ای نور پنهان در دل شبهای تار، همیشه در دل ما حضور داری. هر لحظه در یاد تو گم میشویم، در خیالاتمان از ظهور تو سخن میگوییم و دلهایمان در آتش انتظار میسوزد.
در دل تاریک زمان، تنها یاد توست که دلمان را روشن میکند. جان ما فدای قدمهای مبارکت. بیا تا برای همیشه از این ظلمت رهایی یابیم.
دلم برای ورود تو لحظهشماری میکند و حجرهام تو را فریاد میزند، تو که تجلی عشقی. قنوتم را طولانی میکنم تا تو نیمه شبی برای آن دعا کنی، کوچههای غریب بی کسی را آب و جارو میکنم تا تو صبح زود از آن کوچه عبور کنی. هر روز چراغ دلم را با جامعه الکبیره روشن میکنم و سفره افطارم را با آل یاسین و عهد تزیین میکنم وبرای ظهور تو هر روز پای درد کمیل مینشینم.
نمیدانم آخرین ایستگاه توسل چه هیجانی دارد که مرا با خود تا آن سوی فاصلهها میبرد و صبح آدینه چه صفایی دارد، که صبح آسمانش پر از ندبه است. مولایم…! بی تو دفتر دلمان پر است از مشقهای انتظار و من با دلم میخواهم آن روز که میآیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم.