مهدى سعیدى
نقشی که علمای تبریز و مردم آذربایجان در لغو قرارداد رژی برعهده داشته اند، بسیار حائز اهمیت است. علما پس از انتشار خبر اعطای امتیاز دخانیات به بیگانگان از درس و بحث دست کشیده و مردم نیز بازار را تعطیل کردند. علما به شاه تلگرافی ارسال داشته و خواستار لغو قرارداد فوق الذکر شدند و او را تهدید کردند اگر چنانچه مخالفت کند، مقاومت مسلحانه صورت خواهد گرفت. در پی آن شاگردان مدارس دینی و مردم تبریز به تهیه اسلحه اقدام کردند، به طوری که شهر تبریز در آستانه انقلاب قرار داشت.
آنچه که در آن ایام بر شدت هیجان مردم می افزود تقارن این حوادث با ایام ماه محرم و روزهای تاسوعا و عاشورا بود. علمای تبریز عرض حالی به ناصرالدین شاه فرستادند که حاوی نکات جالبی از تلقی و عملکرد ناصرالدین شاه در نزد روحانیون تبریز است: «... آنها مالیات و درآمد را می پردازند و زندگی و دارایی خودشان را به پای او می ریزند که وی آنها را در مقابل چپاول و ظلم و ستم کفار می فروشد و اجازه می دهد اسلام با کفر رهبری گردد و البته ما هم به این دنائت و پستی تن نخواهیم داد.»
در تلگراف هایی که از تبریز به ناصرالدین شاه ارسال می شود به صراحت و شجاعت به او اعلام می شود که با واگذاشتن امتیاز تنباکوی ایران به انگلیس خود را به فرنگی ها فروخته است. علما و روحانیون مبارز طی تلگرافی به تهران و برای دستگاه حکومت چنین اعلام می کنند: «با کمال حیرت مشاهده می کنیم که پادشاه ما کافه مسلمین را مثل اسرا به کفار می فروشد ... مسلمانان مرگ را به زیردست شدن کفار ترجیح می دهند.»
همچنین نامه ای به این مضمون برای شاه می نویسند: «42 سال است سلطنت می کنی محض طمع مملکت خودت را قطعه قطعه به فرنگی فروخته ای، خود دانی، اما ما اهالی آذربایجان خودمان را به فرنگی نمی فروشیم و تا جان داریم، می کوشیم.»
رهبری نهضت در تبریز به عهده «میرزاجوادآقا مجتهد تبریزی» است. او به شدت در مقابل استعمار انگلیس و استبداد قاجار ایستادگی می کند. مردم به پیروی از او اعلامیه های کمپانی را از دیوارها کنده و از پذیرفتن خارجی ها امتناع می کنند.
آیت الله العظمی حاجی میرزاجوادآقا مجتهد (3131 ق) در عصر خود زعیمی مطاع و مرجعی پر نفوذ بود و پس از وفات برادر خود، حاج میرزاباقر مجتهد، ریاست مطلقه علمیه که توأم با نفوذ و اقتدار بی نهایت بوده بدو منتهی شد. «مدرس تبریزی»، با ذکر این مطلب می افزاید: سالیان دراز با نفوذ تمام، حامل لوای ریاست تامه بوده و کارهای مهم بسیاری را با کمال شهامت و موفقیت از پیش برده است. در نزد امرا و حکام و درباریان و با طبقات متنوعه ملت با تمام احترام و عزت زیسته، بلکه در اثر وجهه ملی فوق العاده که داشته امرا و حکام وقت از وی ترسناک و اندیشناک بودند، اوامر و احکام او را با کمال تذلل قبول و اجرا می کردند و اصلاً قدرت رد آنها را نداشتند.
«امیرنظام گروسی»، حاکم مقتدر و پر صولت آذربایجان در عصر ناصری، در نامه به حاجی میرزاجواد می نویسد: «از حق تعالی مسئلت می نمایم که مرا به ادای حق آن شخص شریف که مایه مفاخرت ملت و شریعت ما و مصدر هرگونه خیر و برکت است موفق فرماید.»
اعتمادالسلطنه او را «در علم فقه و اصول، از جمله فحول شمرده و «در حدیث و تفسیر و رجال و کلام نیز، نخستین شخص تبریز، بلکه تمام آذربایجان» می داند که «اعتبارش در دین و دولت و اقتدارش در ملک و ملت، محتاج بیان نیست.»
«افضل الملک شیرازی»، مورخ عصر مظفری، با اشاره به نفوذ اجتماعی حاجی میرزایوسف آقا مجتهد تبریزی (فقیه معاصر حاجی میرزاجواد) نکته ای نغز دارد: «در آن زمان، مشکل بود که کسی در ولایتی، بلکه در مملکتی، با مثل مرحوم حاجی میرزا جوادآقا که پیشقدم تر از صنادید قوم بود و توقر و تبحری به کمال داشت و محل ملاحظه دولت ایران بود همقدم شود و احکام شرعیه اش نفاذ یابد.»
«کسروی» نیز، به رغم سرگرانی معمولش با روحانیت شیعه و شخص حاجی میرزاجوادآقا، چنانکه دیدیم، در خلال اظهاراتش در مورد وی اعتراف جالبی دارد: «این مرد، در فزونی پیروان و چیرگی به مردم، در میان همکاران خود کمتر مانند داشته سخنش در همه جا می گذشته و دولت پاسش می داشته و مردم جانفشانی ها در راهش می نموده اند.»
حاجی میرزاجوادآقا در سال 1131 ق، سال های آخر سلطنت ناصرالدین شاه و پس از ختم غائد رژی، سفری به تهران کرد و مورد استقبالی باشکوه و کم نظیر قرار گرفت. پرنس ارفع الدوله، دولتمرد مشهور قاجار که شاهد این استقبال بوده، می نویسد: «نصف بیشتر اهالی تهران، تا شاه آباد و ینگی امام به استقبال رفته بودند و در همه جا چادر زده و برای مستقبلان چایی و شربت و سیگار می دادند؛ به یک احترامی که مثل آن را کسی در تهران ندیده. حاجی میرزا جواد آقا را وارد تهران کردند و دسته گل های زیاد آورده به پای او نثار می کردند...»
حاجی میرزاجوادآقا نسبت به نفوذ و سلطه استعمار بر ایران اسلامی شدیداً حساس بود و هر جا که از این بابت احساس خطر می کرد با تمامی قدرت به پا می خاست. نمونه بارز این امر، نقش چشمگیر و موثری است که وی در برچیدن بساط کمپانی رژی ایفا کرد، چندان که تاریخ از او به عنوان یکی از پرچمداران مهم نهضت تحریم یاد می کند که قیام مردم تبریز به رهبری او بر ضد رژی، اولین سکته را به کار آن کمپانی استعماری وارد ساخت و زمینه ساز لغو کلی قرارداد شد.
شیخ «حسن کربلایی» که «تاریخ دخانیه» اش قدیمی ترین و اصیل ترین منبع تاریخی جنبش تنباکو شمرده می شود، می نویسد: «او و حاجی میرزا یوسف آقا، دو مجتهد مسلم القول تبریز» الحق بر حسب وظیفه و منصب بزرگ خودشان در مقام خیرخواهی ملت و دولت اسلام از هیچ رو خودداری نفرمودند؛ از آغاز تا انجام «در رد قرارداد رژی به پای مقاومت و مردانگی ثبات ورزیدند و با همدیگر متحد شده و هرچندی که دولت در این خصوص اقدام و اهتمام کرد، ایشان نیز زیاده از آن به اصرار و امتناع خودشان افزودند.»
مدرس تبریزی نیز از شهامت بی نهایت مجتهد در پیشبرد حکم تحریم میرزای شیرازی سخن گفته و «واعظ خیابانی» وی را از بزرگ ترین اعوان میرزا در اجرا و انفاذ حکم قاطع مزبور می داند.
بر آشنایان جنبش تنباکو پوشیده نیست که نخستین سکته مهم به کار کمپانی و قرارداد، در تبریز وارد شد و آن نبود جز دستاورد پایداری مردم قهرمان تبریز به رهبری حاجی میرزاجوادآقا. امین حضور - که در بحبوحه جنبش، از سوی شاه به تبریز اعزام شد تا آتش قیام را خاموش سازد - شرحی زباندار از حماسه قیام مردم بر گرد مجتهد به دست داده است: «بعد از حصول اطمینان از جان، به خانه مجتهد رفتم. تمام کوچه ها و بام ها و خانه مجتهد را مملو از مردم مسلح دیدم که تمام، تفنگ مارتین در دست و طپانچه در کمر و قطار فشنگ بسته بودند. به خدمت مجتهد رسیده، با این حال اظهار هیچ مطلبی را جایز ندیدم. هدایا را رسانیده، دست مجتهد را بوسیده بیرون آمدم و شاه تلگرافی به امیرنظام حسنعلی خان گروسی (حاکم آذربایجان) وزیر ولیعهد فرمودند که مقدار کافی اسلحه و قورخانه داری به سربازهای تبریز فشنگ بده و در میان شورشیان شلیک نما. جواب امیرنظام این شد که به دست چندین هزار یاغی که مسلح هستند دادن اسلحه و مهمات حرب را جایز نمی دانم. یعنی سرباز و نوکر هم داخل شورشیان است. چون کار چنین شد شاه، تبریز را از عوض برخی مستثنی فرمودند.»
به گزارش سر کنسول روسیه در تبریز، قانون انحصار تنباکو بایستی در چهارم سپتامبر در آنجا به اجرا در می آمد. ولی در آن روز جمعیت انبوهی که پیشتر اسلحه به آنها داده شده بود در خیابان ها ازدحام کردند. ظاهراً تبریز خیال قیامی مسلحانه در سر داشت و مردان مسلح به سه گروه تقسیم شده بودند: گروه اول می بایست به مقر ولیعهد برود، گروه دوم به مقر امیرنظام و گروه سوم به محله اروپاییان. تنها هنگامی استفاده از اسلحه منتفی شد که تلگرافی از شاه رسید که در آن، وعده الغای امتیاز داده شده بود.
از امین السلطان نقل شده که گفته است: حالا ثابت شده است که مجتهد نقش فتنه آمیز بزرگی در تمام آشوب های اخیر مربوط به رژی ایفا کرده است. تلگراف مشهور شاه به والی آذربایجان (امیرنظام گروسی)، به روشنی حاکی از سپرانداختن وی در برابر قیام تبریز و پیشوای آن میرزا جوادآقا است: «در اینجا با کمپانی خیلی مذاکره شد. چند روز است که شب و روز امین السلطان مشغول گفت وگو است. من خودم هرقدری حرف زده ام کمپانی می گوید موقوف کردن به هیچ وجه امکان ندارد، زیرا که با دو سه کمپانی فرانسه و عثمانی کنترات بسته و تنباکو فروخته ام و کرورها تنباکو در شیراز و کاشان و طهران و غیره و غیره خریده ام، اما در کار آذربایجان هر نوع تسهیلات بخواهند می کنم.
مثلاً حرف آنها در فرنگی است؛ مأمورین فرنگی خود را برمی دارم، سهل است از خارج مذهب، هیچ نمی گذارم. کارهای آذربایجان را به خود آذربایجانی ها رجوع می کنم. تاجر، سید، ملا، هرکس را مجتهد، معین می کند طوری می کنیم که کار آذربایجان با خود آذربایجانی باشد. در وضع خریدن یا فروختن، هر عیبی به نظر علما آمده است، بگویند، رفع می کنم. به طوری اصلاحات می دهم که خود مجتهدان راضی شوند. این است حرف های کمپانی. حالا ببینید در این صورت و با این تعهدات، دیگر چه حرفی باقی می ماند؟ این نکته را هم لازم است بدانید که اگر این کارها را تجار برای حمل کردن تنباکو به خارجه می کنند، هم دولت عثمانی و هم دولت روس قرار گذاشته اند تنباکویی که به مملکت آنها وارد شود ضبط کرده یک چیز بسیار جزئی به صاحب تنباکو بدهند و مسلم است این تجارت تنباکو بعدها با این قرارداد روس و عثمانی برای تجار ما هیچ صرف ندارد و نمی توانند کاری بکنند. حاجی میرزا جوادآقای مجتهد از همه آذربایجانی ها عاقل تر و داناتر است و مطلب را می فهمد. الآن که این دستخط رسید بفرستید مجتهد را هم در حضور ولیعهد حاضر کرده، همه این تفصیلات را برای او بخوانند و بگویید کاری را که به این سهولت می توان اصلاح کرد، چه ضرورت دارد که باید دچار اشکالات شد که اقلاً ضرر آنها تقسیم ایران و اسلام در میان کفار است.»
پافشاری روحانیون و مردم تبریز چنان بود که ناصرالدین شاه و صاحب امتیاز پیش از هر اقدام دیگر برای اجرای آن از ادامه کار در آذربایجان منصرف شدند، بدون آن که قرارداد را در سایر نقاط ایران لغو کنند. دکتر «فووریه»، طبیب مخصوص ناصرالدین شاه در این باره می نویسد: «با این که به مردم تبریز قول داده شده بود که عملیات شرکت انحصاری دخانیات در آذربایجان شروع نخواهد شد باز ایشان قانع نشدند و بار دیگر سر به شورش برداشتند و چنین می نمود که دستوری به عامه مردم برای این کار رسیده و طغیان جنبه عمومی پیدا کرده است.»
سرانجام با پافشاری علما و مردم، قرارداد انحصاری خرید و فروش توتون و تنباکو لغو شد، لیکن مخالفت های حاج میرزا جوادآقا مجتهد با حکومت به اینجا ختم نشد و تا سال 1313 هجری قمری که سالمرگ ایشان است همواره دردسرهایی برای ناصرالدین شاه و مظفرالدین میرزای ولیعهد داشته است. در مرگ او آذربایجان سوگوار شد و مجالس متعددی در بزرگداشت وی برگزار شد. شعرای متعدد آذربایجانی در مرگ او مرثیه سرودند. پس از وفات ایشان حاج میرزا حسن آقا مجتهد تبریزی برادرزاده وی ریاست کل روحانیت آذربایجان را در دست گرفت.