صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱۳۸۹ - ۱۱:۴۲  ، 
شناسه خبر : ۱۴۳۲۰۳

بصیرت- مقدمه: از زمان قدرت گرفتن سوسیالیست ها در روسیه و ایجاد اتحاد جماهیر شوروی، ایران تا حد زیادی ذهن نخبگان سیاسی را در روسیه به خود جلب کرده است، دیگاه نخبگان روس به ایران در واقع بخشی از دیدگاه عمده آنان به جهان اسلام بوده است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و حتی مدتی پیش از آن تعداد نخبگان روسیه که نسبت به غرب به ویژه آمریکا سرخورده و ناامید شده بودند و به مرور به متحدان ژئوپلیتیکی خود گرایش پیدا می کردند، روزبروز افزایش می یافت، جهان اسلام به عنوان یکی از مهم ترین گزینه ها برای جایگزین غرب شدن در سیاست خارجی روسیه مطرح شد، این در حالی بود که ایران به عنوان محور اصلی جهان اسلام شناخته می شد.ایران به ویژه به این دلیل از لحاظ ژئوپلیتیکی و در تئوری اوراسیاگرایی جدید روسیه اهمیت یافته بود که نخبگان روسیه عقیده داشتند رابطه با ایران برای افزایش قدرت روسیه بسیار ضروری است. البته در اواسط دوران زمامداری پوتین در روسیه به دلیل گسترش عقاید ملی گرایانه در میان نخبگان روس و افزایش تنش ها در مورد مسلمانان در جهان دید مثبت نخبگان روس در مورد ایران تا حدی دچار چالش شد و در حال حاضر نیز نخبگان روسی دیگر به ایران به عنوان یک کشور مهم برای انجام معاملات مختلف به ویژه در زمینه سلاح های روسی و دیگر کالاها و خدمات، نمی نگرند. با توجه به این مسئله می توان به این نتیجه رسید که آرزوی تشکیل یک محور ایرانی-روسی یک آرزوی دست نیافتنی است.
خلاصه: تحول اصلی در دید نخبگان روسیه در مورد ایران در بیست سال گذشته و پس از دوران فروپاشی شوروی سابق رخ داده است، و اکنون مهم ترین بخش از این نظریه ها را می توان به صورت زیر خلاصه کرد:
1) در بسیاری از مقاطع دوران اتحاد شوروی و پس از آن دو گرایش اصلی در مورد ایران در میان نخبگان روسی ایجاد شده بود، گرایش اول بر اهمیت استراتژیک نزدیکی روسیه به ایران تاکید می کرد و این مسئله به ویژه از سوی ملی گراهای امپراطوری روسیه به شدت حمایت می شد، به ویژه آنهایی که به عنوان اوراسیاگراها شناخته شده بودند. از نظر این افراد، بهبود روابط ایران و روسیه نباید با هدف ایجاد یک رابطه معاملاتی موقتی و در تقابل با غرب انجام میشد، بلکه باید به ایران به عنوان یک متحد دائمی نگریسته می شد. گروه دوم نیز بر این باور بودند که روسیه باید از ایران به عنوان یک همکار و متحد در برابر غرب و یک شریک تجاری استفاده کند، اما این مسئله نباید یک مسئله دائمی باشد. حامیان این نظریه معمولا روسیه را یک کشور خودکفا و نزدیک به غرب به ویژه اروپا در نظر می گیرند.
2) سیاست اوراسیا گرایی و عقاید آن که در اوایل دوران اتحاد شوروی در این کشور حکمفرما بود، اکنون نیز با آغاز دوران ریاست جمهوری پوتین به مرحله اجرا در آمده است. در آن زمان مهم ترین نکات تئوری اوراسیاگرایی با ایدئولوژی جدید نخبگان که ارزش بالاتری نسبت به تئوری های قبلی داشت، ترکیب شده بود، علاوه بر این حمایت از برقراری یک اتحاد استراتژیک میان ایران و روسیه روزبروز بیشتر می شد. چندی پس از آغاز ریاست جمهوری پوتین در روسیه، یک تئوری جدید در زمینه ایران به وجود آمد، این نظریه در مخالفت با نظریه های پیشین و با برقراری رابطه با ایران مخالف بود. اکنون این نظریه به عنوان نظریه غالب در سیاست خارجی روسیه در قبال ایران درنظر گرفته می شود، علاوه بر این به احتمال زیاد در سال های آینده نیز این تئوری، غالب بودن خود را همچنان حفظ خواهد کرد.
3) تغییرات ایجاد شده در نظریات نخبگان روس در مورد ایران، بیش از آن که به دلیل تغییرات ایجاد شده در صحنه جهانی ایجاد شده باشد، با توجه به اوضاع داخلی روسیه بوده است. زیرا در صورتی که رابطه با ایران تقویت شود، تنش ها و اختلافات میان اقوام بومی روسیه که اکنون اکثریت جامعه این کشور را تشکیل می دهند، و جامعه اسلامی روسیه به شدت افزایش می یابد.
به طور کل نخبگان سیاسی روس از لحاظ نگاه خود به ایران به دو گروه زیر تقسیم می شوند.
1) گروه اول که نقش عمده و قابل توجهی را در تصمیم گیری های کلان کشور روسیه ایفا می کنند، این گروه شامل رییس جمهور، مشاوران او، اعضای اتاق فکر و اندیشمندانی که اساسا ایدئولوژی فکری دولت روسیه را تبیین می کنند.
گروه دوم افرادی هستند که معمولا به عنوان مخالفان رسمی دولت مشهور هستند، این افراد از سیاست افراد رده بالای دولت روسیه و نخبگان انتقادات زیادی می کنند، با وجود این با برخی از جزئیات این سیاست ها دیگاه های مشترکی دارند، این افراد عقیده دارند که برخی سیاست های نخبگان روس در واقع به افزایش نفوذ این افراد در جامعه روسیه کمک می کند، این افراد در سال های اخیر این فرصت را یافته اند که به دومای روسیه راه پیدا کنند، در رسانه های گروهی حاضر شوند و روزنامه منتشر کنند، نفوذ این افراد در روسیه نیز از طریق چاپ کتاب ها و همچنین فضای سایبری افزایش یافته است.
در اوایل دوران فروپاشی شوروی سابق آزادی بیان در روسیه به نحو چشمگیری افزایش یافت، این در حالی است که با آغاز دوران ریاست جمهوری پوتین، این آزادی ها به شدت کاهش یافت و حتی اینترنت نیز از این محدودیت در امان نماند، با توجه به این محدودیت های ایجاد شده، می توان به این نتیجه رسید که بسیاری از مطالب چاپ شده در روزنامه های روسیه در واقع مواضع دولت این کشور بوده است.
آغاز پیدایش اوراسیاگرایی در روسیه: در دوران اوایل زمامداری پوتین، دکترین سیاسی روسیه با نام اوراسیاگرایی با هدف تقویت روابط با کشورهای آسیایی و در راس آنها ایران ارائه شد. در دوران سلطنت پهلوی، ایران یکی از مهم ترین متحدان آمریکا در منطقه بود و رابطه سردی با اتحاد شوروی داشت، این سردی روابط حتی پس از انقلاب و قطع رابطه ایران و آمریکا نیز تا مدتی ادامه داشت، اما پس از مدتی به ویژه در زمان گورباچف و یلتسین روابط میان روسیه و ایران رو به بهبودی رفت. به مرور زمان ارتباط تنگاتنگی میان تقویت روابط استراتژیک با ایران و دکترین اوراسیاگرایی ایجاد شد. این مسئله به ویژه در زمان یلتسین و با وجود سیاست دولت وی مبنی بر غربگرایی، نمود بیشتری پیدا کرد. مقبولیت اوراسیاگرایی و دکترین های مشابه دیگر در واقع به دلیل اصلاحات ایجاد شده توسط گورباچف بوده است، اصلاحات وی در واقع به عنوان راهی برای ایجاد آینده بهتر در روسیه تلقی می شد. این اصلاحات حتی مورد حمایت نخبگان سیاسی روسیه در دوران شوروی سابق و پس از آن نیز که تصور می کردند اقتدار روسیه رو به افول است، قرار گرفت. اوراسیاگرایی مدل ژئوپلیتیکی را ارائه کرد که تا آن زمان هیچ یک از مدل های روسی موفق به ارائه آن نشده بودند.
ایران در دوره مدرن دکترین اوراسیاگرایی نقش کمی را ایفا کرد، حتی نوشته های مولفان روس که به ایران علاقه داشتند، نتوانسته تاثیر چندانی در بهبود این وضعیت داشته باشد. نکته قابل توجه در این مورد این است که این بی توجهی نسبت به ایران یک مسئله تصادفی و غیر عمدی نیست، به طوری که هم در زمان شوروی و هم در دوران پس از فروپاشی آن روس ها قصد داشتند اوراسیا را تحت سیطره خود درآورند، در چنین زمانی بحث اوراسیاگرایی تنها در حد یک ایدئولوژی امپراطوری مطرح بود. و تنها موردی که در این دکترین مورد علاقه سردمداران روس بود، مسئله تلاش برای حفظ قدرت شوروی سابق و یا حتی تشکیل مجدد این اتحاد جماهیر شوروی بود. البته پس از مدتی نسخه جدیدی از این دکترین ارائه شد که در آن تا حدی این نظریه تعدیل شده بود و در نتیجه ایران به یک عنصر مهم و اصلی در سیاست روسیه تبدیل شد.
ترکیب ایران و اوراسیاگرایی با مفاهیم ملی گرایانه در روسیه: الکساندر دوگین اندیشمند مشهور روسی یکی از تاثیرگذارترین افراد در ترکیب مسئله رابطه با ایران و دکترین اوراسیاگرایی است. وی که به کتاب هایی دسترسی داشت که دسترسی به آنها برای عموم امکان پذیر نبود. وی از نظریات افرادی چون هالفورد جان مکیندر و کارل هاشفر برای ارائه نظریات خود در مورد اداره دولت ها استفاده کرد. اما وی در مورد ایران نظر دیگری داشت، از نظر وی ایران وفادارترین متحد روسیه در میان همسایگان این کشور بود. با وجود این که دوگین تا مدت ها قزاقستان را به عنوان بزرگترین متحد روسیه قلمداد می کرد، اما برای ایران نقش بسیار مهم تری در این زمینه قائل بود. در واقع ایران یک بعد بسیار مهم از ایدئولوژی اوراسیاگرایی دوگین و در نتیجه دکترین نخبگان سیاسی روسیه را دربر می گرفت. بر اساس نظریه دوگین، روسیه و اوراسیا در واقع یک منطقه متحد و یکپارچه بودند، یکی از مهم ترین دلایلی که می توان برای این مسئله بیان کرد، این است که مردم روسیه به دلیل حس ملی گرایانه ای که داشتند و با وجود این که آرزوی دیدن شوروی را به عنوان یک امپراطوری پرقدرت در سر می پروراندند، اما در عین حال بر وظیفه شوروی مبنی بر کمک به کشورهای مظلوم در سراسر جهان از طریق گسترش سوسیالیسم تاکید می کردند.
به اعتقاد دوگین اوراسیاگرایی نباید تنها به مسئله ایجاد اتحاد در میان کشورهای شوروی سابق بیانجامد، بلکه باید باعث ایجاد یک کشور روسی که به مراتب قوی تر از شوروی است شود، این در حالی است که در این نظریه ایران نقش بسیار مهمی داشت. از نظر دوگین، ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای مطرح است و با توجه به این که کشورهایی مانند ترکیه و عربستان به عنوان ابزار منطقه ای آمریکا عمل می کنند، ایران می تواند به متحد روسیه تبدیل شود. دوگین بلافاصله پس از ارائه این نظریه، وقوع انقلاب 1357 را در ایران پیش بینی کرد، همچنین از نظر وی اتحاد با ایران یک مسئله بسیار مهم و کلیدی محسوب می شد و روسیه باید به ایران در مورد برنامه هسته ای این کشور کمک می کرد، زیرا به اعتقاد وی یک ایران هسته ای به ضرر آمریکا بود نه روسیه. دوگین همچنین در کتاب خود که در این زمینه به چاپ رساند، بر این نکته تاکید کرد که اتحاد با ایران به اندازه اتحاد با اروپا اهمیت دارد. اما نکته مهم در این زمینه این است که این تئوری دوگین تا چه حد توانسته بود بر ذهن نخبگان سیاسی روسیه تاثیرگذار باشد.
دوران بوریس یلتسین: دیدگاه نخبگان روس در مورد ایران در دوران یلتسین از پیچیدگی های بسیاری برخوردار بود، زیرا در آن زمان اتحاد و اتفاق نظر چندانی میان نخبگان در این زمینه وجود نداشت. یلتسین یک فرد متمایل به غرب بود و دومای روسیه نیز توسط کمونیست ها اداره می شد. با وجود این که در ظاهر یلتسین تنها فرد قدرتمند در روسیه بود، اما دوما نیز به طور کامل قدرت خود را از دست نداده بود، در واقع دوما در آن زمان نقشی کلیدی در شکل گیری سیاست های روسیه ایفا می کرد. البته در زمان یلتسین نخبگان تنها اعضای دولت و یا موافقان حکومت را شامل نمی شد، بلکه بخش عمده ای از آنان اندیشمندان و سیاستمداران مخالف بودند که عقاید آنان در روزنامه ها، اینترنت و کتاب ها منعکس می شد. با وجود این که پس از انتخاب مجدد یلتسین به عنوان رییس جمهور، عقاید غرب گرایانه همچنان پیگیری می شد، اما نشانه ای از حمایت نخبگان از دکترین اوراسیاگرایی و اتحاد با ایران مشاهده شد. در بسیاری از نشریات روسیه در آن زمان، مقالاتی در زمینه حمایت از تشکیل محور ایران و روسیه به چاپ رسید. همزمان با این تحولات دوگین به عنوان سخنگوی دوما برگزیده شد، به این ترتیب وی توانست به تلویزیون و رسانه های عمومی راه یابد و تئوری خود را در این رسانه ها ارائه دهد. وی در تمامی اظهاراتش همچنان بر مسئله اتحاد با ایران تاکید می کرد. این مسائل باعث شد که این نظریه در میان نخبگان روسیه به مرور زمان مورد پذیرش قرار گیرد، و حتی چند تن از مشاوران بلندپایه یلتسین از وی خواستند که اتحاد با ایران را به عنوان مهم ترین مسئله آینده سیاسی روسیه در نظر بگیرد. در این میان ژنرال لئونید ایواشوف زنرال ارشد ارتش روسیه نیز با بسیاری از ابعاد تئوری دوگین مبنی بر اتحاد با ایران موافق بود، وی معتقد بود که تمدن روسیه تفاوت های آشکاری با تمدن غرب دارد، بنابراین روسیه باید با کشورهایی که تمدن نزدیکی با این کشور دارند، از جمله کشورهای مسلمان و در راس آن ها ایران ارتباط برقرار کند. با وجود این که در آن زمان چین مهم ترین متحد روسیه محسوب می شد، اما از آن که جا گسترش قدرت چین برای روسیه خطرناک بود و ایران چنین خطری را برای روسیه نداشت، به همین دلیل دوگین اتحاد با ایران را به گزینه های دیگر ترجیح می داد. علاوه بر این دوگین و ایواشوف اعتقاد داشتند که ایران می تواند روسیه را به سمت یک قدرت بزرگ جهانی سوق دهد. بنابراین می توان گفت که سنگ بنای اتحاد با ایران در زمان یلتسین نهاده شد.
حمله ناتو به صربستان، آغازگر دوران پوتین: جنگ ناتو بر ضد حکومت صربستان باعث ایجاد تحولی جدی در نگرش سیاسی نخبگان روسیه به ویژه در مورد ایران شد. در آن زمان بسیاری از مردم روسیه با گسترش ناتو مخالفت می کردند، زمانی که آن ها مشاهده کردند که ناتو به کشور صربستان که یک کشور دوست برای روسیه محسوب می شد، حمله کرده است، بلافاصله مخالفت ها با گسترش روابط با غرب آغاز شد. پس از آن بود که بحث های جدی در مورد تغییر سیاست خارجی روسیه مطرح شد. این مسئله با ظهور فردی به نام ولادیمیر پوتین در روسیه همزمان شد.
ظهور پوتین و به اوج رسیدن حمایت ها از تئوری محور ایران-روسیه: پوتین بلافاصله پس از به دست گرفتن زمام امور در روسیه، اعلام کرد که اولویت وی ایجاد یک کشور مقتدر و احیای قدرت جهانی روسیه است. پوتین با در دست گرفتن کنترل فرمانداری های استان های مختلف روسیه که مقامات آن تا پایان دوران یلتسین به صورت مستقل و خودسرانه حکومت می کردند، قدرت خود را استحکام بخشید. علاوه بر این وی بال غول های اقتصادی روسیه را چید و این مسائل باعث شد که قدرت وی در برابر غول های اقتصادی روسیه افزایش یابد. وی در زمینه سیاست خارجی نیز رابطه با کشورهای آسیایی را در اولویت قرار داد. یکی از مهم ترین کارهای او تقویت روابط با چین بود که از دید بسیاری از ناظران غربی این تقویت روابط در واقع نوعی اتحاد نظامی محسوب می شد. پوتین همچنین با سفر به کره شمالی و کوبا سفر خود را به کشورهایی که دشمنان قسم خورده آمریکا بودند، تکمیل کرد. اما مهم ترین نکته در مورد سیاست پوتین این بود که وی ایران را به عنوان یک کشور مهم در نظر گرفت و قراردادهای نظامی روسیه و ایران را ساماندهی کرد. از دید کارشناسان غربی، مهم ترین و در عین حال تاسف برانگیزترین اقدام روسیه در مورد قراداد نظامی با ایران، امضای توافق نامه ای مبنی بر از سر گیری فروش سلاح های پیشرفته به تهران بود. این اقدام باعث شد که ایران به عنوان یک شریک تجاری مهم در زمینه سخت افزارهای جنگی روسیه تلقی شود. کارشناسان عقیده داشتند که این اقدامات پوتین نه تنها مواضع ضد آمریکایی او را نشان می دهد، بلکه به نوعی بیانگر تمایل وی برای اوراسیاگرایی است. این در حالی بود که در زمان پوتین نیز نظریه دوگین محور اصلی سیاست خارجی روسیه در قبال ایران بود، زیرا نظریه وی قابل اعتمادترین نظریه در روسیه محسوب می شد. با توجه به این مسئله دوگین به حمایت از پوتین پرداخت، زیرا وی اعتقاد داشت که وجود پوتین باعث تقویت اوراسیاگرایی(با محوریت ایران) خواهد شد. وی در آن زمان به عنوان سخنگوی دوما و رییس مرکز نخبگان سیاسی دوما برگزیده شد. روسیه در این دوران تمایل خود را برای برقراری رابطه با ایران و کشورهای اسلامی نشان داد، به ویژه این که بین مواضع پوتین در مورد ایجاد یک محور روسی ایرانی، با مواضع کمونیست ها در روسیه، تضاد و اختلاف بسیاری دیده می شد. گسترش روابط روسیه و ایران، دقیقا با جدی شدن اختلافات روسیه و غرب به ویژه آمریکا همزمان شده بود.
اما پس از مدتی گرایش پوتین به کشورهای اروپایی مانند فرانسه و آلمان، نشان داد که محور ایران و روسیه یک محور دائمی نخواهد بود. علاوه بر این در آن زمان مسئله اتحاد ژئوپلیتیکی دائمی با ایران چندان مورد حمایت نخبگان روسیه نبود.
در آن زمان مسئله نزدیکی روابط ایران و روسیه تنها از منظر اهمیت اوراسیاگرایی مورد توجه بود. با وجود این در مسئله اوراسیاگرایی در طول تاریخ همواره نسبت به ایران کم توجهی می شد. اما در ماههای اولیه ظهور پوتین، این مسئله تا حدی تعدیل شد. در این زمان اوراسیاگرایی با دکترین های مشابه دیگر ترکیب و مسئله رابطه با ایران به عنوان یک اقدام حیاتی برای بازگشت روسیه به دوران قدرت تلقی شد. علاوه بر این در آن زمان بر این مسئله تاکید شد که ایران متحد حقیقی روسیه است و باید مورد حمایت روسیه قرار گیرد. البته این مسئله باعث نمی شد که رابطه با کشورهای دیگر مانند اروپای مرکزی دچار چالش شود. اما این اقدام روسیه نشان می داد که این کشور هنوز هم گرایش بیشتری به سمت آسیا دارد. اکنون نیز بسیاری از نخبگان روسیه از این مسئله حمایت می کنند، اما همچنان تردیدهایی در مورد این که آیا اتحاد با ایران باید دائمی باشد، وجود دارد. البته نوع رابطه روسیه با اسرائیل یکی از عوامل نگرانی ایران و جهان اسلام خواهد بود.
برقراری رابطه با اسرائیل، آغازگر سیاست های ضد ایرانی: بهبود روابط روسیه و اسرائیل در دوران پوتین یکی از پیچیدگی های مهم سیاست روسیه بود که با روابط روسیه و ایران منافات داشت. در ابتدا تصور می شد که پوتین در واقع با این اقدام قصد از بین بردن سیاست ضد یهودی را در روسیه دارد، اما در ادامه برخی هشدارهای دولت روسیه به اسرائیل این نظریه را ابطال کرد، اگرچه در ادامه روابط روسیه و اسرائیل بهبود یافت و حتی اتباع اسرائیلی موفق به دریافت ویزا برای سفر به روسیه شدند. این در حالی بود که در همان زمان مقامات ایرانی بر شدت اظهارات ضد اسرائیلی خود افزودند. بنابراین اقدام روسیه در تقویت روابط با اسرائیل عملی منفی در قبال ایران تلقی می شد.
جنگ گرجستان و نگاه مجدد روسیه به ایران: پس از حمله روسیه به گرجستان، روابط روسیه و آمریکا به شدت به تیرگی گرائید. در آن زمان به نظر می رسید که روسیه بار دیگر به سمت ایران برگشته است، در واقع در این برهه زمانی ایران به عنوان نزدیکترین کشور به روسیه از لحاظ فرهنگی در نظر گرفته شد. به ویژه این که ایران از معدود کشورهایی بود که در مسئله گرجستان از روسیه حمایت کرد.
تحولات اخیر در روابط روسیه و ایران: همانطور که اشاره شد، نظریه نخبگان روسیه در قبال ایران بر اساس دیدگاه آن ها به جهان پیرامونشان تعیین می شود. پس از فروپاشی شوروی، تا آغاز هزاره سوم میلادی، حمایت از این نظریه که آمریکا دوست خوبی برای روسیه نیست، و روسیه باید به سمت شرق گرایش پیدا کند، به ویژه در میان مخالفان یلتسین افزایش می یافت. با وجود این پس از مدتی مشکلات روس ها با افراط گرایی برخی به اسم اسلام، باعث شد که دیدگاهها نسبت به ایران تا حدی منفی شود، این در حالی بود که هیچ ارتباطی میان ایران و این افراط گرایی ها وجود نداشت. علاوه بر این پس از مدتی به دلیل نگرانی از تبدیل شدن ایران به یک قدرت اتمی، این دید منفی تا حدی افزایش پیدا کرد. یکی از دلایل این مسئله این بود که روسیه از قربانی شدن خود در صورت افزایش قدرت ایران هراس دارد. زیرا ایران در حال تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ در آسیا است. با توجه به این مسئله، در سال های اخیر دید نخبگان روس به این مسئله که ایران یک متحد مهم برای روسیه است، تغییر کرده است، در واقع آنان اکنون موفقیت های ایران را برای خود خطرناک می دانند. علاوه بر این پیروزی اوباما در انتخابات آمریکا و احتمال تغییر سیاست های وی در قبال مسلمانان نیز بر روی این مسئله تاثیر بسیاری گذاشت. زیرا آن ها گمان می کردند که پیروزی اوباما که یک سیاه پوست است، باعث نزدیکی آمریکا به ایران خواهد شد. به همین دلیل روسیه به دلیل هراس از اتحاد آمریکا و ایران که برای روس ها خطرناک بود، روابط خود را با ایران تعدیل کرد. پس از مدتی که مشخص شد پیش بینی روس ها در مورد روابط ایران و آمریکا نادرست است، روسیه باز هم به بهبود روابط خود با ایران روی آورد. زیرا روس ها به این نتیجه رسیدند که ایران سیاست های ضد آمریکایی خود را کنار نگذاشته و علاوه بر این از ثبات مطلوبی برخوردار است.
روسیه بارها با حمله آمریکا به ایران مخالفت کرده است. البته نگرانی اصلی روسیه حضور آمریکا در منطقه و در همسایگی روسیه نیست، بلکه نگرانی عمده روسیه از این است که اتحاد بین ایران و آمریکا برای این کشور هزینه داشته باشد. این در حالی است که روسیه در صورتی که احساس کند منافعش در خطر نخواهد بود و همچنین در مناقشات ایران و آمریکا می تواند نقش یک میانجی را بازی کند، آنگاه دیگر از بابت اتحاد ایران و آمریکا مشکلی نخواهد داشت. روسیه به این دلیل ایران را به عنوان یک کشور مفید ارزیابی می کند که این کشور را در مقایسه با طالبان یک دولت متعادل می داند که می تواند به برقراری ثبات در افغانستان کمک کند.
گفتار نهایی: تا پایان دوران پوتین، ایران به عنوان یک کشور مهم در نظر نخبه های سیاسی روسیه مطرح بوده است. آن دسته از نخبه های روسیه که به مسئله اوراسیاگرایی اهمیت زیادی می دهند، ایران را به عنوان یک محور مهم در این زمینه در نظر می گرفتند. آن ها به ایران به عنوان برگ برنده روسیه در تقابل با آمریکا نمی نگریستند، بلکه ایران را به عنوان مهم ترین متحد روسیه در نظر می گرفتند که می تواند به تجدید اقتدار روسیه کمک کند. این مسئله نشان دهنده دید مثبت آن ها به کشورهای مسلمان بود.
با وجود این در پایان دوران ریاست جمهوری پوتین و آغاز دوره مدودوف، رابطه با اسرائیل که دشمن اصلی ایران است، تا حد زیادی بهبود یافته است. علاوه بر این بروز بحران مالی، بر روی دید روسیه در مورد ایران تاثیر منفی گذاشته است. نخبگان روسیه اکنون ایران را به عنوان یک دوست در نظر نمی گیرند، آن ها ایران را به این متهم می کنند که سود اقتصادی چندانی برای روسیه ندارد. علاوه بر این آن ها معتقدند که رابطه روسیه با ایران تنها به دلیل مخالفت روسیه با سیاست های آمریکا است. و ممکن است که روسیه با دلیل مشابهی روابط خود را با ایران نیز تعدیل کند. درست است که روسیه با حمله آمریکا به ایران مخالفت کرده است، اما حتی این مسئله هم به منافع روسیه ارتباط دارد، نه به رابطه خوب روسیه با ایران. روسیه در واقع نگران ایجاد بی ثباتی در مرزهای خود است، و همچنین نگران این مسئله است که یک محور ایرانی_آمریکایی بر ضد روسیه ایجاد شود.
دیمتری شلاپنتاخ مترجم: سید حسن روتن

 

نام:
ایمیل:
نظر: