پایگاه بصیرت؛ گروه بین الملل: در روزهای گذشته، گزارش سالانه وزارت خارجه آمریکا درباره تروریسم منتشر شد که در آن به افزایش اقدامات تروریستی اشاره شده است. در این گزارش وزارت خارجه آمریکا از افزایش اقدامات خشونت‌بار نیروهای مرتبط با القاعده و گروه‌های همفکر آنان در خاورمیانه و شمال آفریقا به عنوان تهدیدی جدی برای منافع آمریکا و هم‌پیمانان آن سخن گفته و در ادامه اتهام‌زنی‌های خود علیه ایران مدعی شده که تهران یکی از حامیان بزرگ دولتی تروریسم است که همچنان درخواست‌ها برای اثبات صلح‌آمیز بودن برنامه هسته‌ای خود را رد می‌کند!در این گزارش تأکید شده نابودی کانون اصلی رهبری القاعده در پاکستان و افغانستان پروسه تمرکز زدایی از این شبکه را شدت بخشیده که بنابراین، وابسته‌های تهاجمی‌تر و مستقل‌تری در این شبکه ظهور کرده‌اند که به‌ویژه در یمن، سوریه، عراق، شمال آفریقا و سومالی فعال هستند.وزارت خارجه آمریکا همچنین مدعی شد جمهوری اسلامی، حضور خود را در آفریقا افزایش داده، سعی می‌کند برای جدایی‌طلبان یمن و بحرین سلاح ارسال کند. علاوه بر این اشاره شده که حزب‌الله لبنان برای حمایت از بشار اسد رئیس جمهوری سوریه از حمایت مالی و لجستیکی ایران برخوردار است.واضح است که مطرح کردن دوباره اتهام تروریسم علیه جمهوری اسلامی با هدف افزایش فشارها بر ایران برای کسب امتیاز بیشتر در مذاکرات هسته ای پیش رو است. این ترفند نخ نمای آمریکا مدت هاست که به یک بازی مضحکی تبدیل شده و افکار عمومی از این ادبیات بی پایه احساس خستگی می کنند. در نگاهی عمیق تر به موضوع این سؤال مطرح می شود که چرا آمریکائی ها همواره از مفهوم تروریسم برای ایجاد فشار بر طرف مقابل خود استفاده می کنند؟ اساسا مفهوم تروریسم چه جایگاهی در پیش برد سیاست خارجی کاخ سفید دارد؟با نگاهی به سیاست خارجی آمریکا در دهه گذشته به ویژه بعد از حادثه یازده ستامبر، می توان حدس زد که مفهوم تروریسم نقطه مرکزی ساختار سیاست خارجی آمریکا را تشکیل می دهد. در این نوشته در جهت تبیین این فرضیه بحث می کنیم: یکی از واژه های رایج در سخنان سران آمریکا طی سال های اخیر، واژه تروریسم بوده است. این مفهوم هرچند قبل از یازده سپتامبر در ادبیات آمریکایی ها از جمله "بیل کلینتون" وجود داشت تا از این طریق کشورهای مقابل خود را تحت فشار و اتهام قرار دهند، اما بعد از یازده سپتامبر و حمله مشکوک به برج های تجاری دوقلو در نیویورک، از حد یک واژه فراتر رفت و تا حد زیادی به چارچوب تعیین کننده سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد. به اعتقاد کارشناسان روابط بین الملل، سیاست خارجی آمریکا در دوران قبل از یازده سپتامبر مبتنی بر باز دارندگی (1990-1945) و ابهام راهبردی (1990-2001) بود. آمریکائی ها بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، چون دیگر رقیبی در برابر خود نمی دیدند، از حالت بازدارندگی خارج شده و وارد دوره ای از ابهام و انفعال در سیاست خارجی خود شدند. این دوره یعنی از سال 1990 تا یازده سپتامبر 2001، دوره ابهام تئوریک در سیاست خارجی آمریکاست. بعد از حمله مشکوک به برج های تجاری نیویورک، امریکا این حمله را به القاعده و بن لادن نسبت داد و بلافاصله جرج بوش بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و به مردم ایلات متحده قول داد تا انتقام این حمله را از "تروریست ها" بگیرد. بوش در این سخنرانی عجولانه، توضیح نداد که کمک های و طرح های آمریکا تا چه اندازه در ایجاد و رشد القاعده نقش داشته است، بلکه وی سراسیمه کشورهای جهان را به دو دسته تقسیم کرد و هر کشوری را که همراه با برنامه های واشنگتن نباشد، دشمن آمریکا تلقی کرد. با این مقدمه دولت نومحافظه کار آمریکا به ریاست جرج بوش، حمله نظامی به افغانستان را آغاز کرد و رسانه های آمریکایی با تبلیغات گسترده این حمله را به نوعی جنگ جهانی با تروریسم اعلام کردند. از این زمان، مفهوم تروریسم - با تعریف آمریکایی آن- به ساختار تعیین کننده سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد و به عبارتی در مرکزیت ساختار سیاست خارجی واشنگتن، مقابله با تروریسم مورد نظر نومحافظه کاران قرار گرفت و تعیین کننده خط و مشی های آمریکا گردید. در این چارچوب چند ماه بعد از حمله نیروهای آمریکایی به افغانستان و سقوط دولت طالبان، جورج بوش در ژانویه سال 2002 میلادی، در گزارش سالیانه خود به مجلسین و مردم آمریکا برای اولین بار از اصطلاح «محور شرارت» استفاده کرد و ایران، عراق و کره شمالی را از اجزای اصلی این محور نامید.بر این اساس آمریکا یک سال بعد از حمله به افغانستان، عراق را تحت اشغال خود درآورد و حکومت صدام را سرنگون کرد. در این زمان بود که برخی از افراد داخل کشور، گام بعدی آمریکا را حمله به ایران تلقی کردند و حتی برخی از عناصر اصلاح طلب به زعم خود جهت دور کردن خطر حمله آمریکا به کشور، راه حل مذاکره با آمریکا را مطرح می کردند. اما در مقابل این تحلیل های بی مغز و ترس آلود، رهبر معظم انقلاب شجاعانه در واکنش به تهدیدات آمریکائی ها ایستادند و در خطبه های نماز جمعه فروردین 1382، در عین حال که حمله آمریکا به عراق را محکوم کردند و آن را « برگشتن به عهد جنگ های تجاوزکارانه و جهان‌گشایی های دوران قدیم» توصیف کردند، تصریح نمودند: « آمریکا با این تجاوز خود ثابت کرد که یاغی است. کلمه «یاغی» را رئیس‌جمهور سابق آمریکا به بعضی از کشورهای دنیا نسبت می‌داد. یاغی یعنی همین کاری که اینها می‌کردند؛ یاغی علیه بشریت و علیه ثبات کشورها. ثابت کردند که محور شرارت به معنای حقیقی کلمه هستند. ثابت کردند که حقیقتاً شیطان بزرگند.» ایشان چند ماه بعد (7/3/1382) در جمع نمایندگان مجلس و در پاسخ به افرادی که معتقد بودند باید در مقابل آمریکا کوتاه آمد تا ایران را از محور شرارت حذف کند، تصریح کردند: « ... ایران را در محور شرارت گذاشته‌اند. فلان کارها را بکنیم تا ما را از محور شرارت بردارند! این شد حرف؟! غلط کردند گذاشتند که حالا بخواهند بردارند. دوباره و هر وقت لازم شد، ما را در محور شرارت می‌گذارند. اگر قرار است قدرتی این امکان و توان را پیدا کند که اخمهایش را در هم بکشد و بگوید من قوی هستم و می‌زنم و می‌بَرم و می‌بندم؛ حواستان جمع باشد، انسان جا بخورد، این جاخوردن، حدّ یقف ندارد؛ شما این سنگر را عقب می‌نشینید، فرض کنید فلان الحاقیه را قبول می‌کنید، بعد یک مطالبه دیگری را مطرح می‌کنند...»بنابراین در حالی که آمریکائی ها تلاش می کردند با تعاریف ادعایی خود از تروریسم، کشورهای مخالف خود و به ویژه ایران را مرعوب ساخته و زمینه عقب نشینی و سپس اشغال کشور را فراهم کنند، مقاومت و ایستادگی جمهوری اسلامی ایران، تحت رهبری امام خامنه ای، طرح های آمریکائی ها را خنثی کرد و برنامه های آنان را به هم ریخت. اکنون سال هاست که آمریکا در اطراف مرزهای ایران پرسه می زند و همواره با مطرح کردن ادعای مقابله با تروریسم سعی می کند جمهوری اسلامی ایران را در معرض اتهام قرار داده و فشارها علیه کشورمان را افزایش دهد، اما واقعیات منطقه، مضحک بودن این بازی را به خوبی نمایان می کند. آمریکا خود را مدعی مقابله با تروریسم اعلام کرد در حالی که چشم به روی حمایت های خود از القاعده و طالبان بسته بود و آنگاه که منافع خود را در خطر می دید، به جنگ طالبان و القاعده رفت. این یعنی استفاده ابزاری از مقوله تروریسم.اکنون هم آمریکائی ها سعی می کنند با تصویرسازی خود ساخته از تروریسم و داخل کردن جمهوری اسلامی در این مفهوم، از این ابزار دو استفاده را ببرند: اولا با این اتهامات ایران را تحت فشار قرار داده و مقامات کشورمان را مجبور به امتیاز دادن در مذاکرات هسته ای نمایند و ثانیا اقدامات خود در حمایت از تروریسم تکفیری در منطقه را پنهان کنند و از خود رفع اتهام نمایند. در حالی که اخبار زیادی از طرح های پنهانی آمریکا در حمایت از تروریست ها در سوریه و دیگر نقاط منطقه جود دارد. به عنوان نمونه در روزهای اخیر، هفته نامه المنار چاپ فلسطین از طرح تروریستی جدید آمریکا و فرانسه با همراهی هم پیمانان منطقه ای آنها ضد سوریه پرده برداشت.این منبع فاش کرد آمریکا و فرانسه در حال تحمیل طرح هایی اجباری بر عربستان، قطر و ترکیه برای افزایش عملیات تروریستی با خودروهای بمب گذاری شده در مراکز شهرهای سوریه و پرتاب موشک به محله های مختلف دمشق پایتخت سوریه هستند. برخی منابع ویژه در گفت وگو با هفته نامه المنار به نقل از گزارش های اطلاعاتی اعلام کردند: تیم های امنیتی آمریکایی و فرانسوی به تازگی در شهرهای دوحه، ریاض و آنکارا برای ایجاد هماهنگی میان سه پایتخت و تشکیل محوری متعهد به اجرای طرح های پاریس و واشنگتن برای ایجاد آشوب و ترس در شهرهای سوریه در حال رفت و آمد هستند.علاوه بر این در روزهای قبل، این خبر در رسانه ها منتشر شد که جبهه جنوبی سوریه در حالی شاهد درگیری‌هایی بین ارتش سوریه و معارضان مسلح بوده است که ارتش رژیم صهیونیستی با حمایت توپخانه‌ای از افراد مسلح از سقوط آنها جلوگیری کرده است. در این باره منابعی در ارتش سوریه تصریح کردند که توپخانه اسرائیل در طول سه روز متوالی و به صورت مکرر جلوی هجوم ارتش سوریه به پناهگاه‌های نیروهای معارض را در این منطقه گ��ته است.پایگاه الرای الیوم نیز در این باره نوشت که این جبهه بی سر و صدا از یکپارچه‌ترین جبهه‌های معارضان به حساب می‌آید به گونه‌ای که افراد مسلح در این جبهه از آموزش و تجهیز دستگاه اطلاعاتی آمریکا و عربستان برخوردار هستند.بنابراین باید گفت بعد از یازده سپتامبر، مفهوم تروریسم در مرکزیت ساختار سیاست خارج یآمریکا قرار گرفته به این معنا که این مفهوم به ابزاری جهت برچسب زدن به کشورهای مخالف آمریکا و متهم سازی آنان تبدیل شده است، اما باید توجه داشت که این کارکرد مفهوم تروریسم برای آمریکا تنها در لفظ و سخن می گنجد و در صحنه عمل و واقعیات بیرونی، روی دیگر دارد.مفهوم تروریسم در بُعد عملی و میدانی صحنه واقعی اتهام خود آمریکاست. به عبارتی ساختار مفهومی تروریسم بر بازیگران آمریکایی غلبه یافته و شاید خود آنان نمی دانند که هرچند از این ساختار برای تصویرسازی خصمانه از کشورهای مقابل خود استفاده می کنند، اما خود به جزئی از این ساختار تبدیل شده اند و خود درون این محیط گیر افتاده و عنصری از مفهوم تروریسم محسوب می شوند.آمریکائی ها چگونه به خود اجازه می دهند در سطح تبلیغاتی از مفهوم تروریسم برای متهم سازی دیگران استفاده کنند، در حالی که واقعیت های میدانی سوریه و لبنان از حمایت بی دریغ آنان از تروریسم های تکفیری پرده بر می دارد؟ آنان در مقابل رژیم تروریستی صهیونیسم که بی حساب و کتاب در همه رده های سنی دست به کشتار می زند، چگونه فکر می کنند؟ دولت آمریکا در گزارش اخیر خود به کنگره از تروریسم در آفریقا ابراز نگرانی کرده، اما آیا از خود نمی پرسد که اقدامات دوستان فرانسوی وی در آفریقای مرکزی که به بهانه مقابله با تروریسم تکفیری دست به نسل کشی و کشتار انسان های بی گناه زده اند، سبب توسعه بیشتر تروریسم می شود؟بنابراین باید گفت مفهوم تروریسم به چارچوبی برای تعیین سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده و البته چارچوبی که فکر و ذهن مقامات آمریکا را محصور خود ساخته و ماهیت برنامه های آمریکا را به خود آغشته نموده است. در این آغشتگی بسیاری از برنامه های سیاست خارجی آمریکا خود رنگ و لعاب حمایت از تروریسم گرفته است. از این رو کمترین سخن این است که بگوئیم آمریکا صلاحیت تعریف ماهیت تروریسم را ندارد و خود یکی از ارکان این مفهوم است./