صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱۳۹۱ - ۱۰:۵۵  ، 
شناسه خبر : ۲۴۸۵۶۴

کیهان:اطلاعات - عملیات جنگ 60 ساله

«اطلاعات - عملیات جنگ 60 ساله»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛«و مانقموا منهم الّا ان یومنوا بالله العزیز الحمید». طاغوت ها از مردمان مومن در طول تاریخ انتقام نکشیدند جز به این دلیل که به خداوند ایمان آوردند. دشمنی طاغوت های معاصر با ملت ایران مصداق همین آیه شریفه از سوره بروج است. ملت ما نه فقط امروز که در دهه 1330 هنگامی که برای ملی کردن صنعت نفت قیام کرد و خواست دسترنج خود را مالک باشد و نان خود را بر سر سفر خویش بگذارد و بی منت اجنبی بخورد، مغضوب مستکبران واقع شد و همان روزگار در معرض تحریم ها قرار گرفت. ملت ما آن روز هنوز مانند امروز خباثت آمریکا را ندیده بودند.

نخست وزیر وقت دکتر محمد مصدق به ایالات متحده به چشم دوست می نگریست و امید داشت او میان ایران و انگلیس واسطه شود. اما آمریکا همان روزگار به ملت ما رحم نکرد و طرح عملیات آژاکس (کودتای 28مرداد1332)را مشترکا با انگلیس ریخت.

 آمریکا و انگلیس حتی به مصدق سکولار و لائیک رحم نکردند که استاندارد محض آنها، نوکرصفتانی مانند رضاخان و محمدرضا پهلوی و تقی زاده و فروغی و رزم آرا و زاهدی و هویدا بودند. قریب 30 سال پس از کودتای 28مرداد، مأموران سازمان سیا مکرر از زبان رابرت گیتس شنیدند- و بعدها برخی از آنها در مطبوعات اروپایی نقل کردند- که «ایرانی میانه رو و معتدل وجود ندارد. ما پس از انقلاب مدت هاست دنبال افراد میانه رو می گردیم اما ایرانی خوب، ایرانی مرده است»!

ملت ما نه امروز که دست کم 60 سال است عداوت آمریکا و صهیونیست ها - و بسیار پیشتر، انگلیسی ها- را به جان می خرد. ما نه امروز که دست کم 60 سال است با جنگ و معارضه و مزاحمت قدرت های زورگو طرفیم. این مردم نجیب ما نبودند که پا شدند و رفتند گریبان آنها را گرفتند.آنها بوده اند که در طول دهه ها علی الدوام و بلاانقطاع دست درازی و زیاده خواهی و عداوت کرده اند. تنها امروز نیست که حربه تحریم ها را برای به زانو در آوردن ملت ما و به هم ریختن ثبات ایران به کار گرفته اند.

نیش آنان هم از ره کین و هم اقتضای طبیعت تغییرناپذیر استکباری آنهاست. دشمن اما این بار با شیوه پیچیده تری به جنگ ملت ما آمده است؛ اینکه جماعت ایرانی را درگیر معارضه با خود کنند. حرف های سه روز پیش آویگدور لیبرمن وزیر خارجه رژیم صهیونیستی در مصاحبه با روزنامه هاآرتص قابل توجه است. «تاثیر تحریم ها علیه ایران به درجه ای رسیده که تا تابستان آینده و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در این کشور، مردم علیه حکومت اسلامی قیام کنند زیرا تحریم ها و تنگنای اقتصادی مردم را به جان می آورد. تحریم ها می تواند به اپوزیسیون کمک کند تا مانند سال 2009 دست به تظاهرات بزند.

وظیفه غرب این است که در چنین صورتی چه از نظر اقتصادی و چه سیاسی از اپوزیسیون حمایت کند. به باور من پرزیدنت اوباما باید از جوانان ایرانی بخواهد قیام کنند» (رادیو اسرائیل، یکشنبه9مهر1391). یکبار دیگر این عبارت ها را بخوانید؛ واژه مقدس «قیام»! باید به لحاظ اقتصادی به مردم ایران سخت گرفت و در عین حال کمک اقتصادی و سیاسی ویژه به ضدانقلاب اختصاص داد!

اما هنوز هم یک گیر بزرگ پیش پای دشمن وجود دارد.این گیر و گره بزرگ، باور و استقامت ملت ایران است که جای دوست و دشمن را-برخلاف برخی رجال و گروه های سیاسی- اشتباه نمی گیرد. دو گزارش پایگاه صهیونیستی «بالاترین» در این زمینه گویاست که دیروز و پریروز منتشر کرده است. «کاش مردم ایران که این قدر به هتک حرمت پیامبرشون [ص] اعتراض میکنن، یه بار به خاطر گرانی اعتراض می کردن! همه جا صحبت از قیمت دلار و سکه است، همه از گرانی می نالند و هیچ کسی نیست که ترکش آن را مزه مزه نکرده باشد.

اما واقعا خط قرمز آنها کجاست؟ دلار چه قدر بشه اعتراض می کنن؟ پاسخ این است: مردم ایران خط قرمز ندارند حتی اگر دلار به7-6هزار تومان برسد!کاش آنها این اعتراضی رو که برای هتک حرمت به ساحت پیامبرشون می کردند، در قبال قیمت ارز و دلار می کردن» و «چرا مردم به خیابانها نمی ریزند؟ آخه یعنی چی؟!! مردم صبور!!! مردم غیور!!! مردم انقلابی!!! مردم بدبخت!!! مردم [...]!!! مردم[...]... هیچ جای کره زمین مردمی مثل این مردم[...] وجود نداره». م��ت ما، همان ها که سر زندگی خویش را در 22خرداد88 با حضور 40 میلیونی پای صندوق ها رأی - و فارغ از اینکه به فلان نامزد رأی دادند یا بهمان نامزد- به رخ دشمن کشیدند و بالاتفاق روز نهم در همان سال پای غیرت حسینی خویش ایستادند، خوب می فهمند که کشور ما نه امروز و نه سالها و دهه های اخیر که دست کم یک قرن است با جنگ و تعدی و تعرض دشمنانی قسم خورده طرف است؛ دشمنانی که به دروغ می گویند تحریم ها، هوشمند است و صرفا حاکمیت یا حوزه های دخیل در حوزه هسته ای را هدف قرار داده اند اما انتقام اصلی را از ملت ایران می گیرند.

در این میان یک سوال مهم وجود دارد و آن اینکه آیا رجال سیاسی و سران طوایف و گروه ها و حلقه های سیاسی نیز به اندازه مردم نجیب و فهیم ما، به حقیقت این جنگ و لوازم و اقتضائات آن باور دارند؟

این نوشته بر آن نیست که سهم تحریم ها در چالش اقتصادی موجود را تماما انکار یا همه مسئولیت این چالش را متوجه دشمنی دشمن کند. طبعا در ریشه یابی تلاطم اقتصادی اخیر می توان عواملی نظیر تحریم های خارجی، سودجویی زالوصفتان اقتصادی، عملیات روانی و رسانه ای همه بدخواهان، حلقه ها و محافل فتنه گر معارض، رقابت ها و تسویه حساب های کم مایه سیاسی، و بی تدبیری و کوتاهی و کج فهمی برخی متولیان امر را فهرست کرد.

اما قبل از مشخص کردن میزان سهم هر یک از این عوامل، مسئله این است که آیا سیاستمداران و گروه های سیاسی میدان جنگ را درست شناسایی کرده اند؟ تعبیر رهبر حکیم انقلاب در این زمینه خواندنی و اندیشیدنی است. «بنده بارها این جبهه های سیاسی و صحنه های سیاسی را مثال می زنم به جبهه جنگ. اگر شما تو جبهه جنگ نظامی، هندسه زمین در اختیارتان نباشد، احتمال خطاهای بزرگ هست. برای همین هم هست که شناسایی می روند.

یکی از کارهای مهم در عمل نظامی، شناسایی است؛ شناسایی از نزدیک که زمین را بروند ببینند؛ دشمن کجاست، چه جوری است، مواضعش چگونه است، عوارضش چگونه است، تا بفهمند چه کار باید بکنند. اگر کسی این شناسایی را نداشته باشد، میدان را نشناسد، دشمن را گم بکند، یک وقت می بیند که دارد خمپاره اش را، توپخانه اش را آتش می کند به طرفی که اتفاقا این طرف، طرف دوست است نه طرف دشمن. نمی داند دیگر. عرصه سیاسی عینا همین جور است.

اگر بصیرت نداشته باشید، دوست را نشناسید، دشمن را نشناسید، یک وقت می بینید آتش توپخانه تبلیغات شما و گفت و شنود شما و عمل شما به طرف قسمتی است که آنجا دوستان مجتمعند نه دشمنان.»
مسئله فقط این نیست که کسی این واقعیت را بفهمد که کشور در مواجهه با دشمن در موقعیت پیروز بدر و خیبر است یا متوجه نشود و مثلا تصور کند ما در وضعیت شعب ابیطالب هستیم.

مسئله این است که موقعیت جنگ بدر و خیبر با وجود پیروزی، فارغ از مجاهدت و خطرپذیری و مواجهه با دشمن نبود همان گونه که مسلمانان صدر اسلام در مضیقه تکرارناشدنی شعب ابیطالب که چند نفر با یک دانه خرما و در حد چشیدن طعم آن و بستن سنگ به شکم خویش سر می کردند، اسیر و تسلیم فشار دشمن نشدند و در موضع استقامت قرار گرفتند نه آن که به سیاق آقای الف یا ه - یا هر اسم دیگری با هر حرف الفبا که آغاز شود- خیال کنند با ابراز ضعف و کلید گشایش مشکلات را در کج کردن گردن به سوی آمریکا دانستن، دشمنی زورگویان جهانی با ملت ایران پایان می پذیرد.

مسئله مهم این است که برخی حریفان و رقیبان سیاسی چند هزینه را یکجا به کشور و ملت و نظام تحمیل می کنند، یکبار آنجا که رقابت و تسویه حساب با یکدیگر را به مرز عداوت می رسانند و باعث غفلت از دشمن می شوند، بار دوم آنجا که این رقابت و عداوت را به متن مصالح ملی و منافع مردم می کشانند و برای به کرسی نشاندن لجوجانه موضع خود، منافع عمومی را گروگان می گیرند یا بدان لطمه می زنند و بار سوم آنجا که هر کدام ولو به لهجه و ادبیات خاص خود اما با یک منطق مشترک، انفعال مقابل دشمن را جایگزین مقاومت و مجاهدت و ایثار و از خودگذشتگی می کنند.

این گیرها و گره های شخصی است که یکبار رقبای سیاسی را تبدیل به دشمن یکدیگر- از جیب مصالح و منافع عمومی- می کند و یکبار دیگر همان ها را مشترکا اسباب گستاخی و طمع دشمن می گرداند. و تا این گیر و گرفتاری های شخصیتی و روحی مداوا نشود، نه در دشمنی رقبا و نه در همزبانی آنان با هم خیری پدیدار نخواهد شد.

و این چنین می توان گفت بیراه نیست که تحلیل گرانی بگویند فلان سیاستمدار با وجود معارضه جدی با دیگری، جاده صاف کن وی شده و دومی با وجود آن که سالها پیش چوب افراطیون را خورد، به اعتبار گیرها و درگیری های مشابه روحی، در زمین و نقشه افراطیون بازی می کند و این طیف سوم، امروز طعمه گروهک هایی شده اند که دهه اول انقلاب سایه شان را به خاطر نوکری سفارت آمریکا با تیر می زدند.

تازه حلقه چهارم می شوند مدعیان طرفداری از دکتر مصدق که با همه ضعف ها و کج فهمی ها، از سوی آمریکا و انگلیس تحمل نشد؛ که ایرانی خوب، ایرانی مرده است. مگر این که نوکر باشد و البته حساب و حرمت نوکر خائن به قوم و قبیله خود، نزد اغیار معلوم است!

این نوشته در مقدمات خود ماند. اگر ملت و کشور و نظام ما در متن یک جنگ چند لایه و پیچیده قرار دارد- که تردیدی در این باره نیست- باید گفت لازمه هر جنگ؛ 1- جدا کردن صفوف خودی و دشمن 2- شناسایی میدان و جمع آوری اطلاعات 3- تدبیر جمعی 4- هم پشتی و همدلی و در اولویت قرار دادن تهاجم دشمن 5- پیش بینی رفتار طرف مقابل و تدارک لازم 6- پیشدستی و زدن ضربه به دشمن است. تلاطم و چالش اقتصادی اخیر به چاره جویی هایی شامل تدابیر اقتصادی برای تنظیم بازار و تدابیر سیاسی و امنیتی برای زدن سرپنجه تروریست های اقتصادی نیازمند است.

صرف سرزنش و متهم کردن یکدیگر یا مسئولیت این کارزار را به دوش یکدیگر انداختن و خوار کردن هم، راه تروریست ها و مهاجمان را سد نمی کند. هر دستی که در بازار و محیط اقتصادی ما اقدام به اخلال و تخریب می کند، کار پیاده نظام دشمن و ستون پنجم او را می کند. باید این تحرکات را برای عوامل آن هزینه دار کرد.

حلقه های مافیایی که خون مردم مستضعف را به شیشه می کنند تا زبان دشمن علیه آنان دراز شود، فتنه گرانی مجرم تر از قاتلان هستند. «الفتنه اکبر من القتل» و «الفتنه اشدّ من القتل». با این محافل نباید ذره ای ترحم کرد. در کنار آرامش بخشی به بازار و کاربست تدابیر تسکین دهنده، نباید با عوامل عفونت مجامله نمود. ما نیازمند تمهید ستاد مشترک برای رزم و مقاومت اقتصادی هستیم، فارغ از این که صاحب منصبان و سیاستمداران چقدر با هم رقیب یا از هم دلخورند.

اینک هنگام پیرایش دل هاست و جز کینه دشمنان نباید کینه و دلخوری دیگری در دل های ما خلجان داشته باشد. نصرت الهی پشتوانه تخلف ناپذیر ماست مشروط بر این که به لوازم آن پایبند باشیم. «... و علی الله فلیتوکّل المؤمنون. و ما لنا الّا نتوکّل علی الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرّن علی ما آذیتمونا و علی الله فلیتوکّل المتوکّلون». چرا به خداوند توکل نکنیم حال آن که همواره راه خروج از بن بست ها را نشانمان داده است.

خراسان:آقای احمدی‌نژاد شما رئیس‌جمهور کشور هستید!

«آقای احمدی‌نژاد شما رئیس‌جمهور کشور هستید!»عنوان یادداشت سردبیر روزنامه خراسان به قلم محمدسعید احدیان است که در آن می‌خوانید؛بازار ارز به قدری نابسامان است که بسیاری انتظار داشتند نشست خبری آقای احمدی نژاد به جلسه تبیین سیاست‌های ارزی دولت و اعلام راهبردها و برنامه های عملیاتی که دولت برای آرام کردن فضای کشور طراحی کرده است تبدیل شود اما....

ظاهرا آقای احمدی نژاد یک نکته مهم را فراموش کرده اند و آن این است که ایشان رئیس جمهور کشور و عالی ترین مقام در حوزه اجرا می باشند اینکه یک نفر مصاحبه ای کند یا فلان خبرگزاری خبری را در سایتش بگذارد یا رسانه ای دیگر پیامکی را بفرستد یا.... هیچ کدام پاسخ به این سوال عادی و البته بسیار مهم مردم نیست که دولت برای حل وضعیت موجود به جای حرف های تکراری چه “برنامه” و “طرح جدیدی” برای آینده دارد. افکارعمومی وقتی می‌بیند دولت به جای برنامه های اعتماد بخش فقط وعده و صحبت های کلی که بارها نیز تکرار شده است به افکار عمومی ارائه می کند و زمانی که به دلیل تصمیمات عجیبی مانند قطع ناگهانی ارائه ارز بدون داشتن برنامه ای جامع برای آینده، بازار ارز، فکر می کند(درست یا نادرست) دولت خود به دنبال افزایش قیمت دلار است، هیچ گاه نمی تواند بپذیرد همه در این انفجار قیمت ارز نقش دارند جز دولت که مسئول ترین دستگاه کشور در این موضوع محسوب می شود.

وزیر محترم اقتصاد که اتفاقا سخنگوی اقتصادی دولت نیز هست به صورتی کاملا شفاف درباره کنترل بازار ارز از خود رفع مسئولیت کرد اما آیا آقای رئیس جمهور نیز می توانند بعد از مدت ها چشم انتظاری مردم، نشست خبری که بسیاری به آن امید بسته اند را تبدیل به حمله به افراد و دیگر بخش های نظام کنند و نسبت به مسئولیت اصلی خود که روشن کردن برنامه ها و راهکارهای دولت است بی توجه باشند. واقعیت این است که هم بخش تولید و هم مردم در وضعیت سختی قرار دارند و متاسفانه این هم یک واقعیت تلخ است که باور اکثریت مردم (که ما هم به دلایلی روشن با این باورهم عقیده ایم) این است که وضعیت موجود بیشتر خودساخته و کمتر متاثر از تحریم های بین المللی است.

انتظار مردم از آقای احمدی نژاد فقط یک نکته است و آن این است که ایشان فراموش نکنند که رئیس جمهور کشور هستند و رئیس قوه مجریه.

جمهوری اسلامی:هفته نیروی انتظامی و وظایف برزمین مانده

«هفته نیروی انتظامی و وظایف برزمین مانده»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛هر چند هفته نیروی انتظامی، امسال با برنامه‌های رسمی و مصاحبه‌های چند تن از فرماندهان و مسئولان این نیرو و پخش مجموعه تلویزیونی درحال پایان یافتن است، اما ایکاش بخش قابل توجهی از این فرصت به تشریح موانع موجود بر سر راه نیروی انتظامی برای انجام بعضی از مهم‌ترین وظایف ذاتی این نهاد اختصاص می‌یافت. با تبلیغ عملکردها و خدمات نیروی انتظامی در قالب فیلم، مصاحبه، سخنرانی و برگزاری مراسم مختلف موافقیم، اما در مناسبتی همانند هفته نیروی انتظامی بیان موانع کار و مشکلاتی که بر سر راه این نیرو وجود دارند و مانع انجام بعضی از وظایف مهم می‌شوند را لازم و حتی در اولویت می‌دانیم.

از جمله این وظایف که متأسفانه بر زمین مانده‌اند و خود مسئولان نیروی انتظامی نیز از این بابت ناراضی هستند و بارها این نارضایتی را به زبان آورده اند، معضلات حجاب و عفاف و ناامنی‌های اخلاقی و اجتماعی هستند. نیروی انتظامی برای حل این معضلات کفایت لازم را دارد ولی متأسفانه به جای آنکه حمایت شود با کارشکنی و موانع رسمی و آشکار مواجه می‌شود. در طول سال‌های اخیر، علیرغم وجود قانون مشخص و آئین نامه‌های مدون، هر وقت نیروی انتظامی عزم خود را برای برخورد با خاطیان و برهم زنندگان امنیت و نظم اجتماعی جزم کرد و وارد عمل شد، با مخالفت مسئولان ارشد اجرائی مواجه گردید و نتوانست به وظیفه خود عمل نماید.

معضلات اخلاقی، امنیت اجتماعی و عفاف و حجاب، از موضوعاتی هستند که در دهه‌های گذشته همواره با بلاتکلیفی عجیبی در بخش اجرائی مواجه بودند. یک روز، بهانه این بود که کار فرهنگی لازم است و نباید با این مقولات برخورد غیرفرهنگی کرد و روز دیگر، گفتند قانونی برای برخورد با این معضلات وجود ندارد. بعد از آنکه به تفصیل توضیح داده شد که کار فرهنگی و برخورد قانونی قابل جمعند و می‌توان این هر دو را با همدیگر انجام داد و بعد از آنکه وجود قانون و حتی آئین نامه‌های مشخص و مدون نیز برای بهانه گیران به اثبات رسید، سراغ نکته دیگری رفتند و بهانه آوردند که اصولاً حجاب یک امر اختیاری است و کسی حق ندارد در یک نظام اسلامی کسی را وادار کند بدون حجاب وارد اجتماع نشود.

از همان آغاز کاملاً مشخص بود که این قیل و قال‌ها فقط نوعی بهانه تراشی است و هدف چیز دیگری است. این واقعیت هنگامی مشخص‌تر شد که صاحبان این افکار به قدرت رسیدند. آنها وقتی بر کرسی قدرت تکیه زدند، برای جلب نظر کسانی که مایل هستند فارغ از قیود مذهبی زندگی کنند و میان آزادی و بی‌بندوباری تفاوتی قائل نیستند، به این بهانه‌ها متوسل شدند. پیدا بود که ایجاد جنگ میان کار فرهنگی و برخورد قانونی، یک مغالطه آشکار است و پشت پرده این مغالطه جلوگیری از اجرای احکام دین دنبال می‌شود. چه کسی می‌تواند انکار کند که تمام تلاش پیشوایان دینی بر این متمرکز بود که احکام دین اجرا شود؟ چه کسی می‌تواند انکار کند که امام حسین علیه السلام جان خود و عزیزانش را برای اقامه نماز و امر به معروف و نهی از منکر فدا کرد؟ چه کسی می‌تواند انکار کند که حجاب به موجب نص صریح قرآن از احکام قطعی اسلام است؟ علیرغم این واقعیت‌های روشن، توسل به بهانه‌های مختلف برای معطل ماندن حکم حجاب و عفاف و امنیت اخلاقی و اجتماعی و اجرا نشدن امر بمعروف و نهی از منکر، چه مفهومی غیر از مخالفت با پیاده شدن احکام دین با اهدافی از قبیل تأمین بعضی خواسته‌های نفسانی می‌تواند داشته باشد؟

اینکه نیروی انتظامی از وسط میدان مبارزه با مفاسد اجتماعی با یک فرمان رسمی یا یک مصاحبه رادیو تلویزیونی و یا یک نامه و بخشنامه اداری به حاشیه رانده و از اجرای قانون بازداشته می‌شود، نه تنها این نیرو را از انجام وظایف قانونی خود باز می‌دارد، بلکه به تضعیف جایگاه آن در افکار عمومی نیز منجر می‌شود و افراد خلافکار را جسورتر می‌کند. اگر وضعیت عفاف و حجاب و امنیت اخلاقی در کشور به ویژه در شهرهای بزرگ به نقطه‌ای از منفی بودن رسیده که امیدی به اصلاح آن وجود ندارد، به همین دلیل است.

تصور نشود با وجود مشکلات اقتصادی و گران‌تر شدن هر روزه قیمت‌ها و افزایش سرسام آور قیمت سکه و ارز نباید به مسائلی از قبیل حجاب و عفاف و امنیت اخلاقی پرداخته شود. این درست است که شرایط نابسامان اقتصادی زمینه را برای آلوده‌تر شدن جامعه از نظر اخلاق و بی‌توجهی بیشتر به حجاب و عفاف فراهم می‌سازد، ولی این واقعیت را نیز نباید فراموش کرد که احکام دینی همچون حلقه‌های زنجیر به همدیگر متصل و مرتبط هستند و در همدیگر تأثیرگذارند. به همین دلیل نمی‌توان به خاطر عمده شدن یکی از آنها، بقیه را فراموش کرد.

نکته تأسف آور اینست که مسئولان اجرائی علاوه بر آنکه از انجام وظایف خود در بخش‌های اقتصادی عاجزند، در بخش‌های فرهنگی نیز دچار همین ضعف هستند و حتی برای نیروی انتظامی که مایل است به وظایف خود در مبارزه با ناهنجاری‌های اجتماعی عمل کند نیز مشکل ایجاد می‌کنند. هفته نیروی انتظامی فرصت مناسبی است برای اینکه مشکلات و موانع موجود بر سر راه این نیرو به ویژه در زمینه انجام وظیفه در بخش حجاب و عفاف و امنیت اخلاقی برشمرده شود و زمینه برای برطرف شدن آنها فراهم گردد.

رسالت:مداخله در انتخابات آمریکا؛ توهم یا واقعیت

«مداخله در انتخابات آمریکا؛ توهم یا واقعیت»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛سیاست در همیشه تاریخ تابعی از عقلانیت بوده است و محاسبات عقلانی پایه و اساس سیاست‌ورزی خردمندانه است. چنانچه توهمات غیر عقلانی و ضد عقلانی مبنایی برای تحلیل‌ها و تصمیم‌گیری‌های سیاسی قرار بگیرد می‌تواند بهترین فرصت‌ها را به تهدید مبدل سازد. ایده مداخله در انتخابات آمریکا از آن دست توهماتی است که از دیرباز گریبانگیر برخی بوده است.این توهم بر این مبنا شکل می گیرد که در انتخابات مختلف ایالات متحده می توان حزب یا نامزدی را وامدار و یا بدهکار کرد و پس از پیروزی از جریان غالب امتیاز گرفت.

برای اولین بار چنین توهمی به طور جدی در رژیم پهلوی در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 1976 آمریکا بین جرالد رودولف فورد از حزب جمهوریخواه و جیمی کارتر از حزب دموکرات پایه و اساس تحلیل‌های رژیم وقت قرار گرفت.

محمدرضا پهلوی وابستگی‌های روحی و روانی خاصی به روسای جمهور آمریکا داشت به نحوی که از روسای جمهور این کشور تحت عنوان(پدر) یاد می‌کرد! این وابستگی به نامزدها و روسای جمهور وابسته به حزب جمهوریخواه بیشتر بود و شاه در انتخابات مختلف تمایل داشت جمهوریخواهان پیروز انتخابات باشند. وی بر این باور بود که سیاست‌های باز دموکرات‌ها برای رژیم پهلوی چالش‌ برانگیز است. مثلا در دولت جان اف کندی دموکرات وی مجبور به انجام یک سری اصلاحات تحت عنوان (انقلاب سفید) شد که برای وی دردسرساز بود و موجی از اعتراضات عمومی بخصوص در واکنش به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را در پی داشت. در مقابل روابط شاه با روسای جمهوری نظیر آیزن هاور، نیکسون، فورد و ... بسیار حسنه بود. از این رو در انتخاباتی که بین کارتر و فورد برگزار شد رژیم پهلوی طبیعتا متمایل بود که جرالد فورد پیروز نهایی انتخابات باشد.

در این دور با دلالی فردی به نام "اردشیر زاهدی" که فرزند فرمانده کودتای آمریکایی 28 مرداد یعنی (فضل الله زاهدی) بود دولت وقت ایران در نقش اسپانسر تبلیغاتی فورد ظاهر شد و مبلغی حدود 120 میلیون دلار در این رقابت‌ها به نفع نامزد جمهوریخواه هزینه کرد. در این دوره عمده محاسبات و تحلیل‌هایی که بخصوص از کانال اردشیر زاهدی به شاه می ‌رسید این بود که احتمال رای آوری "جرالد فورد" بسیار زیاد است.

در جریان تبلیغات سنگین انتخابات این دوره ریاست جمهوری در آمریکا موضوع مداخله رژیم وقت ایران و هزینه‌کرد حدود 120 میلیون دلار به نفع فورد در رسانه‌ها و روزنامه‌های طرفدار دموکرات‌ها افشا شد.پرده برداری از مداخله رژیم پهلوی در انتخابات آمریکا به عنوان امور داخلی این کشور یک افتضاح بزرگ سیاسی هم برای فورد و هم برای رژیم پهلوی محسوب می‌شد اما جالب‌تر از همه این بود وقتی انتخابات در ماه های پایانی سال1976برگزار شد جیمی کارتر توانست با فعالیت و تلاش یهودیان و جامعه سیاه‌پوستان از فورد پیشی بگیرد و به عنوان رئیس‌جمهور جدید این کشور برگزیده شود.

انتخاب کارتر به معنای فروپاشیدن تمام توهمات و رویاهایی بود که سران رژیم پهلوی در تهران در سر می‌پروراندند. هرچند مواضع راهبردی دولت آمریکا در قبال حمایت بی چون و چرا از ایران در آن دوره با روی کار آمدن کارتر تغییر نکرد اما شاه هیچ‌گاه خود را به خاطر این اشتباه نبخشید و علی امینی را به آمریکا فرستاد تا روابطش را با کارتر بهبود ببخشد.

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و قطع رابطه ایران و آمریکا مسئله مداخله در امور داخلی هر دو کشور وارد فاز جدیدی شد. دولت آمریکا از آنجا که در 33 سال گذشته در موضع تخاصم با نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است در بیش از 30 انتخابات گذشته ایران تلاش کرد با مداخلاتی روشن نظیر جانبداری از برخی گروه‌ها و جریانات سیاسی، تلاش برای بر هم زدن امنیت انتخابات، تحریک به منظور برافروختن آتش اعتراض و اغتشاش و در آخرین نمونه آن اقدام به انقلاب مخملی در جریان انتخابات 88 زمینه را برای براندازی جمهوری اسلامی فراهم نماید.

رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران با بیان اینکه اگر امروز در حوزه معیشت مردم برنامه ریزی صحیح صورت نگیرد، قدرت خرید مردم نصف می شود، خاطر نشان کرد: اگر درست برنامه ریزی کنیم از این شرایط با موفقیت بیرون خواهیم آمد.آل اسحاق اظهار داشت: هم اکنون در شرایطی قرار داریم که درآمدهای کشور در چند نقطه دنیا محدود شده و چند کشور مشخص همچون چین، ژاپن و هند درآمدهای ما را در اختیار دارند، بنابراین باید با آنها تهاتر انجام دهیم.وی از وضعیت فعلی اتاق مبادلات ارزی به شدت انتقاد کرد و گفت: امیدوار بودیم اتاق مبادلات ارزی بتواند مشکلات را حل کند اما متاسفانه وصل کردن یک مکان آرام به یک بخش متلاطم خود تایید اوضاع متلاطم است.

وطن امروز:نرخ واقعی دلار چند تومان است؟

«نرخ واقعی دلار چند تومان است؟»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم محسن جندقی است که در آن می‌خوانید؛دلار در آزادترین بازار ارز دنیا به 3300 تومان رسید تا پول ملی سخت‌ترین روزها را تجربه کند. اگر دلار همچنان با این نرخ خرید و فروش شود بدان معناست که ارزش دلار 33 هزار برابر پول ما است! طبیعی است که از این جمله تعجب کرده باشید چراکه این نرخ و این ارقام واقعی نیستند.

در چنین شرایطی سوالات بسیاری به وجود می‌آید که پاسخ دادن به آنها فرصتی مفصل می‌طلبد اما مهم‌ترین سوالی که قصد داریم پاسخ آن را بررسی کنیم این است که نرخ «واقعی» دلار چند تومان است و برای هر دلار باید چند ریال بپردازیم؟ برای پاسخ به این سوال باید ابعاد گوناگونی را مدنظر قرار دهیم اما معمول‌ترین روش‌های محاسبه نرخ دلار را بررسی می‌کنیم.

1-دلار همبرگری:

یکی از ساده‌ترین روش‌های محاسبه نرخ ارز مقایسه قیمت یک یا چند کالا در کشورهای مختلف است. از مقایسه‌های رایج این روش، مقایسه قیمت یک ساندویچ همبرگر است و برای اینکه این روش علمی محاسبه شود باید نرخ ساندویچ همبرگر با یک نوع کیفیت محاسبه شود. در آمریکا بهترین نوع ساندویچ همبرگر مک‌دونالد 5 دلار است و بهترین ساندویچ همبرگر در ایران5هزار تومان؛ یعنی اینکه نرخ برابری هر دلار با این روش باید 1000 تومان باشد.

اگر کسی ایراد بگیرد و بگوید در صورت وجود مک‌دونالد در ایران هر ساندویچ همبرگر آن به قیمت 7 هزار تومان فروخته می‌شد، باز هم نرخ دلار 1400 تومان خواهد بود نه 3300 تومان.

2-دلار تورمی:

یکی از روش‌های محاسبه نرخ ارز حقیقی، تعدیل نرخ ارز اسمی بر اساس مابه‌التفاوت تورم داخلی و خارجی است. در این استدلال انتخاب سال مبنا از اهمیت راهبردی برخوردار است.

بهترین زمان برای تعیین سال مبنا، سالی است که عرضه و تقاضای ارز بدون دخالت دلارهای نفتی تعیین شده باشد. بنابراین با انتخاب سال 1340 و با فرض محاسبه مابه‌التفاوت تورم داخل ایران با آمریکا طی 50 سال گذشته، نرخ حقیقی دلار در سال جاری حدود 820 تومان برآورد می‌شود. به عنوان مثال سطح عمومی قیمت‌ها در ایران از سال 1340 تا ابتدای سال 1390 در یک دوره 50 ساله، 780 برابر شده و سطح قیمت‌ها در کشور آمریکا با ارز خارجی دلار، 7/42 برابر شده است. بنابراین نسبت قیمت‌های آمریکا به ایران طی دوره مورد نظر 105 برابر کاهش داشته است.

 چنانچه سال 40 را که در آن نرخ ارز اسمی معادل76ریال بوده، به عنوان سال مبنا انتخاب کنیم، یک محاسبه ساده نشان می‌دهد میزان نرخ ارز اسمی در سال 90 که نرخ ارز حقیقی در این سال را معادل سال مبنا قرار می‌دهد، معادل 8190 ریال خواهد بود. به عبارت دیگر با لحاظ سال40به عنوان سال مبنا، قیمت 8190 ریالی ارز در سال 90، اثرات تورم در 2 کشور را زدوده و نرخ ارز حقیقی را ثابت نگاه می‌دارد.

 از طرف دیگر اگر سال 1380 به عنوان سال پایه مبنا قرار گیرد، تا ابتدای سال 1390 سطح عمومی قیمت‌ها در ایران 3/61 و در آمریکا تنها 1/24 برابر شده است. با توجه به اینکه نرخ دلار در سال 1380 برابر با 7925 ریال بوده است، نرخ دلار در سال 1390، معادل 2 هزار و 300 تومان تعیین می‌شود. البته در محاسبه این سال نیز برخی کارشناسان معتقدند بانک مرکزی در سال 80 که یکسان‌سازی ارز اتفاق افتاد نرخی از بازار چند نرخی را انتخاب کرد که بالاتر از میزان واقعی بود. به گفته کارشناسان در آن زمان محاسبات نشان می‌داد نرخ برابری واقعی دلار و ریال در محدوده 500 تومان بود اما پرش بانک مرکزی برای یکسان‌سازی نرخ بیش از رقم واقعی بود.

این ارقام در حالی محاسبه می‌شود که آنچه واقعا در بازار قابل دسترسی است ارقام دیگری است؛ در 6 ماه نخست سال جاری قیمت هر دلار به طور متوسط به رقمی معادل 2500 تومان رسیده و نرخ رسمی بین بانکی معادل 1226 تومان است. برای روشن شدن موضوع مثالی دیگر می‌آوریم.

به طور مشخص در بین سال‌های 1356 تا 1363، نرخ دلار بیش از 8 برابر افزایش داشته و از 71 ریال در سال 1356 به 580 ریال در سال 1363 رسیده است که نشان از شیب تند تغییرات نرخ دلار طی این سال‌ها دارد. اگر سال مبنا سال 1356 باشد، نرخ دلار در ابتدای سال 1390، معادل 500 تومان می‌شود.
برخی اشاره کرده‌اند که بهترین زمان برای تعیین سال مبنا، سالی است که در آن، درآمدهای نفتی و سرریز شدن دلارهای نفتی به اقتصاد وجود نداشته باشد و عرضه و تقاضای ارز بدون دخالت دلارهای نفتی تعیین شده باشد.

این دسته از کارشناسان معتقدند هرقدر دوره محاسبه طولانی‌تر باشد، بهتر است زیرا تحولات بیشتری را در خود جای می‌دهد. با توجه به متغیر بودن نرخ‌هایی که با محاسبات متعدد فوق به دست می‌آید به نظر می‌رسد نرخ دلار در هر صورت نباید از 2000 تومان فراتر رود.

3-دلار دولتی:

روش‌های معمول و طبیعی محاسبه نرخ دلار در سطور بالا گفته شد اما در ایران یک عامل بسیار تاثیرگذار در تعیین نرخ ارز وجود دارد؛ دولت. با توجه به حجم در اختیار داشتن ارز، دولت تنها منبع عرضه ارز به شمار می‌رود و این یعنی دولت نقش بسیار مهمی در تعیین نرخ ارز دارد.یعنی با توجه به سهم بالای دولت از اقتصاد در عمل ظرف عرضه و تقاضا در انحصار دولت است.

سهم صادرات غیرنفتی را اگر تصور کنیم همه توسط بخش غیردولتی صورت می‌گیرد که در نقطه اوج خود در سال 90 معادل 30 میلیارد دلار بوده و صادرات نفتی معادل 113 میلیارد دلار، بر این اساس سهم بخش غیردولتی در عرضه زیر 20 درصد خواهد بود، آن هم عرضه‌ای که با ضوابط بانکی به طور کامل در اختیار بانک مرکزی است. از طرفی در قانون هیچ نامی از ارز مرجع برده نشده و هر نرخی که بانک مرکزی به عنوان ارز مرجع استفاده کند در اصل ابزار، رانت و یارانه‌ای است برای کنترل صادرات و واردات.

البته دولت این توانایی را دارد که با استفاده از این رانت، درآمدزایی غیرقانونی را نیز انجام دهد که در صورت انجام آن شرایط اقتصادی آینده به سود دولت نخواهد بود و فقط می‌تواند بهره‌برداری مقطعی کند. با این شرایط دولت این توانایی را دارد که با عرضه گسترده ارز، نرخ آن را تعدیل کرده و حتی قیمت دلار را به کمتر از 2000 تومان برساند. البته رساندن نرخ دلار به یک‌ماه گذشته یعنی 1800 تومان انتظاری شگفت‌انگیز نخواهد بود اگر همتی باشد و برنامه‌ای.

تهران امروز:نشانه‌های ضعف دولت

«نشانه‌های ضعف دولت»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم منصور حقیقت‌پور است که در آن می‌خوانید؛فرافکنی هیچ‌گاه و در هیچ دوره‌ای درست نبوده و نیست؛ اما گویا این بار رئیس جمهور بنا را بر این گذاشته تا این نوع ادبیات را در کشور نهادینه کند. ما به هیچ عنوان این نوع ادبیات را درست نمی‌دانیم از سوی دیگر ادب را از برخی بی‌دین‌ها باید یاد گرفت که زمانی که اشتباه می‌کنند هرچند که کوچک باشد؛ اما از ملت خود عذرخواهی می‌کنند درحالی که دولت ما گویا از این ادبیات خوشش نمی‌آید و به جای معذرت خواهی از مردم مشکلات را بر گردن سایرین می‌اندازد.

آقای رئیس جمهور چرا ارز تا این حد افزایش پیدا کرد؟، چرا ثروت مردم به یکباره کاهش شدیدی یافت؟ آیا روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها مسئول چنین اتفاقاتی هستند یا مسئولان دولت خود شما؟ و یا افرادی که توانایی لازم در دولت را ندارند؟ ما معتقد هستیم که دولت باید شجاعت و رشادت داشته باشد تا به صراحت اعلام کند که کدام کار خود اشتباه بود و کدام به کمک و کار کارشناسی نیاز دارد.

چه کسی می‌تواند در بازار و در کشور اخلال ایجاد کند؟ دولتی که قیمت مرغ و تخم‌مرغ را نمی‌تواند کنترل کند و به جای عذرخواهی از ملت شریفی که تا پای جان پای انقلاب ایستاده‌اند، چگونه می‌تواند با صراحت مقصر چنین آشفته بازاری را دیگران معرفی کند.

بنابراین بهتر است آقای احمدی‌نژاد در رفتار خود تجدید نظر و باید از این مردم عذرخواهی کند نه اینکه استرس و ترس از فردا را به خانه‌های مردم بیاورد و ثروت مردم را در عرض چند ماه به باد دهد؛ به طوری که نرخ ارز در طول عمر این نظام بی‌سابقه بوده است. چه دلیلی وجود دارد که ارز سه نرخی شود؟ پس نباید به این وضوح فرافکنی کرد.

دولت باید آنقدر جسارت داشته باشد که سیاست‌های غلط خود را شناسایی و به مردم نشان دهد که دولت نیز می‌تواند اشتباه کند؛ اما اینکه تمامی مشکلات را به گردن رسانه‌ها و چند خبر و البته سایر نهادها بیاندازیم، نشانه ضعف دولت است، چگونه است که دولت با سه پیامک قافیه را می‌بازد ما در دوران جنگ نیز چنین برهه‌ای را سپری نکردیم.

از سوی دیگر بر هیچ کس پوشیده نیست که هدایت امور اقتصادی در کشور به عهده وزریران اقتصادی و بانک مرکزی نیست چرا که آنها تنها مجری هستند؛ عده‌ای در کنار دولت برنامه‌ریزی‌های اصلی را انجام می‌دهد و همین امر منتج به سه نرخی شدن ارز می‌شود.

آفرینش:بازار ارز گرفتارهرج و مرج روانی و اقتصادی

«بازار ارز گرفتارهرج و مرج روانی و اقتصادی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛شاید روزی درتصوراتمان بود که اگر جنگی رخ دهد ممکن است قیمت دلار سر به فلک بگذارد و تورمی سنگین گریبان مردم را بگیرد. اما غافل از اینکه جنگ رخ نداده ویرانی های اقتصادی و استرس های روانی دربین مردم شهر نمایان شده است!. اسم دلار با قیت بالای سه هزارتومان در بین گفتگوهای روزانه مردم مایه نگرانی و ناامیدی نسبت به آینده ای نه چندان دور شده است. همه ازاین نگرانند که "چه خواهد شد؟!".

اما جدای از سیاست های پنهانی که در مورد گرانی های ارز وجود دارد و شائبه هایی که در مورد اوج گیری بازار ایجاد شده، باید به رفتارهای پرهیجان مردم که ناشی از "هرج و مرج روانی" درجامعه می باشد توجه داشت. پس از گذشتن قیمت دلار از مرز سه هزارتومان، هجوم و ازدحام مردم در صرافی ها برای تهیه دلار به طورچشم گیری، افزایش یافت و به طور غیر طبیعی عطش افراد برای خرید ارز نمایان بود.

جدای از سیاست های غیرکارشناسی کشور، فرهنگ اقتصادی جامعه نیز دچارناهنجاری های است که بر نا بسامانی های اقتصادی دامن می زند. درهمه جای دنیا اگر مردم پس انداز یا پولی داشته باشند در صندوق های سرمایه گذاری ،بورس و بانک ها وارد می کنند تا عرصه تولید در کشورشان رونق یافته و هم سرمایه آنها سودآوری مطمئن و متعارفی داشته باشد.

همانطور که گفته شد سیاست های غیرکارشناسی در مدیریت بازار ارز از سوی مسولان باعث به وجود آمدن رانت هایی شد که سرمایه های خرد جامعه و کلان بخش تولید را که با رکود مواجه شده بودند به این سمت کشاند. درهمین حال افزایش بی رویه قیمت ارز سبب شد تا بار روانی نیز بر این موج اضافه شود و مردم را تحریک کند که به بازار ارز وارد شوند، تا ارزش پولشان در مواجهه با تورم کاسته نشود و هم سود بادآورده ای نصیبشان گردد.

ضمن این که این رویه باعث به وجود آمدن بداخلاقی های بسیاری در بازار کسب و کار گردیده است. بسیاری از فروشندگان علی رغم اینکه جنس خود را با دلار ارزان تر خریده اند، اما هر روز قیمت کالاهای خود را افزایش می دهند. کارخانجات و تولیدکنندگان مواد خوراکی هم اجناس خودرا به روز با قیمت های جدید به بازار می فرستند.

اگراندکی تامل کنیم، متوجه می شویم که اقدامات خود ماهم برآتش این وضعیت نابه سامان می افزاید. اگر ما مردم اندکی سعه صدرداشته باشیم و وارد موج بی ثباتی های ارزی و طلا نشویم، درحقیقت به خودمان سود رسانده ایم.

میزان سودی که از قبل خرید چند صد دلار یا چند سکه عاید مردم عادی می شود ، بسیار کمتر از میزان افزایش تورم و گرانی هایی است که تمامی وجوه زندگی مردم را در بر خواهد گرفت.

اگر مسولان نمی توانند یا نمی خواهند این اوضاع را کنترل کنند، خود مردم باید به فکر وضعیت خودباشند. توجه داشته باشیم که وقتی قیمت شیر از 1200 در عرض چند ماه به 2400 تومان میرسد، دیگر نباید توقع داشت که این قیمت ها به کمافی السابق برگردد. این درحالی است که درآمدها و حقوق مردم به هیچ وجه با این افزایش قیمت ها همخوانی ندارد.

این عادت در بین جامعه رواج پیدا کرده است که تا هرچیزی در بازار گران یا کمیاب می شود مردم به سمت آن هجوم می برند. درحالی که اگر به صورت عادی به رفع نیاز با آن کالا برخورد شود،خیلی سریع اوضاع به حالت عادی برمیگردد. کمی فکر کنیم که انباشت این حجم دلار در منازل چه ضربه ای را براقتصاد کشور خواهد زد؟!

این برخوردها ریشه روانی دارد که مسبب اصلی آن مسولان هستند که باید با اقدامات صحیح خود مانع از نگرانی ودلهره مردم از آینده شوند. تا مادامی که اقدامی منطقی و کارشناسی از سوی تیم اقتصادی کشور برای ثبات دربازار ارز ایجاد نشود، شاهد عطش و میل بی رویه جامعه برای تبدیل سرمایه های خرد به دلار وطلا خواهیم بود، که حاصلی جز سقوط ارزش پول ملی،کاهش قدرت خرید مردم،تورم و گرانی نخواهد داشت.

حمایت:اصلی فراموش شده

«اصلی فراموش شده»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن می‌خوانید؛مقابله با رژیم صهیونیستی و حمایت از آرمان‌های ملت فلسطین امروز نه تنها خواسته‌ای منطقه‌ای بلکه خواسته‌ای برای تمام آزادی خواهان جهان است. در این میان ترکیه از جمله کشورهایی است که در سالهای اخیر گام‌هایی در این زمینه برداشته است.

این رویکرد با حمله کماندوهای رژیم صهیونیستی به امداد رسانان به غزه (کشتی مرمره) و به شهادت رسیدن 9 تبعه ترک تشدید شد و تا کنون نیز ادامه داشته است. اردوغان نخست وزیر ترکیه در نشست حزب حاکم عدالت و توسعه باردیگر تاکید کرد که راهکار کاهش تنشها میان ترکیه و رژیم صهیونیستی اجرای اصولی نظیر عذرخواهی رژیم صهیونیستی از ترکیه و لغو محاصره غزه است. هر چند که رویکرد ترکیه به تقابل با رژیم صهیونیستی امر مهم و قابل تقدیر می‌باشد اما در این میان اصولی چند وجود دارد که اجرای آنها امری ضروری است. حمایت از فلسطین دارای رکنی اساسی به حضور در جبهه مقاومت است.

جبهه مقاومتی که در طول سالهای اخیر خواستار پایان روند سازشکاری و رویکرد به مقابله همه جانبه با صهیونیست‌ها است.دستاوردهای این مقاومت را نیز در جنگ 33 روزه لبنان و 22 روزه غزه می‌توان مشاهده کرد که ضمن شکست صهیونیست‌ها توجه جهانی به فلسطین را به همراه داشته است.

رویکرد به توسعه مناسبات با جبهه مقامت شامل ایران، سوریه، عراق و لبنان می‌تواند بیشترین تاثیر را در حمایت از ملت فلسطین داشته باشد چنانکه صهیونیست‌ها بارها تاکید کرده‌اند که مهمترین دشمن آنان، جبهه مقاومت است و تمام طراحی‌های آمریکا نیز برای به حاشیه راندن مقاومت می‌باشد.

این اصل در شرایطی از سوی جهانیان مورد تاکید قرار گرفته که ترکیه به رغم تمام گرایشات به فلسطین ابهامات رفتاری در این زمینه داشته است. نمود عینی این امر را در عملکردها و مواضع این کشور در قبال ارکان مقاومت می‌توان مشاهده کرد.

همکاری با غرب علیه سوریه، مشارکت در ناآرامی‌های عراق، اتخاذ برخی مواضع غیر دیپلماتیک در قبال ایران، مداخله در امور لبنان و برخی تحرکات علیه حزب الله از جمله رفتارهای ترکیه است.

این اقدامات شاید در ظاهر ارتباطی با مسئله فلسطین نداشته باشد اما چنانکه ذکر شد فلسطین با جبهه مقاومت است که پایدار مانده و هراس صهیونیست‌ها نیز از جبهه مقاومت می‌باشد. اقدام علیه ارکان مقاومت عملا خدمت به آمریکا و صهیونیست‌ها که مسلما دستاوردی برای فلسطین ندارد.

بر این اساس ترکیه برای آنکه بتواند صداقت خود در حمایت از فلسطین را به اثبات رساند باید در کنار تعلیق روابط با صهیونیست‌ها، همگرایی با جبهه مقاومت را در پیش گیرد و در اولین گام نیز به اجرای طرح‌های غرب در سوریه پایان دهد چرا که ادامه روند کنونی برابر با دلسرد شدن ملت فلسطین از ترکیه خواهد بود که نتیجه آن حذف آنکارا از اردوگاه حامیان فلسطین است که لطمات جبران ناپذیری را برای سران ترکیه در عرصه داخلی و جهانی به همراه خواهد داشت بویژه اینکه مردم ترکیه بر اصل همگرایی با مقاومت تاکید و با مخالفان آن مخالفت می‌کنند.

مردم سالاری:این روزها چه چیزی شکسته است؟

«این روزها چه چیزی شکسته است؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم محمدحسین روانبخش است که در آن می‌خوانید؛ سال‌های آخر جنگ و روزهای موشک باران شهرها بود. غروب یکی از آن روزها که برق رفت و اعلام وضعیت قرمز شد، پدرم مرا فرستاد سرکوچه که شیشه چراغ گردسوز بخرم. رفتم و شیشه را به قیمت 8 تومان خریدم اما زمانی که پدرم می‌خواست آن را جا بیندازند، شیشه شکست و لازم شد تا دوباره بروم و شیشه دیگری بخرم، اما این بار فروشنده قیمت آن را 9 تومان گفت. وقتی هم اعتراض کردم که همین چند دقیقه قبل شیشه را 8 تومان خریده‌ام، پاسخ داد: این چیزها قیمتش ثانیه‌ای بالا می‌رود!

این خاطره از ده- دوازده سالگی همیشه در ذهنم بود و گاهی که یاد آن سال‌ها می‌‌افتادم، خدا را شکر می‌کردم که دیگر آن شرایط نیست و اگر چه هنوز گرانی و تورم، مردم را در تمام این سال‌ها آزار می‌دهد اما وضعیت اقتصادی کشور مثل دوران جنگ چنان سخت و ویژه نیست که حتی شیشه چراغ گردسوز هم ثانیه‌ای گران شود. در آن روزگار بودجه مملکت صرف جنگ می‌شد و به جایی رسیده بودیم که به قول بعضی از افراد«برای تهیه بند پوتین رزمندگان» هم ممکن بود به مشکل مالی برخورد کنیم.

چند روز پیش در بحبوحه وضعیت ناهنجار و عجیب افزایش قیمت ارز، یکبار دیگر اتفاقی افتاد که آن خاطره برایم زنده شد. گویی این جمله که «تاریخ تکرار می‌شود: بار نخست به شکل تراتژدی است و بار دوم به صورت کمدی» برای من به واقعیت پیوست. رفتم و از سوپری سر کوچه‌مان یک پاکت900گرمی شکر خریدم به قیمت 1500 تومان و یک ساعت بعد که دوباره رفتم تا یک پاکت دیگر بخرم، فروشنده قیمت را 1600 تومان اعلام کرد.

این بار اما اعتراضی نکردم، همه تجربیاتی که از نوجوانی تا به حال اندوخته‌ام مانع شد که بپرسم چرا در روزگاری که نفت را بالای 100 دلار می‌فروشیم و آنقدر وضعمان خوب است که هیات همراه احمدی‌نژاد به نیویورک 85 تا 140 نفر(بنا به روایت‌های متفاوت) است باید این طور ثانیه‌ای ��یمت اقلامی مثل شکر بالا برود؟! در واقع فروشنده خرده فروش که آخرین حلقه زنجیر است چه کاره است و چقدر در این گرانی تاثیر دارد که من اعتراضم را سر او خالی کنم؟!

این وضع البته فقط برای من و درباره شکر شکل نگرفته است. این روزها هر که را می‌بینی از همین حرف‌ها می‌زند: دوستی که موعد تمدید اجاره خانه‌اش رسیده و صاحب خانه 60 درصد به اجاره افزوده است.خویشاوندی که دارد برای دخترش جهیزیه فراهم می‌کند تعریف می‌کند که فروشگاه‌های لوازم خانگی یا کلا کرکره را پائین کشیده و تعطیل هستند یا تبدیل به نمایشگاهی شده‌‌اند که اجناسشان برای تماشا است نه فروش و اگر کسی هم چیزی را می‌فروشد، به قیمتی می‌فروشد که کسی نخرد!

منظورم این است که وضعیت اقتصادی فعلی فقط واردکنندگان عمده و تجار و فعالان بازار ارز و سکه را درگیر نکرده است بلکه این اقشار متوسط و ضعیف جامعه هستند که دارند از برکت سوء مدیریت مدعیان«آوردن پول نفت بر سر سفره‌ها» زیر فشار گرانی له می‌شوند و حتی قدرت آخ گفتن هم ندارند! تصور کنید کارمندی که ماهیانه 700 هزار تومان حقوق می‌گیرد اگر همه حقوق و عیدی یک سال خود را جمع کند و یک ریال آن را هم خرج نکند باز هم سر سال نمی‌تواند یک سوم 25 میلیون تومان که صاحبخانه طلب کرده، فراهم کرده و به عنوان اضافه رهن بدهد تا در همان آپارتمانی که سال قبل رهن و اجاره کرده یکسال دیگر بماند!

پسری که در آستانه ازدواج است نمی‌‌تواند با حقوق کامل یک سال خود برای همسرش یک سرویس معمولی طلا به قیمت هر گرم 130 هزار تومان بخرد! پدری که بازنشسته است نمی‌تواند با حقوق یک سال خود چهار قلم کالای اصلی جهیزیه دخترش را تهیه کند! کارگری که سالهاست میوه و گوشت از سبد خریدش حذف شده باید لبنیات را هم از سفره‌اش جمع کند! و این میان اگر خدای ناکرده فردی از خانواده‌ای متوسط بیمار شود، هزینه‌ای برای درمانش وجود ندارد!

در این وضعیت چه انتظاری می‌توان از مردم داشت که دغدغه «پیر شدن جمعیت» در سال‌های آینده را داشته باشند و بیش‌از پیش بچه‌دار شوند؟ چه انتظاری می‌توان از جامعه داشت که کتاب و مطبوعات بخرند؟ و چرا باید مردم گوش به نصایحی از این دست بدهند که دارایی‌های اندک خود را سکه و دلار و مایحتاج اضافی نخرید و به هیجان بازار دامن نزنید؟ در حالی که همه چیز ثانیه به ثانیه گرانتر می‌شود و پول مردم بی‌ارزش‌تر؛ آن وقت مسوولان اقتصادی مملکت با طمانینه و آرامش اعلام می‌کنند که بالاخره مقاومت بازار و اخلالگران می‌شکند و تا ابد وضع چنین نمی‌ماند!

برادران گرامی، آنچه شکسته است آرامشی است که باید در بازار باشد، آنچه شکسته است اعتمادی است که باید به برنامه‌های اقتصادی دولت باشد، آنچه شکسته است امید به آینده قشر کم درآمد جامعه است. واقعا اگر شبیه وضعیتی که این روزها در اقتصاد ایران شکل گرفته در کشور دیگری شکل می‌گرفت، مسوولان اقتصادی‌اش نه تنها استعفا می‌دادند که از ناراحتی و شرم، خودکشی می‌کردند، اما بنازم به اعتماد به نفس وصلابت بعضی مسوولان خودمان که همتشان صرف بگو مگو با هم و انداختن تقصیرها به گردن یکدیگر است که هیچ دردی از مردم دعوا نمی کند.

وظیفه ما اهالی رسانه این نیست که به‌به‌ و چه‌چه بگوئیم و بعد هم دولت محترم با وام خبرنگاری و جایزه فصلی تشویقمان کند. وظیفه ما بیان واقعیت‌هایی است که عرصه را بر مردم تنگ کرده است، حتی اگر به سیاه‌نمایی و همکاری با دشمنان متهم شویم و خدا کند که گوشی برای شنیدن این حرف‌ها باقی‌مانده باشد و ذهنی باور کند که سیاه‌نمایی یعنی چشم بستن بر واقعیت‌ها و تعریف از خدماتی که وجود خارجی ندارد! 
ملت ما:ایران‌هراسی بهانه‌ای برای فروش بیش‌تر تسلیحات

«ایران‌هراسی بهانه‌ای برای فروش بیش‌تر تسلیحات»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم حسن بهشتی‌پور است که در آن می‌خوانید؛در ارتباط با مانور اخیر 30 کشور در خلیج‌فارس باید به این مسئله توجه داشت که امریکایی‌ها از پیش برنامه‌ریزی‌ها برای برگزاری این مانور را انجام داده بودند. با وجود این‌که برخی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نیز در این مانور شرکت داشتند، اما هیچ‌گونه برنامه‌ای از سوی این کشورها جهت مانور اخیر صورت نگرفته بود. برنامه‌ریزی برای انجام این مانور از سه ماه پیش اعلام شده بود، بنابراین نمی‌تواند مستقیما به موضوع اخیر اعتراض جهان عرب به امریکا مرتبط باشد. اما از سوی دیگر استقرار این حجم از امکانات در خلیج فارس، نشان می‌دهد که آنها پیام تحرکات مردمی را جدی گرفته‌اند. چرا که آنها نیز شعله‌ور شدن احساسات مردمی علیه غرب را می‌ببینند.

این مانور دریایی تازه‌ترین اقدام امریکا برای گسترش حضور نظامی خود در منطقه خلیج‌فارس به شمار می‌رود. بدون شک این مانور پیامی برای ایران نیز به همراه داشت. مقامات نیروی دریایی امریکا تاکید دارند که این مانور مین‌روبی علیه کشوری خاص یا پاسخی به تهدید ایران برای بستن تنگه هرمز نیست. اما باید توجه داشت که امریکایی‌ها این مانور را با هدف ایران‌هراسی و نشان دادن پیامی روشن به ایران انجام دادند. در واقع هدف اصلی از برگزاری این مانور این امر بود که خود را علیه ایران متحد نشان دهند.

اما امریکا همان‌گونه که در سال‌های اخیر نیز با بهانه قرار دادن دستیابی جمهوری اسلامی ایران به دانش و فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای تلاش کردند بحث «ایران‌هراسی» را به عاملی برای امنیتی جلوه دادن فضای منطقه و بستر‌سازی برای فروش سلاح‌های خود تبدیل نمایند، این‌بار نیز بر همان اهداف سابق بودند. امریکا و مجموعه کشورهای غربی همپیمان می‌خواهند تا با القای پروژه ایران‌هراسی در منطقه، هراس و تنش ایجاد کند و سلاح‌های از رده خارج خود را به فروش رساند.

مقامات واشنگتن برای جلوگیری از ورشکستگی کارخانه‌های تولید سلاح در امریکا، دست به تشدید تنش در منطقه استراتژیک خاورمیانه و خلیج فارس می‌زنند. شاهد این مثال این است که کشورهای حاشیه خلیج‌فارس طی 3 سال گذشته حدود 30 میلیارد دلار با امریکا قرارداد تسلیحاتی بسته‌اند. گزارشی که حدود دو ماه پیش از سوی کنگره ارائه شد را نیز می‌توان شاهد دیگری بر این امر دانست. کنگره امریکا در گزارشی به افزایش چند برابری فروش سلاح‌ها و تجهیزات امریکایی نسبت به سال گذشته اعتراف کرد.

در این گزارش آمده است که در سال۲۰۱۱ فروش اسلحه به کشورهای دیگر ۶۶ میلیارد بود در حالی که در سال۲۰۱۲ این میزان به ۸۵ میلیارد دلار رسیده است. کنگره امریکا در ادامه، این افزایش فروش تجهیزات نظامی را ترس کشورهای منطقه خاورمیانه از ایران دانسته و گفته است که بیش‌ترین خرید تجهیزات نظامی از سوی عربستان سعودی و امارات صورت گرفته است. این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد، که دکترین نظامی‌اش دفاعی و بازدارنده بوده و رویکرد آن صلح و دوستی است.

می‌توان این‌گونه نیز برداشت کرد که آنها با این مانور قصد داشتند به ایران هشدار دهند که اگر قصد بستن تنگه هرمز را دارد، باید بداند جامعه بین‌المللی در مقابل تهدیدهای ایران متحد است. آنها با این مانور قصد داشتند تا اعلام کنند که در کنار کشورهای منطقه حضور دارند و آنها را در هیچ مقطعی تنها نخواهند گذاشت و حضورشان هم جدی است.

ابتکار:به نام ایران به کام اردوغان

«به نام ایران به کام اردوغان»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم حسن فاتحی است که در آن می خوانید؛آقای خالد مشعل درچهارمین نشست کنگره عدالت وتوسعه درترکیه، درسخنانی عنوان کردند که"اردوغان نه تنها رهبرترکیه بلکه رهبرجهان اسلام نیز هستند".

ایشان در عبارتی اردوغان رامدل موفق مدیریت اسلامی میانه رو معرفی وافزودند که” خدا مقام تورابالاتر برد توعزیزی و.....".

زمانیکه به سیاست مدیریتی طیف دوستان داخلی خودمان نقد می‌نویسیم که بجای هزینه برای دیگران مشکلات کلان داخلی را دریابید واگرهم می‌خواهید هزینه کنید،لااقل کاری کنید که که کاسه داغتر از آش نشویم،متاسفانه همین دوستان بدون توجه به هدف ونیت اصلی منتقدین که بجز اصلاح، چیز دیگری نیست، باچشمان بسته آنهارا مستحق برچسبهای غیراخلاقی می‌نمایند تا حرف ومنطق درستی شنیده نشود.

یکی ازشخصیتهای که ما بسیار برایش هزینه کردیم همین خالد مشعل می‌باشد که ازجانب حماس سخن می‌گوید ونمایندگی می‌کند.

وقتی حوادث سوریه درراستای خیزشهای مردمی منطقه شکل گرفت، همین آقای خالد مشعل بادرک واقعیتها وشناخت به مبانی اسلامی،بلافاصله صف خودرا از نظام حاکم سوریه جدانمود ودرنهایت حتی دربرابر نظام حاکم سوریه موضع گیری نمود.

ولی دراین وسط ما ماندیم،با ادعای دوستان فرضی که فراوان برای دوام آنها هزینه کرده بودیم ولی متاسفانه میوه اش را اردوغان می‌چیند.

آیا روزی نیز قابل تصورخواهد بود که دوستان لبنانی ما زمانیکه پای منافع خودشان به میان آمد، موضعی شبیه خالد مشعل بگیرند؟

هرچند قبول چنین فرضیه وتحلیلی سخت است ولی درعالم سیاست امروزی،هیچ رویدادی خارج از تصورنیز نمی‌تواند باشد،چراکه دیدگاه سنتی ما به مبانی سیاسی ازیک طرف و چرخش منافع ملتها ازطرفی دیگر، هیچ وقت نتوانسته تصمیم گیران مارا با واقعیتهای میدانی آشنا نموده باشد.آنها همیشه ایام حرف وتکیه کلام خویش را باخود داشته اند ولو اینکه درعمل نتیجه عکس گرفته باشند.

اگر خالد مشعل باورش این است که اردوغان رهبرجهان اسلام است وشایستگی این مسئولیت را دارد،درآنصورت حاصل زحمات وهزینه‌های چندساله ما به کدام سمت وسویی درحرکت خواهدبود؟

آیا رفتارسیاسی شخصیتهای چون خالد مشعل، دلیلی بر عدم پذیرش الگوی مدیریت اسلامی ما ازطرف آنها نمی‌باشد؟ اگر چنین است، چرا ماباید درحالیکه بحران ارز ومشکلات اقتصادی درکشور غوغا می‌کند، همچنان درکنار نظامهای اقتدارگرا قرار گرفته باشیم؟

آرمان:وحدت ملی؛ به سوی تکثر یا...؟

«وحدت ملی؛ به سوی تکثر یا...؟»عنوان سرمقاله روزنامه آرمان به قلم مصطفی درایتی است که در آن می‌خوانید؛چند صباحی است که بحثی در محافل سیاسی داغ شده است. موضوعی که این روزها به زبان‌های مختلف روی آن تاکید و در واقع به عنوان راهکاری برای‌ برون‌رفت از وضع کنونی برشمرده می‌شود، مساله لزوم وحدت است. البته بی‌تردید از وحدت نیز در ادبیات سیاسی تعابیر مختلفی وجود دارد.

اصولگرایان و اصلاح‌طلبان شاید درباره لزوم آن با هم اتحاد داشته باشند، اما آیا وحدت اصولگرایانه با وحدت اصلاح‌طلبانه با هم فرق دارند؟ تعبیری که من از وحدت دارم، انسجام داخلی و برقرار شدن یک رابطه معقول بین مردم و مسئولان است. این یقینا تنها راه برون‌رفت است.

وحدت در نگاه من به معنای این نیست که نظرها با هم مساوی شود یا همه یک‌جور فکر کنند، بلکه بیشتر به این معناست که همه‌کس احساس کنند به تناسب ظرفیت و توانایی‌هایشان مورد توجه قرار می‌گیرند و ایفای نقش می‌کنند. هر طرفی تحمل جریان مقابل را داشته باشد و در یک رقابت معقول و منطقی بتوانند نقش منطقی خود را داشته باشند. این یک قاعده است که حذف کردن، هم به گروه دیگر و هم به خودش لطمه خواهد زد.

اگر وحدت این‌طور تعبیر شود که بیایید مثل ما شوید، تجربه نشان داده که این موضوع نمی‌تواند چندان موفق باشد. تاکنون به نتیجه نرسیده و به نظرم هیچ وقت هم به نتیجه نخواهد رسید. مشکل این است تنها در شرایط خاص بحث وحدت را مطرح می‌کنیم. بحث وحدت شکل همکاری و همگرایی ندارد، بلکه دستاویزی برای خروج ما از وضع موجود است.

اصولگرایان این نظر را به معنای واقعی به مرحله اجرا در‌آورده‌اند. آنها تاکنون در مراحل مختلف از حذف رقیب خود خوشحال ‌شده‌اند و این نوعی بدگمانی در محتوای وحدت مورد نظر آنها ایجاد می‌کند.به هر تقدیر به نظرم اعتقاد به حذف رقیب، موجب مرگ جریان سیاسی قائل به این دیدگاه است. این مشکل حتی تنها منحصر به آنها نیست و دایره آن به سایر حوزه‌ها نیز مرتبط می‌شود. طبیعی است طرح مساله وحدت‌ملی زمانی در عرصه عمومی تاثیر جدی در ایجاد همگرایی خواهد داشت که جامعه احساس نکند این موضوع به خاطر در بن‌بست قرار گرفتن یک جریان سیاسی است.

وحدت سیاسی در صورتی شکل منطقی می‌گیرد که ما برنامه‌ای برای بها دادن به گروه‌های گوناگون داشته باشیم. در غیر این صورت، برداشت مردم چیز دیگری خواهد بود. فراموش نکنیم موضوع وحدت ملی باید اولین تاثیرش را روی جامعه بگذارد و گام‌های بعدی پس از فراهم شدن روحیه اطمینان و وحدت بین مردم مهیا می‌شود.

دنیای اقتصاد:مالیات خاموش

«مالیات خاموش»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مرتضی کاظمی است که در آن می‌خوانید؛حجم کل نقدینگی اقتصاد ایران، در پایان سال 1390، در حدود 352 هزار میلیارد تومان بوده و با توجه به آمار بانک مرکزی در مورد حجم نقدینگی 374 هزار میلیارد تومانی در پایان خردادماه 91، می‌توان گفت نرخ رشد نقدینگی در سه ماه نخست امسال، ۲۵/۶ درصد بوده است.

در غیاب ارائه آمار جدیدتر در مورد حجم نقدینگی از سوی بانک مرکزی، با فرض استمرار نرخ رشد مربوط به سه‌ماه نخست امسال در سه ماه دوم، می‌توان تخمین زد که حجم نقدینگی در پایان شهریور به 397 هزار میلیارد تومان رسیده باشد و در صورت استمرار همین نرخ رشد نقدینگی در مهرماه، با محاسبه‌ای ساده می‌توان نشان داد که احتمالا در پایان هفته جاری، شاهد تجاوز حجم نقدینگی کشور از مرز 400 هزار میلیارد تومان خواهیم بود.

حجم نقدینگی از فروردین 83 تا فروردین سال جاری بیش از هفت برابر شده و از 51 هزار میلیارد تومان به بیش از 357 هزار میلیارد تومان رسیده است. براساس آمار ارائه شده توسط بانک مرکزی، میزان نقدینگی در پایان خردادماه امسال، بنا به اعلام بانک مرکزی، از مرز 374 هزار میلیارد تومان گذشته است.

مقایسه این آمار با حجم نقدینگی تا پایان بهار سال گذشته حاکی از رشد 72 هزار میلیارد تومانی نقدینگی (معادل ۸/۲۳ درصد) طی یک سال می باشد. در حالی که رشد اقتصادی ظرف این سال‌ها رضایت‌بخش نبوده است، آمار رشد نقدینگی حاکی از نرخ تورمی ناخوشایند است. اقتصاددانان معتقدند در شرایط فعلی، رشد نقدینگی مهم‌ترین عامل افزایش تورم است. اگر میزان نقدینگی بیش از حد نیاز باشد منجر به بالارفتن سطح عمومی قیمت‌ها و دشواری‌های ناشی از آن خواهد شد. در ادبیات اقتصادی و پولی، کمتر مطالعه‌ای است که منکر رابطه نقدینگی و تورم باشد.

البته این رابطه گاهی شدت یا ضعف پیدا می‌کند؛ اما به طور کلی، افزایش نقدینگی یا به مفهوم خاص آن، افزایش پایه پولی از طریق چاپ پول، مهم ترین عامل افزایش تورم است. اقتصاددانان معتقدند این قاعده علمی در کشور ما نیز صدق می‌کند. شاید عوامل دیگری بتوانند این رابطه را تضعیف کنند، اما باید خاطرنشان کرد که نقدینگی آثار خود را بر جای خواهد گذاشت. مسوولان و سیاست‌گذاران نیز بارها به تاثیرات مخرب این پدیده اشاره کرده‌اند.

برای مثال یکی از مسوولان طراز اول کشور اخیرا خاطرنشان کرده که «... تردیدی نیست بخشی از این مشکلات به تحریم‌ها برمی‌گردد؛ ولی مقدار زیادی از مشکلات موجود به رشد بی‌سابقه نقدینگی مربوط است.... زمانی که بخش‌های تولیدی کشور فعال نباشد نقدینگی موجود در جامعه به سمت بازارهای کاذب می‌رود و در آن بازارها اختلال ایجاد می‌کند.

در شرایط کنونی راهکارهای لازم برای سوق دادن نقدینگی به سمت تولید مشخص است و ضرورت آماده کردن بسترهای آن بیش از پیش احساس می‌شود.»

به نظر می‌رسد تصمیم‌سازان‌ها غالبا مهم‌ترین ابزار و راهکار کنترل نقدینگی و در نتیجه تورم را شناسایی کرده‌اند: اگر دولت، کسری بودجه خود را کاهش دهد پایه پولی و در نتیجه نقدینگی نیز کاهش خواهد یافت. به همین دلیل سیاست تامین مالی کسری بودجه از طریق انتشار پول، سیاستی است که دائما مورد نکوهش و انتقاد است.

نتیجه اینکه ساده‌انگاری است اگر تصور شود که سیاست‌گذاران کشور نسبت به این حقیقت بی‌اطلاع هستند. با توجه به این نکته، چگونه است که سیاست‌گذاران و اقتصاددانان به تاثیر نقدینگی مهار گسیخته واقف هستند، ولی راه درست گم شده است؟ آیا می‌توان گفت دلیل این تناقض، بی‌انضباطی مالی دولت است؟

اگر بار سنگین وعده‌ها و تعهدات مالی ارائه‌شده توسط مسوولان، بر دوش دولتی سنگینی کند و آن دولت حاضر نباشد هزینه‌هایش را کاهش دهد یا به عبارت دیگر از وعده‌های خود عقب‌نشینی نکند، چه بسا به منظور برآوردن این وعده‌ها، منابع مالی خود را از طریق استقراض از بانک مرکزی تامین کند. در کشورهای نفت‌خیز این امکان نیز وجود دارد که دولت، منابع نفتی را به بانک مرکزی بفروشد. در چنین حالتی پس از چاپ پول توسط بانک مرکزی، پایه پولی کشور افزایش می‌یابد. از این طریق نقدینگی افزایش می یابد در حالی که رشد اقتصادی به سرعت رشد نقدینگی نبوده است.

اقتصاددانان، اصطلاح هوشمندانه ای را به عنوان مفهومی مترادف با مفهوم مذکور در نظر گرفته‌اند: مالیات تورمی. وقتی دولت‌ها به منظور غلبه بر کسری بودجه اقدام به انتشار پول می‌کنند، این اقدام منجر به افزایش تورم شده و باعث می‌شود قدرت خرید مردم کمتر شود. به این‌ ترتیب مردمی که قرار بوده پول بیشتری برای عوارض و مالیات بدهند آن ‌را در جای خود نمی‌دهند و در عوض از طریق کاهش قدرت خرید پولشان این موضوع را جبران می‌کنند. «مالیات خاموش» (silent tax)یا «مالیات پنهان» (hidden tax)از دیگر اصطلاحات مترادفی است که برای این مفهوم پیشنهاد شده است.

نتیجه اینکه حتی اگر دولتی نیت خیر داشته باشد متاسفانه نتیجه بی‌انضباطی مالی چیزی جز ضرر زدن به اقتصاد و در واقع ضرر زدن به مردم نخواهد بود.

گسترش صنعت:یک تیر و دو نشان

«یک تیر و دو نشان»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم حمید صافدل است که در آن می‌خوانید؛در جامعه امروز افزایش حجم تولید، متنوع شدن محصولات، پدیدار شدن رقبای تازه، افزایش واردات و تغییرات سبک زندگی مصرف‌کننده، چهره فروشگاه‌ها را متحول کرده و دنیای متفاوتی از فروش را پیش روی تولید‌کنندگان قرار داده است.

در این فضا ارتقای صنعت بسته‌بندی از الزامات توسعه صنعتی کشور‌ها محسوب می‌شود، چراکه توجه به این مهم نه تنها منجر به حضور در بازار‌های مختلف جهان خواهد شد بلکه شکوفایی تولید را به دلیل افزایش تقاضا در پی خواهد داشت.

در باب اهمیت بسته‌بندی در جذب مشتری همین بس که در این دهه، ورود محصولات جدید به بازار بیش از دو برابر تعدادی است که دهه گذشته به بازار معرفی شده‌اند.
بدیهی است در چنین شرایطی  بسته‌بندی نخستین چیزی است که خریداران و مصرف‌کنندگان در بازار رقابتی امروز می‌بینند و به این دلیل است که ساختار و فرم بسته‌بندی، کلید اصلی تمایز محصولات در آینده نزدیک به شمار می‌آید.

اگرچه امروزه محققان بازاریابی، با قرار دادن بسته‌بندی در گستره بازاریابی، بیش از پیش به اهمیت و نقش بسته‌بندی واقف هستند...

اما تاکنون رویکرد جامع و کاملی به صورت قانونمند و ساماندهی شده درخصوص چگونگی تصمیم‌گیری برای بسته‌بندی صورت نگرفته است.از این روست که برای گسترش آگاهی و دانش در مورد ابعاد و زوایای مختلف بسته‌بندی یک محصول و نقش آن در ایجاد حس مثبت و رضایت در مصرف‌کننده، تحقیقات بیشتری مورد نیاز است.

البته مزیت توجه به بسته‌بندی برای جذب مشتری  در بازار‌های داخلی، خارجی و رشد صادرات غیرنفتی ختم نمی‌شود، چرا‌که بین  این صنعت  و سایر صنایع رابطه متقابلی وجود دارد که توجه به آن به طور قطع به رونق تولید داخلی نیز منجر خواهد شد. به عبارت دیگر با توجه به اهمیت این صنعت به جرات می‌توان گفت که صنعت بسته‌بندی یکی از حلقه‌های گمشده توسعه و رشد تجارت در ایران است که آنچنان که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته است گرچه در سال‌های اخیر از رشد خوبی برخوردار بوده است، اما تا وضع مطلوب هنوز فاصله بسیار داریم.

به عنوان نمونه در حالی  بسته‌بندی یک فرصت استثنایی در عرصه تولید و تجارت به‌شمار می‌آید که به دلیل نبود توجه کافی به آن برخی از محصولات ایرانی با نام کشور‌های دیگر عرضه می‌شود. چنان‌که هم اکنون عسل یا زعفران تولید ایران به صورت فله به سایر کشورها صادر می‌شود. این در حالی است که ترکیه محصول عسل و اسپانیا زعفران  ایران را به صورت فله خریداری کرده و با بسته‌بندی مناسب و قیمت زیاد، در اختیار بازار جهانی قرار می‌دهد.

در مجموع باید تاکید کرد که در تفکر بازارگرا به جای تولیدگرا، بسته‌بندی بهینه رمز موفقیت برای نفوذ و ماندگاری در بازار رقابتی خارجی، بسته‌بندی بهینه است؛ بر همین اساس، بنگاهی که نتواند در بازار داخلی سهم رو به رشدی داشته باشد، امکان ندارد بتواند در بازارهای صادراتی موفقیتی ماندگار کسب کند.

 

نام:
ایمیل:
نظر: