاد ایران با بدترین تحریم تاریخ کشور و سومین تحریم شدید در تاریخ دنیا مواجه شد که از سوی امریکا برایران تحمیل شد. پساز گذشت حدود 20 ماه از اعمال شدیدترین تحریمها علیه اقتصاد ایران که تقریباً تمام آثارآن درحال جذب بود، بحران چهارمی دراقتصاد ایران این بار ناشی از شیوع کرونا پدیدار شد که تاکنون 3 تا 4 درصد از اقتصاد ملی را بلعیده و موجب شده است تا هزینههای دولت برای حمایت از اقشار کم درآمد و همچنین کسب و کارهای آسیب دیده از کرونا بشدت افزایش یابد. برهمین اساس دولت مجبور به چاپ اسکناس شد به طوری که برداشت یک میلیارد یورویی از صندوق توسعه ملی برای مقابله با کرونا حدود 20 هزارمیلیارد تومان پول پرقدرت به اقتصاد ایران تزریق کرد. بنابراین درطول این سالها نه تنها مشکلات ساختاری و سنتی رشد تورم دراقتصاد ایران حل نشده است، بلکه دو مشکل جدید نیز به آنها اضافه شده است. دراین مدت دولت تقریباً مشکل سوم یعنی تحریمها را جذب و رفع کرده است، اما همچنان سه مشکل دیگر باقی است به طوری که کسری بودجه همچنان ادامه دارد، دولت یارانه سنگینی برای مقابله با کرونا پرداخت میکند و فساد شبکه بانکی نیزپابرجاست. درهمین راستا به نظر میرسد با وجود کاهش قابل توجه شتاب نرخ تورم درماههای اخیر نمیتوان انتظار تکرقمی شدن تورم درآینده نزدیک را داشت. درشرایطی که درمهرماه امسال نرخ تورم ماهانه به 7 درصد رسیده بود این نرخ درآبان به 5.2 درصد، درآذر به 2 درصد و در دی ماه به 1.8 درصد رسیده است و پیشبینی میشود با این روند دربهمن و اسفند سالجاری این نرخ به حدود یک درصد کاهش یابد، ولی درآینده نزدیک شاهد افت قابل توجه تورم نخواهیم بود.
*********************************
روزنامه شرق **
طالب در تهران/عباس آخوندی
از منظر ایده ایران، نگاه به مسائل قومی در این منطقه پذیرش هویت همه اقوام بدون درگیرشدن در مناقشهها و حساسیتهای درونی آنهاست. از این نظر، بیگمان باید هویت قومهای هزاره، تاجیک، ازبک، ترکمن، پشتون و دیگر اقوام در افغانستان به رسمیت شناخته شوند. با این توجه که هویت قومی هیچگاه جای دولت مدرن و مستقر را نمیگیرد. ازاینرو، اصل، پشتیبانی از حاکمیت دولت رسمی فراقومی در افغانستان است. قانون اساسی افغانستان محمل خوبی برای این سیاست است و کشور افغانستان دولت رسمی مستقر دارد. بنابراین، نحوه پذیرش هویتهای قومی، حتی با درک واقعیت خارجی و اینکه دولت رسمی بر بخش گستردهای از سرزمین افغانستان حاکمیت ندارد، نباید منجر به صدمهزدن به دستاورد قانون اساسی افغانستان یا فرایند دولتسازی از مجرای تضعیف دولت مستقر شود. اصل را باید بر شکلگیری و تحکیم دولت-ملت و حمایت از آن گذاشت وگرنه زدوخوردهای قومی را پایانی نیست.در حال حاضر، اقوام برای اثبات موجودیت هویت قومی و مذهبی خودشان در نبردهای ابتدا آزادیخواهانه و سپس فرسایشی هریک در سطح بینالمللی متحدانی انتخاب کردهاند. ازاینرو، جریانها قومی را همراه با پشتیبانان بینالمللیشان باهم باید دید. نکته دیگر آنکه هرچند هویت اقوام یک جنبه مذهبی هم دارد، اما وزنه جهتگیریهای قومی در تمام اقوام حوزه تمدنی ایران از جمله پشتونها که قومی با تبار ایرانی هستند، نسبتبه جهتگیریهای مذهبیشان میچربد.
درست است که طالب تظاهر به جهتگیری مذهبی میکند. اما، در کُنه جهتگیریهایش جنبه قومی میچربد. بنابراین، باید بنیان مذاکره با طالب را با توجه به ماهیت قومیشان، یعنی پشتونبودن گذاشت. گفتوگو با آنان در قالب یک گروه سیاسی ملی، مذهبی و فراقومی در افغانستان یک خطای راهبردی است.
مذاکره با هریک از قومها در وضعیت فعلی در افغانستان پس از چهل سال درگیری همراه با تاریخچهای است که نمیتوان آن را فراموش کرد و نمیتوان از آن پرهیز کرد. درعینحال، باید هوشیار بود که در دام گذشته هم نیفتاد و باید با چشمِ باز راهی به سوی آینده صلحآمیز همراه با آموزش از گذشته گشود. بیگمان نقش سرویس امنیتی و ارتش پاکستان، عربستان و آمریکا را در شکلگیری طالبان نمیتوان فراموش کرد. حمله به کنسولگری ایران در مردادماه 1377 در مزارشریف و شهادت دیپلماتهای ایران هم واقعیتی است که ابعاد آن و میزان دخالت طالبان در آن باید روشن شود. همکاری طالبان با القاعده نیز قابل فراموشی نیست.
اما با همه اینها، یکیدانستن هویت طالبان با وهابیت عربستان یا تصویرسازی از آنان بهعنوان زایدههای سرویس امنیتی پاکستان یا وابستگی مطلق آنان به آمریکا نیز تصویری مطابق واقع نیست. واقعیت آن است که گروهی از رهبران قوم پشتون و لزوما نه تمام آنان در یک همکاری با نهادهای مذکور جریان طالب را در افغانستان سازماندهی کردند و پس از جنگ و گریزهای فراوان اینک در عمل بر بخش قابل توجهی از سرزمین افغانستان مسلط هستند. پیش از این هم پشتونها در دورههایی از تاریخ این سلطه را کسب کرده بودهاند. اینک پرسش اصلی این است که در گفتوگو با طالب، آیا ایران با یک قوم طرف است یا با یک جریان سیاسی ملی یا مذهبی؟ تأکید این قلم بر این است که طرف ایران یک قوم یا بخشی از آن است.
با این توضیح آیا هویت طالبان منفک از آمریکا، عربستان یا سرویس امنیتی پاکستان است؟ هم آری و هم نه. تاریخچه این گروه نشان میدهد که هویت جدید این گروه منبعث از این همکاری است و بهراحتی نمیتوان از آن چشم پوشید. ازاینرو، نقد جدی به توییت آقای شمخانی که آب تطهیر را با یک دیدار بر سر این گروه با پیشینه خشونتبارش ریخت، وارد است. از سوی دیگر، آیا ضرورتا این گروه وابسته به آمریکا و سایر عوامل خارجی است و هیچ تضادی بین آن و آمریکا وجود ندارد؟ چنین قضاوتی نیز دور از واقعیت است. میتوان نشانههای فراوانی از تضاد منافع اخیر بین آن دو یافت و آیا مذهب طالبان که حنفی دیوبند است با وهابیت یکی است؟ پاسخ این هم خیر است. دستکم یک نمونه در تاریخ وجود دارد که حنفیان دیوبندی با تخریب بقاع متبرکه در مدینه با وهابیان مخالفت کردهاند. بنابراین، بازمیگردیم به هویت تاریخی طالب که قوم پشتون است.
در واقع، هویت طالب به اقتضای روزگار به هویت گروه مؤثری از این قوم افزوده شده است. حال با این رویکرد، آیا امکان حذف یک قوم اصیل و تاریخی و با جمعیت قابل توجه از سرزمین افغانستان امکانپذیر است. پاسخ قطعا خیر است. ولی، آیا یک قوم میتواند در این روزگاران سایر قومها را تحت سلطه خود قرار دهد و ماهیت دولت جدید را که ماهیتی ملی است، به ماهیتی قومی تقلیل دهد؟ این هم پاسخش خیر است و بههیچروی ایران نباید زیر بار آن برود. هرچند برخی درگیریهای پیشین در سطح روابط درونقومی و بینقومی کار را دشوار میکند. ولی، بههرروی، باید از گذشته عبرت گرفت و از منظر ملی با اقوام سخن گفت.
ما در منطقهای زندگی میکنیم که در آن دهها قوم زندگی میکنند. سیاست رضاخانی یا آتاتورکی مبنیبر نفی هویت قومی بهمنظور ایجاد هویت ملی شکست خورده است. از سوی دیگر، برابردانستن هویت قومی و هویت ملی، امکان شکلگیری دولتهای ملی را در منطقه از میان میبرد و جنگ بیپایانی را بر آن حاکم میکند. بنابراین، چاره جز پذیرش هویت در سه سطح تمدنی، ملی و قومی نیست. ایده ایران یعنی رویکرد تمدنی به منطقه مبتنیبر فهم مدرن از دولت- ملتهای مستقل و پذیرش تکثرهای قومی است.
به باور این قلم، اگر ایران این سیاست را اتخاذ کند، چه به لحاظ موقعیت جغرافیایی و چه به لحاظ فرهنگی و تاریخی ظرفیت ایجاد امنیت در منطقه را دارد. مشکل ما، از یک سوی، نداشتن یک رویکرد راهبردی است و از سوی دیگر، بیتوجهی به این ظرفیت است. در خلأ رویکرد راهبردی، گروهها به هنگام رویارویی با تغییر مواضع ما گاهی احساس نگاه ابزاری میکنند و واکنش منفی نشان میدهند. در پارهای موردها حق هم دارند. درهرصورت، ما چند صد کیلومتر با افغانستان مرز داریم و باید امنیت خود را حفظ کنیم. بنابراین، یکبار برای همیشه باید رویکرد خودمان را نسبت به مواجهه با مسائل قومی در منطقه اعلام کنیم و به آن پایبند باشیم.
*********************************