ميلاد عطائي / روزنامهنگار
1- وقتي كه نام سياست به زبان ميآيد تعاريف و تشريحات متفاوتي بر او غلبه ميكند تا كندوكاوي از فهم دقيقاش به بيان بياورد. هر كه ميخواهد علم سياستها را به گونهاي به تفسير و نظر بياورد و گاه آنقدر سخت و پيچيده ميشود اين توصيفات كه آدمي را به انصراف از تعمق بر انديشهاش ميكشاند و گاه هم به قدري سادهساز ميگردد كه موجب آسانانگاري در اين وظيفه و مسئوليت جدي زندگي انساني ميشود.
سياست چيست؟ سياست رهبري صلحآميز يا غيرصلحآميز روابط ميان افراد، گروهها و احزاب نيروهاي اجتماعي و كارهاي حكومتي در داخل يك كشور و روابط ميان يك دولت با دولتهاي ديگر در عرصه جهاني است. اين تعريف را دكتر عالم در كتاب بنيادهاي علم سياست بيان داشتهاند اما بگذاريد كمي آن را بگسترانيم.
اين تعريف يك تعريف فراگير و كلان بود در نگاهي ديگر ميتوان گفت سياست با زندگي روزمره ما انسانها در آمد و شد است. در فلسفه سياسي با اساس آزاديهاي انسان هممعني است و در اقتصاد سياسي با روند رشد و پيمايش نظام مالي كشور اما سياست به معني اخص آن در سياستها - به زعم گذاشتن آن قابل فهم است - تصميمات و اهدافي كه در پيرامون زندگي اجتماعي انسانها گرفته ميشود كه اين تصميمات در نظامهاي حكومتي مختلف به شكل و روش به خصوصي اجرا ميشود. گاه در دموكراسيهاي پارلماني اختيارات از مردم به نمايندگاني تنفيذ ميشود و ميان تصميمات آنها بر اجتماع ارتباطي به وجود ميآيد.
در كره شمالي اما بدينگونه نيست و آنچه رئيسجمهور اين كشور به ذهناش خطور ميكند را به عنوان تصميم نهايي به ديده اجرا ميگذارد و در آنجا اساسا بحثي درنميگيرد كه سياستگذاريها چه باشد يا برترين آن چه است و چه ميتواند باشد. اما در تعاريف روزمره و رايج كلمهاي با نام "علم سياست" را با انواع و اقسام شيوههاي مديريت سازماني يا غيرسازماني هم در يك تراز و مقدار مينگرند. چيزي كه هماره و همواره آويزه بر انديشه يك اهل كار سياسي ميباشد مفهوم "انديشه" و "متد و روشي كه براي توصيف و تحليل، رشد و گسترش پديدهها در جامعه انساني به بار ميآورد".
بايد به خاطر داشت كه در جهان امروز تصوري ثابت و مطمئن چونان كه به پزشك قلب و عروق يا متخصص مغز و اعصاب ميدانيم و ميشناسيم جاي عنوان دكتر بودن به صورت يك پيشفرض قطعي وجود ندارد زيرا تخصص بر محيط مسئوليتي است كه كارورزي يك فرد را معرف ميشود و نميتوان از متخصص قلب در لواي عنواني چون دكتر بودن انتظار درمان بيماريهاي چشمي را هم طلب كرد، در سياست هم تفكيك حوزهها و تقسيم مسئوليتها يكي از عناصر مهميست كه در دانشگاهها و آكادميهاي جهان مدتهاست عصر ديگري را از فراگيري و رشد اين حيطه از دانش اجتماعي را به اجرا آورده است.
2- سياست در گذشته نه چندان دور فارغ از دوران يونان باستان كه موضوع روابط فرد و قدرت سياسي در محور انديشمندان آن زمان گره ميخورد و اساسا نگاهي فلسفه به اين امر سياسي داشتهاند و تا عصر حضور كليسا بر اجراي فرامين قانوني آنقدر موضوع - سياست گذاردن باب و رواج نداشته. اما در دوران ارسطو با كمي دقت نظري ميشود رگههايي از - اجراي سياستها را بر زندگي عموم مردم پيدا كرد. لازم به اشاره است كه فهم ماجرا از سياستها با نگره فلسفه سياسي كه در پي چرايي و پيدايي برترين نوع شيوه حكومت و بعد آن موضوع آزادي از دروناش ميجوشد قابل تفاوت است.
ارسطو در كتاب معروف خود، «سياست» در بخش پنجم آن جايي اشاره ميكند كه «پاسداري از تهيدستان كه هرگاه توانگري به زيردست خود آسيب برساند مجازات او كيفر است.» يا در سرفصلي ديگر اين عنوان را به خود اختصاص ميدهد كه "جوانان را بايد به كارهاي سپاهي گماشت و چون سالمند شدند از آنها در حكومت استفاده كرد. در دوران ما قبل انقلاب صنعتي اروپا هم "سياست" زيرمجموعهاي از دانش فلسفي جاي ميگرفته كه به فراخور آن تعاريف و مسائلي چون "فلسفه سياسي" و "اقتصاد سياسي" و "جامعهشناسي سياسي" و حتي "روانشناسي اجتماعي" همه را در گرداگرد هم جاي ميداده.
كافي است كه به آثار فيلسوفي چون "تامس هابز" نظري بيندازيد. در كتاب لوياتان او از گستردگي پژوهش و نظر اين فيلسوف به حيرت برميآييد. زيرا نويسنده از سلايق و علايق انساني سخن ميگويد تا نظام سياسي و فهم كليسا در سياست. مسائلي اگر امروز در اختيار يك پژوهشگر قرار بگيرد هر كدامشان داراي روابط بسيار پيچيده درون خودش است كه به مجلدي جدا و تخصص ويژه را بر قسم نوشتناش طلب ميكند.
اما هابز هم آنچه امروز در فهم "سياستگذاري" ميشناسيم را در سال 1651 در كتاباش به عهده كارگزاران حكومت معرفي كرد.
در باب كارگزاران عمومي و قدرت حاكمه مينويسد "كارگزاران عمومي همانند اعصاب و پيهايي هستند كه اندامهاي مختلف بدن طبيعي را به جنبش درميآورند." آنچه ما امروز ميتوانيم از مفهومي كه در ذهن هابز قرار داشته يعني نقش بازيگراني چون كارگزاران عمومي برسيم همان كساني كه هابز بر آن گواه بود كه با همكاري و هماهنگي شخص پادشاه "سياستها" را در مواردي همچون اقتصادي و قضايي و غيره برقرار ميكنند.
امروزه مفهوم عام "علوم سياسي" به غير از آنكه بتواند يك مجموعهاي كلي را به عنوان زيرمجموعه آموزشي براي جوينده دانش فراهم كند كاربردي فراتر ندارد، ما در جهاني بسر ميبريم كه عنصر تخصص و كارآمدي آن به طبع زيست اقتصادي و اجتماعي ما گره ميخورد. بيدليل نيست كه امروزه در بسياري از دانشگاههاي معتبر جهاني مجموعه آموزشي "روششناسي در سياست" دانشجويان بسياري را به خود جلب كرده زيرا اين مجموعه آموزشي ميخواهد كمك شاياني بكند بر تبيين و تحليل مسائلي كه ميبايد به آن نظر داشت. به بياني ديگر از چه زاويه و منظومهاي بر پديدهها نظر بياندازيم؟
آنان را چگونه در محدودههاي به خصوصي بنگريم و تحليل كنيم. به نوعي روششناسي با چگونه انديشيدن انساني در باب موضوعي اخص و شناخت تنوع و تكثر روشهاي انديشهاي را به اجرا ميگذارد. نبايد فراموش كرد كه علم سياست دارد تمام سعي خودش را ميكند كه از خطر جزم شدن، منسوخ شدن، تاريخي بودن خودش را نجات بدهد و براي روزآمد زيست فرد و اجتماع هنوز هم حرفهاي تازهاي داشته باشد.
با اين اوصاف كاسه بلورين سياست ديگر در هم شكسته، با اينكه تكههاي اين كريستال به زير ميكروسكوپ بخواهد برود و باقي اجزايش به تشريح و تحليل برسد ميبايد هم تصوري از شكل كلي آن كاسه بلورين در خاطر داشت. تجزيه علوم به عنوان صاحب بودن بر انواع علم اين روزها شدت بيشتري گرفته و بيدليل نيست كه مشاورين تحصيلي به طور صريح و شفاف از دانشجويان ميپرسند كه به كدام گرايش تخصصي علاقمند هستيد؟ نيازي به فهم كلي نيست كه پاسخ باشد وكيل شدن يا دكتر بودن يا سياستمدار گشتن.
علم سياست در جهان امروزه شاخههاي بسياري را به خود اختصاص داده و در برخي از زيرمجموعهها با علمي ديگر اتحاد برادري را ايجاد كرده كه در پس اين اتحاد و همكاري بتواند انديشهاي را كاملتر و صحيحتر به نزد عموم برساند. اقتصادي سياسي يكي از حيطههايي ميباشد كه بنا به گواه بسياري از اهالي فن، تاريخ آن به اين زودي به اتمام نميرسد و شايد تا دهههاي آينده در حيطه پرطرفدارترين شاخه از انواع علم سياست قرار بگيرد كه با تركيب دانش اقتصاد، به طور كلان مسائل را مينگرد و نظامهاي سياسي بر چگونه پيمودن راه و روش قدرت اقتصاديشان به خدمت و مشاوره نائل ميشود.
سياستگذاري عمومي، اقتصاد سياسي، روانشناسي سياست، مطالعات و پژوهش هژموني كشورها كه تخصص را به فرهنگ و سياست كه كشوري اخص به دانشجو ميدهد، مطالعات امنيتي و شاخههاي بيشماري كه از بهترين تركيبات تجزيه شده از فهم عامي علوم سياسي هستند.
حلقه گمشده سياستگذاري عمومي
سياستگذاري عمومي يكي از انواع شاخههاي علم سياست است كه ميخواهد تصميمات سياسي كه گرفته ميشود را در مطالعه و تحليل جاي بدهد تا بهترين راه ممكن به صورت ايده و پيشنهاد را بيان كند. برخلاف اين تعريف عام، اساس اين حيطه در جزئيات به تخصص ميرسد. سياستگذاري عمومي در كدامين حوزه؟ هر حوزه در ارتباط با دانشهاي هم تراز و نزديك به خودش صاحب يك قدرت انديشهاي را هم فراهم ميكند.
تصميمات كه بخش مهمي از كار سياسي سياستمداري است كه بر حوزههاي علم سياست اشراف كلي دارد و در مشاوره و همكاري اهالي فن به نظر گذاشته ميشود تا فرآيند تصميمات اخذ شده در بخش اجرايي آن كه مرتبط است با اجتماع انساني و ضررها و زيانها و نفع و امتيازهايش را به ديده بياورد.
برخي نظريهپردازان هم معتقد هستند كه اين حوزه مرز دقيقي را با باقي علمها نميشناسد زيرا اصولا كاربردي است و آنچه را كه در شرايط متنوع به اجرا ميرسد در آن موقع به تحليل و نظريهاش هم خواهد رسيد. در يك مدل فرضي رابطه دولت و سياستهاي آن را به تشريح خواهم آورد تا مقدمهاي باشد براي فهم اصيل "سياستگذاري عمومي" در جامعه ايراني كه هم در "روزنامهنگاري سياستگذاري عمومي" به يك رشد و بلوغ ويژهاي برسد و هم در حوزه تخصصي آن اساسا كاري آكادميك است.
با آگاهي به آنكه در گذشته اهالي فن و دانش از زواياي مختلفي به امر سياستگذاريها وارد آمدند اما موضوعي كه در اكثر موارد ما را از "سياستگذاري عمومي و تحليل آن" جدا ميكرد و دور ميداشت آن بود كه تحليلها به سوي اعتباربخشي سياسي يك حزب نظر ميانداخت كه اساسا امري طبيعي و عقلاني است براي نظريهپردازان حزبي اما "سياستگذاري عمومي" و وارسي آن فراتر از جريانهاي صاحب قدرت سياسي به "اصل سياستها" و تاثير آن بر "اجتماع" به سنجش و وزنكشي آن ميآيد و ميرسد و تكيهگاه او "اعتبار علمي يا روزنامهنگاري ميباشد كه با هر نوع نگارش يك طرح سياسي بر آن اعتبار علمي به تحليل و نظر منتهي ميشود" - با اينكه بسياري هم وجود دارند كه در راستاي احزاب سياسي "سياستگذاريها را تشريح ميكنند".
حال بياييد اين مدل فرضي را با هم تجسم كنيم. فرض آن است كه دولت ميخواهد لايحهاي را به مجلس بدهد كه بعد از اجرايي شدن و تصويب آن، بنزين به موجب مديريت انرژي جيرهبندي شود يعني هر فردي كه داراي يك خودرو ميباشد ميتواند به آن مقداري كه دولت مقرر كرده در ماه از بنزين استفاده كند نه بيشتر. در اين موقع دولت قصد يك خدمتي را دارد به پايههاي انرژي كشور و مديريت آن و چيزي كه در ذهناش ميگذرد، كنترل آلودگي شهرها، پايين آمدن آلودگي صوتي و ترافيك. آن هم با سياستي كه خود اختيار را در دست دارد و تنظيم ميكند رابطهاي ميان مسائل عمومي با مردم.
اينجا اين سياست كه گذاشته ميشود براي عموم توسط علاقمندان به مباني و مسائل سياستگذاري عمومي به تعريف، توضيح و تشريح، تحليل بهترين ايدهها ميان ايدههاي موجود ميرسد. از طرفي دولت ميگويد اگر اين طرح به اجرا نرسد من ساليانه بايد درصد بسيار زيادي از بودجه دولتي را به مصروفات وارداتي بنزين اختصاص بدهم در صورتي كه ميتوانم آن را در حوزههاي عمراني و غيره به اجرا بياورم كه عوايد بيشتر و بيشماري دارد. اولين پرسش اينجاست كه اگر اين طرح دچار مشكل شود اين دولت توان آن و زمان آن را خواهد داشت كه به طرحهاي عمرانياش پايان بدهد؟ پرسش ديگر در موقعي مطرح ميشود كه سياست مذكور به بحث و نظر گذاشته ميشود. در اين نقطه است كه تحليلهاي همهجانبه و حرفهاي به فهم اجرايي و قدرت اثرگذار يك دولت سياسي كمكرسان ميشود.
در سراسر جهان امر سياسي يك كار گروهي است نه فردي و دولتها خود را متعهد ميدانند كه خير عمومي را برحسب نوعي سياستي كه در منش حزبيشان وجود دارد براي مردم به بار بياورند اما اجراي آن و اثرات و عوايد و علل ثانويهاي كه از دلش به وجود ميآيد دقت تصميمات را لاجرم در اين حوزه بالاتر بايد ببرد و اينجاست كه هر دولتي برخلاف ميل و علاقمندياش به عموم مردم بايد با احتياطترين شكل ممكن تصميماتش را بگيرد و كارشناسان، روزنامهنگاران و اهالي فن با انديشههايشان درصد و مقدار و اندازه احتياط دولت را برحسب تحليل و پژوهششان به او يادآور ميشوند و هم خواسته مدنظرشان كه داراي استدلال به خصوصشان هم ميباشد به او بازگو ميكنند. منتسكيو در كتاب روحالقوانين خودش ميگويد «قدرت دولت با قدرت ديگري به كنترل برميآيد كه در اينجا جامعه مدني و به خصوص افرادي كه به حوزه سياستگذاري عمومي ميانديشند و وارد ميدان هم ميشوند.»
فرض كنيم كه آن دولت بنزين را جيرهبندي كرد، هر خانواده كه داراي يك خودرو ميباشد امكان استفاده از بنزين آزاد را نداشته و در ماه شصت ليتر براي مصرفاش دولت تشخيص داد.
در اينجا يك نوع سياستگذاري عمومي در حوزه حمل و نقل به اجرا گذاشته شد كه اولين ضرباهنگاش را در اقتصاد به اجرا ميگذارد اما به طور پيشفرض در حوزه محيط زيست سياستي گذاشته ميشد باز هم در منظومه اقتصادي تاثير بالفعلاش را ميگذاشت؟ بر كجا اثر ميگذاشت؟ پاسخاش باشد با شما خواننده گرامي. بازگرديم به مدل فرضي خود، حال در كوتاهترين شكل ممكن فارغ از تجزيه و تحليل فراگير در سه حوزه ميبايد عمل دولت به تحليل برسد، اقتصادي، اجتماعي، سياسي. و اينجاست كه ميگويند اساسا شاخههاي علم سياست مرزبندي دقيقي با ساير حوزهها ندارند و از همه علمها در راستاي تخصص و هدف ويژه استفاده ميبرند.
از اقتصاد خرد و كلان و جامعهشناسي گرفته در اينجا تا رقابت در كسب قدرت آتي سياسي با كارنامهاي كه در اختيار گروهي از سياستمداران است. پرسش ديگر از سياست دولت آن است، آيا جيرهبندي بنزين كه يك كالاي استراتژيك هم هست و با زندگي روزمره مردم در ارتباط ميباشد منجر به گراني كالاها نميشود؟ مثلا ميدانيم كه ميوه بايد توسط ماشينها حمل شوند تا به ميادين بار هر شهري برسند. وقتي كه بنزين با محدوديت خود به ناگه داراي اين ارزش افزوده ميشود كه يارانه و استفاده آزاد از او برداشته شود و تنها دولت است كه تصميم ميگيرد كه اين كالا جيرهبندي باشد و چگونه استفاده شود.
اين تصميم بر قيمت بسياري از كالاها اثر مستقيم ميگذارد. در گذشته رانندهاي كه از استان مازندران تا تهران پرتقال را حمل ميكرد و ميرساند محدوديتي از استفاده بنزين نداشت. و قيمت مصرفي آن برايش معلوم بود و آن را در ازاي سود محصول و قيمت تمام شدهاش تنظيمي ويژه براي خود ميكرد كه صرف اين كار برايش مهيا باشد، در ماه چهار بار به تهران ميآمد و بار را تخليه ميكرد و هر بار شصت ليتر بنزين مصرفاش بود يعني دويست و چهل ليتر در ماه براي شغلاش، حال يكبار بايد به تهران بيايد تا كالا را برساند به دست مصرفكننده و چون رسيدن او دشوار شده يعني ارتباط ميان شهرها محدودتر ميباشد هزينه تمام شده كالا كه به ميدان بار ميرسد ناخواسته داراي شيب صعودي ميشود و اين شيب رشد تا به دست مصرفكننده برسد همينطور ادامه خواهد يافت.
از نقطهنظر برخي اقتصاددانهاي ليبرال هر دخالت دولت در استفاده يا عدم استفاده عموم مردم در نوع كالاهاي عمومي در رشد مستقيم قيمت آن كالا ميتواند دخيل باشد و نقش بازار به عنوان خودتنظيمگر را از بين ببرد. با اينكه اقتصاددانهاي نزديك به گرايش سوسياليسم دولت را مختار به تنظيم بازار ميدانند و ما فارغ از اينكه كدام نگاه در اينجا به حقيقت نزديكترند، سياست اجرايي دولت را به اين شكل ممكن به نقد و هزينههاي به بار آورنده در آينده نشان ميدهيم.
پس تعريف اتفاقات اقتصاد پسا اجراي آن طرح، از نقطهنظر اجتماعي حذف بنزين آزاد و اجبار دولت به استفاده اجباري از بنزين جيرهبندي كه تشخيص سياسيون را به خود اختصاص داده ميتواند موجب ترس، وحشت، رشد رفتارهاي باندي و گروهي را گسترش دهد زيرا زندگي بسياري از مردم به حمل و نقششان گره خورده است از دانشجويي كه بايد هر صبح خود را از جنوب شهر به مركز برساند گرفته تا مسئولان تاكسيراني و اتوبوسراني. از طرفي كالاهاي اوليه مردم هم به وسيله سيسم حمل و نقل كه با بنزين كار ميكنند به حركت درميآيند و به دست مردم ميرسد و در اينجا جدول ده كالاي مهم و استراتژيك مردمي ميرود پس اين تغييرات قيمت سوختي منجر به دگرگوني شود.
براي رانندگان اين ترس و وحشت از آنكه امنيت شغليشان را تهديد نكند به قيمتگذاري جديد رهسپارشان ميكند كه در حوزه اقتصادي آن بر آن نظر انداختيم كه چگونه منجر به رشد قيمتها ميشود، بعد آن ترس و وحشت مردم را وادار ميكند به نوعي با خشم و كين به تصميم دولت نظر بيندازند زيرا زندگي روزمره آنها را دچار اختلال كرده و هزينه اضافي كه بايد متحمل بشوند كه خود داراي فشار بار رواني بيشتر است.
در بدترين شكل ممكن دولت با خشم عمومي مواجه ميشود و در بسياري از عرصه از مشاركت عمومي مردم نميتواند بهرهمند شود كه اين باز هم ضررش را به دولت وقت مبذول ميدارد زيرا هر چه كه ثانيهشمار در حال چرخش و تيكتاك است، هر اتفاق و كنشي كه دارد روي ميدهد و الزاما سياسي هم ميباشد و در زمره كارنامه سياسي اين دولت هم ثبت و ضبط ميشود. از حوزه تعريف سياسي عوايد اين كار دولت در ميان ساير رقبا و احزاب متهم به يك سياست اشتباه ميشود و همين اتهام به همراه گواه آماري ميتواند آنقدر فزوني يابد كه كرسيهاي مجلسين يا انتخابات را از دست بدهند.
در اين مدل ساده در كوتاهترين شكل ممكن يك سياستگذاري فرضي دولت را به نظر آورديم و وارسي جنبههاي آن كه مختص به سياستگذاري عمومي ميباشد به تعريفي هرچند اندك برآمد و به نوعي يك روش معمول را نشان داد. اما اينجا نقطه پايان ماجرا نيست زيرا سياستگذاري عمومي تنها وظيفه تحليل پس از ماجرا ندارد و تنها در اين شكل مدل نميگنجد. تربيت انديشه سياستگذاري عمومي در جامعه ايران معاصر كه تحتتاثير شديد فلسفههاي سياسي - اقتصادي بود حلقه گمشده سياست ايران است چقدر به يادمان هست انديشههاي توسعهمحور در كنشهاي گوناگون زندگي سياسي؟
كنشگر سياستگذاري عمومي ميتواند در تصميمسازيها نقش ويژهاي را براي خود اختصاص بدهد و دولتها بيايند به مشاوره و همنظري و همانديشي و در بهترين شكل ممكن در آينده سياسي جامعه ايران، انديشكدههايي باشند كه زيرنظر دانشگاههاي ايران يا به طور مستقل، فارغ از نگاههاي حزبي و جناحي بتوانند به آن قدرت علمي برسند كه سياست كلان از آن انديشهها تاثير بگيرد و حتي در ديپلماسي منطقهاي و جهاني در همراهي سياستمداران ايران نقش ويژهاي را به خود اختصاص بدهد اعم از تصميمهاي پيشنهادي و تحليلهايش.
در حوزه رسانه و روزنامهنگاري، ما داراي شاخهها و تنوع انديشه سياسي هم نيستيم زيرا اگر نام سياست به ميان ميآيد يا تنها از نظر جناحي و حزبي برحسب سود و زيان حزب ما و خواست رقيب وارد نظرافروزي ميشويم كه فهمي كلان و كلي را در بيشتر موارد با خود يدك ميكشد. جاي آنكه ميشود از "سياستهاي پيشنهادي" در حوزههايي همچون بهداشت، حمل و نقل، آموزش و پرورش، محيط زيست، سياستهاي اجتماعي، مسكن، سياستهاي اقتصادي، برنامهريزي شهري و تكنولوژي دفاع كرد و ايدهافروزي داشت.
براي همين است كه در عناوين روزنامهنگاري ايران كم به آن برخورديم كه فردي "تحليلگر سياستگذاري عمومي باشد" زيرا به دليل جهاني كه در آن ساكن هستيم مفروضههاي علمي تنها در كتابها و تحقيقات مندرج در شاخهاي آنهم از نوع نظري و آكادميك نميگنجد زيرا عموم مردم بايد بتوانند با انديشهها به اشكال متفاوت برخورد كنند. سياست هم در گفتگو و گفتمان مردمي معنا ميگيرد زيرا امر سياسي مخصوص به نخبگان نيست از مردم است و براي مردم.
فردي كه كنشگر "سياستهاي عمومي است" تنها سياست را كسب و جنگ قدرت نميبيند. از سياستهايي كه خود در حوزهاي سخن ميگويد يا به تحليل ميرسد - به اجرائيات سياسي كه به اجتماع انساني برخورد ميكند از نظرگاههاي گوناگوني به تحليل و نظر هم ميرسد. تخصص به اندازه كافي را ميطلبد اعم از شناخت زمينههاي فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، تاريخي، سياسي، رواني كه با كليتي عام و تخصصي ويژه در تحليل سياستها تنها به نتايج اثربخش از روي ادله استدلالي فرد را ياري ميكند. چونانكه كسي از سياستهاي اجتماعي ميخواهد صاحبنظر باشد و ميبايد سواي باقي دانشها به "روانشناسي اجتماعي" دقت بيشتري كرده باشد.
سياستگذاري عمومي در ايران حلقه گم شده علم سياست است، به تاريخ معاصر كه نگاه ميكنيم مسئله كسب قدرت از چگونگي ارائه قدرت نفوذ بيشتري داشته كه معروفترين آنها در جريانهاي چپ ماركسيستي ميتوان ياد كرد كه با آنكه خود را صاحب يك مدل و طرح اقتصادي ميدانستند اما مفهوم شهروند و تنوع سياستهاي مردمي در اختيارشان نبود و در همين قسم كسب قدرت سياسي به هر شكل ممكن از صحنه سياست حذف شدند.
سنت سياسي معاصر ما از بدو مشروطه تاكنون بر حائل فلسفيدن سياسي استوار بوده كه اساسا امر بدي نيست زيرا فلسفه هر جا كه آمده به نوعي يك انديشهاي را فارغ از ارزشگذاري با خود همراه كرده. اما نگارنده به ياد ندارد كه بر محور توسعه محيطزيست ما صاحب رسالههاي تدوين شده گوناگون باشيم در قرن اخير. در مورد بهداشت اجتماعي و رواني توانسته باشيم منابع مهم تاريخي و معاصر ايراني را به خود اختصاص داده باشيم. شايد از همينجاست كه امر "سياستزدگي" انزجار و تنفر از كار سياسي در جوامعي همچون ايراد داراي رشد بوده و اساسا حس بدبيني به سياست در برخي گروهها صاحب اعتبار بيشتري هم بود.
زيرا تاريخ سياسي ايران آنچه را كه بيشتر از هميشه در خاطرش دارد و هست اين بود كه هميشه نزاع كسب قدرت ميان احزاب موجب هزينهها، آسيبها، مشكلات ملي و امنيتي را به اجرا آورده پس به طور حتم سياست هم چنين است. با اينكه يكي از اركان دموكراسي سياسي رقابت احزاب و اقناع كلامي انديشهها ميان رقباست و وجود اين ميدان رقابت به دموكراسيهاي نوپا توان ايستادگي ميدهد اما همه چيز را نبايد تنها به كسب قدرت معطوف كرد بلكه نخست بايد انديشه را گستراند كه سياستمداران ابزاري براي بهرهوري و استفاده از ميان برترين ايدهها ميان ايدههاي ممكن را داشته باشند و نقش فرد در كار سياسي به همكاري گروهي و مشورت و همانديشي نزديك شود، وقتي كه هماكنون جريانهاي سياسي كه ميخواهند به عنوان حزب در سامان سياسي آينده ايران صاحب نقش ويژهاي باشند نيامدهاند اندك سخني از تنوع سياستگذاريهاي عمومي خواسته حزبشان بگويند.
با تمام اين گفتار بايد منتظر آن بود كه در آينده سياسي جامعه ايران، سياستگذاريها نقش بيشتر و ويژهاي به خود اختصاص بدهند و اين بهانه و علتي باشد كه علوم سياسي ما از تعريف و تشكيل پيشين خودش به يك نوآوري تازه در شاخههاي علمي و آموزشياش برود. بخش مهمي از اين خواسته به وقوع نميرسد مگر اينكه پايگاه علمي و انديشهاي ايران در راستاي رشد انديشمنداني به غايت اثرگذار نقشي را ايفا كنند.