«امیرعباس هویدا» در بهمنماه سال ۱۳۴۳ مأمور تشکیل دولت شد. وی که پیش از این وزیر دارایی در دولت «حسنعلی منصور» بود، از دوستان نزدیک او نیز بهشمار میآمد. منصور که در سال ۱۳۳۹ نقش کلیدی در تشکیل کانون مترقی داشت، با هویدا همکاری نزدیکی داشت. با این حال، هویدا در آستانه انتخابات مجلس بیستویکم، که انتظار میرفت کانون مترقی در آن پیروز شود، ترجیح داد شخصاً در انتخابات شرکت نکند و به جای ورود به مجلس، سمت خود در شرکت نفت را که موقعیتی پردرآمد و کمحاشیه بود، حفظ کند؛ اما پس از تشکیل مجلس و انتصاب دوستش منصور به نخستوزیری، پست وزارت دارایی به هویدا سپرده شد.
هویدا همچون بسیاری از هممسلکان و همکاران بلندپایهاش، پیوند عمیقی با بافت اصلی جامعه ایران نداشت. او که از کودکی در خارج از ایران زندگی کرده و تحصیلاتش را در اروپا گذرانده بود، شناخت چندانی از مردم، فرهنگ و تاریخ ایران نداشت. اطلاعات او درباره ایران عمدتاً از طریق کتابهای فرانسوی به دست آمده بود. انتخاب شغل در وزارت خارجه و شرکت نفت نیز بیشتر به دلیل درآمد بالا و امکان مسافرتهای مکرر و تفریحات خارج از کشور بود.
به باور هویدا، ارزشهای معنوی، دینی و اخلاقی مانند تقوا، حجاب و خویشتنداری، اموری کهنه و سد راه پیشرفت به شمار میآمدند. او زندگی در محیطی را ترجیح میداد که آزادی مطلق جنسی حاکم باشد و بتواند ساعاتی را در جمع زنانی خوشصدا و به اصطلاح روشنفکر به گفتوگو و خنده بگذراند. ظاهر آراسته، پوشیدن لباسهای شیک و استفاده از گل طبیعی روی یقه کت از ویژگیهای ظاهری او بود. او زندگی گروهی و آزاد، بدون قیود سخت خانوادگی و مذهبی را میپسندید.
در عرصه سیاست، هویدا بیشتر مجری بود تا استراتژیست. او ترجیح میداد طرحها و نقشهها را دیگران بریزند و او تنها مجری آنها باشد. پیش از نخستوزیری، شهرهای محروم ایران را ندیده بود و حتی با تهران به خوبی آشنا نبود. حلقه ارتباطات او به ثروتمندان و افرادی محدود بود که در شمال تهران و نقاط خوش آب و هوای کشور کاخ داشتند و در شهرهایی، مانند پاریس، نیس و فلوریدا ویلاهای مجلل. این افراد که ثروتهای بادآورده و عظیمی را در اختیار داشتند، مسافرت به اروپا و آمریکا را همچون رفتن به خانه دوست انجام میدادند.
هویدا نسبت به توده مردم دیدی تحقیرآمیز داشت و آنان را سزاوار زندگی بهتر نمیدانست. او انتظار نداشت مردم برای آزادی و حقوق انسانی خود تلاش کنند. حتی علاقهای به تشکیل خانواده نداشت و آن را قید و بندی بیمعنی میپنداشت. ازدواجی که در دوران نخستوزیری به اجبار انجام داد، بیش از دو سه سال دوام نیاورد. عضویت او در لژهای فراماسونری نیز گواه دیگری بر این گرایشها بود.
با ترور منصور، هویدا جایگزین او شد و با حفظ کابینه قبلی کار خود را آغاز کرد. در آن زمان، کمتر کسی تصور میکرد دولت او بیش از دو سه ماه دوام آورد، اما هویدا به مدت ۱۳ سال نخستوزیر باقی ماند و در این مدت حدود ۲۴ بار کابینه خود را ترمیم کرد. دوران زمامداری او با مجالس بیستویکم تا بیستوچهارم همزمان بود. او انتخابات سه دوره مجلس را برگزار کرد، انتخاباتی که مردم در آن نقش مؤثری احساس نمیکردند. هویدا به مدت ده سال دبیرکل حزب «ایران نوین» (ساخته منصور) بود و پس از آن، به دستور شاه، دبیرکل حزب «رستاخیز» شد.
هویدا در برابر مجلسین مطیع و منفعل بود و تنها یک بار در سال ۱۳۴۹، در موضوع بحرین، با استیضاحی صوری مواجه شد. او تنها دو نفر از رؤسای مجلس، یعنی مهندس ریاضی و مهندس شریفامامی را میشناخت که سالها قبل از او به این سمتها منصوب شده و تا پایان ۱۳ سال نخستوزیری او در مقام خود باقی مانده بودند. هویدا سعی میکرد در مقابل دوربینها خود را نخستوزیری مستقل و برابر با همتایان خارجی نشان دهد، اما در عمل خود را غلام شاه میدانست و بارها تأکید میکرد که مجری دستورات مستقیم شاه است.
او در ابتدا سخنران ضعیفی بود و متنهای دیگران را میخواند، اما به تدریج آموخت که با لافزدن و گفتن مطالب بیاساس میتواند توجه مخاطب را جلب کند. هویدا ظاهراً از پیشرفت ایران سخن میگفت، اما در باطن معتقد بود تمام علم و صنعت در غرب است و ایران باید درهایش را به روی کالاها و سرمایه خارجی باز کند. دغدغه اصلی او این بود که شرکتهای نفتی تولید نفت ایران را کاهش ندهند. اگرچه خود را متخصص اقتصاد میدانست، اما در دوران او زیانهای بزرگی به اقتصاد ایران وارد شد. او در دادگاه انقلاب خود را تنها مقصر ندانست و گفت اگر او مقصر است، تمامی مسئولان اداری و قضایی آن دوران نیز مقصرند.