صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۲  ، 
شناسه خبر : ۲۷۴۰۴۷

عبداله مرادی / دانشجوی دکتری روابط بین‌الملل

گروه دیدگاه: عربستان سعودی به عنوان یکی از تاثیرگذارترین کشورهای خاورمیانه و جهان اسلام، متکی بر قدرت نفت، دارای تعاملات استراتژیک با آمریکا، کشوریست با نظام سیاسی پیشا مدرن مبتنی بر سلطنت مطلقه و جامعه ای قبیله گرا. درست همین ویژگیهای فوق است که ضامن تداوم و ثبات این کشور، در طول یکصد سال اخیر بوده است. اما تشدید تناقض های داخلی و نقش های متعارض اخیر این کشور در سیاست بین الملل، باعث گردیده است تا تغییرات احتمالی یا حتی چشم انداز فروپاشی این دولت، بیش از گذشته، نزدیک به نظر آید. به ویژه اینکه پادشاهی سعودی از مجموعه ای از شاهزادگان رقیب و البته بیمار و سالخورده تشکیل شده است. لذا بررسی این سوال اهمیت می یابد که؛ مهمترین روندهای سیاسی و تغییرات محیطی ای که تداوم سعودی را با چالش مواجه می کند، کدامند؟

بی گمان از آغاز فعالیت شرکت نفت ارامکو در عربستان و پس از آن، دکترین دو ستونی نیکسون برای امنیت خلیج فارس، عربستان همواره نقش برجسته ای در سیاست های ایالات متحده داشته و متقابلا نیز آمریکا به عنوان اصلی ترین عامل امنیت ساز برای خاندان سعودی تلقی شده است. در کنار این عامل، نباید نقش درآمدهای نفتی به عنوان؛ عامل استقلال بخش دولت در برابر جامعه و نیز عامل مذهب به عنوان توجیه مشروعیت را جهت تداوم رژیم سعودی از نظر به دور داشت. تکیه بر همین عوامل قدرت است که خاندان حاکم این کشور، تهدیدات نفوذ کمونیسم، ناسیونالیسم عربی و نهایتا اسلام گرایی متاثر از انقلاب اسلامی ایران را پشت سر گذاشته است. نخبگان حاکم بر عربستان نشان داده اند که؛ درک صحیحی از مقدورات و محذورات داخلی و محیطی داشته و از رهگذر انطباق یافتن با آنها، خود را در مقام رهبر محافظه کار جهان عرب-سنی حفظ نموده اند.

اما واقعیت های داخلی رژیم سعودی باعث گردیده است دیدگاه غالب بر این باشد که؛ روندهای سیاسی عربستان سعودی رو به بی ثباتی خواهد رفت. قانون اساسی پادشاهی و انتقال موروثی قدرت، با قواعد دموکراتیک معاصر جهانی ناسازگاری جدی دارد و آنچه این تعارض را تشدید می کند، روند مدرنیزاسیون در جامعه جامعه سنتی و عشیره ای عربستان است. اعمال محرومیت ها و رویه های تبعیض آمیز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و ... در نظام خودکامه ای که توسط شاهزاده هایی فرتوت و بیمار اداره می گردد، آینده ای جز فروپاشی را متصور نمی سازد. بی جهت نیست اگر دیدگاه رایج بر این باشد که سعودی به این علت بنیادین که؛ متعلق به این عصر و زمانه نیست، قابل تداوم نخواهد بود.

اما واقعیت آنست که؛ آمریکا و یا بهتر بگوئیم تعاملات استراتژیک عربستان با آمریکا بوده است که تاکنون ضامن تداوم سعودی شده است. به همین جهت به درستی باید انتظار داشت که؛ همین عامل تداوم بخش/امنیت ساز، در صورت تغییر رویه، اصلی ترین عامل فروپاشی/امنیت سوزی برای سعودی باشد. مدتهاست نشانه هایی مبنی بر تردید در سیاستمداران واشنگتن در قبال عربستان ایجاد شده است. چنانکه تا قبل از حوادث 11 سپتامبر، هیچگاه مناسبات آمریکا و عربستان سعودی در معرض پرسش قرار نداشت و اساسا در تعهد عربستان به امریکا تردیدی وجود نداشت. اما این حادثه تروریستی که عاملان عمدتا اتباع سعودی بودند این مسئله را برجسته کرد که؛ رشد نوبنیادگرایی که منافع آمریکا را در تمامی ابعاد آن به چالش گرفته است، خاستگاهی جز عربستان سعودی ندارد. تروریسم در عراق، شبکه جهانی القاعده، گروههای افراطی در افریقا، حملات تروریستی در اروپا و آمریکا و ... البته منشا ای جز رادیکالیسم سلفی صادر از عربستان ندارد.

هرچند در مقطع پس از 11 سپتامبر، اهمیت ثبات عربستان برای منافع استراتژیک آمریکا و شکنندگی داخلی آن، مانع از هرگونه سخت گیری نسبت به عربستان شد. و آمریکا با چشم پوشی از ایدئولوژی وهابیت که مشوق افراط گرایی و تروریسم در خاورمیانه بود، مناسبات راهبردی با عربستان را ادامه داد و همچنان سیاست چشم پوشی از شرارت را محور کار قرار داد. اما این به معنای از میان رفتن، چالش تروریسم سلفی میان عربستان و آمریکا نبود.

مثال دیگر به موضوع نفت باز می گردد؛ قرار داشتن بر بیش از 260 میلیارد بشکه نفت، بی شک عربستان را در موقعیتی بی نظیر قرار می دهد که سیاست های نفتی اوپک و به تبع آن اقتصاد غرب بدان وابسته است. لذا صاحبنظران بر این باورند؛ مهمترین عامل شکل دهنده روابط آمریکا و عربستان سعودی در گذشته و حال، به مسئله نفت باز می گردد. البته این نیز به معنای آن نیست که آمریکا، نقش عربستان را در نوسانات بازار نفت و همچنین تحریم غرب در سال 1973 از یاد برده باشد.

به نظر می رسد، سعودی در حالی امروز در خاورمیانه، به بلندپروازی می پردازد که محذورات داخلی و گسست مشروعیت آن و همچنین احتمالا پا پس کشیدن آمریکا، توانمندی لازم را از این کشور می گیرد.

 لذا چنانچه می بینیم، مسائل منفی فراوانی میان دو کشور وجود دارند که البته همواره با تحمل آمریکا مواجه شده است. ولیکن به نظر می رسد روندهای آتی بسویی می روند که احتمال تغییر رویکرد آمریکا به عربستان و پایان بردباری او در چشم اندازها پدیدار شده است. ایالات متحده در حالی سعی در تبلیغ ارزش‌های لیبرال دموکراسی دارد که؛ تداوم ارتباط استراتژیک و سیاست چشم پوشی، مغایرت جدی با آرمان های لیبرالی دارد، که مدام آنها را در بوق و کرنا می کند. بنابراین در مواجهه با عربستان، آمریکا یک استاندارد دوگانه دارد. اما به نظر می رسد روندها بسویی می روند که شعارهای لیبرالی آمریکا همچون گذشته تحت تاثیر مطلق ارزش استراتژیک نفت نباشد. توضیح اینکه امروزه ایالات متحده بیش از گذشته می تواند در روابط خود با عربستان به ارزشهای لیبرال استناد کند، چرا که روند تولید نفت از منابع جدید امریکا را بسوی خودکفایی و بی نیازی از عربستان هدایت می کند. این درحالی ست که به مرور این چین است که، جای امریکا را به عنوان بزرگترین وابسته به نفت خاورمیانه می گیرد.

از طرف دیگر سرکشی های تروریستی عربستان نیز همچون گذشته به بی تفاوتی مواجه نمی شود. عربستانی که متکی بر ادعای اسلام و اتحاد با آمریکا، خود را وزنه ثبات و صلح خاورمیانه معرفی می کرد، امروز با قراین و نشانه های متعددی در حال اخلال گری در منطقه و حتی فرامنطقه است. سوریه و عراق را می توان روشن ترین مثال مداخله عربستان دانست که، از طریق شرورترین ترویست های سلفی صورت می گیرد. آنهم در شرایطی که تردید درباره ماهیت معارضان سوری و داعشی ها واشنگتن و بسیاری از پایتخت های اروپایی را فرا گرفته است. درحالی که آمریکا سعی در همراهی با سایر قدرتهای جهانی در موضوع سوریه دارد، عربستان سعودی همچنان به حمایت از گروههای تروریستی و تشدید جنگ در سوریه ادامه می دهد. توافق جمهوری اسلامی ایران با 1+5 و امضای توافقنامه ژنو نیز از دیگر مواردی است که در آن افتراق عربستان سعودی و آمریکا قابل مشاهده است. به واقع عربستان در حال تبدیل شده به یک شریک مزاحم برای آمریکا است و آمریکا هم روز به روز در صرفه اقتصادی این شراکت بیشتر به تردید می افتد.

لذا در جمع بندی و پاسخ به پرسش ابتدای مقاله باید اشاره نمود که؛ فوران خواسته های مردمی به جهت اعمال سرکوب و تبعیض و البته نوع ضد دموکراتیک رژیم سعودی، در جهت تعمیق بحران مشروعیت حاکمان این کشور قرار دارد و لذا مثلث بقای سعودی (نفت، مذهب و امریکا) با چالش های درونی متعددی روبروست. اما آنچه روند تحولات را بسویی پیش می برد که چالش های گسترده رژیم سعودی را به سوی بی ثباتی و سقوط رهنمون شود، به تغییر در رویکرد امریکا به عنوان اصلی ترین عامل بقای سعودی باز می گردد. به واقع باید تاکید کرد آنچه سعودی را در آستانه فروپاشی کشانده است، نه فوت ملک عبداله و اختلافات درونی خاندان سعودی بلکه عدم حمایت احتمالی آمریکا از سعودی است، همانگونه که درباره حسنی مبارک اتفاق افتاد. البته باید تذکر داد که بی تفاوتی آمریکا به عربستان، امری است که تازه آغاز شده است و اساسا این آغاز نگرش، آغازی بر پایان سعودی خواهد بود. به نظر می رسد، سعودی در حالی امروز در خاورمیانه، به بلندپروازی می پردازد که محذورات داخلی و گسست مشروعیت آن و همچنین احتمالا پا پس کشیدن آمریکا، توانمندی لازم را از این کشور می گیرد.

نام:
ایمیل:
نظر: