پایگاه بصیرت؛ گروه بین الملل: گلوبال ریسرچ چند وقت پیش اعلام کرد، شواهد حاکی از حضور هفده هزار جنگجوی خارجی در جبهه نبرد سوریه است که در بین غیرعرب‌ها، چچنی‌ها اکثریت این افراد را تشکیل می‌دهند. همچنین بنا به گزارش شبکه المنار لبنان تا ۱۲ ژوئن ۲۰۱۳ (۲۲ خردادماه ۱۳۹۲) قفقازی‌ها پس از اتباع عربستانی و مصری، سومین آمار بالای تلفات در سوریه را دارند. قفقازی‌های حاضر در صف معارضان سوریه را باید به دوگروه تقسیم کرد: یک گروه چچنی‌های اروپایی که خانوادهای آن‌ها در خلال جنگ‌های اول و دوم چچن در طول دهه نود و اوایل قرن حاضر موطن خود را ترک کرده‌اند و گروه دیگر، افرادی که عمدتاً تحت تاثیر تبلیغات امارت خودخوانده اسلامی قفقاز رهسپار سوریه شده‌اند که ترکیه معبر ورود اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها به سوریه بوده است. با آغاز بحران سوریه و نقش آفرینی اسلام گرایان سلفی آسیای میانه و قفقاز در ارتکاب خشونت های بی سابقه و همچنین نفوذ بالای آنها در سازمان های تروریستی جبهه النصره و دولت اسلامی عراق و شام(داعش)، نگرانی ها در خصوص گسترش امواج افراط گرایی مذهبی در این منطقه بالا گرفته است. به گونه ای که سازمان های اطلاعاتی کشورهای آسیای میانه و قفقاز در آخرین نشست خود از پدیده ای به نام « کوچ و انتقال طالبانیسم به قلمرو قفقاز و آسیای مرکزی» اظهار نگرانی کرده اند. در همین جهت فتنه اخیر داعش در عراق و ارتکاب انواع خشونت های بی رحمانه تروریستی و همچنین سرازیر شدن دامنه این خشونت به لبنان، زنگ خطر حضور این گروه را در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز گوشزد می کند. این احساس خطر وقتی بیشتر می شود که بدانیم گروه های افراطی در سایه حمایت های خارجی و سیاست های نادرست دولت های حاکم در این مناطق در سال های اخیر در این مناطق رشد داشته اند. ضمن این که اهمینت ژئوپلولیتیک آسیای مرکزی و قفقاز و تلاش بازیگران مهم منطقه ای و فرامنطقه ای جهت حضور در این منطقه، بر ضرروت شناخت وضعیت افراط گرایی و تکفیریسم در آسیای میانه و قفقاز می افزاید و به سبب هم مرز بودن این منطقه با جمهوری اسلامی ایران، این شناخت برای ما از اهمیت دوچندانی برخوردار است. اهمیت ژئوپولیتیک مناطق آسیای مرکزی و قفقاز سبب شده تا این مناطق مورد توجه قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای باشد؛ روسیه این مناطق را جزو حیات خلوت سنتی خود تلقی می کند، عربستان سعودی در این مناطق بستر ترویج اندیشه های افراط گرایانه را مناسب ارزیابی می کند و پیوستگی و اشتراکات فرهنگی این مناطق با جمهوری اسلامی ایران آن را به نوعی زیرمجموعه ژئوکالچر (جغرافیای فرهنگی) ایران قرار می دهد و پیوندهای عمیق فرهنگی- مذهبی- تاریخی این کشورها با ایران به خوبی نشانگر این موضوع است. کشورهای عضو ناتو، به ویژه کشورهای قدرتمند اروپایی و آمریکا نیز از یک سو برای دستیابی به منافع اقتصادی و تجاری بی شمار در این مناطق و از سوی دیگر برای بازیگری در حیات خلوت روسیه و همچنین جلوگیری از توسعه نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی ایران همواره به این مناطق توجه می کنند. در این میان آنچه شایان توجه است و جای نگرانی دارد این است که برخی کشورهای منطقه از جمله عربستان سعودی و برخی کشورهای غربی از جمله آمریکا، برای تحقق اهداف خود، حمایت و تجهیز از گروه های افراط گرای مذهبی را در سرلوحه اولویت های سیاست خارجی خود در ارتباط با این مناطق تعریف کرده اند. با این وجود، این همه واقعیت نیست، بلکه در کنار دخالت های خارجی بایستی از زمینه های مساعد داخلی برای ترویج و گسترش نفوذ تفکرات افراط گرایانه در این مناطق نام برد. به عبارت دیگر، برآیند ضعف ها، مشکلات و نابسامانی های داخلی در کنار دخالت ها و نقش آفرینی بیگانگان در آسیای مرکزی توضیح دهنده واقعیت گسترش تفکرات افراط گریانه در این مناطق است. ریشه های افراط گرایی در آسیای مرکزی و قفقاز وقایع افغانستان و اشغال آن از سوی شوروی را باید نقطه عطفی در فعالیت جنبش های اسلامی دانست. اشغال نظامی افغانستان از سوی شوروی رویدادی استثنایی در جهان اسلام بود، زیرا برای نخستین بار یک سرزمین اسلامی از سوی کمونیسم جهانی اشغال شده بود. از این رو، گروه های اسلامی طرفدار حرکات جهادی که داعیه های جهانی مبارزه با دشمنان اسلام داشتند و کمونیسم را از دشمنان سرسخت خود می دانستند، نسبت به اشغال افغانستان حساسیت شدید نشان دادند. بنابراین کسانی چون عبدالله العزام اردنی- فلسطینی، ایمن الظواهری مصری و اسامه بن لادن سعودی با ورود به افغانستان، بتدریج زمینه های سازماندهی و تشکیل القاعده، به عنوان سازمانی جهانی، را فراهم کردند. جنگ افغانستان، علاوه بر این که شکل گیری سازمانی رادیکال به نام القاعده را سرعت بخشید، ملاقات اسلام گرایان شرق و غرب عربی با یکدیگر را نیز رقم زد. این ملاقات و آشنایی سبب ترکیب دیدگاه های ایدئولوژیک و مهارت های سازمانی اسلام گرایان شد. در این میان، جنبش های رادیکال مغرب عربی(مصر)، مهارت های سازمانی و تشکیلاتی خود را در اختیار اسلام گرایان سعودی قرار دادند و سعودی ها نیز از طریق نفوذ گسترده مالی خود توانستند دیدگاه های تند وهابی و فرقه گرای خود را وارد چارچوب فکری جریانات اسلام گرای حاضر در افغانستان قرار دهند. این گونه بود که از اواسط دهه 1980 به بعد، از دامنه فعالیت گروه های رادیکال عربی در کشورهای عرب کاسته شد و با انتقال مرکز فعالیت های رادیکال به افغانستان و پاکستان، این کشورها به کانون عمده رشد جنبش های اسلامی در سال های دهه 1990 و پس از آن تبدیل شدند. این فعالیت ها تنها به آسیای جنوبی و مرکزی محدود نشد و رفت و آمدهای چهره ها و فعالان اسلام گرا در کل منطقه باعث برقراری تماس میان اسلام گرایان مستقر در افغانستان با اسلام گرایان در آسیای میانه و قفقاز و ماورای قفقاز، در چچن، شد. رویدادهای خونین چچن و جنگ چچنی ها با دولت روسیه، پیامد همین ارتباطات بود؛ بسیاری از چهره های فعال اسلام گرایی عربی مستقر در افغانستان با ورود به چچن، به آموزش اسلام گرایان ضد روسی پرداختند. پیدایش کسانی چون شامیل باسایف، رهبر اسلام گرایان چچنی در جنگ علیه روسیه، ناشی از همین فرایندها بود. بنابراین همکاری گسترده اسلام گرایان عرب و غیر عرب در آسیای جنوبی، آسیای مرکزی، قفقاز و ماورای قفقاز در سال های دهه 1990 شکل گیری یک جنبش اسلامی قدرتمند در خارج از جهان عرب را سبب شد که امروزه بازتاب آن را در سوریه و عراق شاهد هستیم. علاوه بر تمهید تاریخی فوق، باید به شیوه های اقتدارگرایانه حکمرانی، دخالت قدرت های غربی در این مناطق و حمایت آنها از گروه های افراطی و همچنین حمایت های عربستان سعودی از ترویج وهابیت در این مناطق نیز اشاره کرد. در این خصوص باید گفت که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، هرچند کشورهای تازه استقلال‌یافته سخت‌گیری‌های شوروی سابق را در مخالفت با دین نداشتند، با این وجود آنها علاقه‌ای به بسط و گسترش مذهب هم نداشته و حتی در برخی موارد، برخوردهایی نیز در این زمینه صورت گرفته است. در چنین فضایی که اجازه فعالیت به گروه‌ها و علمای اصیل داده نمی‌شود، سرمایه‌گذاری برخی کشورهای عربی در حوزه سلفیت و اندیشه‌های افراطی، باعث رشد و تقویت این جریان در منطقه آسیای مرکزی شد. نکته دیگر این که کشورهای تازه استقلال یافته در رابطه با مسائل مذهبی و به‌ خصوص فعالیت جریان‌های افراطی، مواضع تدوین‌‌شده و ثابتی ندارند و به‌ همین دلیل، مواضع ضد و نقیضی از سوی مقامات آنها اتخاذ می‌شود. در مجموع، توجه بخشی از مردم به‌ویژه جوانان در کشورهای آسیای میانه و قفقاز به‌ سلفی‌ها می‌تواند به چند دلیل باشد: 1- در کشورهایی نظیر قزاقستان و قرقیزستان به‌دلیل عدم آگاهی‌بخشی لازم مذهبی، مردم اسلام را از طریق جریان‌های مذهبی انحرافی و از جمله سلفیت فرا می‌گیرند، چون قبل از آن تقریبا هیچ نوع اطلاعی در مورد اسلام و مذهب خود ندارند، به‌ صورت طبیعی تحت نفوذ و باورهای این جریان‌ها قرار می‌گیرند. 2- برخلاف دو کشور یاد شده، در تاجیکستان و ازبکستان که اسلام ریشه‌دار‌تر بوده و همیشه روحانیت اصیل، نقش حساسی بر دوش داشته‌اند، شرایط مقداری متفاوت است و مردم نسبت به‌ پذیرش دیدگاه‌های جریان‌های افراطی تمایل زیادی نشان نمی‌دهند، حداقل در هر روستا یک یا چند مسجد وجود دارد و مردم می‌توانند برای پرسش‌های شرعی خود پاسخ پیدا کنند، اما مشکل اینجاست که وقتی ائمه مساجد از سوی نهادهای رسمی عزل و نصب می‌شوند و از دولت حقوق دریافت می‌کنند، چاره‌ای جز تعریف و تمجید از مقامات ندارند و هیچ یک از آنها جرأت کوچک‌ترین انتقاد از عملکرد دولت‌ها را ندارند. آن‌ عده از خطیبانی که در تاجیکستان با ممنوعیت حجاب و به‌ مسجد رفتن جوانان زیر ۱۸ سال مخالفت کردند، خیلی زود کنار گذاشته شدند. حتی خطبه‌ها و موعظه‌های خطیبان مساجد جامع از قبل تعیین می‌شود و از دو سال پیش حتی پرسش و پاسخی که حداقل یک ساعت قبل از نماز جمعه میان نمازگزاران و ائمه مساجد جامع صورت می‌گرفت، ممنوع شد. بنابراین طبیعی است زمانی‌که رفتن به‌ مسجد با فرصتی برای رفع ابهامات و شک و تردیدهای شرعی و اعتقادی مسلمانان همراه نباشد، انگیزه رفتن به‌ مسجد از بین می‌رود و در نتیجه آنها ناچار خواهند بود تا برای گرفتن پاسخ به‌ پرسش‌های متعدد خود به‌ دنبال منابع دیگری بروند و از چنین فضای جریان‌های افراطی مذهبی بهره‌برداری لازم را به‌ عمل می‌آورند. 3- دلیل سوم به نفوذ و حضور عناصر سلفی در روسیه مربوط می شود. در روسیه جریان‌های افراطی مذهبی از حضور میلیونی مهاجرین کاری آسیای مرکزی، استفاده‌های لازم را به‌ عمل می‌آورند. به گونه ای که در حال حاضر بخش قابل‌توجهی از مهاجرین کاری تاجیک، ازبک و قرقیز تحت نفوذ سلفی‌ها قرار گرفته‌اند و این دولت‌ها هیچ نوع برنامه‌ای در این راستا نداشته و فقط به‌ مبالغ هنگفتی که از سوی مهاجرین کاری، به‌ این کشورها منتقل می‌شود، توجه می‌کنند. نقش عوامل خارجی کارشناسان معتقدند که آمریکا به‌ دلیل خروج بخشی از نیروهای خود از افغانستان و القای ضرورت حفظ حضور نظامیان خود در منطقه، نیاز به‌ تشدید فعالیت جریان‌های تروریستی و افراطی مذهبی در منطقه آسیای میانه و قفقاز را خواهد داشت. در این زمینه و بر اساس اطلاع کارشناسان مذهبی و امنیتی، از چند سال پیش، با هماهنگی آمریکا و موافقت عربستان سعودی، طرح گسترش سلفیت در آسیای مرکزی، به‌ طور عمده به‌ قطر واگذار شده است. هرچند عوامل سلفیت در همه کشورهای منطقه فعالیت‌های زیرزمینی دارند، ولی وجود طرح‌هایی با سرمایه قطر در آسیای مرکزی و بخصوص در تاجیکستان، قرقیزستان و تا حدودی قزاقستان موجب شده تا زمینه اقدامات گسترده‌تر سلفی ها فراهم شود. گذشته از این، برخی از کشورهای آسیای مرکزی با قطر در خصوص تعیین و انتصاب خطیبان جدید که سنشان به‌ صورت عمده بالای ۳۰ سال نخواهد بود و در قطر دوره‌های آموزشی را طی خواهند کرد، به‌ توافق رسیده‌اند. بر اساس این طرح، در دو سال آینده خطیبان برخی از کشورهای منطقه این دوره‌ها را در قطر فرا خواهند گرفت که اقدامی جدید در راستای تأمین نفوذ هرچه بیشتر سلفیت در آسیای مرکزی خواهد بود. موضوع دیگری که به‌ صراحت قابل‌مشاهده است این که سلفی‌ها در منطقه وارد عرصه‌هایی شده‌اند که با بحث سرمایه ارتباط مستقیم دارد. هم‌اکنون در خیلی از کشورهای منطقه از جمله تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان پیروان سلفیت در بازارها، فروشگاه‌ها، صرافی‌ها و شرکت‌های ارائه خدمات، فعال هستند. حتی گفته می‌شود که هر یک از اعضای جریان سلفیت به صورت ماهیانه حمایت مالی می‌شوند که این امر زمینه جذب مردم گرفتار در مشکلات متعدد اقتصادی و اجتماعی منطقه به‌ این جریان را افزایش داده است. افراط گرایی در قفقاز علی رغم آنچه گفته شد، لازم است به این نکته مهم توجه کنیم که این گروه ها به میزانی که در خاورمیانه موفق به نظر می رسند، در مناطق مذکور موفق نیستند، زیرا فضای اجتماعی و فرهنگی قفقاز بسیار متفاوت با خاورمیانه است. اولا قفقاز شمالی که شامل داغستان، چچن، اینگوشیا و قره چای است، اینها مناطقی هستند که در حوزه روسیه قرار دارند و در قفقاز جنوبی یعنی جمهوری آذربایجان، گرجستان و ارمنستان فضای بسیار اندکی برای فعالیت های وهابی گری و سلفی گری فراهم است. یعنی موقعیت آن طور که در خاورمیانه فراهم است، هنوز برای رشد تکفیری ها در قفقاز مناسب نیست، از همین رو این گروه ها دامنه اقدامات خود را به خارج از موطن اصلی شان انتقال داده اند. به گونه ای که اکنون در زمره آتش افروزان اصلی در بحران سوریه هستند. به طور خاص در مورد جمهوری آذربایجان باید گفت که جریان افراطی وهابیت اخیرا در آذربایجان رشد داشته، اما قاطبه مردم آذربایجان چه شیعه و چه سنی و نیز جناح های غیر دینی با رشد افراط گری دینی در کشور خود مخالف هستند و از این پدیده منفی استقبال نمی کنند. وهابیان از سال۱۹۹۷ پایگاه هایی در آذربایجان تاسیس کرده و با ساخت و نفوذ در مساجد به تبلیغ عقاید خود پرداخته اند. مسجد ابوبکر، بزرگ ‌ترین مسجد وهابی در آذربایجان، با کمک مالی یکی از بنیادهای خیریه کویتی در سال ۱۹۹۸ در باکو احداث شد و با جدی شدن خطر گسترش وهابیت در آذربایجان خانواده های آذری نسبت به این مسجد حساسیت پیدا کرده و نهایتا این مسجد تعطیل شد. البته کماکان تعدادی از این افراد بخصوص در مناطق مرزی با روسیه حضور داشته و فعالیت می کنند. گفته می شود تعداد سلفی های وهابی در آذربایجان تقریباً ۵۰ هزار نفر است و آنها به چهار گروه خوارج امروز، جماعت هجرت ، تکفیر و اخوان تقسیم می شوند. با وجود فعالیت برخی گروه های افراطی، اکثر سنی های جمهوری آذربایجان با اکثریت شیعه ارتباط و همبستگی نزدیکی دارند و در کنار هم با تفاهم و دوستی زندگی می کنند. آقای "الله شکور پاشازاده"، رئیس اداره مسلمانان قفقاز، ارتباط نزدیکی با سنی های آذربایجان و حتی منطقه قفقاز ایجاد کرده است. در واقع او به عنوان شخصیتی شیعه از سوی مفتی های اهل سنت قفقاز به عنوان رئیس انتخاب شده که حکایت از ارتباط نزدیک اهل سنت و شیعیان در منطقه دارد. با این وجود، نابسامانی‌های ابتدای فروپاشی شوروی و عدم آگاهي و توجه مراکز تصمیم‌گیر و شاید عدم اشراف مراکز نظارتی روسيه زمینه را برای تحرکات مخرب جریاناتی که افشاندن بذر سلفی‌گری افراطی را در زمین مساعد قفقاز شمالی مناسب یافته بودند، فراهم كرد و با گشوده شدن پای مبلغان و جنگسالاران عرب وهابی به منطقه قفقاز شمالی و مستقر شدن آنها در صف جدایی‌طلبان چچنی که در جنگ‌های دوره اول با روسیه به دنبال آرمان‌های استقلال‌طلبانه خویش و نه تحرکات افراط‌گرایانه مذهبی بودند، زمینه گسترش وهابیت در میان جدايي‌طلبان قفقاز شمالی آماده‌تر شد. در این میان ترور مفتی اعظم داغستان،‌‏‎ محمد حاجي‏‎ ابوبكراف‌،‏‎ در ۲۱ اوت ۱۹۹۸ که از مخالفان كليدي وهابی‌ها بود، دوران تیره‌ای را در افق جریانات مذهبی منطقه ترسیم کرد؛ زنجيره تشديد شونده حذف فيزيكي علما و چهره‌هاي اسلامي ميانه‌رو يا مخالف وهابيت، كه عمدتا نيز عناصري بي‌جايگزين بودند كار را بدانجا رساند كه در سال ۲۰۱۲ بيش از ده نفر از علما ترور شدند، یکی از مهم‌ترین سوءقصدها در ۲۸ اوت ۲۰۱۲ به جان "سعید آتسایف"، بزرگ‌ترین رهبر متصوفه داغستان و جانشین مفتی ابوبکراف، با عملیات انتحاری یک زن اوکراینی‌الاصل وابسته به امارت قفقاز بود که بهکشته شدن وی منجر شد. مبلغان سلفی، كه امروزه عمده آن‌ها قفقازي‌هاي دانش‌آموخته مدارس وهابي هستند با بهره‌مندی از مشروعیتی که آ‌ن ‌را از مدارس محل تحصیل خویش در عربستان سعودی و یا دیگر کشورهای صادرکننده سلفی‌گری اخذ کرده‌اند، اسلام محلي در این منطقه را زیر سئوال می‌برند. عبادت‌های مردم بومي را غلط خوانده، آیین‌های مذهبی‌شان را پر اشکال دانسته، گرامیداشت اولياء و سوگواري‌ها براي درگذشتگان را شرك‌آلود خوانده و سبک زندگی سلفی را برایشان تجویز می‌کنند. همچنین از ناآگاهی‌های مذهبی مردمی که بخش عمده‌ای از آن‌ها تفاوت‌های میان تشیع و تسنن را نمی‌دانند سوءاستفاده کرده و بذر ضدیت با شیعیان را در بین این مردم می‌افشانند. يکي از منابع مهمي که در اشاعه افراط‌گرايي مذهبي در منطقه نقش دارند موسسه‌هاي به‌اصطلاح اسلامي بين‌المللي هستند. منشأ عمده‌ اين دست فعاليت‌ها «مجمع جهاني جوانان مسلمان» که دفتر مرکزي آن در عربستان سعودي قرار دارد، است. موسسه‌هاي سعودي «الحرمين»، موسسه خيريه «ابراهيم الابراهيم» و... هم در اين زمينه فعال بوده‌اند. در دو دهه اخير سلفی‌ها از فساد موجود در سطوح مختلف حاکمیتی جمهوری‌های قفقاز شمالی و عدم شناخت مناسب تصمیم‌گیران در مسکو از اسلام و جوامع قفقاز شمالی بهره‌برداری کرده و به جذب اقشار ناراضی و آسیب‌پذیر جوامع مزبور پرداخته و می‌پردازند. آن‌ها با پشتوانه سخت‌افزاري و نرم‌افزاري طیف گسترده‌ای از کشورهای عربی تا رقبای غربی مسکو، طراحی‌ها و برنامه‌هاي دامنه‌داري را در منطقه پیش می‌برند. یکی از مهم‌ترین دستاوردهای وهابی‌ها در قفقاز شمالی تغییر دادن آرمان استقلال‌طلبی ملی جدایی‌طلبان چچنی در جنگ اول به وهابی‌گری ستیزه‌جو در جنگ دوم و از سال ۲۰۰۷ به این‌سو تشکیل امارت خودخوانده اسلامي قفقاز بوده است. کار بدان‌جا رسيده که نیروهای امارت قفقاز در سال ۲۰۱۲ سر از میدان جنگ در سوريه درآوردند و بخشی از آن‌ها به سرکردگی ابوعمر چچنی با ابوبکر البغدادی رئیس داعش بیعت کرده و ابوعمر چچنی چند صباحی ریاست بخش شمالی داعش را در سوریه عهده‌دار شد. گرو ه های رادیکال در آسیای مرکزی حضور و رشد گروه های افراطی و تکفیری در آسیای میانه حساس تر و جدی تر از قفقاز است، چرا که آمریکا و ناتو می توانند به بهانه مقابله با تکفیریسم و افراط گرایی، از این منطقه جهت مقابله با سه هدف، یعنی روسیه، ایران و چین بهره برداری کنند، ضمن این که زمینه رشد تکفیریسم در این مناطق بیشتر از قفقاز فراهم است. در این خصوص باید از دره فرغانه، به عنوان کانون گسترش تفکرات و جریانات سلفی تکفیری نام برد. این دره که شامل سه استان قرقیزستان، یک استان ازبکستان و استان سغد در شمال تاجیکستان می شود، دره بسیار بزرگی است که به مرکزی برای اسلام گرایی و به ویژه اسلام گرایی تندرو تبدیل شده است. اسلام گرایان افراطی از یک طرف به دلیل فقر و مشکلات حاکم در کشورهای آسیای مرکزی و از طرف دیگر سرکوب آزادی های دینی، توانسته اند در این منطقه گسترش یابند. از میان این گروه های رادیکال، سه گروه در آسیای مرکزی، از بقیه فعال تر هستند که بدانها می پردازیم: 1- جنبش اسلامی ازبکستان: این جنبش در 1991 توسط "طاهر یولداشف" و "جمعه نمنگانی"، با هدف سرنگونی دولت ازبکستان و برپایی دولتی اسلامی در این کشور پایه گذاری شد. با توجه به حضور اعضای حزب در تاجیکستان و افغانستان در سال های دهه 1990، تأثیر پذیری این جنبش از طالبان و القاعده آشکار است. نمنگانی در 2001 در جریان حملات امریکا به پایگاه های طالبان در افغانستان کشته شد و یولداشف رهبری جنبش را به عهده گرفت. این جنبش در شورش مسلحانه "اندیجان"، که طی آن دولت ازبکستان در آستانه سقوط قرار گرفت، بزرگترین عملیات نظامی خود را انجام داد. جنبش همچنین در جنگ های داخلی تاجیکستان در فاصله سال های 1997-1992 فعال بود. نمنگانی در زمان اقامت خود در افغانستان، رهبری یک گروه پان اسلامی را بر عهده داشت. اگر چه گروه او همراه طالبان و علیه آمریکا می جنگیدند، اما هدف نهایی آنها برپایی یک دولت اسلامی در سرتاسر آسیای مرکزی بود. یولداشف از دوستان نزدیک "بیت الله محسود"، رهبر طالبان پاکستان و در واقع معلم ایدئولوژیک وی بود. یولداشف در سال 2009 در جریان حملات آمریکا به وزیرستان پاکستان کشته شد. جنبش اسلامی ازبکستان به منظور جذب سایر اتباع کشورهای آسیای مرکزی، نام خود را در سال های نخست دهه اول قرن 21 به جنبش اسلامی ترکستان تغییر داد که کشورهای همسایه با پی بردن به این تغییبر نام، از فعالیت آن در قلمرو خود جلوگیری کردند. 2- حزب التحریر اسلامی: نفوذ این حزب در آسیای مرکزی و قفقاز به حدی است که سایر گروه های اسلام گرای منطقه، بویژه القاعده و جنبش اسلامی ازبکستان، برای تضعیف حزب التحریر تلاش های زیادی کرده اند. حزب التحریر اگر چه در زمره گروه های رادیکال آسیا ی مرکزی است، اما رادیکالیسم آن بیشتر ایدئولوژیک است تا فیزیکی. یعنی حزب التحریر از دست زدن به اقدامات مسلحانه خشونت بار پرهیز کرده است. همین امر سبب شده که دولت های آسیای مرکزی و جمهوری آذربایجان، فعالیت حزب را ممنوع اعلام کرده، اما نهادهای حقوق بشری و اروپایی ها طرفدار آن هستند، البته با توجه به مخالفت این گروه با دموکراسی غربی، طرفداری نهادهای حقوق بشر اروپایی از آن حاکی از اهداف خاصی است که شاید در آینده بیشتر مشخص شود. در هر حال مهم ترین دلایلی که سبب شده تا حزب التحریر در زمره گروه های رادیکال قرار بگیرد، عبارت اند از: 1/2- قدرت سازماندهی و ایدئولوژیکی آن در طرح اندیشه حکومت اسلامی و شیوه دستیابی به آن؛ 2/2- نفی دموکراسی غربی به عنوان شیوه حکومت مناسب در جهان اسلام؛ 3/2- مخالفت حزب التحریر با سرمایه داری و نظام اقتصادی آن. 3- اتحادیه جهاد اسلامی: اتحادیه جهاد اسلامی در واقع یک گروه انشعابی از جنبش اسلامی ازبکستان است که در سال 2002 از آن جدا شد. برخی از آن به عنوان القاعده تُرک نام برده اند. این گروه به جای تأکید بر آسیای مرکزی، یک رهیافت فراملی و جهانی در گرایش به جهاد در پیش گرفته است. از دیدگاه "اولویه روی"، نویسنده فرانسوی، یکی از اهداف این انشعاب نزدیک تر کردن جنبش به القاعده و از بین بردن نفوذ حزب التحریر بوده است. از این رو، اتحادیه بتدریج با شبکه های طالبان و القاعده متحد شد و به بخشی از شبکه جهانی جهاد که به نوعی به القاعده مرتبط بود، تبدیل شد. جمع بندی با خروج نیروهای ناتو از افغانستان و تشدید واهمه ها از جریانات افراطی، کشورهای آسیای میانه برای برون رفت از این چالش به همکاری کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای چشم دوختند. از سوی دیگر، بیشتر کشورهای آسیای مرکزی با پیروی از سیاست روسیه به مبارزه با تروریسم مذهبی روی آوردند. این امر به همراه مشکلات شدید اقتصادی و فساد حکومت های سکولار در کشورهای مذکور معکوس جواب داده و منجر به رغبت روزافزون جمعیت ناراضی این جوامع به گروه های تندرو شده است. حتی حکام این کشورها به بهانه مبارزه با تروریسم و افراط گرایی، آن را دستاویز سرکوب مخالفان سیاسی می کنند و گروه های معتدل اسلامی که تنها راه جلوگیری از گرایش جوانان به گروه های افراطی هستند را نیز به حاشیه می رانند. موضوع مهم در این حوزه، بحث رؤسای جمهور ازبکستان، قزاقستان و تاجیکستان است که با گذشت بیش از دو دهه از استقلال این کشورها همچنان در مسند قدرت هستند و تازه با نزدیک شدن به سال 2020 که سال انتخابات ریاست جمهوری در این کشورهاست، موضوع جانشینی این رؤسای جمهور مطرح می شود. این امر علاوه بر اینکه زمینه ای برای بالفعل شدن ظرفیت های بی ثباتی و جنگ قدرت داخلی است، جولانگاه بازیگری قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای است که در کنار گسترش و تشدید افراط گرایی در منطقه، سال 2020 را به موعدی سرنوشت ساز برای آسیای مرکزی تبدیل کرده است. در این راستا، "مرلین لرویل"، مدیر برنامه آسیای مرکزی در دانشگاه جرج واشنگتن گفته است: « کشورهای آسیای مرکزی در آینده نزدیک شاهد اسلام گرایی با شعار مبارزه با فساد و عدالت اجتماعی خواهند بود. این حرکت در منطقه نفوذ زیادی خواهد داشت و تاجیکستان را به یک کشور اسلامی تبدیل می کند. اما این دولت اسلامی را رهبران فعلی حزب نهضت اسلامی تاجیکستان رهبری نخواهند کرد، بلکه سیاستمداران اسلام گرای افراطی که سیاست فعلی حزب نهضت را بیش از حد منعطف می دانند ، آن را رهبری می کنند.سرنوشت قزاقستان و ازبکستان برای تمام منطقه حیاتی خواهد بود، زیرا اگر "نورسلطان نظربایف" یا "اسلام کریم اف" از صحنه سیاسی خارج شوند و در یکی از این کشورها هرج و مرج حاکم شود، تاجیکستان و قرقیزستان نیز دچار آشوب خواهند شد و این زلزله در تمام منطقه، از جمله در روسیه و چین احساس خواهد شد. راهی که قزاقستان و ازبکستان در بیست سال گذشته طی کرده اند نشان می دهد که تنزل همگرایی فرهنگی و اجتماعی در منطقه تا سال 2020 ادامه می یابد و در نهایت، سران پکن از ترس انتقال ناآرامی تاجیکستان و قرقیزستان به داخل کشورشان، وارد عمل خواهند شد. در نتیجه، تاجیکستان کشوری اسلامی، قرقیزستان کشوری شبیه فیلیپین و قزاقستان با نظامی دموکراتیک تر مانند کشورهای آسیای جنوب شرقی، ترکمنستان شبیه کشورهای محافظه کار عرب حاشیه خلیج فارس اداره خواهند شد". نتیجه گیری آنچه "مرلین لرویل"، مدیر برنامه آسیای مرکزی در دانشگاه جرج واشنگتن می گوید قابل تأمل و جای توجه دارد. منطقه قفقاز و به ویژه آسیای میانه در سال های آینده کانون ملتهب منازعات داخلی خواهند بود و بازیگران مختلف داخلی و خارجی در این کشورها با یکدیگر تقابل خواهند داشت. در این میان بازگشت عناصر سلفی -تکفیری به این کشورها با تجربه طولانی آنان در درگیری های خشونت بار افغانستان و اکنون سوریه و عراق، تقابل و منازعات در آسیای میانه و قفقاز را به سوی جنگ های داخلی خواهند برد. از سوی دیگر گروه های سیاسی مختلف در این کشورها که منتظر رفتن رؤسای جمهور کهن سالشان هستند، از مدل اعتراضات سیاسی استفاده خواهند کرد و شاید الگوی انقلاب های مخملین نیز در وسط این تحولات تکرار شود. آنچه روشن است این که کشورهای حامی تکفیریسم در منطقه، یعنی عربستان و قطر و نیز رقابت های آمریکا و روسیه در کشورهای آسیای میانه و قفقاز، نقش مهمی در این تحولات داشته و خواهند داشت. در این میان، نخبگان این کشورها جهت اینکه از خطر افراطی گری و منازعات داخلی مصون بمانند حداقل می بایست از یک سو برای رسیدن به سطحی از توسعه اقتصادی تلاش کنند و از سوی دیگر، با اقدامات خود به حقوق سیاسی اجتماعی مردم خود احترام بگذارند و مانع فعالیت گروه های معتدل نشوند./