صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۳۹۲ - ۰۹:۴۹  ، 
شناسه خبر : ۲۶۲۹۱۹

تهیه و تنظیم: سیدمهدی حسینی - 
اشاره: 

در مباحث گذشته به اختصار به سیاست جداسازی و فرقه‌ای کردن و نقش متحجران جنبش‌های ضد استعماری و ضد استبدادی اشاره شد. این روش کشورهای استعمارگر، برای انقلابات، جنبش‌ها، نهضت‌های استقلال‌طلب و آزادی‌خواه از آسیب‌های شکننده بوده و هست، به عبارت دیگر آسیب‌پذیری از ناحیه درون جنبش‌ها می‌باشد که خطرناک‌ترین آسیب‌هاست. معمولاً جنبش‌ها و انقلاب گرفتار این معضل شده‌اند، توضیح و تشریح هر یک از آنها نه در حوصله این مختصر است و نه ادعای چنین توانی داریم، بلکه در حد وسع خود به اشاره به ذکر برخی از مواردی که زمینه‌ساز آگاهی‌ها می‌باشد، می‌پردازیم. در سال‌های اخیر در جهان شاهد تحولات سریعی در برخی از کشورها هستیم. در برخی از رویدادها حوادث وحشتناک و جنایات بی‌سابقه‌ای رخ داده است که دست‌اندرکاران آن متعلق به جریانی معروف به نام سلفیه هستند. این جریان آن‌چنان دچار سیاست فرقه‌سازی‌های خشونت‌بار شده که به صورت غیر کنترل درآمده است. در این رابطه در ادامه چند نکته ذکر می‌شود.
1- کشورهای ثروتمند و با تجربه سعی می‌کنند جریان‌های سلفی را از درگیری با اروپا و آمریکا منصرف کنند و به درگیری‌های فرقه‌ای بکشانند. این اتفاق دقیقاً در حال انجام به دست کشورهای استعمارگری چون آمریکا است. 
تحولات دو سال اخیر نشان می‌دهد که غربی‌ها هجوم سلفی‌ها را به داخل کشورهای‌شان فعال کردند و به سمتی بردند که موجب آسیب‌زدگی به جریان انقلاب اسلامی شود و اکنون شاهد انفجارات بسیار متعدد در کشورهای عراق، سوریه، لبنان و سایر نقاط مرتبط با انقلاب اسلامی هستیم. به نظر می‌آید کشورهای استعمارگر تهدیداتی که علیه خودشان بود علیه جنبش‌ها و نهضت‌های ضد استعماری مدیریت کرده‌اند.
2- سلفیه در تاریخ جریانی است که وجه سلبی‌اش قوی‌تر از وجه ایجابی‌اش بوده و هست، یعنی جریان سلفیه نتوانسته نهادی منسجم ایجابی درست کند و در تمدن‌سازی موفق نبوده و فقط قدرت تخریب دارد و اکنون سه عنصر مهم در این ماجرا دخیل است؛ یکی غرب آسیا، بحرانی که همواره حادثه دارد، دیگری دولت‌های ناکارآمد در مناطقی که خیزش جنبش‌های ضد استعماری و ضد استبدادی در آن جریان دارد، سوم ایده‌های دموکراسی وارداتی از غرب بر سر اینها که هر سه برای جریان سلفی‌گری فرصت به وجود آورده و از این سه امکان استفاده می‌کنند و به خیابان‌ها می‌ریزند و با مواد انفجاری اقدام به تخریب می‌کنند. در واقع نظم‌شکنی دارند و این آسیب بزرگی برای جریان‌های مبارز و استقلال‌طلب و آزادی‌خواه است.
3- سلفیسم در درون خودشان فرقه‌های زیادی دارند که مشهورترین آنها یکی سروریه است که تابع شخصی به نام محمد سرور زین‌العابدین سوری هستند، یکی جامیه است که تابع محمد امان‌الله الجامی می‌باشند و فقه جامیه از اوست، یکی هم جریان جهادیه است که جریان‌های بزرگ جهادی در آن حضور دارند. در این میان جامی‌ها خیلی به عربستان سعودی نزدیک هستند، سروریه تا حدودی میان عربستان و اندیشه‌های سیدقطب را جمع کردند و جریان سوم که جریان جهادی است جریان بن‌لادن و طالبان و گروه النصره این‌طور است که علیه سوریه هم عمل می‌کنند.
مهم‌ترین تأثیری که این تفکر گذاشت این بود که سلسله مراتب رهبران روحانی سنی را شکست. طبق تفکر سنتی اهل سنت رهبران مکاتب در واقع مرجع افتا و تصمیم تلقی می‌شدند ولی در ادبیات سلفی جوانان مسلمان مستقیماً به نص مراجعه می‌کنند و مرجعیت روحانیت سنی را قبول ندارند. در واقع سلفیسم مسئله اجتهاد و تقلید یا مفتی و مقلد را از میان می‌برد. چون همین سبب‌شده بخشی از جوانان مخصوصاً آن‌هایی که تحصیلات دانشگاهی دارند به آنها اقبال نشان دهند و برای آنان جاذبه پیدا کند. خطر ساختارشکنی در چارچوب سنت مذهبی خطر بزرگی برای نهضت ضد استعماری است.
4- به تعبیر دکتر قیرحی از سوی دیگر دو شکاف بزرگ در جریان سلفیه قابل مشاهده است. یک شکاف که خیلی سنگین است میان سلفی‌ها و اخوانی‌ها و به‌ویژه در جهان اسلام پیدا شد و آن، این بود که اخوانی‌ها به تدریج از جنبش‌های سلفی مشهور با حفظ همان آموزه نفی مذاهب، فاصله گرفتند و تفسیرهای دموکراتیک‌تر و معتدل‌تر و عقلانی‌تر از اسلام در جهان اسلام به راه انداختند و سبب شدند که یک نوع نوگرایی دینی پدید آید و تقریباً از مصر تا کل آفریقا، آسیای غربی، آسیای مرکزی و آسیای جنوب‌شرقی مانند مالزی و اندونزی گسترش پیدا کند. اما جریان سلفیه امروزی حتی علوم جدید را هم نفی می‌کند.
شکاف دوم پیدا شده این است که یک عده‌شان سلفی‌‌های تقلیدی یا سلفی‌هایی هستند که خودشان را تابع حاکمان و کمی غیر سیاسی تلقی می‌کنند و نمادشان جنبش جامیه است که تقریباً دنباله‌روی سیاست خارجی و داخلی عربستان هستند. همان‌هایی که امروزه تحت عنوان وهابی شناخته می‌شوند. اما گروه دیگر جهادی‌ها هستند که به شدت این‌ها را نفی می‌کنند.
5- جهادی‌ها دو گروه هستند. جهادی‌هایی که با همین عنوان جهادی معروفند و دیگری جریان‌های سروریه هستند که در میان جامی‌ها و نیروهای جهادی هستند، یعنی هم بحث‌های فکری دارند و هم جهادی هستند. الان در کشورهای جهان اسلام سروریه قوی‌ترین جریان است که استعداد بیشتری برای درگیری دارد، با این تفاوت که جنبش‌های جهادی الان بیشتر به درگیری با غرب توجه دارند. اما سروریه بیشتر مسائل داخلی جهان اسلام را دنبال می‌کنند. دلیل این درگیری‌ها هم سه چیز است؛ یکی عقب‌ماندگی جهان اسلام، دوم حضور غرب و شرق در غرب آسیا و سوم پیوندی که اسلام و دموکراسی پیدا می‌کند که بعضی‌ها در دفاع از آن و بعضی‌ها در عکس‌العمل با آن با همدیگر درگیر می‌شوند.
6- پیدایش جنبش‌ جهادی ماجرای تاریخی مفصلی دارد، اما در دوران معاصر سلفیه جهادی اندیشه‌هایی هستند که از درون دیدگاه‌های ابوالأعلی مودودی متفکر استقلال پاکستان درآمده‌اند. پس از فروپاشی عثمانی در سال 1303 و به‌خصوص حذف خلافت در سال 1305 شاهد شکل‌گیری جنبشی به نام جنبش خلافت هستیم. این جنبش در قسمت‌های مسلمان‌نشین شبه‌قاره هند خود را نشان داد و این‌ها با از دست دادن خلافت با یک بحران هویتی مواجه شده بودند و آن نبود خلیفه در جهان اسلام بود. در این اوضاع ابوالأعلی به تئوری‌پردازی و توضیح دادن دولت اسلامی پرداخت. یکی از مسائلی که ایشان مطرح کرد مفهوم جهاد بود. کتابی منتشر کرد به نام المصطلحات الاربعه فی القرآن. یکی از این اصطلاحات مفهوم جهاد بود و معتقد بود دلیل خاموش شدن جهاد این است که مسلمان‌ها به جاهلیت برگشتند، یعنی فراموشی واژگان قرآنی یکی از نشانه‌های جاهلیت بود و پس از آن افرادی مانند عبدالسلام فرج کتابی به نام «الفریضه الغائبه» نوشت، یعنی واجب فراموش شده. به این ترتیب مفهوم جهاد یکی از لوازم بازگشت به عظمت اسلام تلقی شد که دو صورت داشت؛ جهاد با دشمنان داخلی و جهاد با دشمنان خارجی. از درون این تفکر بود که افرادی چون ایمن الظواهری و شخصیت‌های دیگر و جریان‌هایی چون القاعده شکل گرفتند.
7- از نظر هدف، جنبش‌های جهادی، چهار هدف داشتند؛ یکی درگیری با مذاهب و فرقه‌ها مانند ماجرایی که در مصر درست کردند و شیخ حسن شحات را در منزلش خیلی فجیع به شهادت رساندند، به نظر می‌آید مهم‌ترین شاخص مبارزه‌شان با شیعیان باشد که داستان دیگری دارد، دوم درگیری با حاکمان که از نظر آنها فاسد شناخته می‌شوند مانند ترور انورسادات و ترورهای دیگری که داشتند، سوم درگیری با رژیم صهیونیستی و چهارم درگیری با رهبران قدرت‌هایی بزرگ چون آمریکایی و شوروی از قبیل آنچه در افغانستان اتفاق افتاد.
جالب است که مفهوم جهاد در ادبیات این‌ها دو معنا دارد؛ یکی اینکه هر مسلمانی هر سال واجب است یک جهادی انجام بدهد. دوم اینکه اگر به هر دلیلی استطاعت جهاد مستقیم نداشت، لازم است مخارج یک سال جهادگر مسلمان را بپردازد و این سبب شد که جنبش‌های جهادی پول خودشان را میان ثروتمندان عرب پیدا کنند. یعنی هر انسان عربی خودش را ملزم می‌دانست که حداقل حقوق دوازده ماه یک سرباز را تأمین کند و این سبب شد که این‌ها یک شبکه‌ای در تمام کشورهای منطقه درست کنند.
8- هر چند گاه که حادثه مهمی رخ داده چند جریان جدید هم ظهور کرده، برای نمونه هنگامی که در دهه 70 صدام به کویت حمله برد و آن را اشغال کرد و عربستان را هم تهدید کرد در ماجرا حاکم عربستان نظریه‌ای تحت عنوان «جلب حمایت قدرت‌های بزرگ غیر مسلمان برای مقابله با حاکمان مسلمان شورشگر» مطرح کرد با این اتفاق یک مشکل فقهی درست کرده بود که آیا می‌شود برای سرکوب یک امیر یا یک حاکم مسلمان چون صدام یا جامعه مسلمان از آمریکا کمک گرفت؟ نیروهای سنتی و نیروهای جهادی به شدت به این نظریه حمله کردند که این سلطه غیر مسلمان بر مسلمان است و درست نیست. اما جریان محمد امان جامی که شخصیت خاص و از شاگردان بن باز بود، تئوری اولویت اطاعت از حاکم و ضرورت تبعیت از تشخیص مصالحی که حاکم دارد به حرمت حضور بیگانگان را مطرح کردند و به این ترتیب سلفی‌ها در داخل عربستان دو قسمت تقسیم شدند. یک عده معترض سیاست‌های دولت عربستان که سرانجام جذب جنبش سروری یا جهادی شدند و بخشی از آنها تحت عنوان القاعده از افغانستان سر در آوردند و یک قسمت عمده‌اش هم از طریق آموزه‌های جامی ساکت ماندند و از سیاست‌های رسمی پادشاه عربستان حمایت کردند.
9- با ارائه این مباحث دکتر قیرحی معتقد است سلفیسم یک جریانی است که از درون بحران جهان اسلام در می‌آید، اما اگر کشورهای دیگر ـ کشورهای استعمارگر ـ می‌توانند از آن استفاده کنند در واقع هنر استفاده و این توانایی را دارند که چگونه از جریان‌های درون‌جوش در جهان اسلام استفاده کنند. مانند اینکه فرض کنید کسی یک دیگ جوشانی را بخواهد درش را بگذارد، یکهو منفجر می‌شود، اما یک کسی همان بخار را هدایت می‌‌کند و به نفع خودش درمی‌آید. ایشان می‌گوید: جریان سلفیسم جریانی است که نیرو محرکه‌اش درونی است، اما اینکه چطور می‌شود این جریان را در مسائل بیرونی کنترل کرد و چرا حضور کشورهای دیگر خیلی مهم است مسئله دیگری است. طبیعی است که هر کشوری به فراخور دریافت سیاست خارجی و قدرت و تجربه‌اش از این جریان‌های محلی بهره می‌برد و بعضی مواقع دیده می‌شود این‌ها به مهره‌هایی که سرانجام ممکن است نتایج خلاف خودشان را نشان بدهند تبدیل می‌شوند.
10- جداسازی، تجزیه شدن، گروه گروه شدن جریان معتقد به مبارزه از جهات گوناگون به جنبش‌های ضد استعماری آسیب زده و تا مرحله‌ای پیش آمده که به خطر و بحران تبدیل شده است. 

برچسب اخبار
نام:
ایمیل:
نظر: