* پیش از برگزاری انتخابات در مورد نامزدها و حوادث پس از انتخابات روزنامه کیهان پیش بینی هایی داشت. مثلاً درباره نامزد جریان اصلاحات و یا آشوب پس از انتخابات که به واقعیت پیوست. منبع این پیش بینی ها کجا بود و بر چه اساسی ارائه می شد؟
** این فتنه ریشه در دو دهه گذشته داشت. حرکتی بعد از رحلت حضرت امام آغاز شده بود و دوران جنینی و کمون خود را طی می کرد. در حقیقت این حرکت از وقتی شروع شد که دشمن در حوزه جنگ نرم مانند حمله نظامی، کودتا، تحریم اقتصادی و از این قبیل شیوه ها شکست خورد و خود را ناکام می دید.
در اواخر سال 68 سران جریانات ضد انقلاب مقیم آمریکا، اجلاسی را برگزار کردند. هماهنگ کننده و برگزارکننده اجلاس «کنت تیمرمن» بود. او مسئول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا بود و بعد هم همین سمت را در سازمان سیا عهده دار شد. «علی امینی» هم در برپایی این نشست نقش داشت. درباره محتوای این نشست و مسائل طرح شده، خبری به بیرون درز نکرد، اما چند ماه بعد نشستی با همین مشخصات در هامبورگ آلمان برگزار شد. بعدها شخصی به نام «صدرالدین الهی» در مصاحبه ای، محورهای این نشست را فاش کرد و مشخص شد نشست هامبورگ ادامه نشست آمریکا بوده است. در نشست هامبورگ سران جریان معاند مقیم اروپا شرکت داشتند. البته تعدادی هم از ایران رفته بودند. علتش هم این بود که اینها نمی توانستند به آمریکا بروند و اگر می رفتند شک برانگیز بود و در اروپا راحت تر می توانستند شرکت کنند.
این نکته را هم بگویم که استناد ما به حرف های «صدرالدین الهی»، به معنای اهمیت داشتن او نیست. اینطور بگویم که نقش او در این میان مثل سوراخی در یک بشکه است. این سوراخ خودش اهمیتی ندارد، اما با نشتی که بوسیله آن صورت می گیرد، محتویات بشکه مشخص می شود. او می گوید ما به این نتیجه رسیدیم که برخورد نظامی و اقدامات خرابکارانه و تروریستی با ایران نه تنها بی نتیجه است، بلکه نتیجه عکس می دهد و باعث اعتماد بیشتر مردم به نظام و بی اعتمادی بیشتر نسبت به اپوزیسیون می شود. بعد هم این جمله معروف را می گوید؛ فقط با کار فرهنگی می توان نظام ولایت فقیه را تسلیم مردان سیاست کرد.
از این پس حرکتی خزنده و نامحسوس آغاز می شود که همان اوایل ماجرا، مقام معظم رهبری از آن به عنوان تهاجم و سپس «شبیخون فرهنگی» یاد می کنند. این اصطلاح شبیخون فرهنگی هم ناشی از هوشیاری و تیزبینی ایشان است، چون شبیخون در حالت غفلت و بیخبری از دشمن اتفاق می افتد.
وقتی به رادیوهای بیگانه گوش می کنیم، دیگر به سراغ سران گروهک های معاند نمی روند و این اشخاص جای خود را به چهره های فرهنگی زاویه دار و مخالف نظام جمهوری اسلامی می دهند. کم کم برخی بنیادهای به ظاهر فرهنگی در خارج از کشور شکل می گیرد و همزمان با فعالیت بنیاد کیان در خارج، نشریه کیان در داخل منتشر می شود. آن زمان ما در دفتر سیاسی سپاه بودیم و حدس می زدیم اعضای این نشریه با آن بنیاد ارتباط دارند، اما در حد حدس بود. تا اینکه یکی از خود این افراد اعلام کرد بله، بی ارتباط نیستیم. بررسی های بعدی ما هم همین را ثابت کرد.
در حقیقت یک چرخش در محور حرکت اپوزیسیون بوجود آمده و بیشترین فعالیت آنها از اقدامات ضدامنیتی و سخت متوجه کارهای فرهنگی شده است. طبیعی است که گروهکهای تروریستی تجربه ای در کارهای فرهنگی نداشتند و اینجاست که پای جریانات دیگری به میان می آید و گروه های فرهنگی که تا به حال در حاشیه بوده اند، میدان دار می شوند.
حالا به انتخابات و فتنه سال گذشته برگردیم اگر یادتان باشد بعد از اینکه خاتمی با یک چالش واقعی یا شاید هم ظاهری و به قول معروف جنگ زرگری با موسوی، خودش را نامزد انتخابات دوره دهم معرفی کرد، تقریباً همه گروه های جریان اصلاحات و حتی برخی از اپوزیسیون خارج از کشور حمایتشان را از او اعلام کردند. این در حالی بود که از اول، دو نفر یعنی خاتمی و موسوی در این جریان مطرح و مورد تأکید بودند.
در همین حین، گروه های حامی خاتمی شروع کردند به مقاله نوشتن و مصاحبه کردن و انتقاد از موسوی، حرفشان هم این بود که حالا که خاتمی نامزد شده - دو دوره رییس جمهور بوده، رأی بالا آورده و این دوره هم شانس برنده شدن دارد- چرا تو رسماً کنار نمی کشی؟ این اعتراضی بود که بعدها جریان اصولگرا به زبان دیگری مطرح کرد و از موسوی می پرسید این 20 سال کجا بودی؟ این اعتراض را اول خود دوم خردادی ها مطرح کرده بودند.
ما همان موقع مطلبی داشتیم در ستون نکته و در آن گفتیم که خاتمی کاندیدای اصلی نیست. علاوه بر نشریات و رسانه های جریان اصلاحات، برخی دوستان هم از این دیدگاه تعجب کردند، چون ظاهراً همه چیز دلالت بر نامزدی خاتمی داشت.
* اساس این نظر شما چه بود؟
** این نمونه ای است برای سوال شما که ببینیم آیا اینها پیش گویی بوده یا براساس داده ها و تحلیل ها ارائه می شده است. من فقط به یک مورد اشاره می کنم چون مثنوی هفتاد من کاغذ می شود !
چند سال قبل- در دوره ریاست جمهوری خاتمی- در دانشگاه استنفورد آمریکا کنفرانسی با عنوان «آینده ایران و اصلاحات» برگزار شد. در این کنفرانس از ایران هم کسانی بوده اند، اما اسامی آنها اعلام نشد. یکی از شرکت کنندگان آن خانم «گیل لاپیداس» بود. وقتی این خانم می رود پشت تریبون می گوید: «شاید خیلی ها از شرکت من در این کنفرانس تعجب کنند، چون من متخصص مسائل شوروی هستم.»
این خانم در سال های پایانی اتحاد شوروی، روی این موضوع کار می کرده است. البته ادعای عاملیت در فروپاشی شوروی را نمی کند اما به طور ضمنی اشاره می کند.
لاپیداس در توضیحات خود می گوید؛ ما به این نتیجه رسیدیم که آقای خاتمی نقشی شبیه گورباچف دارد و باید با شخصی نظیر یلتسین جایگزین شود. بعد هم تشریح می کند که گورباچف قصد داشت با حفظ برخی ارزش های کمونیستی، اصلاحات را پیش ببرد. روسیه جدید نیاز به شخصی مثل یلتسین داشت که بدون پایبندی به ارزش های روسیه، در پی پیشبرد اصلاحات باشد.
یک هفته بعد روزنامه صبح امروز - وابسته به حجاریان- مطلبی می نویسد و می گوید خاتمی اگر بخواهد به خواسته های اصلاح طلبان بی توجهی کند، جایش را به یلتسین می دهیم.
ما خبر این کنفرانس را از آسوشیتدپرس (خبرگزاری آمریکایی) گرفتیم و یادداشتی نوشتم با عنوان «این خبر را جدی بگیرید». بقیه روزنامه های زنجیره ای هم چیزهایی شبیه مطلب صبح امروز می نوشتند و به ماجرا دامن زدند. ما نوشتیم که اولاً این حرفهای روزنامه های زنجیره ای مال خودشان نیست و ریشه اش کجاست. بعد هم هشدار دادیم و به آقای خاتمی توصیه کردیم مراقب اطرافیانش باشد.
با توجه به اتفاقات دوران اصلاحات و ملاقات های خارجی خاتمی و مسائلی که آنجا مطرح می کرد، تحلیلی که اصلاح طلبان داخلی و دشمنان خارجی از دلایل شکست اصلاح طلبان و رویکرد مردم به جریان اصولگرا داشتند، اینها را که کنار هم می گذاشتیم متوجه می شدیم که نامزد اصلی آنها خاتمی نیست.
* پس دنبال یلتسین از نوع ایرانی اش بودند؟
** آن موقع کروبی، رضایی، موسوی و احمدی نژاد مطرح بودند. باید دید چه کسی می تواند نقش یلتسین را بازی کند. معلوم بود قطعاً احمدی نژاد و رضایی که نیستند. کروبی هم که از اول به عنوان نخودی به بازی گرفته شد و ظرفیت این نقش را نداشت و خودش هم می دانست، می ماند موسوی! با سوابقی که او داشت می توانست این نقش را برعهده بگیرد. پس این پیش بینی بر اساس سوابق و پیگیری و رصد رسانه های دشمن و نظریات اعلام شده آنهاست.
بعد از آن ما شاهد برخی اظهارات از سوی مدعیان اصلاحات هستیم. کرباسچی مصاحبه کرده و می گوید ما باید روی یک نقطه ائتلاف کنیم تا افراد و جریانات هر چه بیشتری را جذب کنیم.
من نمی گویم این حرف را مستقیماً از جایی گرفته، اما این همان دیدگاه ریچارد هاوس - رئیس شورای روابط خارجی آمریکا- است. «جین شارپ» و« مایکل لدین» و «جورج سوروس» هم همین نظر را دارند.
«هاوس» به ائتلاف سفید معتقد است. این نظریه می گوید اگر قرار باشد اپوزیسیون نظام روی چند نقطه یا یک خط ائتلاف کنند، هر چه تعداد نقاط محور ائتلاف بیشتر باشد، تعداد جریانات سیاسی و شخصیت هایی که به آن می پیوندند کمتر می شود. موضوع کاملاً روشن و بدیهی است. وقتی قرار به ائتلاف باشد، هر چه نقاط کمتر باشد، شرکت کنندگان بیشتر می شوند چون اختلاف کمتر است. لذا پیشنهاد یک نقطه را می کند. سوروس هم پیشنهادش همین است.
کرباسچی می گوید نقطه اشتراک و ائتلاف ما باید مخالفت با وضع موجود باشد. فعلاً عرضی درباره تحلیل این نظر کرباسچی نمی کنم که آیا منظور وی نظام هم هست یا نه. هر چند فتنه گران نشان دادند دقیقاً مخالفتشان با اصل نظام است و ائتلافشان با نظریات هاوس و شارپ شکل گرفته است.
برگردیم به ماجرای پیش از انتخابات و پیش بینی های کیهان. وقتی این جریان اعلام کرد کمیته صیانت از آرا تشکیل داده است، معلوم بود همان فرمول انقلاب های رنگی است. چون در همه آنها انتخابات موضوعیت داشته و پس از آن ادعای تقلب مطرح شده است. شواهد نشان می داد اینها می دانند با فاصله بسیار رأی نمی آورند و با این علم به دنبال زیر سوال بردن انتخابات و تدارک آشوب هستند. علی رغم همه ادعاها درباره استقلال نظر و اندیشه، اتفاقات بر اساس یک فرمول کاملاً مشخص شده پیش می رفت.
همان موقع پیش بینی می کردیم که این جریان نیاز به نماد دارد. البته باور نمی کردیم که اینها دقیقاً مانند کودتاهای رنگی متوسل به یک رنگ شوند. وقتی موسوی رنگ سبز را اعلام کرد، یک نشانه دیگر هم آشکار شد. اینها می دانستند جامعه مذهبی است پس باید رنگ و نمادشان هم بومی می شد.
من در مسجد سید اصفهان سخنرانی کردم و گفتم وقتی قرآن را سر نیزه می کنند، شال سبز که دیگر جای خود دارد. آقایان اعتراض کردند و برخی دوستان هم گفتند تندروی می کنید. ولی اساس استدلال همان فرمول بود و خدشه ای به آن وارد نیست.
شما وقتی به طرح ائتلاف سفید مراجعه می کنید می بینید همین راه طی شده است. از جریانات مدعی پذیرش قانون اساسی و نظام تا منافقین و حزب دموکرات و سلطنت طلبان و حتی افراد لاابالی هم ائتلاف می کنند و زیر این پرچم و روی همان یک نقطه جمع می شوند.
* کمی درباره این نقطه ائتلاف توضیح می دهید؟
** موسوی و خاتمی و برخی دیگر می گفتند ما دنبال اصلاحات درون نظام هستیم، اما نقطه ائتلافی نمی تواند طوری باشد که در آن نظام مورد پذیرش و تأیید باشد. اگر این طور بود که دشمنان تابلودار نظام هم در آن شرکت نمی کردند.
حتی می بینیم کسانی در این ائتلاف شرکت دارند که با اساس اسلام هم مخالف هستند. کار به جایی می رسد که اسرائیل بی چون و چرا از این جریان حمایت می کند. تلویزیون بی بی سی مثل یک ارگان رسانه ای فعال می شود. صدای آمریکا هم به همین شکل. چندی پیش «تامپسون» مدیر شبکه جهانی بی بی سی گفت ما به پیشنهاد وزارت خارجه انگلیس برخی رادیوهای مان را تعطیل کردیم تا شبکه بی بی سی فارسی را راه اندازی کنیم.
این نقطه جایی است که نظام و اسلام مورد تأیید نیست و شرکت کنندگان با این دو مولفه مشکل دارند و مخالفند. ما این پیش بینی را با احتیاط مطرح می کردیم چون هنوز حرکت هایی مثل 13 آبان، روزه خواری علنی، شعار به نفع آمریکا و اسرائیل، پاره کردن عکس امام(ره) و بی حرمتی به عاشورا و امام حسین(ع) پیش نیامده بود.
بر اساس این فرمول جریان بازنده و برانداز پس از انتخابات و اعلام نتایج باید دست به آشوب بزند. تیتر اول ما سه روز قبل از انتخابات این بود؛ تدارک آشوب های خیابانی بعد از انتخابات.
موسوی ساعت 11 شب 22 خرداد که هنوز رأی گیری کاملاً تمام نشده، اعلام پیروزی می کند. خیلی ساده اندیشانه است که فکر کنیم اینها عددی هستند، اینها عروسک های خیمه شب بازی این ماجرایند.
پس ما غیب گویی نکردیم و براساس فرمول حرکت دشمن حرکت ها را پیش بینی کرده بودیم. البته این روند پیش بینی با حماقت آنها هم مربوط بود که سعی داشتند کاریکاتوری از یک انقلاب را درست کنند. مثل طرح شعار الله اکبر که بعد با مخالفت روبه رو شد. یکی از این ضدانقلاب ها نوشت فکر نکنید ما ابلهیم، ما این شعارها را می فهمیدیم، اما سکوت کردیم. برای مصلحت جریان فتنه سکوت و همراهی می کردند. بعد هم که دیدیم حتی آموزش نماز جمعه هم دادند!
* آقای شریعتمداری، بدون شک این فتنه گذشته از تمام خسارات و هزینه هایش، فواید و برکاتی هم داشت، نظر شما در این مورد چیست؟
** در اولین شماره کیهان بعد از نوروز یک یادداشتی در همین مورد داشتم و به برکات آن اشاره شد. آغازش این بود که فرض کنید که با آگاهی بوجود آمده طی این مدت، اگر به پیش از انتخابات بازگردیم و دو راه پیش روی مان باشد کدام را انتخاب می کنیم؟ راه اول برگزاری انتخابات بدون حوادث پیش آمده و راه دوم همین جریانی که پیش آمد.
هر آدم عاقلی راه دوم را انتخاب می کند. این فتنه جریان نفاق جدید را برملا کرد و به همه شناساند. بزرگترین مشکل درباره منافقین پوشیده بودن حرکت آنان است. در سوره توبه آیه ای هست که می فرماید منافقین می ترسند آیه ای نازل شود و چهره آنها برملا گردد. این جریانات مانند آیه ای نازل شده بود و نقاب ها را کنار زد. برکتی که خداوند تبارک و تعالی نازل فرمود.
چقدر باید هزینه کرد تا جریانی را که غرب سالها روی آن سرمایه گذاری کرده است، شناسایی و افشا کنیم و از بین ببریم؟ هزینه ای که ما در این جریان دادیم در برابر دستاوردها هیچ است.
آیه 104 سوره نساء می فرماید اگر در این مسیر حزنی دیدید و دردی متحمل شدید، طرف مقابلتان خیلی بیشتر متحمل درد شده و در عین حال شما خدا را دارید که آنها ندارند. مقام معظم رهبری فرمودند:«اگر شما یک مشت خوردید علتش این است که 10 مشت به دشمن زدید! »
در این ماجرا اقتدار نظام اسلامی به جهان ثابت شد. کمترین اقداماتی از این قبیل باعث ساقط شدن خیلی از نظام ها شده و می شود. در اینجا ما ضعف دشمن را می بینیم. حماسه 9 دی و 22 بهمن را دیدیم.
برکت دیگر اینکه، ماجراهای صدر اسلام زنده شد. برخی اتفاقات تلخ صدر اسلام تکرار شد. با این تفاوت که مردم بر خلاف آن دوران ایستادند و از حق دفاع کردند. این که امام (ره) می فرمایند مردم ما از مردم صدر اسلام بهترند همین جاست. رسول خدا نماز جمعه می خواندند که جار زدند کاروان تجاری آمده است. برخی نماز را رها کردند و رفتند دنبال تجارت که آن آیات سوره جمعه نازل شد. حالا شما نماز جمعه تهران را ببینید. من خودم آنجا بودم که بمب گذاری کردند. تکه های بدن شهدا روی ما پاشید. در رکعت دوم نماز عصر، جنگنده های عراقی آمدند. ضد هوایی ها شروع کردند به آتش. هیچکس تکان نخورد. امام جمعه مقام معظم رهبری بودند که همان شب حضرت امام (ره) از ایشان و مردم و آن نماز جمعه تقدیر کردند.
حضرت امیر چقدر در نهج البلاغه از مردم عصرش گلایه و شکایت می کند. تابستان به بهانه گرما و در زمستان به بهانه سرما از جهاد می گریختند اما نوجوانان ما دست در شناسنامه شان می بردند تا بتوانند جبهه بروند.
یک برکت مهم دیگر طلوع دوباره حضرت امام بود. اندیشه ها و آرمان های ایشان بار دیگر در متن توجهات قرار گرفت. خیلی ها انگشت حسرت گزیدند که چرا غافل بودند و خیلی ها هوشیار شدند.
برکت دیگر اینکه انقلاب و رخدادهای آن بی واسطه در برابر چشم نسل جوان قرار گرفت؛ نسلی که دشمن و ترفندهایش را ندیده و نمی شناخت، با آنها روبرو شد و عیناً شناخت پیدا کرد. بصیرت مردم بخصوص جوانها رشد پرشتابی یافت.
در عرصه ادبیات سیاسی می بینیم تا اتفاقی می افتاد به طرق مختلف و با قالبهای گوناگون تفسیر و تحلیلش منتشر می شد. مثلاً خیلی وقت ها به صورت شعر در پیامک ها.
* به عنوان سوال آخر بفرمایید نقش مقام معظم رهبری را در مدیریت اوضاع و مهار فتنه چگونه ارزیابی می کنید؟
** باید بگویم نگاه و مدیریت معظم له در این جریان حقیقتاً و دقیقاً علی وار بود. وقتی سخن می گفت، گویی حضرت امیر بر منبر ایستاده و خطبه می خواند. وقتی تحلیل می کرد تمام ریزه کاری ها را چون تابلویی در برابر چشم مردم قرار می داد. ایشان در این جریان پیش بینی های خیلی دقیقی داشتند. علی رغم همه فشارها از اصول به هیچ عنوان عقب نشینی نکردند. در عین حال که اوضاع فتنه آمیز را مدیریت کردند، منحرفین را به راه صلاح دعوت می کردند. دشمن خیلی سعی داشت این فتنه را بحرانی برای جمهوری اسلامی معرفی کند، اما ایشان با صلابت این موضوع را رد کرد.
وقتی جنگ شد شما می دانید ارتش در حال احیا بود، سپاه داشت جان می گرفت، چند کودتا، درگیری در مناطق مختلف، حتی جای مهمات خودمان را نمی دانستیم کجاست. در این وضع حضرت امام (ره) فرمود چیزی نشده! دیوانه ای آمده و سنگی انداخته و فرار کرده است!
مقام معظم رهبری هم در برابر فتنه همین مشی را داشتند. اسناد منتشر شده از سوی خودشان نشان می دهد، نه فتنه گران داخلی و نه اربابان خارجی شان تصور نمی کردند ایشان اینچنین با صلابت و هوشمندی برخورد کنند. اینجاست که فرموده اند؛ از ذات مومن بپرهیز که او با نور الهی نگاه می کند.
در پایان باید بگویم، این هم یکی دیگر از برکات فتنه اخیر بود که همگان با دل و جان فهمیدند؛ خامنه ای خمینی دیگر است.