بصیرت: جنبش دانشجویی در ایران با عمری 60 ساله دارای دو قله بلند هویتی است. هویت تاریخی جنبش دانشجویی به 16 آذرماه 1332 برمیگردد که خاستگاه اصلی آن مبارزه با امپریالیسم بود که در ادبیات امروزی ما به استکبارستیزی تعبیر میگردد. هویت دینی جنبش دانشجویی ایران یا قله دوم هویتیابی آن که به هویتیابی «جنش دانشجویی مسلمان» تعبیر میشود در 13 آبان 1358 رقم خورد که ماحصل آن فتح لانه فساد امریکا در مرکز خاورمیانه بود. حرکت 16 آذر 1332 و 13 آبان 1358 مانند دو لبه یک قیچی است که قطعکننده دست استکبار است، بنابراین اوج حرکت
تاریخی- دینی جنبش دانشجویی در ایران با گفتمان استکبارستیزی معنا و مفهوم مییابد. اگرچه جنش دانشجویی و روح جوانی حرکت جریان دانشجویی را به عرصههای آرمانخواهی، مطالبهگری و عدالتخواهی در حوزه درونی نیز میکشاند، اما هم نقد عالمانه درون حاکمیت و هم استکبارستیزی در بیرون از مرزهای جغرافیای ایران، غایت حرکت امروز جنبش دانشجویی است، اما بخشی از نخبگان واگرا و برونبین، در سالهای گذشته تلاش نمودند کورهراههای دیگری نیز در مقابل جنبش دانشجویی باز نمایند و آن «نفی» حاکمیت مشروع و قانونی به جای «نقد» آن است. در یک دستهبندی کلی نگرشها به جنبش دانشجویی از درون و بیرون این جنبش و توسط نحلههای مختلف فکری به شرح ذیل میباشد:
1- جنبش دانشجویی برای حاکمیت: در بین نیروهای سیاسی و مذهبی کشور هستند کسانی که معتقدند باید جریان دانشجویی به صورت تمامقد همراه و همسو با حاکمیت باشد، هیچ نقد و نظری نداشته باشد و در هر صورت یا ساکت باشد یا تأییدکننده اقدامات دستگاههای مختلف دولتی و قوای سهگانه. از سوی دیگر علاقهمند هستند جریان دانشجویی محیط دانشگاه را صرفاً محیط علم نگه دارد. این دسته اقدامات فرهنگی و سیاسی را مقتضای محیط دانشگاه و سنین دانشجویی نمیدانند. این جماعت وحدت کلمه را معادل بیصدایی یا همصدایی میدانند و خواستار دانشگاهی آرام، عالمپرور و پیرو هستند.
2- جنبش دانشجویی بر حاکمیت: برخی از نخبگان واگرا و غربگرا یا سکولار، جریان دانشجویی را جریانی برای تقابل مستمر با حاکمیت میخواهند و آن را بسان ابزاری میدانند که نقش «فشار از پایین» را دنبال کند. این جماعت زمانی که در قدرت (مجلس و دولت)نیز حضور داشتند به این راهبرد معتقد بودند. به طور مثال معتقد بودند برای عبور لوایح دوقلو(لایحه اصلاح قانون انتخابات و لایحه افزایش اختیارات ریاست جمهوری) از شورای نگهبان باید از فشار دانشجویی بهره برد. جریان
ملیمذهبی نیز از سال 1375 با نفوذ در جریان دانشجویی تلاش کرد هزینههای خود را از جیب جنبش دانشجویی بپردازد و نفی حاکمیت را از حنجره جریان دانشجویی بازتولید نماید. برخی از اصلاحطلبان و ملیمذهبیها و دیگر جریانات سکولار تلاش نمودند برای امتیازگیری از حاکمیت از این رهیافت استفاده کنند. جوانانی که به خاطر شور جوانی از یک سو و بیتجربگی و نداشتن پشتوانه تئوریک از سوی دیگر و به خاطر بیاطلاعی از عقبه خویش و سابقه تاریخی- مردمی انقلاب اسلامی به سمت و سویی کشانده شدند که امروز رهبران آنان در راهروهای مجلس امریکا پرسه میزنند تا بتوانند علیه حاکمیت قانونی کشور خویش اعلام نظری را از امریکاییها بگیرند. داستان بخشی از جنبش دانشجویی در سالهای موسوم به اصلاحات، داستان غمانگیزی است. آنقدر در شیپور رادیکالیسم دمیدند که در واپسین سالهای عمر دولت خاتمی، نهتنها از نظام اسلامی عبور کرده بودند بلکه «عبور از خاتمی» و جبهه اصلاحات را نیز کلید زدند. اینگونه، در توده مذهبی ایران، دانشجوی سیاسی به عنوان فردی خنگ، بیمسئولیت و همسو با دشمن قلمداد و این ضربهای به سابقه پرافتخار جنبش دانشجویی در ایران شد.
از سوی دیگر گفتمان تزریقی به جنبش دانشجویی هیچ موقع به گفتمان مسلط اجتماعی ایرانیان تبدیل نشد و رویکرد اجتماعی مردم از سال 1384 ثابت کرد که وضع موجود مورد پسند و رضایت آنان نیست اما پیام ملت موجب اصلاح این مسیر نشد.
3- جنبش دانشجویی در حاکمیت: از سه گزینه جنبش دانشجویی برای حاکمیت، بر حاکمیت و در حاکمیت، گزینه سوم معقولترین گزینه است، زیرا نه زیبنده جنبش دانشجویی است که مداح حاکمیت یا ساکت باشد و نه زیبنده آن است که شمشیر به صورت نظام قانونی کشور بکشد. در صورتی که نظام مستقر، نظامی غیرمشروع یا کودتایی بود، شاید مبارزه برای نفی آن یک ارزش محسوب میشد اما نظامی که بالاترین مشارکت سیاسی و قویترین شبکه بسیج اجتماعی در جهان را دارد، قطعاً مبارزه هویتی با خود را تحمل نخواهد کرد و دلیل آن را قانونی بودن، مشروع بودن و از همه مهمتر داشتن پایگاه مردمی میداند، بنابراین جریان دانشجویی میتواند با حفظ هویت مستقل خویش در چارچوب قوانین نظام مستقر به مطالبه، نقادی و پرسشگری از حکمیت روی آورد، مطالبات بحق جامعه خویش را در مقابل قدرت نمایندگی کند و در مسیر اکثریت ملت حرکت نماید.
نفی حاکمیت به عنوان گفتمان بخشی از جریان دانشجویی نمیتواند خاستگاه بومی داشته باشد، چرا که مدلهای جایگزین، پس از نفی مدل بومی وارداتی هستند، به همین دلیل نیز برای افکار جامعه مذهبی ایران قابل ترجمه و معنا نیستند. در فضای آرام و قانونمند، جنبش دانشجویی میتواند به تقویت پشتوانه تئوریک خویش(به جای تنش سیاسی و فیزیکی) روی آورد و نقد تئوریک خود را نیز به بوته آزمایش گذارد. در حال حاضر حاکمیت با طرح کرسیهای آزاداندیشی این زمینه را فراهم کرده است و نقادان میتوانند از این بستر استفاده کنند. نفی نظام قانونی در سالهای گذشته موجب انزوای نفیکنندگان شده است. این تجربه میتواند چراغ فردای جنبش دانشجویی باشد. بخشهایی از جنبش دانشجویی هماکنون ضمن احترام به کلیت حاکمیت مستقر، به نقد دستگاهها و عملکردها مشغولند و حتی تا مرز برخورد قضایی پیش میروند اما گزینه نفی حاکمیت را برنمیتابند ولی نقش اصلاحگری و مطالبهگری خود را فراموش نکردهاند. این الگو میتواند قابل تعمیم و نهادینه شدن باشد.
عبدالله گنجی