بصیرت: ردپای همــدستان کـودتاگران شکستخورده در ستاد ضدکودتا حتی در اغتشاشطلبیهای سال گذشته نیز دیده شد؛ آیا این بار آنها به معنای مردمی بودن نظام که مستحکمترین مدافع در برابر اقدامات براندازانه است، پی بردهاند؟
اشاره:
از روزهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی و شکلگیری جمهوری اسلامی، ابرقدرتها و به ویژه امریکا در پی نفوذ و تضعیف این نظام نوپا برای تأمین منافع نامشروع خویش برآمدند. سرویسهای جاسوسی بیگانه با ابزارهایی نظیر تأسیس حزب و گروه، یا حمایت از احزاب و سازمانهای موجود و یا با نفوذ در دولت موقت و جاسوسی از طریق سفارتخانهها، دامن زدن به تنشهای مذهبی و قومی، تجزیه طلبی و براندازی مسلحانه، ترور رهبران، شورش و آشوب، تلاش گستردهای نمودند تا طعم شیرین پیروزی را در کام ملت تلخ نمایند. کودتا یکی از راههای نیازموده پیش رو برای براندازی بود. معمولاً سالهای آغازین شکلگیری کامل نهادهای جدید، بهترین هنگام برای اقدام به کودتا محسوب میشود.
* کودتای «نقاب» مشهور به نوژه
در بهار سال 1358، سرهنگ دوم بازنشسته ژاندارمری «محمدباقر بنیعامری» از همکاران فعال و نزدیک ارتشبد سابق «غلامعلی اویسی» درصدد برآمد تا از مواضع غرب (ناتو و آمریکا) نسبت به ایران اطلاع یابد و براساس آن، میزان موفقیت تدارک یک توطئه را علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ارزیابی کند. این تماس بلافاصله به نزدیکی «بنیعامری» با هواداران «بختیار» از طریق یکی از عوامل فعال «شاپور بختیار» در ایران به نام «ابوالقاسم خادم» (عضو «حزب ایران» و از دوستان فعال «بختیار» و از بزرگ مالکین گنبد) انجامید.
پس از سفر «بنیعامری» به پاریس در اسفند ماه 1358 و ارائه گزارش از پیشرفت کار به «بختیار» که به «تصویب اولویت کودتا» در مقایسه با حمله نظامی عراق به ایران انجامید، سازمان نقاب که به منظور مطالعه و زمینهسازی کودتا تشکیل شده بود، دستخوش تغییر و تحول متناسب با کودتا گردید. ساختار جدید مرکب بود از: 1- شاخه نظامی تحت ریاست «بنیعامری»...2- شاخه سیاسی تحت ریاست «قادسی»...3- شاخه پشتیبانی تحت ریاست «قربانی فر».
روز سهشنبه دوم اردیبهشت 1359 دو وانت بار حامل سلاحهای سبک و نیمه سنگین که زیر یک لایه کاه مخفی شده بود، وارد منزل «ابوالقاسم خادم» شد و محموله آنها در زیرزمین خانه مخفی گردید. پنج اردیبهشت حمله نظامی امریکا به ایران برای آزادسازی گروگانهایش با وقوع حادثه طبس شکست خورد و فردای این شکست، خادم که به یکی از اعضای حزب توده اعتماد داشت، سخنانی درباره برنامه آینده گفت که توسط این فرد به حزب توده اطلاعات منتقل گردید و توسط آنها به افراد مورد اعتمادشان در دفتر بنیصدر منتقل گردید که منجر به دستگیری خادم در 8 اردیبهشت میشود.
همزمان با تجاوز طبس، «سیا» از طریق «شاپور بختیار» در تدارک طرح کودتای «نوژه» بود. تجاوز نظامی طبس و کودتای نوژه دو حلقه یک زنجیر واحد بود که باید براندازی نظام جمهوری اسلامی را به ثمر میرساند. اما پس از واقعه طبس و شکست پروژه اول، «بختیار» تحت فشار امریکا و انگلیس به سازماندهی اجزای کودتا برای مقابله همه جانبه با نظام جمهوری اسلامی شتاب بخشید. شاخه تدارکات که وظیفه تهیه پول، اسلحه، خانه، ماشین و دیگر لوازم مورد نیاز برای انجام یک کودتای موفق را به عهده داشت، تحت مسئولیت «منوچهر قربانی فر» فعال میگردد. پول در وهله اول از جانب کشورهای امریکا، انگلیس و عراق در اختیار ستاد کودتا مستقر در پاریس نهاده میشد و از آن طریق به داخل کشور سرازیر میگشت. به طوری که در مدت کمتر از یک هفته، قریب به 100 میلیون تومان ارسال گشت و قایقی حامل 2.5 تن اسلحه در نزدیکی سواحل بوشهر، آماده تحویل به «منوچهر قربانی فر» که از شرکای شرکت کشتیرانی حمل و نقل «استارلاین» بود، میگردد.
در شب کودتا (18/4/59) بیش از 200 نفر از کودتاگران از جمله «قربانی فر» در منزل فردی به نام «نور» که در حوالی جام جم واقع بود، با لباس نظامی و با بازوبندهایی منقوش به شیروخورشید اجتماع کرده بودند تا با دریافت علائم موفقیت کودتا، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران را تصرف کنند. ولی در همان ساعات اولیه توسط تلفن به آنان اطلاع داده میشود که عملیات منتفی است در گروههای دو سه نفره پراکنده شوید. آغاز کودتا از پایگاه هوایی شهید نوژه همدان برنامهریزی شده بود و به همین دلیل پس از کشف و سرکوب به «کودتای نوژه» شهرت یافت.
ری شهری، رئیس وقت دادگاه انقلاب اسلامی ارتش معتقد است پیش از آغاز این کودتا سرنخ هایی از یک توطئه براندازی به رهبری شخصی به نام نبی عامری، در اختیار دستگاه های اطلاعاتی کشور بوده است اما به دلیل نوپا بودن این دستگاه ها و نفوذ کودتاگران در اداره دوم ارتش پیگیریها به جایی نمی رسد، بدین ترتیب تا 48 ساعت پیش از شروع عملیات کودتا، هیچیک از مسئولان نظام از ماجرا خبر نداشتند.
به هرحال نقطه روشن کشف کودتا اطلاعاتی بود که توسط یک خلبان نیروی هوایی، صبح روز چهارشنبه 18/4/59 به توصیه مادرش در اختیار آیت الله خامنه ای قرار گرفت. چند ساعت پس از افشای کودتا یکی از درجه داران تیپ ویژه نوهد نیز به کمیته مستقر در اداره دوم ستاد مشترک مراجعه می کند و بخشی از طرح عملیاتی کودتا را در اختیار کمیته فوق قرار میدهد و عملیات ضدکودتا از همین جا آغاز می شود.
نکتــه جـــالب اینجاست که نه تنها با دستگیری خادم، کودتا افشا نمیگردد، بلکـه پس از لو رفتن کودتا نیز به سرعت کودتــاگـــران از آن مطلع گشته و از آنها خواسته میشود که پراکنده شوند. به گفته «بنیعامری» کل افراد دخیل در عملیات کودتای نوژه در داخل کشور و در شهرهای مختلف روی هم رفته در حدود 100 نفر نظامی و غیرنظامی بود. اما بر اساس اطلاعات موجود در مجموع و علیرغم قلع و قمع شدید عوامل کودتا، تنها حدود یک چهارم رهبران و یک سوم عوامل آن دستگیر شدند که این بیشک مرهون اطلاع عوامل اصلی کودتا از لو رفتن برنامهشان است. عدم اعلام کودتا پس از دستگیری خادم و اعلام لو رفتن کودتا ممکن نیست، مگر آنکه گروهی در داخل نهادهای اطلاعاتی نظام با آنها هماهنگ بوده باشند، درست در زمانی که اختیار کامل دسترسی به اطلاعات نیروی هوایی ارتش، در اختیار مسعود کشمیری است.
* ستاد خنثی سازی کودتا
پس از جمع آوری اطلاعات لازم برای مقابله با کودتاگران و دستگیری عوامل کودتا ستادی به نام «ستاد خنثیسازی کودتا» تشکیل شد که اعضای این ستاد مرکب از نمایندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، کمیته انقلاب، کمیته اداره دوم ارتش، اطلاعات، ارشاد و انجمن اسلامی نیروی هوایی و گروه ضربت مهدیه قصر فیروزه بودند.
به همین منظور در اداره دوم ارتش برای خنثی سازی کودتا و جلوگیری از فرار عناصر اصلی و هر گونه اقدام از جانب آنها ، گروه ویژهای مرکب از آقایان تیمسار دادبین ، سروان شهرام فر و سروان نوری تشکیل شد تا پس از اعزام به پایگاه هوایی نوژه ، با همکاری نیروهایی که از قبل در آنجا مستقر بودند ، به دستگیری و مقابله با کودتاگران اقدام نمایند.
همچنین در اداره دوم ارتش، مرکز فعالیتهای ضد کودتا تحت نظارت محمد رضوی شکل گرفت که مستقیماً با مسئولان ارشد نظام در تماس بود و هر گونه اقدامات مرکز در هماهنگی با آنها صورت میگرفت.
عصر روز 18/4/59 تیم های عملیاتی برای خنثی سازی کودتا و دستگیری کودتاگران وارد عمل شدند، پارک لاله در تهران، پایگاه نوژه و جاده منتهی به آن در همدان تحت کنترل نیروهای عملیاتی قرار گرفت و پس از محاصره پایگاه نوژه، نیروها وارد عمل شدند و کودتاگران دستگیر شدند. با این حال سران اصلی کودتا و رؤسای سه شاخه آن موفق شدند از کشور فرار کنند.
احکام بازداشت متهمین به دخالت در توطئه کودتا توسط دادگاه انقلاب اسلامی ارتش صادر شد و همه عوامل و رهبران کودتا از جمله سرهنگ زادنادری، هادی ایزدی، ایرج خلف بیگی، تیمسار محققی، ستوان ناصر رکنی، سرهنگ داریوش جلالی، استوار عبدالعلی سلامت، استوار غلامحسین قایقور، سرهنگ رحمت الله خلیفه، سرگرد کوروش آذرتاش و ... در دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شدند. همچنین تعداد 114 نفر از کودتاچیان به مجازاتهایی از حبس ابد تا 10 ماه حبس محکوم شدند.
ماجرای کودتای نوژه تا به حال در کتب و رسانهها به دفعات بررسی شده است. اما آنچه مغفول مانده این است که بنیعامری، رهبر این کودتا اگرچه دستگیر شد، اما توسط مسعود کشمیری فراری داده میشود. حضور چهرههایی همچون جواد قدیری و مسعود کشمیری که بعدها جنایتهایشان در انفجار 6 تیر و 8 شهریور 1360 آشکار میشود، ضرورت بررسی کمیته مستقر در اداره دوم ارتش را متذکر میگردد.
* کمیته اداره دوم ارتش
شب 22 بهمن 1357، جمال میرشکرایی که اسلحهای از پادگان عشرت آباد به دست آورده بود، به همراه دو نفر دیگر به منزل یکی از روحانیون مشهور که مقابل ستاد ارتش قرار داشته، رفته و به همراه دختر وی که همسر علیرضا تدین و خود از اعضای سازمان منافقین بوده است ، از پشت بام به سمت ستاد ارتش تیراندازی میکند. با توجه به فضای عمومی شهر و خبر سقوط رژیم شاه، به زودی ستاد ارتش نیز سقوط کرده و آنها بلافاصله وارد اداره دوم (مرکز اطلاعات طبقه بندی شده پرسنلی، نظامی، سیاسی، جاسوسی کل ارتش) میشوند.
در همان شب اول با صباغیان تماس گرفته و پس از برخی هماهنگیها، یک کامیون اسلحه از اداره دوم به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حمل میگردد. آنگونه که بعدها برخی از این افراد اقرار نمودند، این پروسه با محوریت موسی خیابانی رخ میدهد.
همان شب فردی به نام باقر ذاکر از کادر منافقین که بعدها بازداشت شد، به جمع آنها اضافه شده و با استفاده از ابزار صنعتی، یک صندوق رمز مخصوص باز شده و اسناد آن خارج میگردد.
میرشکرایی همچنین به فردی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب تماس میگیرد و از او میخواهد که به سازمان اطلاع دهد که چنانچه سندی لازم دارند، به ساختمان بیایند. فردای آن روز حسن منتظرالقائم، علی اژئیان، محمد کاظم پیرو رضوی و مرتضی الویری از سوی کمیته به ساختمان اداره دوم مراجعه و آن را از میرشکرایی تحویل گرفته و کمیته رکن 2 را تشکیل میدهند. جالب است که علیرغم علنی بودن هواداری میرشکرایی از سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و تحویل اسلحههای آن اداره به منافقین، از نامبرده نیز جهت همکاری دعوت به عمل میآید.
مسئولیت کمیته اداره دوم بر عهده محمد کاظم پیرو رضوی که در آن زمان به «محمد رضوی» مشهور بوده است، قرار داده میشود و به مرور افرادی همچون مسعود کشمیری (عامل انفجار نخستوزیری)، جواد قدیری (عامل انتقال دهنده بمبهای ساخته شده از قسمت فنی سازمان به عوامل اجرایی در انفجارهای 6 و 7 تیر و 8 شهریور)، علیاکبر تهرانی (متهم ردیف دوم پرونده انفجار نخستوزیری)، باقر ذاکر، تقی محمدی، حبیب الله داداشی، بیژن تاجیک، سعید حجاریان، تقی امانپور و ... به جمع آنها افزوده میشوند.
جهت تسلط بر اوضاع اداره دوم، شورایی متشکل از امانپور، اژئیان (خواهرزاده مهندس میثمی) و داداشی به سرپرستی محمد رضوی تشکیل میشود. در همین زمان سرهنگ حاتمی که در پیش از انقلاب عضو فعال ستاد تعدیل شایعات بوده است، رئیس اداره دوم میشود. به گفته علیاکبر تهرانی از اعضای بازداشت شده این شورا، اعضای این شورا مخالف بازداشت کسانی بودهاند که همچون سرلشکر نئبی و سرتیپ فکور بیات و ... موارد زیادی در پرونده داشتهاند و تنها از آنها یک بازجویی شفاهی کرده و آزادشان مینمودهاند.
شب پیروزی انقلاب نیز مستشاران امریکایی که در ستاد مشترک ارتش مشغول هدایت ارتش علیه مردم بودهاند، پس از اعلان تسلیم ارتش، توسط دکتر ابراهیم یزدی به سفارت امریکا انتقال پیدا میکنند. البته وی ادعا میکند که برای این اقدام مجوز امام را داشته است و ماجرا را چنین نقل میکند: «در 22 بهمن 1357، پس از اعلام بیطرفی ارتش، شماری از افسران ارشد، ارکان ستاد کل و همچنین چند نفری از مستشاران امریکایی، از جمله ژنرال گاست در اتاق فرماندهی، در ساختمان ستاد کل ارتش ایران در خیابان شریعتی جلسهای داشتند که ساختمان مورد حمله نیروهای مسلح مردمی قرار میگیرد. با سقوط ستاد و تسلیم محافظین مسلح، ساختمان قرارگاه ستاد کل در محاصره قرار میگیرد ... مقارن نیمه شب افسران محاصره شده، از طریق تلفن با مدرسه رفاه و علوی تماس گرفته و درخواست کمک می کنند. آقای مهندس بازرگان با من تماس گرفته و خواستند که من اقدام کنم... از مدرسه علوی، با تعدادی از نیروهای مسلح مردمی، همراه با آیتالله مهدوی کنی به ساختمان ستاد مشترک رفتیم. قبل از من سرهنگ توکلی خود را به آنجا رسانده بود اما نتوانسته بود کاری انجام دهد. جوانان مسلحی که ستاد را اشغال کرده بودند، حاضر به آزادی افسران ایرانی و امریکایی نشده بودند، با ورود تیم همراه من به ستاد و بعد از گفتوگوی مختصری با این جوانان، آنها حاضر به همکاری شدند. از تلفن طبقه همکف با اتاق فرماندهی تماس گرفته شد. شخصی به نام سپهبد ناصر فیروزمند، که بعداً فهمیدم معاون ستاد بزرگ ارتشتاران است، جواب داد. به او اطلاع داده شد که خطری نیست بیایند بالا. تعداد آنها جمعاً شاید حدود 20-15 نفر بود. حدود ساعت 3 صبح بود که با ماشینهای خودشان، تحت نظر تیم همراه ما، به طرف مدرسه علوی به راه افتادیم. در سر راه، افسران امریکایی و کارمندان همراهشان در سفارت امریکا به آقای ناس، کاردار سفارت و افسران ایرانی در مدرسه علوی تحویل آقای مهدی عراقی داده شدند.»
در کمیته اداره دوم بزودی تقسیم کار میگردد، رضوی و امانپور رابطین جمع با نخستوزیری بودند و با دکتر یزدی و دیگران تماس داشتند. یکی از اقدامات انجام شده توسط آنها این بود که با معرفی چهار نفر به دفتر امور انقلاب در نخست وزیری، چهار حکم با امضای ابـــراهیم حکیمی رئیس دفتر نخست وزیر دولت موقت در تاریخ 9/4/1358 صادر میشود و به هر یک مجوز دسترسی به احکام تا رده به کلی سری در یکی از نیروهای ارتش داده میشود. مسعود کشمیری به شماره حکم«1584 رزدج» برای نیروی هوایی؛ علی اژئیان به شماره حکم «1585 رزدج» برای ستاد مشترک ارتش، سعید حجاریان به شماره حکم «1586 رزدج» برای نیروی دریایی، حبیب الله داداشی به شماره حکم «1587 رزدج» برای نیروی زمینی. آنها از اختیارات ویژهای در رفت و آمد آزادانه به محل بایگانی اسناد طبقهبندی شده برخوردار بوده و به پروندههای به کلی سری آزادانه دسترسی داشتند، مانند پروژه HB یا IBEX مربوط به پروژههای حساس امریکاییها در نیروی هوایی زمان شاه که توسط کشمیری مورد دستبرد واقع شده بود. این دسترسی او به واسطه حکمی بود که از سوی ابراهیم حکیمی، رئیس دفتر نخست وزیر دولت موقت برای دسترسی به اسناد تا رده به کلی سری نیروهای مسلح داده شده بود. از رفتارهای خارج از قاعده این گروه همان زمان گزارشهایی ارائه میشود. مرحوم زوارهای در سال 61 افشا کرد که یک بار در گذشته کشمیری به هنگام انتقال اسناد سری در داخل کیف شخصیاش توسط یکی از افسران نیروی هوایی بازداشت شده بود ولی به دستور باقری فرمانده وقت نیروی هوایی و از نزدیکان بنی صدر، رها میشود. اما تمام این موارد و دیگر گزارش ها نادیده انگاشته میشوند.
به مرور این تیم به کلیه مراکز اطلاعاتی تسلط پیدا میکنند و اطلاعات نیروها و مراکز دیگر در کمیته اداره دوم متمرکز میشود. با تسلط در دادگاه ارتش و در دست داشتن اطلاعات جامع راجع به پرسنل ارتش، قدرت فوقالعادهای پیدا میکنند. تاجایی که در اداره دوم، حاکمیت با کمیته مستقر در آن بوده و در تصفیه ارتش، تعیین صلاحیتها، مأموریتها و ترفیعات دخالــت مستـقیم میکنند.
در این مقطع از دو گروه در کمیته رکن 2 برای گسترش نیروی انسانی بهره گرفته میشود. گروه اول افراد سطح بالای ضداطلاعاتها که دارای نقاط ضعفی بودهاند و گروه دوم بـرادرهای مخلص و مذهبی به نحوی که در کارشان مزاحمتی پدید نیاورند. گروه دوم جهت کسب وجهه در میان مسئولان وقت و حزباللهی معرفی نمودن کل نیروهای کمیته اداره دوم مورد استفاده قرار میگیرند. به عنوان نمونه از گروه اول میتوان به عباس تاجیک (عامل ضد اطلاعات و عضو تعقیب و مراقبت زمان شاه) ، داوود افتخار پور (عامل ضد اطلاعات، عضو شرکت کننده در طرح جوش، عامل ساواک و محافظ پسر شاه در هنگام تمرینهای پروازی) ، ناصر زلفی (عضو شعبه رابطین ضد اطلاعات بین کمیته مشترک، شهربانی، نیروی هوایی و ساواک) و یا رمضان جهانی (عامل ضد اطلاعات و مسئول صندوقهای رمز و بایگانی سری ضداطلاعات مرکزی) اشاره کرد که زیر نظر کشمیری به مدت یکماه بدون کوچکترین دخالت و نظارت پرسنل نیروی هوایی در مرکز ضد اطلاعات نیروی هوایی مستقر بوده و مجاز به هر کاری همچون از بین بردن، خارج کردن و اعمال تغییر در اسناد و مدارک سری بودهاند. یکی از نمونه کارهای آنها خرد کردن سوابق همکاری افتخارپور با ساواک توسط کشمیری بوده است.
یکی از خیانتهای نفوذیها در این کمیته در ماجرای رسیدگی به عاملین کشتار 17 شهریور رخ می نماید که نیاز به پژوهشی جداگانه دارد. اما بخش دیگر که پیشتر به آن اشاره شد، به خوبی در کارنامه رسیدگی به کودتای نوژه آشکار است.
با تشکیل ستاد ضد کودتای نوژه، با نظر رضوی، کشمیری، قدیری، زلفی و ... به آن ستاد میروند. در شب اول کودتا کشمیری برای دستگیری رهبر کودتا میرود اما شایع میکند که بنیعامری از دست او فرار کرده است. یکی از زیر مجموعههای کشمیری مسئول شنود میگردد و تقی محمدی و جواد قدیری مسئول پیاده کردن نوارها و جمع آوری اطلاعات میگردند.
در این مقطع برخی ارتباطات کشمیری با منافقین توسط دو پاسدار شناسایی میشود و به رضوی گزارش میشود، اما رضوی هیچ اقدامی انجام نمیدهد و با پایان کار ستاد ضدکودتا، با تلاش علیاکبر تهرانی پس از موافقت رضوی و خسرو تهرانی وی طی مراحلی ابتدا به دفتر سیستان و بلوچستان نخستوزیری، سپس به دفتر محسن سازگارا و سپس به دفتر خسرو تهرانی (معاونت اطلاعات نخستوزیری) نفوذ داده میشود.
18 تیرماه 1359 کودتای نوژه خنثی شد، اما برخی از عوامل آن همچنان به حیات سیاسی خود ادامه دادند. برخی همچون مسعود کشمیری و جواد قدیری در سال 1360 پس از ورود سازمان منافقین به فاز مسلحانه، پس از آنکه عامل بمبگذاری گردیدند از عرصه سیاسی حذف گردیدند، برخی همچون «منوچهر قربانی فر» در ماجرای مک فارلین در سال 1365 مرگ سیاسی یافت، هرچند در سال 1385 شایعه کسالت و... رهبر معظم انقلاب را به مایکل لدین داد. اما برخی از کسانی که در ستادضدکودتای نوژه همراه کودتاگران شده بودند، 19 سال بعد در 18 تیر 1378 نیز همچنان قصد براندازی در سر داشتند. آنها فراموش کرده بودند که اگرچه کودتای امریکایی نوژه در تاریخ 18 تیر ماه 1359 خنثی شد. اما «سیا» و «اینتلیجنس سرویس» از این شکست درس نگرفته بودند و به تلاشهای خود برای اجرای طرحهای براندازی دیگر ادامه دادند و در فاصله شکست «کودتای نوژه» تا «کودتای قطبزاده ـ شریعتمداری» (فروردین 1361)، یعنی در طول یک و نیم سال، سه توطئه کودتایی دیگر نیز به اجرا در آوردند که به سرنوشت «نوژه» دچار شد و سرانجام«بنیاد هریتج» اعلام داشت: «انقلاب ایران خود را مستحکم کرده و مخالفین خود را در هم کوبیده تا حدی که یک انقلاب یا کودتا در آینده نزدیک غیرممکن است.»
ردپای همــدستان کـودتاگران شکستخورده در ستاد ضدکودتا حتی در اغتشاشطلبیهای سال گذشته نیز دیده شد؛ آیا این بار آنها به معنای مردمی بودن نظام که مستحکمترین مدافع در برابر اقدامات براندازانه است، پی بردهاند؟