روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "خرداد و اسطورگی، از ممد تا ناصر "به قلم سید علی محقق آورده است:‏ خردادماه در تقویم معاصر، به ماهی متفاوت و سرشار از نمادها و اسطوره‌ها در فرهنگ ایرانی بدل شده است. تقریباً همه مناسبت‌های خرداد از یک‌سو ریشه در حضور و مشارکت جمعی ایرانیان برای وقوع رخدادی بزرگ دارند و از سویی دیگر، بر فراز همه این حضورها، نماد و اسطوره‌ای به‌عنوان محرک و راهبر خودنمایی می‌کند. دراین‌بین، روزهای تاریخی 15 و 14خرداد در تقویم، به نام اسطوره امام خمینی و حضور آگاهانه ملتش رقم خورده است. روزها و نمادهای دیگری از این دست و از جنس خرداد کم نیست. روزهایی که چهره‌هایی اسطوره‌وار مردم را در راستای هدف و آرمان جامعه بسیج کرده و از آن چراغ راهی برای آینده و خاطره‌ای در دل تاریخ ساخته‌اند. دوم‌خرداد 76 و 22خرداد 88، با همه اما و اگرها، روزهای تاریخی دیگری هستند که با صحنه‌گردانی چهره‌ها و مردم، به گامی برای حصول آرمان‌های بزرگ بدل شدند. به‌ گواه تجربه و تاریخ، از جامعه و جغرافیای بدون قهرمان و اسطوره، رد و نشان چندانی در تاریخ بر جای نمانده است. اسطوره‌ها شخصیت‌های کاریزمایی هستند که توده را همراه نفس‌های خویش می‌کنند. چهره، صدا، سخن و هرآنچه می‌گویند و می‌کنند، خواسته یا حتی ناخواسته، به طول‌ موج‌های نظرات و مطالبات یک ملت مبدّل می‌شود. * رسالتسی سال پیش زمانی که انقلاب اسلامی ایران روح تازه‌ای را در حرکت‌های رهایی بخش اسلامی دمیده بود، جنگی هشت ساله به منطقه تحمیل گردید. یک دهه بعد در ابتدای دهه 1990 میلادی، غربی‌ها با حمله به عراق، صدام را بهانه تحمیل طرح "مشارکت برای صلح ناتو " و استقرار پایگاه‌های نظامی متعدد در منطقه قرار دادند و ده سال بعد از آن نیز در ابتدای دهه 2000 میلادی انفجار مشکوک برج‌های دوقلو بهانه‌ای شد که ده سال جنگ، بمب، موشک، جاسوسی، ترور و تهدید خوراک روزانه مردمان خاورمیانه شود. از بوش تا اوباما، دروغ‌های رنگینی گفته شد، اعراب سرمایه‌های بیشتری از دنیای اسلام را زیر پای نظامیان غربی ریختند اما باز هم تروریسم گسترش بیشتری یافت، مواد مخدر از سنتی به صنعتی تبدیل شد و سیاسی گردید، خون مسلمان از نفت خلیج‌فارس ارزان‌تر شد و عاملان این جنایات دریده‌تر از همیشه از تریبون‌های سازمان ملل متحد به دنبال دشمنان و مقصران تازه می‌گردند. این دوگانگی خیلی زود شعارهای ضد استبدادی حرکت‌های انقلابی را به سمت فریادهای ضد آمریکایی سوق داده است، با این تفاوت نسبت به گذشته که اکنون، شماری از سیاستمداران انقلابی در کشورهای اسلامی نیز در این قالب عمل می‌کنند، یعنی عملکرد تازه آنها به طور جدی راهبردهای سنتی آمریکا را به مقابله جدی فراخوانده است. رونالد ریگان جمهوریخواه جنگ عراق با ایران را تحریک کرد، بوش پدر همتای غربی او جنگ علیه صدام را پس از اشغال کویت فرماندهی کرد و از آن پس هنوز خاورمیانه از شرایط اضطراری جنگ خلاص نشده است و سرانجام اینکه جنگ سوم توسط بوش پسر علیه افغانستان و عراق شکل گرفت. او طرح نظم نوین جهانی پدرش را اجرا کرد که طبق آن اصول دموکراسی غربی باید از طریق اسلحه به دیگر نقاط جهان تحمیل شود. اما آیا خاورمیانه همچنان میدان مناسبی برای جنگ مدیریت شده آمریکا است؟ به هر حال اکنون عوامل سنتی ایجاد جنگ جمع‌اند، اما عوامل جدید که نتایج آن را پیش‌بینی ناپذیرکرده است نیز در حال قدرت یابی است. اگر جنگ‌های چهل سال اخیر را به سلسله جنگ‌های 1948 تا 1978 میلادی (جنگ رمضان و...) اضافه کنیم، می‌توان گفت که در طول شصت سال گذشته، غرب مدیحه‌سرایان و نوحه‌خوانان ما نه تنها باید معرف جلوه‌های زیبا و آموزنده‌ای از مکارم اخلاق و در عالی‌ترین شکل آن باشند، بلکه از آنها انتظار می‌رود که با استفاده از فرصت سخنوری در جمع مؤمنین و متدینین جامعه، درسهای آموزنده قرآن کریم و معارف نورانی اهل بیت(ع) را سرلوحه کار خود قرار دهند و با تبیین زوایای پیدا و پنهان زندگی پندآموز آنان، نظام اسلامی را در جهت گسترش اخلاق نیک و جاری کردن ارزشهای ناب دینی در دل و جان مردم، یاری دهند. با ترویج خُلقیات خوب و تأکید بر روحیه همدلی، برادری، صفا و صمیمیت میان مردم است که می‌توان یک جامعه انسانی را در جهت نیل به آرمانهای بزرگ الهی، اعتلا بخشید و آن را به زیور نیک اندیشی، تعاون، صبر، احسان، ایثار و گذشت، امید به آینده، کمک به نیازمندان و پرهیز از تنگ نظری، ناامیدی، بدخواهی و بُخل آراست. تجربه‌های گذشته، مؤید این سخن است که هرگاه مداحان اهل بیت(ع) وارد حوزه مباحث و مجادلات بی‌حاصل سیاسی و گروهی شدند، از شأن و منزلت جایگاه خویش فاصله گرفتند و نه فقط تأثیر و جذابیت کلام خویش را از دست دادند بلکه به جای پراکندن صفا و صمیمیت در صف مؤمنان، آنها را به چند‌دستگی و اختلاف انداختند و دغدغه و نگرانی را به جامعه تزریق کردند. اوباما هم با بلاهت کامل، همین نکته را در اظهاراتش خطاب به افراد حاضر در جلسه با لابی صهیونیستی (ایپک) مورد تصریح قرار داد و گفت: قاعدتاً رئیس جمهوری که در آستانه انتخابات، به فکر حفظ قدرت و ماندن در کاخ سفید است، نباید وارد این مقولات شود ولی من به خاطر علاقه و ارادتی که به اسرائیل دارم، این حرفها را زدم که نشان بدهم اوضاع به زیان شما به پیش می‌رود و باید فکری کرد که این روند، متوقف شود تا بلکه اوضاع تغییر کند و باید واقعیت‌ها را هم در نظر گرفت. 2 - دفاع از موجودیت اسرائیل روز به روز سخت‌تر و پیچیده‌تر می‌شود. این جملات با چنین صراحت و ادبیاتی، فهرست تهدیدات علیه صهیونیستها و جهانی شدن انزوای رژیم صهیونیستی را محرز تلقی کرده و به فکر چاره جوئی، آنهم بخاطر حفظ منافع این رژیم است. وی دوباره ضرورت به رسمیت شناختن کشور فلسطین با حذف حق حاکمیت و ارتش درحد خودگردانی، را تکرار کرد و بر این نکته تصریح نمود که قبل از آنکه دیر شود، باید کاری کرد که اهداف و برنامه‌های آمریکا و اسرائیل محقق شود و انزوای اسرائیل، به قانون و روال طبیعی منطقه تبدیل نگردد. اوباما ضمن حمایت مطلق و بدون قید و شرط از رژیم صهیونیستی و عملکرد آن، همه چیز در قلمرو منافع فلسطینی‌ها را به مذاکره با اسرائیل مرتبط کرد که حتی پیش شرط آنهم به رسمیت شناختن موجودیت رژیم صهیونیستی است. وی حتی از اظهاراتش در مورد مبانی صلح و از جمله مرزهای 1346 (1967 میلادی) را پس گرفت و آنرا هم قابل مذاکره دانست که به نفع صهیونیستها و در چارچوب منافع رژیم تل آویو، قابل دستکاری و تجدیدنظر است. نکته مهم اینست که حتی اظهارات هفته پیش اوباما هم، دیدگاهی فراتر از اشغال و رسمیت یافتن همیشگی اشغال و پذیرش پیامدهای اشغال را دیکته می‌کرد ولی امروز در پرتو تهدیدات لابی صهیونیستی، مواضع آمریکا به مراتب ظالمانه‌تر از گذشته علیه فلسطینی‌ها ترسیم شده است. در واقع آمریکا و صهیونیستها مایلند تمامی آنچه از طریق جنگ و کشتار و جنایت 63 ساله قادر به تحقق و تثبیت آن نبوده‌اند را در پوشش صلح و دلسوزی برای منطقه و فلسطینی‌ها تحمیل کنند ولی باز هم نمی‌توانند. پس از آنکه، ابلا غ ادغام وزارتخانه ها از سوی دولت به شکل غیر قانونی صورت گرفت و در نهایت با ورود مقام معظم رهبری و تفسیر شورای نگهبان، دولت پذیرفت که باید این ادغام ابتدا در مجلس به تصویب برسد و سپس مرحله اجرایی آن صورت گیرد، اینک عدم معرفی سرپرست برای وزارت نفت، موضوعی است که همچنان حاشیه ساز است و علی رغم نظر صریح شورای نگهبان مبنی بر غیر قانونی بودن سرپرستی رئیس جمهور بر وزارتخانه ها، رئیس دولت نمی خواهد تن به قانون بدهد و همچنان خود را سرپرست وزارت نفت می داند. در کنار این موضوع، ایران مدتی است که ریاست دوره ای اوپک را عهده دار شده و وزیر نفت کشورمان پس از سال ها در این جایگاه قرار گرفته بود. حال با توجه به وضعیت موجود، مشخص نیست که در اوپک، چه کسی از طرف ایران برای نشستن بر صندلی ریاست اوپک معرفی می شود. پیش از این شایعه هایی مبنی بر حضور احمدی نژاد در این اجلاس مطرح بود که به تازگی این موضوع تکذیب شده ودولت اعلام کرده که یکی از وزرا را به این نشست خواهد فرستاد. براین اساس، باز هم می گوییم که ای کاش دولت پاسخ می داد که چرا علاقمند است که موضوعی که می تواند با معرفی سرپرست، روال قانونی اش را طی کند، تبدیل به موضوعی شود که روز به روز حاشیه هایش افزایش می یابد؟ روزنامه سیاست روز سرمقاله خود با عنوان "انگار نه انگار! " به قلم محمد صفری آورده است: انگار نه انگار که سال جهاد اقتصادی است!‌ اصلا کسی حواسش به این سال نیست؛ آنقدر بحث و جدل بر سر چیزهای کوچک تنش آفرین وجود دارد که از یادشان رفته که امسال قرار است جهاد اقتصادی شود؟! همین می‌شود خوراک چند ماه داخل و خارج. این تمام نشده وزارت ورزش شروع می‌شود. مجلس آن را تصویب می‌کند دولت نمی‌پذیرد. هر کدام هم دلایل خود را دارند. خوش به حال سال جهاد اقتصادی، نه؟ این هنوز پایان نیافته ادغام وزارت راه و ترابری با مسکن رو می‌شود. سال جهاد اقتصادی هم که اصلا اهمیت ندارد. دو وزارتخانه دیگر اقتصادی که در جهاد اقتصادی هیچ نقشی هم ندارد. وزیر هم نداشته باشند اصلا مهم نیست. خودشان، خودشان را می‌گردانند. چه ربطی به سال جهاد اقتصادی دارد. به قوه قضائیه که به گمانم ربطی نداشته باشد. آخر مفسد اقتصادی که نداریم که پول‌های مملکت را بالا کشیده باشد آن وقت بخواهیم پدرش را دربیاوریم. مگر نه؟ بروید سراغ آنهایی که می‌خواهند 3 میلیون تومان وام بگیرند. آن وقت تا فیها خالدونش را می‌خواهند. قبض تلفن، اجاره‌نامه یا سندخانه، پایان خدمت، گواهی امضا از دفترخانه اسناد، گواهی کسر از حقوق از محل کار، جانم برایتان بگوید، همین مدارک کافی است. اگر شناسنامه مادر و پدرتان باشد هم خوب است. اگر هم فوت کرده باشند که خدا رحمتشان کند، برگه فوتشان کفایت می‌کند. تولید که بالاست. واردات که صفر است. جنس چینی و تایوانی هم که اصلا در بازار نیست. کالاهای وطنی به راحتی در بازار جولان می‌دهند. تولید هم که باشد، خدا برکت بدهد به اشتغال، بی‌کاری هم که نداریم. پروژه‌های اقتصادی هم هر روز بهره‌برداری می‌شود. خوب پس چه کاری می‌ماند؟! همان بحث و جدل‌های همیشگی خوب است. به کارمان برسیم که عقب ماندیم. روزنامه جام جم در سرمقاله روز خود با عنوان "آخرین دور افتخار اسطوره "به قلم حجت‌الله اکبرآبادی آورده است:‏ ناصر حجازی بعد از یک و نیم سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری مهلک و تسلیم‌ناپذیر سرطان، رهسپار جهان ابدی شد تا روحش به آرامش برسد. اسطوره فوتبال ایران طی این مدت قامت زیر مصائب و مشکلات روحی، جسمی و مالی این بیماری خم نکرد تا ایستاده و با عزت مرگ را برای خود معنا کند. برای همین نیز از 2 روز پیش که ناصر حجازی برای آخرین بار در بیمارستان بستری شد تا در مبارزه‌ای سخت با مرگ، به حیات ابدی سلام بگوید، تلفن‌های روزنامه در اشغال مردمی بود که از گوشه و کنار کشور جویای آخرین وضعیت او بودند و از پشت خط برای سلامت و بهبودی او دعا می‌کردند. اما چه می‌شود کرد، هر تولدی، مرگی به همراه دارد و این از اصول آفرینش و جهان خلقت است. خود حجازی نیز این اواخر مرگ را باور کرده بود و می‌خواست با آرامش به جهان باقی بشتابد. می‌گفت، تو آیینه که نگاه می‌کنم با خودم میگم ناصر این تویی؟! چرا موهات ریخته و چهره در هم کشیده‌ای. دریغ که در ورزش و فوتبال ایران قدر یکدیگر را نمی‌دانیم و به هنگامه مرگ یکی، فرصتی برای دور هم جمع شدن و افسوس خوردن پیش می‌آید، اما چه سود که پس از مدتی دوباره شرایط همان می‌شود که بود. آنچه مشخص است بی گمان هر فرد و مقامی در معرض اشتباه و خطاست در این حال فردی که اشتباه خود را نمی‌پذیرد نه حاضر به تغییر وضع خود است و نه از کسی کمکی می‌گیردو پوزشی می طلبد بی شک جلوی راه پیشرفت و ترقی کشور و جامعه را می‌گیرد. در این بین در ارتباطات فردی و اجتماعی هم عذرخواهی توسط شخص و یا مقامی می‌تواند یکی از بهترین ابزارها برای اصلاح رفتار باشد چه اینکه بیانگر آن است که از اشتباه خود آگاه شده‌ و از تکرار آن جلوگیری می‌کند و هم از بروز اشتباهات بعدی جلوگیری می‌کنند. در این حال آنچه مهم به نظر می رسد گسترش فرهنگ عذرخواهی در جامعه در بین افراد و مقامات است چه اینکه باید توجه داشت که نبود فرهنگ عذرخواهی در زبان و عمل می‌تواند به نتایج جبران‌ناپذیری در کشور و جامعه منجر شود و پیامد هایی گرانبار داشته باشد . روزنامه خراسان در سرمقاله روز خود با عنوان " دموکراسی به سبک سارکوزی "به قلم رضا خواه آورده است:‏ بعد از رسوایی اخلاقی استروس کان رئیس سابق صندوق بین المللی پول و جدی ترین رقیب احتمالی رئیس جمهور فرانسه در انتخابات ریاست جمهوری 2012، روز گذشته نوبت دومینیک دوویلپن‌، نخست وزیر سابق فرانسه و یکی دیگر از رقبای احتمالی نیکولا سارکوزی بود تا وی نیز این بار به اتهام مشارکت در بی اعتبارسازی رئیس جمهور فرانسه از طریق جلوگیری نکردن از افشاگری‌های جعلی علیه وی،‌ به 15 ماه حبس تعلیقی محکوم شود. نخست وزیر سابق فرانسه در واکنش به این حکم ، دادسرای پاریس را متهم کرد که تحت تاثیر دستورات نیکولا سارکوزی قرار دارد. وی به خبرنگاران در بیرون از دادگاه گفت: اگر این حقیقت را در نظر بگیریم که دادسرا نماینده وزیر دادگستری است که به نوبه خود باید پاسخگوی نیکولا سارکوزی باشد،‌ همه این اتفاقات قابل درک خواهد بود. BVA فرانسه انجام و نتایج آن دیروز منتشر شد حاکی از آن است که دستگیری دومینیک استروس- کان که پیش از این پیروز اصلی همه نظر سنجی‌های مربوط به انتخابات سال 2012 بود‌، هیچ تاثیری در اقبال جناح چپ برای پیروزی در این انتخابات نداشته است.