* از محکومیت رحیمی شروع کنیم. در نهایت حکم معاون اول دولت مدعی پاکدستی اعلام شد، این روزها شاهد هستیم، اصولگرایان به انحای مختلف رحیمی را از خود جدا میکنند. به طور شاخصتر محمود احمدینژاد طی بیانیهای از او اعلام برائت کرد و مدعی شد این فسادها هیچ ارتباطی به دولت او ندارد، آیا میشود رحیمی را از اصولگرایان یا در واقع رحیمی را از احمدینژاد جدا کرد؟
** یادمان نرود احمدینژاد زمانی به خاطر رحیمی گفت اگر اتهامات او اثبات شود، در تلویزیون ضمن عذرخواهی اعلام خواهم کرد که شایسته این مقام نیستیم. روزی دیگر هم کابینه را خط قرمز خود خواند، اما حال که اتهامات رحیمی ثابت شده، مثل آب خوردن او را زیر پا «له» میکند و میگوید تخلفاتش به ما مربوط نیست!
در اینکه احمدینژاد همیشه در تعریف و تمجید دولت خود به جاده افراط و خودشیفتگی افتاده، جای تردیدی نیست اما نباید فراموش کنیم که این مبالغات ریشه در حمایتهای بیچون و چرای دوستان اصولگرایی دارد. آنان به جای تذکر و توبیخ، احمدینژاد را چنان حلوا حلوا کردند که وهم و خیال او را برداشت و به فکر مدیریت دنیا انداخت! به نظرم همه آنها مقصرند. خود کرده را تدبیر نیست!
فعلا اگر به حکم دستگاه قضا شخص رحیمی مجرم است اما به حکم وجدان عمومی و انصاف، آنانی مجرمند که جاده صافکن و نردبان یکهتازی این باند در تمام این سالها شدند. شاید به همین دلیل رحیمی خیال میکند تاوان رفتارهای احمدینژاد را میپردازد و در پاسخ نارفیقی او در نامهای مینویسد اگر احمدینژاد درصدد بردن آبروی دیگران برنمیآمد، شاید آنها هم به فکر انتقامگیری از معاون اول وی نمیافتادند!
رحیمی اتهامات خود را قبول نداشته و آن را ناشی از مصلحتهای سیاسی میداند و میخواهد نقش یک قربانی را بازی کند.
* دست به نامه شدن رحیمی نوعی فرافکنی و فرار به جلو نیست؟
** رحیمی با نامهنگاری مشخصا قصد دارد حسن نیت قوه قضائیه در رسیدگی به اتهام فساد دولت سابق را زیر سوال ببرد. البته همه مجرمان میخواهند تصویر انسانی پاکدست از خود را که گویا قربانی بازی و مصلحتهای سیاسی شدهاند به نمایش بگذارند. به هر حال وقتی رحیمی نامه را با مصرع "چون دوست دشمن است شکایت کجا برم" آغاز میکند نشان میدهد چیزی برای از دست دادن نداشته و حاضر است هر کاری بکند، افشاگری کند و پای شرکا و متحدان سابقش را نیز به محکمهای بکشاند که خود گرفتار آن شده است.
این رسم ارباب بیمروت قدرت است که چون شکست را باور ندارد، هنگامی که با آن رو در رو میشود تمام باورهایش فرو میریزد، حتی ایمانش به احمدینژاد و معجزه هزاره سوم را نیز از دست میدهد. او احمدینژاد را به آبروبری گاه و بیگاه و اعتنا به سروش آسمانی کذایی متهم میکند در صورتی که رهبر معنویاش، مصباح یزدی حکم کرده بود "اطاعت از احمدینژاد اطاعت از خداست" و برخی مریدان نادان باقیمانده آب لیوان احمدینژاد را تیمنا و تبرکا نوشیده بودند.
به نظرم رحیمی نامهاش را هوشمندانه تنظیم کرده تا با فرافکنی غیرمستقیم، جناح اصولگرا را که میخواهد تمامی ثروت، قدرت و منزلت اجتماعی را به انحصار خود درآورد متهم نماید.
رحیمی در نامهاش تنها به یکی از آن موارد یعنی پرداخت کمکهای مالی جهت انتخاب 170 نفر از نمایندگان اصولگرای مجلس هشتم با اطلاع رئیس دولت مهرورز اشاره میکند که در نوع خود فاجعهای سیاسی است. فکر کردهاید واقعاً چه معنایی دارد؟
* اصولگرایان چرا و با چه تحلیلی با شدت وحدت در حال فرار به جلو هستند؟ مگر نامه رحیمی چه مطلب ناگفتهای دارد که تا حال افشا نشده بود؟
** نامه رحیمی ضمن اینکه نشان میدهد اتحادها و ائتلافها در جناح محافظهکار حاکم تا چه حد شکننده و بیاعتبار است و امکان دشمن شدن کسانی که تا دیروز زیر چتر اصولگرایی، دوستان نزدیک یکدیگر بودند به چه میزان بالاست، یک گزارش از درون است، یک گزارش افشاگرانه از روابط ناسالم قدرت در میان اردوگاه اصولگرایان.
نقطه کانونی نامه رحیمی، موضوع کمک مالی به نمایندگان مجلس است که حساسیت برانگیز شده است. اصولگرایان نخواهند توانست از بار مسئولیت چنین اشتباه مهلکی به آسانی شانه خالی کنند. کمک مالی اشخاص به کاندیداها، در سراسر جهان امری متعارف به شمار میرود اما نکته اینجاست که آنجا همه چیز کاملاً شفاف و قانونمند است و در چارچوبهای معین و مشخص صورت میگیرد نه اینکه سالها بعد، در وسط یک دعوای سیاسی، بخشی از ماجرا از پس پرده برون افتد و تازه ملت بفهمند که در انتخابات مجلسی که تمام شده، فقط در یک قلم، یک متهم اقتصادی به دهها کاندیدای یک جناح میلیونها تومان پول پرداخت کرده است!
در هر کجای دنیا اگر فاش شود متهمی به بیش از نصف کل نمایندگان پول پرداخته، یک زلزله سیاسی و رسانهای پدید میآید، لااقل چندین نفر توبیخ و مجازات و چند نفر استعفاء میدادند، چرا که چنین رویدادی، چیزی نیست جز تلاش برای از کار انداختن مجلس به عنوان اصلیترین رکن دموکراسی. متاسفانه نگاه و بینش محافظهکاران به رای و حقوق اساسی مردم موجب شده شخصیسازی قانون و مقررات، خویشاوندسالاری در سلسله مراتب اداری، مال خودسازی ثروت عمومی و شیوع قاچاق و فرار از پرداخت حقوق قانونی و مالیاتی به سنت و رویهای مرسوم و مشروع تبدیل گردد! و جالبتر آنکه آنها حتی در فرار به جلو بر اصلاحطلبان خرده میگیرند که چرا شما به اندازه کافی نسبت به مفاسد اقتصادی واکنش نشان نمیدهید!
* همانطور که خودتان اشاره کردید، اصولگرایان در ماجرای رحیمی خواهان فرافکنی و فرار به جلو هستند، اما در کنار این موضوع با نگاهی به سایر مسائل مانند هستهای شاهد هستیم، جناح راست بدون در نظر گرفتن 45 دقیقه پیادهروی سعید جلیلی و برنز، به مخالفت تند با 15 دقیقه پیادهروی ظریف و کری پرداخته، دلیل این میزان مخالفت را چه میدانید؟
** تندروهای راست با آگراندیسمان کردن موضوع پیش پا افتادهای مانند قدم زدن ظریف و کری میخواهند آدرس غلط بدهند تا شاید ذهن مردم را از پرسشگری پیرامون آنچه بر سر کشور رفته، منصرف سازند.
وقتی قدم زدن دو وزیر خارجه نزد عموم مردم، بسیاری از دیپلماتها و کارشناسان سیاست خارجی این امید و تصویر را ایجاد کرده که طرفین تلاش میکنند به نتایج بهتری نزدیک شوند، عجیب است که تندروهای داخلی بیمهابا همسو با رژیمهای تندرو منطقه، این اقدام را خارج از طراز انقلاب اسلامی ارزیابی میکنند.
عدهای از انتقاد فراتر رفته خواهان عذرخواهی وزیر خارجه شدهاند. یکی قدم زدن با جان کری را زیر پا گذاشتن خون شهدا و امری ننگین دانسته و دیگری گفته است ظریف با این پیادهروی توانایی خود را در دفاع از حقوق ملت ایران زیر سوال برده است. گویا مذاکرات دو وزیر خارجه اگر به جای قدم زدن، در اتاقی دربسته و در حالت نشسته صورت گیرد، مشروعیت و مقبولیت بیشتری خواهد داشت! یک روزنامه اصولگرا هم در این زمینه نوشته: "چرا وزیر خارجه کشورمان در اقدامی تعجبآور و برخلاف عرف شناخته شده و فرموله دیپلماتیک، به اتفاق جان کری، محل رسمی مذاکره را ترک کرده و همراه ایشان در یکی از خیابانهای ژنو به قدم زدن پرداخته است؟!" معلوم است این دوستان فقط ابتکار عمل احمدینژاد را که منجر به اجماع جهانی علیه ما و ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت شده، در طراز انقلاب میبینند! به نظرم علنی شدن پیدرپی فسادهای دولت اصولگرای احمدینژاد و محکومیت دولتمردان وی آنقدر برای آنها سنگین تمام شده که میخواهند ضمن برائتجویی از او و دولتهای نهم و دهم توپ را به زمین دولت روحانی بیاندازند و ترجیح میدهند به جای ریشهیابی این دست مفاسد، خود را به انتقاد از مذاکرات هستهای و حواشی آن مشغول نمایند.
* این روزها اصلاحطلبان در سخنان خود بسیار بر تعامل با حکومت و درون نظام بودن تاکید میکنند، این تعامل به چه معناست و چگونه شکل گرفت؟
** اصلاحطلبان اندیشه و کلامشان برخاسته و برآیند اراده بخشهای اصلاحطلب جامعه است. همان بخشها و نیروهایی که حاضر نیستند به آسانی از انقلابشان دست بکشند و میدان سیاست را به محافظهکاران بسپارند.
گرایشهای اصلاحطلبانه در طول یکصد سال گذشته، به ویژه طی 35 سال مابعد انقلاب موثرترین نیروی پیش برنده و محرکه تحولات سیاسی ایران بوده است. انتخابات سال 92 نیز آخرین چالش از این دست میان جریان اصلاحطلبی و محافظهکاری حافظ وضع موجود بود.
در انتخابات 92 جریان اصلاحطلب با رصد توان و ظرفیت رفورم سیاسی که در تیم دکتر روحانی وجود داشت، به حمایت از او پرداختند و نقشه محافظهکاران تندرو برای باقی ماندن بر صندلی ریاست جمهوری را نقش بر آب کردند. آن بازی اصلاحطلبانه دو نیمه داشت که نیمه اولش ممانعت از دستاندازی مجدد تندروها به قوه مجریه بود و نیمه دومش باز داشتن تندروها از کسب اکثریت کرسیهای مجلس است. اصلاحطلبان در نیمه اول با تاکتیک کنار گذاشتن کاندیداهای نزدیکتر به خود، مهارت خویش برای بر هم زدن موازنه قدرت را نشان دادند.
اما از آنسو شکست انتخاباتی محافظهکاران نشان داد آنها درک صحیحی از آنچه به صورت یک جنبش اجتماعی و البته فرهنگی مقدم بر انتخابات شکل میگیرد، ندارند و بیش از هر چیز به سازوکارهای رد صلاحیت تکیه میکنند. در انتخابات 92 جنبشی فرهنگی شکل گرفت که راهحل خروج از انسداد سیاسی را کاربست قاعده برد ـ برد میدانست، بدین معنی که برای جلوگیری از به قدرت رسیدن تندروهای راست میشود به پیروزی کاندیدای میانهروتر و سازگارتر با اصولگرایان معتدل تن داد.
تا پیش از آن تصور میشد انتخابات عرصه حیثیت و بازی برد ـ باخت است که برنده شدن یکی برابر با باخت دیگری است و میدان انتخابات میدان مرگ و زندگی و فضای صفر و صدی است. ولی این دفعه این مناسبات کف خیابان بود که واقعیت برد ـ برد را به اصلاحطلبان آموخت. نکته مهم در انتخابات سال 92، به رسمیت شناختن رای مخالفین و احترام به رای و نظر منتقدین بود که رسما در کلام رهبری معظم بیان و از آن به عنوان حقالناس نام برده شد. اصلاحطلبان نیز در عمل با حمایتشان از کاندیدایی مانند دکتر روحانی نشان دادند که در پی قهر و براندازی یا راهاندازی انقلاب مخملی و تخریب نظم موجود نیستند. فشار جهت انصراف آقای عارف در آخرین روزها، زیرکی و فراست اصلاحطلبان را نشان داد و عارف نیز با تمکین به خرد جمعی و کنار کشیدن بر این فرایند صحه گذاشت.
حتی شاید بتوان گفت اگر تندروها میتوانستند چنین نتیجهای را پیشبینی کنند به لطایفالحیل تن به چنین رقابتی نمیدادند. باز تاکید میکنم که معلم اصلی اصلاحطلبان در اتخاذ این تاکتیک انتخاباتی خود مردم بودند، در حقیقت اینجا حسن روحانی نقش و کارکرد انتقال مطالبات اکثریتی را پیدا کرد که به هر دلیلی مخالف تداوم وضع موجود بودند. حالا برای شروع نیمه دوم بازی، تندروها در تلاشند کارتهای برنده دست اصلاحطلبان را بخوانند و آن را خنثی کنند.
* در راستای این تعاملی که به نظر شما از سوی مردم در انتخابات 92 به اصلاحطلبان معرفی شد، اصولگرایان باید چه اقداماتی انجام دهند؟
** اصولگرایان چند پاره شدهاند، هر بخشی از اصولگرایان نگاهش معطوف به کسب سهم بیشتر از قدرت است. بخش تندرو آن به شدت دچار فقر نظری و تئوری است و با اینکه خود را پشت سر کلیشههای ارزشی پنهان کرده و از لجستیک دستگاه تئوریپرداز خود تغذیه میشود، باز در برابر مطالبات روزافزون و متنوع داخلی و تحولات خارجی از کاروان عقب میماند.
آنها حتی منافع خودشان را هم درست تشخیص نمیدهند تا چه رسد به منافع ملی. ما هم باید به دقت شرایطی به وجود آوریم که آنها نتوانند ارزشهای اصولی و انسانی انقلاب، وجوه رحمانی و اخلاقی اسلام را تفسیر به رای و مال خود کنند. متاسفانه گاهی اوقات سرعت تحولات و بیدقتی موجب میگردد بهانه به دست تندروها بیفتد و اوضاع را مصادره به مطلوب خود نمایند.
واقعیت این است که اصلاحطلبان نه در ابتدای راه هستند و نه در انتهای راه. هم ما و هم محافظهکاران مسیری نسبتا طولانی را پیمودهایم و سختیهای زیادی را به جان خریده که تا اینجا دوام آوردهایم. دیگر وقتش رسیده طرفین، یعنی دو جناح سیاسی عمده کشور تن به یک سنت از رقابت نهادینه شده بدهند و اجازه مداخله سلیقهای و شخصی را به تندروها در بزنگاههای انتخاباتی ندهند.
اصلاحطلبان که دارای تبار روشن، شناسنامه و با اصالت انقلابی میباشند خود بخشی از راه حلند نباید به آنها به عنوان یک مسئله یا معضل نگریسته شود. اگر جناح حاکم آنها را دست کم بگیرد یا خود را به ندیدن بزند به منافع کلان کشور و مصلحت عمومی جامعه ضرر زده است.
اصولگرایان باید خلاءهای گفتمانی خود را بر پایه همان درخواست رهبری معظم در انتخابات که از مخالفین هم برای رای دادن دعوت شد اصلاح کنند و بدانند که دعوت از مخالف برای رای دادن ملزومات و پیامدهایی دارد که حداقلش به رسمیت شناختن منتقدان و تنوع دیدگاه در عرصه سیاسی کشور است و سیاست فقط طرد و حذف رقیب نیست.
چگونه ما مدعی مذاکره با دنیا هستیم اما قادر به گفتگوی انتقادی در داخل میان خودمان نیستیم؟ حفظ و ارتقاء منافع ملی و توسعه و سربلندی کشور و ملت مخرج مشترک بسیاری از مطالبات عمومی است، پس چرا باید این مقدار به تندروها اجازه میدانداری داده شود؟
اگر اصولگرایان دست از اصلاحات هراسی بردارند و به جای برچسب و تکفیر کمی به بلایی که محبوب مورد حمایتشان بر سر این آب و خاک آورد بیندیشند درخواهند یافت نگرانیها و انتقادات اصلاحطلبان پر بیراه نبوده است.
گفتگوی منطقی و مذاکره با خودیها که نگران ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل بودند، بهتر از دست نیاز به سوی روسها و چینیها دراز کردن است که جز به منافع خود نمیاندیشند.
ما هم باید دست از راست هراسی و متهم کردن برادران اصولگرای خود برداریم. پایه رفتار انتخاباتی اخیر مردم بر تئوری بازی کمترین هزینهای که میتوان بیشترین امتیاز را گرفت استوار بود که درسهای خوبی به ما داده است. برد ـ برد در داخل یعنی اینکه باید همدیگر را دید و در صورت پیروزی نقش بازنده را نیز در نظر گرفت.
لازم نیست در این بازی طرفین دست از شعارها، مطالبات و اهدافشان بردارند. ولی باید قاعده رقابت مسالمتآمیز، منصفانه و اخلاقی را به سنت پایدار تبدیل کنند. تاسفآور است که در پناه دعواهای جناحی عدهای به رانتخواری و فساد روی آوردند و دودش در چشم مردم رفت.
* این تعاملی که از آن سخن میگویید تا به کجاست؟
** تا جایی که به هویت و چارچوبهای نظری طرفین تجاوز نگردد. به طور مثال اگر اصلاحطلبان به منظور سیاستورزی دست از مواضع و دیدگاههای خود بشویند، دیگر رقابت و دموکراسی بار معنایی خود را از دست خواهد داد. در هر صورت تعامل نباید موجب بیهویتی اصلاحطلبان شود. اگر اصلاحطلبان مطالبهمحور نباشند که دیگر اصلاحطلب نیستند.
به نظرم اصلاحطلبان میتوانند به راحتی از مواضع مترقیانه خود دفاع کنند بدون آنکه متهم به دینستیزی یا براندازی گردند.
بنابراین اینکه تا کجا تعامل پیش میرود و حد و مرز کوتاه آمدن یا عقبنشینی کجاست باید گفت تا جایی که به نقطه تعادل برسیم، نقطهای که اصول و اساسش را لااقل در شرایط فعلی قانون اساسی موجود تعیین میکند. اگر اصلاحطلبان دست از مطالبهمحوری بردارند مصداق آش نخورده و دهن سوخته است چرا که هم انحلال خود را اعلام کرده و هم پایگاه مردمی خود را از دست خواهند داد.
مذاکره شفاف و اعتمادساز با اصولگرایان نباید به چانهزنی و لابیگری تقلیل یابد و گرنه بدنه اجتماعی، ما را کنار خواهد گذاشت. بنابراین مرز تعامل وادار کردن مسالمتآمیز حریف است به پذیرش تغییر و اصلاح.
* به نظر شما همایش اخیر اصلاحطلبان نشاندهنده چه تغییراتی در این جریان بود؟ همایشی که بعد از 6 سال سکوت برگزار شد.
** همایش اخیر اصلاحطلبان ثابت کرد آنان میتوانند به خوبی بر فضای خاص فائق آیند و اجازه سنگوارگی و در ضمن بتوارگی تابوهای سیاسی ندهند. بخشی از اصلاحطلبان که آنها را کلیشهای یا باری به هر جهت مینامم معتقدند تحت هر عنوان باید در قدرت شریک شد. همایش اخیر اما به رغم برخی کاستیها نشان داد که جریان اصیل اصلاحات منفعل نیست و علاوه بر نیمنگاهی به قدرت و انتخابات، مطالبات حقوقی، قانونی و دموکراسی خواهانه را نیز دنبال میکند.
همایش اصلاحطلبان از این رو که وحدت درونی و نظری آنها را نشان داد و در عمل به همسویی ایشان با دولت روحانی صحه گذاشت، گام کوچک ولی استواری بود. از این بابت باید این همایش را در برابر همایش اصولگرایان سنجید که در آن سخن از مرگ احمدینژاد رانده شد و سراسر نمایش تفرقه و اختلافات روزافزون محافظهکاران داشت.
* همانطور که اشاره کردید در همایش اخیر همگرایی اصولگرایان، با واکنشهایی تند علیه محمود احمدینژاد مواجه بودیم، با توجه به اینکه اصولگرایان در دوران ریاست جمهوری به طور تمام قد از او دفاع میکردند، این واکنشها را نشاندهنده چه موضوعی میدانید؟
** اصولگرایان گرچه اینک انگیزهای برای دفاع از متحد سابق خود ندارند و هم از رحیمی و هم از احمدینژاد اعلام برائت میکنند ولی در برابر وجدان جمعی و تاریخ به دلیل حمایت دولت او، به شدت مسئولند و بایستی پاسخگو باشند. دیدید برخلاف اصلاحطلبان، اصولگرایان چگونه در همایش همگرایی خود شعار احمدینژاد مرده است، سردادند. در حالیکه همایش باید مظهر اتحاد عمل و همگرایی باشد اما همایش اصولگرایان، به ویترینی از شکافهای عمیق و اختلافات پیش روی آن جناح تبدیل شد. آنان نشان دادند که از چتربازهایی همچون احمدینژاد که امکان دارد در آینده در آسمان سیاست محافظهکاران نمایان شده و موی دماغ آنان شود، بشدت نگرانند.
با وجود خودسریهایی که در دولت سابق روی داده، آنها قادر به تبری از آن و خلق گفتمان جدید و پاکدستانه نیستند و همین پاشنه آشیل آنهاست. اما تیپهای احمدینژادی همچنان آنها را میترساند چون میتوانند در غیاب نظم و انسجام تئوریک محافظهکاران مجددا با عوامفریبی، گفتمانسازی کنند.
* اکنون اصلیترین چالش موجود در جریان اصولگرا را چه میدانید؟
** مشکل اصلی اصولگرایان وجود پیشزمینههای ذهنی و تئوریک جهت برخاستن رادیکالیسم و بنیادگرایی در میان آنهاست. با اینکه ذات اصولگرایی، محافظهکاری است و محافظهکاران نمیتوانند رادیکال عمل کنند ولی میبینیم بیشترین حجم از شعارهای تندروانه از اردوگاه آنها به گوش میرسد.
هنر اصولگرایی این است که بگوید محافظهکار است و به سنتهای محافظهکاری وفادار میماند. اما میبینیم محافظهکاران در بزنگاهها برای کسب قدرت به رادیکالها و آنارشیستهای داخلی میدان میدهند و هر بار هم از همان سوراخ گزیده میشوند.
* اما به نظر میرسد اصولگرایان چنین دغدغهای ندارند و نمیخواهند رادیکالیسم را از خود جدا کنند.
** اردوی اصولگراها مدتهاست اسیر جنگ قدرت پیدا و پنهانی شده است. آنها نه تنها از مشکلات عدیدهای چون سازمانیابی، فقدان استراتژی روشن و تاکتیکهای مناسب با آن رنج میبرند، بلکه نگران پیدایش نیروهای ترمز بریده و چتربازند که بساط آنها را در چند سال گذشته بر هم زده است.
مرزهای اصولگرایی در حال پوستاندازی و جلو عقب شدن دائمی است. از دید اصلاحطلبان تکلیف روشنتر است، آنان بر این باورند که فرهنگ غنی ایرانی و شیعی به ما امکان تعامل با دیگر فرهنگها و تطبیق با نظامهای مردمسالار را میدهد. در انتخابات اخیر که روحانی به قدرت رسید تمام کاندیداهای دست راستی جز یک نفر حتی حاضر نشدند از برنامهها و اهداف محافظهکارانه جناح اصولگرا دفاع کنند. رویکردها و مناسبات پدرسالارانه جناح راست اگر در امور اجتماعی هم امری خیرخواهانه بشمار رود در حوزه سیاست امروز ناتوان از پاسخگویی است.
جناح راست هنوز از پس موضوعات ساده و پیش پا افتادهای مانند استفاده از ماهواره، پخش مستقیم مسابقات ورزشی یا حضور زنان در ورزشگاهها و قدم زدن دو وزیر خارجه برنمیآید چه رسد به اینکه بتواند برای معضلات بزرگی مانند تحریم و تعامل با جامعه جهانی راهحل ارائه کند.
راست سنتی نشان داده میانه روشن و شفافی با آزادیهای سیاسی و اجتماعی، رقابت اقتصادی، تنوع و تکثر فرهنگی ندارد. از این رو کاربرد شیوههای عقلانی و اعتدالی در این جناح بستگی به افراد و اشخاص پیدا کرده است. تا جایی که اگر افرادی نظیر ناطق نوری لاریجانی تضعیف شوند جناح راست مثل بازی مارپله دوباره سر خانه اول باز خواهد گشت و کار دست تندروها خواهد افتاد.
آفت تودهگرایی و تندروی که با برآمدن دولت احمدینژاد کشور را اسیر دست خود ساخت از خاکستر همین بیثباتی و بنبست سیاسی راست سنتی برخاست. جریان راست با خطای محاسبهای که در حمایت از تیم احمدینژاد مرتکب شد هنوز در آفساید سیاسی بسر میبرد. اصولگراها تنها با تجدیدنظر اساسی در دیدگاههایشان، احترام به تنوع و تکثر فرهنگی و رقابتپذیری حوزه سیاست است که خواهند توانست دوباره سرمایه تاریخی گذشته خود را حراست نموده و آن را از دستبرد تندروهای پوپولیست مصون بدارند.
* به نظر شما برای اینکه اصلاحطلبان موفقیت 92 را در انتخابات مجلس تکرار کنند، چه اقداماتی باید انجام دهند؟
** من با اینکه عوامل ناشناخته یا عناصر تصادفی را در نتایج رقابتهای سیاسی دست کم نمیگیرم، برایشان ارزش بالایی قائل نیستم. ولی مطمئنم اگر دولت روحانی بتواند مذاکرات با گروه 1+5 را به توافق آبرومندانهای برساند یا در زمینه اقتصادی قدرت و ارزش پول ملی را احیاء کند و به خروج غیرتورمی از رکود دست بزند، نتایج درخشانی در انتخابات نصیب ما خواهد شد. از این جهت سرنوشت انتخاباتی اصلاحطلبان با میزان موفقیت دولت بهم گره خورده است. البته میدانید در انتخابات محلی پیشرو میتواند عواملی نظیر اتفاقات ناخواسته و تصادفی، ناتوانی اصلاحطلبان در مدیریت تعدد کاندیداها و دهها دلیل قومی، قبیلهای و خرده فرهنگی دیگر به همراه ضعف دولت در حفاظت و صیانت رأی مردم هر کدام نقش مهمی خواهند داشت.
همه این فاکتورها را باید دید و در نظر گرفت. البته مهمترین آن اتحاد عمل جبههای و وحدت ارگانیک حول یک محور اصلی است که معتقدم اصلاحطلبان با پذیرش محوریت خاتمی بر آن فائق آمدهاند.
قبلا هم گفتهام که اعتمادسازی ما با اروپا و دیگر کشورها نمیتواند خلاء ناشی از تعامل اصولی با آمریکا را پر کند. بنابراین قدمهای دولت روحانی در عین استواری بایست از دقت و هوشمندی لازم برخوردار باشد. نزدیک شدن ایران به روسیه اگر تاکتیکی برای پیشبرد رابطه ما با دنیای غرب و حفظ منافع خودمان باشد خوب است ولی اگر به همکاری استراتژیک تهران با مسکو بیانجامد میتواند متضمن انحراف از مسیر منافع ملی گردد.
در عوض صلح دوستی، مخالفت با جنگ و نفی خشونت به هر شکل و توسط هرکس، گفتگو و تعامل برای حل مشکلات و بحرانها، مفاهیم بلند و در عین حال مهمی هستند که میتواند چهره ما را ترمیم و نقش ما را در عرصه جهانی ارتقاء بخشد و ایران را به بازیگر اول منطقه تبدیل کند.
* در این میان رفتارهای دولت تا چه حد میتواند در موفقیت اصلاحطلبان تاثیرگذار باشد؟
** دولت نقش مهمی در بسترسازی فعالیتهای اصلاحطلبانه دارد. یادمان نرود اصلاحطلبی یک شیوه عمل تجربه شده و یک زبان قابل ترجمه برای دیگر فرهنگهاست. اصلاحطلبان سیاست خارجی را ادامه سیاست داخلی میشمارند و بر این باورند که اقدامات و اهداف دولت در خارج مرزها وقتی مقرون به صحت است که منطبق بر منافع ملی باشد که آن برآیند تعلق خاطر و فهم و درک مشترک تمامی آحاد جامعه است.
* به نظر شما موضوع همهپرسی که اخیرا توسط رئیسجمهور مطرح شد، در راستای جلب حمایت مردم از مذاکرات بود؟
** روحانی با ذکاوتتر از آن است که اصل یا تداوم مذاکرات را به همهپرسی بگذارد. او در نهایت اگر لازم باشد نتیجه را به همهپرسی خواهد گذاشت. به نظرم سخن رئیسجمهور در مورد همهپرسی، پیش از آنکه نفس مذاکرات و عمل توافق یا جنبههای فنی و کارشناسی آن را هدف قرار دهد معطوف است به دوران پس از توافق. اگر دولت به توافق کاملی در پرونده هستهای دست یابد شاید برای گرفتن بهانه از دست افراطیون و کنترل نیروهای گریز از مرکز، نیازمند کسب رای اعتماد مجدد ملت به عنوان فصلالخطاب شود.
روحانی اطمینان دارد که ملت ایران از یک توافق آبرومندانه مبتنی بر قاعده برد ـ برد با دنیا استقبال میکند. روحانی اساسا رای مردم به ریاست جمهوری خودش را نتیجه و محصول وجود چنین روندی در بطن جامعه میداند. تعامل و مذاکره که نیاز به همهپرسی ندارد، پیامدهای یک توافق کامل است که در غیاب تایید و حمایت ملی میتواند آسیبپذیر و شکننده باشد.
* آیا روحانی با طرح همهپرسی به دنبال یک سوپاپ اطمینان نیست؟
** اگر منظور اهرم فشار است بعید میدانم او به آن نیازی داشته باشد، چرا که تاکنون، عملکرد او موجب افزایش محبوبیتش شده و من هنوز به کسی یا منبعی برخورد نکردهام که برغم انتقاد، از رای خود به او پشیمان شده باشد.
همهپرسی یک مکانیزم حل دعوا در سطح ملی است، مشروط به آنکه دولت خود ملزم به تدارک و تمهید لوازمش از جمله فعالیت نهادهای مدنی گردد. به هر حال روحانی نمیتواند بیمقدمه دست به همهپرسی در جامعه تودهواری بزند که ابزار رسانهای و شبکههای تبلیغی آن را در اختیار ندارد. پنهان نیست که روحانی نتوانسته در این مدتی که از ریاستش میگذرد پایگاه اجتماعی مستقلی برای خود سازمان دهد. از این رو قدری مشکل است اجازه پیدا کند از طریق مکانیزم همهپرسی بتواند پایگاه اجتماعی خود را در قالب یک سازمان رای بازسازی کند.
* آیا به واقع طرف مقابل در مذاکرات هم برای حصول توافق جدی است؟
** دلیلی وجود ندارد که سخنان و اراده اوباما برای رسیدن به توافق با ایران را جدی نگیریم. نگرانیهای جمهوریخواهان و دلواپسی عربستان، اسرائیل و رقبای منطقهای ایران که در رفتارشان نمود یافته، حکایت از آن دارد که نتیجه مذاکرات با ایران برای اوباما و حزب دموکرات حیاتی است. همین نیاز آنها برای ما فرصت میسازد. نه تنها در ایران که مردم آمریکا نیز خوب درک میکنند اکنون زمانی است که باید گفتگوها به توافق منطقی میان طرفین برسد.
همان اندازه که گفتگو و تعامل با گروه 1+5 و بخصوص با آمریکا از موضع ضعف موجب حقارت و سرشکستگی ملی میشود و دست تندروها را در هجوم و تخریب ارکان جمهوریت نظام باز میکند، توافق از موضع برابر و در معامله دوجانبه با دنیا و بخصوص آمریکا برای ایران پیروزی محسوب شده، منزلت و موقعیت ما را در سطح جهانی ارتقاء میبخشد و فرصت برای اصلاحات و اصلاحطلبان فراهم میآورد تا مسیر تندروها در دستیابی به قدرت را بازگشتناپذیر کنند.
شرایط به شکلی است که تنها تعامل با آمریکا و غرب آنهم از موضع عزت و برابر و در یک مشارکت برد ـ برد میتواند بیثباتی سیاسی و اقتصادی ناشی از سیاستهای تندروانه دولت گذشته را از سر کشور دور سازد. زیرا نه جلب اعتماد روسیه و چین برای رفع تهدید کافی است و نه حمایت آنها میتواند برای ما فرصت ساز باشد.
راهبرد خارجی دولت روحانی قبل از هر چیز باید بگونهای تنظیم شود که هزینههای سیاسی و معنوی ناشی از شکست مذاکرات و باقی ماندن پرونده ایران در شورای امنیت را نزد افکار عمومی دنیا بیشتر کند. در عوض ما هم نباید به آثار تداوم تحریمها و یا هر نوع برخورد نظامی که زیرساختهای کشور را در معرض آسیب و خسارت قرار میدهد بیتوجه بمانیم. حتی اگر ملت بزرگ ما مثل همیشه آمادگی مقاومت و ایستادگی داشته باشند.
* عدهای معتقدند که روحانی باید در حال حاضر تمام هم و غم خود را صرف مذاکرات هستهای کند و بعد از موفقیت در مذکرات، با دست پر به سوی سیاست داخلی حرکت کند، تا چه حد این نظریه را قبول دارید؟
** پیروزی روحانی در پای میز مذاکره با کشورهای خارجی بدون موفقیت در عرصه سیاست داخلی و در غیاب حمایت سازمانیافته در داخل متصور نیست. اگر هم توفیقی بدست آید چندان مانا و پایدار نخواهد ماند. سیاست خارجی را نباید جدا از عمل داخلی دولت دید. سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است، دولت برای حفظ موقعیت خود در داخل بدون پیوند با بدنه اجتماعی و هواداران اصلاحطلبش به ورطه بدهبستان و چانهزنی بیحاصل میافتد. در چنین شرایطی هر دستاورد خارجی به آسانی، وادادگی و شکست قلمداد شده و دولتش در برابر این سرشکستگی ملی مسئول شناخته خواهد شد.
در حالیکه نه توافقات قراردادی بلکه ملتها خود مرز میان غرور و تعصب، عشق و نفرت، سربلندی و تحقیرشدگی را ترسیم میکنند و برمیسازند. چه بسا اگر حضرت امام خمینی(ره) در زمان حیاتشان به صراحت قطعنامه صلح را نمیپذیرفتند و ملت آن را پیروزی تلقی نمیکرد دست بعضیها بازگذاشته میشد تا بنام غیرت و غرور و با تمسک به شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان، سالهای سال، کشور را تا نابودی کامل زیرساختها، درگیر نبردی فرسایشی میکرد.
در صورت بیتوجهی دولت به موقعیت سیاسی، اقتصادی، نیروهای اجتماعی، و لزوم اصلاح آن از طریق مجاری سیاسی و قانونی، دستاوردهای سیاست خارجی و دلارهای نفتی آزاد شده دودستی تقدیم تندروهای مخالف خواهد شد.
* دولت چگونه میتواند تحولات داخلی را با تحولات بینالمللی همسو و به سیاست داخلی توجه کند؟
** البته دولت تنها متولی توسعه و تحول در سیاست داخلی و خارجی کشور نیست. ولی به عنوان اصلیترین نیروی محرک و تسهیلکننده فرآیند توسعه سیاسی نمیتواند بیطرف باشد. اگر دولت در انجام وظیفه قانونی و اخلاقیاش جهت برگزاری انتخابات رقابتی ناتوان باشد باید انتخابات و صندوق رأی را بوسید و کنار گذاشت.
از نظر من مهمترین وظیفه و برنامه دولت در ماههای آینده فراهم نمودن مقدمات برگزاری یک انتخابات دموکراتیک است که مردم در جریان آن نسبت به تاثیرگذاری آرای خود اطمینان پیدا کنند.
هر دولتی، وظیفه دارد که شرایط یک انتخابات رقابتی را مانند گذشته مهیا کند، آزادی عمل احزاب، مطبوعات، نهادهای غیردولتی، فضاهای عمومی، شبکههای اجتماعی و فضای مجازی و اجرای دقیق از طریق شبکه فرمانداران، استانداران، وزارت کشور، و ممانعت از مداخلات نیروهای غیرمسئول و حذف موانعی که موجب تضییع حقوق ملت گردد، تکههای تشکیلدهنده پازلی است که یک انتخابات عادلانه را میسازد.
دولت به عنوان قوه مجریه و برگزارکننده انتخابات مکلف است مانع از کنار کشیدن نخبگان و فرهیختگان و سیاستزدایی جامعه گردد و اجازه اعمال نفوذ و استفاده از منابع مالی زیرزمینی و بادآورده را در انتخابات ندهد. فراموش نکنیم انتخابات 92 که روحانی در آن بقدرت رسید را دولت احمدینژاد برگزار کرد ولی این انتخابات را دولت روحانی برگزار میکند، دولت روحانی باید شرایطی ایجاد کند که همه جریانات سیاسی به میدان رقابت دعوت شوند. این نمیشود که سرنخ عمده منابع مالی و اقتصادی خاکستری و در سایه در اختیار جریانات و گروههای خاص باشد، یا تبلیغات صدا و سیما و تریبونهای رسمی دائماً بنفع یک جریان عمل کند، آنگاه دولت مجری انتخابات ادعای بیطرفی نماید.
به همین دلیل اینجا وظیفه دولت روحانی بسیار مهم است، نکند اوضاع بگونهای پیش برود که تیغ فرمانداران، صلاحیت اصلاحطلبان را به مسلخ برد. آقای روحانی علاوه بر ریاست دولت، رئیس شورای امنیت ملی هم هست، او باید پای برگزاری یک انتخاب رقابتی و با مشارکت بالا، بایستد، چرا که به ارتقاء امنیت و منافع ملی کشور منجر خواهد گشت. در دنیای امروز دولتی که مردم و منتقدان داخلی خود را به رسمیت نشناسد، پای میز مذاکره جدی گرفته نمیشود. بصورت طبیعی یک انتخابات خوب منجر به تشکیل مجلسی مردمی و مقتدر میگردد که پشتیبان برنامههای اصلاحی داخلی و خارجی دولت خواهد بود.
* سخنگوی وزارت کشور اخیرا اعلام کرده که تمام استانداران دولت نمره قبولی گرفتند و ما بنای تغییر نداریم، این صحبت در حالی مطرح میشود که تاکنون انتقادات بسیاری به نحوه عملکرد فرمانداران و استانداران وارد بوده و در نگاه منتقدان فرمانداران و استانداران همسو با سیاستهای اعتدالی دولت حرکت نمیکردند.
** من احترام زیادی برای استانداران و نمایندگان هیئت دولت در استانها قائلم ولی شواهد و قرائن نشان از آن دارد که فرمانداریها در نقطه کور رادار قرار گرفتهاند. کافی است آقای روحانی از مجاری غیررسمی خواهان انعکاس نظرات نخبگان، فرهیختگان، سیاستورزان، و مردمی که به او رای دادهاند، بشود تا دریابد نمرههای استانداران چندان هم قابل قبول نیست.
معدل نمرات کل فرمانداران دولت احتمالا به نمره ناپلئون هم نخواهد رسید. اگر شکافهای متعارض درونی دولت ترمیم نشود چالاکی دولت در انجام وظایفش از کف خواهد رفت. اصلاحطلبان بارها اعلام کردهاند بدون هیچ چشمداشتی از دولت حمایت میکنند و حمایتشان همراه با نقد سازنده خواهد بود. دولت نیز اعلام کرده به این حمایت و نقد دلسوزانه نیازمند است.
* و سوال پایانی! به نظر شما چالشها و اولویتهای اقتصادی دولت یازدهم حول چه محوری میچرخد؟
** دولت روحانی باید اقتصاد را از رکود خارج کند البته خروج غیرتورمی نه با چاپ و گسترش پایه پولی و نهایتا رشد نقدینگی! زیرا در این صورت همان راهی طی خواهد شد که دولت احمدینژاد رفت. او نیز معتقد به رونق بود اما سیاستهای پولی و مالیاش در نهایت، انباشت نقدینگی ویرانگر در دست مردم شد.
دولت روحانی با چالشهای اقتصادی جدی روبروست، ارزش پول ملی در غیاب اقتصاد مولد هنوز در معرض سقوط آزاد قرار دارد و این خطر وجود دارد که یک جهش بزرگ در برابری ارزش ریال با دلار صورت گیرد، زمانی که قدرت خرید مردم بشدت کاهش پیدا کند، با بخشهایی از نارضایتی مواجه خواهیم شد که به وعدههای هیچکس اعتماد نخواهند داشت.
وای به روزی که اکثریت جامعه خود را قربانی سیاستهای اقلیت غارتگری ببینند، آنگاه جامعه به دو قطب "غارتگر ـ قربانی" تبدیل میشود دیگر نه به محافظهکاران، نه به دولت آقای روحانی و حتی نه اصلاحطلبان اعتمادی نخواهند داشت و خیلی زود دیر خواهد شد.
وظیفه مبرم دولت در شرایط حساس فعلی عبارت است از بازگرداندن نظم و دیسیپلین به اقتصاد ملتهب، شفافسازی حوزههای خاکستری و زیرزمینی اقتصاد و کوتاه کردن دست گانگسترها و تبهکاران اقتصادی از منابع ثروت ملی. به نظر من دولت میبایست مبارزه با اقتصاد زیرزمینی در حال رشد که دیگر فعالیتهای اقتصادی داخلی را تحتالشعاع خود قرار میدهد و خزانه دولت را از دریافت درآمدهای مالیاتی محروم میکند و به افزایش کسری بودجه میانجامد، در اولویت قرار دهد. مشکلاتی که به دلیل طبیعت غیرقانونی این فعالیتها به وجود میآید باعث به هدر رفتن منابع در سطح ملی و ایجاد اختلال و انحراف قطعی در تولید و ایجاد مانع در راه برقراری نظارت شایسته و رعایت نکردن اولویتها در سرمایهگذاری میشود.