صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۱ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۳:۰۳  ، 
شناسه خبر : ۲۳۴۴۲۷

قاسم غفورى
شرق آسیا با محور چین، ژاپن و کره جنوبی یکی از مراکز مهم تحولات جهانی به ویژه در حوزه اقتصادی می باشد. اوج گیری بحران اقتصادی در غرب بیش از پیش بر اهمیت این منطقه افزوده است، به گونه ای که بر اساس دکترین راهبردی آمریکا برای سال 2025، محور حرکت های آمریکا به سمت شرق پیش می رود و حتی ناتو نیز برای سال 2020، طرح توسعه نظامی گری در شرق را در دستور کار دارد. در جمع تحولات شرق آسیا نکته قابل توجه رویکرد کشورهای اصلی این منطقه به توسعه مناسبات می باشد.
سفر «یوشیهیکو نودا» نخست وزیر ژاپن به چین و سپس دیدار «لی میونگ باک» رئیس جمهور کره جنوبی از چین، نشانه هایی از گسترش این مناسبات است. نقطه اوج این تحرکات را می توان در توافق ژاپن و چین برای حذف دلار در معادلات تجاری مشاهده کرد که با استقبال کره جنوبی نیز همراه شد. این سه کشور در حالی به توسعه مناسبات روی آورده اند که هر کدام به نوعی دارای اختلافات ریشه ای بوده اند که تاکنون مانع تعمیق روابط آنها شده است. حال این سوال مطرح است که چه عواملی موجب شده تا این کشورها به سوی دوری از اختلافات گام برداشته و به دنبال تعمیق روابط باشند؟ در پاسخ به این مسئله چند نکته قابل توجه است.
اولاً، محور تحرکات کشورهای مذکور در حوزه اقتصادی می باشد. بخش عمده ای از مناسبات اقتصادی آنها با کشورهای اروپایی و آمریکا است. در مقطع کنونی، کشورهای غربی با بحران شدید اقتصادی مواجه شده اند. این مسئله از یک سو تهدیدی برای کشورهای شرقی است که با ادامه بحران غرب، بحران اقتصادی در این کشورها نیز ایجاد و گسترش یابد و از سوی دیگر، فرصتی برای آنها است تا جایگاه اقتصادی خود در صحنه بین الملل را تقویت کنند. با توجه به این امر، کشورهای چین، کره جنوبی و ژاپن با رویکرد به همگرایی همه جانبه برآنند تا از یک سو از پیامدهای منفی اقتصاد غرب بر کشورهای شان بکاهند و از سوی دیگر، با این همگرایی، موقعیت اقتصادی خود را در جهان تثبیت کنند. به عبارت دیگر، آنها به دنبال تشکیل اتحادی نانوشته هستند که بر اساس آن می توانند موقعیت بین المللی خود در جهان را بهبود بخشند، در حالی که هر روز آمریکا و اروپا با چالش های بیشتری مواجه می شوند.
ثانیاً، برخی ناظران سیاسی بر این عقیده اند که همگرایی کشورهای مذکور بی ارتباط با دگرگونی در ساختار سیاسی کره شمالی نمی باشد. با مرگ «کیم جونگ ایل» و آمدن «کیم جونگ اون» بر مسند قدرت، کشورهای منطقه تلاش دارند تا با زنجیره ای از اقدامات به نوعی به سال ها چالش با کره شمالی پایان داده و به نوعی آرامش کامل را بر منطقه حاکم سازند. مواضع سران ژاپن و کره جنوبی مبنی بر رویکرد به مذاکره با کره شمالی آن هم با میانجی گری چین، نشانه ای از این رویکرد است.
ثالثاً، نکته بسیار مهم در تعاملات کشورهای مذکور، ارتباط همگرایی آنها با نظامی گری آمریکا در منطقه است. در ماه های اخیر آمریکا فعالیت های نظامی خود را به شدت در منطقه گسترش داده، چنانکه حتی به تأسیس پایگاه نظامی دائمی در استرالیا پرداخته و به دنبال حضور نظامی دوباره در اندونزی و فیلیپین می باشد. هر چند که این رویکرد در ابتدا برای کره جنوبی و ژاپن مثبت بوده و بیشتر تهدیدی برای کره شمالی و چین قلمداد می شود، اما به مرور با آشکار تر شدن نیات واقعی آمریکا، ژاپن و کره جنوبی نیز از میزان همراهی با آمریکا کاسته اند. رویکرد آمریکا چنان بوده که به رغم اختلافات گذشته در حوزه دموکراسی، آمریکا رویکرد به «میانمار» را نیز در دستور کار قرار داده که خود گواهی بر اهداف ویژه آمریکا در منطقه است. کشورهای شرقی دریافته اند که هدف نهایی آمریکا سلطه بر کل منطقه بوده که دوست و دشمن نمی شناسد و در نهایت منافع تمام کشورها را تهدید خواهد کرد. نخست آنکه مردم منطقه به شدت با حضور آمریکا مخالف بوده و بر همگرایی منطقه ای تأکید دارند، لذا رویکرد دولتمردان به آمریکا، به منزله رویکرد به تضعیف جایگاه مردمی است که نمود آن را در کره جنوبی و ژاپن می توان مشاهده کرد.
دوم آنکه، تحرکات آمریکا، کشورهای منطقه را به سوی نظامی شدن سوق داده که پیامدهای امنیتی و اقتصادی بسیاری برای آنها دارد. کشورهای منطقه که اساساً به دنبال اقتصاد هستند، مسابقه نظامی را برابر با هزینه شدن سرمایه در مسیری مغایر با اهداف خود می دانند که دستاوردی جز تشدید ناامنی و بی ثباتی منطقه ای برای آنها ندارد، در حالی که امنیت منطقه سرمایه گذاری و بهبود جایگاه اقتصادی آنها را رقم می زند. با توجه به این شرایط، کشورهای منطقه با همگرایی منطقه ای و کاهش تنش ها برآنند تا از فرو رفتن در گردابی که آمریکا برای آنها ایجاد کرده جلوگیری کرده و به سیاست های اقتصادی گذشته ادامه دهند. دامنه دوری شرقی ها از آمریکا صرفاً در حوزه نظامی نیست، بلکه در سایر مسائل است، چنانکه کشورهای ژاپن، چین و کره جنوبی صراحتاً با خواست آمریکا با تحریم نفت ایران مخالفت کردند تا در حوزه اقتصاد و سیاست نیز دوری از واشنگتن را به نمایش گذاشته باشند.
سوم آنکه، جامعه جهانی دیگر پذیرنده کشورهایی که با آمریکا همسو باشند نبوده، لذا کشورهایی مانند ژاپن و کره جنوبی برای آنکه بتوانند در معادلات جهانی حضور داشته باشند، جز دوری از آمریکا و رویکرد به منطقه، چاره ای پیش رو ندارند.
با توجه به آنچه ذکر شد می توان گفت: همگرایی اخیر چین، ژاپن و کره جنوبی برگرفته از تلاش این کشورها برای دوری از غرب به ویژه آمریکا است، چرا که در دنیای امروز دیگر، همگرایی با غرب دستاوردی برای هیچ کشوری نداشته و جهان در مسیر دوری از آن پیش می رود؛ امری که از سال ها پیش جبهه ضدامپریالیسم از جمله جمهوری اسلامی ایران بر آن تأکید داشته و اکنون جهانیان با اذعان به این حقیقت به سوی دوری از غرب و ایجاد نظم نوین جهانی بر اساس مولفه های منطقه ای و تقویت جبهه ضدامپریالیسم پیش می روند.

نام:
ایمیل:
نظر: