در قرن شانزدهم میلادی، طمع دستیابی به گنجینههای افسانهای، جرقه ماجراجویی افسارگسیختهای را در دل بسیاری از اسپانیاییها شعلهور کرد. این انگیزه عمیق، به ویژه کسانی را به خود جذب میکرد که در پی افزایش ثروت، اعتبار و گسترش قلمرو پادشاهی اسپانیا بودند. نمادهای بارز این آرزو، «هرناندو کورتز» فاتح امپراتوری آزتک در مکزیک و «فرانسیسکو پیزارو» غاصب امپراتوری اینکا و گنجینههای شگفتانگیزش بودند. اسپانیا با شتابی خیرهکننده تا سال ۱۵۴۰ میلادی، تمامی سرزمینهای واقع در غرب خط معاهده تردسییاس را به تصرف خود درآورد. تنها مناطق استثنا، حوضه پررطوبت و گرمسیری رودخانه آمازون، فلات خشک و بایر پاتاگونیا در جنوب آرژانتین و سرزمینهای دورافتاده جنوبی شیلی بودند که تا سده نوزدهم میلادی خارج از حاکمیت مستقیم دو ابرقدرت اسپانیا و پرتغال باقی ماندند.
در این میان، رقبای اروپایی دیگر نیز به تدریج به عرصه پا گذاشتند. کشورهایی مانند فرانسه، هلند و انگلستان پایگاهها و مستعمرات کوچکی، عمدتاً در مناطق میان ونزوئلا و برزیل ایجاد کردند. با این حال، گستره و اهمیت این متصرفات در مقایسه با امپراتوریهای عظیم اسپانیا و پرتغال، ناچیز و غیرقابل قیاس بود. از سوی دیگر، ماجراجویان اسپانیایی به پیشروی خود به سمت شمال نیز ادامه دادند. آنها تا سواحل کارولینای شمالی پیش رفتند و در مدتی کوتاه، دره رود میسیسیپی، تگزاس و اوکلاهما را درنوردیدند. سیاحان و کاوشگران دیگر نیز راهی سرزمینهای کلرادو، نیومکزیکو، آریزونا، نوادا و کالیفرنیا شدند و این مناطق پهناور نیز به تدریج به قلمرو اسپانیا افزوده شد.
هنگامی که اسپانیاییها به کرانههای اقیانوس آرام در کالیفرنیا دست یافتند، با تهدید جدیدی روبهرو شدند: توسعهطلبی روسیه تزاری در قرن هجدهم. آنها برای مقابله با این خطر فزاینده، نیروهای نظامی قدرتمندی در این مناطق مستقر کردند. رویکرد کلی اسپانیا در اداره این امپراتوری پهناور آمریکایی، شکل یکپارچه و متمرکزی داشت. این سرزمینهای وسیع نه به صورت مجموعهای از مستعمرات پراکنده، بلکه به منزله استانها و ایالاتی وابسته به تاج و تخت اسپانیا اداره میشدند و حکومت مرکزی برای اداره آنها نایبالسلطنه تعیین میکرد. این ساختار اداری، کنترل مادرشهر (اسپانیا) بر سرزمینهای فتح شده را تضمین میکرد.