پایگاه بصیرت، گروه ویژه ها/از آنجا که حفظ وحدت جامعه اسلامی، مهمترین مسئله جهان اسلام و دغدغه بزرگ رهبر معظم انقلاب اسلامی است، باید گفت هرچند جریان سلفی ـ تکفیری بهعنوان مهرههای استکبار عمل میکنند و اقدامات آنها به سود رژیم صهیونیستی تمام میشود؛ اما در بین آنها افراد فریبخوردهای هستند که نادانسته در زمین دشمن بازی میکنند و حفظ وحدت و همبستگی جهان اسلام ایجاب میکند که با یک برنامهریزی منطقی، بهترین اقدامات را برای رهاسازی بخشی از عناصر سلفی ـ تکفیری که ناآگاهانه زیر بیرق استکبار قرار دارند، انجام داد.برای تدوین یک برنامه منطقی، راه اول، شناخت دقیق این جریانات است. اکنون در بین افکار عمومی جامعه و جهان اسلام این برداشت وجود دارد که عناصر سلفی ـ تکفیری همگی ماهیت یکسانی دارند و راه برخورد با آنها نیز یکسان است. در حالی که این جریان نیز همانند هر جریان دیگری، خاستگاه و شقوق مختلفی دارد و مواجهه با هر یک از آنها نیز متفاوت خواهد بود. در اینجا تلاش میشود شناخت نسبتاً دقیقی از این جریانات به همراه چگونگی مواجهه با آنها ارائه شود.
انواع جریانهای سلفی ـ تکفیری
تمام جریانهای تندرو جهان اسلام که اکنون بهعنوان جریانهای تکفیری شناخته میشوند، در تفکرات سلفیگری ریشه دارند. سلفیگری تفکری بود که با نیت و اهداف نسبتاً مثبتی شکل گرفت. بذر اولیه این تفکر در دو نقطه جهان اسلام، یعنی شمال آفریقا و شبهقاره هند، در مقابله با نفوذ استعمار و ظلم و ستم استعمارگران انگلیسی و اروپایی کاشته شد و بعدها ریشههای آن در سراسر جهان اسلام گسترش یافت و جریانات مختلف سلفیگری با گرایشهای تکفیری و جهادی در دنیای اسلام ایجاد شد.
الف) سلفیگری شبهقاره هند، پاکستان و افغانستان
در شبهقاره هند، زمانیکه هنوز مسلمانان هند در قالب پاکستان امروزی به استقلال سیاسی نرسیده بودند، استعمار انگلیس ظلم و ستم فراوانی در حق مسلمانان این دیار داشت. مسلمانان تصمیم گرفتند علیه این ظلم و ستم قیام کنند. با آغاز قیام آنها انگلیسیها با خشونت تمام، این قیام را سرکوب کردند و مسلمانان شکست سنگینی خوردند و برخی از علمای آنها زندانی شدند. در این زمان، رهبران و علمای دینی گرد هم آمدند و علت شکست خود را بررسی کردند. نظر آنان این بود که علت شکست در مقابل انگلیس، دور افتادن از سلف است. آنان راه نجات و پیروزی را در بازگشت به سلف، یعنی بازگشت به اسلام دوران خلفای راشدین دانستند. در این محیط یکی از علمای اسلامی هند به نام شاه نعمتالله دهلوی تفکرات سلفیگری مبتنی بر اندیشه ابنتیمیه را مطرح کرد. وی از سال 1145 ق / 1732 م . بعد از بازگشت از حج، به یکی از رهبران دینی بزرگ هند تبدیل شد و يک دهه بعد، اثر مهم علمي ـ اجتماعي خود «حجتالله البالغه» را به عربي نوشت. وی در اين کتاب، ندای احياگري با بازگشت به خلوص اوليه فرهنگ و علوم اسلامي، با تأکيد بر قرآن و حديث و نيز چارهانديشيهاي اجتماعي براي حل معضلات مسلمانان را مطرح کرده است. در آثار وی اندکی نگرش صوفيانه نیز وجود دارد. وقتی مسلمانان هند راه بازیابی خود را بازگشت به سلف دانستند، تفکرات شاه نعمتالله در این فضا ریشه دواند و با آرای فرد دیگری به نام احمد سرهندی در قالب آیین دیوبندیه رخ نمود. دیوبند، شهری از توابع سهارنپور، در نود مایلی شمال شرقی دهلی از توابع ایالت اوتارپرادش هند است که علمای این شهر، تفکرات سلفی را به صحنه مبارزات سیاسی آوردند، تا اینکه مدرسه دارالعلوم دیوبند به مهمترین جریان فکری با تأثیر از افکار احمد سرهندی و شاه نعمتالله در جریان مبارزههاي ضداستعماری مردم شبهقاره با سلطه انگلیس تبدیل شد. با گسترش روزافزون مراکز آموزشی دیوبندیه، این جریان به مهمترین و تأثیرگذارترین مکتب فکری ـ سیاسی اهلسنت در شرق جهان اسلام تبدیل شد. هماکنون افکار و عقاید بسیاری از اهلسنت شبهقاره، افغانستان، سیستان و بلوچستان و برخی دیگر از کشورهای اسلامی، از اندیشههای آن تأثیر مستقیم پذیرفتهاند. بر همین اساس، ایدئولوژی جنبش طالبان نیز بیشتر متأثر از دیوبندیه است تا وهابیت و دیگران.
دیوبندیه به فقه حنفی متصل است و تا اندازهای به اهل حدیث شبهقاره نزدیک است و با سلفیان وهابی نیز هماکنون تعامل مثبتی دارد؛ ولی بزرگان دیوبندیه، با برخی عقاید ابنتیمیه و پیروان او مخالفت جدی دارند و وهابیت نیز در گذشته و حال با آنها مرزبندی داشته است، چرا که وهابیت به فقه حنبلی متصل است.
تفکر دیوبندیه بعد از شکلگیری، جمعیتهای تبلیغی را در سراسر هند و سپس جهان اسلام برای حفظ و گسترش مذهب اهلسنت حنفی تشکیل داد. جماعت التبلیغ سیاسی نیستند، اما با کوچکترین اتفاقی سیاسی میشوند. دیوبندیه که منشأ تفکرات جماعت التبلیغ است، حکم به تکفیر شیعه نداده، اما رهبران آنها همچون شاه نعمتالله و احمد سرهندی مخالف جدی تشیع هستند. در مجموع تفکر دیوبندیه و جماعت التبلیغ تا زمانیکه در سطح فکری و تبلیغی هستند، چندان خطرناک نیستند؛ اما مسئله اینجاست که این تفکرات به دلیل اینکه ایده اصلی خود را بازگشت به صحابه میداند و حتی علاقه بسیار زیادی به معاویه و امویان دارند و معاویه را از سب علی(ع) تبرئه میکنند (میگویند معاویه علی (ع) را سب نکرده است)، با شیعه دچار اختلاف جدی میشوند و رویکرد جهادی آنها که سپاه صحابه پاکستان، لشکر جنگوی، لشکر طیبه و طالبان هستند، شیعه را تکفیر میکنند و دشمن خود میدانند. گروهک جندالله (جندالشیطان) به سرکردگی عبدالمالک ریگی که عملیاتهای تروریستی متعددی در جنوب شرق ایران انجام داد و نیز گروهک جیش العدل که امروزه ادامه جندالشیطان است، وجه جهادی فرقه دیوبندیه هستند که شیعه را تکفیر میکنند.
در کنار دیوبندیها، گرایش نیمهسلفی دیگری در هند و پاکستان وجود دارد که فرقه بریلوی هستند. این فرقه از سوی فردی به نام احمدرضاخان بریلوی در زمان گسترش دیویندی تأسیس شد. احمدرضاخان مخالف ابنتیمیه، محمدبن عبدالوهاب و مروجان فکر او مانند شاه اسماعیل دهلوی ـ نوه شاه نعمتالله دهلوی ـ بود. وی مکتبی ایجادکرد که رویکرد صوفیانه، بهویژه طریقه قادریه، در آن نمود بسیار داشت. بریلویها، وهابیان و دیوبندیه را کافر میدانستند و دیوبندیه نیز بریلویها را کافر میشمردند. بریلویها نقاط اشتراک زیادی با تشیع دارند و حزب جمعیت العلمای پاکستان وابسته به این فرقه است.
اما فرقه دیگری که چند دهه است پاکستان و افغانستان و امروزه سراسر دنیای اسلام را تحت نفوذ خود قرار داده، القاعده است. تشکیلات القاعده را اسامه بنلادن در سال 1988 برای مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان تأسیس کرد. القاعده از سازمان «مکتب الخدمه» که هدف آن، مسلحکردن و آموزش مجاهدان اسلامی برای جنگ با شوروی بود، گسترش و پیشرفت یافت. این سازمان از حمایت و پشتیبانی دولتهای اسلامی بهویژه عربستان سعودی و پاکستان و همچنین ایالات متحده آمریکا برخوردار بود. «محمد بنلادن»، پدر اسامه بنلادن خود نظارت کلی بر روند مهاجرت مجاهدان عرب را بر عهده داشت و به این مجاهدان، «عربهای افغان» گفته میشد.
با پایان یافتن جنگ در سال ۱۹۸۹ همه چیز برای مبارزان تمام نشد، بلکه پس از پایان جنگ، این احساس در میان مجاهدان شدت گرفت که سازمان اطلاعات آمریکا، عربستان سعودی و مصر به ما پشت کردهاند و برای نابودی ما با یکدیگر متحد شدهاند تا به خطری برای آنها تبدیل نشویم. به دلیل همین طرز تفکر بود که افراد این سازمان، تشکیلات خود را حفظ کردند و به طور خاص در افغانستان باقی ماندند؛ بهویژه اتباع مصر، الجزایر، سوریه و لیبی، سعی کردند افراد با تجربه را گرد هم آورند و ساماندهی کنند تا جهاد خود را هدفمند سازند. از این زمان به بعد، القاعده در سراسر جهان اسلام و از جمله شمال آفریقا گسترش یافت. نکته مهم در این دوران فعالیت القاعده این است که با تمام فراز و نشیبهایی که در رابطه این سازمان با حامیان گذشته خود، یعنی عربستان سعودی، پاکستان و ایالات متحده به وجود آمد، همچنان تعامل آنها با یکدیگر حفظ شد و حمایت این سه کشور از القاعده ادامه یافت و حتی بعد از حادثه 11 سپتامبر که آمریکا هدف خود را نابودی القاعده اعلام کرد و توانست اسامه بنلادن را به قتل برساند، باز هم خبرهایی از روابط آمریکا و عربستان با برخی سران اصلی القاعده منتشر میشود. در هر حال، فارغ از این اخبار، آنچه واضح است، اینکه تمام عملیاتهای امروز القاعده در سوریه، عراق، لبنان و شمال آفریقا به سود آمریکا و رژیم صهیونیستی است و ضربه مهلکی به جهان اسلام وارد میکند.
با توجه به ویژگیهای تفکر سلفیگری شبهقاره، درباره چگونگی تعامل و تقابل با آن میتوان به نکات ذیل اشاره کرد:
1ـ سلفیگری این منطقه دارای گرایش صوفیگری است و این گرایش، خود در کاهش خطرات سلفیگری این منطقه اهمیت دارد. بنابراین باید با رهبران سلفی این منطقه که گرایش تصوف آنان غالب است، تعامل داشت؛ بهویژه باید از فرقه بریلویها که بیشتر مردم پاکستان طرفدار این فرقه هستند، استفاده کرد و با تقویت آنان در جهت تضعیف دیوبندیه جهادی (سپاه صحابه، لشکر جنگوی، طالبان، جند الشیطان، جیش العدل) استفاده کرد. گفتنی است دیوبندیه تنها سی تا چهل درصد مردم پاکستان را در بر میگیرد و اکثریت مردم به بریلوی اعتقاد دارند و این فرصت مهمی برای جمهوری اسلامی ایران است تا روند توسعه فعالیتهای سلفیهای جهادی و تکفیری را خنثی کند. کارشناسان و افرادی که به شکل میدانی، سلفیت را در این منطقه بررسی کردهاند، معتقدند تنها راه جلوگیری از فعالیتهای سلفیت تکفیری در این مناطق که هر روز به کشتار شیعیان پاکستان میپردازند و عملیات خود را تا درون ایران نیز توسعه میدهند، تعامل با بخشهای میانهرو و غیرجهادی جریان سلفی این منطقه است. در صورتی که این جریانات میانهرو دفع شوند، زمینه پیوستن آنها به بخش جهادی و تکفیری افزایش مییابد و از آنجا که نوار مرزی ایران را اهل تسنن حنفی تشکیل میدهند و فرقه سلفی و دیوبندی پاکستان، افغانستان و بلوچستان ایران برخاسته از فقه حنفی است، زمینه گرایش اهل تسنن شرق ایران به این فرقه و حتی به بخشهای جهادی و تکفیری آنها بسیار بالاست و هماکنون این روند در حال رخ دادن است.
2ـ دیوبندیه و در مجموع، سلفیگری پاکستان و افغانستان با وهابیت اختلافات فکری جدی دارند و طالبان را نمیتوان وهابی دانست، بلکه تحولات سیاسی بعد از اشغال افغانستان توسط شوروی که سبب شکلگیری القاعده شد، امروزه القاعده را به حلقه وصل طالبان و تفکر دیوبندی با وهابیت تبدیل کرده است. القاعده هم از زمینههای افراطی جهادیهای پاکستان و افغانستان و هم از افراطگرایی وهابیت تکفیری پشتیبانی میکند و بنابراین خطرناکترین جریان ضدشیعی در منطقه و اطراف مرزهای ایران محسوب میشود.
القاعده به لحاظ فکری، ریشه در تفکرات برادر سیدقطب، یعنی محمد قطب دارد. وقتی سیدقطب، مروج سلفیت در شمال آفریقا، در مصر اعدام شد، عربستان با اینکه با تفکرات اخوانالمسلمین اختلاف داشت، برادر وی، محمد قطب، را پذیرفت تا در مقابل جمال عبدالناصر به رقابت بپردازد. محمد قطب با ورود به عربستان، با اعتقادات وهابی مخالفت و در آنجا جریان نوسلفی را راهاندازی کرد. رهبران القاعده همچون بنلادن و ایمن الظواهری برخاسته از این تفکر هستند. به عبارتی القاعده ریشه در سلفیگری جهادی شمال آفریقا دارد که در ادامه به آن میپردازیم.
تلاشهای تبلیغی وهابیت امروزه سبب شده تا القاعده تصور بسیار غیرواقعی از جمهوری اسلامی ایران داشته باشد و از این رو هرچند مأموریت خود را نبرد با یهودیان و صلیبیها تعریف میکند؛ اما جنگ با شیعه را بر این موضوع ترجیح میدهد و معتقد است ابتدا باید دنیای اسلام را از درون اصلاح کرد (یعنی شیعیان را پاکسازی کرد) و سپس به بیرون دنیای اسلام پرداخت. القاعده معتقد است همچنان که شیعیان در طول تاریخ با مغولان متحد شدند و خلافت عباسیان را برانداختند، امروز هم ایران شیعی با آمریکا متحد شده تا خاورمیانه [غرب آسیا و شمال آفریقا] را فتح کنند و تشکیل حکومت شیعی در عراق از این نمونه است. بنابراین کار اصلی، براندازی حکومت شیعیان در عراق و پاکسازی این منطقه از وجود شیعیان است. رسانههای وهابی عربستان این تصورات مضحک القاعده را تقویت میکنند و وهابیت منفعت خود را در گرایشهای ضدشیعی القاعده جستوجو میکند. این تبلیغات ضد ایرانی بهویژه بعد از توافقنامه ژنو بین ایران و ۵+۱ شدت گرفته است.
از اینجا مشخص میشود که با وجود حمایت از توافقنامه ژنو و حمایت از مذاکره با ۵+۱ در چارچوبی که رهبر معظم انقلاب معین کردهاند، باید همچنان خط مخالفت با آمریکا را زنده نگه داشت تا بهانهای دست تکفیریهای جاهل داده نشود. میتوان گفت آمریکا و عربستان در اینجا بازی پیچیدهای را دنبال میکنند. آنان با تبلیغات دروغین مبنی بر کوتاه آمدن ایران در مقابل آمریکا و نیز برجستهکردن موضوع مذاکرات، سعی دارند خشم و کینه تکفیریها را به طرف ایران هدایت کنند. هدف اصلی آمریکا و عربستان، هدایت جریانات تکفیری و سلفیهای جهادی به درون مرزهای ایران است، بهویژه اینکه سلفیها معتقدند جریان شیعه قابل مهار است و راه آن، ایجاد پایگاه در خاک ایران است. بنابراین باید کمال هوشیاری و دقت را در قبال نفوذ و رخنه عناصر القاعده به اطراف مرزهای ایران داشت و از صحنههای درگیری القاعده در عراق، سوریه و لبنان به شکل بسیار پنهانی باید بهرهبرداری کرد.
با اینهمه در درون بسیاری از تهدیدات میتوان فرصتی را یافت. القاعده همچنانکه برای ایران خطر محسوب میشود، در مراتب پایینتری برای عربستان نیز خطر به حساب میآید و به لحاظ فکری با وهابیت سر سازگاری ندارد، چرا که القاعده جریانی نووهابی است و با وهابیت آلسعود مرزبندی دارد. القاعده همه جریانات اسلامی و از جمله آلسعود را تکفیر میکند و این موضوع برای ایران فرصت محسوب میشود. اساساً علت ایجاد پایگاه القاعده در افغانستان، انتقال بحران نوسلفیها از درون خاک عربستان به افغانستان بود و امروزه هدف ریاض در حمایت از القاعده برای فعالیت در سوریه، لبنان و عراق، علاوه بر تضعیف محور مقاومت و قتلعام شیعیان، دور کردن این عامل خطرناک از مرزهای عربستان است. این در حالی است که جامعه قومی ـ قبیلهای عربستان و مستبد آلسعود، هر لحظه منتظر بازگشت القاعده به این سرزمین برای جهاد علیه آلسعود است. در این وضعیت، برجستهسازی پیوند عمیق عربستان با آمریکا و صهیونیسم در رسانههای داخلی و خارجی، یکی از مسائل اصلی و کارساز در دفع خطر القاعده است. القاعده نباید فراموش کند که فلسفه شکلگیری آن، مبارزه با کفار شوروی بوده و آمریکا و عربستان در میانه راه به آنها خیانت کرده و رهبران آنها را به قتل رساندهاند. کوچکترین فعالیت القاعده در عربستان، باعث بروز زلزله چند ریشتری در کاخهای آلسعود میشود و شاهرگ انرژی غرب را زیر چاقوی برنده خود قرار میدهد.
3ـ نکته تکمیلی درباره جریان سلفی ـ تکفیری پاکستان اینکه با توجه به روی کارآمدن نواز شریف و پیوند وی با عربستان، خطر سوءاستفاده عربستان از این وضعیت و فعالسازی سلفیهای تکفیری در پاکستان علیه جمهوری اسلامی ایران بیشتر احساس میشود. از سوی دیگر، میتوان همزمان نواز شریف را میانجی حمایت از سلفیهای میانهرو غیرجهادی این منطقه در نظر گرفت. بنابراین نباید اجازه داد که پاکستان در دوران نواز شریف بار دیگر به حیاط خلوت عربستان و آمریکا تبدیل شود. توسعه روابط ایران، پاکستان و افغانستان در اوضاع کنونی بیش از پیش اهمیت دارد.
ب) سلفیگری شمال آفریقا
همچنانکه سلفیگری شبهقاره در واکنش به پدیده استعمار و ظلم و ستم انگلیسیها بهوجود آمد، سلفیگری در شمال آفریقا نیز بیارتباط با مداخله استعمارگران اروپایی در جهان اسلام نبود. سلفیت در این منطقه بیشتر در واکنش به فروپاشی خلافت عثمانی و نفوذ استعمار به شمال آفریقا شکل گرفت. رشید رضا، اندیشمند سنی و مدافع احیای خلافت، مروج سلفیگری در شمال آفریقا بود. وی با انتشار مجله المنار، تفکرات ابنتیمیه را در این مناطق ترویج داد؛ اما تفکر سلفیگری در این مناطق همانند شبهقاره، در اصل خود تکفیری نبود و رشید رضا، شیعه را تکفیر نمیکرد. حسن البناء، شاگرد رشید رضا بود، ولی از طرفی هم تحت گرایشهای صوفیگرایانه دایی خود قرار داشت. حسن البناء نیز به تشیع احترام میگذاشت و اخوانالمسلمین را تأسیس کرد؛ اما آنچه سلفیگری شمال آفریقا را به سوی گرایشهای جهادی و تکفیری نزدیک کرد، کتاب سیدقطب بود. سیدقطب که زمانی جزو رهبران اخوانالمسلمین بود، بعدها به خاطر تفکرات تندش از سوی اخوان طرد شد. اخوانیها قائل به میانهروی، سازش و حاکمیت الهی هستند و همین که حکومت را حق الهی میدانند، با وهابیها و آلسعود دچار اختلاف جدی میشوند.
سیدقطب در کتاب معروف خود، المعالم الطریق (نشانههای راه)، تفکراتی را ارائه میکند که به اندیشه تشیع نزدیک است، اما یک جمله کوچک دارد که چندان هم قابل تشخیص نیست. وی در این جمله که متأثر از تفکر عبدالعلاء مودودی، متفکر پاکستانی است، میگوید ما اکنون در جاهلیت مدرن قرار داریم. در این وضعیت، تمام دنیا دارالکفر است و البته سرزمینهای اسلامی بالعرض دارالکفر شدند و دیگر مناطق بالاصاله دارالکفر هستند و هر کس از این جاهلیت طرفداری کند، کافر است. جوانان انقلابی اخوان المسلمین از این جمله کوتاه چنین استفاده کردند که ما اکنون در دوران پیامبر اسلام(ص) قرار داریم و یا باید مهاجرت کرد و به کوهها پناه برد و یا علیه وضع موجود جهاد کرد. این دو راه هر دو به جهاد و مبارزه ختم شدند. این جهادگران سلفی معتقد بودند باید با مبارزه و جهاد با دارالکفر، ابتدا روستای اسلامی، بعد شهر اسلامی و سپس امارت اسلامی تشکیل داد. امارت اسلامی که داعش، گروهک وابسته به القاعده، مطرح میکند، ریشه در این تفکرات دارد. جریان سلفیگری جهادی شمال آفریقا در چنین وضعیتی بهوجود آمد. این وضعیت سبب شکاف در اخوان المسلمین شد و اغلب جوانان به تفکر جهادی و تکفیری روی آوردند و جریان اصلی اخوان با همان تفکرات میانهرو به حیات خود ادامه داد، اما امروزه بخش جهادی و تکفیری اخوان به معضل و چالش بزرگی برای جریان اصلی اخوان تبدیل شده است.
بعد از اینکه اخوانالمسلمین در انتخابات شوراها در الجزایر به پیروزی رسید، حکومت وقت الجزایر با سرکوب شدید و زندانی کردن، آنها را از میدان خارج کرد. در این وضعیت، بخش جهادی و تکفیری اخوان در اعتقادات خود راسختر شد که تنها راه مقابله با دارالکفر، جهاد و مبارزه مسلحانه است. از اینجا است که اسامه بنلادن که بعد از اتمام جهاد علیه شورویها در افغانستان، به سودان رفته بود، طالبان او را به افغانستان دعوت کردند و در حالی که دیگر زمینهها برای پیروزی طالبان در افغانستان فراهم شده بود، پیوند القاعده و طالبان در افغانستان منجر به کسب قدرت سیاسی و تشکیل حکومت طالبان شد.
با توجه به مختصات فکری سلفیگری شمال آفریقا میتوان نقاط تعامل و تقابل با آن را چنین بیان کرد: 1ـ سلفیگری شمال آفریقا در دو شاخه اخوانالمسلمین و گروههای جهادی ـ تکفیری تبلور مییابد. جریان اصلی سیاسی ـ مذهبی در شمال آفریقا را اخوان تشکیل میدهد و این جریان، اشتراکات زیادی با اندیشه سیاسی تشیع و جمهوری اسلامی ایران دارد. اخوان قائل به حکومت اسلامی و مردمسالاری دینی است. رهبران اخوان همچون محمد غزالی، خود علیه جریان جهادی ـ تکفیری کتاب نوشتهاند و به هیچ وجه با آنها موافق نیستند. بنابراین افزایش تعامل و روابط با اخوان، نقش زیادی در به حاشیهراندن گروههای تکفیری و جهادی شمال آفریقا دارد. تکفیریها در ظاهر، سر و صدای زیادی دارند، اما جمعیت آنها محدود و تفکراتشان سطحی و ضد انسانی است؛ بنابراین نمیتوانند در طولانیمدت به حیات خود ادامه دهند. آینده جهان اسلام به سوی جریانات معتدل و میانهرو در حرکت است و حتی رهبران نوسلفی ـ که پدران معنوی القاعده هستند ـ نیز به سوی سازگاری با رأی مردم و کوتاه آمدن از افراطگرایی در حرکت هستند. در این وضعیت، جمهوری اسلامی ایران در تعامل با عناصر میانهرو این جریانات میتواند از توسعه گروههای تکفیری بکاهد.
نکته مهم اینکه در بین اهل تسنن مناطق غرب کشور، بهویژه فرهنگیان این منطقه، طرفداران تفکر اخوانی کم نیستند و باید با تعامل مثبت، مانع از گرایش آنان به سوی طیف جهادی اخوان شد. دیگر اینکه اهل تسنن این مناطق بیشتر گرایش صوفیگری دارند و تصوف در اهلسنت فرصتی است که میتوان از آن برای محدودسازی گرایشهای تکفیری و جهادی سلفیها استفاده کرد. این تصوف خود مانع بزرگی در رسوخ سلفیگری تکفیری به کشور است.
2ـ شمال آفریقا و بهویژه مصر، علاقه و اعتقاد زیادی به اهلبیت(علیهمالسلام) دارند و کشور خود را سرزمین اهل بیت پیامبر(ص) مینامند. این موضوع خود زمینه بسیار مطلوبی برای مقابله با گروههای تکفیری است، اما باید استفاده از این زمینه را با اندیشه تقریب مذاهب دنبال کرد، نه تبلیغات یکسویه اندیشه شیعی. رعایت وحدت و تقریب مذاهب اکنون بیش از هر زمان دیگری اولویت دارد.
3ـ عربستان سعودی نقش بسیار زیادی در دامن زدن به افراطگرایی و تندروی در شمال آفریقا دارد؛ چرا که سبب انتقال بحران از خاک عربستان به این مناطق دوردست میشود. تبلیغات عربستان علیه تشیع و جمهوری اسلامی ایران در مصر و دیگر کشورهای شمال آفریقا برای افزایش تحرکات گروههای تکفیری ـ جهادی است. به گفته یکی از کارشناسان مطلع در موضوع سلفیت، کتابهای زیادی در مصر منتشر میشود که ایران، آمریکا و رژیم صهیونیستی را در اتحاد با یکدیگر علیه فلسطین معرفی میکنند و در این میان، مقابله با جمهوری اسلامی ایران را برای شکستن این اتحاد و همدستی خیالی، در اولویت میدانند. از اینجا تبلیغ نقش جمهوری اسلامی ایران در طرح مسئله قدس و آزادسازی سرزمین فلسطینیان در جهان اسلام و در بین اخوانیها و جریانات وابسته به آنها اهمیت مییابد.