روزنامههای صبح امروز ایران در سرمقالههای خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداختهاند که برخی از آنها در زیر میآید.جام جم: پیامهای راهبردی یک نشست«پیامهای راهبردی یک نشست»عنوان سرمقالهی روزنامهی جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛اقدام بیسابقه تشکیل سلسله نشستهای «اندیشههای راهبردی» که اولین نشست آن با موضوع «الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت» برگزار شد را از زوایای مختلف میتوان مورد بررسی قرار داد.از حیث موضوع آن که در اهمیتش همین بس که رهبر انقلاب فرمودند: «این الگو سندی بالادستی برای همه اسناد برنامهای و چشماندازی خواهد بود.»از حیث اهداف این سلسله نشستها «درگیر شدن متفکران و اندیشهورزان با مسائل اساسی و کلان» و «فرهنگ و گفتمانسازی درخصوص مسائل کلان در میان نخبگان و سپس در سطح عمومی جامعه» و «تعیین مسیر و نوعی ریلگذاری برای آینده کشور» به عنوان 3 هدف اساسی این نشستها ذکر شد.از منظر برخی نکات بسیار مهم که به اجمال مطرح شد و باید به تفصیل به آنها پرداخته شود. مثلا درباره حکومت از دیدگاه اسلام، رهبر انقلاب فرمودند: «صلاحیتهای فردی در اسلام به گونهای مهم است که هرکس میخواهد مسوولیت و مدیریت بپذیرد، باید صلاحیتهای لازم را در خود به وجود آورد وگرنه با پذیرش مسوولیت، عمل نامشروعی انجام داده است» یا «در اسلام، کسی که اهل استعلا و برتریطلبی است یا همه چیز را برای خود میخواهد، حق ندارد قدرت را قبول کند و مردم نیز حق ندارند چنین شخصی را انتخاب کنند.»و جهات دیگری که میتواند مورد توجه قرار گیرد؛ اما این نوشتار درصدد است صرف نظر از محتوای این نشست، برخی پیامهایی، که اصل برگزاری این نشستها در درون خود دارد، مورد توجه قرار دهد.اولین پیامی که برگزاری سلسله نشستهای اندیشههای راهبردی دارد، این است که بهرغم تلاش بیگانگان، موضوعآفرینیهای پیدرپی که از جمله اهدافش سرگرم کردن نظام جمهوری اسلامی ایران است، به هدف خود دست نیافته و نظام اسلامی ورای مسائل و بعضا بحرانهای پیچیده و روزمره، از مسائل کلان و راهبردی نیز غفلت نکرده و موضوعاتی از این دست را هم به صورت جدی و در عالیترین سطوح در دستور کار خود دارد.پیام دیگر این نشستها آن است که در این موضوع نیز مانند بسیاری حرکتهای مهم دیگر، رهبری نظام آغازکننده و پایهگذار آن بودهاند. نکتهای که از «بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری» حکایت میکند و اینها از جمله شرایط و صفات رهبر است که در اصل یکصد و نهم قانون اساسی تصریح شده است. مسیر رو به صعود و بلوغ روزافزون نظام، پیام سوم این سلسله نشستهاست. جمهوری اسلامی ایران پس از دوران دفاع مقدس، برنامههای 5 ساله توسعه را آغاز کرد و پس از اجرای تقریبا 3 برنامه، تجربه تدوین سند چشمانداز 20 ساله را پشت سر گذاشت و اکنون در این نشست مقدمات تدوین سند «الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت» آغاز شد؛ سندی که فرادست همه برنامهها و حتی چشمانداز خواهد بود و این یعنی توجه به افقهای دوردست؛ توجهی که بلندنگری، شرح صدر و روشنفکری واقعی لازمه آن است. این ویژگیها را بوضوح از این جمله مقام معظم رهبری میتوان برداشت کرد. «استفاده از 2 مفهوم اسلامی و ایرانی به هیچ وجه به معنای استفاده نکردن از دستاوردهای دیگران و تجارب صحیح آنها نیست و ما در این راه با چشمان باز و انتخابگر از هر علم و معرفت درست استفاده میکنیم.»مجموع این پیامها، نهتنها نویدبخش آیندهای روشن و ایرانی پیشرفته است که نسلهای آینده این مرز و بوم با افتخار و سربلندی آن را تجربه خواهند کرد؛ بلکه شکلگیری تمدن نوین اسلامی را هم برای همه مسلمانان و حتی بشریت به ارمغان خواهد آورد.در روایتی از امام معصوم این مضمون آمده که در «امور اخروی چنان باش که گویی فردا خواهی مرد و در امور دنیا چنان باش که گویی زندگی ابدی داری.» برداشتهای گوناگونی از این روایت میتوان ارائه کرد؛ ولی شاید برنامهریزیهای بلندمدت و اتقان در آنها از جمله برداشتهای مهمی باشد که از بخش دوم این روایت میتوان داشت و این سلسله نشستها از جمله مصادیق توجه به این آموزه ارزشمند اسلامی استکیهان:خرمای ژنو !«خرمای ژنو!»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛1- «برای چه به ژنو می رویم»؟ و «قرار است در مذاکره با کشورهای 1+5 چه روی میز بگذاریم و چه سوغاتی برای مردم کشورمان بیاوریم»؟ این پرسش ها و پرسش های مشابه دیگری از این دست، اگر در گذشته ای نه چندان دور و مخصوصاً قبل از ترور دانشمندان هسته ای ایران، پاسخ- با عرض پوزش از مسئولان هسته ای کشورمان- نیم بندی داشت، امروزه آن پاسخ نیم بند نیز وجود ندارد و حضور تیم مذاکره کننده جمهوری اسلامی ایران در نشست ژنو که قرار است روز سه شنبه 16آذرماه 89-7 دسامبر 2010- در پایتخت سوئیس برگزار شود، عبث و بی نتیجه به نظر می رسد.ممکن است مسئولان محترم کشورمان به این توضیح اشاره کنند که جمهوری اسلامی ایران از مدتها قبل رسماً اعلام کرده است موضوع نشست ژنو «هسته ای» نیست، بلکه موضوع نشست، گفت وگو با 1+5 درباره بسته پیشنهادی ایران است و مسئله هسته ای در اجلاس ژنو، تنها در محدوده بسته یاد شده قابل طرح خواهد بود. این توضیح اگرچه برخاسته از حضور عزتمندانه ایران اسلامی در چالش هسته ای است ولی از سوی دیگر خانم «اشتون» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا که ریاست تیم کشورهای 1+5 را نیز برعهده دارد، بارها اعلام کرده است که چالش اصلی 1+5 با ایران، چالش هسته ای است و نشست روز سه شنبه ژنو از این قاعده مستثنا نیست. بنابراین، در هر دو حالت - چه براساس نظر تیم هسته ای کشورمان و چه مطابق نظر خانم اشتون- برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران، «تمام و یا بخشی» از دستور کار نشست ژنو خواهد بود و یادداشت پیش روی با این نگاه نوشته شده است.2- به این اظهارنظر که درباره ترور دانشمندان هسته ای ایران و علت و انگیزه آن مطرح شده است، توجه کنید؛«از آنجا که کشورهای جهان اشتیاق و تمایل چندانی به بمباران تاسیسات اتمی ایران ندارند و بسیار بعید است که ایالات متحده آمریکا نیز به چنین اقدامی دست بزند، کشورهای خارجی ناچارند با بهره گیری از شیوه های غیرجنگی به هدف خود که جلوگیری از اتمی شدن ایران است، برسند. تحریم های اقتصادی فزاینده نیز با همین هدف انجام گرفته است. ترور شهریاری و عباسی راهکار دیگری برای این منظور است تا از طریق آسیب زدن به دست اندرکاران فعالیت هسته ای جمهوری اسلامی و دستگاهها و تاسیسات اتمی آن، لزوم حمله نظامی را منتفی کرده و از این طریق به اهداف برسند.»در این دیدگاه با صراحت اعلام شده است که حمله نظامی به تأسیسات هسته ای جمهوری اسلامی ایران از سوی آمریکا و متحدانش، ناممکن است و از سوی دیگر «تحریم های اقتصادی فزاینده» نیز تاکنون کارآمد نبوده و مانع از ادامه فعالیت هسته ای ایران نشده است، بنابراین چاره کار، آسیب زدن به دست اندرکاران هسته ای جمهوری اسلامی ایران- بخوانید ترور دانشمندان- و در صورت امکان، اقدامات تخریبی در تاسیسات و ماشین های هسته ای این کشور است.این نظریه درباره انگیزه و علت اصلی ترور دانشمندان هسته ای کشورمان با آنچه مسئولان جمهوری اسلامی ایران براساس شواهد و قرائن موجود و برخی از اسناد به آن رسیده اند، همخوانی فراوانی دارد، بنابراین طبیعی است که تصور کنید، این اظهارنظر از سوی یکی از مسئولان اطلاعاتی کشورمان و یا صاحب نظران تیزبین داخلی مطرح شده است. اما؛ اشتباه می کنید و شاید تعجب کنید اگر بشنوید که تحلیل- بخوانید خبر- مورد اشاره، دیدگاه و نظر- بخوانید اعتراف- رژیم صهیونیستی است که روز چهارشنبه 10 آذرماه- اول دسامبر 2010- روی خروجی سایت رسمی وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی آمده است. به بیان دیگر، اسرائیل بدون کمترین پرده پوشی اعلام می کند ترور دانشمندان هسته ای ایران کار کشورهایی است که خواستار توقف فعالیت هسته ای جمهوری اسلامی ایران هستند و به علت ناممکن بودن حمله نظامی و از سوی دیگر در پی بی اثر بودن تحریم های اقتصادی به این راه کار رسیده اند!شاید، این سؤال پیش کشیده شود که چرا وزارت خارجه رژیم صهیونیستی با صراحت و به گونه ای کاملاً رسمی از نقش خود و کشورهای مخالف برنامه هسته ای ایران، یاد می کند؟ پاسخ این سؤال دشوار نیست، زیرا، هدف اصلی از ترور دانشمندان هسته ای کشورمان، ارسال این پیام است که اگر حمله نظامی ناممکن باشد- که هست- و اگر تحریم های اقتصادی بی اثر بوده اند- که بوده اند- ترور دانشمندان و عملیات تخریبی در تاسیسات هسته ای ایران نیز در دستور کار قرار دارد. بدیهی است که در صورت انتساب ترورها به گروهک های مفلوکی مانند منافقین و سلطنت طلب ها و بهایی ها- اگرچه این گروه ها می توانند عامل میدانی ترور باشند- این جنایت تنها در حد و اندازه یک اقدام تروریستی داخلی تفسیر و ارزیابی می شود و حال آن که مقصود اصلی از ترورها، ارسال پیام یاد شده است.3- اکنون جای پاسخ به این پرسش جدی و منطقی است که تیم مذاکره کننده هسته ای جمهوری اسلامی ایران در ژنو دنبال چه می گردد؟ و براساس کدام توضیح قابل قبولی قرار است در این نشست شرکت کرده و با قاتلان دانشمندان هسته ای کشورمان دور یک میز به مذاکره بنشیند؟!گفتنی است در عرف شناخته شده بین المللی و روال تعریف شده سیاست خارجی، مذاکره بین دو یا چند کشور که درباره موضوعی اختلاف نظر و یا حالت تخاصمی دارند، با دو هدف انجام می پذیرد و هیچ مذاکره ای را نمی توان آدرس داد که بیرون از این دو بستر صورت گرفته باشد.الف: کشف انگیزه طرف مقابل از مخالفت با موضوع و پی بردن به علت اصرار طرف دیگر.ب: یافتن راه حل و رسیدن به یک توافق دو یا چندجانبه. این نوع از مذاکرات در حالی است که طرفین مذاکره، موضوع مورد اختلاف را از هر دو سو قابل تعدیل و رسیدن به یک نتیجه مرضی الطرفین بدانند. و اما، در آغاز چالش هسته ای کشورمان، طرف مقابل ادعا می کرد که نگران انحراف فعالیت هسته ای ایران از حالت صلح آمیز به تولید سلاح اتمی- DIVERSION- است. در پی این ادعا از اکتبر 2003- پائیز 82- تمامی فعالیت هسته ای جمهوری اسلامی ایران به حالت تعلیق درآمد و بازرسان آژانس علاوه بر بازرسی های تعریف شده در مفاد NPT و پادمان های مربوطه، اجازه یافتند براساس پروتکل الحاقی- که ایران به طور داوطلبانه و موقت آن را پذیرفته بود- تمامی تاسیسات هسته ای کشورمان را به طور سرزده- از هر مکان در هر زمان- مورد بازرسی قرار دهند و چنین نیز کردند و بعد از چند سال وقت کشی و فرصت سوزی عمدی نهایتا در اجلاس پاریس- نوامبر 2004- و در پی توافق ایران با تروئیکای اروپایی- انگلیس، فرانسه و آلمان- قرار شد، ایران ظرف 3 ماه تضمین های عینی- OBJECTIVE GUARANTEAS- خود را مبنی بر این که در پی تولید سلاح هسته ای نیست ارائه دهد و طرف مقابل نیز تضمین های محکم- FIRM GUARANTEAS- بدهد که مفاد NPT و پادمان های مربوطه- از جمله تبادل دانش فنی و تجهیزات برای فعالیت صلح آمیز هسته ای- در مورد ایران اسلامی به اجرا درآید. اما یک ماه بعد- دسامبر 2004- در نشست کارگروه هسته ای طرفین در لندن، طرف مقابل با صراحت اعلام کرد که قابل قبول ترین تضمین عینی از جانب ایران، آن است که فعالیت هسته ای خود را به طور کامل متوقف کرده و از ادامه آن دست بکشد! در پی این نشست بود که جمهوری اسلامی ایران، کلیه فعالیت های هسته ای تعلیق شده خود را به تدریج ازسر گرفت و...نه فقط در اجلاس لندن، بلکه پس از آن نیز- تاکنون- طرف مقابل که به جای تروئیکای اروپایی به 1+5 تبدیل شده بود، از هیچ تلاش غیرقانونی و بهره گیری از هیچ اقدام زورگویانه و باج خواهانه برای متوقف کردن فعالیت صلح آمیز هسته ای کشورمان دریغ نکرده است که ارسال پرونده به شورای امنیت سازمان ملل و صدور چند قطعنامه- و اخیرا قطعنامه 1929- و تحریم اقتصادی و... از جمله آنها بوده است.اکنون باید پرسید مذاکره با حریفی که پیشاپیش، هدف اصلی و نهایی خود از مذاکره را توقف کامل فعالیت هسته ای جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده و به اعتراف- تلویحی نزدیک به تصریح- برای رسیدن به این مقصود از ترور دانشمندان هسته ای کشورمان نیز امتناع نکرده و نمی کند، با چه انگیزه و برای رسیدن به کدام «توافق»! صورت می پذیرد.نوع دوم مذاکره- بند ب- نیز با توجه به آنچه درباره بند الف آمده است اساساً مفهوم و معنایی ندارد. چرا که در حالت دوم، طرفین مذاکره ابتدا روی یک یا چند نقطه مشترک به عنوان «کف مذاکرات» توافق می کنند و سپس می کوشند در جریان مذاکره با چانه زنی و حک و تعدیل نظرات به نقطه مشترکی به عنوان «توافق نهایی» برسند. بنابراین در حالی که طرف مقابل نقطه شروع و پایان مذاکره را توقف کامل فعالیت هسته ای کشورمان می داند، تیم محترم مذاکره کننده جمهوری اسلامی ایران قرار است در ژنو روی کدام نقطه تمرکز کرده و برای رسیدن به چه توافقی، چانه زنی کند؟!4- مطابق اساسنامه آژانس، تمامی اطلاعاتی که بازرسان آژانس در بازرسی های خود از تاسیسات هسته ای کشور عضو NPT به دست می آورند محرمانه تلقی می شود و افشای آن غیرقانونی و در مواردی می تواند درخواست خروج کشور عضو از معاهده NPT را در پی داشته باشد و مطابق اساسنامه، گزارش مدیرکل به شورای حکام تنها در دو محور قابلیت تنظیم و ارائه دارد.اول؛ آن که آیا کشور عضو به بازرسان اجازه دسترسی به تاسیسات هسته ای با هدف «راستی آزمایی» داده است یا نه.دوم؛ در صورت دسترسی و انجام بازرسی ها آیا کشور عضو در فعالیت هسته ای خود از حالت صلح آمیز به تولید سلاح اتمی انحراف پیدا کرده است یا نه.و اما، به عنوان نمونه آقای آمانو- مدیرکل آژانس- در گزارش های خود که برخی از آنها قبل از ارائه به شورای حکام، در رسانه های غربی منتشر شده است، شرح نسبتاً مفصلی از جزئیات تأسیسات هسته ای ایران را ذکر کرده است. چند آبشار سانتریفیوژ نصب شده! چه تعداد از آنها با تزریق گاز در حال فعالیت هستند! و... در ضمیمه قطعنامه های 1737 و 1747 شورای امنیت سازمان ملل، نام تعدادی از افراد دست اندرکار تأسیسات هسته ای کشورمان از جمله دکتر عباسی، آورده شده است. نام شهید شهریاری نیز در تحریم های یکجانبه سنای آمریکا آمده بود و دهها جزئیات غیرضروری دیگر که انتشار آن مطابق اساسنامه آژانس منع قانونی دارد و...5- حالا تصور کنید تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان با نمایندگان 1+5 در ژنو دور میز مذاکره نشسته اند. طرف مقابل از ابتدا، حرف آخر خود را زده است؛ «توقف کامل فعالیت هسته ای جمهوری اسلامی ایران »!... و برای رسیدن به این مقصود از تمامی اهرمهای ممکن نیز استفاده کرده است. تحریم های اقتصادی، قطعنامه های شورای امنیت، فتنه 88، ترور دانشمندان هسته ای و... خب! حالا تیم مذاکره کننده ما، قرار است چه بگوید؟ و اساساً چه نقطه مشترکی بین طرفین مذاکره وجود دارد که به عنوان «کف مذاکرات»! انتخاب شود؟! و چه تفاهمی در میان است که به عنوان «توافق نهایی»! مورد تایید قرار گیرد؟!و بالاخره، انتظار آن است امروز که بارها قدرتمندتر از روزهای آغاز چالش هستیم، مذاکره با 1+5 را که از ابتدا نیز بیرون از بستر قانونی بوده است، ترک کنیم و به جای حضور در ژنو، خرمای ختم مذاکره را پخش کرده و یقین داشته باشیم که به قول حضرت امام(ره) آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.جمهوری اسلامی:آنچه البته به جائی نرسد تعطیلی است! «آنچه البته به جائی نرسد تعطیلی است!»عنوان سرمقاله روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانیدآلودگی هوای تهران و تصمیمات مسئولان اجرائی برای تعطیلی ادارات و مراکز آموزشی و احیاناً بانکها و نهادها و بعضی مؤسسات دیگر و همچنین کاهش ساعات کار ادارات و لغو زنگهای ورزش مدارس، به دلیل تکرار و استمرار موجب پیدایش دغدغههائی شده است که نمیتوان در برابر آنها بی تفاوت بود. راه حلهای قابل پیمودن و راهکارهای عملی روشنی برای حل این مشکل وجود ندارد که قطعاً اگر ارادهای قوی برای پایان دادن به معضل آلودگی هوا وجود داشته باشد میتوان به این هدف رسید. آنچه تاکنون انجام شده، به منزله استفاده از داروهای تسکین دهنده درد بوده و با اینکه درد و درمان هر دو شناخته شده هستند و بیماری لاعلاجی وجود ندارد، هنوز اقدام مؤثری در جهت ریشه کن ساختن این عارضه فلج کننده صورت نگرفته است.با ادامه این روشهای موقت و تسکین دهنده، نه تنها مشکل ریشه کن نخواهد شد، بلکه هرچه زمان بیشتری میگذرد دامنه این مشکل وسیعتر میشود. دیدیم که در همین یکماه اخیر هر روز بر آلودگی هوا افزوده شد و عوارض آن بیشتر دامن مردم و جامعه را گرفت. علاوه بر این، زیانهای ناشی از بکارگیری راه حلهای موقت نیز به عوارض آلودگی هوا اضافه میشوند و خسران را افزایش میدهند. به همین دلیل، همه باید بپذیریم که دوران آزمون و خطا در موضوع چگونگی برخورد با آلودگی هوا گذشته و هیچ راهی غیر از رفتن به سراغ راه حلهای اصولی و ریشهای وجود ندارد.تاکنون، خطر افت تحصیلی در اثر تعطیلیهای مکرر مدارس و دانشگاه ها، وارد شدن لطمه به کار مردم در ادارات، تعویق رسیدگی به پرونده ها، پیدایش اخلال در کار بانکها و بنگاههای اقتصادی و پائین آمدن میزان کارو تلاش در جامعه، زیانهای نمایانی هستند که از توسل به راهکارهای موقت برای مبارزه با آلودگی هوا حاصل شدهاند.دور از انصاف است که فریاد افراد و یا دستگاههای خاصی را مقصر پیش آمدن این وضعیت و وارد آمدن این زیانها بدانیم. واقعیت اینست که هرکسی به هر اندازه که میتوانسته تلاش کرده و همه قصد داشتند و دارند مشکل را حل کنند یا کاهش دهند. با اینحال، این واقعیت را نیز نمیتوان انکار کرد که هنوز کار اصلی شروع نشده و به همین دلیل دغدغهها هر روز بیشتر میشود و انتظار اینست که همزمان با استفاده از داروهای تسکین دهنده و موقت، معالجات اصلی و ریشهای نیز آغاز شود.منتظر آمدن باران و وزیدن باد ماندن نیز دردی را دوا نخواهد کرد. هنوز بشر به جائی نرسیده که بتواند به کمک علم در فعل و انفعالات جوی چنان تأثیری بگذارد که آب و هوای پیرامونی خود را به دلخواه خود تغییر دهد و تنظیم کند. تهران، در زمانی که به عنوان مرکز حکومت انتخاب میشد، نه تنها دچار آلودگی هوا نبود بلکه اصولاً به دلیل برخورداری از آب و هوای خوب مورد نظر قرار گرفت و انتخاب شد. این ما انسانها هستیم که به دلیل ماشینی شدن و استفاده غلط از ابزارهای صنعتی و افراط در استفاده از امکانات آلاینده، هوای تهران را دچار آلودگی کردهایم و البته تعدادی از شهرهای بزرگ کشور نیز با همین عارضه مواجه هستند. بنابر این، حالا که ما زمینیها عامل پدید آمدن این عارضه هستیم، نباید از آسمان انتظار معجزه داشته باشیم، بلکه این خود ما هستیم که باید آستین همت بالا بزنیم و مشکلی را که خود به وجود آوردهایم حل کنیم.این مشکل، راه حلهای ریشهای و اساسی دارد. مسئولان اجرائی نیز با این راه حلها آشنا هستند، فقط باید ارادهای جدی به خرج دهند تا بتوانند بر این معضل غلبه کنند. این راه حلها عبارتند از تقویت ناوگان حمل و نقل عمومی، نهادینه کردن فرهنگ استفاده از وسائل نقلیه عمومی، دور کردن کارخانجات از شهرها، جلوگیری از نابودی درختها و فضای سبز، کنار گذاشتن امکانات دودزا، گسترش پارکها و درختکاری در شهرها و اطراف آنها و محدود ساختن ورود خودرو به بازارهای داخلی.برای عملی شدن این برنامهها، همکاری جدی دستگاهها با همدیگر و هماهنگی رسانه ملی با این اهداف، ضرورت دارد. در شرایطی که تلویزیون هر لحظه مردم را به خریدن خودروهای جدید با تبلیغات پرزرق و برق تشویق میکند و کارخانجات خودروسازی با لطایف الحیل مردم را به دام خرید خودرو میکشانند، نمیتوان امیدی به نهادینه شدن فرهنگ استفاده از وسائل نقلیه عمومی داشت. تا زمانی که گسترش مترو در چنبره دعواهای بیهوده و عدم تأمین بودجه گرفتار است ناوگان حمل و نقل عمومی به نقطه مطلوب نخواهد رسید. تا زمانی که موتورسیکلت جای خود را به دوچرخه ندهد، تهران و شهرهای بزرگ، خیمه بدخیم دود و گازوئیل را بر سر خود خواهند داشت.کارشناسان میگویند آلودگی ناشی از یک موتورسیکلت برابر است با آلودگیهائی که هشت خودروی پراید ایجاد میکنند. با وجود اینهمه خودرو، موتورسیکلت، کارخانه و سایر وسائل آلوده کننده هوا چگونه میتوانیم انتظار داشته باشیم هوای تهران و شهرهای بزرگ سالم شود؟ با اجرای طرح هدفمند کردن یارانهها و آزاد شدن قیمت سوخت نیز این مشکل حل نخواهد شد، زیرا ثروتمندان به اندازهای پول دارند که هوا را با خودروهای خود آلوده کنند.میدانیم که توصیههائی از قبیل محدود ساختن تولید خودرو، موتورسیکلت و سایر وسائل دودزا خوشایند صاحبان صنایع خودروسازی و کارخانجات نیست، کما اینکه توصیه به جلوگیری از پخش آگهیهای بازرگانی مربوط به تبلیغ خرید خودرو نیز خوشایند مسئولان تلویزیون نیست، ولی اگر واقعاً میخواهیم معضل آلودگی هوا را به طور ریشهای حل کنیم باید به این توصیهها عمل نمائیم و به ناخشنودی کسانی که منافع خود را بر سلامت هوا و محیط زیست مردم ترجیح میدهند اعتنا نکنیم. فقط با پیمودن این راه است که میتوانیم معضل آلودگی هوا را برطرف نمائیم ولی با توسل به راهحلهای موقت از قبیل تعطیل کردن ادارات و مراکز آموزشی نه تنها به جائی نخواهیم رسید بلکه خسارتهائی به جامعه وارد خواهیم ساخت. مسئولان باید ابتدا باور کنند که آنچه البته به جائی نرسد تعطیلی است، تا سپس خود را ملزم به عملی ساختن اقدامات ریشهای و اساسی نمایند.رسالت:آغاز راهی نو و مبارک«آغاز راهی نو و مبارک»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛ نخستین نشست نخبگان و برجستگان علمی کشور با حضور مقام معظم رهبری برای بررسی اندیشههای راهبردی مربوط به " الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت و عدالت" چهارشنبه گذشته برگزار شد. این اولین بار است که موضوع مدل پیشرفت کشور مورد بازخوانی علما ودانشمندان ایرانی در یک سطح حکومتی قرار می گیرد . جمهوری اسلامی ایران پس از فراغت از جنگ اولین برنامه توسعه پنجساله را طراحی و تاکنون نیز 4 برنامه توسعه را اجرا کرده است. نظام در اوایل اجرای برنامه چهارم توسعه موفق شد برنامه های خود را در یک افق بیست ساله تحت عنوان برنامه چشم انداز بیست ساله جمهوری اسلامی ببیند. اکنون بحث "الگوی - اسلامی ایرانی پیشرفت و عدالت" میتواند به عنوان یک سند بالادستی برای ترسیم حرکت های آینده کشور و نیز همه اسناد برنامه ای و چشم اندازی مورد استفاده قرار گیرد. پرهیز از استفاده از واژه "توسعه" در این مبحث به دلیل بار معنایی و الزامات خاص آن است. لذا از واژه "پیشرفت" به جای "توسعه " استفاده شده است. ما درنوسازی جامعه ایرانی پس از انقلاب با معمارانی روبرو بوده ایم که مدل پیشرفت خود را در جوامع پیشرفته و یا در حال پیشرفت جستجو می کردند. علی رغم تاکیدات امام خمینی (ره) معمار اصلی جمهوری اسلامی و رهنمودهای مقام معظم رهبری در دستیابی به مدل پیشرفت جمهوری اسلامی نتوانستیم مسیر خود را از مسیر جوامعی که نقد جدی به مبانی پیشرفت آنها داریم جدا کنیم. ما در ساحات سیاست، اقتصاد، علم ، فرهنگ و ... گرفتار کسانی بودیم که صحنه هستی را ساحت خلقت و عرصه هنرنمایی خالق نمیدانستند. ما گرفتار اندیشمندانی بودیم که جهان را صنع خدا نمیدانستند. آنان خداوند را با صد هزار جلوه در خلقت منکر بودند، لذا هستی را بیهوده، مرگ را پایان و مردن را نیستی و پوسیدگی تفسیر میکردند آنان ما را بر سر سفرهای ازعلوم نشاندند که ما از آنان با تعبیرمحترمانه " علم سکولار" و با تعبیر واقعی " علوم لائیک" یاد میکنیم. هم اینان در تفسیر متون دینی - با این پیش فرض که قولی از سوی خداوند متعال وجود ندارد - جهان را به سمتی هدایت کردند که جز کفر والحاد ثمری نداشت. اینان جماعتی بودند که درتفسیر اسرار آفرینش، خلقت را به عنوان فعل خدا منکر بودند ودر تفسیر متون دینی شرح " قول خدا" را قبول نداشتند و آن را به شرح قول بشر فرو کاهیدند! ما اکنون با تولیدی انبوه از علومی روبه رو هستیم که طی سه قرن اخیر از غرب به جهان سرازیر شده و مملو از سمومی است که ما را از کاروان علم حقیقی و مسیری که خدا برای پیشرفت و تکامل انسانها تعیین فرموده دور میکند. اگر طی سه دهه گذشته ما توفیقی در دستیابی به یک نقشه جامع برای پیشرفت و عدالت نداشتیم، علت اصلی و اساسی آن را باید تئوریهایی دانست که هیچ انطباقی با آموزههای دینی و قرآنی ونیز مطالبات انقلابی که در اندازه جهانی ماموریتهای خود را پیگیری میکند، ندارد. اینکه امروز توفیق یافتیم برای دستیابی به این نقشه جامع همت گماریم، یک گام بلند و ستودنی است . اما باید بدانیم همانهایی که در داخل و خارج باعث شدند که ما از این مهم غفلت کنیم بیکار نخواهند نشست.آنها درتدوین چنین نقشهای اخلال خواهندکرد و با سوزنبانی خاص دوباره کارها را به همان ریل گذاری قبلی هدایت خواهند کرد. ما سفر بزرگی در پیش داریم .در این سفر باید فیلسوفان الهی که از سرچشمه وحی سیراب شدهاند ما را از مجهول به معلوم در هستی شناسی موضوعات علوم یاری دهند. ما به فقهایی نیاز داریم که واقعا به قول خدا مومن باشند و در شرح وتفسیر و نیز رسیدن به احکام الهی خدا را ناظر برخود ببینند. ما به دانشمندانی نیاز داریم که در علوم انسانی و حتی علوم طبیعی خودرا در محضر خدا به عنوان منشاء موجودات بدانند. دانشمندانی که ماموریت دارند فعل خدا را برای مردم شرح و بسط دهند. ما از اجتماع چنین دانشمندانی با استعانت از خداوند متعال قطعا به نقشه جامع "پیشرفت وعدالت" دست خواهیم یافت. امروز مردم ما بیش از مردمان هر عصری آمادگی یک زیست پاک والهی را دارند. آنها برای چنین زیستی بهترین عزیزان و سرمایههای مادی ومعنوی خود را فدا کردهاند. اکنون زیر ساخت های حوزه ودانشگاه ومراکز علمی ما آمادگی لازم برای چنین جهشی دارند . دانشگاه و حوزه برای عبور از " دانش سکولار" به " دانشهای الهی" باید از عقبههای خطرناکی به سلامت عبور کنند. اولین گام همین فهم "الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت و عدالت" است.مردم سالاری:فرهنگ حج و ضرورت احیای آن در جامعه«فرهنگ حج و ضرورت احیای آن در جامعه»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم میرزا بابا مطهری نژاد است که در آن میخوانید؛هفته گذشته و این هفته جامعه بزرگ ما شاهد بازگشت حجاج از سفر حج بود و باب نقد و نقادی از مراسم ها و مهمانیها و سوغات و خرید حج گرم، گرم است ولی از تبیین فرهنگ و سیمای فرهنگی حج خبری نیست که نیست.حج بزرگترین میراث دینی ماست که در بستر فرهنگی این مرزوبوم اعتلا ی ویژه ای یافته و به سرمایه ای بی نظیر و سرشار از جلوه های مردمی و ارزشی مبدل شده است.حج مجموعه ای به هم پیوسته از اعتقادات، ارزش ها، آداب و رسوم و سنت های متعالی است که با اشاعه مدرنیست و خرده فرهنگ های بیگانه در دهه های اخیر ابعاد آن در جامعه کمرنگ شده و «حج و حاجی» که زمانی چهره های عاشقانه و با قداستی محسوب می شدند، به پدیده های ظاهرا عادی مبدل شده اند.در سال های نه چندان دور و زمان های نه چندان دیر، وقتی فردی به حج مشرف می شد، شور و شوق و نشاطی که ماهها قبل شروع شده بود سراسر جامعه را فرا می گرفت، از زمانی که قصد زیارت تحقق می یافت تا هنگام حرکت، در طول سفر و نیز بعد از بازگشت اعمالی را انجام و اعتبار و تقدس این امر را نشان می دادند. این مجموعه اعمال، مناسکی بودند که «حج» را به یک عنصر فرهنگی پویا و زنده مبدل می ساختند، پاره ای از این اعمال مثل:«حلا لیت طلبی»،«مشایعت با نغمه»،«چاووش»، «استقبال»، «ولیمه و مراسم مهمانی»،«عیدقربان در منزل حاجی در میقات»،«عیدقربان در منزل حاجی سفر کرده سال قبل» و...اما امروز آن همه زمزم جوشان که هرساله امت مسلمان را از زلا ل اندیشه و ایمان مشروب می ساخت، ولیمه اش برجای مانده است، آنهم در تالا رهای باشکوه و هزینه های گزاف و مهمانان نه چندان نیازمند آن غذا. اشتباه نکنید، من به دنبال نفی ولیمه نیستم، چرا که ارزش ارتباط را آنقدر بالا می دانم که حتی با ریخت و پاش و حضور متمولا ن و بی نیازان آن را نفی نمی کنم و بودنش را به از نبودن می دانم; گر چه اگراز آسیب ها کاسته و به محسنات افزوده شود به شرطی که ظرفیت ارتباطی آن لطمه نبیند، به صواب نزدیکتر و ثواب آن افزون تر خواهد بود، بلکه در پی این معنا هستم که باید ارزش ها و سنت ها و آداب و رسوم فراموش شده و در محاق رفته را احیا کرد. این که بدون سروصدا و با خرید یک فیش حج، فرد به سفری سیاحتی- زیارتی می رود و هیچ خبری از آداب و مناسک پرشکوه گذشته نیست با فرهنگ حج سازگاری ندارد.این بحث و بسیاری از مباحث دیگر در خصوص مقوله حج مطرح است که باید به آن پرداخته شود و این سنت حسنه با تمام ابعاد و زیبائیهایش احیا» شده و در چالش فرهنگی امروز، جزو سرمایه های فرهنگی ما قرار گیرد.اکنون سازمانها و نهادهای متعددی برنامه ریزی و اجرای مراسم و مناسک حج را در زمینه های اجرایی، سیاسی برعهده دارند، اما جدا از برداشت های متفاوتی که در خصوص حج در بین مسوولین وجود دارد، عملا هویت غنی آن در جامعه پنهان مانده است، تا آنجا که یک یا چند الگو و مدل برای مراسم ولیمه ای که در هر حال برگزار می شود ارائه نشده و کسی هم به فکر آن نیست، حال آن که سازمان های مسوول می توانند چنین مدل هائی را به مسابقه بگذارند و مدل ها ی برتر را به حجاج،خانواده آنان و سالن های برگزاری مراسم پیشنهاد دهند.اساسا برای ترسیم و نمایش یک عنصر فرهنگی، ابتدا باید هویت آن مشخص شده، سپس شاخص ها و معرف های آن را در قالب های مناسب به جامعه عرضه کرد. در حقیقت قدم اول مشخص کردن هویت فرهنگ حج و احیای آن درجامعه و متن مردم است و سپس تعیین و تبیین شاخص ها و عناصری که مقوله فرهنگی حج را به صورت عینی و ذهنی نمایا نگر و پاسخگوی مجموعه خرده فرهنگ ها باشد.خلا صه کلا م این که فرهنگ حج را احیا کنیم تا آسیب ها گسترش نیابند. مطلب را با قطعه ای از ناصر خسرو به پایان می برم:حاجیان آمده اند، یا تعظیمشاکر از رحمت خدای رحیم عارف حق شدی و منکر خویش به تو از معرفت رسید نسیماز طواف همه ملا ئکیان یادکردی به گردعرش عظیمدیدی اندر صفای خود کونین شد دلت فارغ از جحیم و نعیمکردی آنجا به گورم خود را همچنانی کنون که گشته رمیم تهران امروز:قابلیتهای مدنی به جای ظرفیتهای رسمی« قابلیتهای مدنی به جای ظرفیتهای رسمی عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم دکترعماد افروغ است که در آن میخوانید؛چهار شنبه شب نشست «اندیشههای راهبردی» با حضور تعدادی از اندیشمندان، استادان دانشگاهی و حوزوی در محضر رهبر معظم انقلاب برای تدوین الگوی پیشرفت ایرانی- اسلامی برگزار شد.در ضرورت تشکیل چنین نشستهایی هیچ تردیدی وجود ندارد. کشوری که میخواهد الگو و نمونه کامل و تمام عیاری از تحقق آموزههای اسلامی در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی باشد، نمیتواند بدون برنامه و استراتژی به این اهداف نایل شود. این امربا توجه به ابعاد تودرتو و پیچیده آن، کاری نیست که از عهده یک فرد یا جمع محدود یا قوهای خاص بر آید.نیاز به استفاده از تمام ظرفیتهای کشور دارد. اما اینکه چرا قبلا این اتفاق نیفتاده و چرا همواره تلاش کرده ایم بدون توجه به قابلیتها بهویژه قابلیتهای مدنی، کار را صرفا در عرصههای رسمی پیش ببریم؛ بخشی از پاسخ، به همین ارجاع مسائل اساسی و کلیدی به بخش رسمی برمی گردد. بخش دیگری از پاسخ را باید در تجربه متراکم 30 ساله دنبال کرد.همانگونه که رهبر انقلاب هم گفتند: بسیاری از رفتارها و سیاستها متناقض بوده و در ریشهیابی این تناقضها به این نتیجه رسیده ایم که کارها از روی برنامه نبوده است؛ یا فردی و محدود بوده و یا در سطح منابع و نهادهای رسمی تقلیل یافته است. بخشی از ضرورتها برای تشکیل چنین نشستهایی به این بر میگردد که شرایط امروزی ما بیانگر اتخاذ تصمیمات شتابزده از سوی مقامات تاثیرگذار است. خیلیها بر این باورند که مشکلات کشور را صرفا با سرعت در تصمیم گیری و افزایش بودجه میتوان حل کرد و در این میان بابی برای عمل کردن از روی برنامه و داشتن یک نظریه جامع باز نمیکنند.این زیبنده یک کشور با عقبه فرهنگی، تمدنی و دینی برجسته و قابلیتهای بالا نیست.شاید یکی دیگر از ضرورتها به این برگردد که شاهد انزوای نخبگان و کناره گیری آنها هستیم. این نشست به لطف خدا و توسط جایگاه و فردی انجام شد که هم توقع وحدت بخشی از آن بود و هم بنا بر شناختی که از شخصیت او داشتیم، توقعی جز این نبود.در حقیقت هم جایگاه رهبری اقتضای توجه به وحدت و استفاده از تمام ظرفیتهای کشور دارد و هم قابلیتهای شخصی رهبر معظم اقتضای توجه بیشتر به عقلانیت و حکمت داشت. اما بنا به دلایلی عدهای میکوشیدند تا این جایگاه و این جوهره تحتالشعاع برخی ملاحظات سیاسی قرار گیرد. برگزاری این نشست اولا تفسیری از یک عمل وحدت آفرین بود و ثانیا موید این نکته بود که رهبری قابل مصادره نیست.این یک عمل فراقوهای و فراجناحی بود و امیدوارم دامنه آن گستردهتر و از تمام اندیشمندان و ظرفیتهای موجود در کشور دعوت شود. نظارتهای لازم صورت گیرد تا در این میان کارشکنیها از طرف افراد و جناحهای سیاسی به جایی نرسد و مسیر را منحرف نکند.تدوین الگوی پیشرفت ایرانی – اسلامی، این یک گامی است که میتواند کشور را از بسیاری تنگناها نجات دهد و مسیر روشنی را برای آینده نظام ترسیم کند و حرکت از روی برنامه را به ارمغان بیاورد. یکی از کارکردهای ضمنی آن ایجاد بستر برای ورود ظرفیتهای مختلف در عرصههای تصمیم گیری و تصمیم سازی کشور است. حتی اگر در عمل به این منشورنهایی ناکام بمانیم، باز نفس اینکه دست نیاز به سوی نخبگان دراز شده و این دست نیاز هم نمایشی نبوده است، خود یک امر مبارک است.مباحث خوبی در این نشست مطرح شد و برداشت من این است که بهترین سخنان را رهبر انقلاب بیان کردند. بهخصوص تاکید ایشان بر چهار مقوله فکر،علم، زندگی و معنویت و بهویژه اولویت دادن به معنویت و همچنین تاکید بر اینکه الگوی پیشرفت ایرانی- اسلامی، یک سند بالادستی است و بر سایر اسناد تفوق خواهد داشت. البته این به معنی طرد و حذف سایر اسناد تدوین شده نیست بلکه ممکن است به اصلاح و تعدیل در برخی از آنها بیانجامد.ما باید به بسیاری از مفاهیم بنیادین رسیدن به این الگو توجه کنیم. معتقدم در تنظیم و تدوین این الگو عمده مشکل ما معرفت شناختی است. به نظر من یکی از مشکلات حال حاضر ناظر به شکاف بین هستی شناسی و معرفت شناسی است. ما در مباحث نظری حرفهای خوبی میشنویم ولی در عمل، سیاستهایمان در خدمت آن آرمانها نیست. یا شاخصها به خوبی تدوین نشده یا شیوه اندازه گیری شاخصها در خدمت اندازه گیری این شاخصها نیستند.بیش از آنکه از شاخصهای کیفی استفاده کنیم، به شاخصهای کمی تمایل نشان میدهیم.یکی دیگر از محورهای مورد توجه در تدوین الگو؛ تعیین نسبت ما با سرمایه داری و سیاست جهانی سازی آن است. ما اگر تبیین درستی از جهانیسازی نداشته باشیم، اسیر آن میشویم. باید واقع بینانه آن را بشناسیم و قابلیتهای خود را نیز تعریف کنیم و با آینده پژوهی دقیق خود را برای یک جهان گستری موجه و تمام عیار آماده کنیم. ما قابلیتهایی داریم که میتوانیم آنها را به جهان عرضه کنیم.سیاست روز:عبور از تله ویکی لیکس«عبور از تله ویکی لیکس»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز است که در آن میخوانید؛اسناد ویکی لیکس ورق های نیمه محرمانه ای هستند که از درون مایه های غیر مترقبهای برخوردارند. درون مایه هایی که از ادبیات مرسوم دیپلماتیک بسیار فاصله گرفته است. حتی درون مایه بخشی از این اسناد از صراحتی شوکدهنده برخوردار هستند.صراحت شوک دهندگی این اسناد بدین خاطر است که خواننده را در فضایی تاریک و وهم آور رها می سازند. همین رها شدگی جهتدار است که ما را به درون چارچوب هایی هدایت میکند که قرار گرفتن در آنها ما را به اظهارنظرهای تند بر می انگیزانند.در واقع این ورق پارههای پراکنده که به صورت اسرار آمیزی طبقهبندی شده اند، به گونه ای بر ذهن خواننده اثر میگذارد که بی آنکه بخواهیم از مستند بودن این اطلاعات آگاهی یابیم ، اقدام به اظهار نظرهای جهت دار و مبتنی بر پیش فرض های مسلم خواهیم کرد... همان گونه که برخی از روسای جمهور کشور های منطقه کردند. اما براستی آیا آسناد ویکی لیکس با چنین کارکردی انتشار یافته است؟...علمای اهل سیاست می گویند هیچ چیزی در سیاست قطعیت ندارد. در این صورت هیچ گاه نباید درعالم سیاست با قطعیت سخن گفت... اما اسناد طبقه بندی شده ویکی لیکس در همان لحظه های نخست همه باورها و آموخته های ما را میشکند و با انتقال نامریی پیش فرض هایی که هر گونه مقاومت ذهنی را درهم فرو میریزند، ما را در فضایی قطب بندی شده رها می کنند. فضایی آکنده از سوء تفاهم، تاریک وپر ستیزه و پرخاش... .و این زمان، لحظه آخرین شلیک ویکی لیکس است. یعنی قرار دادن مخاطب در دایره ها و قطب هایی که به صورت نامریی آنان را به پذیرش پیش فرض های شوک دهنده هدایت میکند. نقطه ای که تخاصم و پرخاشگری در مرز هاست. نقطه ای که چشم پوشیدن از اشتراکات و تاکید بر افتراقات است...و چنین است که دو کشور در برابر هم میایستند ... نقطه ای به آشوب کشیده میشود و جنگ و ستیزه ، سایه خود را بر همه چیز میپراکند... اما دکتر احمدی نژاد تنها رئیس جمهوری است که از اندیشه های پرخاشگرانه اما پنهانی اسناد ویکی لیکس فراتر رفت... اسنادی که چون تله است و میخواهد ما را در موجی از فریب غرق کند. موجی که به شکل گیری کینه و دشمنی در منطقه میانجامد. کینه ها و دشمنی هایی که با غفلت رهبران منطقه ممکن است پایدار هم بمانند.اما دکتر احمدی نژاد بنیان این فریب را برهم ریخت. واکنش هوشمندانه رییس جمهور در برابر پرسش خبرنگاران داخلی که از وی در زمینه محتوای برخی از این اسناد پرسیدند، بسیار اثرگذار و خرد مندانه بود. به طوری که برای رهبران کشورهای دور و نزدیک منطقه نیز میتواند الگویی دیپلماتیک برای گسترش صلح و دوستی اشد.برخورد و واکنش بسیار دقیق احمدینژاد با اطلاعاتی که از زبان برخی از رهبران کشورهای مختلف در اسناد و یکی لیکس نقل شده است نشانه سیاستهای منطقهای ایران است سیاستی که بارهاوبارها ازسوی رییس جمهور ایران بر آن تاکید شدهاست.ایران برای دوستی و تداوم دوستی با کشورهای منطقه ای همواره پیش قدم بوده است و این مهم را محوری ترین راهبرد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود قرار داده است . تعاملات اقتصادی و بسط مناسبات در حوزههای گوناگون و طرح سوابق مشترک تاریخی، فرهنگی و تجاری برای تحکیم تعاملات منطقهایی از سوی مقامات ایرانی گواهی بر استراتژی صلحطلبانه ایران است . نگاهی که همیشه پایه سیاست ها ی دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران قرار داشته است .بههرحال انتشار اسناد ویکی لیکس و واکنش دوستانه دکتر احمدی نژاد به این دست اطلاعات، بیش از هر چیز گواه این است که ایران به منطقه ای سرشار از صلح و دوستی فکر می کند و برای تداوم چنین سیاسی نیز ابزارهای دیپلماتیک خود را بهکار گرفته است . ابتکار:روایتی محرمانه از واقعیتی آشکار«روایتی محرمانه از واقعیتی آشکار»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم قاسم توکلی است که در آن میخوانید؛افشای حدود 251 هزار سند دیپلماتیک جدید، که 11 هزار مورد آن فوق محرمانه خوانده شده، توسط سایت ویکی لیکس بار دیگر نگرانی ها را در خصوص وخامت اوضاع امنیتی خاورمیانه برانگیخت. آنچه که بویژه در این میان واجد اهمیت است و در کانون توجه این مقاله قرار دارد، افشای درخواستهای مکرر رهبران عربستان، بحرین، قطر، امارات و اردن از امریکا برای حمله نظامی به ایران است.در خصوص علل افشای این اسناد توسط ویکی لیکس گمانه زنی های بسیاری مطرح شده: عده ای این افشا گری را به درگیریهای داخلی ساختار سیاسی امریکا بین جمهوریخواهان و دموکراتها ربط می دهند، عده ای دیگر آن را محصول تلاشهای جسورانه چند ژورنالیست ماجراجو در فضای مجازی برای به چالش کشیدن سیاستهای جنگ طلبانه امریکا می دانند و عده ای هدف از انتشار این اسناد را اعمال فشار بر ایران برای منزوی کردن بیش از پیش آن می دانند، تا از این طریق فضای مساعدی در افکار عمومی منطقه و جهان برای توجیح پذیر نمودن حمله به ایران فراهم آید.رمزگشایی از اهداف احتمالی بانیان این افشاگری، بحث دیگری است که در این مقاله نمی گنجد. افشای این اسناد با هر هدفی که صورت گرفته باشد، حداقل درباره مسائل مربوط به خاورمیانه و حوزه خلیج فارس، بیان رساتر آن چیزی بود که پیش از این زمزمه های آن از گوشه و کنار به گوش می رسید.بر همگان آشکار بود که بویژه پس از سقوط صدام در سال 2003 رژیمهای عرب منطقه از گسترش نفوذ ایران به هراس افتاده اند و به هر قیمتی (حتی با حضور اسرائیل) خواهان ایجاد ائتلافی قدرتمند برای مهار ایران هستند، طی سالهای اخیر مسئله صلح اعراب و اسرائیل و اختلافات تاریخی مربوط به آن به اولویتی دست چندم برای رژیمهای عرب منطقه تبدیل شده و در مقابل، خصومت با ایران در صدر اولویتهای سیاست خارجی آنها قرار گرفته است.پیش از افشای این اسناد نیز همه می دانستند که در پس تعارفات و تشریفات دیپلماتیک میان رژیمهای عرب و دولت ایران، رقابتی سخت در جریان است.رژیمهای عرب حوزه خلیج فارس ضمن حفظ روابط مسالمت آمیز و دیپلماتیک خود با ایران، به صورت مستمر قرارداد های سرسام آوری برای خرید تسلیحات نظامی با غرب به امضا می رسانند، که تنها چند مورد اخیر آن طی ماههای گذشته بالغ بر 120 میلیارد دلار بوده است و کیست که نداند این سیاستهای میلیتاریستی اعراب به دلیل احساس خطر از جانب کدام کشور است؟!افشاگری ویکی لیکس در مورد مسائل جاری خاورمیانه، نه پرده برداری از واقعیتی پنهان که یادآوری دوباره شرایط وخیمی است که همگان از آن مطلع اند: «ساختار هابزی» منطقه خاورمیانه و تسلط «سیاست واقعی» (Politic Real) بر روابط خارجی میان بازیگران منطقه به جای تن دادن به قواعد همزیستی مسالمت آمیز و سازوکارهای امنیت دسته جمعی. در دوره جنگ سرد، خطر گسترش کمونیسم و سایه ترسناک اتحاد جماهیر شوروی بر سر منطقه، بازیگران اصلی حوزه خلیج فارس را واداشته بود تا در درون نظمی که امریکایی ها تعریف کرده بودند به ایفای نقش بپردازند.نماد این نظم «دکترین دو ستون» بود که توسط ریچارد نیکسون و هنری کسینجر –رئیس جمهور و وزیر خارجه وقت ایالات متحده- طراحی شده بود و در ذیل آن دو بازیگر اصلی منطقه یعنی ایران و عربستان نقشی همسو، در جهت حفظ امنیت منطقه و ایجاد سد نفوذ در برابر گسترش کمونیسم، ایفا می کردند. هر چند اختلافات سرزمینی ایران با اعراب هر از چند گاهی دردسر ساز می شد اما در زیر سایه سنگین جنگ سرد و وحشت ناشی از آن، این اختلافات به چشم نمی آمد.با سقوط سلطنت پهلوی درایران، فروپاشی شوروی طی یک دهه پس از آن و پایان جنگ سرد، معادلات سابق فروپاشید و دیگر نظمی در منطقه وجود نداشت تا اهداف و منافع بازیگران را محدود ساخته و آنها را حول ارزشها –یا حداقل خطرات مشترکی- یکپارچه سازد. در شرایط پس از فروپاشی نظم تحمیلی جنگ سرد، بازیگران منطقه ای آزادی عمل بسیاری یافته و شروع به تنظیم مجدد روابطشان، مطابق با شرایط متغیر جهانی و منطقه ای نمودند.در نتیجه، محیط سیاسی منطقه به شدت شکل آنارشیک به خود گرفته و جنگ های رودررو، جنگهای نیابتی، رقابتهای تسلیحاتی، عملیاتهای تروریستی و... منطقه را فرا گرفت. پی آمد وضعیت جدید که نوعی بی نظمی و تهدید همه علیه یکدیگر بود و همچنین عکس العمل دولتها نسبت به این شرایط، باعث تسلط پارادایم «سیاست واقعی» بر سیاست خارجی بازیگران منطقه گردید.«سیاست واقعی» که اقتضای خاص شرایط هرج و مرج سیاسی موسوم به «ساختار هابزی» است بویژه در دهه های منتهی به جنگ جهانی اول، بر سیاست خارجی دولتهای اروپایی حکمفرما بود و در نقطه مقابل آن «سیاست آرمانی» قرار دارد که از همزیستی مسالمت آمیز، همگرایی، دیپلماسی شفاف و هنجارها و حقوق مشترک انسانها و جوامع، ورای منافع دولتها، دفاع می کند. در حاکمیت «سیاست واقعی»، سیاست خارجی دولتها تنها بر پاشنه قدرت و منافع می چرخد و فراتر از این متغیرها، هنجار و یا ارزش مشترکی وجود ندارد که باعث همگرایی بازیگران شود.در این شرایط نگاههای نظامی-امنیتی بر سیاست خارجی دولتها مسلط شده، نظامی گری بر سیاست پیشی می گیرد و «دیپلماسی پنهان»، جهت ایجاد ائتلافهای پشت پرده علیه رقباء، گسترش می یابد، بویژه بازیگران ضعیف تر سعی می کنند با ابرقدرتهای فرامنطقه ای متحد شده و با کشاندن پای آنها به رقابتهای منطقه ای، بقاء خود را تضمین نمایند.در این شرایط، همکاری و اعتماد سازی دشوار گشته و نوعی واگرایی بر روابط دولتها حاکم می شود، امنیت فردی بازیگران بر امنیت دسته جمعی و منافع فردی بر همکاریهای منطقه ای ترجیح داده می شود و دولتها یکدیگر را به چشم دشمنان بالقوه می نگرند. از آنجا که تصویر چنین اجتماع آنارشیکی مشابه جوامع اولیه انسانی در نظریه توماس هابز –فیلسوف انگلیسی سده 17 میلادی- است، نظریه پردازان سیاسی آن را «ساختار هابزی» نامیده اند.اسناد افشا شده توسط سایت ویکی لیکس روایتی محرمانه از چنین واقعیت بحران زده و آشکاری خاورمیانه است، منطقه ای که در آن شاهد خصومتهای فزاینده میان دولتهایی هستیم که علیرغم دارا بودن اشتراکات فراوان مذهبی، تاریخی و اقتصادی، اختلافات سیاسی و ایدئولوژیک، آنها را به رقبایی سازش ناپذیر تبدیل نموده است. به نظر می رسد که اکنون این رقابتها به مرحله حادی رسیده و اگر چاره ای جدی برای آن اندیشیده نشود امکان بروز زیانهای غیرقابل جبران، برای تمام بازیگران منطقه، دور از ذهن نیست. آیا انکار اصالت این اسناد، پاسخ مناسبی به واقعیات و چالشهای موجود نیز خواهد بود؟ و کمکی به کاهش فضای ملتهب حاکم خواهد نمود؟ اکنون که دستگاههای تبلیغاتی و اطلاعاتی اسرائیل و امریکا «پروژه ایران هراسی» را با موفقیت به پیش برده اند، به نحوی که تقریباً تمام دولتهای حاشیه خلیج فارس خواهان حمله نظامی به ایران هستند، دولت حاضر برای خروج از بحران چه راهکاری دارد؟ آیا اسرائیل می تواند پس از شصت سال، حساسیت افکار عمومی منطقه و جهان را به سوی ایران منحرف ساخته و خود را از زیر بار سنگین اتهامات رها سازد؟ آیا در این شرایط بحرانی، که خطر جنگ بر منطقه سایه گسترانده، دیپلماسی به جایگاه شایسته و واقعی خود بازخواهد گشت و از سیکل بسته حرفهای تکراری و کسل کننده رهایی خواهد یافت؟اکنون زمانی است که به نظر می رسد بازیگران منطقه در دوراهی یک انتخاب سرنوشت ساز قرار گرفته اند، یا با ادامه وضع موجود تاریخ قرن بیستم را تکرار کنند، با پذیرش تمام پی آمدهای فاجعه باری که «سیاست واقعی» تاکنون بدنبال داشته و خواهد داشت، و یا با رویکردی سازنده به پیش رو، به قرن بیست و یک بنگرند و حول هنجارها و منافع مشترک تن به قواعد دیپلماسی شفاف دهند و برای ایجاد امنیت دسته جمعی، در ناامن ترین منطقه جهان، با یکدیگر همکاری کنند. آرمان:ویکی لیکس و وسعت آگاه شدن«ویکی لیکس و وسعت آگاه شدن»عنوان سرمقالهی روزنامهی آرمان به قلم دکتر مهدی محسنیان راد است که در آن میخوانید؛ به طور قطع برای اینکه بخواهیم به این پدیده نگاه کنیم، باید تعیین کنیم که از چه دورنما و زاویهای انتشار اسناد را مورد بررسی قرار میدهیم. از یک دیدگاه میتوان فرض کرد که منتشر کردن این اطلاعات طرحی خاص با اهدافی ویژه است که دولت امریکا برای انتشار آن تسهیلاتی قرار داده است و قصد دارد که از انتشار آن در زمان خاص با هدف مورد نظرش بهرهبرداری کند.برای روشن شدن این امر باید توضیح داد که شاهد چنین مواردی در طول تاریخ نیز بودهایم. همانند آنچه که در کتاب سروان شرایبر سردبیر بازنشسته لوموند فاش شده بود. کتاب او که تکاپوی جهانی نام داشت در سالهای پس از جنگ منتشر شد و شامل اسناد و اطلاعاتی بود که نشان میداد رئیس جمهور امریکا از بمباران بندری که در آسیای جنوب شرقی و پایگاه امریکاییها بود خبر داشته است و از این ترفند تنها برای این هدف استفاده کردهاند که افکار عمومی را برای مداخله امریکا در جنگ جهانی دوم تهییج کنند.در همان زمان هم کسی نمیتوانست باور کند که ایالات متحده امریکا چنین نقشهای را به زیان خودش طراحی کرده باشد تا از آن به نفع خودش در زمانی خاص بهرهبرداری کند. مباحثی که مطرح شده بود از چشم کسانی که حتی کنجکاو به مسائل سیاسی بودند هم دورافتاده بود. اما دورنمای دیگر، انتشار اطلاعات ویکى لیکس را محصول جریان آزاد اطلاعات مىداند، ولی باید این نکته را نیز متذکر شد که از دید ارتباطی این روند درست جریان آزاد اطلاعات نیست؛ به این دلیل که دولتی مایل به فاش شدن این اطلاعات نبوده و یک سازمان غیردولتی این اسناد را منتشر کرده است.حتی اگر بخواهیم با دید دوم به موضوع نگاه کنیم و وارد شرایط جهانی شدن اطلاعات شویم، مشاهده میکنیم که حاصل آن دسترسی خیلی بیشتر به طور همزمان به اطلاعات در جهان است. با وجود این هم، یک خلاء وجود دارد و اصل ماجرا این است که هرگز چنین چیزی مطرح نبوده که انتشار این اسناد وارد بازی آزادی اطلاعات شود. به عقیده من این پدیدهای است که در آینده مورد بررسی قرار خواهد گرفت و روشن خواهد شد که اصل ماجرا چه بوده است.اما آنچه مسلم است این است که اگر چنین اتفاقی مثلا هشتاد سال پیش در امریکا افتاده بود و انتشار چنین اسنادی در روزنامهای چاپ و یک سری اطلاعات منتشر میشد، در مقایسه با شرایطی که امروزه در جهان وجود دارد به هیچ وجه نمیتوان تصور کرد که اطلاعات با چنین سرعتی جابجا میشد و طبیعتا به دنبال آن نیز چنین بازخوردی را به همراه نداشت. حداقل ما میتوانیم از این نمایش به این نتیجه برسیم که تا چه اندازه سرعت آگاه شدن و به دنبال آن وسعت آگاه شدن نیز رو به افزایش است.سرعت و وسعتى که در کنار حجم عظیم اطلاعات که حتی تحلیل و مطالعه این میزان اطلاعات توسط سازمانهای متخصص امور خارجه هم شاید مدتها زمان ببرد تا به دقت بررسی شود. به عبارت دیگر میتوان گفت که هم اکنون جامعه جهانی در حال بررسی لایههای نازک و همان موجهای روی این اقیانوس اطلاعات است.بنابراین باید به چند نکته توجه کرد که آنچه در این اقیانوس اطلاعات، راه پیدا کرده یا با نیت خاصی وارد سیستم شده است و اگر هم شده قضاوتهای رسانهای و افکار عمومی بر اساس واحدهای محدودی از این مجموعه عظیم اطلاعات است که با هم ترکیبی از اطلاعات را تشکیل داده است.دنیای اقتصاد:ویکی لیکس؛ شایعه یا خبر«ویکی لیکس؛ شایعه یا خبر»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم محمود صدری است که در آن میخوانید؛در دنیای روزنامهنگاری، به ویژه روزنامهنگاری آمریکایی اصطلاح داستان (Story) جایگاه ویژهای دارد. این اصطلاح به لحاظ حرفهای نشاندهنده نوعی سبک اطلاعرسانی است که براساس آن همه یا بیشتر جنبههای خبر در گزارشی کامل ارائه میشود و خواننده را به نقطهای میرساند که برای همه یا بیشتر پرسشهای خود، پاسخهایی قانعکننده مییابد. نویسنده چنین گزارشی اگر بخواهد گزارش را با پرسشهایی تازه به پایان میرساند تا خوانندهاش، مشتری شمارههای آینده نشریه شود؛ اگر هم فکر کند که موضوع کشش ادامه دادن ندارد، از طرح پرسشهای تازه پرهیز میکند.معمولا در رخدادهایی که عیار خبر بر عیار شایعه غلبه دارد، داستان با ابهام شروع میشود و با روشنی پایان مییابد. اما در رخدادهایی که شایعه بر خبر غالب است این رابطه معکوس میشود؛ یعنی اینکه گزارش با شفافیت آغاز میشود و با ابهام تمام میشود. آنگاه که حضور مخالفان سیاسی دولتها در «داستان» پررنگ میشود، احتمال پررنگ شدن شایعه و رنگ باختن خبر بیشتر است.به نظر میرسد در ماجرای ویکی لیکس که این روزها بر سر زبانها افتاده نیز چنین رابطهای برقرار است. گروهی از خبرنگاران و فعالان سیاسی چینی و همتایان آنان از دیگر کشورهای جهان از سال 2006 میلادی تاکنون پایگاهی اینترنتی راه انداختهاند و به گفته خود اسرار هویدا میکنند.بخشی از خبرهایی که تاکنون در این پایگاه منتشر شده از جنس «خبر- شایعه»هایی است که مدام در روزنامههای جهان (به ویژه آمریکا و اروپا) منتشر میشود. بخشهایی نیز کمی فراتر از «خبر-شایعه» است و خشم برخی دولتها را برانگیخته است. خشم دولتها لزوما نشانه واقعی بودن خبرها و اسناد منتشره ویکی لیکس نیست، بلکه بازتابدهنده نگرانی دولتها از این موضوع است که مخاطبان خبر همواره استعداد پذیرفتن شایعه را دارند.مهمترین خبرهای ویکی لیکس، خبرهای مرتبط با سیاست خارجی آمریکا در شرق آسیا و خاورمیانه، مسائل عراق، افغانستان و ایران است. در میان همه خبرهایی که درباره این مناطق منتشر شده، فقط یکی از آنها که راجع به وحدت احتمالی کرهشمالی و کرهجنوبی است، موضوعی تازه به نظر میرسد و همین خبر تازه نادرستترین و نامحتملترین رخداد در شرق آسیای کنونی را نشانه رفته است.غیر از این خبر آنچه منتشر شده یا راجع به اظهارنظر مقامهای آمریکایی درباره رهبران جهان است که اصلا تازگی ندارد یا حوادث افغانستان و عراق است که بارها به صورت رسمی و علنی منتشر شده است. تنها تفاوت خبرهای ویکیلیکس با خبرهای رسمی در پر و بال دادن به «داستان» و غلیظ کردن بخشهای شایعهای آن است. در مورد ایران نیز خبرهایی راجع به اظهارات مقامهای عرب و رژیم تلآویو منتشر شده که همگی سابقه انتشار رسمی و علنی دارند و پارهای از آنها نیز با واکنش دولت ایران مواجه شده است.بنابراین، ماجرای ویکی لیکس را در وهله نخست میبایست از جنس بازی خبر- شایعه ناراضیان سیاسی جهان دانست، در وهله دوم نوعی سرگرمی در فضای مجازی به شمار آورد و در جدیترین حالت نوعی تمرین اطلاعاتی دستگاههای امنیتی تلقی کرد که خبرهای واقعی را در لابهلای «خبر- شایعه»ها مدفون میکنند؛ وگرنه باور اینکه یک میلیون و 200 هزار سند محرمانه دولتها به دست یک سایت اینترنتی افتاده باشد، خوشباوری کودکانهای میخواهد که در انسانهای زیادی یافت نمیشود.