اگر کسی روح قوی و قلب قوی میخواهد، راه آن یقین است. یقین هم یعنی معرفتی که در آن هیچگونه تردیدی نیست و آرزوی هر مؤمنی باید این باشد که یک روز انشاءالله به این درجه برسد. البته قبل از مردن. یعنی بالاخره یک یقین جبری برای همه با مردن اتفاق میافتد. وقتی انسان میمیرد، حقایق برای او آشکار میشود. «وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى» (اسراء/۷۲) هر که در دنیا کور است؛ یعنی به معرفت نرسیده است و در آخرت هم کور است. برای اینکه این اتفاق نیفتد آنجا باید معرفت پیدا کرد، آن هم از جنس یقین، یعنی معرفتی در اوج. دقیقاً مثل آن چشمی که به جنین در رحم مادر میدهند اگر آنجا آن چشم را پیدا نکند، اینجا این چشم او رشد نمیکند و کور است. آن دست و پا را در رحم مادر به جنین میدهند تا اینجا رشد کند. چشم عالمی که در پیش داریم باید این را پیدا کنیم و آن چشم با معرفت حاصل میشود. یعنی آنهایی که کور هستند بیمعرفت هستند و لذا اینکه گفتم یقین جبری اتفاق میافتد، اصلاً از مرگ تعبیر به یقین هم شده است. «وَ اعْبُدْ رَبَّک حَتَّى یَأْتِیَک الْیَقین» (حجر/۹۹) بندگی کن تا برایت یقین بیاید. پیامبر (ص) که یقین داشتند. اینجا یعنی طلب مرگ یا مثلاً داریم که «وَ کنَّا نُکذِّبُ بِیَوْمِ الدِّین؛ حَتَّى أَتانَا الْیَقینُ» (مدثر/۴۶ و ۴۷) کفار میگویند ما روز قیامت را تکذیب میکردیم تا اینکه یقین آمد. یقین آمد، یعنی مرگ آمد. آن یقین به درد انسان نمیخورد. حالا برای اینکه ما بیشتر عاشق یقین بشویم و برای آن دست و پا بزنیم، برای آن تلاش کنیم، کمی هم باید به ثمرات یقین توجه کرد. فواید یقین. در روایت هست: «الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ وَ التَّسْلِیمُ هُوَ الْیَقِین» در نهجالبلاغه در حکمت ۱۲۵ هست که اصلاً انسان دل خود را، فکر خود را، وجود خود را تسلیم حکم خدا کند. بعد میفرمایند تسلیم هم همان یقین است؛ یعنی اگر انسان به معرفت نرسد، با تردید نگاه کند خود را تسلیم نمیکند. دقیقاً ما چه زمانی در برابر یک پزشک و یک جراح خود را تسلیم میکنیم؟ وقتی معرفت داشته باشیم، اعتماد داشته باشیم. پس دینداری ما هم متوقف به همین است. البته در ابتدا عرض کردیم هیچ کس به یقین نمیرسد و باید یک روندی را طی کند. یک سیر هست و باید پله پله این را برود. یقین موجب نورانیت هست. باز در یکی از حکمتهای نهجالبلاغه داریم «نَوَّرَ فِی قَلْبِهِ الْیَقِین»؛ یقین سبب میشود که قلب انسان، جان انسان نورانی شود. در روایت داریم: «التَّوَکلُ مِنْ قُوَّةِ الْیَقِین»؛ آنهایی که به قوت یقین، قوت ناشی از یقین دست پیدا کردند، اینها اهل توکل هستند. توکل یعنی چه؟ یعنی تدبیر داشته باشید. برنامهریزی داشته باشید. تلاش خود را بکنید، اما دلشوره نداشته باشید. این توکل میشود. توکل یعنی نتیجه را به خدا بسپارید. دلشوره نداشته باشید. آینده را به خدا بسپارید. چه زمانی به خدا بسپارید؟ بعد از برنامهریزی، بعد از تلاش؛ بنابراین هر چه معرفت بیشتر، توکل بیشتر. ما خیلی وقتها چوب ترس خود را میخوریم. چون توکل نداریم اقدام نمیکنیم. توکل چرا نداریم؟ چون معرفت نداریم. چون اعتماد نمیتوانیم بکنیم.