بصیرت: برخی روزنامه های صبح امروز سرمقاله های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند. * جوان روزنامه جوان در یادداشت امروز خود با عنوان "تکیه بر امواج مرده " به قلم فریدون حاجیپور آورده است: زمانی که مشاور ارشد موسوی به وی پیشنهاد داد که جنبش سبز باید «کت پوزیسیونیستی و شلوار اپوزیسیونیستی » بپوشد، تصور حضور ملی – مذهبیها درجریان رنگین آنها نیز چندان دور از ذهن نبود. هدایتگران جریان رنگین که این روزها داعیه ظهور دین سبز را داشته و ملحدان و همجنسگراها را نیز در کیش جدید خود تعریف کرده و به رسمیت شناختهاند، در حال تجربه آموزههایی هستند که مشاور اعظم میرحسین شرایط آن را اینگونه تعریف و تصویر میکند«محدود و محصور نشدن در یک قالب خاص»، «قانع نبودن به ایدئولوژی خاص»، «رهبری جمعی جنبش» و... این عناصر اصلی بیش از هرچیز از صدای پای التقاطی خبر میدهد که هدف آن کسب قدرت با بسیج تمامی نواهاست. سهیم ساختن همه نحلههای فکری- سیاسی در جریانی که بر پایه «توهم» زایش یافته چنان است که تو گویی یک شورش را هدف خود قرار داده است. تعریف خود به مثابه نیمه وجودی دیگران، تاکتیکی است که جریان رنگین میکوشد با تعریف آن هر ظنی را یار خود ساخته و در این فرآیند ثبت گروه زیادی از حامیان را رقم بزند. در این میان اما آنچه که مشابهتهای تاریخی را زنده میسازد، تکرار یک تجربه است. ماجرای امروز این تجربه به تلاش گروهک نهضت آزادی و ملی – مذهبیها برای مدیریت جریان سبز اموی بازمیگردد. تماس اعضای ارشد گروهک نهضت آزادی با کروبی و تاکید بر تشکیل «جبهه ملی جدید» بخشی از این مدیریت رفتاری را نشان میدهد که در جای خود قابل تأمل است. شاید بتوان این پیشنهاد علنی را پردهبرداری از رازی دانست که میرحسین موسوی در ایام انتخابات سعی کرد اظهار نظری درباره آن نداشته و در پاسخ به سؤالات، نهضتیها و ملی – مذهبیها را فقط دوستان قدیمیخود معرفی کند. آن دوست خواندن ملیگراها و این استقبال از حضور آنان در جریان سبز، سؤالاتی تاریخی را به ذهن متبادر میکند. تلاش برای حضور ملی – مذهبیها در جریان سبز اموی به آسیبشناسی عملکرد جبهه اصلاحات بازمیگردد. آنجایی که ابراهیم یزدی در گفتوگویی، پاشنه آشیل این جبهه را« فقدان رهبری » دانسته و تاکید میکند: «به نظر ما رهبری باید جمعی باشد و به همین دلیل در فرصتهای مختلف ما به این آقایان پیشنهاد کردیم کما اینکه دکتر صدر هم با کروبی صحبت کرد که یک جبهه فراگیر برای رهبری جنبش درست شود». تأکید بر رهبری جمعی توسط یزدی در حقیقت تلاشی برای حضور در تصمیمسازیها، تدابیر و تصمیمگیریها و در یک کلام مدیریت رفتاری جریان سبز اموی است. تلاشی که پیش از این نیز در دوران اصلاحات رقم خورد و زمانی که به تعبیر یزدی «مرز خودی از غیر خودی» برداشته شد، مدیریت رفتاری اصلاحطلبان توسط گروهک نهضت آزادی هم عملی گردید و فرآیندهای مختلفی برای تغییر ارزشها صورت گرفت. اوج این تغییرها را میتوان در رهاورد ابراهیم یزدی از آمریکا دانست که کتاب «موج سوم دمکراسی»هانتینگتون را برای بومیسازی به اصلاحطلبان هدیه کرد. ترجمه این کتاب و منشور آنکه در اختیار اصلاحطلبان قرار گرفت، آن شد که« نافرمانی مدنی و مقاومت فعال» و« آرامش فعال و تغییر ساختار» از اعماق آن ظهور و بروز یافت. گرچه درآن ایام حزب مشارکت به عنوان لایه بیرونی نهضتیها عمل کرد اما رادیکالیسم و زاویه گرفتن با ارزشهای بنیادین ملت و انقلاب موجب انزوای آنان شد. دراین شرایط و با توجه به پیشنهاد ملی – مذهبیها و نهضتیها برای رهبری جمعی جریان سبز اموی و تشکیل یک جبهه ملی در این زمینه میتوان گفت که : 1- پیشنهاد مطرح شده و استقبال از آن علقههای فکری- عقیدتی سران جریان رنگین را به نمایش میگذارد که دامنهای از ملحدین، سکولارها و همجنسگراها را قابل جمع میداند. 2- با توجه به سابقه ملی – مذهبیها، حضور آنان در این جریان را باید به عنوان فعال شدن امکانات و خطوط فکری بیرون از نظام ارزیابی کرد. اظهارات کوشنر وزیرخارجه فرانسه که حمایت این کشور را از جریانهای سیاسی مخالف در ایران اعلام کرد در همین چارچوب و به شکل ابتدایی قابل ارزیابی است. 3- باید از این پس غلظت رفتارهای سکولاریستی و جهانی شده را- که خاتمی پیش از این آن را گریزناپذیر میدانست – درجریان رنگین شاهد بود. 4- با ورود این طیف به جریان سبز اموی قطعاً مهندسی کنش و واکنش نسبت به جریان ارزشی صورت گرفته و حجمی از تنشهای خودساخته بهصورت متوالی به سپهر سیاسی کشور تزریق خواهد شد. در مجموع بهنظر میرسد حضور ملی – مذهبیها در جریان رنگین تلاشی برای تحقق یکی از فرآیندهای پنجگانه هانتینگتون به نام «مشروعیت قهقرایی» باشد. هدف از این فرآیند تلاش برای تضعیف و بیاعتبار ساختن بخشی از حاکمیت است. تقریباً همان معنایی که به عنوان «پرندگان گردن چرخان» در تز مشاور اعظم میرحسین موسوی نیز به آن اشاره شده است؛ یعنی ایجاد فشار از پایین برای کوچ نخبگان از دایره حاکمیت. سران جریان رنگین بی گمان این روزها چنان خود را رو به تحلیل میبینند که برای به پا خاستن دست به دامان موجهای مردهای شدهاند که پاسخ آنها را سالیان پیش امام راحل(ره) با طرد اینان داده بود. بهراستی هم پیمانی با مطرودان بنیانگذار انقلاب، قیام علیهاندیشه امام نیست؟ * تهران امروز روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "تصمیمگیریهای متزلزل در اقتصاد "به قلم امیر لعلی آورده است:ثبات در سیاستگذاری اقتصادی یکی از اصول پذیرفته شده در اقتصاد است. بر مبنای الگوهای برنامهریزی توسعهای، اقتصاد برای حرکت در مسیر بلندمدت پیشرفت، نیازمند استراتژیهای باثبات است. بر این اساس، تصمیمات خلقالساعه و چرخش ناگهانی در تصمیمگیریها همواره ریسک سرمایهگذاریهای بلندمدت را در اقتصاد کاهش داده و موجب میشود سرمایهگذاران به دلیل آنچه احتمال چرخش در سیاستها و برنامهریزیهای کلان اقتصادی نامیده میشود، سرمایهگذاریهای کوتاهمدتی انجام داده و برای سرمایهگذاریهای بلندمدت ریسک و در نتیجه هزینههای سرمایهگذاری بیشتری را متقبل شوند. از سوی دیگر، تداوم بیثباتی در تصمیمگیریها و سیاستگذاریهای اقتصادی موجب سلب اعتماد عمومی از سیاستهای اتخاذ گردیده، شده و در نهایت به مقاومتهایی در برابر تصمیمات جدید میانجامد. حال سوال اینجاست که بیثباتی در تصمیمگیریها ناشی از چه عواملی است؟ به طور کلی میتوان گفت عدم ثبات در سیاستگذاریها که معمولا از سوی دولتها رخ میدهد، ناشی از موارد زیر است: کارشناسی نشدن موضوع مورد تصمیمگیری و بررسی ابعاد مختلف اجرای سیاست جدید و تبعات آن اتخاذ تصمیمات شتابزده و یا جبران چنین تصمیمهایی اقتضائات خاص برای به تعادل رساندن اقتصاد فشارهای سیاسی و اقتصادی برای تحمیل سیاستگذاری جدید اعمال سیاست آزمون و خطا در سیاستگذاریها و اصلاح سیاستهای آزمون شده در فرآیندی طولانی ایجاد رانتهای اقتصادی یا سیاسی برای گروههایی خاص عدم پایبندی به چشماندازهای توسعه در ایران نیز در چند سال اخیر نبود ثبات سیاستی در اقتصاد ایران به یکی از چالشهای جدی سرمایهگذاران تبدیل شده است. دولت هر چند وقت یک بار تصمیمی جدید میگیرد. اگرچه گاهی این رفتار دولت ناشی از مسائل سیاسی یا با هدف پررنگکردن نقش گروه، جناح و یا جریانی در حوزههای اقتصادی است، اما هزینههای پرداخت شده بابت این تغییر رفتار در حوزههای اقتصادی کم نبوده است. کاهش سهمیه بنزین خودروهای عمومی و تلاش برای افزایش این سهمیهها درست یک روز پس از اجرای این طرح، ارسال لایحه هدفمند کردن یارانهها به مجلس و تهدید به بازپسگیری آن، تصویب واگذاری شرکت نمایشگاهها به سازمان تامین اجتماعی نیروهای مسلح (ساتا) در هیات دولت و دستور رئیسجمهور برای لغو این مصوبه، پیشنهاد تغییر ساعت کاری از ابتدای آبانماه و سپس به تعویق انداختن آن تا تیرماه سال بعد، تغییر پی در پی تعرفههای واردات و صادرات به خصوص در بخش محصولات کشاورزی که کمتر به نفع کشاورزان تمام شده است، تلاش برای واگذاری مدیریت و مالکیت شرکتهای مشمول اصل 44 به بخش خصوصی و سپس انتشار نامه وزیر صنایع خطاب به رئیسجمهور برای اعمال مدیریت این وزارتخانه بر این شرکتها و.... نمونههایی است از تغییر شیوههای مدیریتی دولت و سیاستگذاری در حوزه اقتصاد که تاکنون هزینههایی داشته و یا در پی خواهد داشت. مشهودترین موضوع در این خصوص، بحث واگذاری شرکت سهامی نمایشگاهها به ساتا بوده است که لغو این واگذاری از سوی دولت منجر به درگیریهایی در روزهای گذشته و حتی تعطیلی نمایشگاه تلهکام در روز گذشته برای چند ساعت شد. آنچه مسلم است اینکه اقتصاد ایران در این مرحلهگذار که به سوی توسعهیافتگی گام بر میدارد، تلاش دارد تا سهم دولت در اقتصاد را کاهش دهد و بخشهای خصوصی و تعاونی را به حضور در اقتصاد ترغیب کند. بدون تردید چنین فضایی که به تحقق اهداف سند چشمانداز 20 ساله و قانون سیاستهای اصل 44 میانجامد، ایجاد نخواهد شد مگر با ایجاد ثبات در حوزه اقتصاد. اقتصاد ایران، امروز بیش از هر چیز برای توسعه و رشد خود به سرمایهگذاریهای کلان داخلی و خارجی با مشارکت بخش خصوصی نیاز دارد و قطعا این سرمایهگذاریها زمانی شکل میگیرد که ثبات اقتصادی و امنیت سرمایهگذاری در کشور حاکم شده باشد و دولت قدرت بلامنازع اصلی محسوب نشود. * اعتماد روزنامه اعتماد در یادداشت خود با عنوان "خدمت بزرگ آقای کردان "به قلم محمدرضا زائری آورده است:درباره مرحوم کردان البته پیش از درگذشت او مطالب زیادی نوشته شده است. یکی از این مطالب که به وقت خود یعنی پارسال، آذرماه خواندم و لذت بردم، نوشته همکار فرهیخته آقای محمدرضا زائری در وبلاگش بود. وی طی مقدمه یی با اشاره به اینکه در کشور ما متاسفانه همه مقدرات اجتماعی خانواده ها را تحصیل دانشگاهی و مدرک تحصیلی تعیین می کند، نوشته بود؛ آقای کردان شاید بی آنکه بخواهد و بداند در کنار همه آنچه در این مدت با کشور کرد بانی یک خدمت بسیار نیز بود و آن اینکه به نوعی همه را متوجه کرد که عنوان دکتر و... چقدر بی اهمیت است.و دنباله این مطلب؛ « ما در ایران و بسیاری کشورهای شرقی دچار مشکل اجتماعی بل فاجعه دردناکی هستیم که باعث شده افراد به دنبال جعل عنوان یا دست و پا کردن مدرک به هر قیمت باشند و البته همه هم در ایجاد این فضا مقصریم. هر کسی به سهم خودش. چرا افراد مثل سایر نقاط جهان به جای شناخته شدن به نام خانوادگی و حتی نام کوچک خود نیاز به عنوان داشته باشند؟ مگر نمی دانیم که در بسیاری کشورها بزرگ ترین شخصیت ها در زندگی عادی و روابط روزمره شان حسام یا احمد یا جیمز یا ماری هستند اما در ایران همه ما تجربه هایی داریم از کسانی که حتی موقع امضای یک رسید مثلاً پستی هم دکتر فلان امضا می کنند، گویی این کلمه دکتر بخشی از شخصیت ایشان است و خدا نکند موقعی که به منزل شان زنگ زده اید و از خانم شان سراغ آقا را می گیرید عنوان دکتر را فراموش کنید، خب به این ترتیب افراد زیرک هم سوراخ دعا را پیدا می کنند و برای گرفتن حتی امتیازهای کوچک با ذکر یک عنوان دکتر به طرح خواسته خود مبادرت می کنند ... می دانیم قضیه منحصر به آقای کردان نیست و می دانیم در طول سال ها چقدر دکترها بدون آزمون و استاد جدی مدرک گرفتند و چقدر مسوولان در دفتر خود امتحان های صوری دادند و چقدر توانگران پایان نامه هایی را که دیگری نوشته بود ارائه کردند و... این بلا حتی به جان ما طلبه ها هم افتاده و گاهی متاسفانه لقب دکتر از عنوان حجت الاسلام جلو می افتد. (فراموش نمی کنم بعضی از کشیش های برجسته را که پس از سال ها تحصیل موفق در پاریس یا رم با شوق و جدیت ترجیح می دهند به ایشان پدر فلان بگویند تا دکتر بهمان،) خودمان این بلا را سر خودمان آورده ایم... همه مان... از کسی که نامه های اداری را به خاطر نداشتن عنوان برمی گرداند تا کسی که با ذکر چنین عناوینی در روابط روزمره در واقع رشوه می دهد... همه ما مقصریم... همه کسانی که دلشان نمی خواهد مثلاً محمدرضا زائری باشند و به هر دلیل (از جمله ضعف شخصیت یا عدم اعتماد به نفس) ترجیح می دهند با یک لقب اعتباری چیزی به خود اضافه کنند. (فراموش نمی کنم نامه یی اداری را که پدرم دقیقاً به دلیل اینکه عناوینی چاپلوسانه در آن قید شده بود در سمت استاندار هرمزگان برگردانده و به فرماندار خود نوشته بود اگر خواستی دوباره چنین بنویسی استعفایت را هم ضمیمه کن، و فراموش نمی کنم شهید وارسته محمد معتضدکیوان را که حتی ترجیح می داد ما کودکان به او محمد بگوییم نه محمدآقا،) می فهمم چه مقدمات و پس زمینه های اجتماعی ما را چنین کرده و می فهمم قضیه به این سادگی هم نیست و می فهمم در بسیاری موارد دیگران به خاطر خودشان از این عناوین استفاده می کنند (مثل صاحب مجلسی که برای اعتبار مجلس خودش در اعلامیه روضه اش می نویسد؛ سخنران جناب دکتر حجت الاسلام کذا) و می فهمم عوض کردن محیط اجتماعی تعارف آلود ما اقلاً چندین دهه کار می برد اما نمی خواهم سرتان را درد بیاورم و... سوالم این است که اولاً چرا باید آقای کردان که توان مدیریتی قابل توجهی دارد به جای تمرکز روی کار خود با مدرک تحصیلی واقعی احساس کند باید ادا در بیاورد و تظاهر کند و ثانیاً قدر بسیار اساتید برجسته و فاضل دانشگاه که سال ها در ایران یا کشورهای دیگر با زحمت و مشکلات تحصیل کرده و به مدارج علمی بالا رسیده اند به خاطر این جو شناخته نشود؟ حکایت ما حکایت آن شاه قاجار است که به مداح خود می گفت؛ می دانم دروغ می گویی ولی بگو خوشمان می آید، همه می دانیم داریم با هم تعارف می کنیم ولی هیچ کدام به روی هم نمی آوریم، همه می دانیم داریم دروغ می گوییم اما هیچ کدام ناراحت نیستیم، همه می دانیم بسیار مشکلات بزرگ و خطرات جدی گریبان مان را گرفته است اما هیچ یک نگران نمی شویم، همه با نوعی توافق نانوشته و ناگفته از وضع موجود راضی هستیم... در پایان این نوشته زیبا آقای زائری راه حلی نیز ارائه داده است. ولی چون مطالب ما متمرکز بر زندگی پرماجرای کردان است، از چاپ نشدن این قسمت پوزش می طلبیم. * رسالت روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "سرمایه اجتماعی بسیج " به قلم صالح اسکندری آورده است: تشکیل بسیج مستضعفین در نظام جمهوری اسلامی ایران پدیده منحصر به فردی است که جزء مختصات انقلاب اسلامی و از ابتکارات امام راحل(ره) به حساب می آید. این پدیده سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی از زوایای مختلفی قابل تحلیل است و به لحاظ ساختاری و کارکردی در سه دهه گذشته واجد قابلیت ها، توانایی ها، فرصتها و بعضا آسیب هایی بوده است که هر یک به نوبه خود قابل بررسی است. اما هدف از این نوشتار اشاره ای موجز به کارویژه مهم بسیج در دهه چهارم انقلاب است. تشکیل بسیج مستضعفین در نظام جمهوری اسلامی ایران پدیده منحصر به فردی است که جزء مختصات انقلاب اسلامی و از ابتکارات امام راحل(ره) به حساب می آید. این پدیده سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی از زوایای مختلفی قابل تحلیل است و به لحاظ ساختاری و کارکردی در سه دهه گذشته واجد قابلیت ها، توانایی ها، فرصتها و بعضا آسیب هایی بوده است که هر یک به نوبه خود قابل بررسی است. اما هدف از این نوشتار اشاره ای موجز به کارویژه مهم بسیج در دهه چهارم انقلاب است. مقام معظم رهبری معتقدند: “بسیج به معنی حضور و آمادگی در همان نقطه ای است که اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحناه و فداه) و این انقلاب مقدس به آن نیازمند است.” بدیهی است کشف و تبیین کارویژه مهم بسیج در دهه چهارم انقلاب مسبوق به نیاز سنجی انقلاب و تحلیل صحیح از اوضاع کنونی نظام اسلامی، مردم و مناسبات منطقه ای و فرامنطقه ای جمهوری اسلامی است. به نظر می رسد بسیج به عنوان یک سرمایه اجتماعی ارزشمند، در شرایط کنونی انقلاب می تواند سایر سرمایه های اجتماعی در کشور را بسیج کند. سرمایه اجتماعی مجموعه منابع نرمی است که در حمایت از اصول، سیاست ها و منطق یک نظام سیاسی شکل می گیرد. سرمایه اجتماعی کنشهای سیاسی و اجتماعی را تسهیل می کند و تعلقات مشترک بین مردم را افزایش می دهد. بسیج به عنوان یک سرمایه اجتماعی می تواند به تقویت منابع نرم سرمایه های اجتماعی در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کمک کند. بسیج و فرهنگ بسیجی یکی از نشانه های عالی گفتمان اصیل انقلاب اسلامی است که همواره حول دال برتر این گفتمان یعنی ولایت فقیه در چرخش بوده و هست. در چهارمین دهه از عمر پر برکت نظام اسلامی فضای کشور مهیای تحرک بیش از پیش بسیجیان برای اثرگذاری مثبت بر حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه است. بسیج مستضعفین از ابتدای تشکیل در مسیر پشتیبانی از آرمانها و شعارهای انقلاب اسلامی قرار گرفت. به تعبیر مقام معظم رهبری “بسیج عبارت است از تشکیلاتی که در آن افراد متفرق و تنها، به یک مجموعه عظیم و منسجم، به یک مجموعه آگاه، متعهد، بصیر و بینا به مسائل کشور و به نیاز ملت، تبدیل می شوند.” پویایی این سرمایه عظیم اجتماعی باعث شده است که دربرهه های مختلف بسیج نقش ویژه و موثری برای خود در نظر بگیرد. بسیج یک جریان انقلابی، مردمی و تاثیرگذار است که پس از پیروز انقلاب در همه عرصه ها از جمله جنگ تحمیلی، سازندگی، پیشرفت کشور و تحقق عدالت حضور پررنگی داشته است. این سرمایه عظیم اجتماعی با قریب به30 سال تجربه می تواند به طور فعال در تقویت سایر سرمایه های اجتماعی در کشور، بصیرت سیاسی و اجتماعی آحاد مردم، افزایش امید به آینده در بین جوانان و تقویت اعتماد به نفس ملی دخیل باشد. اقتضای مردمی بودن بسیج دمیدن روح امید به کالبدکشور است. در این راستا سازمان بسیج و بسیجیان باید کیفیت خود را بالاببرند تا بتوانند بر فضای عمومی جامعه اثر بگذارند. انقلاب اسلامی در شرایط کنونی در معرض یک نبرد نرم تمام عیار قرار دارد. در این جنگ نابرابر بهترین دفاع حمله است. در ذیل این رویکرد نرم، بسیج برای مقابله با تهاجم فرهنگی باید وارد یک فاز هجومی شود. بسیج یک شبکه اجتماعی پیشرفته با قابلیتهای فراوان است. ارتباطات گسترده و غیر قابل نفوذ در این شبکه بر پیچیدگی های مثبت آن افزوده است. به گونه ای که دشمن از تحلیل ساختاری و کارکردی این شجره طیبه بخصوص در برهه های حساس مثل وقایع پس از انتخابات اخیر عاجز است و نمی تواند کنشها، واکنشها و اندرکنشهای مجموعه نیروهای معتقد به انقلاب را به طور مشخص ارزیابی و یا پیش بینی کند. بسیج یک جریان غیر طبقاتی و غیر قشری است که به جغرافیای خاصی در کشور و حتی خارج از مرزهای ایران تعلق ندارد و می تواند نبض تحولات مهمی را در دهه چهارم انقلاب در دست داشته باشد. مسئولین جهاد علمی، سازندگی و خدمت به مردم را از مهمترین رویکردهای این سازمان بزرگ در شرایط کنونی اعلام کرده اند. بدون تردید حیات بسیج در فضای گفتمان دهه چهارم انقلاب یعنی دهه پیشرفت و عدالت موجد سرمایه های اجتماعی جدید در کشور است که با مدیریت روزآمد و کارآمد آن می توان بر اعتلا، اقتدار و عزت جمهوری اسلامی افزود. ملت ایران فرایند بلوغ سیاسی و اجتماعی خود را به سرعت پشت سر می گذارد و بسیج به عنوان طیف آوانگارد و پیشتاز کشور باید به گونه ای مضاعف بر بنیه علمی و بصیرت سیاسی خود بیفزاید. دراین شرایط به نظر می رسد که بسیجیان باید بیش از گذشته در صحنه های سیاسی و اجتماعی کشور حضور یابند و با نشاط بخشی به جامعه مسیر حرکت اسلامی مردم ایران را هموار و بر شتاب آن بیفزایند. * کیهان روزنامه کیهان در یادداشت روز خود با عنوان "فرض کنیم معامله کرده باشند... " به قلم مهدی محمدی آورده است:«روسیه با امریکا معامله کرده است». این جمله ای است که این روزها زیاد می شنویم. اما تحلیل دقیق سناریوهای پیش رو مستلزم آن است که از این حد بسیار فراتر برویم. تمرکز بر این جمله، معنایی بیش از توقف در بدیهیات ندارد. روسیه همواره در حال معامله با امریکا بوده است. در مورد پرونده هسته ای ایران بیش از 6سال است که این روند آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد به طوری که از یک جنبه، تاریخ پرونده هسته ای ایران را می توان تاریخ معامله های روسیه با امریکا دانست. پس مهم این نیست که بگوییم روسیه و امریکا معامله کرده اند، مهم این است که ببینیم این معامله دقیقا درباره چه موضوعاتی و تا چه اندازه صورت گرفته و تا آنجا که به ایران مربوط می شود چه نتایجی می تواند داشته باشد. مشاوران اوباما در همان روزهای اول ورود به کاخ سفید گفتند که دکمه «ری ست» را در روابط روسیه و امریکا فشار خواهند داد. مقصود آنها آنطور که هیلاری کلینتون بعدها گفت این بود امریکا باید هر چه زودتر روابط خود با روسیه را از وضعیت بحرانی که سیاست های بوش بوجود آورده، خارج کند. اینکه چرا اوباما چنین رویه ای را در پیش گرفت به یک بحث کلی تر در این باره باز می گردد که امریکایی ها با پایان یافتن دوران جرج بوش کاملا دریافته بودند که امریکا دیگر در موقعیتی نیست که بتواند اهداف خود در جامعه بین المللی را به طور یکجانبه و بدون همراهی بقیه بازیگران تعقیب کند. درک محدودیت های اقدامات یکجانبه از جانب امریکا که در دوران بوش- که خصوصا در مقابل ایران به خوبی خود را نشان داد- منجر به تدوین سیاستی از جانب امریکا شد که تمرکز خود را به جای یک جانبه گرایی بر جلب مشارکت بین المللی در رسیدگی به موضوعات مهم و در صدر آنها مسئله ایران قرار می داد. استراتژی فشار دادن دکمه «ری ست» که البته فقط محدود به روسیه هم نیست، در واقع مبتنی بر دو پیش فرض است: اول اینکه واشینگتن به خوبی دریافته است توان انفرادی امریکا برای کنترل پدیده های بین المللی و سوق دادن آنها به مسیر مورد نظر خود بسیار اندک است و ورود یک جانبه به مسائل بین المللی به جای آنکه قدرت امریکا را به جهان نشان دهد ضعف های آن را آشکار خواهد کرد. پیش فرض دوم، کمی قدیمی تر است. امریکایی ها مدت هاست تصور می کنند یکی از اصلی ترین علت های مقاومت ایران در مقابل درخواست های غرب این است که ایران باور کرده اختلافات میان اعضای گروه 6 خصوصا روسیه و امریکا به دلایل متعدد چنان فراوان است که به آنها امکان توافق بر سر هیچ نوع اقدام موثری (به شکل تحریم یا غیر آن) علیه ایران را نمی دهد. تصور غربی ها این است که این باور در سیستم تصمیم سازی استراتژیک ایران کاملا جاگیر و تثبیت شده و طمع در اختلافات داخلی گروه 6 یکی از اصلی ترین عواملی است که اجازه نمی دهد ایران امتیازی به غرب واگذار کند. بر این مبنا، اوباما قلب استراتژی خود را شکستن این باور در ذهن تهران قرار داده است و به زعم خود قصد دارد ثابت کند همه جامعه جهانی به اندازه امریکا با برنامه هسته ای ایران مخالف و آماده اقدام علیه آن هستند. امریکا برای رسیدن به این هدف دو پروژه موازی را کلید زد. پروژه اول تلاش برای جدا کردن ایران از مجموعه کشورهایی مانند سودان، سوریه و کوبا و حتی ونزوئلاست که در منازعات بین المللی به عنوان متحد آن عمل می کنند. دقیقا در چارچوب همین پروژه، با فشار و حمایت کاخ سفید، مذاکرات سوریه و اسراییل آغاز شد؛ مذاکراتی که صهیونیست ها بوضوح اعلام کرده اند نهایتا هدفی جز جدا کردن سوریه از محور مقاومت بویژه ایران ندارند و سوریه هم تداوم آن را به حضور مستقیم امریکا منوط کرده است. در مورد سودان، امریکا برای اولین بار اسکات گریشن یکی از دیپلمات های عالی رتبه وزارت خارجه خود را به عنوان فرستاده ویژه در امور این کشور تعیین کرد و تا کنون بیش از چند دور مذاکره هم میان او و مقام های بلند پایه سودانی برگزار شده که البته ظاهرا نتیجه چندانی نداشته است. درباره کوبا و ونزوئلا هم پروژه هایی از جنس تماس مستقیم در حال طراحی است که منابع امریکایی می گویند به زودی عملیاتی خواهد شد. از آنجا که به دلیل پیوستگی عمیق ایران و متحدانش بسیار بعید است این پروژه لااقل در کوتاه مدت موفق باشد، امریکایی ها پروژه دیگری را هم به موازات آن طراحی کردند که بر همراه کردن کشورهای بزرگ با امریکا علیه ایران متمرکز است و به طور خاص، روسیه، چین و اتحادیه اروپا را در بر می گیرد. این درست و در جای خود بحثی مفصل است که مشکلات امریکا با این کشورها منحصر به ایران نیست و برخی از بده بستان های میان آنها حتی اگر چیزی به نام پرونده ایران هم وجود نداشت در هر حال انجام می شد، اما بسیار مهم است که توجه کنیم غربی ها همواره روابط خود با دیگر کشورها را در قالب یک پکیج قرار می دهند و دقیقا به این دلیل هر نوع تعاملی درباره هر یک موضوع خاص بر سرنوشت دیگر مسائل روی میز مستقیما تاثیر خواهد گذاشت و ایران هم یکی از مهم ترین مسائل روی میز است. در هر دو پروژه، یعنی هم برای جدا کردن ایران از دوستانش و هم برای جلب حمایت دیگر کشورها از اقدام علیه ایران، امریکایی ها از یک الگوی واحد استفاده می کنندکه خود آن را «شروع از مسائل امکانپذیر» نامیده اند. مقصود از «مسائل امکانپذیر» در اینجا مسائلی است که امریکایی ها تصور می کنند رسیدن به توافق درباره آنها امکانپذیر است. شروع مذاکرات با طرف های مختلف از این موضع به این معناست که امریکایی ها نمی خواهند وارد حوزه های اختلاف برانگیز یا مذاکرات دشوار شوند. در واقع اوباما برای آنکه بتواند به سرعت ادعا کند استراتژی تعاملی اش صحیح بوده و امریکا ضمن اصلاح وجهه خود جهان، اتحادهای سابق با کشورهای قدرتمند را که در دوران بوش تخریب شده بود بازسازی کرده، ابتدا به سراغ مسائل آسان رفته است که تا به سرعت قادر به رفع و رجوع آنها باشد. بحث درباره بلوک های دیگر موضوع این نوشته نیست، اما درباره روسیه این مسئله به طور کامل صادق است. همه مسائلی که روس ها و امریکایی ها اخیرا بر سر آن توافق کرده اند مسائلی آسان است که اساسا توافق درباره آنها هیچ وقت دشوار نبوده است وبررسی آنها نشان می دهد دو کشور عمدا از ورود به مذاکره در مورد «مسائل امکان ناپذیر» پرهیز کرده اند. شاخص ترین توافق روسیه و امریکا در ماه های اخیر منتفی شدن استقرار یک سپر دفاع موشکی امریکایی در اروپای شرقی و در مجاورت مرزهای روسیه است. این درست است که در هر حال معامله ای صورت گرفته و موضوع همانطور که منابع روس و امریکایی هر دو گفته اند به مسئله ایران بی ارتباط نیست ولی باید توجه کرد که اولا سپر دفاع موشکی مورد بحث، اصلا وجود خارجی نداشت و امریکایی ها در واقع یک برنامه اجرا نشده را به روس ها فروختند و ثانیا امریکا به دلیل مشکلات ناشی از بحران مالی جهانی همانطور که جوزف بایدن سال گذشته در کنفرانس امنیتی مونیخ گفت از بیش از یک سال قبل تصمیم گرفته بود که این طرح را منتفی کند. در مورد پیمان استارت هم واضح است که یک علاقه دو طرفه وجود داشته است. نه روسیه و نه امریکا دیگر نمی خواهند و قادر هم نیستند که همانند دوران جنگ سرد وارد یک مسابقه بسیار پر هزینه در زمینه تولید و انباشت سلاح های هسته ای بشوند پس ظاهرا بهترین کار همین بوده که با تمدید پیمان استارت، یک محدودیت اختیاری در این زمینه را بپذیرند. در مورد دو مسئله مرتبط با ایران یعنی عرضه سامانه دفاع موشکی اس 300 و نیروگاه بوشهر هم موضوع کم و بیش از همین قرار است. روس ها در هر دو مورد اجرای قراردادها را به تعویق انداخته اند اما توان منتفی کردن آن را ندارند. روسیه در زمینه تسلیحات و خصوصا در مورد فناوری هسته ای یک صادر کننده عمده نیست و به همین دلیل مجبور است بازارهای محدودی را که در اختیار دارد به هر قیمت ممکن حفظ کند. روس ها به خوبی می دانند بازار عرضه این فناوری ها در سطح جهان اکنون بسیار وسیع است و ایران به محض اینکه احساس کند آنها شریک قابل اعتمادی نیستند - احساسی که اکنون تا حدود زیادی شکل گرفته- به سراغ تامین کنندگان دیگر خواهد رفت. همین حالا مثلا در مورد فاز 2 نیروگاه بوشهر پیشنهاد های بسیار خوبی روی میز ایران است که لابد روس ها از آن بی خبر نیستند. بنا بر این بسیار بعید است که روسیه با توجه به موقعیت جدید ایران پس از مذاکرات وین که عملا در حال وارد کردن غنی سازی خود به فاز تجاری و منتفی کردن قطعنامه هاست، ریسک یک «خیانت بزرگ» را بپذیرد و چیزی بیش از امتیاز تاکتیکی تاخیر در همکاری با ایران تقدیم امریکا کند ضمن اینکه حتی اگر چنین باشد ایران که چند ده تن سوخت نیروگاه بوشهر را دریافت کرده چیز زیادی از دست نمی دهد و خود به تنهایی یا با کمک شریکانی دیگر قادر به اتمام چند درصد باقی مانده از کار نیروگاه بوشهر خواهد بود. برای فهم آنچه به واقع بین روسیه و امریکا در مورد ایران گذشته در واقع باید دو سطح از بحث را از هم تفکیک کرد و اهمیت هر یک را به درستی محاسبه نمود: سطح استراتژیک و سطح رسانه ای. در سطح استراتژیک آنچه میان روسیه و امریکا مبادله شده چنان که گفته شد امتیازهایی دارای ارزش متوسط است و لذا نمی توان بر مبنای آنها یک معامله بزرگ درباره ایران ترتیب داد. روس ها و امریکایی ها هنوز وارد هیچ یک از حوزه های دشوار و دردسر ساز در روابط خود که مسائلی مانند گسترش ناتو به شرق، عضویت کشورهای آسیای میانه در آن، یا اقدامات امنیتی امریکا در آسیای میانه برای تغییر ژئوپلتیک این منطقه را در بر می گیرد، نشده اند. مهم تر از این، امریکا و روسیه برای انجام یک معامله بزرگ در مورد ایران باید یک مسئله اساسی را میان خود حل کنند و آن هم این است که بتوانند یک ارزیابی یکسان از شدت تهدید ناشی از برنامه هسته ای ایران به دست بیاورند و این موضوعی است که هیچ دورنمای روشنی ندارد. به زبان ساده تر، تا زمانی که امریکا نتواند بلوک های دیگر از جمله روسیه را متقاعد کند که برنامه هسته ای ایران همانقدر که برای امریکا و صهیونیست ها خطرناک است، برای آنها هم خطرناک است، طراحی برای انجام اقدامات دستجمعی پر شدت علیه ایران بی معناست. حقیقت این است که امریکایی ها و صهیونیست ها در پیش بردن این پروژه، یعنی خطرناک جلوه دادن برنامه ایران برای همه جهان توفیق چندانی نداشته اند و به همین دلیل اکنون تعداد کشورهایی که حاضرند با هر دیوانگی از جانب امریکا علیه ایران همراهی کنند بسیار اندک و بلکه نزدیک به صفر است. وضع اکنون به گونه ای است که می توان گفت «اصل موضوع شیراک» -جمله ای که ژاک شیراک رییس جمهور سابق فرانسه در مورد برنامه هسته ای ایران گفت و خشم دوستان غربی اش را برانگیخت- مقبولیت عام پیدا کرده است و آن هم این است که «هزینه بازداشتن ایران از دست یابی به فناوری هسته ای بیشتر است از هزینه زندگی با یک ایران هسته ای». اگر معامله چندان بزرگی بین روس ها و امریکایی ها انجام نشده و ارزیابی استراتژیک این دو کشور از تهدید ایران هم یکسان نیست، پس اظهارات اخیر روس ها و فضایی که رسانه های غربی در مورد آمریکایی شدن موضع روسیه ساخته اند را چگونه باید تبیین کرد؟ اینجاست که به سطح دوم بحث یعنی سطح رسانه ای می رسیم. حقیقت این است که همه تلاش امریکایی ها که روس ها هم با آن مخالف نیستند این است که در مقابل ایران از «ارعاب» نتیجه بگیرند نه «اقدام» چرا که می دانند اقدام موثر، نه ممکن است و نه مطلوب. بنابر این کاملا منطقی است اگر فرض کنیم روس ها و امریکایی ها با هم توافق کرده اند که برای شکستن اراده ایران بهترین راه این است که در مقابل ایران مانور اتحاد بدهند تا ایران دریابد که محاسبه روی اختلافات این کشورهای به صرفه نیست و به این ترتیب از ترس مجازات های بسیار خطرناک دستجمعی در آینده، کوتاه بیاید. در واقع می توان گفت روس ها و امریکایی ها مشکلی را که پای میز مذاکره قادر به حل آن نبودند در فضای رسانه ای و پشت میکروفون حل کرده اند و امتیازهایی هم که بین آنها مبادله شده بیش از آنکه ارزش واقعی داشته باشد ارزش رسانه ای دارد. ایران بناست بترسد، اما اگر نترسید کسی انگیزه ای برای ورود به تقابل واقعی ندارد. این بحث البته همچنان ناقص است اما یک جمله را در پایان حتما باید اضافه کرد. فرض کنیم روس ها واقعا و صددر صد معامله کرده باشند. انتهای قصه چیست؟ آیا همه هنر روس ها و امریکایی و همه رفقای دیگرشان بیش از این است که 5 قطعنامه قبلی علیه ایران را تبدیل به 6 قطعنامه بکنند؟! آن طرف تر خبری نیست. آقای اوباما و دوستانش بهتر است همین حوالی اقامتگاهی پیدا کنند. * جمهوری اسلامی روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان "وقتی جناح ها پوست می اندازند " آورده است: با قطع نظر از اختلافات سیاسی و تفاوت های اساسی و ریشه ای که میان دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب درباره مسائل مهم سیاست خارجی و داخلی وجود دارد و بدون قضاوتی درباره اینکه نظر کدام جناح درست است و کدام غلط این واقعیت بسیار مهم را نمی توان کتمان کرد که هر دو جناح هنگامی که قدرت را در اختیار دارند نسبت به اصول و ارزش ها اهل مسامحه می شوند و هنگامی که رقیب در مسند قدرت است تسامح را کنار می گذارند. این یعنی پوست انداختن جناح ها. اینکه خوبست جناح ها پوست بیاندازند یا نه موضوع مهمی است که شاید تا به حال هیچیک از آنها به عوارض آن برای خودشان توجه نکرده باشند ولی تردیدی نباید کرد که این پوست انداختن برای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و کشور و ملت زیبانبار است . برشمردن این زیان را اگر به بعد از تبیین اصل موضوع موکول کنیم بهتر است . اصل موضوع اینست که اصلاح طلب ها وقتی از قدرت دور بودند به همه عملکردها و موضعگیری های جناح رقیب ایراد می گرفتند که اینها برخلاف خط امام و اصول انقلاب است و اگر قدرت در اختیار ما باشد ما می دانیم چگونه خط امام و اصول انقلاب را پیاده کنیم . در آن زمان هنوز عنوان « اصلاح طلب » برای این جناح در نظر گرفته نشده بود و جناح مقابل هم هنوز با عنوان « اصولگرا » شناخته نمی شد. وقتی دولت اصلاحات تشکیل شد همه شعارهای خط امامی فراموش شد و حتی سران جناح اصلاح طلب در برابر اظهارات شگفت انگیز و نوشته های حیرت آور همفکران خود که می گفتند انقلاب تمام شده و می نوشتند امام حسین علیه السلام در کربلا انتقام تندروی های حضرت علی علیه السلام در بدر را پس داده واکنش نشان نمی دادند درحالی که اینها از شناخته شده ترین خط قرمزهای امام خمینی بودند و اگر در زمان حیات ایشان چنین مطالبی گفته یا نوشته می شد به شدت موضعگیری می کردند. در آن دوران اصولگراها در برابر این قبیل مسائل و اموری از قبیل تسامح فرهنگی و مذاکره با آمریکا و وزیر و وکیل شدن افراد ثروتمند بشدت عکس العمل نشان می دادند. وقتی قدرت به دست جناح رقیب افتاد و فصل حاکمیت اصولگراها شروع شد بسیاری از اصول رنگ باختند و به برکت تسامح که گویا در اردوگاه اصولگرائی به دلیل آنکه آنها معتقدند پیچ و مهره دین را در اختیار خود دارند و هر کاری بکنند و هرچه بگویند عین دیانت است بسیاری از نارواها کاملا روا شدند. پوست انداختن جناح ها یعنی این . برای آنکه کلی گوئی نکرده باشیم به دو سه مورد از مصادیق تسامح اصولگراها در هفته های اخیر اشاره می کنیم . تلاش ناموفقی که برای مذاکره با آمریکا و حتی تحویل دادن اورانیوم به روسیه صورت گرفت با همه موازین و اصول مورد قبول در تضاد بود. سکوت سنگین اصولگراها در برابر این انحراف واقعا شگفت انگیز است . برای لحظه ای تصور کنید اگر در دولت اصلاح طلب ها چنین اقدامی صورت می گرفت اصولگراها در رسانه هایشان و در مجلس و هر جای دیگر که حضور دارند حتی در حوزه های علمیه چه غوغائی به پا می کردند! البته حق هم داشتند ولی آیا اکنون حق ندارند و یا وظیفه ای برعهده آنها نیست ! فجایعی که در هفته های اخیر در اطراف تهران در عرصه ناموسی رخ داد اگر در دوران اصلاحات رخ داده بود اصولگراها فریاد بر می آوردند که این فجایع از نتایج حاکمیت اصلاح طلب هاست . چرا اکنون اصولگراها اکنون از خود نمی پرسند در چهار سال و نیم حاکمیت دولت اصولگرا چه عملکردی وجود داشته که اکنون شاهد چنین فجایع کم نظیری هستیم روز یکشنبه هفته گذشته یک سرمایه دار که خود اصولگراها به برخورداری او از صدها میلیارد تومان ثروت اعتراف دارند از مجلس رای اعتماد گرفت تا وزیر رفاه باشد. اصولگراهای مجلس برای وزیر شدن او صلوات هم فرستادند و حتی بعضی از آنها به کسانی که ثروتمند بودن را مانعی جدی برای درک وضعیت محرومین دانستند تشر زدند و توپیدند یعنی که ثروتمند بر دو نوع است خوب و بد وقتی از ما باشد خوبست و فقط درصورتی که از ما نباشد بد است ! حالا تصور کنید اگر در دولت اصلاحات فردی با صدها میلیارد تومان ثروت برای وزیر شدن به مجلس معرفی میشد چه غوغائی توسط همین اصولگرایان به راه می افتاد و چه وا انقلابا و وا اماما که سر داده نمی شد. روز جمعه 22 آبان با حضور رئیس جمهور دولت اصولگرا در همدان و در قالب جشنواره ای برای بزرگداشت ابوعلی سینا از حسین نصر رئیس دفتر فرح پهلوی تجلیل شد و به او جایزه « حکمتانه » دادند. جالب است که این شخص قبلا توسط رسمی ترین موسسات فرهنگی وابسته به اصولگرا یک شوالیه ناتوی فرهنگی دانسته شده بود که در طول 31 سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دست دردست آمریکائی ها و فرح و اشرف و بنیاد سوروس و چندین موسسه جنگ نرم به نظریه پردازی علیه انقلاب و تلاش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران پرداخته است . حالا اصولگراها به چنین شخصی جایزه داده اند برای او کف زده اند و در مجلس اصولگرا حتی یکنفر به این خیانت اعتراض نکرد و محافل فرهنگی و رسانه های اصولگرا نیز سکوت را بر هر موضعگیری دیگری ترجیح دادند غیر از یک انتقاد نیم بند که در یکی از آنها صورت گرفت آنهم لابد برای خالی نبودن عریضه ! وای اگر این اقدام در دولت اصلاحات صورت می گرفت . رئیس جمهور اصلاحات اگر به این شوالیه ناتوی فرهنگی جایزه میداد قطعا قبل از آنکه از همدان به تهران برسد هم خلع سلاح می شد و هم خلع ید ولی چون پیچ و مهره دین در اختیار اصولگراهاست آنها هر کاری بکنند درست است و کسی را حق اعتراض نیست آنچه آن خسرو کند شیرین بود! زیان پوست انداختن جناح ها قبل از دیگران متوجه خودشان می شود. مردم وقتی عدم انطباق عمل ها با شعارها را ببینند از جناح ها برمی گردند و به آنها بی اعتقاد می شوند. این بی اعتقاد شدن یک خطر برای کشور و نظام است زیرا بی اعتقادی موجب بی اعتمادی می شود و فعالان سیاسی فقط هنگامی می توانند خدمت کنند که مورد اعتماد مردم باشند. از این ها خطرناک تر ضربه ایست که به اصول و آرمان ها وارد می شود. اصلاح طلب واقعی کسی است که در برابر مفاسد بایستد و تمام توان خود را برای جلوگیری از وارد آمدن خسارت به اصول بکار بگیرد. اصولگرای واقعی کسی است که اصول را فدای منافع زودگذر خود نکند. کمترین آسیبی که از رهگذر پوست انداختن جناح ها متوجه کشور می شود فراموش شدن اصول و روی آوردن مسئولان به توجیه است . تاکنون زیان های زیادی از ناحیه همین توجیه گر شدن که نتیجه مستقیم پوست انداختن جناح هاست متوجه کشور و ملت و انقلاب و نظام گردیده است . اگر این روند خطرناک هرچه زودتر متوقف نشود چه بسا زیان آن دامن اسلام رانیز بگیرد و چنین مباد! * مردمسالاری روزنامه مردمسالاری در یادداشت روز خود با عنوان "سرنوشت پروژه های پیش از انتخابات "به قلم حمیدرضا شکوهی آورده است: بیش از پنج ماه از انتخابات ریاست جمهوری دهم سپری می شود. در مورد حوادث پس از انتخابات تا جایی که امکان پذیر بوده مطالبی نگاشته شده و سخن هایی گفته شده است. اما این بار قصد دارم به دوره پیش از انتخابات بپردازم تا شاید از آن طریق، چشم اندازی برای آینده ترسیم شود. در روزهای منتهی به انتخابات ودر شرایطی که رقیبان محمود احمدی نژاد، امکانات کمتری نسبت به او برای تبلیغات در اختیار داشتند، رئیس دولت نهم، از تمامی امکانات موجود برای تبلیغات انتخاباتی بهره می گرفت. یکی از مسایلی که می توانست نزد عامه مردم، مقبولیت بیشتری برای دولت نهم در آستانه انتخابات به ارمغان بیاورد، افتتاح پروژه های جدید عمرانی بود. به همین دلیل، دولت نهم تلا ش خود را برای افتتاح این پروژه ها در روزهای پیش از انتخابات افزایش داد. در آن زمان، منتقدان دولت معتقد بودند افتتاح این پروژه ها در آستانه انتخابات، کاری تبلیغاتی است که البته حامیان دولت، آن را به شدت تکذیب می کردند. اما مصداق مثل معروف «مشت نمونه خروار است»، مروری بر سرنوشت سه نمونه از مهمترین پروژه های افتتاح شده توسط دولت نهم در آستانه انتخابات ریاست جمهوری می تواند صحت و سقم این ادعاها را روشن کند. 1- در روز پنجم خرداد ماه جاری، بزرگراه پردیس در شرق تهران با حضور وزیر راه و ترابری افتتاح شد. البته تنها یک مسیر از بزرگراه افتتاح شد و وزیرراه وعده داد که باند بعدی تا چند ماه دیگر افتتاح می شود. در آن زمان بسیاری از کارشناسان و حتی برخی مسوولا ن نیروی انتظامی، انتقاداتی را نسبت به این پروژه وارد می کردند اما دولتمردان همه انتقادات را رد کردند و پروژه در فاصله دوهفته مانده به انتخابات افتتاح شد. اما روز 25 آبان ماه امسال، نه تنها بر خلا ف وعده وزیر راه- که در دولت دهم هم وزیر راه است - باند دوم بزرگراه پردیس افتتاح نشد، بلکه آنچه افتتاح شده بودهم به دلیل مشکلا ت موجود مسدود شد. 2- روز 13 خرداد ماه جاری، در فاصله کمتر از 10 روز به انتخابات ریاست جمهوری، راه آهن شیراز- اصفهان افتتاح شد. همان زمان تصاویری از شرایط نامناسب راه آهن فوق و مشکلا ت موجود در آن که نیمه کاره بودن آن را نشان می داد منتشر شد اما دولتمردان تمام انتقادات را رد کردند. اکنون ماه ها از انتخابات سپری می شود و خبری از فعالیت منظم قطار در مسیر شیراز- اصفهان نیست. چرا که ایرادات پروژه هنوز رفع نشده است. 3- روز 18 خرداد ماه جاری، در فاصله 4 روز به برگزاری انتخابات، طرح تزریق گاز آغا جاری به عنوان بزرگترین طرح تزریق گاز خاورمیانه با حضور وزیر نفت وقت افتتاح شد. اما اکنون با وجود گذشت حدود 170 روز از افتتاح پروژه این طرح اجرایی نشده است. در آن زمان، منتقدان، این پروژه ها را به عنوان پروژه های تبلیغاتی دولت در آستانه انتخابات ریاست جمهوری معرفی می کردند. اکنون درشرایطی که بیش از 5 ماه از برگزاری این انتخابات سپری شده، این پرسش بیش از هر زمان دیگری ذهن رابه خود مشعول می کند که اگر این پروژه ها آماده نبوده چرا افتتاح شده است و اگر آماده بوده، پس چرا با گذشت این همه مدت، هنوز به مرحله اجرایی نرسیده است؟ مگر نه این است که هر پروژه ای تنها در صورت تکمیل باید با حضور مسوولا ن مربوطه مورد بهره برداری رسمی- و نه آزمایشی- قرار گیرد؟ آیا آن پروژه ها، پروژه هایی تبلیغاتی نبودند؟ و پرسش مهمتر، سرنوشت سایر طرح های دولت نهم به کجا می انجامد؟ قضاوت را به شما واگذار می کنم. * قدس روزنامه قدس در سرمقاله روز خود با عنوان "نفوذ ایران به حیاط خلوت غرب "به قلم مجید صفا تاج آورده است:گسترش روزافزون روابط ایران با آمریکای جنوبی بدون تردید یکی از دستاوردهای مثبت جمهوری اسلامی محسوب می شود و نگاه ویژه دکتر احمدی نژاد به این کشورها و سفرهای او به این قاره را هم باید یکی از ارکان تقویت این روابط دانست، زیرا به دلایل متعدد اکنون مردم و بیشتر حکومتهای آمریکای لاتین پایه های اعتماد خوبی را بین ملتهای خود و یکی از قدرتمندترین کشورهای خاورمیانه بنا نهاده اند و بخصوص طی سالهای اخیر با آشکارتر شدن هدفهای جنگ طلبانه آمریکا و سپس بحران اقتصادی جهان به روشنی دریافته اند که نمی توان با آمریکا و متحدانش روابطی را به دور از بیم سلطه گری و با اطمینان لازم ایجاد کرد.آمریکای لاتین پیشینه گسترده ای در مبارزه با استکبار دارد و متأسفانه ضربه های زیادی را از جانب کشورهایی همچون آمریکا و انگلیس متحمل شده است که خاطره آنها هیچ گاه از ذهن مردم این منطقه پاک نخواهد شد. این مسائل باعث شده رویکرد مثبت ایران به این کشورها که بدون سلطه گری و تنها با اندیشه روابط سالم اقتصادی و سیاسی بنا شده است، مورد استقبال ملتهای آمریکای جنوبی واقع شده و دامنه روابط جمهوری اسلامی با کشورهایی که از غرب فاصله گرفته اند، افزایش یابد.حدود یک دهه پیش هانتینگتون -صاحب نظریه برخورد تمدنها- پیش بینی کرد برزیل به عنوان یکی از قدرتهای جهانی مطرح خواهد شد و اکنون برزیل به تعبیر کارشناسان دهمین قدرت اقتصادی جهان محسوب می شود. این کشور توانسته است در تولیدات کشاورزی مانند تولید دانه های روغنی، قهوه و... و همچنین در حوزه صنعت خود را به سطح بسیار بالایی در اقتصاد جهان برساند تا آنجا که این کشور حتی در زمینه صنعت هوایی نیز دستاوردهای قابل توجهی داشته است. مشخصات برزیل کنونی و واقع شدن آن در حوزه حیاط خلوت آمریکایی ها باعث شده است غربیها بشدت از گسترش روابط این کشور با جمهوری اسلامی ایران که آمریکایی ها تمام توان خود را برای محصور و محدود کردن آن در خاورمیانه و محدوده مرزهایش به کار بسته اند، نگران شوند تا آنجا که هیلاری کلینتون رسماً از این مسأله و جهش روابط بین المللی ایران ابراز نارضایتی کرده است. این موضوع زمانی برای غربیها دشوارتر می نماید که سفر هیأت بلندپایه ایرانی در این سطح برای اولین بار پس از پیروزی انقلاب صورت می گیرد. رئیس جمهوری اسلامی ایران در رأس هیأت بلند پایه ای به برزیل سفر می کند که گفته می شود تعداد زیادی از تجار ایرانی هم او را همراهی می کنند و همین موضوع نویدبخش چشم انداز پر رونقی برای دو طرف خواهد بود. برزیل محصولات صنعتی و کشاورزی خوبی تولید می کند و شرکتهای بزرگ چند ملیتی در این کشور فعال هستند و ایران هم در خصوص تولیدات خاص کشاورزی و صنعتی و تأمین زیرساختهای اقتصادی و صنعتی دستاوردهای قابل ملاحظه ای دارد که می تواند بستر مناسبی برای مذاکرات دو طرف باشد و روابط اقتصادی تهران و برازیلیا را گسترده تر کند.ونزوئلا و بولیوی هم اگرچه شرایط اقتصادی همپای برزیل ندارند و در این موضوع همتراز این کشور نیستند، اما دیدگاه های سیاسی سران و مردم آنها نزدیکی خوبی با مواضع ما دارد.این دو کشور بویژه در خصوص موضوعات بین المللی و مقابله با سلطه گرایی آمریکا مواضع مشترکی با ایران دارند که به نوبه خود توانسته است تأثیر زیادی بر افکار عمومی ملتهای جهان داشته باشد، ضمن اینکه همین مواضع سیاسی باعث گسترش روابط ما در سطوح مختلف شده است، تا آنجا که این گسترش روابط واکنش آشکار غربیها را در پی داشته است. حتی شیمون پرز هم که پیش از سفر دکتر احمدی نژاد به آمریکای جنوبی سفر کرد تا به باور خود مانعی بر سر راه گسترش نفوذ ایران در آمریکای جنوبی شود، در اظهاراتی خصمانه خواستار نابودی ایران و ونزوئلا شده بود! با این همه واقعیتی که غرب باید بپذیرد، اینکه ایران توانسته است روابط خوبی را در حیاط خلوت ایالات متحده ایجاد کند، روابطی که بدون شک سالها ادامه خواهد یافت و به راحتی قابل تخریب نخواهد بود. این روابط حتی می تواند در میان مدت سرمنشأیی برای حضور و همکاری نیکاراگوئه و حتی آرژانتین در کنار کشورهایی که دارای روابط خوب با جمهوری اسلامی ایران هستند، قرار بگیرد. * آفتاب یزد روزنامه آفتاب یزد در سرمقاله خود با عنوان "اطلاع رسانی جالب یک حامی احمدینژاد پس از 163روز پیش بینی 2 وزارتخانه احمدینژاد در21خرداد؛انتخابات به مرحله دوم میرود! " به قلم سـیدمجتبی واحدی آورده است: چند ماه قبل از بـرگـزاری انـتـخـابـات دهم ریـاسـت جمهوری، بسیاری از اصولگرایان نشانههایی از خود بروز دادنـد کـه ثابت میکرد انتخاب اول آنها برای خرداد 88، محمود احمدینژاد نیست. اما پس از آن، اتفاقاتی افتاد که مشخص شد مجموعه اصـولـگـرایـان مـایـل نـیستند یا از اختیار کافی برخوردار نمیباشند تا کاندیدایی جدی در برابر احمدی نژاد، معرفی نمایند. پیش از آن، تحرکات حـامـیان حسن روحانی و محمدباقر قالیباف، عدهای را قانع کرده بود که حداقل یکی از این دو نـفر، در انتخابات خرداد 88، به عنوان نامزد انتخاباتی، حضور خواهد داشت. اما به هر حال انـتـخـابات در حالی برگزار شد که حضور تنها کاندیدای نزدیک به اصولگرایان یعنی محسن رضـایـی نـیـز جدی گرفته نمیشد زیرا سابقه انصراف پیش بینی نشده او در انتخابات سال 84، هـمـچـنـان در اذهـان بـود. نـهـایـتا با معرفی کاندیداهای چهارگانه، رقابتهای انتخاباتی آغاز شد و در اوج فعالیتهای انتخاباتی، تعدادی از سران احزاب اصولگرا، با صراحت، پیشبینی خود از دو مرحلهای شدن انتخابات را اعلام کردند. در همین حال، چند نماینده نزدیک به دولت، با قاطعیت از پیروزی احمدینژاد در دور اول انتخابات سخن گفتند و حتی یکی از آنها، رقم 24 تا 25 میلیون نفری برای آرای احمدی نژاد، پیش بینی کرد.روز 22 خرداد، انتخابات برگزار شد و در حـالی که هنوز مراحل انتخابات به پایان نرسیده بود، بعضی منابع وابسته به وزارت کشور، از پیروزی احمدی نژاد با حدود 60 درصد آرا خـبـر دادند. در عین حال، حامیان دولت هرگونه شائبه در برگزاری انتخابات را رد میکردند و حتی پس از آنکه محسن رضایی در یک برنامه تلویزیونی، ادعاهای سنگینی در خصوص تعداد قابل توجهی از حوزههای رایگیری و صندوقها مطرح کرد این ادعاها با بیتوجهی مواجه شد تا جایی که بعضی نزدیکان محسن رضایی، علت انصراف او از شکایت خود را همین بیتوجهیها دانـسـتـنـد. دیـروز و 163 روز پس از برگزاری انتخابات، یکی از سرشناسترین اصولگرایان به نـکـتهای اشاره کرد که نشان میداد اظهارات تـعـدادی از ســـران جــبــهــه اصــولـگـرایـان کـه دو مــرحلـهای شـدن انتخابات را پیشبینی کرده بودند، چندان با حقایق مطرح در جامعه، فاصله نداشته اسـت. علیرضا زاکانی که در »نشست فتنه و فرجام« به دعوت بسیج دانـشـجـویـی دانـشـگـاه امــــام صــــادق (ع) ســـخــــن مــــیگـــفــــت، بــه نظرسنجیهای انـجـام شـده تـوسـط دو وزارتـخانه کلیدی دولت احـمـدینـژاد اشاره کرد که به گفته زاکانی، تـنـهـا یـک روز قــبـل از برگزاری انـتـخــابــات- روز پــنــجــشـنـبــه 21 خـرداد 88- منتشـر شـد و نشـان مـیداد انـتـخـابـات بـه دور دوم کـشـیــده خــواهــد شـد. خـبـرگـزاری اصولگرای فارس که اظهارات علیرضا زاکانی را منتشر کرده، در بخش دیگری از همین خـبـر آورده اسـت: »شـورایعـالـی امـنـیـت ملـی هم به استناد همین نـظـرسـنجیها، اعلام کرد انتخابات به دور دوم کشیده خواهد شد«. اظـهـارات زاکـانـی در حـــالـــی مــنــتـشــر مــیشـود کـه از دو وزیـر که وزارتخـانـههـای تحـت مـدیـریت آنها، خبر دو مرحلهای شدن انتخابات را منتشر کردند، یکی توسط احمدینژاد در آستانه پایان کار دولت نهم، از کار برکنار شد و دیگری نیز هنگام معرفی لیست اول کابینه دوم احمدینژاد، از لیست وزیران پیشنهادی حذف و نهایتا نیز با حذف از کرسی وزارت کشور، به عنوان انتخاب دوم احمدینژاد برای تصدی وزارت رفاه به مجلس معرفی شد. خبرگزاری فارس دیروز به نقل از علیرضا زاکانی اعلام کرد: »تمام نظرسنجیها حتی نظرسنجیجهـاد دانشگـاهـی کـه نـوع نگاهش مشخص اســت، پـیـش از انتخـابـات نشـان مـیداد کـه احمدینژاد در دور اول انتخابات، پیروز خواهد بود.« البته زاکانی نگفته است مقصود او از »تمام نظرسنجیها« چیست؟ اما زاکانی به نکته جالبی اشاره کرده که تاکنون به آن پرداخته نشده بود: »درست در روز پنجشنبه 21خرداد، 2 نظرسنجی از سوی وزارت کشور و وزارت اطلاعات که 2 نهاد وابـسـته به دولت بودند، منتشر شد که نشان میداد انتخابات به دور دوم کشیده مـیشـود و جــالــب اینکــه شــورای عــالـی امنیـت ملی هم بر اساس جمعبندی تمام این نظرسنجیها اعلام کرد که انتخابات به دور دوم کشیده خواهد شد«. اظهارات زاکانی و تاکید او بر اینکه » شورای عالی امنیت ملی هم اعلام کرده بـود انتخـابات به دور دوم کشیده خواهد شد«. دیــروز بــــرای اولــــیــن بــار به صـورت رسـمی در رسانهها انعکاس یافت اما زاکانی مدعی شد همین نظرسنجیها، زمینه طرح ادعای تقلب در انتخابات شد. وی که گویی میخواست توجیه احمدینژاد برای بر کناری محسنی اژهای را قابل قبول جلوه دهد گفت:» بعد از انتخابات نیز مشخص شد که در درون وزارت اطـلاعــات نـیــز جــریــانــی بــودنــد کـه سر خـطهـایـی بـرای هـدایـت آشـوبهـای بـعد از انتخابات میدادند و این نشان میدهد که جریان رقیب از تمام امکانات خود استفاده کرد تا به نظام آسیب بزند«.این در حالی است که کمتر از یک هفته قبل محمد حسین صفار هرندی در یک سخنرانی با صراحت علت برکناری خود و اژهای را مخالفت با مشایی دانست. البته زاکانی به این مـوضـوع اشـاره نـکـرد که در جریان شناسایی و دستگیری کسانی کـه به عنوان متهمان انتخاباتی از آنها نام برده میشود آیا عوامل موثر در تنظیم این نظرسنجیهای انتخاباتی هم شناسایی شدهاند یا نه ؟ نکته دیگری که زاکانی به آن پرداخت، مبنای شکایت محسن رضایی بود. زاکانی به نقل از رضـایـی گـفـت: »تـا سـاعت 5 بعدازظهر، تنها 17 میلیون تعرفه انتخاباتی، مصرف شد و امکان ندارد که از ساعت 5 تا پایان ساعت رایگیری، 21 میلیون تعرفه مصرف شده باشد.« زاکانی بدون آنکه نتیجه رسیدگی به ادعای محسن رضایی در مورد میزان تعرفه مصرف شده از ساعت 5 تا پایان ساعت رایگیری را اعلام کند به این موضوع اشاره کرد که » تنها نکته امیدوارکننده در صحبتهای رضـایـی ایـن بـود کـه او اعلام کرد من با سایر کاندیداها فرق دارم و اعتراضات خود را از مسیر قانونی دنبال خواهم کرد.« زاکانی در مورد ادعـای رضـایی، این موضوع را نیز مطرح کرد که »محسن رضایی به رفسنجانی گفته بود رای درست در این انتخابات، 32 میلیون است و 8 میلیون دیگر، ساختگی میباشد«.چند ادعای دیگر زاکانی در این سخنرانی، مرتبط با علی لاریجانی بود. قبل از زاکانی، یکی از نمایندگان حامی احمدینژاد مدعی شده بود که در ساعات پایانی انتخابات، علی لاریجانی با موسوی تماس تلفنی برقرار کرده و پیروزی او را تبریک گفته است. زاکانی دیروز مدعی شد که در پیشنویس حکم اعضای کمیته 6 نفره منتخب مجلس برای رسیدگی به مسائل انتخابات، تبریک انتخابات وجود داشته اما اطرافیان لاریجانی، عبارت تبریک را حذف کـردهاند و به گفته زاکانی، به هنگام برگزاری تجمع بزرگ طرفداران موسوی - که از میدان امام حسین (ع) تا میدان آزادی ادامه داشت - همین افراد یعنی کسانی که عبارت تبریک را از متـن حکـم کمیتـه 6 نفره حذف کردند، ابراز خـوشحالی میکردند.زاکانی همچنین مدعی شـد که علی لاریجانی به هاشمی رفسنجانی گـفـتــه اسـت 50 درصـد شـرکـت کننـدگـان در راهـپـیـمـایـی روز قـدس، طـرفداران موسوی بودهاند.زاکانی در مورد هاشمی رفسنجانی نیز گفت که او به دنبال یک شورای حکمیت به غیر از شورای نگهبان برای رسیدگی به شکایتهای انتخاباتی بوده و به نقل از موسوی اعلام کرده بود که او به چیزی جز ابطال انتخابات، راضی نخواهد شد. وی همچنین گفت: »هاشمی رفسنجانی در دیـدار بـا کمیتـه 6 نفـره، اظهـار داشت این 5/3 مـیلـیـون نـفـری کـه بـه خـیـابـانها آمدهاند به خـانـههـایـشـان بـر نمیگردند و بهتر است که خودمان به خواستههای آنها عمل کنیم«.نکته دیگر در مورد هاشمی رفسنجانی که زاکانی به آن اشاره کرد موضوع نامه رئیسمجمع تشخیص مصلحت نظام به مقام رهبری بود. زاکانی در این مورد گفته است: »هاشمی رفسنجانی در مورد نامه آتشین خود پیش از انتخابات که خطاب به مقام معظم رهبری منتشر کرده بود نیز در آن جلسه گفت: من ابتدا نامه را به آقا دادم اما چون ایشان جواب ندادند بعد از دو ساعت آن را رسـانـهای کـردم«. یـکـی از نـکات جالب در اظهارات زاکانی، اشاره او به 750 رای میرحسین موسوی از مجموع 800 رای ریخته شده به یکی از صندوقهای مستقر در سازمان صدا و سیما بـود. زاکـانـی بـا اسـتـناد به همین موضوع، عملکرد تبلیغی صدا و سیما را در مقابله با آنچه کـه آن را خـشـونـتهـای بـعـد از انـتـخـابات مـینـامـیـد، ضـعیف خواند.زاکانی به غیر از مـبـاحـث انـتـخاباتی که تماما در حمایت از احمدینژاد مطرح شد به موضوع دیگری نیز اشاره کرد که در دنباله انتقادات او از ترکیب کـابـیـنـه دوم احـمدینژاد بود. این نماینده مجلس هشتم، ادعا کرد: »مشایی و رحیمی از جـنس انقلاب نیستند اما شعارهای انقلابی میدهند«. وی در عین حال با تاکید بر لزوم پاک بودن مدیران جمهوری اسلامی، بر شـکـایت خود، توکلی و نادران از رحیمی و پیگیری این شکایت پافشاری کرد. خبرگزاری اصولگرای فارس دیروز گزارش مفصلی از اظهارات علیرضا زاکانی منتشر نمود که در آن موضوعات متنوع از جمله مواضع هاشمی رفسنجانی و علی لاریجانی پس از انتخابات ادعاهایی در خصوص نفوذ عناصر آشوبطلب در تنظیم برخی نظرسنجیهای انتخاباتی دولتی ادعاهای انتخاباتی محسن رضایی و شکایت چند نماینده اصولگرا از معاون اول و رئیس دفتر احمدی نژاد و نیز رای بیسابقه کارکنان صدا و سیما به میرحسین موسوی به چشم میخورد. * گسترش صنعت روزنامه گسترش صنعت در سرمقاله خود با عنوان " معدن، جایگزینی مناسب برای نفت " آورده است:اوایل تابستان سال گذشته میلادی، وقتی که پایههای اقتصاد غرب بهدنبال بحران در بازار مسکن و بانکهای آمریکا، شروع به لرزه کرد، کارشناسان، خبر از شیوع اپیدمی بهنام رکود اقتصادی دادند. اندک زمانی پس از انتشار این خبر بود که غولهای صنعت خودرو بهدلیل افت تقاضا با بحران اقتصادی همسفر شده و از دولتها کمک خواستند. در کنار افول صنعت خودرو تنها در طول چند ماه روند روبه رشد ساختوساز در دهکده جهانی نیز متوقف و حتی شیب نزولی بهخود گرفت. اما این تراژدی اقتصادی به این نقطه ختم نشد؛ علاوه بر رکود در صنایع ساختمان، خودرو، لوازم خانگی و... که عمدهترین مصرفکنندگان فولاد، آلومینیوم، سیمان و... هستند، صنایع مادر چون فولاد، سیمان و معادن را هم در دام رکود اقتصادی گرفتار کرد. گزارش انجمن جهانی فولاد گویای آن است که تنها در نیمه نخست سالجاری میلادی تولید فولاد خام 66 کشور تولیدکننده عمده به 549 میلیون تن رسید که 3/21 درصد کمتر از مدت مشابه سال قبل بود. این اتفاق باعث شد که غولهای معدنی جهان پروژههای توسعهای خود را متوقف و کارکنان خود را اخراج کنند. به این ترتیب کارشناسان اقتصادی با رصد گزارشهای ماهانه انجمن جهانی فولاد به ترسیم وضعیت اقتصادی دنیا و پیشبینی تولیدات صنعتی پرداختند. از سه ماه سوم سالجاری میلادی در گزارشهای جهانی، نشانههایی از بهبود نسبی صنایع مادر دیده شد. این به آن معنا بود که تقاضا برای محصولات صنایع زیرمجموعه صنایع معدنی مانند خودرو و ساختمان در حال افزایش است. به موازات این رویداد، غولهای معدنی نیز اجرای طرحهای توسعهای خود را از سر گرفته و کورههای ذوبآهن دوباره احیا شدند. جالب اینجاست در حالیکه شاخصهای تولیدی صنایع معدنی بهمثابه یک دماسنج نشان از بهبود نسبی اقتصاد جهانی میدهند، تولید صنایع معدنی کشور ما در کوران بحران با رشد چشمگیری همراه بود اما این مساله نباید باعث تعلل در توسعه فعالیتهای معدنی و افزایش ظرفیت و تولید صنایع معدنی ایران شود. وجود 68 نوع ماده معدنی با 57 میلیارد تن ذخیره قطعی و احتمالی، منابع انرژی غنی و قرار گرفتن در منطقه استراتژیک خاورمیانه و بازارهای منطقه همگی نشان از پتانسیل خوب معادن و صنایع معدنی کشور دارد. با توجه به هدفگذاری سند چشمانداز و نزدیک شدن به روزهای آغازین برنامه پنجم توسعه، بهرهبرداری درست از این پتانسیلها- که میتواند به پیشی گرفتن از رقبا و خروج از اقتصاد تک محصولی کمک کند- بیش از گذشته اهمیت یافته و نیازمند توجه بیشتر مسوولان و فعالان این بخش است. همانگونه که گفته شد نشانههایی از بهبود اوضاع اقتصادی جهان، بویژه در بخش معدن و صنایع وابسته در حال ظهور است، پتانسیلهای کشور هم غیرقابل انکار؛ با تکیه بر پتانسیلها و شناخت درست از فضا میتوان معدن را به جایگزینی مناسبی برای نفت تبدیل کرد. برنامهریزی درست، هدفگذاری مذکور را محقق میسازد، آن روز دور نیست.