تهیه و تنظیم: سیدمهدی حسینی
پس از وقایع و فجایع 17 شهریور 57، اعلامیهها و پیامهای امام راحل(ره) در اولین فرصت به دست مردم مبارز ایران رسید. این پیامها آنچنان روشنگرانه و آگاهانه داده شده بود که انقلاب اسلامی را شتاب تندی داد و توطئه سرکوب مردم انقلاب را خنثی کرد و روحیه انقلابی و شهادتطلبی و امید به آینده در مردم دمیده شد و از طرفی ساختار و سازمان رژیم شاه را چنان لرزاند که دیگر آرام نگرفت و روزبهروز ریزش آن شدت بیشتری گرفت. در مقابل، عوامل رژیم شاه توطئه دیگری در نجف طراحی کردند.
سالها بود که رژیم بعث عراق با رژیم شاه ایران در ستیز و درگیری بودند و اختلافات اساسی داشتند، بهطوری که رژیم بعث عراق مخالفان شاه را در عراق پناه میداد و رژیم شاه هم مخالفان عراق را در در ایران حمایت و کمک میکرد. کار به جایی رسید که برای محدود کردن امام و جلوگیری از فعالیتهای ایشان رفتوآمدها را کنترل کنند و رژیم بعث عراق بر سر این مسئله با رژیم شاه از در مذاکره وارد شوند و به توافق برسند. آنها میخواستند با ایجاد فشار روانی و سیاسی و محدودیت و محاصره منزل امام، امام(ره) را مجبور به سکوت کنند تا ایشان دست از فعالیت بردارند، تکت امام نپذیرفتند و مقاومت کردند، از صبح روز دوم مهر ماه 57 مأموران سر راه ورودیهای منزل امام در نجف مستقر شدند و اجازه نمیدادند کسی وارد بیت ایشان شود.
دستور شاه
عوامل رژیم شاه مرتب وضعیت رفتوآمدها به نجف و فعالیتهای امام(ره) را به مقامات بالاتر گزارش میکردند. نویسنده کتاب تاریخ معاصر ایران در پاورقی صفحه 277 آورده است: «در نامهای که روی کاغذ ابریشمی سفید رنگ است و از خانه شریف امامی به دست آمده مربوط به وزارت امور خارجه- سفارت ایران در عراق- صادق صدریه سفیر کبیر ایران در بغداد به وزارت خارجه مینویسد: «آیتالله خمینی در عراق ساکت نیستند و شدیداً علیه رژیم فعالیت میکنند. خواهشمند است دستوری در این زمینه صادر کنید تا تکلیف ما روشن شود.»
سفیر ایران تأکید میکند: «فعالیت پیگیر و مبارزه شبانهروزی آیتالله خمینی در نجف علیه رژیم، نگرانیهایی را در عراق به وجود آورده است.» خلعتبری، وزیر امور خارجه در حاشیه نامه خطاب به شریفامامی مینویسد: «خواهشمندم در شرفیابی مسئله را روشن بفرمایید. شریفامامی در پاسخ این درخواست در گوشه دیگر نامه مینویسد: «به عرض میرسد.» در گوشه دیگر شاه نوشته است: «برای چندمین بار گفتم این صدا را خفه کنید.»!
ساز مخالفت با امام از جایگاه مرجعیت
سیدکاظم شریعتمداری در قم از جایگاه مرجعیت بارها مخالفتش را با رهبری امام و انقلاب و وفاداری به شاه به صورت پنهانی ابراز میدارد تا اینکه در سالهای بعد موضع او افشا میشود.
سپهبد ناصر مقدم، رئیس وقت ساواک با او ملاقات میکند و در گزارشی که در تاریخ (2/7/57) به نظم شده، به طور سرّی شرح ملاقات خود را با شریعتمداری به شاه میدهد. در این ملاقات چهارساعته، درباره مطالب مختلفی بحث میشود و شریعتمداری در این دیدار بارها وفاداریاش را به شاه و قانون اساسی رژیم او ابراز میدارد و نسبت به جریان انقلاب و رهبری حضرت امام بیان میدارد: «خمینی با رژیم ایران مخالف است و نجف پایگاه موجبراندازی علیه ایران میباشد، بسیاری از این اعلامیهها و گفتارها که از نجف فرستاده میشود سبب تظاهرات و آدمکشیها بود، اگر عوامل دیگری را هم به عنوان مسبب این وقایع در نظر بگیریم، یقیناً تحریکات انجام شده از نجف بیشترین اثر را داشته و حتی نزدیک به صد درصد را از لحاظ اثربخشی تشکیل میدهد. خمینی و کسانی که مانند او فکر میکنند که حکومت اسلامی برای این مملکت مناسب است، در خرابکردن، قدرت دارند و برای سازندگی نه سازمانی دارند و نه توانایی و من اطمینان دارم که آنها هر عملی انجام بدهند، دیگران بهرهاش را میبرند. من با این کارهایی که انجام میدهند و مردم در زحمت قرار میگیرند، مانند ایجاد اعتصاب، بستن بازارها، ایجاد هیاهو و تظاهرات و اخلال در نظم صددرصد مخالفم... من صریحاً میگویم که با خمینی و اعمال او مخالفم...»
توافق رژیم بعث عراق با رژیم شاه
رژیم شاه ایران با رژیم بعث عراق از در مذاکرات وارد شدند و سعی کردند که امام را در فشار و محدودیت قرار دهند تا ایشان وادار به سکوت شوند. حجتالاسلام سیدمحمود دعایی در مصاحبهای در این رابطه میگوید: «یک روز قبل از آنکه بزرگترین شخصیت امنیتی عراق با امام ملاقات کند، مأموران امنیتی نجف مرا خواستند و گفتند فردا معاون رئیسجمهوری که نماینده شورای فرماندهی انقلاب عراق و نماینده حزب بعث عراق و حزب بینالاعرابی هم هست میخواهد، رسماً با امام ملاقات کند که من خدمت امام عرض کردم و ایشان صلاح دیدند که او بیاید و حرفش را بزند تا ببیند چه میخواهد بگوید... او خشنترین و جسورترین شخصیت عراق، سعدون شاکر، رئیس سازمان امنیت عراق بود. او به حضور امام رسید، من مترجم بودم. او سعی کرد خیلی با احترام و صمیمیت با امام برخورد کند و امام ابداً به او بهایی ندادند و به عنوان یک مراجعهکننده معمولی با او برخورد کردند و او گفت من به عنوان نماینده رئیسجمهور، عضو و نماینده شورای فرماندهی انقلاب عراق و نماینده حزب بعث عراق برایتان پیامی دارم و آن، این است که ما نسبت به رژیم شاه تعهداتی داریم؛ منجمله هر دو کشور موظفند از فعالیت مخالفان در داخل کشور علیه دیگری جلوگیری کنند و ما ضمن اینکه به شما احترام میگذاریم و میخواهیم شما در عراق سکونت داشته باشید، ولی مبنای عقیدتی ما این است که یک شخصیت روحانی صرفاً باید در مسائل مذهبی دخالت کند و مسائل سیاسی را برای اهل سیاست بگذارد... امام با قاطعیت و صراحت خاص خودشان او را ادب کرده و فرمودند: اسلام دین سیاست است و سیاست از مذهب جدا نیست و وظیفه هر فرد مسلمان است که در مسائل سیاسی آگاه باشد و در اینگونه امور دخالت کند... امام صریحاً به او گفت: «جایی میروم که مستعمره شاه و مستعمره ایران نباشد.» در اینجا مقام امنیتی عراق از شدت عصبانیت چهرهاش سرخ و سیاه شد...»
طرح محاصره منزل امام
رژیم بعث عراق وقتی از ملاقاتها نتیجهای نگرفت، کوشید در عمل مشکلاتی برای امام به وجود آورد. آنها صریحاً به امام نگفتند که از عراق خارج شوید ولی در عمل برنامه این بود که طوری برای ایشان محدودیت ایجاد کنند که خود امام احساس کند که دیگر عراق جای ماندن نیست. با این طرح جلوی مراجعان امام را گرفتند. حضرت امام خمینی نسبت به این اقدام واکنش نشان دادند و در منزل تحصن کردند. در حالی که امام راحل در روز، سه مرتبه از منزل خارج میشدند؛ ظهرها برای نماز و شبها برای تشرف به حرم و موقع درس هم به مسجد میرفتند، هر سه مورد را دیگر نرفتند و این تعرض شدید و عکسالعمل منطقی به رژیم عراق بود. هنگام دریافت این خبر، دوستان امام این عکسالعمل امام را در سطح جهانی منعکس کردند و تظاهراتها و تحصنها و حملات به سفارت عراق شروع شد. در مقابل، حکومت بعثی عراق اصرار ورزید که امام از منزل خارج شوند، حتی بروند حرم. امام در پاسخ به رژیم بعثی فرمودند: «در صورتی این کار را میکنم که قول بدهند دیگر متعرض هیچیک از کسانی که به نحوی با من در ارتباط هستند و قصد تماس با من را دارند، نشوند.» رژیم وقت عراق حاضر شد چنین قولی بدهد و این افشاگریها انجام گرفت و آنطور که رژیم شاه ایران میخواست، انجام نگرفت.
تصمیم امام برای خروج از عراق
امام تصمیم به خروج از عراق گرفتند. اول تصمیم داشتند به یکی از کشورهای اسلامی بروند. سوریه را انتخاب کردند، چون در آن موقع سوریه به رژیم شاه تعهدی نداشت و مواضع نسبتاً صریح و انقلابیتری نسبت به رژیم شاه داشت، بهطوری که ارتباط تلفنی بین سوریه و ایران قطع بود. با این حال امام ترجیح دادند به سوریه بروند، چون روابط عراق و سوریه بهشدت تیره بود. اگر این انتخاب اعلام میشد، عراق اجازه خروج نمیداد، از اینرو تصمیم امام بر این شد که از طریق کویت به سوریه بروند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، امام خمینی درباره ملاقات با هیئت دولت در مورد هجرت از عراق، چنین فرمودند: «وقتی از ایران رفتیم و از ترکیه به عراق رفتیم، کراراً آمدند و گفتند که عراق مال خود شماست تا آنکه در اواخر که دولتها یکی پس از دیگری تغییر میکرد ما مقتضی دیدیم که بر دامنه فعالیت خود بیفزاییم. دولت عراق کمکم و تدریجاً در صدد جلوگیری از این فعالیت برخاست. ابتدا چند نفر را به بهانه حفاظت در اطراف منزل ما گماشت و شایعه هم درست میکردند که اشخاصی میخواهند مرا ترور کنند. معلوم بود که این دروغ است... کمکم مأمورها زیاد شدند و سرانجام معلوم شد که واقعاً موضوع حفاظت و اینطور چیزها نیست تا آنکه یک رئیس امن از بغداد آمد و او آدم ملایمی بود و سخنهایش همه تعارف بود که شما هر کاری میخواهید بکنید، مانعی ندارد. ایشان رفت و بعد از چند روز یک نفر دیگر آمد که میگفتند این مقدم است بر آن. ایشان بهطور رسمی گفت ما چون تعهداتی با دولت ایران داریم، از این جهت نمیتوانیم تحمل کنیم که شما اینجا فعالیت بکنید و شاید آن روز همین مقدار را گفت و روز بعدش آمد بیشتر گفت که شما نباید چیزی بنویسید یا صحبتی بکنید یا نواری پر کنید و بفرستید برای آنکه این مخالف تعهدات ماست. من به او گفتم که این یک تکلیف شرعی است که به من متوجه است. من، هم اعلامیه مینویسم و هم در موقعش در منبر صحبت میکنم و هم نوار پر میکنم و به ایران میفرستم. این تکلیف شرعی من است و شما هم هر تکلیفی دارید عمل کنید. بعد صحبتهایی کرد و بالاخره منتهی شد به اینکه بگویم من چنان علاقهای به یک محلی ندارم، من هر جایی که بتوانم خدمت کنم آنجا خواهم رفت و نجف پیش من مطرح نیست که من اینجا بمانم.»