صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۳۹۲ - ۰۳:۳۹  ، 
شناسه خبر : ۲۶۱۵۳۳
جواد حیران‌نیا / کارشناس روابط بین‌الملل - چکیده: تحقق طرح صهیونیسم سیاسی در سرزمین فلسطین مبنی بر ایجاد دولت یهود، از ابتدا با منافع غرب پیوند داشته؛ از این رو قدرت‌های ذی‌نفع در وجود و ادامه حیات اسراییل نقش فعالی را ایفا نموده‌اند. لذا، غرب در بالا بردن ضریب امنیتی اسراییل تلاش زیادی کرده است، زیرا وجود اسراییل قدرتمند در خاورمیانه، تضمین‌کننده منافع غرب در منطقه است. اسراییل به علت آسیب‌پذیری‌های ناشی از کمبود جمعیت و عمق سرزمین و قرار گرفتن در بین کشورهای عربی (دشمنان) تجهیز و توسعه ارتش و نیروهای دفاعی و تهاجمی خود به تسلیحات پیشرفته را ضرورتی حیاتی می‌داند. تکیه بر دانش هسته‌ای و تولید بمب هسته‌ای نیز که نوعی بازدارندگی در برابر کشورهای دشمن ایجاد می‌کند، اسراییل را قادر می‌سازد از آن به عنوان اهرم فشار و ابزار سیاست خارجی بهره گیرد و خود را به عنوان هژمون منطقه معرفی کند. در پیشبرد برنامه‌های هسته‌ای اسراییل، دو کشور فرانسه و ایالات متحده آمریکا نقش به سزایی داشته‌اند. به گونه‌ای که بدون کمک آنها پیدایش و پیشبرد برنامه‌های هسته‌ای اسرائیل بسیار مشکل بود. در این میان ایالات متحده علاوه بر کمک‌های فنی – تکنولوژیک و اقتصادی، با حمایت‌های سیاسی خود راه را برای تولید و گسترش سلاح‌های هسته‌ای اسرائیل هموار کرده است. مقدمه: امنیت همچون بسیاری از مفاهیم علوم انسانی، دارای ابهام و پیچیدگی مفهومی و تعریفی است. وجود تعاریف مختلف و گوناگون از امنیت، سبب بروز شیوه‌ها و راه‌های گوناگون، در جهت حفظ و برقراری آن شده است. به دنبال صلح وستفالی قرن هفدهم میلادی و ایجاد دولت – ملت‌ها، امنیت ملی مطرح شد. والترلیپمن1، محقق و نویسنده آمریکایی، اولین کسی بود که مفهوم امنیت ملی را به صراحت تعریف کرد: «یک ملت وقتی دارای امنیت است که در صورت اجتناب از جنگ بتواند ارزش‌های اساسی خود را حفظ کند و در صورت اقدام به جنگ بتواند آن را پیش ببرد.»(1) باری بوزان معتقد است: «امنیت ملی از لحاظ مفهومی ضعیف و از نظر تعریف مبهم ولی از نظر سیاسی مفهومی قدرتمند باقی مانده است. چون مفهوم نامشخص امنیت ملی، راه را برای طرح راهبردهای بسط قدرت توسط نخبگان سیاسی و نظامی باز می‌گذارد.»(2) عاملی که باعث می‌شود کشوری تصمیم به جمع‌آوری سلاح‌های کشتار جمعی بگیرد، ملاحظات امنیتی است. کسب اعتبار هم می‌تواند از انگیزه‌های به دست آوردن چنین تسلیحاتی باشد. اسراییل به سبب تشکیل دولت در سرزمین اعراب، در جنگ و خصومت با آنها به سر می‌برد. ترس از حمله اعراب و کمبود منابع انسانی لازم، برای مقابله با هجوم گسترده آنان، باعث تجهیز نیروهای نظامی – دفاعی به تسلیحات پیشرفته، بازدارنده و تضمین‌کننده امنیت شد. تسلیحات پیشرفته نظامی ضمن ایجاد رعب و وحشت، اسراییل را قادر نمود در پیاده کردن برنامه‌ها و سیاست‌ها، از قدرت چانه‌زنی بالایی برخوردار شود. در این نوشتار ضمن بررسی پارادایم امنیتی اسراییل، قبل و بعد از تشکیل دولت، بستر و محیط امنیتی اسراییل، اعم از محیط روانی و عملیاتی، نیز مورد بررسی قرار می‌گیرد. دیدگاه، نگرش و تصویر ذهنی رهبران اسراییل نسبت به عوامل تهدیدکننده و مسأله بقای اسراییل در برابر کشورهای دشمن که به لحاظ نیروی انسانی، جمعیت و شرایط سرزمینی وضعیتی مساعدتری نسبت به اسراییل دارند، سبب شد که اسراییل تجهیز به منابع تسلیحاتی مؤثرتر و برتر را به عنوان یک نیروی بازدارنده و عامل بالا بردن قدرت چانه‌زنی در منطقه، دنبال کند.

پارادایم امنیتی اسراییل

مفهوم امنیت ملی به معنای حفظ تمامیت ارضی و دفاع از منافع ملی در برابر تهدیدات معرفی شده است. محتوای این مفهوم برای هر واحد سیاسی (کشور) توسط محیط عملیاتی و روانی، مشخص می‌شود.

به عبارت دیگر امنیت ملی از دو بعد ذهنی و عینی قابل بررسی است.(3)

محیط عملیاتی بر واقعیت‌ها و تغییر و تحولات خارجی آن واحد سیاسی ناظر بوده و محیط روانی نشانگر دیدگاه، نگرش و شیوه تفکر مردم آن کشور به عوامل تهدیدکننده و تهدیدزا می‌باشد. اگر محیط روانی را به معنای احساس امنیت بدانیم، تحقق بعد عینی امنیت شرط لازم برای ایجاد احساس امنیت محسوب می‌گردد؛ اگرچه شرطی کافی نیست. بررسی مؤلفه‌ها و مبانی تشکیل‌دهنده دو محیط عملیاتی و روانی، درک مفهوم امنیت ملی و عوامل تهدیدکننده را ساده‌تر می‌کند. نظریه امنیت ملی اسرائیل، به علت تغییر محیط روانی و عملیاتی دچار نوسانات و تغییراتی بوده است. متعاقب تغییر در پارادایم امنیت ملی اسراییل، شاهد تغییر در نظریه‌ها و دکترین‌های نظامی هستیم.

اگر تأسیس اسراییل در سال 1948، نزاع عرب – یهود را به نزاع اعراب – اسراییل تبدیل کرد و در نتیجه محیط عملیاتی امنیت ملی را دچار تغییر ساخت، مذاکرات صلح اسراییل با اعراب و موافقت‌نامه‌های صلح با مصر در سال 1979 و اردن در سال 1994 و توافق اسلو با فلسطینی‌ها در سال 1993، سبب تغییر محیط عملیاتی و روانی شد.

از عوامل تأثیرگذار در ایجاد محیط روانی پارادایم امنیت ملی اسراییل، مهاجران یهودی بودند که از اروپای شرقی و روسیه به فلسطین مهاجرت کردند. آموزه‌ها و دیدگاه‌های امنیتی دیوید بن‌گورین – اولین نخست‌وزیر اسراییل – طی سال‌های متمادی، به عنوان مفروضات ذهنی نظریه امنیت ملی اسراییل معرفی شد. بن‌گورین و همفکرانش سیاست‌های امنیتی را مقدم بر سایر امور تلقی می‌کردند که البته شرایط حاکم بر جامعه یهود در دوران قیمومت بریتانیا (یشوف)، این دیدگاه را تأیید می‌کرد. بنابراین تقدم امنیت بر سیاست‌های داخلی و خارجی بعد از تأسیس دولت نیز برگرفته از آموزه‌های بن‌گورینیستی(4) بود که تاکنون تداوم داشته است.

بن‌گورین در سال 1955، خطاب به اعضای کنست (پارلمان اسراییل) گفت: «امنیت در مورد ما، بیش از کشورهای دیگر ایفای نقش می‌کند و صرفاً متکی بر ارتش نیست... امنیت به معنی اسکان افراد در مناطق خالی، پراکندن جمعیت،... ایجاد صنایع در سراسر کشور... و توسعه کشاورزی است. امنیت تلاش برای کسب قدرت دریایی و هوا – فضا و تبدیل اسراییل به یک قدرت بزرگ است. امنیت مستلزم توسعه اقتصادی و گسترش مهارت‌های تحقیقاتی و علمی است.(5) دیدگاه بن‌گورین در خصوص تحصیل امنیت ملی بدین معناست که دولت اسراییل باید عزم خود را برای نیل به موقعیت برتر، نه تنها در عرصه نظامی، بلکه در سایر ابعاد و حوزه‌های مرتبط با آن از جمله اقتصاد، دانش و فناوری نیز جزم نماید.

تعریف بن‌گورین از امنیت مانند تعریفی است که مک نامارا در کتاب خود با نام ماهیت امنیت ارائه می‌کند. نامارا می‌گوید: «امنیت توسعه است و بدون توسعه هیچ‌گونه امنیتی نمی‌تواند وجود داشته باشد.» (6)

اوضاع امنیتی یشوف2

جنبش صهیونیستی با شعار؛ سرزمینی بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین، تشکیل حکومت یهود را در دل سرزمین فلسطین دنبال می‌کرد. ایدئولوژی صهیونیستی که در اواخر قرن 19 میلادی ظهور کرد، معتقد بود که «اگر کتاب کتاب‌ها، یعنی توراتی هست، و اگر قوم مقدسی هست سرزمین مقدسی نیز باید باشد...»(7)

برنامه صهیونیست‌ها با حمایت قدرت‌های استعمارگر، اندیشه‌های بانی صهیونیسم سیاسی تئودور هرتسل و ایجاد سازمان جهانی صهیونیست در سال 1897، شکل منظم و منسجمی به خود می‌گیرد. تکیه بر مهاجرت برای از اقلیت در آوردن یهودیان در بین اعراب فلسطین و اسکان آنان، اولین و مهم‌ترین دستور کار جنبش صهیونیستی است. بن‌گورین در خصوص اهمیت مهاجرت می‌نویسد: ‌«مهاجرت به ما شکل داد، حال آنکه موجودیت ما بر استعمار متکی بود و این دو با حروف آتش و خون بر پرچم نهضت ما نقش گشته‌اند.»(8)

افزایش مهاجرت و اسکان یهودیان، کم‌کم برای اعراب ساکن به صورت مسأله‌ای نگران‌کننده مطرح شد و با مهاجرت یهودیان، طی سال‌های 1905 تا 1907، احساسات ضدصهیونیستی اعراب نیز شدت گرفت. این مسأله با تعصبات صهیونیستی مهاجران جدید (آلیای دوم)، در عدم قبول و پذیرش اعراب در کارها و طرح‌های یهودی، فزونی می‌یافت.(9) بنابراین با افزایش احساسات ضدصهیونیستی اعراب و آگاهی از برنامه‌های صهیونیستی، ایجاد امنیت در جامعه یهود به عنوان ضرورت برنامه‌های صهیونیست درآمد این ضرورت از دو جنبه حایز اهمیت بود، اول آنکه ناامنی باعث می‌شود یهودیان مهاجر که زندگی در گتوها(10) و آزار و اذیت ناشی از سیاست یهودی‌ستیزی را تجربه کرده بودند، فلسطین را سرزمین شهد و عسل نیابند و این مسأله سبب مهاجرت آنان از فلسطین می‌شد.

دوم اینکه ناامنی و نابسامانی در وضع یهودیان ساکن، از علاقه برای مهاجرت سایر یهودیان به سرزمین فلسطین می‌کاست و آنها را روانه سرزمین‌های دیگر می‌کرد. از این رو، رهبران صهیونیستی ایده ایجاد امنیت و تأمین عدالت بین یهودیان را با ایجاد جوامع اشتراکی چون کیبوتص و موشاو(11) به صورت عملیاتی درآوردند. این جوامع علاوه بر ایجاد و برانگیختن انگیزه توسعه جامعه یهود ساکن فلسطین، به لحاظ دفاعی هم واحدی در برابر مخالفان تلقی می‌شود. کیبوتص طی سال‌های 1900 تا 1914 نهضتی به نام نگهبان را ایجاد کرد که اساس آن کار توأم با دفاع بوده و براساس یک ایدئولوژی، کار را از دفاع جدا نمی‌دانست. افسران کیبوتص که به نام ارتش پالماخ3 معروف شدند، بعد از استقلال، در پیدایش ارتش اسراییل نقش اساسی داشتند.(12)

سیاست‌ها و برنامه‌های صهیونیستی در قالب خرید و تصرف زمین و مهاجرت به فلسطین در کنار سیاست‌های استعماری انگلستان، که منجر به مخالفت اعراب ساکن شده بود، مسائل امنیتی و دفاعی را اولویت اصلی برنامه‌های صهیونیستی قرار می‌دادند. حل معضلات و مشکلات امنیتی، عامل تحقق اهداف صهیونیست‌ها بود. این معضلات با اشغال فلسطین توسط انگلستان و درگیری‌های اعراب و یهود به ویژه درگیری‌های سال 22 – 1921 موضوعیت یافته بود، لذا جنبش صهیونیستی به صورت بندی امنیت ملی همت گمارد.(13)

در این دوران (یشوف)، محیط عملیاتی امنیت ملی علی‌رغم مخالفت‌ها و مبارزات ضدانگلیسی، از سوی برخی گروه‌های افراطی، مانند ایرگون4، عتزل5 و لهی6 یا اشترن، محل نزاع بین یهودیان و اعراب بود.(14)

پارادایم امنیتی اسراییل بعد از تأسیس دولت

جنگ استقلال و تأسیس دولت، سبب تغییراتی در پارادایم امنیتی اسراییل، خصوصاً محیط عملیاتی شد. با پیروزی اسراییل در این جنگ و اعلام استقلال دولت در 14 می 1948، اهمیت و نقش نیروهای دفاعی و امنیتی پررنگ‌تر و برجسته‌تر گردید. پیروزی اسراییل در جنگ استقلال، در ارتباط با مسائل امنیتی و دفاعی مؤید چند نکته بود: 1) آنکه دولت اسراییل به عنوان فاتح، شکست سختی به اعراب داد. 2) این جنگ روحیه قومی و تجهیزات خوب و تشکیلات سازمان یافته آنها را به نمایش گذارد. 3) در این جنگ، اسراییل سرزمین‌های دیگری را به تصرف خود درآورد، ضمن اینکه حدود یک میلیون عرب از سرزمین‌های خود رانده شدند.(15)‌

متعاقب جنگ و پس از تأسیس دولت، با توجه به شرایط ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک حاکم، سه فرض اساسی تشکیل‌دهنده پارادایم امنیتی اسراییل است. اول این که اسراییل همچنان در شرایط خصمانه با همسایگان باقی می‌ماند، (با این استدلال که) همسایگان در سال 1949، به دلیل ضعف نظامی، مجبور به پذیرش آتش‌بس و قراردادهای آتش‌بس کلی7 شدند. بنابراین صلح تحقق نیافته و خطر تهدید و خصومت اعراب با وجود خود اسراییل تمام‌شدنی نیست. دوم اینکه اسراییل به لحاظ منابع انسانی و مادی نسبت به دشمنان بالقوه خود در سطح پایین‌تری قرار داشته و شرایط جغرافیایی و سرزمینی‌اش به گونه‌ای است که از عمق استراتژیک محدود برخوردار است.

آخرین مفروض این است که اسراییل به لحاظ کمبود منابع انسانی و آزادی عمل بین‌المللی، برای کسب پیروزی استراتژیک، قادر به تحمیل شرایط صلح به طرف شکست خورده نیست؛ لذا سیاست امنیتی این کشور اصولاً مبتنی بر دیدگاه استراتژیکی – دفاعی بود.(16)

عوامل مؤثر بر پیدایش برنامه‌های هسته‌ای

همانگونه که اشاره شد، سه فرض اساسی سنتی، بنیان‌های پارادایم امنیتی اسراییل را تشکیل می‌دهند. این مفروضات در مرحله بعد بر اتخاذ دکترین‌های نظامی نیز مؤثر هستند. بن‌گورین که خود را از متعهدان به کسب سلاح‌های هسته‌ای می‌دید و پروژه هسته‌ای را با تمام سختی‌هایش دنبال می‌کرد، خصومت دائمی با اعراب و ترس از اعراب را اصل تغییر‌ناپذیر محیط امنیت ملی اسرائیل قلمداد کرد. این نگرانی تا سال‌های آخر مسؤولیتش با او همراه بود. او به یکی از معاونان خود گفت: «من در تمام شب نتوانستم بخوابم، حتی برای یک لحظه در قلبم تنها یک ترس داشتم؛ یک حمله مشترک از سوی تمامی ارتش‌های عرب».(17)

آوز کوهن نویسنده کتاب اسراییل و سلاح‌های هسته‌ای معتقد است که تصمیم بن‌گورین برای آغاز پروژه هسته‌ای، نتیجه بینش استراتژیک و ترس‌های آزاردهنده بود نه یک فکر از پیش طراحی شده.(18)

اندیشه‌های پان‌عربیسم و تلاش برای اتحاد دنیای عرب، توسط جمال عبدالناصر و تلاش‌های کشور مصر برای دستیابی به سلاح‌های کشتار جمعی، تلاش بن‌گورین را برای پیشبرد پروژه هسته‌ای مضاعف می‌کرد.

بن‌گورین معتقد بود که اگر اسراییل دیگر نتواند در یک مسابقه تسلیحاتی با اعراب به رقابت بپردازد، هنگام بروز یک وضعیت نظامی کاملاً اضطراری به عنوان آخرین حربه، به سلاح‌های هسته‌ای نیاز دارد.(19)

برای چیره شدن بر آسیب‌پذیری‌های استراتژیک، گزینه هسته‌ای از سوی اسراییل از اوان تشکیل دولت دنبال شد. براساس استراتژی سرکوب، اسراییل درصدد ایجاد نیروی نظامی مستحکمی است که در طرف مهاجم، پیوسته ترس و وحشت ایجاد کند. اگر این استراتژی با شکست مواجه شد، باید از استراتژی قاطعیت بهره ببرد، به این معنا که ایجاد جنگی غافلگیرکننده، ضامن‌ بقای اسراییل می‌گردد، بدون اینکه خسارتی بر آن وارد شود.(20) بر این اساس، تسلیحات هسته‌ای ضمن اینکه به لحاظ استراتژیک می‌تواند به عنوان یک عامل بازدارنده عمل کند، در ایجاد رعب و وحشت از قدرت نظامی (اسراییل) در بین دشمن مؤثر خواهد بود.

لذا افزودن بر توان نظامی و تکیه بر دانش و تکنولوژی نوین، ضمن پر کردن خلأ ناشی از کمبود نیروهای انسانی، حریف را از تهاجم باز خواهد داشت.(21) اگرچه وقوع جنگ 1973 و حمله مصر و سوریه به اسراییل، کارایی بازدارندگی هسته‌ای را به چالش کشید، ولیکن نمی‌توان از نقش توان نظامی بالای اسراییل در متقاعد کردن اعراب مبنی بر این که گزینه نظامی راه‌حل دستیابی به صلح نیست، چشم پوشید. موافقتنامه‌های صلح با مصر 1979 و اردن 1994 از این منظر قابل تأمل است.

پیدایش و تکوین برنامه‌های هسته‌ای اسراییل

تلاش و کوشش اسراییل برای دستیابی به تکنولوژی هسته‌ای، به آغاز تشکیل دولت در سال 1948 بازمی‌گردد. بسیاری از دانشمندان مستعد یهودی، در دهه 30 و 40 میلادی به اسراییل مهاجرت کردند. در بین این مهاجران، ارنست دیوید برگمن8 نیز مشاهده می‌شد. او دوست نزدیک دیوید بن‌گورین بود که به همراه شیمون پرز، بانی توسعه و پیشرفت برنامه‌های هسته‌ای بودند. برگمن که مشاور بن‌گورین در برنامه‌های هسته‌ای بود، به او گفت: «انرژی هسته‌ای می‌تواند کمبود منابع و ذخایر طبیعی و نیروی نظامی را جبران کند.»

گفتنی است تلاش در جهت دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای نیز بخشی از برنامه پیشنهادی وی بود. برگمن معتقد بود که بمب (هسته‌ای) بهترین راهی است که تضمین‌ می‌کند «ما (یهودیان) دوباره مورد قتل عام واقع نشویم.»(22)

تام زگف می‌نویسد: سرگذشت رهبران یشوف در زمان هولوکاست9 در واقع سرگذشت عجز و درماندگی بود.(23) عبرت‌های هولوکاست و عجز و ناتوانی یهودیان، انگیزه لازم برای پیش بردن برنامه‌های هسته‌ای و دستیابی اسراییل به تسلیحات هسته‌ای، جهت حفظ و تضمین بقای خود را فراهم کرد.

اوایل سال 1948، اسراییل، براساس دستور وزارت دفاع به طور فعال در جست‌و‌جوی ذخایر اورانیوم در صحرای نقب بود. تا سال 1950، اسراییل ذخایری در نزدیکی بیرشبا10 و سیدن11 پیدا کرده و همچنین بر روی شیوه تولید آب سنگین پژوهش می‌کرد.(24) اسراییل توانست علاوه بر یاری یهودیان تحصیل کرده در اروپا، مثل برگمن با کمک‌های فنی و تکنولوژیک کشورهای هسته‌ای غرب به ویژه فرانسه و آمریکا، برنامه تولید سلاح‌های هسته‌ای را تکمیل کند؛ به طوری که بدون کمک‌های فنی – تکنولوژیک و کمک‌های سیاسی فرانسه و آمریکا، تحقق برنامه‌های هسته‌ای اسراییل به آسانی میسر نبود.

همکاری با فرانسه

برنامه‌های هسته‌ای اسراییل نیازمند کشورهای صنعتی برای راه‌اندازی رآکتورها، دستگاه‌های سردکننده و دیگر تأسیسات لازم مواد شکافت‌پذیر بود. در سال 1949، بن‌گورین و وزیر دفاع اسراییل از فرانسه تقاضای کمک کردند و فرانسه این تقاضا را پذیرفت. ولیکن بعد از جنگ جهانی دوم قابلیت‌ها و توانایی‌های تحقیقات فرانسه، در زمینه دانش هسته‌ای محدود شده بود.

فرانسه که قبل از جنگ دوم جهانی دارای یک مرکز تحقیقاتی پیشرفته فیزیک هسته‌ای بود، پس از جنگ، بعد از آمریکا، شوروی، بریتانیا و حتی کانادا قرار گرفت.(25) لذا فرانسه و اسراییل به لحاظ سطح کارشناسی و تخصصی تقریباً یکسان بوده و دانشمندان اسراییلی توانایی کمک به فرانسه را به صورت متقابل داشتند. امکانات و منابع دو کشور مکمل یکدیگر بود. در دوره پس از جنگ، بسیاری از دانشمندان اتمی فرانسه یهودی بودند و میان آنها و دانشمندان اسراییلی تماس‌های غیر رسمی بسیاری برقرار شد. بسیاری از دانشمندان فرانسوی با رهبران حزب سوسیالیست و لئون‌بلوم روابط نزدیکی داشتند و لئون‌بلوم و حزب سوسیالیست هم پیوندهای نزدیکی با اسراییل برقرار کردند.(26)

فرانسیس پرین12 نیز عضو کمیسیون انرژی اتمی فرانسه از دوستان برگمن بود که در سال 1949 از مؤسسه وایزمن دیدار کرد.(27) اسراییل در ساخت رآکتور تولید پلوتونیم G-1 و کارخانه بازپردازش13 UP-1 در مارکیول14 فرانسه، مشارکت و همکاری داشت.(28)

علاوه بر زمینه‌های مساعد تکنولوژیک و علمی، عوامل سیاسی متعددی در دهه 50 و اوایل دهه 60 میلادی باعث نزدیکی بیشتر فرانسه و اسراییل به یکدیگر بود. فرانسه عرضه‌کننده عمده تسلیحات به اسراییل بود، به طوری که هنگام افزایش موج بی‌ثباتی و ناآرامی در مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا، اسراییل اطلاعات ارزشمندی را که از یهودیان سفاردیم ساکن آن کشورها به دست آورده بود، در اختیار فرانسه گذارد. حمایت مصر از انقلابیون الجزایر (از سال 1954) باعث نگرانی فرانسه شده بود؛ ضمن اینکه حمایت‌های بی‌دریغ مصر از اعراب و تقاضای ناصر از شوروی در خصوص توانمندی‌های هسته‌ای، نگرانی‌های اسراییل از مصر را به عنوان اصلی‌ترین دشمنش، تشدید می‌کرد.

از این رو، مصر دشمن مشترک اسراییل و فرانسه شناخته شده بود. دو کشور به همراه بریتانیا، در عملیات کانال سوئز در اکتبر 1956 مشارکت کردند. بحران سوئز باعث تکوین واقعی برنامه تولید سلاح‌های هسته‌ای اسراییل شد موافقت‌نامه تسلیحاتی چکسلواکی – مصر، در سال 1955 نگرانی اسراییل را دو چندان کرد. بعد از اینکه ناصر، تنگه طیران را در سال 1953 بست، بن‌گورین دستور به توسعه و گسترش سلاح‌های شیمیایی و سایر تسلیحات نامتعارف از جمله سلاح‌های هسته‌ای داد. در سال 1956، شیمون پرز معاون نخست‌وزیر، بن‌گورین نخست‌وزیر و برگمن با اعضای کمیسیون انرژی اتمی فرانسه (CEA) ملاقات کردند و به توافقات اولیه برای ساخت رآکتور تحقیقاتی هسته‌ای دست یافتند.

پس از جنگ سوئز که در آن اسراییل با تصرف شبه جزیره سینا به یک موفقیت نظامی نائل شد، از جانب شوروی تهدید به حمله هسته‌ای گردید. شوروی، اسراییل را تهدید کرد که در صورت عدم خروج از شبه جزیره سینا، این کشور را مورد حمله هسته‌ای قرار می‌دهد. متعاقباً در هفتم نوامبر 1956 ملاقاتی سری بین وزیر امور خارجه اسراییل، گلدامایر، شیمون پرز و وزیران خارجه و دفاع فرانسه صورت گرفت. طبق توافق‌نامه‌ای که در اکتبر 1957 امضا شد، دو کشور برای ایجاد یک رآکتور تحقیقاتی (حرارتی) از نوع EL-3 و ساخت کارخانه پردازش شیمیایی به توافق رسیدند.(29) این کارخانه‌ها در دیمونا واقع در صحرای نقب ایجاد می‌شد.

اگر تقسیم‌بندی کوهن در مورد تکوین سیاست ناشفافی هسته‌ای و سیر تکاملی آن از محرمانه بودن در افکار و دوگانگی و سپس به ناشفافی در نظر بگیریم،(30) اسراییل برای اینکه برنامه هسته‌ای خود را به صورت محرمانه نگه دارد، تأسیسات دیمونا را به دروغ، کارخانه نساجی یا تأسیسات تحقیقاتی مربوط به استخراج فلزات می‌نامید. در می 1960، فرانسه، اسراییل را برای آشکارسازی و علنی کردن پروژه تحت فشار قرار داد. دوگل رئیس‌جمهور فرانسه نگران این مسأله بود که آشکار شدن همکاری فرانسه با این پروژه، خصوصاً ساخت کارخانه پردازش شیمیایی، ضمن اینکه افتضاحی برای فرانسه خواهد بود، موقعیت بین‌المللی فرانسه را که قبلاً در جنگ الجزایر خدشه‌دار شده بود، متزلزل‌تر می‌ساخت.

در سال 1960 بعد از چند ماه مذاکره میان فرانسه و اسرائیل، تصمیم گرفته شد که ادامه کار رآکتور، منوط به عدم حضور اسراییل در ساخت بمب هسته‌ای و اعلام پروژه به جهانیان باشد. بنابراین همکاری هسته‌ای فرانسه و اسراییل را می‌توان در سطح روابط فردی بین دانشمندان و متخصصان هسته‌ای دو کشور و نیازهای علمی و تکنولوژیک یکدیگر، وجود دشمن مشترک (مصر) و نیاز به مقابله و ایجاد توازن در برابر آن دانست.

همکاری هسته‌ای آمریکا و اسراییل

در 14 می 1948، بن‌گورین تأسیس دولت اسراییل را اعلام کرد و ترومن در 28 اکتبر قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا گفت: «اسراییل باید آن قدر بزرگ باشد که بتواند به خودی خود، تأمین امنیت نماید.»(31) استقلال در تأمین امنیت که ترومن آن را بیان می‌کند، جز در سایه کمک‌های غرب، خصوصاً آمریکا و حمایت‌های همه‌جانبه این کشور از اسراییل، ممکن نبود.

در پی تأسیس کمیسیون انرژی اتمی اسراییل در سال 1952، آمریکا به اسراییل کمک کرد تا یک رآکتور کوچک 5 مگاواتی در ناهال سورق15 در نزدیکی ساحل مدیترانه بسازد. این پروژه براساس برنامه اتم برای صلح دولت آیزنهاور صورت گرفت. رآکتور سورق قادر به تولید پلوتونیم مورد نیاز در مصارف نظامی نبود.(32) دولت آمریکا علاوه بر کمک‌های فنی و مالی که تحت پوشش اتم برای صلح به رآکتور سورق می‌کرد، مستقیماً در مؤسسه وایزرمن (اسراییل) مشغول پژوهش‌های هسته‌ای بود. بخش بزرگی از بودجه این مؤسسه را مؤسسه ملی بهداشت آمریکا و نیروی هوایی و دریایی آمریکا، که سرگرم پژوهش‌های هسته‌ای سری در مؤسسه وایزمن بودند، تأمین می‌کردند. لذا دولت آیزنهاور در پیشبرد برنامه‌های هسته‌ای اسراییل نقش شایانی داشت.(33)

علی‌رغم همکاری‌های آمریکا و اسراییل در زمینه مسائل هسته‌ای، اسراییل تأسیسات دیمونا را از آمریکا پنهان نگه می‌داشت. ایالات متحده برای اولین بار در سال 1958 با پرواز هواپیماهای جاسوسی U-2 بر فراز نیروگاه، از وجود مرکز هسته‌ای دیمونا آگاه شد. ولی هویت واقعی آن برای آمریکا به عنوان یک سایت هسته‌ای بعد از دو سال آشکار شد. بن‌گورین در دسامبر 1960 اعلام کرد، تأسیسات دیمونا یک مرکز تحقیقات هسته‌ای است که برای مقاصد صلح‌جویانه ساخته شده است. در طول سال 1961 روابط آمریکا و اسراییل به خاطر این پنهان‌کاری تیره بود. اسراییل ادعا می‌کرد که آشکارسازی مسأله می‌تواند «بهای اعتباری»16 برایش به دنبال داشته باشد.(34)

علی‌رغم پذیرش این ادعا از سوی آمریکا، این کشور برای بازرسی از دیمونا، اسراییل را مخفیانه تحت فشار قرار می‌داد. بن‌گورین اگرچه اجازه بازرسی مختصر و سطحی را به فیزیکدانان آمریکایی داد، ولی با بازرسی‌های بین‌المللی موافقت نکرد و آن را به شدت رد کرد. این بازرسی‌ها از سال 1962 آغاز و تا سال 1969 ادامه یافت.(35) براساس توافق بین اسراییل و آمریکا، این بازرسی‌ها در ازای فروش موشک‌های زمین به هوای هاوک آمریکا به اسراییل میسر شد. آمریکا علاوه بر کمک در پیشبرد طرح‌های هسته‌ای اسراییل با حمایت‌های خود مانع از فشار بین‌المللی بر اسراییل به خاطر داشتن تسلیحات، گردیده است.

سیاست ابهام هسته‌ای اسراییل

ویژگی و شاخص اصلی سیاست هسته‌ای ابهام هسته‌ای است. ابهام هسته‌ای به اسراییل این امکان را می‌دهد که بر مشکلات داخلی و خارجی ناشی از دانش سلاح‌های هسته‌ای، فایق آید. براساس این سیاست، قابلیت و توانایی‌های هسته‌ای این کشور همچنان مخفی می‌ماند. سیاست ناشفافی هسته‌ای اسراییل، از اواسط دهه 50 تا سال 1970، چهار مرحله را طی کرده است. ابتدا اسراییل سیاست محرمانه بودن را در پیش گرفت. همان‌گونه که اشاره شد برنامه‌های هسته‌ای و فعالیت‌های نیروگاه دیمونا به صورت مخفی انجام می‌گرفت. توافقات اولیه برای ساخت نیروگاه دیمونا با فرانسه به صورت سری انجام شد. اسراییل با ترفندهای مختلفی که اشاره شد سعی در پنهان نگه داشتن فعالیت‌ها در دیمونا داشت.

آمریکا در دوم دسامبر 1960، با انتشار اسنادی توسط وزارت خارجه پرده از نصب رآکتور سری اسراییل برداشت، این موضوع با انتشار مطلبی در روزنامه نیویورک تایمز به اطلاع عموم رسانده شد. در سال 1986 با افشاگری وانونو17، سیاست ناشفافی اسراییل با چالش مواجه شد. وانونو، تکنسین سابق نیروگاه هسته‌ای دیمونا که از سال 1976 تا 1985 در دیمونا فعالیت می‌کرد، برنامه‌های هسته‌ای اسراییل را افشا کرد. در 5 اکتبر سال 1986 روزنامه ساندی تایمز لندن، براساس عکس‌ها و اظهارات وانونو از تولید پلوتونیوم برای ساخت بمب‌های هسته‌ای توسط اسراییل، پرده برداشت.

وانونو اظهار داشت که اسراییل بالغ بر 200 بمب اتمی دارد و تأسیسات جداسازی پلوتونیوم، قادر به تولید سالانه 40 کیلوگرم پلوتونیوم بوده که این میزان چندین برابر تخمین‌های پیش است.(36) افشاگری وانونو اگرچه سبب نگرانی کشورهای عرب گردید، ولی مانع از تداوم سیاست ابهام هسته‌ای اسراییل نشد. افشای برنامه‌های هسته‌ای اسراییل همواره چه در داخل و چه در خارج با واکنش‌های شدید این کشور همراه بوده است.(37) اسراییل براساس قانون سکوت اجازه مباحث مربوط به سلاح‌های هسته‌ای را از شهروندان سلب نموده است.(38) اسراییل به بهانه امنیت ملی و تهدیدات خارجی، ضمن اینکه از پیوستن به N.P.T طفره رفته، بازرسی‌های بین‌المللی را نیز رد کرده است.

سیاست هسته‌ای در سایه تهدید دائمی اعراب و آسیب‌پذیری‌های ناشی از وسعت کم و کمبود نیروهای انسانی و قرار گرفتن به عنوان یک هژمون در منطقه دنبال می‌شد. ضمن اینکه سیاست ناشفافی هسته‌ای علاوه بر کاستن از هزینه سیاسی ناشی از داشتن تسلیحات هسته‌ای، از تحریک اعراب برای اقدامات پیشگیرانه و دستیابی به سلاح‌های کشتار جمعی می‌کاست. حمله به رآکتور هسته‌ای عراق در سال 1981، تصمیم اسراییل برای محروم نگه داشتن اعراب از سلاح‌های هسته‌ای را آشکار کرد.(39)

اسراییل نمی‌خواهد برتری نظامی و هسته‌ای خود را که به عنوان یک نیروی بازدارنده قوی برایش عمل می‌کند به خطر بیندازد؛ دنبال کردن سیاست ناشفافی در همین راستا قابل فهم است. این سیاست همان‌گونه که اشاره شد، ضمن کاستن از هزینه سیاسی، باعث شده که اسراییل انحصار هسته‌ای منطقه را در اختیار خود داشته باشد. توان برتر نظامی سبب شده تا اعراب متقاعد شوند که برای رفع اختلافات خود با اسراییل به دنبال گزینه نظامی نباشند. موافقت‌نامه صلح به مصر در سال 1979، موافقت‌نامه اسلو با فلسطینی‌ها در سال 1993(40) و موافقت‌نامه صلح با اردن در سال 1994 با توجه به این استدلال قابل توجیه است.

پس از توافقات به دست آمده با اعراب، محیط عملیاتی امنیت ملی اسراییل دچار تغییر شده است. با کاهش تهدید هجوم همه جانبه اعراب و خارج شدن عراق از صف دشمنان، آنگاه ایران، سوریه و لیبی در جرگه تهدیدات امنیتی اسراییل مطرح شدند. ایران به سبب برخورداری از توانمندی‌ها و قابلیت‌های نرم‌افزاری و سخت‌افزاری در امور هسته‌ای، رقیب بالقوه و قدرتمندی در مقابل برتری اسراییل در خاورمیانه مطرح شد. نگرانی اسراییل از برنامه هسته‌ای ایران در حالی است که برخلاف اسراییل، پاکستان و هند که هرگز پیمان عدم گسترش هسته‌ای (NPT) را امضا نکرده‌اند و تعهدی در قبال این پیمان ندارند، ایران از جمله مدافعان اصلی معاهده عدم گسترش سلا‌ح‌های هسته‌ای در بسیاری از مجامع بین‌المللی از جمله کمیته خلع‌سلاح در ژنو و کنفرانس‌های بررسی پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای بوده است. ایران علاوه بر عضویت در  NPT، پروتکل الحاقی (2 + 93) را نیز امضا کرده و برنامه غنی‌سازی اورانیوم را داوطلبانه به حالت تعلیق درآورده است. این در حالی است که آمریکا و کشورهای اروپایی، هرگز سخنی از برنامه‌های هسته‌ای اسراییل به میان نمی‌آورند و تلاشی در جهت مجازات اسراییل به عمل نیاورده‌اند.

بعد از حوادث یازدهم سپتامبر، استراتژی دفاع پیشگیرانه و ضربات پیشدستانه برای مقابله با تروریسم و حامیان آن نزد آمریکا و برخی متحدانش، تقویت شده است. دکترین امنیت ملی اسراییل نیز پس از یازدهم سپتامبر مبتنی بر ریسک‌گریزی از منابع بالقوه و بالفعل تهدیدات جدی،‌ از جمله تهدیدات هسته‌ای مبنی بر انجام حملات پیشدستانه و پیشگیرانه است. حمله اخیر اسراییل به سوریه که بعد از جنگ یوم کیپور 1973، اولین حمله به قلب این کشور تلقی می‌شود، نشان از قبول ریسک حمله نظامی اسراییل به تهدیدات بالقوه و بالفعل امنیتی خود (براساس دکترین دفاع پیشگیرانه) است. اگرچه این دکترین (دفاع پیشگیرانه) بعد از یازدهم سپتامبر تقویت شد و به معنی پاسخگو نبودن استراتژی بازدارندگی در برابر تروریست‌ها و حامیان آن است، ولی اسراییل به کرات از آن در برابر کشورهای عربی استفاده کرده است. نمونه بارز آن در خصوص تهدیدات هسته‌ای، حمله به رآکتور ازیراک عراق بود.

از آنجا که در صورت اضطرار و اجبار، اسراییل ریسک انجام حملات یا ضربات پیش‌دستانه و پیشگیرانه علیه منابع بالقوه و بالفعل تهدیدات را می‌پذیرد، و این مسأله رکن اساسی دکترین امنیت ملی اسراییل به ویژه سند جدید امنیت ملی اسراییل پس از یازدهم سپتامبر را تشکیل می‌دهد، سلاح‌های هسته‌ای همچنان جایگاه خود را حفظ کرده‌اند.

نتیجه‌گیری

تلاش اسراییل برای دستیابی به تکنولوژی و سلاح‌های هسته‌ای منبعث از محیط روانی و عملیاتی حاکم بر پارادایم امنیتی اسراییل است. خطر هجوم گسترده اعراب وضع استراتژیک این کشور، به لحاظ نداشتن عمق سرزمین و کمبود نیروی انسانی، اسراییل را بر آن داشته که سیاست‌های هسته‌ای را به طور مستمر دنبال کند. اسراییل به بهانه امنیت و برای حفظ بقا و موجودیت خود، هر اقدام نظامی را مجاز می‌شمارد. اسراییل جنگ 1956 و 1967 و نیز حمله به رآکتور هسته‌ای رقبا را نوعی اقدام پیشگیرانه، از به خاطر افتادن امنیت و بقای خود، توصیف می‌کند. آغاز روند صلح با کشورهای عربی سبب شد که از تهدید هجوم گسترده اعراب که اسراییل آن را مطرح می‌کند، کاسته شود. ضمن اینکه از زمان جنگ 1973 به بعد، قدرت اسراییل در حال افزایش بوده است، در حالی که اعراب ضعیف‌تر شده‌اند. جنگ ایران و عراق طی سالهای دهه 1980 نیز به تضعیف قدرت دو کشور کمک کرد که این مسأله به نفع اسراییل بود.

آن‌گونه که اشاره شد، اسراییل در جنگ شش روزه 1967، دو بمب هسته‌ای را در اختیار داشت، لوی‌اشکول نخست‌وزیر وقت دستور داد که به دو سلاح هسته‌ای مسلح شوند تا در صورت ضرورت مورد استفاده قرار بگیرد. در جریان جنگ یوم کیپور، در سال 1973، اسراییل 13 بمب اتمی را آماده کرد تا در صورت احتمال شکست اسراییل، از آنها استفاده کند. استفاده از سلاح هسته‌ای – به عنوان آخرین حربه و آخرین گزینه اقدام نظامی – در شرایطی مطرح می‌شد که اسراییل توسط کشورهای مجاور در معرض شکست قرار می‌گرفت و بقای آن به طور جدی تهدید می‌شد، و حال آنکه در سال‌های اخیر، توانایی هسته‌ای اسراییل نوعی اهرم سیاست خارجی، برای اتخاذ اقدام نظامی شدید علیه دشمنان به شمار می‌رود؛ نه گزینه آخرین حربه برای دفاع. از این رو، اسراییل به منظور حفظ برتری خود بر اعراب و سایر کشورهای مخالف، توسعه، گسترش و نوسازی صنایع نظامی، خصوصاً صنایع مربوط به تولید تسلیحات هسته‌ای را در ارجحیت قرار داده است.

نام:
ایمیل:
نظر: