قاسم غفوری
باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا در جمع نظامیان آمریکایی در وستپوینت به تشریح سیاستهای کشورش در جهان پرداخت. وی در باب برتری آمریکایی تأکید کرد که نظامیگری نمیتواند تنها نماد قدرت آمریکا باشد، بلکه مولفههای دیگری نیز باید در نظر داشته باشد.
محور این دیدگاه را نیز قدرت اقتصادی آمریکا و نیز نقش آن در ایجاد اجماع جهانی در برابر ساختارهای مورد نظر آمریکا تشکیل میدهد. برای مثال، اوباما در بیان دیدگاههایش در قبال روسیه بر این دو اصل تأکید دارد:
نخست آنکه وی بارها اعلام داشته «روسیه باید بداند که در صورت ادامه دخالت در اوکراین با تحریمهای شدیدتری مواجه خواهد شد.»
اوباما در دیدار با پروشنکو، رئیسجمهور جدید اوکراین نیز تأکید میکند «آمریکا در کنار حمایت از دولت اوکراین آمادگی دارد تا در صورت ادامه دخالت در امور اوکراین تحریمهای سنگینتری را علیه روسیه اعمال کند.»
دوم آنکه اوباما اصل توان آمریکا در ایجاد اجماع جهانی علیه روسیه را مطرح و آن را از دستاوردهای خود در حل مسئله اوکراین عنوان میکند. در همین چارچوب، اوباما در وستپوینت میگوید: «در اوکراین، اقدامات اخیر روسیه، روزهایی را که تانکهای شوروی در اروپای شرقی به حرکت در آمدند، به یاد میآورد. ولی این جنگ سرد نیست. توانایی ما در شکل دادن به افکار جهانی، به منزوی ساختن بیدرنگ روسیه کمک کرد، در پرتو مساعی رهبری آمریکا، جهان بلافاصله اقدامات روسیه را محکوم کرد؛ اروپا و گروه هفت برای برقراری تحریمها به ما پیوستند؛ ناتو تعهدات ما را در قبال متحدان اروپای شرقی تقویت کرد؛ صندوق بینالمللی پول برای تثبیت اقتصاد اوکراین کمک میکند؛ ناظران سازمان امنیت و همکاری اروپا بخشهای بیثبات شده اوکراین را در برابر دیدگان جهانی قرار دادند و این «بسیج افکار جهانی و نهادهای بینالمللی» به عنوان یک وزنه خنثیکننده در برابر تبلیغات روسیه و سربازان روسی در مرز و شبهنظامیان مسلح نقابدار، عمل کرد.»
اوباما در توجیه این رفتارها ادعا میکند که وی تلاش دارد تا از اعزام غیرضروری سربازان به جنگ خودداری کند. وی میگوید تا زمانی که منافع آمریکا تهدید نشود، آمریکا از قوای نظامی استفاده نمیکند.
آمریکا در دوره اوباما در حالی سعی کرده تا این رفتارها را جایگزین نظامیگری عنوان دارد که یک اصل مهم در مواضع و سیاستهای اخیر آمریکا مشاهده میشود و آن، تأکید اوباما بر اصل بهرهگیری از مولفههای درونی و منطقهای کشورها برای رسیدن به اهداف است. وی در وستپوینت میگوید: آمریکا باید بپذیرد که ضرورتی ندارد در تمام امور جهان مستقیماً حضور داشته باشد، بلکه ساختارهای جدیدی در جهان وجود دارد که آمریکا با رویکرد به آنها میتواند به اهداف خود دست یابد.
هر چند آمریکا ادعا دارد که منظور از این مولفهها تاثیر کشورهای مدعی حضور در معادلات جهانی است، اما رفتارهای آمریکا نشان میدهد که منظور واقعی آمریکا از مولفههای جدید برای تحقق اهداف آمریکا، اصول دیگری را شامل میشود که در چند بعد قابلتأمل است.
اول، به کارگیری نظامیان؛ یکی از مولفههایی که آمریکا از آنها برای مقابله با روند بیداری اسلامی در غرب آسیا و شمال آفریقا(خاورمیانه) بهره میگیرد، بازگرداندن نظامیان در قدرت است. نمود عینی این امر را در به قدرت رسیدن السیسی در مصر و نیز تحرکات صورت گرفته در لیبی برای سلطه خلیفه حفتر، ژنرال بازنشسته، تشکیل میدهد. الگویی که میتواند در قبال یمن نیز تکرار گردد. راهبرد آمریکا آن است که ابتدا اوضاع امنیتی سنگینی را بر این کشورها حاکم و با حمایت از مهرههای نظامی در برقراری امنیت، چهرهای مردمی از آنها میسازد. همزمان فضا را برای حذف رقبای سیاسی آنها از صحنه فراهم میکند. اصولی که به صراحت میتوان در تحولات مصر و به قدرت رسیدن السیسی مشاهده کرد.
دوم، رویکرد به طالبان و بعثیها؛ آمریکا در حالی تلاش داشت تا از گروههای تروریستی مانند القاعده، داعش، النصره و دهها گروه تروریستی دیگر برای تحقق اهدافش بهره گیرد که عملاً این گروهها نتوانستهاند دستاورد چندانی برای آن داشته باشند که نمود آن را در سوریه میتوان مشاهده کرد. در این میان، آمریکا مولفههای جدیدی را در دستور کار قرار داده است و آن احیای مهرههای قدیمی با سابقه سیاسی و نظامی است. در این چارچوب احیای متحدان قدیمی از اولویتهای آمریکا است.
در رفتارهای آمریکا دو رویکرد قابلتأمل مشاهده میشود. بخشی از آن شامل طالبان میشود که محور آن را در افغانستان و پاکستان میتوان مشاهده کرد. هر چند آمریکا ادعای مبارزه با طالبان را مطرح میکند، اما در عمل از آنها برای بیثبات ساختن افغانستان و پاکستان بهره میگیرد. جنایات طالبان در زمان برگزاری انتخابات ریاستجمهوری افغانستان و نیز تشدید بحرانسازی طالبان در پاکستان را میتوان نمودی از این رفتار دانست. اقداماتی که در نهایت توجیهکننده حضور آمریکا در این کشورها و نیز اجبار دولتهای دو کشور برای اجرای خواستههای آمریکا میشود.
بخش دیگر رویکرد آمریکا را احیای بعثیها در عراق تشکیل میدهد. اکنون عراق هر چند درگیر جنگ با داعش است، اما حقیقت امر آن است که داعش، تروریستی وارداتی است و اساس تحرکات با بعثیهای بر جای مانده از دوران رژیم صدام است. سناریوی آمریکا چنان طراحی شده که در فضایی بحرانی و امنیتی، بعثیها را راهکاری برای خروج عراق از بحران معرفی کند تا با ایجاد جایگاه مردمی برای بعثیها زمینه قدرتیابی آنها را اجرایی سازند.
مجموع رفتارهایی که آمریکا در قبال نظامیان در مصر، لیبی و یمن و نیز طالبان در افغانستان و پاکستان و بعثیها در عراق صورت میدهد، نشانگر طرح جدید آمریکا در منطقه است که محور آن را بهرهگیری از این جریانها در تقویت ارتجاع عربی در مقابله با بیداری اسلامی و جریان مقاومت تشکیل میدهد. آمریکا در حال ایجاد جبههای جدید علیه مقاومت است در حالی که به جای استفاده از نظامیان، از مهرههای منطقهای برای رسیدن به مقصود بهره میگیرد چنانکه اوباما در وستپوینت تأکید میکند بازیگران جدیدی در منطقه شکل گرفتهاند که آمریکا برای رسیدن به اهداف خود باید آنها را در نظر داشته باشد. جریانهای ذکر شده در بالا همان بازیگران مورد نظر آمریکا هستند که واشنگتن به دنبال بهرهگیری از آنها برای رسیدن به اهدافش است.