لولاك لما خلقت الافلاك
لولاک، به گوش جان شنیدم
نازت به بهای جان خریدم
تو، ناز و نیاز آفریدی
کوشیدم و ناز تو کشیدم
با فطرت خویش خو گرفتم
از نفخه تو به تو رسیدم
نشناخته عمق ذات پاکت
از باغ تو خوشه خوشه چیدم
از خویش که بهر ه ای ندیدم
در کوی تو خانه ا ی گزیدم
هر روز ارادتم فزون شد
یک چشمه ز رمز و راز دیدم
شوریدگی ام فزونتر از پیش
چون قلب تپنده می تپیدم
مانند کبوتران عاشق
در گرد حریم تو پریدم
خوبان همه با تو بسته پیمان
دیدم، سخنانشان شنیدم
صحبت ز محمد امین شد
در سایه نامش آرمیدم
مستی بکند از این سخن خاک
لولاک، لما خلقت الافاک
عبدالمجید فرائی