احزاب پوپولیستی در اروپا
پوپولیسم جدید مانند پوپولیسم درکل، جنبههایی را از محیط اطرافش کسب میکند. تمام اشکال پوپولیسم جدید که در دولتهای رفاه بوروکراتیزه پدیدار شدهاند، انتقادشان متوجه همین ساختار است. به دلیل شرایط ملی متفاوت حزبی و نظامهای سیاسی در هر کشور، انگیزههای متفاوتی برای جلب و برانگیختن مخالفان این نظامها بهکار میرود. در «دولتهای رفاه» و ثروتمند اسکاندیناوی، مالیاتهای سنگین و سیاستهای لیبرالی در ارتباط با پدیده مهاجرت مورد نقد پوپولیسم جدید قرار میگیرد. در کشورهای با تقسیمات منطقهای و قومی مهم مانند بلژیک، ایتالیا و سوئیس، پوپولیسم جدید به مسائل مربوط به هویتهای قومی و منطقهای توجه میکند. در کشورهایی مانند فرانسه، اتریش و آلمان که خطمشیهای بهشدت سیاسی درباره مهاجرت در آنها حاکم است، اجتماعات مهاجران جدید سپر بلا میشوند و پوپولیسم جدید برنامههای آشکارا نژادپرستانه و ناسیونالیستی در پیش میگیرد. با بررسی هر کدام از این مجموعهها و تجارب مشخص پوپولیسم جدید میتوانیم حضور مفاهیم عمومیتر پوپولیسم را در آنها نشان دهیم.
جبهه ملی؛ مظهر پوپولیسم در فرانسه
مظهر رشد پوپولیسم جدید در فرانسه موفقیت «جبهه ملی» است که به نماد راست افراطی در سراسر اروپا تبدیل شده است. بنیانگذار و نیروی راهبر آن «ژان ماری لوپن» است. با بررسی پیشینه لوپن میتوانیم گذشته پوپولیسم فرانسه را بهتر درک کنیم؛ چراکه لوپن در سال ۱۹۵۶ به سمت معاون اتحادیه دفاع از تاجران و صنعتگران برگزیده شد و این اتحادیه حزب پییرپوژاد بود. پدیده پوژادیسم از یک رشته اقدامات محلی مغازهداران در سال ۱۹۵۳ سر برآورد. با استفاده از شیوههای مرسوم پوپولیستی در مخالفت با مالیات و اقتدار دولت تعدادی از مغازهداران محلی در اطراف مغازههایی که قرار بود مورد بازرسی مأموران مالیات قرار گیرند، گرد میآمدند و مانع ورود آنان به مغازهها میشدند. این اتحادیه در نوامبر سال ۱۹۵۴ به جنبش ملی تبدیل شد.(۱)
زمانی که لوپن در سال ۱۹۷۲ «جبهه ملی» را تشکیل داد، به نحو موثری از میراث پوپولیستی پوژادیسم استفاده برد، اما آن را با روحیه ستیزهجویانه ناسیونالیستی و ضدمهاجران که بهتازگی در میان برخی رأیدهندگان فرانسوی متداول شده بود، ترکیب کرد. در روندی رو به توسعه در سال ۱۹۹۷ حزب به عنوان یکی از اجزای سازنده نظام حزبی فرانسه شناخته میشد و ۱۵ درصد آرا را در انتخابات رئیسجمهوری و پارلمانی به دست آورده بود. ویژگیهای شخصی، رهبری و سبک رفتاری لوپن از عوامل تعیینکننده در موفقیت این حزب به شمار میرود. اگرچه اقدام کودتاوار معاون لوپن، سلطه و خودکامگی حزبی وی را با انشعاب حزبی پایان داد و دیگر وی رهبر بلامنازع راست افراطی نیست؛ اما موفقیت این حزب که تا حد زیادی ناشی از ترکیب نئوفاشیسم با پوپولیسم جدید است و توانایی راست افراطی را در تثبیت خویش در چارچوب نظامهای حزبی نشان میدهد، اهمیت دارد.
پوپولیسم هایدر در اتریش
یورگ هایدر در اتریش، یکی دیگر از شخصیتهای فوقالعاده معروف راستافراطی اروپاست. وی به دلیل اظهاراتش مبنی بر حمایت از سیاستهای اشتغال هیتلر آبروی خود را از دست داد؛ اما از موفقیت او در انتقام مداوم از نظام سیاسی اتریش و گرایش قوی بیگانهستیزیاش نهفته است. وی در سال ۱۹۸۶ رهبری حزب آزادی اتریش را در دست گرفت که در سال ۱۹۹۴، ۵/۲۲ درصد آرای ملی را کسب کرد.(۲) پوپولیسم هایدر نهتنها در برنامه حزب آزادی به چشم میخورد، بلکه در تلاش وی برای تحکیم برنامه حزبی با ابتکارات مستقیم دموکراتیک نیز آشکار بود. اگرچه حزب آزادی در دو مورد همهپرسی که برای تصویب قوانین سخت برای مهاجرت و ضدیت با عضویت اتریش در اتحادیه اروپا سازمان داد شکست خورد، اما مهم این بود که ابزار دموکراتیک و مستقیمی مانند همهپرسی مورد توجه طبیعی پوپولیسم جدید هایدر بود. به نظر پوپولیستهای جدید، احزاب نهتنها نهادهای فاسدی هستند، بلکه برای تحرک جدید پوپولیستی نیز مناسب نیستند، در نتیجه طبیعی است که برای جلب حمایت مردم بدیلهای دیگری را جستوجو کنند. این نمونههای آماری در کشورهای دیگر اروپای غربی چون آلمان و دانمارک و ایتالیا هم قابل بررسی است، اما هنگامی که به نحوه رشد پوپولیسم جدید در سایر کشورهای اروپای غربی نگاه میکنیم، موضوع هویتهای منطقهای، ملی و قومی برجسته میشود. بهنظر میرسد که این پدیده در کشورهایی بروز میکند که دارای تقسیمات منطقهای مهمی هستند. برای نمونه، شکاف دیرینه میان شمال و جنوب ایتالیا به پوپولیسم جدید امکان داد تا نفرت و بیزاری شمالیها را از دادن امتیازات اجباری به مناطق فقیرتر اقتصادی در جنوب دستمایه فعالیت خود کند. هویت و ادعاهای شمالیها در مطالبات اتحادیه شمال(لیگانورد) متبلور شد که خواستار جدایی از روم بودند. «اومبرتو بوسی» در اوایل ۱۹۸۰ اتحادیه شمال را از چند اتحادیه منطقهای ایجاد کرد. اما رشد اتحادیه شمال با پدیدهای که عملاً انقلابی در نظام حزبی ایتالیا بهشمار میرفت متوقف شد. در سال ۱۹۹۴ سلطه دموکرات مسیحیها با حمله نیروی سیاسی کاملاً جدیدی به خطر افتاد. این نیروی جدید سیاسی به رهبری سرمایهدار مهم رسانهها، «سیلویو برلوسکونی» با سازمان «فورزا ایتالیا» پا به صحنه سیاست گذاشت. بوسی با وضعیت دشوار ائتلاف با حزبی روبهرو شد که برلوسکونی نیز نماینده یک نیروی پوپولیستی جدید و مشابه بود. فورزا ایتالیا، سازمان خود را در باشگاههای فوتبال برپا کرده بود نه در احزاب سیاسی و به رهبری و منابع مالی برلوسکونی کاملاً متکی بود. دومین مسئله این بود که با رونق مجدد راست، حزب راست افراطی نظام حزبی ایتالیا، یعنی جنبش اجتماعی ایتالیا حیات مجددی یافت. این حزب وارث سنت فاشیستی در ایتالیا است، اما در سال ۱۹۹۴ به رهبری «جیان فرانکوفینی» موضع جدید و مقبولتری گرفت. حزب با تغییر نام خود به اتحاد ملی ۵/۱۳ درصد آرا را کسب کرد و جزو ائتلاف حاکم شد.(۳) اگرچه ائتلاف همزمان بوسی با برلوسکونی و حزب نئوفاشیستی اجتماعی ایتالیا در ۱۹۹۶ به شکست انجامید، اما وجود دو حزب پوپولیستی جدید نمود دیگری از ویژگی عمومی پوپولیسم جدید، یعنی گرایش به جدال داخلی برای کسب رهبری را نشان داد. بررسی دیگر جوامع اروپایی نشان میدهد که پوپولیسم جدید در بلژیک با ستاره راهنمای ناسیونالیسم فلاماندی «ولامزبلوک» نقش زیادی در تجزیه قومی و زبانی آن کشور داشت. سوئیس نیز جامعهای تقسیم شده و پراکنده است که با سیاستهای پوپولیستی ضدمهاجرتی و مخالفت با دخالت دولت در اقتصاد و محیطزیست کانتونها توانایی کسب ۱/۵ درصد آرا را به نمایش میگذارد، اما برنامه کار پوپولیسم جدید به اروپای غربی محدود نبوده است. در مناطق دیگری چون استرالیا، کانادا و آمریکا نیز سیاستهای سرمایهداری دولت رفاه و توافقهای حزبی مورد خصومت سیاستمداران پوپولیسم قرار میگیرد که در شماره آتی به بررسی آنها خواهیم پرداخت.
پینوشتها در دفتر نشریه موجود است.