صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۰۷ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۶:۱۹  ، 
شناسه خبر : ۲۶۷۰۶۶
محمود حکمت‌نیا / مدیر گروه حقوق پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه و مدرس مجتمع آموزش عالی قم و مرکز تخصصی قضا. چکیده: امام خمینی(س) اندیشمندی بزرگ و مردی متخلق به اخلاق است که با توجه به آموزه‌های اسلامی تلاش نموده است تا در عین پذیرش و احترام به قواعد و ساختار حقوقی جهت کنترل قدرت، قدمی بس والاتر بردارد و راهی به سوی تکامل درونی زمامداران بازگشاید تا از طریق آن، هم زمامداران راه سعادت طی کنند و هم ریشۀ قدرت‌طلبی و فزونی‌خواهی و سوءاستفاده از قدرت خشکیده شود. نویسنده در فصل اول با تعریف واژه‌های «اخلاق» و «علم اخلاق» و «اخلاق کارگزاران» اهمیت بررسی اخلاق زمامداران را در تأثیر مستقیم تصمیمات هیأت حاکمه بر سرنوشت آحاد مردم جامعه و فسادانگیز بودن قدرت و کافی نبودن تحدید حقوقی قدرت برای جلوگیری از انحطاط صاحبان قدرت می‌داند. وی در فصل دوم مقالۀ خود پایه‌های عمومی اخلاق زمامداران را بر شناخت «ماهیت انسان» و «کمال‌پذیری و کمال‌خواهی انسان» و تبیین «دنیاشناسی» و «حب دنیا» استوار می‌کند و می‌نویسد: چون انسان به حسب فطرت اصلی عاشق کمال مطلق است، اگر در افکار و کردار بشر نیک بنگریم، خواهیم دید که در تمام حرکات و سکنات و زحمات و جدیتهای طاقت‌فرسا، محرک اصلی عشق به کمال است و برای اینکه انسان در یافتن مصداق کمال دچار اشتباه نشود باید دنیا را بشناسد و از حب نفس غافل نشود. نویسنده در فصل سوم پایه‌های اختصاصی اخلاق کارگزاران را مورد بررسی قرار می‌دهد و می‌نویسد: در میان عناصر اساسی تشکیل‌دهندۀ دولت قدرت سیاسی از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است و چون قدرت، نیروی سرکشی است که اگر رها شود، طغیان می‌کند و صاحبش را به فساد می‌کشاند و جهانی را تباه می‌سازد، یا باید از قدرت چشم پوشید و خط قرمزی بیان حکومت و اخلاق کشید و یا با پذیرش قدرت به مهار آن پرداخت، نگارنده بر این باور است که امام خمینی(س) راه نجات را در چشم‌پوشی از زمامداری نمی‌بیند بلکه تلاش می‌کند تا با بیان ماهیت قدرت و ذکر عوارض آن و با تربیت اخلاقی، قتل را بر مرکب قدرت سوار کند. نویسنده در پایان، ریشۀ قدرت‌طلبی را در فطرت کمال‌جویی انسان دانسته راه مهار قدرت را شناخت ماهیت حکومت که به خودی خود ارزش ندارد بلکه ارزش آن در پیاده کردن اهداف الهی است و وظیفه‌انگاری حکومت و تلاش برای خدمت به مردم و حق‌مداری توأم با مهربانی معرفی می‌کند. کلیدواژه: اخلاق، علم اخلاق، اخلاق کارگزاران، ماهیت انسان، کمال‌پذیری و کمال‌خواهی انسان، دنیاشناسی، حب دنیا.

مقدمه:

«لَقَد مَنَّ اللهُ عَلَی المُؤمنینَ إذ بَعَثَ فِیهِم رَسُولاً مِنْ أنْفُسِهِمْ یَتلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ و یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ‌ إنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبینِ» [آل عمران: 164].

خداوند بر مؤمنان منت نهاد [و نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنان، پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات را بر آنان بخواند و آنان را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ و البته پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند.

پیراستن نفوس و آراستن اخلاق، آموزۀ مهم انبیای الهی بوده است. آنان در عین پرداختن به حیات مادی و دنیوی و تنظیم معاش و مسائل روزمرۀ زندگی، در کوچه‌های پرپیچ و خم زندگی با چراغ هدایت، راه سعادت نشان دادند و با تربیت و تزکیه و تعلیم، انسان را به سر منزل مقصود راهنمایی کردند.

در این رهگذر، قواعد خشک حقوق، لباس زیبای اخلاق به تن می‌کند و آنچه در ابتدای امر برای تأمین امنیت و تدبیر معاش جلوه می‌کند، راهی به سوی سعادت و تدبیر معاد می‌گردد؛ دنیا مزرعۀ آخرت می‌شود؛ چراغ پرفروغ اخلاق، تعدّی نامشروع اما مخفی قانون را نمایان می‌سازد و نسیم آن، شعله‌های مکر و حیلۀ به ظاهر مشروع را خاموش می‌کند.

توجه به این رکن رکین هنگامی ضرورت بیشتری می‌یابد که قدرت سیاسی که بر تمام نهادها و افراد درون کشور سروری دارد، در دست افرادی قرار گیرد و مفهوم «زمامداران» و «مردم تحت فرمان» شکل گیرد. اینجاست که بیم فساد فرد و جامعه بسیار، و احتمال بیداد و تعدی فزونی می‌یابد.

به این سبب، دانشمندان و اهل خرد در حوزۀ فلسفه، سیاست، حقوق و اخلاق، راههایی جهت کنترل قدرت اندیشیده‌اند. در این میان، باید از امام خمینی(س)، اندیشمندی بزرگ و مردی متخلّق به اخلاق نام برد که با توجه به آموزه‌های اسلامی، تلاش کرد تا در عین پذیرش و احترام به قواعد و ساختار حقوقی جهت کنترل قدرت، قدمی بس والاتر بردارد و راهی به سوی تکامل درونی زمامداران بازگشاید تا از طریق آن، هم زمامداران راه سعادت طی کنند و هم ریشۀ قدرت‌طلبی و فزونی‌خواهی و سوءاستفاده از مقام، خشکیده شود.

امام خمینی(س) صرفاً یک نظریه‌پرداز نبود، بلکه به عنوان والاترین مقام حکومتی و دارندۀ بیشترین قدرت سیاسی، آموزه‌های اخلاقی خود را بیان کرد و در عمل نیز نشان داد که خود، اولین مجری آنهاست.

نکتۀ دیگر اینکه وی هنگامی به اخلاقی کردن سیاست و ویژگیهای زمامداران پرداخت که دنیا کمتر به آن توجه داشت و اگر هم در نظریات و اندیشه‌ها سخنی مطرح می‌شد، در صحنۀ عمل کمتر به بار می‌نشست.

در این نوشتار تلاش می‌کنیم پایه‌های اصلی و بنیانهای زیرین اخلاق زمامداران را مرور کرده و تا حدودی به آثار و نتایج آن اشاره کنیم. بدین منظور، در سه فصل، ابتدا کلیاتی در باب اخلاق زمامداران مطرح می‌کنیم، در مرحلۀ بعد پایه‌های عمومی، و در نهایت، پایه‌های اختصاصی اخلاق زمامداران را مورد توجه قرار خواهیم داد.

مستند این نوشتار سخنان نوشتاری و گفتاری آن حضرت، بخصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی است.

فصل اول: کلیات

1- واژه‌شناسی

الف. اخلاق: این واژه در لغت به معنای صفات نفسانی پایدار است. صفت نفسانی هنگامی پایدار تلقی می‌شود که «انسان را دعوت به عمل می‌کند بدون رویه و فکر؛ مثلاً کسی که دارای خُلق سخاوت است، آن خُلق او را وادار به جود و انفاق کند، بدون آنکه مقدماتی تشکیل دهد و مرجّحاتی فکر کند؛ گویی یکی از افعال طبیعیۀ اوست» [امام خمینی 1371: 510]. یعنی «ملک بدن و قوای ظاهرۀ ملکیه تابع و مقهور و مسخّر ملکوت گردد؛ به نحوی که بی‌مشقت و تکلف، هر کاری را بخواهد، انجام دهد.» [امام خمینی 1371: 125]

البته در اصطلاح، گاهی اخلاق به معنای تمام صفات نفسانی است که منشأ کارهای پسندیده و ناپسند می‌شود؛ چه آن صفت به صورت پایدار باشد چه زودگذر. طبق این اصطلاح اگر شخص بخیل، برخلاف طبیعت معمول خود، گاهی بذل و بخشش کند، در آن موارد فردی سخی و جواد به حساب می‌آید.

همچنین گاهی اخلاق در مورد صفات و افعال نیک و پسندیده به کار می‌رود. مثلاً ایثارگری یک صفت اخلاقی، و دزدی یک فعل غیراخلاقی محسوب می‌شود. همان‌طور که اشاره شد از دیدگاه امام خمینی(س) اخلاق مربوط به صفات نفسانی پایدار است.

ب. علم اخلاق: در تعریف علم اخلاق، دو رویکرد وجود دارد:

پاره‌ای از دانشمندان، بخصوص اندیشمندان مسلمان، با توجه به صفات نفسانی تعریفاتی ارائه کرده‌اند. در این رویکرد، علم اخلاق، علمی است که صفات نفسانی خوب و بد و اعمال و رفتار اختیاری متناسب با آنها را معرفی می‌کند و شیوۀ تحصیل صفات نفسانی خوب و انجام دادن اعمال پسندیده و دوری از صفات نفسانی بد و اعمال ناپسند را نشان می‌دهد [تهذیب‌الاخلاق؛ نراقی ج1].

در برابر این دیدگاه، برخی عالمان مغرب زمین، علم اخلاق را مربوط به رفتار آدمی دانسته‌اند، نه سجایا و صفات باطنی؛ در نتیجۀ چنین نگرشی، پیرامون ماهیت قواعد اخلاقی، وجه ممیزۀ آن از قواعد حقوقی، مبنای الزام و مانند آن به بحث نشسته‌اند [ر.ک. گرین: 10 – 36].

2- کارگزاران

منظور از «کارگزاران»، هیأت حاکمه و مقامات و مأموران اداری است. «هیأت حاکمه» همان مقامات سیاسی‌ای هستند که اصول سیاست و خط‌مشی عمومی دولت را طرح و تعیین می‌کنند؛ افرادی چون رهبر، رؤسای سه قوۀ مجریه و قضاییه، مقنّنه، وزیران و نمایندگان مجلس را شامل می‌شود. «مأموران اداری» افرادی هستند که اصول و خط‌مشی عمومی دولت را به اجرا درمی‌آورند.

«کارگزاران» در این نوشتار دارای معنایی عام است و شامل هیأت حاکمه و مقامات اداری می‌شود [طباطبایی: 4].

3- اخلاق کارگزاران

مراد از اخلاق کارگزاران آن بخشی از اخلاق است که صفات نفسانی و افعال و شیوۀ متصف شدن به صفات فرد را از حیث اینکه دارای قدرت است، بررسی می‌کند. هدف از این بخش اخلاق، آراستن نفس مقامات سیاسی و اداری به خُلقهای پسندیده و زدودن خُلقهای ناپسند است. همچنین بررسی افعال پسندیده و ناپسند و شیوۀ کسب خلق پسندیده، هدف دیگر اخلاق زمامداران است.

4- اهمیت اخلاق زمامداران

قدرت، رکن اصلی در مقام دولتی، بخصوص در هیأت حاکمه است. اقتضای قدرت، وجود حوزۀ وسیع اختیارات و صلاحیت تصمیم‌گیری و الزام به اجرای تصمیمات توسط مردم و نهادهاست؛ به همین دلیل، تصمیمهای مقامات سیاسی می‌تواند بر آحاد مردم تأثیر بسیار زیادی داشته باشد.

از طرف دیگر، گرایش به قدرت آثار بدی بر روح و روان زمامداران دارد؛ به طوری که می‌تواند آنان را به ورطۀ نابودی اخلاقی بکشاند. برای جلوگیری از این انحطاط و بخصوص برای پیشگیری از آثار نامطلوب قدرت‌طلبی بر سطوح مختلف جامعه، تمهیداتی چون تفکیک قوا، نظارت بر قدرت و مانند آن اندیشیده شده است.

اما بخوبی روشن است که تحدید حقوقی قدرت به تنهایی کافی و کارساز نیست؛ زیرا چه بسا حاکمان فاسد در چهارچوبۀ حقوقی تعیین شده، اسیر هوای نفسانی خود گردند و عملاً اعمال قدرت را در مسیر ناصحیح قرار دهند. همچنین ممکن است آنان در حوزۀ داخلی و ملی و بر اثر فشار افکار عمومی و یا حتی اعتقاد به مبانی، کمتر به فکر تخطّی افتند، و اما در حوزۀ روابط خارجی، براحتی گرایش به ظلم بر دیگر ملتها و استعمار و استثمار پیدا کنند.

علاوه بر اینها، در حوزۀ حقوق اسلامی، اخلاق و متصف بودن به پاره‌ای صفات، چون عدالت، نقش مهمی در حقانیت و مشروعیت زمامدار در برخی سطوح حکومت دارد.

امام خمینی(س) به این نکته توجه فراوان داشته و در موارد متعددی به عدالت زمامداران اشاره کرده است:

آنچه مربوط به خلافت است و در زمان رسول‌ اکرم(ص) و ائمه ما(ع) دربارۀ آن صحبت و بحث شده و بین مسلمانان هم مسلم بوده، این است که حاکم... اولاً باید احکام اسلام را بداند، یعنی قانوندان باشد و ثانیاً عدالت داشته، از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار باشد [امام خمینی 1377: 38].

همچنین در دورۀ غیبت و براساس تئوری ولایت فقیه، «فقیه اگر... یک گناه صغیره هم بکند، از ولایت ساقط است؛ مگر ولایت یک چیز آسانی است که بدهند دست هر کس!؟» [امام خمینی 1379 ج 11: 306] از این رو توجه به ابعاد اخلاقی، در مشروعیت و مقبولیت و کارآمدی نقش برجسته‌ای دارد.

5- متدولوژی اخلاق اسلامی و متدولوژی امام

اندیشمندان علم اخلاق اسلامی شیوه‌های گوناگونی را در نگرش به اخلاق به کار گرفته‌اند:

بعضی چون خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب اخلاق ناصری و محمدمهدی نراقی در کتاب پر ارزش جامع‌السادات، مفاهیم اخلاقی را بر پایۀ نظریۀ حد وسط ارسطویی، و تطبیق آن با آموزه‌های اسلامی و تبیین وجودشناسانۀ درونی انسان پایه‌گذاری کرده‌اند. روش دیگر، جا دادن مفاهیم اخلاقی در دسته‌های مختلف، بسان طبقه‌بندی نوشته‌های فقهی است. مرحوم فیض کاشانی در کتاب محجّة‌البیضاء از این شیوه پیروی کرده است.
روش سوم، گرایش به اخلاق تربیتی است؛ در این روش ساختار اخلاق براساس مراحل سلوک معنوی قرار داده می‌شود. کتاب اوصاف الاشراف اثر دیگر خواجه نصیرالدین طوسی، از این دسته محسوب می‌شود.

به نظر می‌رسد روش اخلاقی امام خمینی(س) به گونه‌ای است که تا حدود زیادی از شیوۀ اول بهره‌مند است. نمونۀ این روش در کتاب شرح چهل حدیث بخوبی نمایان است. همچنین، امام خمینی(س) چه در باب اخلاق عمومی و چه در حوزۀ اخلاق زمامداران، در راستای شیوۀ تربیتی، از روش «موازنه» بخوبی استفاده می‌کند. ایشان دربارۀ «موازنه» می‌نویسد:

از چیزهایی که انسان را در این سلوک معاونت می‌کند و انسان باید مواظب آن باشد «موازنه» است؛ و آن چنان است که انسان عاقل، منافع و مضارّ هر یک از اخلاق فاسده و ملکات رذیله را که زاییده شدۀ شهوت و غضب و واهمه است، که سرخودند و در تحت تصرف شیطان، مقایسه کند با منافع و مضارّ هر یک از اخلاق حسنه و فضایل نفسانیه و ملکات فاضله که زاییده شدۀ اینهاست که در تحت تصرف عقل و شرعند؛ و ملاحظه کند آیا کدام یک را خوب است اقدام کند ‍]امام خمینی 1371: 18].

فصل دوم: پایه‌های عمومی

همان‌طور که اشاره شد، در نگاه عالمان اسلامی، اخلاق با صفات نفسانی ارتباط وثیق دارد. چنین نگرشی به اخلاق ریشه در دیدگاه آنان نسبت به انسان دارد. بدین دلیل انسان‌شناسی، پایۀ محکم اخلاق محسوب می‌شود. ما در ادامۀ این نوشتار به ابعاد مختلف انسان‌شناسی اشاره می‌کنیم.

1- ماهیت انسان

شاید هیچ موجودی در عالم طبیعت پیچیده‌تر از انسان نباشد. عالمان بسیاری در طول تاریخ تلاش کرده‌اند از ماهیت این موجود عجیب پرده بردارند و هرکس جهتی را نگریسته و به بعدی از ابعاد انسان توجه کرده است.

امام خمینی(س) با توجه به آموزه‌های اسلامی، انسان را موجودی مرکب از نفس و بدن دانسته‌اند. بُعد روحی انسان، مجرد و حقیقتی پایدار است، و بعد جسمانی او ناپایدار. امام در پاره‌ای از سخنان خود با اشاره به این دو بُعد، از تعابیر مختلفی از قبیل «نشئه»، «عالم» و «مقام» استفاده کرده‌اند. برای مثال از کتاب شرح چهل حدیث ایشان شواهدی را ارائه می‌کنیم:

نشئۀ دنیا [307، 324، 386]، نشئۀ مُلکیّه [343، 359، 420]، نشئۀ فانیه [324]، نشئۀ ظاهره [386]، نشئۀ مظلمۀ ملکیه [359]، نشئۀ ظاهرۀ ملکیۀ دنیویه [323] و نشئۀ ملکیۀ طبیعیه [463]، همچنین عالم اجسام [94، 242]، عالم جسم و جسمانی [199]، عالم دنیا [128، 205، 245، 399، 553، 600] و عالم ظاهر [16]، و علاوه بر اینها، مقام حیوانی [92]، مقام حیوانیت [169، 205]، مقام خیال [386]، همه حکایت از بُعد جسمانی انسان دارد.

از طرف دیگر، نشئۀ آخرت [95، 237، 386، 412، 439]، نشئۀ باطنۀ ملکوتیه [323]، نشئۀ باقیه [511]، نشئۀ ملکوت [12، 399]، نشئۀ باطنۀ غیبیۀ ملکوتیه [5] و مقامات انسانیه [92]، مقامات روحانی [96، 258، 261]، مقام ملکوت [12] و عالم شهادت [138، 386، 400، 635] که به طور مکرر در کلمات امام خمینی(س) به کار رفته است، حکایت از بُعد روحانی انسان دارد.

2- کمال‌پذیری و کمال‌خواهی انسان

دومین پایۀ اخلاق، کمال‌پذیری انسان است. «انسان به حسب فطرت اصلی و جبلّت ذاتی، عاشق کمال تام مطلق است و شطر قلبش متوجه به جمیل علی‌الاطلاق و کامل من جمیع الوجوه است» [امام خمینی 1371: 127].

بدین خاطر کمال‌خواهی ریشه در عمق وجود انسان دارد؛ به طوری که «اگر در تمام دوره‌های زندگانی بشر قدم‌زنی و هر یک از افراد... طوایف و ملل را استنطاق کنی، این عشق و محبت را در خمیرۀ او می‌یابی و قلب او را متوجه کمال می‌بینی» [امام خمینی 1371: 182].

عشق به کمال، تمام شئون زندگی را دربرمی‌گیرد و محرک اصلی تمام تلاشها و کوششهاست؛ به طوری که اگر در افکار و کردار بشر نیک بنگریم، خواهیم دید که «در تمام حرکات و سکنات و زحمات و جدیتهای طاقت‌فرسا که هر یک از افراد این نوع در هر رشته‌ای واردند [و] مشغولند، عشق به کمال، آنها را به آن واداشته است.» [امام خمینی 1371: 182]

آنچه بر انسان مشتبه می‌شود، یافتن مصداق کمال و تمییز کمال واقعی از امور واهی است؛ به همین دلیل است که «در تشخیص کمال و آنکه کمال در چیست و محبوب و معشوق در کجاست، مردم کمال اختلاف را دارند؛ هر یک معشوق خود را در چیزی یافته و گمان کرده و کعبۀ آمال خود را در چیزی توهّم کرده و متوجه به آن شده، از دل و جان آن را خواهان است.» [امام خمینی 1371: 182]

اکنون سؤال این است که چرا این چنین است؟ چرا اشتباه در مصداق و تمییز کمال واقعی از امور واهی پیش می‌آید و راه درمان آن چیست؟

جهت پاسخ به این مسائل دو نکتۀ دیگر را باید مورد توجه قرار داد: یکی دنیاشناسی و دیگری حب نفس. امام خمینی(س) در موارد زیادی بر این دو محور و شناخت دقیق و ظریف آن دو تأکید می‌ورزند.

3- دنیاشناسی

حضرت امام با توجه به آموزه‌های دینی، با ظرافت هرچه تمامتر، به دنیا نگاه می‌کند؛ در دیدگاه ایشان:

... عالم دنیا برای نقص و قصور و ضعفی که در آن است، نه دار کرامت و جای ثواب حق تعالی است، و نه محل عذاب و عقاب است... دار تزاحم است و به هر نعمتی، انواع رنج و زحمت و نقمت اختلاط دارد... بلکه مادۀ این عالم تعصّی دارد از قبول رحمت خالص و نعمت غیرمشوب [امام خمینی 1371: 245].

و انسان «در چاه ظلمانی عام مُلک مسجون» [امام خمینی 1371: 445] است.

ایشان دربارۀ دنیا می‌فرماید:

نشئۀ نازلۀ دنیاویه گرچه خود بذاته ناقص و اخیرۀ مراتب وجود است، ولی چون مهد تربیت نفوس قدسیه و دارالتحصیل مقامات عالیه و مزرعۀ آخرت است، از احسن مشاهد وجودیه و اعزّ نشئات و مغتنم‌ترین عوالم است پیش اولیا و اهل سلوک آخرت [امام خمینی 1371: 120].

علی(ع) دنیای به این معنا را اینگونه توصیف می‌فرماید:

إنّ الدنیا دار صدق لِمَن صدقها؛ و دار عافیۀ لمن فَهِم عنها؛ و دار غنی لمن تزوّد منها؛ و دار موعظة لمن اتعظ بها؛ مسجد أحبّاء الله و مصلّی ملائکة‌الله و مهبط وحی‌الله و منجر أولیاءالله. اکتسبوا فیها الرحمة، و ربحوا فیها الجنّة» [نهج‌البلاغه حکمت 131: 493].

یعنی، دنیا خانۀ راستی است برای کسی که آن را راستگو انگاشت، و خانۀ تندرستی است آن را که شناختش و باور داشت، و خانۀ بی‌نیازی است برای کسی که از آن توشه اندوخت، و خانۀ پند است برای آنکه از آن پند آموخت. مسجد محبان خداست، و نمازگاه فرشتگان او، و فرود آمدنگاه وحی خدا و تجارت جای دوستان او. در آن آمرزش خدا را به دست آورند و در آنجا بهشت را سود برند.

این حقیقت دنیاست؛ اما نکته این است که انسان در درون خویش دلبستگی و محبت به آن پیدا می‌کند و این دلبستگی و محبت، منشأ تمام مفاسد و خطاهای قلبی و قالبی است [امام خمینی 1371: 121].

هرچه دلبستگی به آن زیادتر باشد، حجاب بین انسان و دار کرامت او و پردۀ مابین قلب و حق بیشتر و غلیظ‌تر شود [امام خمینی 1371: 121].

هر قدر تعلقات بیشتر باشد، حجابها زیادتر است؛ و هرچه تعلق شدیدتر باشد، حجاب غلیظ‌‌تر و خرق آن مشکل‌تر است [امام خمینی 1371: 121، 239].

امام علت ملازمۀ فوق را تولد انسان در عالم طبیعت دانسته است؛ زیرا از یکسو از ابتدا پا به طبیعت می‌گذارد؛ از سوی دیگر، خداوند برای حفظ شخص و نوع، قوای شهویه و آلات التذاذیه به او داده است. اینجاست که آدمی:

این عالم را محل التذاذات و تعیّشات خود می‌پندارد و مردن از اسباب انقطاع از آنها می‌داند و اگر به حسب برهان حکما یا اخبار انبیاء(ع) عقیده‌مند به عالم آخرت شده باشد و به کیفیات و حیات و کمالات آن، قلبش باز از آن بی‌خبر است و قبول ننموده؛ چه رسد به آنکه به مقام اطمینان رسیده باشد؛ لهذا حبّش به این عالم خیلی زیاد می‌شود [امام خمینی 1371: 122].

حال اگر این نکته را هم اضافه کنیم که «فطرتاً انسان حبّ بقا دارد و از فنا و زوال متنفر و گریزان است و مردن را فنا گمان می‌کند» [امام خمینی 1371: 122] بخوبی ریشۀ دلبستگی او به دنیا روشن می‌شود.

نتیجه روشن است:

نفس در هر حظّی که از این عالم می‌برد، در قلب اثری از آن واقع می‌شود که آن تأثّر از ملک و طبیعت است و سبب تعلق آن است به دنیا؛ و التذاذات هر چه بیشتر باشد، قلب از آن بیشتر تأثّر پیدا می‌کند و تعلق و حبّش بیشتر می‌گردد؛ تا آنکه تمام وجهۀ قلب به دنیا و زخارف آن گردد و این، منشأ مفاسد بسیاری است [امام خمینی 1371: 123].

این نکته در کلام بلند امام صادق(ع) آمده است: «مثل الدنیا کمثل ماء البحر؛ کلّما شرب منه العطشان، ازداد عطشاً حتّی یقتله» [کلینی ج 2: 136].

4- حبّ نفس

حبّ نفس و نقش آن در اعمال اخلاقی، جایگاه مهمی دارد. حضرت امام به طور مکرر در خصوص حبّ نفس سخن گفته و خطرات آن را متذکر گردیده‌اند. خاستگاه حبّ نفس، فطرت انسان است [امام خمینی 1371: 48]. بروز آن صورتهای گوناگونی دارد، به طوری که جلوه‌ها و مظاهر آن را می‌توان در حبّ ریاست، حبّ جاه، حبّ غلبه، حبّ قدرت و مانند آن مشاهده کرد. به دلیل تنوع و تعدد مظاهر آن، ریشۀ بسیاری از مفاسد و رذایل اخلاقی به شمار می‌آید.

ایشان با توجه به این نکته، حبّ نفس را سرمنشأ همۀ خطاها [امام خمینی 1371: 71]، اساس گرفتاریهای بشر [امام خمینی 1379 ج 16: 458] و سرمنشأ تمام فسادها و ظلمها [امام خمینی 1379ج 16: 458] معرفی می‌کند. به باور ایشان، همین حبّ، موجب خودخواهی می‌شود و به واسطۀ خودخواهی، همۀ این معایب بر خطاکار پوشیده می‌ماند [امام خمینی 1371: 48]، اعمال کوچک در نظر انسان بزرگ می‌نماید [امام خمینی 1371: 71]، گناهان و بدیهای سرزده از شخص در نظر او نیکو جلوه می‌کند [امام خمینی 1371: 71]، حتی گاهی عیب را حُسن می‌بیند [امام خمینی 1379 ج 14: 9]، نسبت به خلق خدا بدبین [امام خمینی 1371: 71]  و نسبت به خودش خوشبین است [امام خمینی 1371: 71]، شعلۀ کبر و خود بزرگ‌بینی را در درون انسان شعله‌ور می‌کند [امام خمینی 1371: 82]، آتش غضب را برافروخته می‌کند [امام خمینی 1371: 141].1

همین است که امام میان ترک خودخواهی و خداخواهی ملازمه می‌بیند و می‌فرماید: «اول قدم سفر الی‌الله ترک حبّ نفس است و قدم بر انانیت و فرق خود گذاشتن است.» [امام خمینی 1371: 332].

مقدار این سفر و مسافت طی شده نیز براساس همین میزان سنجیده می‌شود؛ بنابراین اصلاح نفس، «سرچشمۀ تمام اصلاحات و منشأ جمیع مدارج و کمالات است» [امام خمینی 1371: 332] ایشان می‌فرمایند:

بعضی گویند یکی از معانی آیۀ شریفۀ «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجراً إلی الله و رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أجْرُهُ عَلَی‌الله» این است که کسی که خارج شد از بیت نفس و هجرت به سوی حق کرد به سفر معنوی، پس از آن او را فنای تام ادراک کرد، اجر او بر خدای تعالی است و معلوم است برای چنین مسافری جز مشاهدۀ [ذات] مقدس و وصول به فنای حضرتش، اجری لایق نیست؛ چنان‌چه از زبان آنها گفته شده:

در ضمیر ما نمی‌گنجد به غیر دوست کس

هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس

[امام خمینی 1371: 333]

آنچه گذشت، خلاصه‌ای از پایه‌های عمومی اخلاق بود. این پایه‌های عمومی در بررسی اخلاق کارگزاران نقش زیادی دارد.

در فصل بعد پایه‌های اختصاصی اخلاق کارگزاران را بررسی می‌کنیم. برخی از آنها تطبیق همین مفاهیم عمومی بر خصوص کارگزاران است و برخی دیگر ناشی از امور دیگری چون شناخت حکومت و ماهیت حقوقی آن است.

فصل سوم: پایه‌های اختصاصی اخلاق کارگزاران

دانایان حقوق و سیاست بخوبی به این نکته پرداخته‌اند که دولت ـ کشور دارای سه عنصر اساسی است: گروه انسانی، سرزمین و قدرت سیاسی. در این میان، از جهت قواعد حقوقی و اخلاقی، قدرت سیاسی از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است.

قدرت سیاسی همان نیروی اراده‌ای است که نزد مسئولان فرمانروایی بر یک گروه انسانی وجود دارد و زمامداران حکومت به برکت آن می‌توانند از رهگذر صلاحیت، بر کلیۀ قدرتهای موجود در جامعه تحمیل شوند [قاضی ج 1: 217].

از طرف دیگر، قدرت، نیروی سرکشی است که اگر رها شود طغیان می‌کند و صاحبش را به فساد می‌کشاند و جهان را تباه می‌سازد و کار به جایی می‌رسد که شخص در خود، احساس خدایی می‌کند و سخن فرعون را سر می‌دهد که: «یا قَوْمِ ألَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الانْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أفَلا تُبْصِروُنِ» [زخرف: 51] و سپس احساس خدایی خود را بدون پرده و آشکارا بیان می‌کند: «یَا أیُّهَا الْمَلاُ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إلهِ غَیْرِی» [قصص: 38].

در نهایت، برای پرستش غیر خود ضمانت اجرای حقوقی مقرر می‌دارد: «لَئِنْ اتَّخَذْتَ إلهاَ غَیْرِی لأجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجونِینَ» [شعرا: 29].

امام خمینی(س) بخوبی این حقیقت را یافته و با تمثیلی به نقل از مرحوم مدرس و از زبان حکیم فرزانۀ آشنای با قدرت، شیخ‌الرئیس، می‌گوید: «من از گاو می‌ترسم؛ برای اینکه شاخ دارد و عقل ندارد» [امام خمینی 1379 ج 18: 207].

اکنون باید دید راه چاره چیست؟ از جهت اخلاقی، یک راه این است که از قدرت چشم پوشید و هرچه ممکن است از دیو قدرت فاصله گرفت و در نتیجه، خط قرمزی میان حکومت و اخلاق کشید. این روش به وضوح با آموزه‌های اسلامی ناسازگار است؛ زیرا بسیاری از نهادهای دینی که رنگ و بوی اخلاقی دارد دارای بُعد سیاسی و حقوقی است. راه دیگر آن است که با پذیرش قدرت، به مهار آن پرداخت.

آنچه از دیدگاه حضرت امام به دست می‌آید، روش دوم است. امام راه نجات را در چشم‌پوشی از زمامداری نمی‌بیند، بلکه تلاش می‌کند تا با بیان ماهیت قدرت و ذکر عوارض آن و با تربیت اخلاقی، عقل را بر مرکب قدرت سوار کند و لجام آن را به دست گیرد. البته منظور از «عقل»، قدرت توجیه‌گری و خدعه و نیرنگ‌بازی نیست، که تاریخ از این روش خاطرات تلخی دارد، بلکه مراد آن عقلی است که «ما عُبدَ به الرحمن» [امام خمینی 1379 ج 18: 207]. 2

1- خاستگاه قدرت‌طلبی

قدرت‌خواهی ریشه در فطرت کمال‌جویی انسان دارد؛ «انسان به حسب فطرت اصلی و جبلّت ذاتی، عاشق کمال تام مطلق است و شطر قلبش متوجه به جمیل علی الاطلاق و کامل من جمیع الوجوه است.» [امام خمینی 1371: 127] از طرف دیگر، وی از نقص و عجز تنفر دارد و از هر آنچه موجب نقص است گریزان است [امام خمینی 1371: 185]. یکی از جلوه‌های این دو امر فطری، قدرت‌جویی است؛ لذا انسان در درون خود، قدرت را دوست دارد و از عجز روی‌گردان است [امام خمینی 1371: 127، 182].

اگر فردی در تطبیق دچار اشتباه شود و تصور کند که خود باید قدرت به دست آورد و بر دیگران اِعمال کند، به وادی خطرناکی کشیده می‌شود؛ زیرا «هرچه انسان از ملک و ملکوت دارا شود و هرچه کمالات نفسانی یا کنوز دنیایی یا سلطنت و ریاست پیدا کند، اشتیاقش روزافزون گردد» [امام خمینی 1371: 127]؛ به طوری که آنان که:

کمال را در سلطنت و نفوذ قدرت و بسط ملک دانسته‌اند و اشتیاق به آن پیدا کرده‌اند، اگر چنانچه سلطنت یک مملکت را دارا شوند متوجه مملکت دیگر شوند، و اگر آن مملکت را در تحت نفوذ و سلطه درآورند به بالاتر از آن متوجه شوند، و اگر یک قطری را بگیرند به اقطار دیگر مایل گردند؛ بلکه آتش اشتیاق آنها روزافزون گردد، و اگر تمام روی زمین را در تحت سلطنت بیاورند و احتمال دهند در کرات دیگر بساط سلطنتی هست، قلب آنها متوجه شود که ای کاش ممکن بود پرواز به سوی آن عوالم کنیم و آنها را تحت سلطنت درآوریم [امام خمینی 1371: 183].

امام این قدرت‌طلبی را مذموم می‌شمرد و راه نجات را تربیت اخلاقی صحیح می‌دانست؛ زیرا:

هیچ چیز انسان را سیر نمی‌کند؛ مگر اینکه تربیت بشود... [و با آن تربیت به کمال مطلق برسد.] اگر رسید این طمأنینه برایش حاصل می‌شود. اطمینان قلوب، به رسیدن به خداست؛ به غیر او هیچ آرام نیست قلوب [امام خمینی 1379 ج 12: 505].

از این رو ایشان، زمامداران را تشویق به ریشه‌کن کردن قدرت‌خواهی می‌کند. از طرف دیگر، با بیان ماهیت قدرت سیاسی که لازمۀ حکومت است، تلاش می‌کند آن را به عنوان ابزاری در خدمت خدا و خلق به کار گیرد.

اولین رهنمود امام این است که با تحصیل قدرت، باید تواضع پیشه کرد. وی در این راستا می‌فرماید: «وقتی قدرت دستتان آمد، بیشتر مواظب باشید که متواضع بشوید» [امام خمینی 1379 ج 18: 209].

این سخن، ریشه در آموزه‌های مکتب علوی دارد. علی(ع) در نامه‌ای به مالک اشتر با دو بیان سلبی و ایجابی این نکته را گوشزد می‌کند: «إیّاک و مساماة الله فی عظمته، و التشبّه به فی جبروته؛ فإنّ‌الله یذلّ کلّ جبّار، و یهین کلّ مختال» [نهج‌البلاغه نامۀ 53: 428]؛ بپرهیز که با بزرگی فروختن، خدا را هم نبرد خوانی و در کبریا و عظمت، خود را همانند او دانی که خدا هر سرکشی را خوار می‌سازد و هر خودبینی را بی‌مقدار.

مولای متقیان، در سخن دیگر، به لزوم تواضع در برابر نیازمندان سفارش می‌کند: «واجعل لذوی الحاجات منک قسماً، تفرغ لهم فیه شخصک، و تجلس لهم مجلساً عامّاً، فتتواضع فیه لله الذی خلقک» [نهج‌البلاغه: 439]؛ بخشی از وقت خود را خاص کسانی کن که به تو نیاز دارند؛ خود را برای کار آنان فارغ دار و در مجلس عمومی بنشین تا در آن خدایی را که تو را آفرید فروتنی کنی.

البته روشن است که تواضع با چاپلوسی متفاوت است؛ اگر «حبّ دنیا و جذبه طلب شرف و جاه، انسان را به تواضع وا می‌دارد، این خلق تواضع نیست؛ این تملق و چاپلوسی است و از رذایل نفسانیه است» [امام خمینی 1371: 100]. تملّق و چاپلوسی لازم نیست نسبت به مقام مافوق انجام گیرد؛ «صاحب این خلق (تملّق) از فقرا تواضع نکند مگر آنکه در آنها طمعی داشته باشد یا طعمه سراغ کند.» [امام خمینی 1371: 100]
با این حال، «تمییز بین تواضع و تملّق، و تکبر و تأبّی نفس گاهی به غایت مشکل شود و باید انسان به خدای تعالی پناه برد تا او را هدایت بنماید.» [امام خمینی 1371: 82]. روشن است که این تشخیص دقیق مربوط به خود شخص است، نه قضاوت دیگران دربارۀ او.

2- وظیفه‌انگاری حکومت

ماهیت زمامداری در اسلام وظیفه‌ای الهی تلقی می‌شود؛ حضرت امام در این‌باره می‌فرماید:

اساساً حکومت کردن و زمامداری در اسلام یک تکلیف و وظیفۀ الهی است که یک فرد، در مقام حکومت و زمامداری، گذشته از وظایفی که بر همۀ مسلمین واجب است، یک سلسله تکالیف سنگین دیگری نیز بر عهدۀ اوست که باید انجام دهد. حکومت و زمامداری در دست فرد یا افراد، وسیلۀ فخر و بزرگی بر دیگران نیست که از این مقام بخواهد به نفع خود، حقوق ملتی را پایمال کند؛ هر فردی از افراد ملت حق دارد [امام خمینی 1379 ج 5: 409].

این نگاه به حکومت ممکن است این شبهه را به ذهن آورد که امکان سوءاستفاده از قدرت میسر است؛ زیرا چنین زمامداری، خود را مکلف و موظف در برابر خداوند می‌داند، نه پاسخگوی مردم؛ در نتیجه او به نام انجام وظیفه، به حقوق مردم تعدّی می‌کند. حضرت امام، برای جلوگیری از این شبهه، در ادامۀ سخن فوق صریحاً به عدم تنافی بین وظیفۀ الهی بودن حکومت و ضرورت پاسخ‌گویی زمامداران در مقابل مردم اشاره می‌کند و می‌گوید: «هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند» [امام خمینی 1379 ج 5: 409].

این نگاه به قدرت سیاسی، به مردم شجاعت و توانایی برخورد با انحرافات می‌دهد؛ آنان می‌توانند با حاکمان سوءاستفاده کننده از قدرت برخورد کنند:

اگر یک فرد خیلی به نظر مردم مثلاً‌ پایین، یک فردی که به نظر مردم خیلی اعلارتبه هم هست، اگر از او یک انحرافی دید، بیاید ـ اسلام گفته برو به او بگو: نکن ـ بایستد در مقابلش بگوید: این کارت انحراف بود، نکن. می‌گویند: عمر گفت (در وقتی که خلیفه بود) که من اگر چنانچه خلافی کردم، به من مثلاً بگویید و چه بکنید. یک عربی شمشیرش را کشید، گفت: ما با این مقابل تو می‌ایستیم اگر تو بخواهی خلاف بکنی ما با این شمشیر مقابلت می‌ایستیم [امام خمینی 1379 ج 10: 110].

3- ماهیت حکومت

حکومت به خودی خود دارای ارزش نیست؛ زمامداری هنگامی ارزشمند می‌شود که در مسیر اهداف الهی قرار گیرد. علی(ع) در سخنی پر ارج می‌فرماید:

اللهم إنک تعلم أنّی لم أرد الامرة و لا علوّ الملک و الریاسة؛ و إنّما أردت القیام بحدودک، و الأداء لشرعک، و وضع الامور فی مواضعها، و توفیر الحقوق علی أهلها، و المضیّ علی منهاج نبیّک و إرشاد الضالّ إلی أنوار هدایتک [مدنی: 38].

خدایا! تو می‌دانی که من حکومت و ملک و ریاست را نخواستم؛ بلکه قیام به حدود تو و پاسداری از شرع و قرار دادن امور بر سر جای خود و رساندن حقوق به اهلش، پیروی روش پیامبرت و ارشاد گمراه، به نور هدایت تو را خواهانم. و یا می‌فرماید:

اللهم إنّک تعلم أنّه لم یکن الذی منّا مناقسة فی سلطان، و لا التماس شیء من فضول الحُطام؛ و لکن لنرّد المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک؛ فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّلة من حدودک [نهج‌البلاغه خطبۀ 131: 189].

این بیانات نشان می‌دهد که حکمران متعهد است آثار دین را در جامعه زنده کند و دامنۀ اصلاح را در شهرها بگستراند، تا بندگان ستمدیدۀ خدا امنیت و آسایش یابند و احکام از تعطیلی و توقف بیرون آید. امام خمینی(س) با الهام از آموزه‌های علوی، اینگونه می‌گوید:

عهده‌دار شدن حکومت فی حدّ ذاته شأن و مقامی نیست، بلکه وسیلۀ انجام وظیفۀ اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ نفس حکومت و فرماندهی به ابن‌عباس فرمود: «این کفش چقدر می‌ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم ارزشتر است؛ مگر اینکه به وسیلۀ فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم و باطل (یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم [امام خمینی 1377: 44].

مصداق مهم انجام وظیفۀ زمامداران، خدمت به خلق خداست. امام در وصیت به فرزند خویش دربارۀ قبول مقام می‌گوید: «خدمت به خلق را برای آنکه خلق خدا هستند بنمایی.» [امام خمینی 1379 ج 19: 119] و در جهت سلبی می‌فرماید: «اگر خدای نخواسته برای هواهای نفسانی و ارضای شهوات است، از آن اجتناب کن که مقامات دنیوی ارزش آن ندارد که خود را در راه آنها تباه کنی.» [امام خمینی 1379 ج 19: 120].

این بُعد، در کلمات امام برجستگی خاصی دارد که در بحث بعد به آن اشاره می‌کنیم.

4- خدمت به مردم

همان‌طور که اشاره شد، حضرت امام زمامداران را تشویق به خدمت به مردم، مخصوصاً قشر محروم می‌کردند. نکتۀ بارز این سفارشها این است که امام، مردم و قشر محروم را ذیحق، و حکومت را مکلف به خدمتگزاری به آنان می‌داند، نه اینکه پرداختن به امور مردم، تفضّل زمامداران و موجب منّت آنان گردد. این تلقّی، ریشه در سیرۀ گفتاری و کرداری علی(ع) دارد. علی(ع) در فرمان به مالک اشتر توجه به عامۀ مردم را در سرلوحۀ برنامۀ حکومت اسلامی اعلام می‌دارد:

ولیکن اُحبُّ الاُمور إلیک أوسطها فی الحقّ، و أعمّها فی العدل، و أجمعها لرضی الرعیة: فإنّ سُخْط العامّة یُجْحِف برضی الخاصّة، و إنّ سُخْط الخاصَّة یغتفر مع رضی العامّة [نهج‌البلاغه نامۀ 53: 429].

آنچه باید بیش از کارهای دیگر دوست داشته باشی، میانه‌روی در حق و همگانی کردن برابری و دادگری است که بیش از هر چیز دیگر، سبب خشنودی مردم می‌گردد؛ زیرا خشم همگان، رضا و خشنودی چند تن را پایمال می‌سازد، و خشم چند تن در برابر خشنودی همگان اهمیت ندارد.

علی(ع) مردم را ستون دین می‌داند و انبوهی مسلمانها و آمادگی آنان در برابر دشمنان را ارج می‌نهد و به مالک سفارش می‌کند: «پس باید با آنان همراه بود و میل و رغبت تو با آنها باشد.» [نهج‌البلاغه نامۀ 53: 429] نگاه زمامداران به مردم، نگاهی از روی تفضّل نیست؛ بلکه مردم صاحب حق هستند: «و کلّ قد استرعیتَ حقّه» [نهج‌البلاغه نامۀ 53: 429]. یعنی آنچه بر عهدۀ‌ تو نهاده‌اند، رعایت حق ایشان است.

پرداختن به امور مردم و بخصوص مستمندان، چنان اهمیت دارد که می‌فرماید:

ثمّ‌الله الله! فی الطبقة السُفلی من الذین لا حیلة لهم؛ من المساکین و المحتاجین و أهل البؤسی و الزمنی؛ فإنّ فی هذه الطبقة قانعاً و معتراً [نهج‌البلاغه نامۀ 53: 429].

یعنی، سپس خدا را!‌ خدا را! در طبقۀ فرودین از مردم؛ آنان که راه چاره ندانند و از درویشان و نیازمندان و از بیماری بر جای ماندگانند؛ که در این طبقه، مستمندی است خواهنده و مستحق عطایی است به روی خود نیاورنده.

امیرالمؤمنین(ع) به حاکمان گوشزد می‌کند که کارهای خُرد را به بهانۀ انجام کارهای بزرگ بر زمین نگذارند «فانک لا تعذر بتضییعک التافه لاحکامک الکثیر المهم» [نهج‌البلاغه نامۀ 53: 429]. امام خمینی(س) با توجه به این رویکرد، خدمت به محرومین را جلوۀ ولایت حضرت امیر(ع) می‌داند [امام خمینی 1379 ج 18: 158]. علاوه بر این، ایشان ماهیت حکومت بی‌توجه به مردم و محرومان را حکومت اشرافی و مذموم می‌شمارد. ایشان می‌فرماید: «اصل جنس اسکلت حکومت اشرافی این است که به مردم نرسند» [امام خمینی 1379 ج 18: 28].

امام، مردم را ولیّ نعمت زمامداران می‌داند و دلیل سخن خویش را اینگونه بیان می‌کند: «اگر اینها نبودند ما یا در تبعید بودیم یا در حبس بودیم یا در انزوا.» [امام خمینی 1379 ج 16: 24].

علاوه بر این، براساس دیدگاه امام «تا ملت در کار نباشد، نه از دولت و نه از استانداران کاری نمی‌آید... از این جهت... همه باید کوشش بکنید که رضایت مردم را جلب بکنید، در همۀ امور.» [امام خمینی 1379 ج 18: 378] باید قدمی فراتر نهاد، «آنکه همه چیز است، به دست آوردن رضای خداست و آن به این است که رضای مخلوق خدا را به دست بیاورید.» [امام خمینی 1379 ج 18: 280].

چه بسا افرادی بسان ماکیاول به زمامداری نگاه کنند؛ شعار مردم و مردمداری دهند ولی ایمان به آن نداشته باشند؛ لذا امام به زمامداران سفارش می‌کند: «توجه بکنند که خدمتگزارند. در دل خودشان این مطلب را ایمان بیاورند به آنکه ما خدمت می‌خواهیم به این مردم بکنیم» [امام خمینی 1379 ج 16: 23].

خدمت به خلق به انسان شرافت می‌دهد. امام این نکتۀ مهم را در جلسه تنفیذ حکم ریاست جمهوری شهید رجایی بیان کردند: «شرافت همۀ ما به این است که خدمت به خلق خدا بکنیم. اینها بندگان خدا هستند» [امام خمینی 1379 ج 15: 76].

نهایت اینکه، کمک به محرومان و مظلومان جامعه، از اموری است که دربردارندۀ نصرت خداست و کسی که نصرت خدا نکند، نباید انتظار نصر خدا باشد [امام خمینی 1379 ج 16: 44].

آنچه آمد، تنها گوشه‌هایی از بیانات امام در مورد خدمتگزاری به مردم بود. علاوه بر این، پایۀ مهم حق‌مداری نیز رکنی دیگر در اخلاق زمامداران است و نقش مهمی در روابط میان کارگزاران حکومت ایفا می‌کند که در مبحث آتی به بررسی بیشتر آن خواهیم پرداخت.

5- حق‌مداری توأم با مهربانی

امام خمینی(س) به کارگزاران حکومت سفارشهای اکید می‌کند که در عین حق‌مدار بودن، مسائل را با مهربانی و عطوفت و به صورت برادرانه حل کنند. در راستای همین مبنا می‌فرماید: «خدمتگزار حق باشیم.» [امام خمینی 1379 ج 12: 354].

نتیجه این است که: «اگر قبلاً اشتباه کرده باشیم، باید صریحاً بگوییم اشتباه نموده‌ایم.» [امام خمینی 1379 ج 18: 241] اشتباه از هر شخص و یا نهادی ممکن است صورت گیرد؛ شامخ بودن جایگاه یک نهاد نباید مانع اعلان اشتباه شود. مثلاً در یکی از بیانات آمده است:

فقهای شورای نگهبان و اعضای شورای عالی قضایی هم باید اینطور باشند که اگر در مسأله‌ای اشتباه کردند، صریحاً بگویند... و حرف خود را پس بگیرند. ما که معصوم نیستیم! [امام خمینی 1379 ج 18: 241].

مانع مهم حق‌مداری «عصیبت» است. عصیبت یعنی حق‌مدار نبودن، بلکه بدون چون و چرا طرفداری کردن از بستگان و هم مسلکان خود. عصیبت دارای دو چهره است: گاهی حمایت ناصحیح از بستگان است که مذموم بودن آن بسیار روشن است. چهرۀ دیگر آن، جایی است که موضوع مورد حمایت حق است ولی انگیزه و جهت حمایت، به خاطر حق بودن موضوع نیست، بلکه منظور غلبۀ خود و یا هم مسلکان خود است. امام خمینی(س) با حساسیت ویژه‌ای اینگونه عمل را حق‌مداری نمی‌شمارند و آن را از موارد عصیبت می‌دانند:

عصیبت... فی‌نفسه مذموم است، گرچه برای حق باشد یا در امر دینی باشد و منظور اظهار حق نباشد، بلکه منظور غلبۀ خود یا هم مسلک خود یا بستگان خود باشد [امام خمینی 1371: 146].

امام، حق‌مداری را بر انتخابات مجلس تطبیق داده، می‌فرماید: «اگر کسی یا کسانی را در غیر گروه یا صنف خود یافتند که از افراد گروهشان لایقتر است، او را کاندیدا کنند.» [امام خمینی 1379 ج 18: 336].

امام(س) چون طبیبی حاذق، با موشکافی، امور مشابه ولی در واقع مختلف را از هم جدا می‌کند. مثلاً‌ ایشان اختلاف میان کارگزاران را که ریشه در هوای نفس دارد و مانع حق‌مداری است، ناپسند می‌شمارد؛ ولی هنگامی که درون یکی از تشکیلات سیاسی مهم انشعابی به وجود آمد، فرمود:

انشعاب از تشکیلاتی برای اظهار عقیدۀ مستقل و ایجاد تشکیلات جدید، به معنای اختلاف نیست؛ اختلاف در آن موقعی است که خدای ناکرده هر کس برای پیشبرد نظریات خود، به دیگری پرخاش کند [امام خمینی 1379 ج 21: 28].

از این بیان روشن می‌شود که امام تفاوت دیدگاهها را براحتی می‌پذیرد؛ آنچه اهمیت دارد شیوۀ برخورد با دیگران است. به همین سبب به نمایندگان سفارش اکید می‌کند: «مجلس، باب مباحثه است و باید مثل مباحثۀ طلبه‌ها باشد که با هم دوست هستند و با یکدیگر بحث و گفتگو می‌کنند.» [امام خمینی 1379 ج 18: 202].

مباحثه یعنی بررسی دیدگاههای دیگر برای رسیدن به حق، نه انتقام‌جویی. از این رو حضرت امام در عین حال که از انتقاد سازنده و به دور از انتقام‌جویی استقبال می‌کند، به نمایندگان توصیه می‌نماید تا در نطق خویش به کسی توهین نکنند و حرمتها را پاس دارند [امام خمینی 1379 ج 19: 153]. این امر سبب می‌شود که مباحثات به مناقشات تبدیل نگردد [امام خمینی 1379 ج 19: 44].

نکتۀ بسیار مهمی که اینجا وجود دارد این است که ممکن است انتقادشوندگان با استناد به انگیزه‌های درونی انتقادکنندگان و طرح مسائلی چون عدم حق‌مداری و عصیبت، از پاسخگویی امتناع ورزند و خود همین مسأله، سبب بحران در روابط سیاسی گردد.

امام به دقت به پیامدهای موضوع تجربه می‌کند و به کارگزاران سفارش می‌نماید که تحمل شنیدن انتقاد را داشته باشند؛ خواه انتقاد حق باشد و یا باطل [امام خمینی 1379 ج 21: 20]. ایشان با چنین رویکردی تلاش می‌کند در عین اخلاقی کردن رفتار کارگزاران، تبعات منفی حقوقی آن را بزداید.

امام در عین حق‌مداری، توصیه می‌کند که افراد با عطوفت و مهربانی و برادرانه با هم رفتار کنند؛ زیرا:

برادری از اموری است که هم قرآن کریم فرموده است که [مؤمنان] در این عالم برادرند و هم فرموده است که در بهشت برادر هستند و در سریرها در روبه‌روی هم می‌نشینند و برادرند [امام خمینی 1379 ج 16: 140].

برادری در دنیا و آخرت ناشی از پیوند وثیق اعمال دنیا و بروز آن در آخرت است؛ «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرّة خَیْراً یَرَهُ».

در مقابل «یکی از مصیبتهایی که اهل جهنم مبتلا هستند، همین خصامی است که با هم دارند؛ جنگ و نزاعی است که به هم دارند»‌ [امام خمینی 1379 ج 16: 140].

البته نظر رحمت و عطوفت داشتن، به معنای دست کشیدن از مبانی و حق‌مداری نیست، بلکه وسیلۀ مناسبی جهت اجرای حق است. امام خمینی(س) به این نکتۀ ظریف توجه داده، می‌فرماید: «در مسائل، ملایمت و جهت رحمت، بیشتر از جهت خشونت تأثیر می‌کند» [امام خمینی 1379 ج 18: 202].

همچنین در ارتباط با مباحثه‌های مجلس می‌گوید: «انتقاد و استیضاح حق مجلس است، اما برخورد با متخلف با آرامی و طرح مسائل اخلاقی، بهتر رفع اختلاف می‌کند تا با الفاظ نیش‌دار و مقابله کردن با یکدیگر» [امام خمینی 1379 ج 18: 43].

تأثیر چنین رفتاری در اخلاق عمومی جامعه بسیار است؛ مردم از رفتارهای اخلاقی زمامداران الگوبرداری می‌کنند؛ در نتیجه به سرعت شیوۀ رفتاری مسؤولان در میان مردم شیوع پیدا می‌کند. به همین جهت امام دربارۀ مجلس می‌فرماید:

مجلسی که اساس یک کشور است باید محلی برای بحث و ساختن اخلاق جامعه باشد...

باید نطقهای قبل از دستور یا مسائلی که در مجلس واقع می‌شود، همانند خطبه‌های نهج‌البلاغه و خُطَب ائمۀ اطهار، مردم را رو به صلاح ببرد و آقایان... خودشان را یک واعظ حساب بکنند که می‌خواهند مردم را موعظه کنند [امام خمینی 1379 ج 18: 43].

رفتار عطوفانه منحصر در رفتار با دوستان نیست و حوزۀ آن وسیع است؛ تا جایی که اسیران، زندانیان، محکومان به حدود الهی را هم دربرمی‌گیرد:

با اسرای خود،... رئوف و مهربان باشید و برادرانه رفتار کنید و زندانها را به یک مدرسۀ آموزش و تربیت اخلاقی مبدل کنید... تا منحرفان و گناهکاران، شیرینی عدالت اسلامی را بچشند... باب رحمت، گنهکاران را بهتر جذب می‌کند؛ حتی آن کس که مستحق حدود الهی است، از قتل و دیگر جزاها، باید از عطوفت مأموران تا پای دار و محل مجازات برخوردار باشند [امام خمینی 1379 ج 18: 343 - 344].

مرحلۀ دشوارتر، اعتقاد قلبی است. امام در نصیحت به فرزند خود می‌گوید:

پسرم! اگر می‌توانی با تفکر و تلقین، نظر خود را نسبت به همۀ موجودات، به ویژه انسانها، نظر رحمت و محبت کن. مگر نه این است که کافّۀ موجودات، از جهات عدیده که به احصا درنیاید، مورد رحمت پروردگار عالمیان می‌باشند!؟ [امام خمینی 1379 ج 16: 217 - 218].

البته این نگاه، نه به معنای نداشتن شدت و قاطعیت در اجرای حدود الهی است، بلکه اگر با تفکر و همه جانبه‌نگری نگاه شود، به تعبیر حضرت امام روشن خواهد شد که: «شدت بر کفار که از صفات مؤمنین است و قتال با آنان نیز رحمتی است» [امام خمینی 1379 ج 16: 217].

تمام حدود و قصاص و تعزیرات، از طرف «ارحم الراحمین» رحمتی است بر مرتکب و رحمتی است بر جامعه [امام خمینی 1379 ج 16: 217].

نتیجه‌گیری

آنچه گذشت شمّه‌ای کوتاه از بیانات مرد بزرگی بود که علم و عمل را توأم ساخته بود. امام تلاش کرد با پیوند اخلاق، سیاست و حقوق، رفتار زمامداران را مورد توجه قرار دهد و آنان را به سوی قله‌های کمال انسانیت راهنمایی کند. ایشان در عین احترام به حقوق و قواعد و مقررات، روح معنوی در کالبد امور جاری کرد و چون طبیبی حاذق، تلاش نمود تا ریشه‌های درد فقدان معنویت و اخلاق را بیابد و راه درمانی ارائه دهد.

همان‌طور که اشاره شد، استفاده از بیانات و سیرۀ رفتاری آن حضرت، نیاز به شناخت مبانی و پایه‌های نظری دیدگاه ایشان دارد. در صورت فقدان شناخت این پایه‌ها، چه بسا تفسیرهای ناروا و استفاده‌های بی‌جا از سیرۀ ایشان شود. روشن است که یافتن همۀ زوایا و پی بردن به اصول حاکم بر رفتار زمامداران و تطبیق آن بر موارد خاص، نیاز به وقت وسیع و مطالعۀ عمیق‌تری دارد.

نام:
ایمیل:
نظر: