صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۰۷ مهر ۱۳۹۲ - ۰۱:۵۸  ، 
شناسه خبر : ۲۶۰۹۴۷

شلمو بُرم**
برگردان: محمود فیروزی

چندین ماه از زمان اعلام پایان جنگ در عراق گذشته است و علیرغم بازرسی‌های گسترده صورت گرفته هیچ نشانه‌ای از وجود موشک‌های زمین به زمین (SSM) یا تسلیحات کشتار جمعی (WMD) ممنوعه توسط قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل در عراق کشف نشده است. همچنین هیچ سندی قانع‌‌کننده‌ای کشف نشده است که نشان دهد عراق پس از تعلیق بازرسی‌های سازمان ملل در سال 1998 طرح‌های توسعه و تولید چنین تسلیحاتی را از سر گرفته باشد. نتایجی که تاکنون به دست آمده است از این قرار است:

- تنها دو مورد یافت شده است که با طرح‌های تسلیحات کشتار جمعی ارتباط دارد یا ممکن است ارتباط داشته باشد:

الف- کامیون‌هایی که به عنوان آزمایشگاه‌های سیار فعالیت می‌کردند: براساس یک منبع انسانی سازمان اطلاعاتی آمریکا این آزمایشگاه‌ها به منظور تولید عوامل جنگ میکروبی مورد استفاده قرار می‌گرفته است.

ب- قطعات دستگاه‌های سانتریفوژ به منظور غنی‌سازی اورانیوم و اسناد مربوط آن مدفون شده در حیاط منزل یکی از مقامات مسئول برنامه غنی‌سازی اورانیوم با استفاده از دستگاه سانتربفوژ تا زمان جنگ خلیج‌ [فارس] در سال 1991، این دو مورد به عنوان شواهد اثبا‌‌ت‌کننده وجود تسلیحات محل تردید است. در مورد کامیون‌های آزمایشگاه‌های سیار میان کارشناسان فنی اختلاف‌نظر وجود دارد که آیا این آزمایشگاه‌ها در عمل برای تولید تسلیحات میکروبی مناسب است یا خیر. در مورد قطعات دستگاه‌های سانتریفوژ و اسناد کشف شده نیز باید گفت این اسناد در سال 1991 در زیر زمین مدفون شده است و از آن زمان تاکنون از زیر خاک بیرون آورده نشده است.

ایالات متحده آمریکا به منظور افزایش امکان یافتن محل برنامه‌های تسلیحاتی عراق گروهی متشکل از 1200 کارشناس را به سرپرستی دیویدکی ناظر تسلیحاتی سه ماه پیش به عراق اعزام کرد. این گروه در اواخر سپتامبر (2003) پس از سه ماه فعالیت در عراق گزارش اولیه خود را منتشر کرد. براساس این گزارش این گروه نتوانسته بود هیچ‌گونه تسلیحات کشتار جمعی را در عراق کشف نماید و همچنین هیچ‌گونه برنامه فعالی برای توسعه و تولید این‌گونه تسلیحات در عراق دست پیدا نکرد.

اما شواهدی به دست آمد که عراقی‌ها قصد داشتند توانمندی‌های توسعه تسلیحات کشتار جمعی خود را برای‌ آینده حفظ نمایند. از جمله این واقعیت که آنها دارای توانمندی‌های تحقیقاتی در زمینه تسلیحات بیولوژیک و رگه‌هایی از باکتری‌هایی که می‌توانست به عنوان مبنایی برای توسعه و تولید تسلیحات میکروبی در آینده مورد استفاده قرار گیرد. شواهد دیگر حاکی از تماس‌های اولیه با کره شمالی در ارتباط با امکان کمک آنها در توسعه موشک‌های دوربرد داشت.

تصویری که از این نتایج به دست آمده تاکنون حاصل می‌شود این است که عراق تجهیزات و اسناد محدودی در فاصله سال‌های 92-1991 (که برنامه‌های شیمیایی و اتمی عراق کشف شد) و در سال 1995 (که برنامه‌های میکروبی عراق پس از پناهنده شدن کمال داماد صدام حسین به اردن افشا شد) پنهان کرده است و این که این برنامه‌ها از آن زمان تاکنون مورد استفاده قرار نگرفته بودند. به نظر می‌رسد که رژیم عراق به اقداماتی برای حفظ توانمندی از سرگیری این طرح‌ها در آینده بسنده کرده بود.

احتمال دارد در آینده اسناد و قطعات تجهیزات دیگری کشف شود اما تصور نمی‌شود یافته‌های دیگر خیلی زیاد و حساس باشد به طور کلی در اواسط سال 2003 ایالات متحده آمریکا پاداش نقدی بسیار سخاوتمندانه و پناهگاه امن در خارج از عراق تعیین کرد که به کسی که اطلاعاتی در این باره به آمریکا بدهد، در اختیار او قرار خواهد داد. این که کسی تاکنون از این جایزه بهره‌مند نشده است بهترین دلیل بر آن است که هیچ‌گونه برنامه گسترده پنهان‌سازی تجهیزات در عراق صورت نگرفته است.

تصور حاکم در دهه گذشته این بود که علیرغم کشفیات صورت گرفته توسط کمیسیون‌های نظارتی سازمان ملل عراق توانسته بود تجهیزات عملیاتی خود را مانند موشک‌های زمین به زمین، گلوله‌ها و کلاهک‌های مجهز به عناصر شیمیایی و میکروبی جنگی را پنهان نماید. با این وجود در تمام جستجوها و بازرسی‌های صورت گرفته موفق نشده است شواهدی از وجود چنین تسلیحاتی را کشف نمایند.

همچنین می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که از آن جایی که این‌گونه تسلیحات حجیم‌تر و سنگین‌تر از اسناد و اقلام کوچکتر مربوط به این طرح‌ها است، برای پنهان کردن آنها تعداد افراد به مراتب بیشتری لازم بوده است. بنابراین همین امر حاکی است که هیچ‌گونه تسلیحات عملیاتی پنهان نشده است و یا این که حتی اگر این‌گونه تسلیحات پنهان شده باشد حجم تسلیحات مخفی شده در مقیاس بسیار کمی صورت گرفته است.

از این‌رو، این تصویر حاصله تقاضا و درخواست برای تشکیل کمیسیون‌ها تحقیق به منظور بررسی عملکرد سازمان‌های اطلاعاتی در زمینه جنگ عراق در درون ایالات متحده و بریتانیا را موجب شده است. از این گذشته، پرسش اساسی که باید به آن پاسخ داده شود این است که آیا سازمان‌های دولتی عمداً گزارش‌های اطلاعاتی را به منظور کسب حمایت از تصمیمات خود برای ورود به جنگ در عراق تحریف کرده‌اند در حالی که دلایل واقعی برای این تصمیم را در هاله‌ای از ابهام فرو برده یا آنها را پنهان کرده‌اند.

آنهایی که خواستار انجام تحقیق هستند معتقدند که دو مسئله اساسی وجود دارد که چنین اقدامی را توجیه می‌کند: اول این که ضرورت ارزیابی اعتبار و کارآیی سرویس‌های اطلاعاتی و دیگری این واقعیت که ورود یک کشور به جنگ بر مبنای ادعاهای واهی و اطلاعات غلط لطمه‌ای جدی به روند دمکراسی است.

در زیر سؤال بردن تصویری که با اطلاعات کشورهای ائتلاف ترسیم می‌شود طرف سوم در این شکست اطلاعاتی یعنی اسراییل در سایه‌ مانده است. ولی با این وجود سرویس اطلاعاتی اسراییل در ترسیم تصویری که از سوی آمریکا و بریتانیا از توانمندی‌های غیرمتعارف عراق ارایه شد یک همکار تمام‌عیار بود. علاوه بر ارزیابی مبالغه‌‌آمیز از توانمندی‌های عراق، این‌گونه برآورد می‌شد که عراق توانایی بکارگیری این تسلیحات بر ضد اسراییل را نیز دارا می‌باشد و در واقع اسراییل نیز مورد حمله قرار نگرفت چه به دلیل این که عراق این توانایی را در اختیار نداشت و چه به دلیل این که عراق هیچ قصدی مبنی بر انجام این کار نداشت.

برای اسراییل دلیلی وجود ندارد که پیامدهای جنگ را در عراق مورد توجه قرار دهد. رژیم صدام نسبت به اسراییل موضع خصمانه‌ای داشت. این رژیم از تروریسم فلسطینی‌ها حمایت می‌کرد و دلایلی وجود داشت که قبول کنیم که این رژیم توسعه و تولید موشک‌های زمین‌ به زمین و تسلیحات کشتار جمعی را زمانی بتواند از سر بگیرد. با این وجود، صرف‌نظر از نتایج جنگ، هنوز هم ضرورت بررسی کارآمدی و عملکرد سازمان‌های اطلاعاتی، تعامل آنها با سلسله مراتب سیاسی و نظامی و احتمال این که تصویر اطلاعاتی ارایه شده از سوی آنها دستکاری و تحریف شده، وجود دارد. همین استدلال ارایه شده از سوی کسانی که خواستار کمیسیون‌های تحقیق در آمریکا و بریتانیا، در مورد اسراییل نیز صدق می‌کند.

علاوه بر این برآوردهای اطلاعاتی قبل از جنگ مستلزم یک هزینه‌هایی است این تصور که ترسیم یک تصویر اطلاعاتی کاذب و بیش از حد جدی در رابطه با وضعیت واقعی هزینه‌ای دربرندارد بی‌مورد است. ضرب‌المثل «آموزش سخت، جنگ آسان» که به مفهوم آمادگی برای بدترین سناریوی ممکن، حوادث پیش آمده را آسان می‌سازد و حتی در صورت قرار گرفتن در شرایط آسان، آن وضعیت آسان‌تر می‌نماید، می‌باشد، در این مورد قابل اطلاق نمی‌باشد. برآورد مبالغه‌‌آمیز از تهدید مستلزم هزینه‌هایی است که باید در مقایسه با خود خطر سنجیده شود. هزینه‌هایی که ما در مورد وضعیت پیش‌ آمده می‌توانیم شناسایی کنیم به شرح زیر است:

خدشه‌‌دار شدن اعتماد عمومی نسبت به برآوردها از وضعیت و نسبت به تصمیم‌گیران – بلافاصله پس از آغاز جنگ در عراق مشخص شد که مردم در اسراییل اعتماد خود را به تحلیل‌گران و تصمیم‌گیران از دست داده است و دستورات داده شده را نادیده گرفتند.

هزینه‌های مالی

با این که آمار دقیقی در این زمینه وجود ندارد، اما تصویری که در حال شکل‌گیری است این است که قبل از جنگ در عراق وزارت دفاع مبلغ زیادی پول برای مقابله با تهدیداتی هزینه کرده است که یا اساساً وجود نداشته است یا این که بسیار بعید بوده است.

صدمه دیدن روابط بین‌المللی

سرویس‌های اطلاعات خارجی ممکن است دیگر به اطلاعات دریافتی از اسراییل اعتماد نکنند و کشورهای خارجی تردید خواهند کرد که اسراییل اطلاعات غلط به آنها می‌دهد تا مواضع سیاسی آنها تحت‌تأثیر قرار دهد. در واقع اسراییل در گذشته به انتشار اطلاعات غلط به منظور تأمین منافع خود متهم شده است. در نتیجه چنین تردیدهایی می‌تواند به تلاش‌های اسراییل برای متقاعد کردن دیگران مبنی بر این که اطلاعات اسراییل در زمینه طرح هسته‌ای ایران معتبر است ضربه بزند علیرغم این واقعیت که مورد ایران با مورد عراق متفاوت است که در آن ارزیابی و برآورد اسراییل در این زمینه مبتنی بر اطلاعات موثق است.

هزینه‌های روانی

گرایش به وحشتی که در میان بخش‌هایی از مردم به خصوص قبل از جنگ و در جریان آمادگی برای جنگ گسترش می‌یابد تلفات و عوارض خاص خود را از طریق کاهش شکیبایی مردم به دنبال دارد.

ایجاد تصویر ضعف و آسیب‌پذیری

دشمنان بالقوه اسراییل ممکن است در نگاه به گذشته به این نتیجه برسند که اگر اسراییل با آن چه که ظاهراً تهدیدی بسیار جزیی است ترسانده شود، قطعا دلیل خوبی برای این کار وجود دارد.

برآورد توانمندی‌های عراق

در آستانه جنگ اطلاعات اسراییل در زمینه توانمندی‌های عراق شبیه برآوردهای اطلاعاتی در ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی بود. این کشور هیچ‌گونه اطلاعاتی در رابطه با تسلیحات کشتار جمعی و موشک‌های زمین به زمین به مدت 8 سال یعنی تا زمان پناهنده شدن کمال حسین که منجر به کشف برنامه تسلیحات میکروبی عراق شد غیر از سوءظن آگاهانه‌ای عراق در مورد برنامه‌‌های تسلیحاتی خود به منظور توسعه موشک‌های دوربرد زمین‌ به زمین ثمود با این ادعا که گسترش این تسلیحات با اجازه و طبق قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل صورت می‌گیرد، دریافت نکرده بود.

جامعه اطلاعاتی می‌بایست میان دو برآورد متفاوت یک گزینه را انتخاب کند. اولین گزینه این بود که عراق هنوز توانمندی‌ موشک‌های سطح به سطح و تسلیحات کشتار جمعی را دارد و همچنان پروژه‌های مربوطه را حفظ کرده است اما به گونه‌ای بسیار ماهرانه موفق به پنهان کردن آن شده است و از این جهت ابزار جمع‌‌آوری اطلاعات اسراییل و غرب نتوانسته آنها را کشف کند.

تفسیر دوم این بود که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) و کمیسیون نظارتی سازمان ملل (آنسکام) با تلاش زیاد در خلع سلاح عراق از تسلیحات کشتار جمعی و موشک‌های دوربرد بالستیک و نیز بازداشتی عراق به از سرگیری برنامه توسعه تسلیحاتی و تسلیح مجدد عراق موفق بوده است. پس از آن که بازرسی‌ها و نظارت این مجامع در آن سال متوقف شد عراق تصمیم گرفت فعالیت خود را در این زمینه‌ها حداقل در آن زمان به دلیل ترس از سازمان ملل از سر نگیرد و جامعه بین‌المللی که مصمم بود چنین فعالیت‌هایی را کشف نماید.

سرویس اطلاعاتی اسراییل تفسیر اولی را بدون هیچ‌گونه نشانه‌ای از تردید در ارتباط با اعتبار آنها پذیرفت.

پذیرش بدون قید و شرط این تفسیر ریشه در عوامل زیر داشت:

درک جزم‌اندیشانه مبتنی بر تصورات تک‌بعدی از دشمن

برداشت تک بعدی از صدام حسین بر سرویس‌های اطلاعاتی حکم‌فرما بود. در مرکز این برداشت تصویر رنگی مظهر و تجسم شیطان مردی نهفته بود که مجبور بود بدون توجه به سایر ملاحظات تسلیحات کشتار جمعی را به منظور حمله به اسراییل تولید کند.

از این‌رو در متن این برآورد می‌خوانیم که صدام احتمالا نمی‌توانسته است تصمیم بگیرد که دست از این توانمندی‌ها بردارد حتی به صورت موقت و با این حال سرویس اطلاعات اسراییل پیچیدگی‌های ملاحظات رهبری مانند صدام را به طور کامل نادیده می‌گرفت. با این که درست است صدام حسین منابع زیادی را تا زمان جنگ خلیج‌[فارس] در سال 1991 در زمینه توانمندی‌های تسلیحات کشتار جمعی سرمایه‌گذاری کرده بود و از زمان شکست او در جنگ وی در نبرد برای بقاء خود درگیر بوده است.

بنابراین منطقی بود که تصور کنیم که حفظ و بقاء خودش هدف و انگیزه اصلی وی باشد. این تصور باید به این تصور منجر شود که پس از سال 1991 فعالیت‌ها در حوزه تسلیحات کشتار جمعی عاملی شد که بقاء او را به جای این که افزایش دهد بقاء او را تهدید می‌کرد. اگر او بلافاصله پس از جنگ خلیج‌[فارس] به غلط فکر می‌کرد که می‌تواند فعالیت‌هایش را در این زمینه‌ها پنهان کند، تحولات از سال 1991 تا 1995 به او اثبات کرد که وی در اشتباه است.

در واکنش به این موضع چنین استدلال شده است که اگر در واقع صدام چنین رویکردی اتخاذ کرده بود، چرا او درب همه تأسیسات خود را به روی کمیسیون نظارتی سازمان ملل، آنمویک (UNMOVIC) که تا قبل از جنگ سال 2003 فعالیت می‌کرد باز نکرد؟ و چرا وی تمام اقدامات ممکن را برای متقاعد کردن دولت‌های غربی مبنی بر این که وی از این اقدامات مبرا و منزه است و در حال دستیابی به هیچ‌گونه سلاح کشتار جمعی نمی‌باشد، انجام نداد؟

پاسخ این است که از دیدگاه صدام‌حسین، وی هر کاری را انجام داد تا به تمام خواسته‌های آنمویک پاسخ دهد اما هیچ نتیجه‌ای به همراه نداشت چرا که هدف واقعی ایالات متحده تغییر رژیم در عراق بود نه خلع سلاح عراق از تسلیحات کشتار جمعی تنها زمینه‌‌ای که شاید صدام‌حسین به طور آگاهانه از افشای کامل آن خودداری می‌کرد به حفظ توانمندی خود به منظور از سرگیری برنامه‌های تولید تسلیحات کشتار جمعی و موشک‌های زمین به زمین در آینده مربوط می‌شود و از همین‌رو عراقی‌ها مایل نبودند فهرست تأمین‌کنندگان این امکانات و اطلاعات مشابه در این زمینه را منتشر سازند.

این واقعیت که این برداشت و استنباط به چالش کشیده نشد، هرچند که باید به چالش کشیده می‌شد، دلیلی بر وجود مشکلات در روش‌های برآورد اطلاعات است که نتوانست بررسی‌های اساسی را در این زمینه مبتنی بر ابزار منطقی در مورد مفاهیم قابل قبول و پذیرفته است. از این‌رو بررسی نظام‌مند و قاعده‌مند کافی در مورد مفاهیم قابل قبول و پذیرفته شده از طریق جستجو برای واقعیات متضاد که آنها را رو می‌کرد، صورت نگرفت علیرغم ایجاد سازمان‌های اطلاعات نظامی متعدد از قبیل اداره نظارت که انتظار می‌رود به عنوان یک مدعی در این زمینه عمل کند.

در حقیقت نهاد کنترلی و نظارتی ترجیح می‌دهد بررسی کند که آیا دلیلی وجود دارد که یک برآورد را به عنوان تنگ‌نظرانه توصیف کند و کاری به این ندارد که بگوید این برآورد مبالغه‌آمیز است یا خیر.

نگرانی اطلاعاتی بیش از حد

ریشه‌های این پدیده به سال 1973 بازمی‌گردد. شکست اطلاعاتی در آستانه جنگ «یوم کیپور» منجر به آن شد که پاندول هشدار به آن سوی محور حرکت کند یعنی پذیرش کامل و بدون قید و شرط بدترین سناریوی ممکن از آن زمان تاکنون سه دهه گذشته است و هنوز پاندول هشدار‌دهنده به موقعیت توازن برنگشته است.

در اسراییل فرهنگ شیوه‌ای به وجود آمده است که مقصر کردن و مجازات کسانی که مسئول حادثه‌ای هستند را به عنوان هدف اصلی در ارزیابی حوادث می‌داند و این فرهنگ ممکن است در ادامه حاکمیت پذیرش بدون تشخیص ضروری‌ترین پیش‌بینی‌ها نیز نقش داشته است.

رسانه‌‌های اسراییل بازیگر اصلی و مبلغ پرهیجان در ترغیب و ترویج چنین فرهنگی هستند. اگر در مورد حقیقت موضوعی تحقیق می‌شود یعنی هدف کشف واقعیت آموختن درس‌هایی بر جلوگیری از تکرار اشتباهات مشابه است. در مورد ماهیت تحقیقات یک حادثه نباید دروغ گفته شود بلکه قوه محرکه این تحقیقات شناسایی و مجازات عامل آن حادثه می‌باشد. حتی در مورد اشتباهات غیرعمدی آنگاه هر فرد مسئول و تصمیم‌گیر تمایل پیدا خواهد کرد که تصمیماتی اتخاذ کند که کاملا عاری از هرگونه خطری باشد حتی اگر به طور آگاهانه صورت نمی‌گیرد.

این مسئله شرایط ناکارآمدی در جامعه اطلاعاتی ایجاد کرده است چرا که تولید اطلاعات به منزله ایجاد تصویری از وضعیت در حالتی نامطمئن است. اطلاعات هیچ‌گاه کامل نیست و هرگز تصویر کاملی از وضعیت در اختیار قرار نمی‌دهد و همیشه مقداری فضا برای تفسیر و فرضیه‌پردازی وجود دارد. تحلیل‌گران اطلاعاتی احساس می‌کنند که با ارایه برآوردهای نومیدکننده تهدیدات و خطرات را نسبت به خودشان کاهش می‌دهند.

اگر ثابت شود که برآورد درست بوده است آنها قهرمان خواهند شد اما اگر مشخص شود که برآورد غلط بوده است هیچ کس مشکلی برای آنها به وجود نخواهد آورد چون همه از این که این پیشگویی یأس‌آور آنها عملی نشده است خشنود و خرسند خواهند شد. وقتی که این شرایط روانی تحلیل‌گران اطلاعاتی باشد این امر به موجب جهت‌گیری و تحریف جدی خواهد شد. برعکس، تحلیل‌گران اطلاعاتی که برآوردی خوشبینانه‌تر ارایه کنند در وضعیت متضادی قرار دارند یعنی اگر برآورد آنها درست باشد هیچ‌کس به آنها توجهی نمی‌کند چون اتفاقی نیفتاده است اما اگر برآوردهای آن غلط باشد از آنها بدگویی و انتقاد می‌شود.

البته عکس قضیه نیز می‌تواند مورد بحث قرار گیرد که اطلاعات با مسایل مرگ و زندگی سر و کار دارد و از این رو باید بدبینانه‌ترین برآوردهای ممکن را مورد توجه قرار دهد به دلیل آن که ضربه احتمالی ناشی از یک برآورد خوشبینانه اشتباه بسیار شدید خواهد بود، این استدلال به طور اصولی درست است و اقتضاء می‌کند که تحلیل‌گر اطلاعاتی نباید کاملاً عینی و متناسب با شرایط باشد بلکه اندکی به برآوردهای بدبینانه گرایش داشته باشد و میزان معینی از احتیاط اطلاعاتی قابل توجیه است. در این جا مشکل حرکت در دو سوی افراط و تفریط است. همان طوری که در مورد اطلاعات اسراییل در مورد عراق به وضوح این‌گونه است.

بهترین نمونه این رویکرد که میزان باطل بودن آن را روشن می‌کند، در چند روز آخر جنگ به وقوع پیوست هنگامی که نیروهای آمریکایی در بغداد بودند و همراه با متحدان خود کنترل غرب عراق به جز مناطق نسبتا کوچکی در نزدیکی شهر القویم را در دست گرفته بودند. این منطقه توسط نیروهای آمریکایی محاصره شده بود و از طریق اطلاعات دریافتی 24 ساعته زیر نظر قرار داشت و هیچ‌گونه نشانه‌ای از موشک‌های مورد نظر در این منطقه پیدا نشده بود. با این وجود سرویس اطلاعاتی اسراییل بر موضع پافشاری می‌کرد. تحلیل‌گران اطلاعاتی از اعلام این که هیچ خطری در مورد شلیک موشک بر ضد اسراییل وجود ندارد، خودداری می‌کردند.

عدم حرفه‌ای‌گری کافی

کار اطلاعات امری حرفه‌ای است و مستلزم و دربرگیرنده مهارت، تجربه و ابزار حرفه‌ای است. بررسی مسئله تسلیحات کشتار جمعی و تجهیزات پرتاب آنها یعنی موشک‌های بالستیک و هواپیماهای تخصص حرفه‌ای دیگر می‌طلبد که به درک سیستم‌ها و روش عملکرد آنها مربوط می‌شود. نشانه‌هایی وجود دارد که خطاهایی نیز در این زمینه وجود داشت. یک افسر اطلاعاتی حرفه‌ای چگونه می‌تواند برآوردی ارایه کند مبنی بر این که تهدید ملموسی از سوی موشک‌های عراقی وجود دارد در حالی که ارزیابی خودش این است که عراقی‌ها تعداد معدودی از موشک و سکوهای پرتاب در اختیار دارند که شاید در اعماق زیر زمین پنهان شده است چرا که عراقی‌ها آموخته بودند که پنهان کردن آنها در زیر زین مطمئن‌ترین راه مخفی کردن آنهاست؟

حتی اگر این موشک‌ها واقعا نیز وجود می‌داشت به مدت بیش از ده سال می‌شد که از محل‌هایی که پنهان شده بودند بیرون آورده نشده بودند، نیروهای عراقی در این مدت در مورد این موشک‌های آموزش کافی ندیده بودند و در این مدت این موشک‌ها سرویس‌ نشده بودند و دلیل آن این بود که هرگونه اقدامی در این زمینه امواج قابل شناسایی از آنها منتشر می‌شد. نتیجه قطعی این بود که این موشک‌ها فاقد هرگونه ارزش عملیاتی بود شاید این موشک‌ها برای تلاش به منظور احیای این توانمندی‌ها در آینده مفید بودند یعنی زمانی که عراق دیگر تحت نظارت بین‌المللی قرار نداشت. اما حتی در آن زمان نیز زمان زیادی صرف می‌شد تا آنها را به حالت عملیاتی درآورند.

البته اگر اصولا چنین اقدامی امکان‌پذیر می‌بود. همین‌طور چگونه یک افسر اطلاعاتی حرفه‌ای می‌‌تواند این واقعیت را نادیده بگیرد که عراق به دلیل به رسمیت شناختن غیررسمی خودمختاری کردستان و نیز تعیین منطقه پرواز، ممنوع، بر بخش‌‌های عظیمی از سرزمین خود کنترلی نداشت. هواپیماهای آمریکایی و بریتانیایی به طور مداوم بر فراز عراق پرواز می‌کردند و پوشش اطلاعاتی مستمر خوبی را تسهیل می‌کردند و آن کشور در صدر اولویت نیازمندی‌های اطلاعاتی بسیاری از کشورها به ویژه ایالات متحده آمریکا قرار داشت.

در چنین شرایطی نمی‌توان اعتقاد داشت که عراق توانمندی واقعی در زمینه موشک و تسلیحات کشتار جمعی در اختیار داشت و صرفا موفق شده بود از انتشار هرگونه امواجی که سرویس‌های اطلاعاتی بتوانند آن را کشف و شناسایی کنند جلوگیری کرده است بلکه سرویس‌های اطلاعاتی می‌بایست این امکان را مورد ملاحظه و توجه قرار می‌دادند که شاید آنها نتوانسته‌اند هیچ نشانه‌ای از چنین تسلیحاتی بیابند نه به دلیل ضعف در جمع‌‌آوری اطلاعات بلکه به دلیل این که چنین تسلیحاتی اساسا وجود نداشت.

پس از کار فشرده آنسکام (UNSCOM) که شواهد خوبی درباره سرنوشت اکثر موشک‌‌های عراق جمع‌آوری کرد، در آغاز دهه 1990 روشن شد که تنها در مورد عددی یک رقمی از موشک‌ها ابهام وجود دارد. بنابراین تخمین زده می‌شد که عراق بین صفر تا 10 فروند موشک در اختیار داشته باشد. این برآورد با برآورد اکثر سرویس‌های اطلاعاتی غربی هم‌خوانی و انطباق داشت.

با این وجود در سال‌های بعد یک پدیده غیرمنتظره به وقوع پیوست و آن این بود که هیچ‌گونه اطلاعات دیگری در این زمینه جمع‌‌آوری نشد اما برآوردهای اطلاعاتی تغییر کرد و احتمال این که عراق هیچ‌گونه موشکی در اختیار ندارد از بین رفت و تعداد کل موشک‌های در اختیار عراق همچنان افزایش می‌یافت تا این که در آستانه جنگ به دهها فروند رسید، همچنین پدیده مضحک پیدایش سخنگویان زیادی وجود داشت که تلاش می‌کردند مردم اسراییل را این‌گونه اظهارات آرام بنمایند: «هیچ‌گونه دلیلی برای نگرانی وجود ندارد. عراقی‌ها فقط تعداد محدودی موشک در اختیار دارند تنها چند موشک».

دشوار است بتوان درک کرد که چرا این‌گونه سخنان یک پیام اطمینان‌بخش بود. در جریان جنگ خلیج[فارس] عراق تنها 39 موشک به اسراییل شلیک کرد. چرا باید این ادعا که همین تعداد موشک ممکن است در جریان این جنگ نیز به اسراییل شلیک شود همه را آرام کرده باشد؟

تحلیل‌گران اطلاعاتی با نقل این اعداد و ارقام در واقع به مردم اسراییل می‌گفتند که توانایی صدام در حمله به عراق به همان میزانی است که در سال 1991 بوده است.

این یک طنز تاریخی است که پس از یک شکست اطلاعاتی به سنگینی شکست اطلاعاتی در آستانه جنگ «یوم کیپور» که به علت پیروی متعصبانه از مفاهیم خاص واقع شد که اعتماد به نفس و برخی از عناصر بی‌تدبیر و بی‌کفایتی را به حد اغراق‌آمیزی رساند، سرویس اطلاعاتی اسراییل از اعتماد به نفس بیش از حد به بیم و نگرانی بیش از حد رسیده است. با این وجود پیروی جزم‌اندیشانه از مفاهیم و فقدان حرفه‌ای‌گری همچون گذشته در این سازمان باقی مانده است.

ارزیابی اهداف و روابط میان سرویس اطلاعاتی و تصمیم‌گیران:

بخشی عمدتا بر روی خطاهای اطلاعاتی در ارتباط با برآورد توانمندی‌های دشمن متمرکز بود. اما قبل از جنگ در عراق جامعه اطلاعاتی نیز نتوانست نیات و اهداف دشمن را بدرستی ارزیابی کند و وزن و اعتبار بیش از حد برای این احتمال قایل می‌شد که ممکن است تسلیحات کشتار جمعی از طریق موشک یا هواپیمابر ضداسراییل شلیک شود. تفکیک میان برآورد اطلاعاتی در این زمینه و برآورد وضعیت عملیاتی توسط تصمیم‌گیران سیاسی و نظامی دشوار است. از این‌رو بررسی برآورد اطلاعاتی توانمندی‌ها از طریق منشور روابط میان سرویس اطلاعاتی و تصمیم‌گیران عالیرتبه ضروری است.

تفسیر قابل قبول در مورد تصمیم صدام حسین برای حمله به اسراییل با موشک در سال 1991 این است که او تلاش می‌کرد اسراییل را وادار سازد که تلافی نماید و از این طریق موجب شد اتحاد و ائتلاف اعراب در جنگ بر ضد او از هم گسیخته شود. ولی اطمینان کامل وجود ندارد که تفسیرهای ساده‌تری از قبیل این که آرزوی عراق برای بهره‌برداری از فرصت برای انتقام از اسراییل به خاطر بمباران راکتور اتمی عراق در ده سال قبل، یا این اعتقاد در میان حاکمان عراق که اسراییل ایالات متحده را به جنگ بر ضد عراق کشانده و از این‌رو باید مجازات شود وجود نداشت. ولی در هر صورت حتی آن تفسیر پذیرفته شده مستقیما به اوضاع و شرایط موجود نزدیک به جنگ سال 2003 مربوط نمی‌شد به دلیل این واقعیت که هیچ‌گونه اتحادی میان اعراب وجود نداشت که از هم گسیخته شود.

بنابراین سرویس اطلاعاتی اسراییل دو فرضیه دیگر را مطرح کرد تا توضیح دهد که چرا این احتمال وجود داشت که عراق ممکن است با تسلیحات غیرمتعارف به اسراییل حمله کند. اولین و غالب‌ترین فرضیه این بود که وقتی صدام تحت فشار شدید بود و احساس می‌کرد رژیم او در حال فروپاشی است، و تلاش زیادی خواهد کرد که رژیم او پایان هیجان‌انگیزی داشته باشد پایانی که اسراییل را نیز با او از بین ببرد تا نشان خود را در تاریخ عرب بر جای گذارد.

فرضیه دوم این بود که او تلاش خواهد کرد عملیات نیروهای آمریکایی را از طریق حمله پیش‌دستانه به اسراییل قبل از آغاز جنگ توسط آمریکا، مختل نماید. هر دوی این فرضیات مبتنی بر برداشت جزم‌اندیشانه از صدام‌حسین بود و هر دوی این فرضیات نشانه‌های قاطع و صریح در رفتار صدام‌حسین قبل از جنگ مبنی بر این که او بر روی تقویت امکان بقاء خودش متمرکز شده است را نادیده می‌انگاشت.

این امر ابتدا در تلاش‌های وی به منظور جلوگیری از بروز جنگ و سپس در جستجوی وی برای یافتن راهی برای بقا حتی پس از وقوع جنگ نمایان بود. با این وجود هیچ‌گونه تلاش اطلاعاتی برای ارزیابی این مسئله صورت نگرفت که آیا حمله به اسراییل نقش در بقاء او دارد یا خیر، جالب این که با توجه به حفظ بقاء به عنوان هدف اصلی صدام، فرضیه حمله پیشدستانه به راحتی رد می‌شود. تمام نشانه‌ها حاکی از آن بود که در آستانه جنگ صدام تلاش می‌کرد جامعه بین‌المللی را متقاعد سازد که او تسلیحات کشتار جمعی در اختیار ندارد و بنابراین دلیلی برای ورود به جنگ وجود ندارد. اگر صدام حمله پیشدستانه را آغاز می‌کرد. بهانه اصلی را برای جنگ به دست ایالات متحده می‌داد.

فرضیه تحت فشار بودن صدام نیز هنگامی که براساس این عوامل مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد بی‌پایه و غیرعاقلانه به نظر می‌رسد. این فرضیه این واقعیت را که نجات یافته‌ای مانند صدام حتی پس از شکست تلاش می‌کند دوباره خودش را بازسازی و احیا نماید به ویژه با توجه به پدیده نادر حفظ بقاء پس از تلفات شدید و شکست سنگین در میان دیکتاتورهای عرب این مسئله نقش اساسی می‌یابد.

آیا اقدام وحشتناک حمله به مردم غیرنظامی اسراییل با استفاده از تسلیحات کشتار جمعی شانس بقاء صدام را افزایش می‌داد؟ و یا این که این اقدام تنها عزم دشمنان او را برای حذف فیزیکی او نیز تقویت می‌کرد؟ یا این که بعد از حمله تلافی‌جویانه غیر قابل اجتناب اسراییل بر ضد عراق تاریخ عرب در مورد او چه می‌نویسد؟ از این گذشته این فرضیه مشکلات مردم به ویژه آن نوع مردم تحت حاکمیت صدام‌حسین، اگر بدانند که آنها تا آخرین لحظه نابود می‌شده‌اند را نادیده می‌انگارد.

از این‌رو برداشت‌های جزم‌اندیشانه و تک‌بعدی از صدام تمام اجزای اطلاعات را تباه کرد و از بروز و پیدایش هرگونه تفسیر متفاوت از اطلاعات جلوگیری می‌کرد. مثلا سرویس اطلاعاتی اسراییل کسب اطلاع کرد که برخی اقلام خاص توسط سران رژیم از عراق به سوریه منتقل شده است. سرزمین اطلاعاتی اسراییل بلافاصله این مسئله را افشاء کرد. از جمله از طریق افشای آن برای مطبوعات و رسانه‌ها – گو این که عراق در حال انتقال تسلیحات کشتار جمعی خود به خارج از عراق است تا آنها را پنهان نماید.

همین بخش از اطلاعات را می‌توانست با استفاده از روش‌های مختلف منطقی دیگر نیز تجزیه و تحلیل نماید. شاید پول نقد نیز به خارج از عراق منتقل می‌شده است؟ به طور کلی مشخص است که صدام و همکارانش در مسیر آماده شدن برای جنگ مقادیر عظیمی پول را به صورت نقدی برای استفاده خودشان از عراق خارج ساختند. شاید این اعضای خانواده مقامات عراقی بودند که به خارج از عراق منتقل شدند. کمی تفکر احتمالات بسیار دیگری را نیز مطرح می‌سازد.

از این گذشته به نظر می‌رسد که یک شکاف ارتباطی میان سرویس اطلاعاتی اسراییل و تصمیم‌گیران وجود داشت. این مشکل ریشه‌ در بار تاریخی نهفته در اصطلاحات رایج در درون سه ضلع اطلاعات – رهبران – مردم می‌باشد. مرور بیانیه‌های صادره از سوی سازمان اطلاعاتی اسراییل در طول دو ماه منتهی به جنگ نشان می‌دهد که هر چه به جنگ نزدیک‌تر می‌شویم سرویس اطلاعاتی اسراییل شروع به درک این واقعیت می‌کند که این سازمان در برآورد و تفسیر این تهدید اغراق کرده است به همین دلیل افراد سخنگو علنا شروع به تأکید بر این مسئله کردند که احتمال حمله با تسلیحات نامتعارف بسیار کم است.

حتی رییس ستاد IDF اظهار داشت که در مورد تهدید عراق به هیچ‌وجه خواب خود را از دست نمی‌دهد. این سخنگویان این واقعیت نادیده می‌گرفتند که در زمان جنگ «یوم کیپور» اگر رویدادی در گفتگوی میان سرویس اطلاعاتی و رهبران و مردم اسراییل با واژه «احتمال پایین» نامیده شود، چنین فهمیده می‌شود که احتمال بسیار زیادی در مورد وقوع آن حادثه وجود دارد و این که آمادگی‌ها باید برای آن ایجاد شود گو این که این حادثه در واقع اتفاق خواهد افتاد.

اگر گفتگوی میان سرویس اطلاعاتی و رهبران به زبان دقیق و عاری از معانی تلویحی و ضمنی صورت گیرد، اصطلاح «احتمال کم» به روشنی و صریحا احتمالی معادل چند درصد را بیان می‌کند مبنی بر این که چیزی اتفاق خواهد افتاد، پرسشی که باید در محیط تصمیم‌گیری عقلانی به آن پاسخ داده شود این است که اگر آن حادثه با آن درصد احتمال روی داد چه اتفاق خواهد افتاد اگر پاسخ به این پرسش این بود که صدمات وارده وحشتناک خواهد بود آن گاه حتی چنین تهدیدی با آن احتمال کم باید جدی گرفته شود علیرغم این که احتمال وقوع آن تقریبا نزدیک به صفر باشد.

سپس تشکیلات رهبری باید به پرسش بعدی بپردازد و آن پرسش این است که چه اقدامات احتیاطی به منظور مقابله با این تهدید باید اتخاذ شود. در زمینه موضوع مورد بحث ما احتمال تهدید که به خودی مسئله چندان جدی نبود – و جامه عمل پوشیدن آن تهدید شاید چند درصدی بیش نبوده در ماهیت تهدید دلیلی وجود نداشت که انتظار تلفات گسترده‌ای را داشته باشیم.

پیامد برآوردهای اشتباه با شکست‌های غیراطلاعاتی دیگر ترکیب می‌شد و آن شکست تشکیلات دولت اسراییل در برآورد نهایی تهدید بود. برآورد نهایی متضمن نتیجه‌گیری بر مبنای تجزیه و تحلیل مشترک از تهدید و واکنش احتمالی می‌باشد که معمولا توسط سرویس‌های اطلاعاتی صورت نمی‌گیرد این برآورد توسط سازمان‌های اجرایی، دستگاه‌های برنامه‌ریزی و کادر رهبری حاکم انجام می‌شود با این وجود اگر چنین برآوردی آن گونه که بایسته است انجام شود، امکان پیشگیری از هزینه‌های ناشی از تهدید مبالغه‌آمیز وجود خواهد داشت.

حتی اگر ما قضیه رایج مبنی بر این که عراق تسلیحات کشتار دسته جمعی در اختیار داشت که می‌توانست با بکارگیری موشک‌های بالستیک و هواپیما آن را بر ضد اسراییل مورد استفاده قرار دهد را بپذیریم، از مدت‌ها قبل از شروع جنگ روشن بود که ایالات متحده سرگرم اتخاذ اقدامات احتیاطی به منظور فراهم آوردن راه‌حل‌های مناسب در هر دو منطقه است.

تمام فرودگاه‌های عراق می‌بایست در نخستین لحظات شروع جنگ از کار می‌افتاد و در مراحل اولیه جنگ ایالات متحده می‌بایست کنترل بخش غربی عراق را در دست می‌گرفت یعنی تنها منطقه‌ای که امکان شلیک موشک به سوی اسراییل از آن منطقه وجود داشت، حتی اگر این فرضیه که اگر صدام تحت فشار قرار گیرد به اسراییل حمله خواهد کرد، درست و معتبر می‌بود، حمله عراق به اسراییل در مراحل بعدی جنگ که عراقی‌ها احساس می‌کردند همه چیز از دست رفته است، صورت می‌گرفت. در عین حال اسراییل با اطمینان کامل می‌توانست تصور کند که عراق توانایی حمله به اسراییل با استفاده از موشک و هواپیما در مراحل بعدی جنگ را نخواهد داشت چرا که این توانایی‌ها توسط ایالات متحده آمریکا از کار افتاده بود.

فشار سیاسی برای تحریف؟

پرسش نهایی که باید پرسیده شود این است که آیا در اسراییل نیز همانند ایالات متحده آمریکا، تصویر اطلاعاتی به دلیل فشار از سوی کادر رهبری سیاسی که خواستار آماده‌سازی زمینه برای جنگ با حمایت سازمان‌های اطلاعاتی بودند، تحریف و خدشه‌دار شده بود. هرچند ممکن است در ایالات متحده فشار سیاسی برای تحریف یافته‌های اطلاعاتی وجود داشته است اما هیچ نشانه‌ای از وجود چنین فشاری در اسراییل وجود ندارد. بهترین دلیل این امر خودداری اسراییل از مشارکت در تلاش‌ها و اقدامات دولت آمریکا جهت نشان دادن ارتباط میان عراق و القاعده است.

با این وجود احتمال دارد که ملاحظات سیاسی تأثیر پنهان و زیرکانه‌ای بر چگونگی ارایه اطلاعات در رابطه با این تهدید اعمال کرده باشد. گفتگوی دائیم میان سطوح مختلف دولت‌های آمریکا و اسراییل در طول دهه گذشته اختلاف‌نظرهایی میان دو کشور در رابطه با اهمیت نسبی تهدیدات مختلف در خاورمیانه وجود داشته است. ایالات متحده عادت داشت تهدید عراق را با اهمیت تلقی کند در حالی که اسراییل مایل بود درک خودش مبنی بر این که تهدید عراق مهار شده است و تحت کنترل قرار دارد و این تهدید ایران است که به مراتب بیشتر موجب نگرانی است، را بیان و بر آن تأکید کند.

زمانی که دولت بوش تصمیم گرفت بر ضد عراق اقدام کند برای اسراییل به مراتب دشوارتر بود تا بر موضع خود باقی بماند که برخورد با عراق بالاترین اولویت نیست به خصوص زمانی که مشخص بود که جنگ منافع اسراییل را تأمین می‌کند. بنابراین با توجه به شرایط دشوار بود که از دولت اسراییل انتظار داشت که تردیدهای خود را (اگر تردیدی بود) در مورد توانمندی‌های عراق عنوان کند.

نتیجه‌گیری

تحقیق و بررسی در مورد شکست‌هایی که کشور برای آن هزینه گزافی پرداخته است یک روند معمول و پذیرفته شده در اسراییل است. در مورد جنگ عراق، دستاوردهای اسراییل از پیامد جنگ به طور فزاینده‌ای بیش از بهای پرداخت شده برای شکست برآوردهای صورت گرفته توسط سرویس اطلاعاتی اسراییل و تصمیم‌گیران عالی‌رتبه اسراییل می‌باشد. بنابراین گرایش طبیعی این است که این مسئله را رها کنیم و آن را به دست فراموشی بسپاریم اما مسئله این است که شکست‌های این جنگ نقاط ضعف و نواقص ذاتی در درون سرویس‌ اطلاعاتی و در میان تصمیم‌گیران اسراییل را نشان می‌دهد و همین شکست‌ها ممکن است در آینده نیز رخ دهد مگر این که این مسئله به دقت مورد بررسی قرار گیرد و از آن درس گرفته شود.

تحقیقات در این زمینه بهتر است از سوی یک دستگاه مستقل حرفه‌ای و نه احزاب سیاسی صورت گیرد. این تحقیقات باید روابط میان سرویس اطلاعاتی و تصمیم‌گیران عالی‌رتبه و نیز بررسی عملکرد خود سرویس اطلاعاتی را مورد توجه قرار دهد. بازرسان باید این مسئله را در نظر داشته باشند که کار اطلاعاتی همیشه در معرض انحراف و گرایش و تحریف‌ها در برداشت‌ها می‌باشد و بنابراین مسئله اساسی این است که چگونه می‌توان این مسایل را به بهترین نحو کاهش داد.

نام:
ایمیل:
نظر: