صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۰:۳۳  ، 
شناسه خبر : ۲۷۲۵۰۴
نوشته: محمدرضا مرندی / عضو هئیت علمی دانشگاه شهید بهشتی M –Marndi@ ac. Com - زهرا عابدینی / کارشناس ارشد روابط بین‌الملل دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان Z. abedi 56@ yahoo. Com - چکیده: انقلاب اسلامی ایران در اولین اعلان مجودیت خود در تضادی آشکار با دایره تقسیم شده قدرت در زمان خود قرار گرفت. جوزف نای قدرت را دارای دو لایه سخت و نرم می‌داند (سلیمانی پورلک، 1389: 24). قدرت نظامی و اقتصادی به مثابه قدرت سخت و نیمه‌سخت می‌توانند دیگران را به تغییر مواضع خود سوق دهند. قدرت نرم عبارت است از توانایی کسب آنچه می‌خواهید، از طریق جذب کردن نه از طریق اجبار و یا پاداش در دوره پس از انقلاب، اقدامات آمریکا به دفعات امنیت ملی ایران را به خطر انداخته است. در طول حدود هفت دهۀ گذشته ایران و آمریکا در مناسبات دو جانبۀ خود با فراز و فوردهایی بسیاری روبه‌رو شده‌اند. از اتحاد استراتژیک تا قطع روابط و درگیری‌ نظامی را می‌توان در پرونده مناسبات این دو کشور مشاهده کرد. بررسی مناسبات آمریکا با جمهوری اسلامی ایران نشان‌دهندۀ این واقعیت است که در دهۀ اول پیروزی انقلاب، آمریکا بیشتر از قدرت سخت علیه ایران استفاده کرده است که نمونه بارز آن، تحریم‌های اقتصادی، حمله نظامی به طبس، همکاری آمریکا با عراق در طول جنگ تحمیلی و وقوع درگیری‌های مستقیم و غیرمستقیم نظامی این کشور با ایران است. با شکست آمریکا در کاربرد قدرت سخت علیه ایران، این کشور از قدرت نرم علیه ایران استفاده بیشتری کرده است. بر همین اساس سیاست آمریکا در برابر ایران به ویژه پس از 11 سپتامبر آمیزه‌ای از شاخص‌های نرم و سخت است که اولی در مقام بسترساز، مکمل و توجیه‌کننده عمل کرده است. کلید واژه: ایران، آمریکا، قدرت سخت، قدرت نرم.

مقدمه:

قدرت به معنای توانایی انجام دادن امور و نفوذ بر دیگران، جهت ایجاد تغییر مطلوب در رفتار آنها از مفاهیم بنیادین سیاست بین‌الملل و سیاست خارجی کشورهاست که به مثابۀ بستر و زمینه بسیاری از رخدادهای و پدیده‌ها تلقی می‌‌شود (سلیمانی پورلک، 1389:23). قدرت بر ساخت‌های اجتماعی است و از این رو با تغییر بستر اجتماعی روابط بین‌الملل، برداشت از آن و شکل آن نیز تغییر می‌کند. این واژه دیگر صرفا بر مبنای سرزمین و عوامل مادی تعریف نمی‌شود، بلکه بر عوامل غیرمادی مثل هنجارها، گفتمان‌ها، دانش و اطلاعات نیز متکی است (وحیدی، 1386: 698). در برداشت‌های سنتی روابط بین‌الملل، قدرت مفهوم تک‌بعدی فرض و بیشتر بر قدرت‌ اجباری و ساختاری تاکید می‌شد و تاثیر تکنولوژی نیز برقدرت محدود بود و تن‌ها نقش ابزاری داشت، اما تاثیر فراتکنولوژی‌ها بر مفهوم قدرت، بسیار عمیق و گسترده است و زمینۀ دگرگونی عمیق و گسترده را در مفهوم قدرت فراهم ساخته است.

انقلاب اسلامی در اولین اعلام موجودیت خود در تضادی آشکار با دایره تقسیم شده قدرت در زمان خود قرار گرفت. این مسئله باعث شد که ایران با دشمنی قدرت‌های بزرگ خصوصا آمریکا روبه‌رو شود. آمریکا با فروپاشی شوروی تمام توان و هجوم خود را در دو جبهه نرم‌افزاری و سخت‌افزاری متوجه ایران کرد. لذا جمهوری اسلامی ایران از بدو تاسیس تاکنون چالش‌ها و تنش‌های متعددی با دولت‌های مختلف ایالات متحده آمریکا داشته است.

که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از: «حمایت همه‌جانبه و استراتژیک از نظام سیاسی شاه، ضبط دارایی‌ها و اموال ایران، حمله نظامی به طبس و انجام چند توطئه براندازی و کودتا در حمایت از ضد انقلاب، حمایت از رژیم صدام حسین در جنگ تحمیلی، تحریم‌های گسترده مالی – پولی و تکنولوژیکی؛ حمله به سکوهای نفتی و هواپیمای مسافربری، حمایت از طالبان علیه ایران، اجرای سیاست مهار دوگانه، قرار دادن ایران در محور شرارت و تصویب بودجه‌ای برای براندازی نظام سیاسی ایران، جنجال‌سازی بر سر برنامه هسته‌ای ایران و استفاده از حربه‌هایی از قبیل حقوق بشر و تروریسم.» این موارد نشان می‌دهد که آمریکا در مورد ایران هم از قدرت سخت و هم از قدرت نرم بهره برده است.

در این پژوهش با طرح این سؤال که «آیا دگردیسی در رفتار آمریکا در استفاده از قدرت سخت به سوی قدرت نرم در مواجه با ایران وجود دارد؟» سعی بر آن شده است بررسی شود که در راستای تحول مفهوم قدرت از قدرت سخت به نرم؛ شیوه استفاده آمریکا از قدرت علیه ایران دچار چه تحولی شده است. متغیر اصلی مفهوم قدرت با تغییرات خود در طول زمان بر اثر تحولات سیاسی و پیشرفت تکنولوژی، تعیین‌کنندۀ سمت و سوی استراتژی‌ها و سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران بوده است. و به نظر می‌رسد آمریکا با توجه به ظهور ابزارهایی چون دیپلماسی عمومی و وقوع انقلاب اطلاعات تلاش دارد که از ابزارهای قدت نرم در مواجه با ایران استفاده کند.

مبانی نظری بحث

‌1. قدرت

به طور کلی دو رویکرد عمده به مفهوم قدرت وجود دارد. رویکرد نخست، قدرت را همچون کالایی تعریف می‌کند که می‌توان آن را تصاحب کرد و در مالکیت خود در آورد. رویکرد دوم بر این مبناست که قدرت چیزی نیست که بتوان مالک آن شد (جونز و دیگران، 1386: 7- 5). از قدرت تعاریف متعددی ارائه شده است که در ادامه به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم. در دیکشنری و بستر قدرت معادل و مترادف مفاهیمی چون کنترل، اقتدار، فرمان، تسلط، اختیار قانونی و توانایی قضاوت به کار گرفته شده و مترادف مفاهیمی چون کنترل، اقتدار، فرمان، تسلط، اختیار قانونی و توانایی قضاوت به کار گرفته شده است (Gove, 1986: 1778 - 9). دیکشنری آکسفورد نیز تعریف زیر را از قدرت ارائه است: «توانایی انسان برای انجام کاری یا عملی؛ کنترل بر روی دیگران، توانایی فرد، گروه، کشور و یا دولتی برای نفوذ و اثر‌گذاری زیاد.» (Cowie, 1989: 970). پاتریک اسولیون درباره قدرت می‌نویسد: «قدرت چیزی است که یک فرد یا گروهی از مردم را قادر می‌سازد که اقدامی درباره دیگران انجام دهند.» به نظر او قدرت یک مفهوم تجریدی است برای ابزار و وسایلی که ما به وسیله آن‌ها کنترلی را بر رفتار همقطاران خود اعمال می‌کنیم. به نظر وی قدرت از طریق نیروی انتظامی، دیپلماسی، مهارت و زرنگی در روابط اقتصادی، گردآوری و کاربرد اطلاعات و نیز پخش ایده‌ها و نظرات اعمال می‌شود (Sullivan, 1986: 77).

هانس مورگنتا درباره قدرت می‌گوید: «توانایی انسان بر اذهان و اعمال دیگران و درباره قدرت سیاسی؛ آن را وجود کنترل در روابط متقابل دارندگان اقتدار عمومی و نیز میان اقتدار عمومی و مردم می‌داند.» (عالم، 1376:89). گلاسنر قدرت را عبارت از عواملی که یک بازیگر را قادر می‌سازد تا رفتار بازیگران دیگر را که در راستای منافع و اولویت‌های موردنظرشان قرار دارد تحت نفوذ قرار دهند، می‌داند (Glssner& father, 2004: 261). برخی قدرت را بر 3 قسم می‌دانند: سخت (نظامی)، نرم (فرهنگی)، نیمه سخت یا نیمه نرم (سیاسی و اقتصادی).

نای قدرت را دارای دو لایه سخت و نرم می‌داند. قدرت نظامی و اقتصادی به مثابه قدرت سخت می‌توانند دیگران را به تغییر مواضع خود سوق دهند. این نوع قدرت بر پاداش‌ها (هویج). و تهدیدها (چماق) مبتنی است. اما گاهی نیز می‌توان نتایج دلخواه را بدون تهدید یا پاداش ملموس کسب کرد، این شیوه رسیدن غیرمستقیم به نتایج مطلوب چهرۀ دوم قدرت نامیده می‌شود. بر این پایه، یک  کشور می‌تواند به مقاصد مورد نظرش در سیاست جهانی نائل آید، چون کشورهای دیگر، ارزش‌های آن را می‌پذیرند؛ از آن تبعیت می‌کنند؛ تحت تاثیر پیشرفت و آزاد‌اندیشی آن قرار می‌گیرند و در نتیجه خواهان پیروی از آن می‌شوند بنابراین قدرت نرم عبارت است از توانایی کسب آنچه می‌خواهید، از طریق جذب کردن نه از طریق اجبار و یا پاداش« (Nye, 2004: 5). قدرت اعم از نرم و یا سخت در هر صورت محصول ترکیب و امتزاج سرچشمه‌ها و عوامل متعدد و متنوع قدرت ملی است که عوامل فرهنگی، رسانه‌ها و دیپلماتیک نیز جزء مجموعه مولفه‌ها و عوامل قدرت محسوب می‌شوند. به عبارتی قدرت ملی هر کشور که جایگاه آن را در سلسله مراتب قدرت جهانی تعیین می‌کند برآیند تمامی مولفه‌ها، عوامل و متغیرهای قدرت است و این امر تعیین‌کنندۀ رتبه و جایگاه کشور در سطح منطقه‌ای و جهانی است (حافظ‌نیا، 1385: 8- 257).

2. دیپلماسی و  دیپلماسی عمومی

دیپلماسی دارای تعاریف متعددی است. در یک تعریف بسیط، «دیپلماسی هنر برقرارری و تقویت روابط دوجانبه و چندجانبه با هدف تامین منافع ملی است» (داداندیش و احدی، 1390: 147). در حقیقت دیپلماسی هنر و فن اداره مسالمت‌آمیز تعریف می‌شود. همچنین دیپلماسی را می‌توان دانش ارتباط میان سیاست‌مداران و سران کشورهای جهان دانست.» اقناع مهم‌ترین ابزار و دستاورد دیپلماسی است (طلوعی، 1385: 471). پیشنهاد پاداش و تهدید به مجازات نیز در بین ابزارهای دیپلماسی هستند. دیپلماسی در دنیای امروز دستخوش دگرگونی‌های اساسی شده است، به گونه‌ای که امروزه چهار نوع دیپلماسی از سوی کشورهای جهان به کار گرفته می‌شود که عبارت‌اند از: دیپلماسی پنهان، دیپلماسی آشکار، دیپلماسی عمومی و دیپلماسی خط دو. دیپلماسی در شکل سنتی محدود به دیپلماسی آشکار و پنهان بود ولی امروزه به علت بسط و گسترش روابط بین‌الملل، تحولات تکنولوژیک، همبستگی و وابستگی متقابل واحدهای سیاسی به هم، تعارضات ایدئولوژیک، توسعۀ وسایل ارتباط جمعی و افزایش نقش افکار عمومی؛

شاهد اعمال چهره‌های دیگر دیپلماسی (عمومی و خط دو). هستیم. «دیپلماسی خط دو به نوعی از دیپلماسی گفته می‌شود که بازیگران آن را بخش غیردولتی تشکیل داده و حوزه‌ها، موضوعات و عرصه‌هایی را در بر می‌گیرد که اغلب در گذشته متولی آن‌ها دولت‌ها بوده‌اند.» شکل‌ دیگری از  دیپلماسی که در دنیای امروز مورد توجه است، دیپلماسی عمومی است. اصطلاح دیپلماسی عمومی را نخستین بار در سال 1965 الموند گولیون به کار برد. وی دیپلماسی عمومی را عبارت از «ارتباطات معطوف به منافع ملی یک کشور از طریق ارتباط با مردم خارج از مرزهای جغرافیایی» عنوان کرد. با این تعریف، مسائلی از قبیل اعزام دانشجو به خارج، پذیرش بورس‌های تحصیلی، خبرنگاران اعزامی، فرایند ارتباط میان فرهنگی، برگزاری انواع جشنواره‌های هنری، همایش‌ها و سمینارهای فرهنگی و پخش برنامه‌های صوتی و تصویری و حتی ایجاد سایت‌های ایتنرنتی همه و همه در حوزۀ دیپلماسی عمومی قابل بحث است (هادیان و احدی، 1388: 90-88). به نظر نای «دیپلماسی عمومی شامل برقراری روابط بلند مدت است که محیطی مستعد را برای سیاست خارجی یک حکومت فراهم می‌کند.» (Nye, 2004: 107). اهمیت دیپلماسی عمومی به ویژه به لحاظ ارتقای وجه یک کشور مدنظر است و در واقع سازوکاری برای افزایش قدرت نرم به شمار می‌رود (هادیان واحدی، 1388: 86) در دیپلماسی عمومی، تلاش عمده سیاست‌مداران، ارتباط با مخاطب عام و نخبگان برای جهت‌دهی به افکار عمومی است و در این رابطه قدرت نرم، منبع دیپلماسی عمومی تلقی می‌شود.

با گسترش دیپلماسی عمومی، قدرت نرم یک کشور می‌تواند بهبود یافته و تقویت شود. امروزه کشورهای مختلف جهان با توجه به تحولات تکنولوژیکی و سیاسی، بسته به توان خود، تلاش دارند تا علاوه بر قدرت نظامی و اقتصادی (سخت)؛ از ظرفیت‌های قدرت نرم و دیپلماسی عمومی نیز برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود بهره ببرند. (داداندیش و احدی، 1390: 146). از جمله مفاهیمی که نزدیکی با مفهوم دیپلماسی عمومی دارد، قدرت نرم است. دیپلماسی عمومی از ظرفیت‌ها و مؤلفه‌های قدرت نرم استفاده می‌کند تا به اهداف خود برسد که مهم‌ترین آن تاثیر‌گذاری بر رفتار سایر دولت‌ها است (هادیان و احدی، 1388: 101).

یافته‌های تحقیق

‌1 سیاست خارجی آمریکا

سیاست خارجی را می‌توان مجموعه اهداف و روش‌هایی دانست که یک دولت در مقابل دولت خارجی در جهت دفاع از منافع ملی خود دنبال می‌کند (ازغندی، 1370، 13). دو سمت‌گیری کلی در سیاست خارجی آمریکا قابل مشاهده است:

الف. انزواگرایی

موقعیت جغرافیایی آمریکا، ساختار نظام بین‌المللی در قرن نوزدهم، ایستارها و نیازهای داخلی، بزرگ‌ترین عوامل در پذیرش سمت‌گیری انزواگرایی از سوی ایالات متحده در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شد. به لحاظ جغرافیایی دو اقیانوس پهناور اطلس و آرام جداکنندۀ آمریکا از اروپا و آسیا هستند... با وجود همه پیشرفت‌های فناوری، هواپیما‌های مافوق صوت و دور پرواز، موشک‌های قاره‌پیما و حملات تروریستی یازدهم سپتامبر 2001 هنوز هم واقع شدن ایالات متحده در میان دو اقیانوس پهناور آرام و اطلس و نداشتن همسایه‌ای نیرومند و دردسرساز، موجب شده است آمریکا همچنان خود را یک کشور جزیره‌ای به شمار آورد (عزتی، 1382: 2- 71). به مدت بیش از یک قرن سیاست‌مداران و نظریه‌پردازان آمریکا از این رهنمود پیروی کردند و در سایه آن، اقتصاد، فرهنگ و جامعه آمریکا به سرعت گام‌های پیشرفت و ترقی به جلو را برداشت به گونه‌ای که در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در همه شاخص‌های تولیدی و اقتصادی از اروپا پیش افتاد (Plano & Roy , 1982: 390).

ب. استراتژی جهان‌گرایانه (مداخله‌گرایانه)

توسعه و پیشرفت داخلی در آمریکا و تحول در قابلیت‌های ملی آن کشور در دهه‌های پایانی قرن نوزدهم، زمینه‌های لازم را برای اتخاذ استراتژی جهان‌گرایانه را در ایالات متحده آمریکا فراهم آورد. «توسعه داخلی در این کشور به گونه‌ای چشم‌گیر بود که ابزارهای قدرت ملی آن کشور را در عرض سه دهه در حدود سه برابر افزایش داد. در دهه‌های 1870 و 1880 صادرات آمریکا در حدود 200 درصد و جمعیت آن کشور نیز در حدود 100 درصد افزایش پیدا کرد.» این روند قابلیت‌های آمریکا را به گونه‌ای بالا برد که نخبگان آن کشور برای خود رسالت فراگیر‌تری قائل می‌شدند (متقی، 1376: 25). به تدریج از اواخر قرن نوزدهم دگرگونی در استراتژی انزواگرایی آغاز شد. شرکت آمریکا در کنفرانس برلین راجع به آفریقای غربی ( 5- 1884)، اتخاذ سیاست درهای باز در چین، جدال بر بریتانیا بر سر مرزهای ونزوئلا، در خواست آمریکا برای کنترل انحصاری کانال پاناما و تجدیدنظر در مرزهای آلاسکا به رغم اعتراض‌های کانادا، همگی نشانه‌هایی بود دال بر اینکه ایالات متحده آمریکا خواهان برتری مطلق در نیمکرۀ غربی و نفوذ تدریجی در نیمکرۀ شرقی است. نقطۀ عطف سیاست خارجی آمریکا و آشکار شدن تحول تدریجی از انزواگرایی به جهان‌گرایی با جنگ اسپانیا و آمریکا در سال 1898 نمایان شد.

به موجب این جنگ پورتوریکو، گوام، فیلیپین و جزایر هاوایی به ایالات متحده آمریکا، وابستگی بیش از حد اقتصادهای اروپایی را به آمریکا و سرانجام تهدیدات امنیتی در خلال جنگ جهانی نخست، موجب شد سمت‌گیری سیاست خارجی آمریکا به سوی جهانگرایی و مداخله تغییر کند، اما گام اصلی با ورود آمریکا به جنگ دوم برداشته شد (حمیدی‌نیا، 1384: 1- 540). آمریکا در 6 آوریل 1917 رسما علیه دول محور وارد جنگ جهانی اول شد.

پس از جنگ ویلسون، رئیس‌جمهور آمریکا، با صدور بیانیه‌ای که شامل 14 ماده بود، آرمان‌های ایالات متحده آمریکا به منظور حفظ صلح و امنیت جهانی و جلوگیری از بروز دوباره جنگ را به آگاهی جهان رساند اما به علت اینکه اکثر مردم آمریکا خواستار ادامه سمت‌گیری انزواگرایی و عدم مداخله در امور اروپا و جهان بودند، لذا نخستین گام با شکست مواجه شد و با به قدرت رسیدن حزب جمهوری‌خواه در سه انتخابات پی در پی در دهه 1920، سیاست جهانگرایی به طور موقت به کناری نهاده شد. وودرو ویلسون، رئیس‌جمهور آمریکا، قوی‌ترین طرفدار جامعه ملل بود، اما سنای آمریکا از تصویب عضویت آمریکا در آن خودداری کرد و بدنی جهت قوی‌ترین قدرت جهان در نوعی انزوا فرو رفت (مک لین، 1381: 459).

آغاز جنگ جهانی دوم و حمله ژاپن به آمریکا در سال 1941 برای همیشه سمت‌گیری انزواگرایی را در آمریکا به حافظه تاریخ سپرد. استراتژی جهان‌گرایی پس از جنگ دوم تا  کنون دارای دو مرحله زمانی بوده است. مرحلۀ اول، از پایان جنگ جهانی دوم تا فروپاشی شوروی ادامه یافت. در این مرحله آمریکا از طریق فعالیت در سازمان ملل متحد و ایجاد اتحادها و ائتلاف‌هایی با هم‌پیمانان خود، اردوگاه شرق را محاصره، محدود و سپس از کار انداخت (حمیدی‌نیا، 1384: 541). استراتژی رسمی سیاست خارجی آمریکا در این دوره، سد نفوذ بود که هدف از آن جلوگیری از گسترش نفوذ کمونیسم در سطح جهان بود (والرشتاین، 1377 :44). رؤسای جمهور آمریکا تا اواخر دهۀ 1980 همچنان شوروی را حریف اصلی خود به شمار می‌آوردند تا اینکه جورج بوش در 12 می 1989 به طور صریح ملغی شدن این سیاست را اعلام کرد (یانگ، 1383: 5- 364).

مرحلۀ دوم از فروپاشی شوروی آغاز و هم اکنون نیز ادامه دارد. در این مرحله به نظر می‌رسد استراتژیست‌ها و سیاست‌مداران آمریکایی با توجه به فروپاشی یکی از دو قطب قدرت در سیستم پیشین (نظام دو قطبی)، نظام بین‌المللی امروزی را سلسله مراتبی دستوری و یا یک قطبی می‌‌دانند. با توجه به این وضعیت آمریکا بر میزان مداخلات خود در امور جهانی افزوده و مدافع جهانی شدن اقتصاد، فرهنگ و سیاست تحت نام‌هایی نظیر جهانی شدن سرمایه و سرمایه‌داری، گسترش دموکراسی و حقوق بشر و در نهایت فرهنگ غربی به معنای کلی آن است (حمید‌ی‌نیا، 1384: 542).

2. قدرت و سیاست خارجی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران

‌1.2. ایران و سیاست خارجی دولت کارتر

دولت کارتر تا پاییز 1357 درک عمیقی از بحران ایران نداشت. جنبش‌های انقلابی و عملیات ایذایی از سال 1356 آغاز شده بود ولی حکومت کارتر تنها در آبان 1357 خطر را جدی گرفت (همان: 617). وقتی که کارتر در سال 1356 به تهران آمد؛ ایران را جزیزۀ ثبات در منطقه ناآرام و متشنج خاورمیان خواند (ستوده و کاویانی، 1379: 32) یکی از حوادث تاثرگذار این دوره در روابط بین ایران و آمریکا اشغال سفارتخانه آمریکا در تهران است. کارتر، رئیس‌جمهور آمریکا، مصمم بود آزادی گروگان‌ها را به دست آورد و برای رسیدن به این هدف، وی مایل بود تمام گزینه‌ها را بررسی کند، از جمله گزینه نظامی، به همین دلیل کاخ سفید به استفاده از قدرت سخت روی آورد و در گام الو، برنامه‌هایی را به منظور ایجاد فشار اقتصادی و بین‌المللی در پیش گرفت. آمریکا دارایی‌های ایران  را در آمریکا که تقریبا 12 میلیارد دلار تخمین زده می‌شود، مسدود کرد (کامروا، 1388: 195). همچنین کارتر علاوه بر مسدود کردن کلیه دارایی‌های ایران در همه بانک‌های آمریکایی و شعبه‌های خارجی آن؛ دستور قطع خرید نفت از ایران را نیز صادر کرد (ستوده و کاویانی، 1379: 125). در 4 اردیبهشت 1359 نیروهای آمریکایی با هدف آزادسازی گروگان‌های این کشور در صحرای طبس پیاده شدند که با شکست مواجه شدند. این عملیات ناموفق نجات سبب شد تا بحران گروگان‌گیری هشت ماه دیگر ادامه یابد (کامروا، 1388: 195). در 18 تیر سال 1359 رد پای آمریکا در کودتای نافرجام نوژه قابل بررسی است. از دیگر وقایع مهم در دوره کارتر، شروع حمله عراق به ایران است.

روز 22 سپتامبر 1980 (31 شهریور 1359). نیروهای عراقی از هشت محور زمینی به ایران هجوم آوردند و فرودگاه‌های نظامی، تاسیسات نظامی و اهداف اقتصادی ایران را بمباران کردند (کامروا، 1388: 208). در فاصله ژانویه 1979 تا ژانویه 1980 رویدادهایی در مناطق مختلف جهان و به ویژه خلیج فارس به وقوع پیوست که دولت کارتر را وادار کرد بار دیگر به سیاستی برگردد که بر قدرت مبتنی است. مهم‌ترین این رویدادها تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و گروگان‌گیری اعضای آن در چهارم نوامبر 1979 و هجوم روس‌ها به افغانستان در 25 دسامبر همان سال بود. این رویدادها سیاست خارجی آمریکا را در یک پارادوکس منطقی در منطقه خلیج فارس گرفتار کرد. از این سو، ایران حائل مهم بین روس‌ها و خلیج فارس حتی پس از اشغال افغانستان بود و از این رو، ایالات متحده می‌‌بایست از آن در برابر هجوم احتمالی روس‌ها حمایت کند و از سوی دیگر، نظام انقلابی حاکم بر ایران تهدیدی برای آمریکا در منطقه به شمار می‌رفت و با اشغال سفارت، در واقع، علائق امنیتی آن را در معرض تعرض قرار داده بود (پورسعید، 1390: 84).

«این امر محتمل بود که براساس تئوری دومینو، صدور ارزش‌های انقلابی از ایران، بخش مهمی از کشورهای منطقه را دچار تنش و در نتیجه‌ این امکان را برای روس‌ها فراهم کند که در آن‌ها مداخله کنند» (همان: 85). بدین ترتیب، برژینسکی در تیر ماه 1359 برنامه مذاکرۀ محرمانه مقامات عالی رتبه آمریکا و عراق را طراحی کرد. ملاقات محرمانه صدام و برژینسکی در مرز ایران به منزلۀ چراغ سبر آمریکا به عراق برای آغاز جنگ بود  (تیرمن، 1373: 98). حدود دو ماه بعد از این ملاقات، تهاجم عراق علیه ایران شروع شد.

2.2 سیاست خارجی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران از ریگان تا فروپاشی شوروی

سیاست و رفتار ریگان در قبال ایران بسیار پیچیده و متناقض بود که از ساده‌سازی جهان به دو قطب مسکو – واشینگتن از سوی ریگان و ماهیت پیچیده انقلاب اسلامی ایران ناشی می‌شد. ماهیت پیچیده و چند سویه ایران موجب سردرگمی و بورز شکاف میان سیاست‌گذاران و مقامات دیپلماتیک آمریکا در قبال ایران شد. ایران نه در جهت نفوذ شوروی و توسعه‌طلبی آن قرار داشت که با آن برخورد شود و نه در اردوگاه غرب و از متحدین آن محسوب می‌شد که از آن حمایت کند. براساس چنین رویکردی، سیاست خارجی ریگان در قبال ایران بر محورهای متعارضی استوار بود. سیاست و رفتار وی در قبال ایران از دشمنی و تلاش برای سرنگونی تا برقراری روابط و امید به دوستی، از احساس تهدید تا احساس اتحاد، از توسل به زور تا مذاکره، از فشارهای غیرمستقیم نظامی تا دیپلماسی پنهان و آغاز جنگ محدود، در نوسان بود. «بر این اساس می‌توان سیاست خارجی ریگان در قبال ایران را به سه دوره متفاوت تقسیم کنیم: الف. سدبندی و تضعیف  ب. تلاش برای بهبود روابط ج. مداخله مستقیم نظامی و جنگ کم شدت» (یزدان فام، 1390: 15- 113).

الف. سدبندی و تضعیف

آمریکا این سیاست را پس از جنگ جهانی دوم مبانی سیاست خود در قبال شوروی قرار داد و به محدود کردن و جلوگیری از گسترش نفوذ آن در سراسر جهان پرداخت (کلگی و ویتکف، 1382: 13- 508). دولت ریگان این سیاست را در قبال انقلاب اسلامی ایران به کار بست و تلاش کرد امواج انقلاب اسلامی در در درون مرزهای جغرافیایی ایران محدود کند. از وقایع مهم دورۀ ریاست جمهوری ریگان در آمریکا، جنگ بین ایران و عراق بود. این جنگ هر چند در دوره کارتر شروع شده بود ولی تقریبا به طور کامل در دورۀ ریگان بود. در ژانویه 1984، دولت ریگان نام ایران را در فهرست کشورهای حامی تروریسم قرار داد (تیمرمن، 1373: 58-257). به دنبال آن تحریم‌ تجاری ایران از سوی آمریکا صورت گرفت که پایان ابهام دیپلماتیک حاکم بر اتحاد و دوستی آمریکا با صدام حسین بود. آمریکا ضمن چشم‌پوشی از استفاده عراق از سلاح شیمیایی، در اوایل سال 1985 اطلاعات حساس مربوط به شناسایی ماهواره‌ای را در اختیار عراق قرار داد تا این کشور را در حملات هوایی خود یاری کند (یزدان فام، 1390: 119).

ب. دوره تلاش برای بهبود روابط (1366 – 1364)

دوره دوم سیاست دولت ریگان در قبال ایران به علت طولانی شدن جنگ ایران و عراق و آغاز جنگ نفت‌کش‌های در خلیج فارس، ناتوانی آمریکا در آزادسازی گروگان‌های خود در لبنان و مسائل و مشکلات سازمانی و نگرش متفاوت مقامات سیاست‌گذار در دولت  ریگان بود (همان: 120). به گروگان گرفته شدن چندین نفر از اتباع آمریکا در لبنان، ماجرای ربوده شدن هواپیمای TWA در خرداد 1364 و آزادی سرنشینان آن با میانجی‌گری ایران این احتمال را در محافل آمریکایی قوت بخشید که ایران در میان گروه‌های لبنانی و فلسطینی دارای نفوذ است. لذا از ماه‌های پایانی 1364 آمریکا رویه‌ای متفاوت از گذشته در پیش گرفت و ضمن تلاش برای برقراری رابطه پنهانی با عناصر میان‌رو در حکومت ایران، مبادرت به صدور برخی از جنگ‌افزارها و تسلیحات مورد نیاز ایران در برابری آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان کرد. اوج این نقش حضور رابرت مک فارلین، در تهران در 3 خردادماه 1365 بود (صادقی، 1373: 8 – 200). در این دوره دولت ریگان در فرایندی پیچیده برای بهبود روابط با ایران به طور پنهانی مقادیری سلاح به ایران ارسال کرد و امیدوار بود در قبال آن ایران از نفوذ خود روی سازمان‌های فعال در لبنان که گروگان‌هایی آمریکایی را در اختیار داشتند برای آزادسازی آن‌ها استفاده کند (ریگان، 1369: 29). مبادلۀ تسلیحاتی ایران و آمریکا در فوریه 1985 آغاز شد و با افشای این واقعه از سوی مجله اشراع در لبنان و مقامات ایرانی در تهران به رسوایی بزرگی برای دولت ریگان در آمریکا تبدیل شد (کلگی و ویتکف، 1382: 11 – 508).

ج. دورۀ فشارها و مداخلۀ مستقیم نظامی آمریکا (1988 – 1987)

پیروزی ایران در عملیات والفجر هشت و آزادی شبه جزیره فاو، همچنین اجرای علمیات کربلای پنج در شرق بصره و تصرف بخش بزرگی از مستحکم‌ترین مواضع نیروهای عراقی، آمریکا را به این نتیجه رساند که در صورت عدم مداخله جدی در جنگ و پیروزی احتمالی ایران، منافع استراتژیک آن منطقه به خطر خواهد افتاد (حمید‌نیا، 1384: 641). در این دوره با توجه به ماجرای مک فارلین و پایان یافتن روش مذاکره تغییر موازنه جنگ به نفع ایران و جریان صدور نفت از منطقه و بالاخره تغییر اوضاع بین‌المللی و تحولات ژرف در ساختار نظام دو قطبی؛ عنصر تهدید در سیاست ایالات متحده آمریکا در قبال ایران قوت گرفت و افزایش نیروهای نظامی آمریکایی در منطقه به وقوع جنگ محدود و کم شدت میان آن‌ها شد (یزدان فام، 1390: 4- 123).  جدول 1 نشان دهندۀ برخوردهای نظامی آمریکا علیه ایران است.

جدول ا مهم‌ترین درگیری های نظامی ایران و آمریکا در خلیج فارس

موضوع

کنش‌گر

زمینه‌ها و اهداف

منطقه

تاریخ

فاصله زمانی

برخورد کشتی بریجتون به مین

ایران

اسکورت نفت‌کش‌های کویتی

حوالی جزیره‌ فارسی

1366/5/2

2 روز

حمله آمریکا به کشتی ایران اجر

آمریکا

برخورد بریجتون به مین

بین‌ بحرین و ایران

1366/6/30

8

درگیری قایق‌های تندرو ایران

ایران – آمریکا

غرق ایران اجر

حوالی جزیزه فارسی

1366/7/16

16

حمله موشکی به کشتی آمریکایی سانگاری در بندر الاحمدی کویت

ایران

انهدام قایق‌های تندرو

بندرالاحمدی

1366/7/23

7

حمله موشکی به کشتی کویتی تحت پرچم آمریکا به نام سی ایل سیتی

ایران

اندهام قایق تندرو

بندرالاحمدی

1366/7/24

1

حمله به سکوی نفتی رشادت

آمریکال

حمله موشکی به کشتی آمریکایی در بندر الاحمدی کویت

غرب جزیره سیری

1366/7/27

3

حمله با پایانه سی‌آیلند بندر‌الاحمدی کویت

ایران

حمله به سکوی رشادت

شمال شرقی بحرین

1366/6/30

3

برخورد ناوچه آمریکایی ساموئل رابرتز به مین

ایران

حضور ناوگان آمریکا در خلیج فارس

غرب جزیره سپری

1366/1/25

175

حمله به سکوی نفتی رشادت، سلمان، ناوچه جوشن، سهند و سبلان

آمریکا – ایران

برخورد ناوچه رابرتز به مین

خلیج فارس

1367/1/29

4

حمله با کشتی تدارکاتی آمریکا و نفت‌کش انگلستان

ایران

حمله به سکوها و ناوچه‌ها ایران

خلیج فارس

1367/1/29

0

حمله به سکوی نفتی مبارک و حمله موشکی به کویت

ایران

حمله به سکوها و ناوچه‌های ایران

بندر‌الاحمدی و سواحل امارات

1367/1/30

1

حمله به هواپیمای ایرباس

آمریکا

 

 

1367/4/12

72

منبع یزدان فام، 1390: 126

‌3.2. سیاست بوش پدر در قبال جمهوری اسلامی ایران

سیاست بوش پدر را در قبال ایران می‌توان به سه مقطع زمانی تقسیم کرد. 1. تداوم سیاست ریگان که بر سیاست موازنه قوا میان ایران و عراق مبتنی بود. این سیاست از زمان آغاز به کار دولت بوش تا حمله عراق به کویت ادامه پیدا کرد. 2. سیاست نه صلح نه جنگ که به زمان آغاز و پایان بحران خلیج فارس مربوط می‌شود. در این مقطع، سیاست واشنگتن در برابر ایران به شدت متاثر از بحران خلیج فارس و تحولات جهانی یعنی فروپاشی شوروی بود. 3. سیاست کنترل و مهار ایران که پس از فروکش کردن بحران خلیج فارس و فروپاشی نهایی شوروی مدنظر قرار گرفت. در این زمان بین سیاست‌مداران آمریکا زمزمه‌هایی مبنی بر خطر ایران و لزوم مقابله با آن آغاز شد که با تصویب قانون منع گسترش تسلیحاتی ایران و عراق در روزهای پایانی عمر دولت بوش وسعت پیدا کرد. لذا از خطر بازسازی توان نظامی و دفاعی  ایران برای منافع آمریکا در منطقه خلیج فارس سخن رانده شد. این تحریم و لزوم مقابله را باید سنگ‌بنای سیاست مهار دوجانبه آمریکا در قبال ایران بدانیم که نزدیک به یک دهه به طول انجامید و در دورۀ بوش پسر با بین‌المللی کردن تحریم‌ها وارد مرحله جدید شد (خسروی، 1390: 8-137). در مجموع سیاست خارجی جرج بوش در قبال ایران در مقایسه با دولت‌های پیشین متعادل و میانه‌رو به نظر می‌رسد. این رویکرد جدید دولت بوش در قبال ایران که در تحولات و دگرگونی‌های عمیق جهانی و منطقه‌ای ریشه‌ داشت، از مواضع و رفتار دولت ایران نیز نشئت می‌گرفت. در این زمینه مؤلفه‌های زیر ثأثیر بسزایی داشتند:

الف. نقش ایران  در آزاد سازیگروگان‌های غربی در لبنان (1985)

ب. موضع ایران در قبال بحران خلیج فارس

ج. سیاست تنش‌زدایی

رفتارهای ایران که از نظر جرج بوش برای واشنگتن چالش برانگیز و غیرقابل قبول بودند، به قرار زیر بود:

الف حمایت از تروریسم و گروه‌های تندرو اسلامی

ب. مخالف با روند صلح خاورمیانه

ج. بازسازی توان نظامی و تلاش برای دست‌یابی به سلاح کشتار جمعی و هسته‌ای

د. نقض حقوق بشر

ه. اختلاف‌نظر در ارتباط با امنیت خلیج فارس.» (همان: 8- 160)

4.2. سیاست خارجی دولت کلینتون در قبال جمهوری اسلامی ایران

مناسبات تنش‌زا و خصمانه ایران و آمریکا در دوره هشت ساله بیل کلینتون وارد مرحله تازه‌ای شد و خصومت و رویارویی‌های شکل‌عینی و آشکارتری به خود گرفت. این امر تا حد زیادی از سیاست جدید واشنگتن در قابل ایران متاثر بود که در قالب سیاست مهار دوجانبه ایران و عراق تئوریزه شد. بر پایه این سیاست، ایران در زمرۀ کشورهای یاغی و سرکش قرار گرفت و همچون عراق، تهدیدی برای امنیت منطقۀ خلیج‌فارس و ثبات جهانی به ویژه منافع ملی آمریکا تعریف شد که برخورد با آن گریز ناپذیر بود. دولت کلینتون برای مقابله با ایران از ابزارهای چندگانه سیاسی، اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک بهره گرفت و آنچه بیش از همه مورد توجه قرار گرفت، تحریم اقتصادی و نفتی به ویژه ممنوعیت سرمایه‌گذاری در صنایع نفتی بود.

هواداران سیاست تحریم و مهار می‌گفتند، اوضاع نابسامان اقتصادی همراه اوضاع ناگوار سیاسی ایران، به ایالات متحده امکان می‌دهد با اعمال فشارهای بین‌المللی و تحریم اقتصادی این کشور را وادار کند رفتار خارجی خود را تغییر دهد (خسروی، 1390 : 177). مسائل عمده مطرح شده توسط دولت کلینتون در سیاست خارجی آمریکا، دموکراسی، حقوق بشر و پیشبرد مسائل اقتصادی بود (حمیدی‌نیا، 1384: 642). نحوۀ برخورد با ایران یکی از مسائل مهم در سیاست خارجی دولت کلینتون را تشکیل می‌داد. در سال 1372، نتیجه این بحث‌ها طراحی یک سیاست خارجی جدید به نام مهار دوگانه بود. مهار دوگانه به معنی مهار ایران و عراق مانند نحوۀ برخورد آمریکا در سال‌های جنگ سرد با شوروی پیشین بود. معمار این سیاست، مارتین ایندیک بود. وی در آن زمان دستیار ویژه کلینتون در امور خاور نزدیک و جنوب آسیا در شورای امنیت ملی بود (علیخانی، 1380: 2 – 151) سیاست مهار در قبال ایران بر این اصل اساسی استوار بود که دولت ایران دارای اهداف و رفتارهایی کاملا متضاد با منافع ایالات متحده آمریکا در سطح منطقه است. به اعتقاد دولت کلینتون، ایران، دولتی افراطی، سرکش و واپس‌گرا بود که سیاست‌ها و رفتارهایی سطح منطقه‌ای و بین‌الملی داشت منافع حیاتی آمریکا را تهدید می‌کرد، برخی از مهم‌ترین این رفتارها عبارت بودند از:

الف. حمایت از تروریسم

ب. مخالفت با روند صلح خاورمیانه

ج. بازسازی توان نظامی و دفاعی متعارف ایران

د. تلاش برای دستیابی ایران به سلاح نامتعارف

ه. اخلال در اتحاد و دوستی بین آمریکا و اعراب.» (خسروی، 1390: 201 – 200).

هر چند دولت کلینتون و هواداران سیاست مهار بیان کردند هدف آمریکا، سرنگونی جمهوری اسلامی ایران و مخالفت با حکومت اسلامی و به معنای جنگ تمدن‌ها نیست (Lake , 1994: 52)

اما واقعیت حکایت از آن می‌کند که غایت اصلی سیاست مهار، چیزی فراتر از تحریم و تغییر رفتار سیاست خارجی ایران بود. «مقصود اساسی سیاست مهار ایران، تضعیف بنیان‌های اقتصادی، مالی، نظامی و به دنبال آن سیاسی کشور بود» (سیک، 1375: 98). در حقیقت سیاست سه هدف عمده داشت: «تغییر رفتار ایران، تضعیف توانایی دولت در رسیدن به اهداف خود و سرنگونی جمهوری اسلامی.» به طور کلی آمریکا برای رسیدن به اهداف خود در سیاست مهار علیه ایران، یک سیاست چند وجهی به ترتیب زیر را  در پیش گرفت:

الف. حضور نظامی در خلیج فارس و تقویت توان نظامی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس به منظور مهار ایران و عراق؛

ب. تحریم اقتصادی به ویژه ممنوعیت سرمایه‌گذاری در صنایع نفتی ایران با هدف تضعیف اقتصادی و نظامی کشور و تغییر سیاست خارجی با تغیی رژیم ایران؛

ج. بهره‌گیری از فعالیت دیپلماتیک در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای با هدف بین‌المللی کردن تحریم‌های و انزوای کشور در عرصه جهانی؛

د اقدامات سری با هدف بی‌ثبات کردن و کاهش توان داخلی ایران» (خسروی، 1390: 9- 204).

5.2. سیاست خارجی دولتی بوش پسر در قبال جمهوری اسلامی ایران

سیاست خارجی دولت اول بوش را در قابل ایران می‌توان به سه دوره تقسیم کرد. دوره اول، از ابتدای ریاست جمهوری بوش تا حادثه 11 سپتامبر را در بر می‌گیرد که اتفاق خاصی در روابط دو کشور رخ نداد و دولت بوش بیشتر درگیر امور داخلی بود. دورۀ دوم با حادثه یازده سپتامبر شروع شد. در این دوره ایران حتی به نیروهای بین‌المللی به رهبری آمریکا در جنگ افغانستان علیه طالبان و نیز در فرایندهای بازسازی افغانستان از توافق بن تا توکیو و مراحل دیگر دستیابی این کشور به اهدافش در راستای منافع ملی. دولت اوباما از معیارهای چندگانه در ارتباط با حقوق بشر استفاده می‌کند (ذاکریان، 1382:20). پارادوکس سیاست حقوق بشری آمریکا در خاورمیانه در ارتباط با رفتار سخت‌گیرانه و اقدامات تحریم و تهدید آن علیه ایران به خوبی ظاهر می‌شود. ایران چون ساختار نظام منطقه‌ای و بین‌المللی پس از جنگ سرد را نمی‌پذیرد، مورد فشار شدید آمریکا قرار می‌گیرد. اعمال تحریم‌ها و فشارهای مختلف سیاسی و اقتصادی به ویژه در زمین‌های هسته‌ای در راستای تحقق سیاست یک‌جانبه‌گرایانه و ابزاری شعار گسترش دموکراسی و حقوق بشر در خاورمیانه و ایران دنبال می‌شود (سیمبر، 1389: 131). سیاست‌های اوباما در ارتباط با فعالیت‌های هسته‌ای ایران می‌تواند در چارچوب راهبردهای مختلفی قرار گیرد.

فضای تبلیغاتی از طریق رسانه‌های آمریکا و سایر کشورهای غربی برای انجام عملیات روانی علیه ایران در ارتباط با فعالیت‌های هسته‌ای غیر صلح‌آمیز همانند دولت بوش، ادامه خواهد یافت، اما در عین حال اوباما می‌کوشد تا روند اجماع‌سازی بین‌المللی در ارتباط با ایران را پیگیری کند (همان: 4- 133).

تجزیه و تحلیل

‌1. تجزیه و تحلیل کاربرد قدرت سخت از سوی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران

در دوره کارتر گروگان‌گیری کارمندان سفارت آمریکا، تحریم‌ اقتصادی ایران، حمله نظامی به طبس، کودتای نوژه و آغاز جنگ هشت ساله ایران از وقایع مهم این دوره بودند که آمریکا به واسطه آن‌ها متوسل به استفاده از قدرت عمدتا سخت علیه ایران شد. در جریان‌ ماجرای گروگان‌گیری، هنگامی که اقدامات نرم نتایج دلخواه آمریکا را به همراه نیاورد، این کشور از جنبۀ سخت قدرت علیه ایران استفاده کرد. در این راستا آمریکا در ابتدا ایران را تحریم‌ اقتصادی کرد و ضمن مسدود کردن اموال ایران، خرید نفت از ایران را نیز متوقف کرد. حتی در 20 اردیبهشت 1358 به طور رسمی روابط دیپلماتیک خود با ایران را قطع کرد و در آخر از آخرین گزینه استفاده کرد و به کمک نیروهای یگان ویژه آمریکا درصدد اجرای عملیات نظامی بر آمد که با شکست مواجه شد.

شکست این اقدام نظامی باعث شد که آمریکا دوباره به استفاده از شیوه‌های نرم و دیپلماسی روی آورد. پس از شروع تا اتمام بحران گروگان‌گیری، آمریکا عملا در طی حمله با طبس، کودتای نوژه و شروع جنگ علیه ایران در قبال ایران از قدرت سخت نظامی بهره برد. عملیات نجات گروگان‌ها از سوی نیروهای نظامی ویژه آمریکا با عنوان نیروی دلتا، نقطۀ عطفی در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران به شمار می‌رفت. چنان که شکست آن نیز به مثابه یکی از دلایل شکست جیمی کارتر در دورۀ بعدی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 1980 قلمداد شد (پور سعید، 1390:88).

با نگاهی به جدول 1 مشاهده می‌شود که آمریکا در نیمۀ دوم سال 1366 در درگیری‌های نظامی با ایران سعی می‌کرد به حداقل ممکن اکتفا کند و مانع از برخورد گسترده میان دو کشور شود؛ حملات غیر مستقیم، حساب شده و محدود بودند؛ اما از اواخر فروردین 1367 الگوی رفتاری آمریکا در درگیری‌های نظامی دگرگون شد، درگیری ایران و آمریکا در 29 و 30 فروردین به اوج خود رسید. آمریکا همزمان با نیروی دریایی سپا و ارتش در منطقه نسبتا وسیعی درگیر شد. در 12 تیر نیز ضمن بروز درگیری شدید نظامی بین نیروهای ارتش و سپاه و نیروی دریایی آمریکا، هواپیمای مسافربری ایرباس هدف ناو آمریکا قرار گرفت و همه مسافران آن کشته شدند و آمریکا نشان داد آماده است حوزۀ جنگ را در خلیج فارس گسترش دهد و اگر ایران آتش‌بس را نپذیرد با اقدامات سخت‌تری روبه‌رو خواهد شد (یزدان فام، 1390: 7-126).

پس از حملات 11 سپتامبر و افشا برنامۀ پنهان هسته‌ای ایران پس از 18 سال، ایران همواره با تهدید حمله نظامی آمریکا روبه‌رو بوده است در حقیقت دولت‌مردان این کشور با بیان اینکه در قبال ایران استفاده از تمام گزینه‌ها روی میز وجود دارد، اولاً اقدام نظامی را نفی نمی‌کنند و در کنار آن به مذاکره توجه بیشتری نشان می‌دهند چون آمریکا به خوبی می‌داند که ایران با افغانستان علیه طالبان و نیز در فرایندهای بازسازی افغانستان از توافق بن تا توکیو و مراحل دیگر بازسازی این کشور کمک کرد که این اقدامات ایران در جهت سیاست "دیپلماسی باز دارنده" دهۀ 1990 برای حفظ صلح و امنیت منطقه بود با این وجود بوش در 29 ژانویه 2002 طی نطقی در کنگره، از ایران به همراه عراق و کره شمالی به عنوان محور شرارت یاد کرد (غرایان‌زندی، 1390: 255). مهم‌ترین ویژگی نطق بوش در 29 ژانویه 2002 در کنگره آمریکا این بود که تعریف دشمن را که پیش از این همه تروریست‌ها را در بر می‌گرفت متحول و حیطه آن را به کشورهای خاص محدود کرد.

از سوی دیگر برای اولین بار در لحن رئیس جمهور آمریکا، مردم ایران و حکومت آن از تفکیک شدند. بر این اساس مردم ایران مردمی آزدای‌خواه، مترقی و خواهان رابطه با ایالات متحده هستند و در مقابل مسئولین ایران به عنوان اعضای ائتلاف اهریمنی آزادی‌های مردم را سرکوب می‌کنند. پس از این سخنان نیز بوش مردم ایران را ملتی به گروگان گرفته نامید (پورسعید، 1381: 5- 704). از مهم‌ترین وقایع این دوره افشا شدن 18 سال اقدامات و فعالیت‌های پنهانی هسته‌ای ایران اس که به فشار قدرت‌های بزرگ و توجه جهانی به فعالیت‌ هسته‌ای ایران منجر شد. پس از پیروزی  انقلاب اسلامی ایران، آمریکا در چندین مورد از تحریم اقتصادی علیه ایران استفاده کرده و در حال حاضر نیز ایران تحت تحریم آمریکا قرار دارد که در ادامه یه آن‌ها اشاره می‌کنیم. به طور کلی تحریم‌های اعمال شده از سوی آمریکا علیه ایران عبارت‌اند از:

‌1. تحریم اعمال شده پس از تصرف سفارت آمریکا در تهران

اولین تحریم اقتصادی ایران در تاریخ 8 نوامبر 1979 از سوی آمریکا پس از تصرف سفارت آمریکا در تهران صورت گرفت (علیخانی، 1380: 83). که در جریان آن تمام دارایی های ایران در بانک‌های آمریکا بلوکه شد.

‌2. تحریم‌های آمریکا علیه ایران پس از حل مسئله گروگان‌گیری در تهران (1372 – 1359).

در سال 1363/1983، در اوج جنگ ایران و عراق، استانچ (Operation Staunch) با هدف جلوگیری از دسترسی ایران به تسلیحات و اقدام دو منظوره طراحی شد و ایران به فهرست کشورهای متهم به حمایت از تروریسم بین‌المللی اضافه شد (صادقی، 1373: 200 – 197).

تحریم‌های دورۀ بوش (پدر)

جرج بوش ایران را حامی تروریسم و مخالف روند صلح خاورمیانه می‌دانست. همچنین ایران را متهم به تلاش برای دستیابی به سلاح کشتار جمعی و هسته‌ای کرد و در نهایت ایران را ناقض حقوق بشر می‌دانست. در همین زمان کنگرۀ آمریکا که معتقد بود که آمریکا نباید اشتباه گذشته خود را درباره عراق تکرار کند، تصمیم به تحریم ایران گرفت.

تحریم‌های دوره کلینتون

به اعتقاد دولت کلینتون، ایران به عنوان دولتی افراطی، سرکش و واپس‌گرا، سیاست‌ها و رفتارهایی سطح منطقه‌ای و بین‌المللی داشت که منافع حیاتی آمریکا را تهدید می‌کرد. بر این پایه سیاست مهار ایران مطرح و اجرا شد. این سیاست به دنبال انزوای اقتصادی و سیاسی ایران در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی بود (خسروی، 1390: 203). سیاست مهار سه هدف عمده داشت: «تغییر رفتار ایران، تضعیف توانایی دولت در رسیدن به اهداف خود و  سرنگونی جمهوری اسلامی ایران.» آمریکا برای رسیدن به این اهداف از ابزارهای گوناگونی بهره گرفت (همان: 206). دولت کلینتون برخلاف خوشبینی اولیه طراحان سیاست مهار نتوانست متحدان بین‌المللی و منطقه‌ای را با خود همراه کند و یکی از علل عمده شکست راهبرد مهار ایران نیز همین بود.

تحریم‌های دورۀ بوش پسر

آنچه زمینه را برای گزینش سیاست تحریم و انزوا در دورۀ بوش پسر مهیا کرد، افشا شدن برنامه هسته‌ای ایران در سال 2003 بود. سیاست ایجاد فشار بیشتر برای تغییر رفتار یا تغییر ماهوی رژیم با امنیتی کردن برنامه هسته‌ای ایران امکان‌پذیرتر است و این امر در دوره دولت نهم در ایران با طرح مسئله نابودی رژیم صهیونیستی، مسئله هولوکاست و گفت‌وگوی حقوق بشری در غرب تشدید شد. سیاست تحریمی دولت بوش با سیاست تحریمی دولت کلینتون دو تفاوت اساسی داشت: اول اینکه، تحریم‌های این دوره وجه بین‌المللی داشت. این امر نشان دهنده اهمیت برنامه هسته ای برای صلح و امنیت بین‌المللی بود زیرا آمریکا هیچ‌گاه نمی‌توانست در موضوعی غیر از مسئله هسته‌ای تحریم  علیه ایران را بین‌المللی کند. دوم اینکه تحریم‌های جدید عمدتا با سیاست‌های تحریمی سنتی که به مردم کشورهای تحریم شونده آسیب می‌زد، تفاوت داشت. تحریم‌های هوشمند دولت بوش علیه ایران سه هدف را دنبال می‌کرد:

اول جلوگیری از انتقال فناوری برتر و دو منظوره به ایران، دوم، فعالیت‌های غیر قانونی و خطرناک افراد و موسسات و سوم، تحریم‌های مالی بود. تحریم‌های علیه ایران مانند تیغ دو لبه عمل می‌کرد تحریم‌کنندگان هم سعی می‌کردند برای تغییر رفتار ایران فشار وارد کنند، هم، مشوق‌هایی برای تحت کنترل گرفتن برنامه هسته‌ای ایران ارائه کنند.

تحریم‌های دورۀ اوباما

آمریکا در خلال سه دهه گذشته با ابزار فشار و تحمیل زور با ایران رویارویی کرده است و دولت‌های مختلف آن نیز تا کنون تحریم‌های مختلف را علیه آن تحمیل کرده‌اند. اوباما نیز به رغم شعارهایی که مبنی بر تغییر داده بود، هیچ گونه تغییری را در این روند ایجاد نکرد و به همان سیاست اعمال تحریم‌ و فشارها ادامه داد، یکی از ابزارهای اعمال فشار دولت اوباما بر ایران همانند اسلافش، تحریم بوده است. تحریم‌ها در دورۀ اوباما با شدت بیشتری پی‌گیری شد و علاوه بر تحریم اقتصادی، برخی از سیاست‌مداران، دانشمندان هسته‌ای و مسئولین دست‌اندکار فعالیت‌ هسته‌ای ایران تحریم شدند.

‌2. تجزیه و تحلیل کاربرد قدرت نرم در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران در دورۀ کارتر

از وقایع مهم پس از پیروزی انقلاب اسلامی که در روابط بین ایران و آمریکا تعیین‌کننده بود، تصرف سفارت‌خانه آمریکا در تهران و به گروگان‌گیری کارمندی‌های آن بود. نخستین اقدام رسمی دولت کارتر برای حل مسئله و آزادی گروگان‌ها، اعزام هیئتی به تهران و مذاکره مستقیم با مقامات ایرانی بود. همزمان تلاش‌هایی صورت گرفت تا شخصیت‌هایی به عنوان میانجی با مقامات ایرانی مذاکره کنند تا راهی برای حل مسئله ایجاد شود.

برای نمونه دبیر کل وقت سازمان ملل، کورت والدهایم، در سفر به تهران با قطب‌زاده، وزیر امور خارجه، و چند تن از اعضای شورای انقلاب از جمله آیت‌الله بهشتی دیدار کرد اما، امام  خمینی(ره). و دانشجویان پیرو خط امام تقاضای او را برای ملاقات رد کردند. والدهایم در حالی تهران را ترک کرد که به اعتقاد وی آمریکایی‌ها چاره‌ای جز تحویل شاه به ایران نداشتند. پس از شکست نظامی آمریکا در طبس این کشور دوباره به مذاکره و استفاده از قدرت نرم برای آزادی گروگان‌ها روی آورد. پس از آنکه مجلس شورای اسلامی شرایط ایران را برای مذاکره اعلام کرد. دولت آمریکا که به انتخابات ریاست جمهوری آتی نظر داشت، این شرایط روشن را شروعی امیدوار‌کننده دانست و از آن به عنوان مبنای مذاکراتش با ایران استفاده کرد و الجزایر به عنوان میانجی عمل کرد.

مذاکرات طولانی و طاقت‌فرسا شروع شد که بارها تا آستانۀ قطع شدن بدون نتیجه پیش رفت. بدون تردید، آزادی گروگان‌ها تا قبل از انتخابات نوامبر امکان انتخاب مجدد کارتر را تقویت می کرد. اما این گونه نشد و کارتر با اختلاف زیادی به رقیب جمهوری‌خواه خود، رونالد ریگان باخت. مذاکرات با ایران تا روز جشن آغاز دورۀ تصدی‌گری رئیس‌جمهوری جدید آمریکا و حتی در همان روز ادامه یافت که برخی جزییات نهایی هنوز در حال بررسی بود. نهایتاً در آن روز تمام جزییات پیچیده انتقال عظیم منابع مالی و سایر ملاحظات حقوقی آن مشخص شد و هم زمان با آن رونالد ریگان در حال ایراد سوگند ریاست جمهوری بود، دیپلمات‌های آمریکایی به دو هواپیمای الجزایری در فرودگاه مهرآباد، منتقل و از ایران خارج شدند.

3. تجزیه و تحلیل کاربرد قدرت نرم در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران از ریگان تا فروپاشی شوروی

سیاست خارجی ریگان در قبال ایران بر محورهای متعارضی استوار بود. سیاست و رفتار وی در قبال ایران از دشمنی و تلاش برای سرنگونی تا برقراری روابط و امید به دوستی، از احساس تهدید از احساس اتحاد، از توسل به زور تا مذاکره، از فشارهایی غیرمستقیم نظامی تا دیپلماسی پنهان و آغاز جنگ محدود، در نوسان بود. بر این اساس می‌توان سیاست خارجی ریگان در قبال ایران را به سه دوره متفاوت تقسیم کنیم:

«الف. سدبندی و تضعیف ب. تلاش برای بهبود روابط ج. مداخله مستقیم نظامی و جنگ کم شدت» (یزدان فام، 1390: 15 – 113)

دورۀ دوم سیاست دولت ریگان در قبال ایران به علت طولانی شدن جنگ ایران و عراق و آغاز نفت‌کش‌ها در خلیج فارس، ناتوانی آمریکا در آزاد‌سازی گروگان‌های خود در لبنان و مسائل و مشکلات سازمانی و نگرش متفاوت مقامات سیاست‌گذار در دولت ریگان بود. به گروگان گرفته شدن چندین نفر از اتباع آمریکا در لبنان، ماجرای ربوده شدن هواپیمای TWA در خرداد 1364 و آزادی سرنشینان آن با میانجی‌گری ایران این احتمال را در محافل آمریکایی قوت بخشید که ایران در میان گروهای لبنانی و فلسطینی دارای نفوذ است. لذا از ماه‌های پایانی 1364، آمریکا رویه‌ای متفاوت از گذشته در پیش گرفت و ضمن تلاش برای برقراری رابطه پنهانی با عناصر میانه‌رو در حکومت ایران، مبادرت به صدور برخی از جنگ افزارها و تسلیحات مورد نیاز ایران در برابر آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان کرد. اوج این نقشه حضور رابرت مک فارلین، در تهران در 3 خرداد ماه 1365 بود (صادقی، 1373: 8- 200).

افشای ماجرای مک فارلین لطمه شدیدی بر اعتبار آمریکا در جهان وارد کرد و همچنین فروش پنهانی سلاح به ایران اثرات عملیات استانچ1 را کاهش داد و لطمه شدیدی بر اعتبار سیاست خارجی آمریکا در جهان وارد کرد (یزدان فام، 1390: 123). این دوره در واقع چرخش موقت آمریکا در کاربرد قدرت علیه ایران بود. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357 آمریکا بزرگ‌ترین متحد خود را که کاملا در جهت منافع آمریکا در منطقه عمل می‌کرد و به ژاندارم آمریکا در خلیج فارس و دریای عمان تبدیل شده بود، از دست داد. آمریکا که توان جلوگیری از وقوع انقلاب و حفظ رژیم شاه را از دست داده بود در نهایت جزء اولین کشورهایی بود که انقلاب را به رسمیت شناخت و از این سعی در نفوذ و حتی مصادره انقلاب را داشت و امید آن به دولت موقت بود. در این دوره آمریکا از بحران‌های قومی حمایت می‌کرد و پس از شکست تلاش‌های دیپلماتیک برای آزادی‌سازی گروگان‌های سفارت آمریکا، این کشور که تا آن لحظه امیدهایی داشت با شیوه‌هایی دیپلماتیک به موقعیت سابق خود در ایران برگردد به سمت استفاده از قدرت سخت علیه ایران گرایش پیدا کرد. ایران را با تحریم اقتصادی مواجه ساخت و هجمه تبلیغاتی شدیدی علیه آن در سطح جهانی آغاز شد.

در این مقطع این کشور هم از بحران‌های قومی حمایت کرد، هم از تحریم اقتصادی استفاده کرد و هم برای آزادسازی گروگان‌ها اقدام به حمله نظامی کرد که در طبس با شکست مواجه شد. پس از آن در 18 تیر 1359 رد پای آمریکا در کودتای نافرجام نوژه دیده شد و  در نهایت با ترغیب و حمایت پنهان از صدام، رئیس‌جمهور معدوم عراق بعثی سابق، ایران را با جنگی هشت ساله درگیر ساخت. وقتی آمریکا از کاربرد قدرت سخت علیه ایران نتیجه دلخواه را نگرفت دوباره سعی کرد از راه مذاکرات غیر رسمی و شیوه‌های دیپلماتیک با ایران مذاکره کرده و به حل مشکلاتش در خاورمیانه بپردازد، که به آن‌ها اشاره شد.

سیاست ریگان در قبال جنگ ایران و عراق "جنگ بدون طرف پیروز" بود. با توجه به تحولات میدان جنگ، درماندگی و گرفتاری آمریکا در لبنان، روی کار آمدن گروهی از سیاست‌مداران طرفدار دیپلماسی پنهان در شورای امنیت ملی آمریکا؛ مرحله دوم مناسبات ایران و آمریکا در دورۀ ریگان آغاز و منجر به رسوایی معروف دولت ریگان، ایران – کنترا شد تا بستر مرحله سوم مناسبات دو کشور فراهم شود. این مرحله با افزایش حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس و مداخله مستقیم آن در مسائل منطقه، جنگ محدود ایران و آمریکا در خلیج فارس و هماهنگی بیشتر مسکو – واشنگتن برای پایان دادن  به منازعات منطقه‌ای از جمله جنگ ایران و عراق همراه بود. سرانجام اجماع جهانی در فشار علیه ایران و تشدید آن از کانال‌های مختلف و در حوزه‌های متفاوت نظامی، سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک، در نهایت به پذیرش قطعنامه 598 منجر شد. پایان جنگ ایران و عراق امید به بهبود روابط بین ایران و آمریکا را به خود آورد اما در اثر تحولات دیگر، به ویژه موضوع سلمان رشدی وضع موجود با شدت کمتری تداوم یافت (یزدان فام، 1390: 30- 129)

4. نرم افزارگرایی و سیاست خارجی بوش پدر در قبال ایران

با وجود اینکه سیاست دولت بوش نسب به ایران در مقایسه با دولت‌های دیگر آمریکا، میانه‌رو و متعادل به نظر می‌رسید اما این دلیل بر این نبود که دولت بوش به ایران اتهاماتی از قبیل نقض حقوق بشر وارد نکند. از نظر دولت جرج بوش پدر، ایران، به موازین حقوق بشر پای‌بندی نداشت (خسروی، 1390: 166). در چارچوب مفهوم نظم نوین جهانی و منطقه‌ای بوش، ایران قدرتی بالقوه چالش‌زا برای منافع آمریکا در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه در نظر گرفته شد که رفتارها و اهدافی کاملا متضاد با این کشور داشت. پس از پایان بحران خلیج فارس تلاش ایران برای بازسازی توان دفاعی – نظامی‌اش محور نگرانی‌های واشگتن شد. دولت بوش ادعا می‌کرد که تهران با بازسازی توان نظامی خود در صدد سلطه بر منطقه خلیج فارس است. و این مسئله باعث شد که دولت بوش دست به تحریم‌ و کنترل تسلیحاتی ایران و عراق بزند. قرار دادن نام ایران در کنار عراقی که تازه توسط قدرت نظامی ائتلاف جهانی از کویت مجبور به عقب‌نشینی شده بود، نشان‌دهنده این واقعیت‌ بود که دولت بوش معتقد بود که ایران هم ممکن است همانند عراق امنیت خلیج فارس و در نتیجه منافع حیاتی ایالات متحده را تهدید کند و در آینده چالشی بالقوه برای آن باشد.

لذا بسیاری در دولت بوش اعتقاد به مهار و کنترل ایران داشتند. این نگرش با روی کار آمدن دولت کلینتون در سال 1993 هواداران بسیاری یافت و در نهایت طی هشت سال در قالب سیاست مهار دوجانبه ایران و عراق مبنای سیاست خارجی دولت کلینتون در قابل ایران قرار گرفت.

موضوع دیگری که پس از کنفرانس صلح مادرید به عنصری تنش‌زا بین دولت بوش و ایران قرار گرفت، روند صلح خاورمیانه است. مخالفت ایران با این کنفرانس و روند صلح مایه نگرانی دولت بوش شد. در حقیقت مخالفت ایران در حالی که طرف‌های اصلی درگیر منازعه نضعیف شده و متمایل به مصالحه بودند، برای آمریکا پذیرفته نبود. از اوایل دهۀ 1990، اختلاف بر سر این مسئله یکی دیگر از مولفه‌های جدید است که تنش میان دو کشور را سبب شده است.

5. کاربرد قدرت نرم در سیاست خارجی دولت کلینتون در قبال ایران

به طور کلی مسائل عمده مطرح شده و توسط دولت کلینتون در سیاست خارجی آمریکا، دموکراسی، حقوق بشر و پیشبرد مسائل اقتصادی بود (حمید‌ی‌نیا، 1384: 642).

دولت کلینتون برای انزوای بین‌المللی و تحریم ایران از ابزارهای گوناگون سیاسی، اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک بهره گرفت. به عبارت دیگر دولت کلینتون از قدرت سخت و نرم در قبال ایران استفاده کرده است. در سطح نظامی آمریکا حضور خود را در منطقۀ خلیج‌فارس گسترش داد و روابط نظامی خود را با کشورهای متحد منطقه‌ایش گسترش داد. و در جهت توجیه این حضور گسترده در منطقه، دولت کلینتون استدلال می‌کرد چنین حضوری به منظور بازدارندگی ایران از حمله نظامی به کشورهای متحد آمریکا در منطقه و سلطه بر منطقه استراتژیک خلیج فارس ضروری است. در عرصۀ اقتصادی به طور گسترده‌ای سیاست تحریم و فشار مالی – تجاری علیه ایران در دستور سیاست خارجی دولت کلینتون قرار گرفت.

بر این اساس این کشور روابط تجاری ونفتی خود را با ایران قطع کرد و سرمایه‌گذاری نفتی را ممنوع کرد. در سال 1996 نیز با تصویب قانون داماتو در کنگره، شرکت‌های خارجی متمایل به سرمایه‌گذاری در صنایع نفتی به مجازات تهدید شدند. این تحریم‌های اقتصای به ویژه تحریم‌های نفتی ایران علاوه بر بعد سخت‌افزاری دارای بعد نرم‌افزاری نیز است. هدف آمریکا از این تحریم‌ها، تضعیف بنیان‌های اقتصادی و مالی دولت ایران بود. در واقع با تضعیف اقتصاد و کاهش درآمدها به ویژه نابودی صنایع نفتی، ایران به بازیگری ناتوان در منطقه تبدیل می‌شد که نه توان پی‌گیری اهداف خود را داشت و نه از اهمیت ژئوپلیتیک برخوردار و نه قادر بود تقاضای عمومی جامعه خود را تامین کند.

دولت کلینتون هر چند می‌دانست تغییر رژیم ایران از طریق انزوا و تحریم بین‌المللی، هدفی بلند پروازانه بود، اما حداقل دو چیز را محتمل می‌دانست: «یکی تغییر رفتار و سیاست خارجی ایران و دیگری تضعیف توان اقتصادی و نظامی تهران که از طریق تحریم‌ اقتصادی و مالی دستیابی به آن دور از نظر نبود.» یک ایران تضعیف به لحاظ نظامی و اقتصادی، گذشته از آنکه در داخل با ناآرامی و بی‌ثباتی‌های داخلی روبه‌رو شد، از پی‌گیری اهداف سیاست خارجی خود نیز باز می‌ماند.

از لحاظ سیاسی نیز دولت کلینتون به دنبال بدنام کردن ایران و القای این ایده بود که تهران تهدیدی جدی و فوری برای ثبات و صلح جهانی به ویژه امنیت انرژی در منطقه خلیج فارس است. در چارچوب سیاست ترویج ایران هراسی، ایران به عنوان کشوری یاغی و سرکش یه حمایت مالی و معنوی از تروریسم بین‌المللی، تلاش برای بازسازی توان نظامی و تلاش برای دست‌یابی به توان نظامی هسته‌ای برای تسلط بر خلیج فارس، اخلال در روند صلح و مداخله در امور داخلی کشورهای منطقه و تهدید نظامی آن‌ها و نادیده گرتفن حقوق بشر و هنجارهای بین‌المللی متهم شد.

به دنبال چنین رویکردی، مناسبات ایران و آمریکا شکل خصمانه‌تری به خود گرفت و وارد مرحلۀ جدیدی شد و برای نخستین بار پس از وقوع انقلاب اسلامی روابط تجاری و نفتی دو کشور به طور کامل قطع شد. دولت کلینتون بر پایه فشارها و تحریم‌های مالی و اقتصادی یک‌جانبه و چندجانبه به دنبال تغییر سیاست خارجی ایران برآمد. و در حالی که گزینه نظامی و گفت‌وگو را مفید ارزیابی نمی‌کرد، تحریم‌ اقتصادی را بهترین راهکار تلقی می‌کرد و هیچ توجهی به تحولات داخلی و سیاست خارجی ایران نداشت. به گونه‌ای که حتی پس از پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری سال 1376 چندان تغییر در سیاست آمریکا در قبال ایران به وجود نیامد. هر چند در کابینۀ دوم کلینتون، روزنه‌هایی در بهبود روابط دو کشور گشوده شد و از سرگیری روابط سخن به میان آمد، اما در روند بن‌بست روابط گشایشی حاصل نشد و چشم‌انداز بهبود آن بیش از گذشته در ابهام در تاریکی فرو رفت (خسروی، 1390: 22 – 219).

6. کاربرد قدرت نرم در سیاست خارجی دولت بوش پسر در قبال ایران

بعد از واقعۀ 11 سپتامبر، بوش در اظهارات و سخنرانی‌های خود علاوه بر به کارگیری گفتمان مبارزه با تروریسم، جایگاه‌ ویژه‌ای نیز برای نرم‌افزاری‌گرایی قائل شده است. وی در 29 ژانویه 2002 طی نطقی در کنگره، از ایران به همراه عراق و کره شمالی به عنوان محور شرارت یاد کرد. در این سخنرانی برای اولین بار در لحن رئیس‌جمهور آمریکا، مردم ایران و حکومت آن از هم تفکیک شدند. بر این اساس مردم ایران مردمی آزادی‌خواه، مترقی و خواهان رابطه با ایالات متحده هستند. و در مقابل مسئولین ایران به عنوان اعضای ائتلاف اهریمنی آزادی‌‌های مردم را سرکوب می‌کنند (پورسعید، 1381: 5 – 704). پس از حمله آمریکا به عراق، استراتژی فرایندی و مرحله‌ای مشخصی، برای برنامه هسته‌ای ایران در دستور کار سیاست خارجی دولت بوش قرار گرفت. مرحلۀ اول گزینه دیپلماسی چندجانبه بود. در این مقطع زمانی چون نیروهای نظامی آمریکا در دو کشور عراق و افغانستان بودند، آمریکا به طور جدی نمی‌توانست با ایران درگیر شود لذا این کشور سعی کرد از طریق آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و نیز کشورهای اروپایی، ایران را از ادامه کار باز دارد یا برنامه ایران را به تاخیر بیاندازد.

دولت بوش در ارتباط با سیاست دموکراسی‌سازی، اقدام به مداخلات زیادی در ایران کرده است از جمله ایجاد میز ایران در وزارت امور خارجه آمریکا، ایجاد واحد دیده‌بان مسائل ایران در سفارت آمریکا در ابوظبی و همچنین در سفارتخانه‌های همسایه ایران، برگزاری کنفرانس "ایران: مورد دیگری برای فدرالیسم" در مؤسسه اینترپرایز به سرپرستی یکی از سناتورهای آمریکا به نام مایکل لیدن برای تشدید فشار بر ایران از طریق اقوام ایرانی و تصویب قانون حمایت از آزادی در ایران در کنگره آمریکا در بهار 2005 با تصویب 66 میلیون دلار از 75 میلیون دلار پیشنهادی وزارت امور خارجه برای تولید برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی (Addid – Moghaddam , 2007: 647).

سیاست‌گذاران دولت بوش معتقد بودند ماهیت اقدامات تروریستی ایجاب می‌کند در مقابله با آن از تمام امکانات نظامی و امنیتی بهره‌برداری شود. اما از آنجا که تروریسم در بستر اجتماعی و سیاسی خاصی شکل می‌گیرد، کاربرد ابزارهای نرم نیز ضروری است. مضامین ارزشی و اصولی در عین حال که ابزاری برای ایجاد بسترهای پرورش تروریسم محسوب می‌شود، پوشش مناسبی نیز برای اقدامات سخت و نظامی بوده که در مشروع‌سازی اقدام آمریکا و کاهش هزینه‌های آن موثر است. به عبارت دیگر در صورت ترکیب سخت‌افزارگرایی (نظامی‌گری) با نرم‌افزارگیرایی (اخلاق‌گرایی) به عبارتی قدرت سخت و نرم، نتایج بهتری عاید سیاست‌گذاران آمریکایی‌ خواهد شد (سلیمانی‌پورلک، 1389: 79).

7.کاربرد قدرت نرم در سیاست خارجی دولت اوباما در قبال ایران

سیاست‌های اوباما در ارتباط با فعالیت‌های هسته‌ای ایران نمی‌تواند در چارچوب راهبردهای مختلفی قرار گیرد. فضای تبلیغاتی از طریق رسانه‌های آمریکا و سایر کشورهای غربی انجام عملیات روانی علیه ایران در ارتباط با فعالیت‌های هسته‌ای غیر صلح‌آمیز همانند دولت بوش، ادامه دارد، اما در عین حال اوباما و تیم امنیت ملی او می‌کوشند تا روند اجماع‌سازی بین‌المللی در ارتباط با ایران را پیگیری کنند. دولت اوباما برای تحقق اهداف خود از تاکتیک‌هایی مانند مذاکرات چندجانبه، محدود سازی ایران و همچنین ایجاد اجماع بین‌المللی استفاده خواهد کرد. سیاست امنیتی اوباما حول محور منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای قرار دارد.

در این سیاست هرگونه آزمایش هسته‌ای زمینه‌های لازم را برای ایجاد دومینوی هسته‌ای در خاورمیانه به وجود می‌آورد. به طور کلی با وجود موضوعات حساسی مانند مسئله هسته‌ای ایران، امنیت رژیم صهیونیستی، امنیت انرژی و حفظ و ثبات در رژیم‌های دیکتاتور طرفدار غرب مانند عربستان سعودی، عملا اوباما با هزینه کمتر اجماع جهانی علیه ایران را تشدید خواهد کرد و این سیاست چندجانبه‌گرا شاید به معنی افزایش فشارها و تحریم‌ها علیه ایران باشد، مگر اینکه طرفین به طور نسبی تعدیلاتی را در مواضع خود نسبت به همدیگر بر سر میز مذاکرده انجام دهند (رهنورد و حیدری، 1388: 217).

نتیجه‌گیری:

در هیچ دوره‌ای رؤسای جمهور آمریکا نسبت به استفاده از مضامین ارزشی و فرهنگی برای توجیه عملکرد خود غفلت نورزیده‌اند. مفاهیمی مانند حقوق بشر، دموکراسی، ماموریت یا رسالت آمریکاییف با تفاوت‌هایی در فرهنگ گفتاری دولت‌های آمریکا همواره مشاهده می‌شود؛ اما تجلی واقعی رفتار این کشور در عرصه سیاست خارجی، کنش استراتژیک مبتنی بر قدرت سخت بوده است. در دوران جنگ سرد و حتی پس از آن با تفاوتی اندک کماکان سیاست نرم‌افزاری در پرتو سیاست واقع‌گرایی قرار داشت. حوادث 11 سپتامبر نقطۀ عطفی در این زمینه محسوب می‌شود. در هیچ مقطعی از زمان، دولت مردان آمریکا تا این میزان بر مضامین ارزشی و محسوب می‌شود. در هیچ مقطعی از زمان، دولت مردان آمریکا تا این میزان بر مضامین ارزشی و اخلاقی به عنوان منابع قدرت تاکید نکرده‌اند. حتی اولین تجلی‌های سیاست امنیتی آمریکا بعد از این تاریخ که از ماهیت سخت‌افزاری و استراتژیک برخوردار بودند، آموزه‌های ارزش محور را دستمایه عملی قرار دادند.

در طول حدود هفت دهه گذشته ایران و آمریکا در مناسبات دوجانبه خود با افراز و فرودهای بسیار روبه‌رو شده‌اند. از اتحاد استراتژیک از اتحاد استراتژیک تا قطع روابط و درگیری نظامی را می‌توان در پروندۀ مناسبات این دو کشور مشاهده کرد. اشغال نظامی ایران در دورۀ جنگ جهانی دوم، حمایت از ایران در برابر شوروی، کودتا علیه دولت مردمی مصدق، فشار برای روی کار آوردن دولت‌ها، واگذاری نقش ژاندرمری در منطقه جدید، تسخیر سفارت آمریکا در تهران و گروگان گرفتن دیپلمات‌های آمریکایی، قطع روابط دیپلماتیک‌، همراهی با عراق برای حمله نظامی گسترده به ایران، تلاش مخفیانه برای بازسازی روابط (ماجرای مک فارلین)، درگیری نظامی محدود و کنترل شده در خلیج فارس، انهدام هواپیمای مسافر بری ایران و تهدید ایران به انجام دادن اقدامات شدید‌تر؛ اعمال تحریم‌های بیشتر، تلاش دوباره برای بازسازی روابط، تهدید به اقدام نظامی علیه ایران از سوی آمریکا بعد از ماجرای 11 سپتامبر، قرار دادن نام ایران در لیست کشورهای یاغی، نام بردن از ایران به عنوان یکی از محورهای شرارت در جهان، انجام گفت‌وگوهای دیپلماتیک دوجانبه دربارۀ عراق، فشارهای بین‌المللی بیشتر در پرونده هسته‌ای ایران و تلاش دوباره برای احیای مذاکرات و حل مسائل و مشکلات، حملات ویروسی به سیستم‌های رایانه‌ای ایران به ویژه سیستم رایانه‌ای نیروگاه اتمی بوشهر (ویروس استاکس نت)؛ سیاهه‌ای از مناسبات پر فراز و فرود دو کشور ایالات متحده آمریکا و ایران است.

مشاهده می‌شود که در دورۀ پس از انقلاب اقدامات آمریکا به دفعات امنیت ملی ایران را به خطر انداخته است. در حقیقت جهت‌گیری سیاست‌های خارجی دولت آمریکا در برابر ایران از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنی با ایران بوده است. در دهه اول انقلاب اسلامی، یعنی از سال 1367 – 1357 اقدامات آمریکا علیه ایران بیشتر نظامی و سخت‌افزاری بود و این سیاست رویکرد غالب دولت ایالات متحده آمریکا در براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است. پس از شکست ایالات متحده در اقدامات نظامی و کاربرد قدرت سخت‌افزاری در برابر ایران، این کشور گسترۀ جدید حملات خود را که این بار به صورت نرم‌افزاری همراه شد، آغاز کرد. تجربه ناموفق آمریکا در بهره‌گیری از قدرت سخت در دستیابی به اهداف خود از یک سو و انقلاب فناوری اطلاعات و ارتباطات و پیچدگی و تغییر فزاینده جهان از سوی دیگر موجب شده است که جنگ نرم و استفاده از ابعاد مختلف قدرت نرم علیه ایران در سرلوحه رویکرد تقابلی آمریکا با ایران قرار گیرد. آمریکا الگوهای رفتاری هژمونیک خود را برپایه اصل رسالت یا ماموریت آمریکایی یا استثناگرایی آمریکایی مبتنی کرده است که پیامد قطعی آن مداخله‌گرایی از جنس نرم و سخت، است. بر همین اساس سیاست آمریکا در برابر ایران پس از 11 سپتامبر آمیزه‌ای از شاخص‌های نرم و سخت است که یکی در مقام بستر‌ساز، مکمل و توجیه‌کننده دیگری عمل می‌کند.

نام:
ایمیل:
نظر: