گفتگو از: عباس مرادی
* منشور: آقای دکتر! برای این که جهتگیری کلی بحثمان از همین ابتدا معلوم باشد لازم است راجع به این مساله بحث کنیم که برخی از صاحبنظران قائلند با توجه به شاخصههای جنبش اجتماعی و جنبشهای دانشجویی، ما در کشورمان چیزی به نام "جنبش دانشجویی" (movement students) به آن معنای خاص نداشتهایم، آیا به نظر شما این دیدگاه صحیح است و در تاریخ معاصر ایران، فعالیتهای دانشجو و دانشگاه در قالب جنبش دانشجویان نمود داشته است؟
** واقعیت قضیه این است که اولا "دانشگاه" در تاریخ معاصر ما یک پدیده جدید است و حداقل تا سال 1330 شمسی با حرکتی به نام دانشگاه و دانشجو نداشتهایم. آنچه که در فعالیتهای سیاسی – اجتماعی مطرح بود چه در احزاب و چه در خارج از احزاب، بحث حرکتهای جوانان بود مثلا حزب توده که تشکیلات خیلی گستردهای داشت، دارای شاخه جوانان بود یا احزاب دیگر و بنابراین چیزی به نام دانشجو یا از دانشگاه مطرح نبود و این تصور که برخی فکر کنند یک حرکت ویژه دانشجویی تا آن مقطع (1330) وجود داشته واقعیت این است که چنین نبوده است.
اما بعد از سال 1330 و به خصوص در حین قضایای کودتای 1332 مختصر حرکتهایی صورت گرفت که البته من شخصا قائلم که این طور نبود که این حرکتها ابتدا از جانب دانشگاه شروع شده باشند، در واقع به نوعی دانشگاه به صورت انفعالی عمل کرد، در هر حال دانشگاه به عنوان بخشی از جامعه یک حرکت اعتراض را داشت اما این که تصور بکنیم به صورت یک جنبش مستقل و یک حرکت مستقل و یک رهبری و سازماندهی مستقل داشت چنین چیزی واقعیت نداشته است. با توجه به این که خود حقیر شخصا از سال 1340 دقیقا در جریان دانشجو و دانشگاه و فعالیتهای سیاسی – اجتماعی بودهام هیچگاه مقولهای تحت عنوان جنبش دانشجویی مطرح شده که ما میتوانیم آن را به صورت جداگانه بحث کنیم که چرا آن را مطرح کردهاند و چه اهدافی پشت سر آن نهفته است و چه نتیجهگیریهایی ممکن است در نظر داشته باشند.
* منشور: به نظر شما چرا گفته میشود جریان دانشجویی طی دو سه سال گذشته با نوعی رکود و بیتحرکی مواجه شده است، علل آن چیست؟
** قبل از این که به این سوال پاسخ دهیم باید برگردیم به این که اساسا ما باید شناخت واقعبینانهای از دو پدیده داشته باشیم: یکی از پدیده جوان و ویژگیهایش و دیگری نسبت به پدیده دانشگاه و مشخصههایش که تلفیق این دو پدیده سومی را به نام دانشجو به وجود میآورد. به عبارت دیگر دانشجو یک ترکیبی است از جوان بودن و دانشگاهی بودن. طبعا اولین انتظاری که دانشجو از خود جامعه و از دانشجو دارد و واقعا هم با همین فلسفه وارد دانشگاه شده این است که برای خدمت به جامعه خودش را آماده بکند و از طریق آموختههای علمی، تحقیق و نوآوری مفید فایده واقع بشود. بنابراین بزرگترین کار دانشجو تفکر، تحقیق، نوآوری نظریهپردازی است و به همین دلیل به او میگویند جوینده دانش. این نکته بسیار مهمی است که متاسفانه کمتر به آن توجه میشود و عدهای دنبال مقاصد خاصی کلمه دانشجو را به یک تعبیر دیگری منحرف میکنند و آن این که فکر میکنند دانشجو فقط باید به دنبال حرکتهای گروهی و سیاسی صرف باشد و یا در مقاطع خاص فعال شود و در مقاطعی سکوت اختیار کند، آن هم بنا به تحلیلهای سیاسی در حالی که این کاملا اشتباه است.
فلسفه وجودی دانشجو یک حرکت مستمر علمی به منظور خدمت به کل کشور است، طبعا چنین فردی میبایستی از اوضاع و احوال کشورش مطلع باشد و بایستی بداند چگونه میتواند بهترین خدمترسانی را داشته باشد و باید بداند دوست و دشمن او چه کسانی هستند؟ اما این بدان معنا نیست که دانشگاه یک صحنه مبارزه مستمر و دایمی شود. این نکته مهمی است. در مورد سوال شما این طور میتوانم بگویم که اشتباهی بعد از انقلاب و بعد از خرداد 1376 به وجود آمد و آن این که دانشجو اساسا قشری است که با سایر اقشار جامعه کاملا بیگانه و متفاوت است و قشری است که باید واجد موقعیتی استثنایی در نظام باشد. در حالی که این طور نبوده و نیست. دانشجو در کنار بقیه اقشار ملت این انقلاب و نظام را به وجود آوردند. دانشجو در کنار همه قرار داشت و کارمند و کارگر و کاسب و ... همگی در یک سطح مبارزه میکردند. این نکته مهمی است بنابراین این که عدهای فکر کنند دانشجو به تنهایی انقلاب و نهضت را بر عهده داشت این اشتباه در تحلیل است. نکته بعدی این که بعد از انقلاب اشتباهی صورت گرفت و آن این که به دانشگاه و دانشجو تحت تاثیر جریانهای انحرافی و یکسری شعارها به صورتی غیرواقعبینانه نگریسته شد و تصور این شد که دانشجو یک نقش برتر از کارکردهای تحقیقاتی و علمی و خدمترسانی دارد و بخش ویژه فعالیتهای او این است که باید در تمام امور کشور دخالت کند و حق دارد که اظهارنظر کند آن هم به شیوهای سیاسی. البته واقعیت این است که بله دانشجو میتواند اظهار نظر کند و انتقاد کند اما این که به یک باشگاه سیاسی تمام عیار مبدل گردد و از این منظر ابزاری تبدیل شود و در امور کشور دخالت کند چنین حقی ندارد.
به اعتقاد من همان طور که در نیروهای مسلح ما هیچ یک از اعضا حق ورود در احزاب و گروهها را ندارند به همان شکل هم نباید دانشگاههای ما عرصه حضور احزاب و گروههای دیگر باشند. ممکن است دانشجو عضو یک حزب باشد اما خارج از دانشگاه و به هیچ عنوان در محیط دانشگاه نباید حزبی فعالیت کند. این از مسایل مهمی است که "قطعا" باید آییننامه و مقررات خاص برایش تدوین و تصویب شود؛ چرا که دانشگاه متعلق به کل جامعه است و از بودجه کل جامعه ارتزاق میکند و دانشجو سرمایهای ارزشمند و متعلق به کل مملکت است. فلذا احزاب و گروهها نباید در داخل دانشگاه دفتر یا نفوذی داشته باشند.
اشتباه دیگری که بعد از 1376 به وجود آمد این بود که تشکلهای حزبی و گروهها در دانشگاهها به رسمیت شناخته شدند و تقویت شدند و به آنها اجازه دخالت در سایر امور داده شد. حتی در تعیین مقامات کشوری و این بزرگترین خطا بود. یکی از شیوهها و برنامههای سازمانهای جاسوسی و دولتهای استعماری در کشورهای دیگر، استفاده از جوانان و دانشجویان در ایجاد اختلال در امور کشورها بوده است. حضرت امام(ره) در وصیتنامه سیاسی – الهی خودشان به شدت راجع به این مساله هشدار دادهاند و متاسفانه به این مساله توجهی نشد و تا سال 1381، دانشگاهها میدان تاخت و تاز گروههای سیاسی بود اما پس از شکست سنگین جریان موسوم به دوم خرداد در عرصه افکار عمومی و ناتوانی غیر قابل انکار ایشان در بسیج شهروندان به واسطه عملکردهای سوء و افراطیشان، یک دلسردی و سرخوردگی شدیدی در جوانان و دانشجویان به وجود آمد که همین امر موجب رکود در جریان دانشجویی و در محیطهای دانشگاهی گردید.
* منشور: سوال بعدی این که رسالت دانشجوی مسلمان در مقطع فعلی از دوران انقلاب اسلامی چیست و چه شاخصههایی برای آن متصور است؟
** طبقه دانشجو جزیی از نخبگان کشور را تشکیل میدهد و در واقع به همان نسبت مسئولیت سنگینی مسایل کشور دارد. مهمترین رسالت دانشجو، شناخت واقعیتهای جامعه است.
از طرف دیگر هم باید به شناخت ریشهها، ملل و عوامل وضع موجود بپردازد و بعد هم پیدا کردن راهکاریهایی برای حل مشکلات جامعه. به عبارت دیگر دانشجویی که جامعه خودش را نمیشناسد و شناختی صحیح از دوستان و دشمنان خویش ندارد او در جریان فعالیتهای اجتماعی و سیاسی ممکن است اشتباهات جبرانناپذیری را مرتکب شود و به علاوه این که نمیتواند برای حل معضلات اجتماعی گامی بردارد. نکته بعدی این که به هر حال دانشجو آیندهساز کشور است، بنابراین باید خود را از لحاظ علمی، اخلاقی و از لحاظ شناخت جامعه آماده کند.
* منشور: نقش دانشجویان را در روند تحولات آتی کشور چطور ارزیابی میکنید، به خصوص در مورد انتخابات ریاست جمهوری، توسعه و کارآمدی کشور، عدالتخواهی و مواردی از این دست...
** فکر میکنم که ما باید از دانشجو بیش از هر چیزی انتظار این را داشته باشیم که برای فعال کردن جریان علمی، کارآمدی، خودکفایی و استقلال و پیشرفت تلاش کند و در این راه نباید انتظار داشته باشیم که او مثلا برای حل مسایل جاری کشور وارد عمل شود، چه این خارج از حوزه کارکردی دانشجویان است. نکته دیگر این که برای انتخابات ریاست جمهوری آینده، دانشجو مثل بقیه اقشار فعال باشد، هوشیاری خود را حفظ کند و تحلیل دقیقی از آنچه که گذشته به دست بیاورد تا در انتخابش دچار اشتباه نشود، ما ببینیم که چرا امروز تعداد زیادی از دانشجویان ما میگویند که ما اشتباه کردیم که آلت دست گروهها قرار گرفتیم، این اشتباه ناشی از عدم تعمق و تفکر در مقابل جریانها و مسایل کشور بود. واقعیت این است که جریانهایی که سوء استفاده کنند از کارگر یا دانشجو یا زنان و ... هستند معمولا سعی میکنند از ورطه اوضاع بر هم ریخته به نفع خویش سودجویی کنند شاهد مثال آن هم نظیر آنچه در جریانات کوی دانشگاه واقع شده میباشد.