صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۴  ، 
شناسه خبر : ۲۷۴۹۱۵
گزارش «وطن امروز» از نخستین نشست «گفت‌وگو با اصحاب علوم اجتماعی» با حضور استاد حسن‌ رحیم‌پورازغدی

گروه فرهنگ و هنر: اولین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی «گفت‌وگو با اصحاب علوم اجتماعی» با حضور استاد حسن‌ رحیم‌پورازغدی و دانشجویان و نخبگان علوم اجتماعی در سالن جلسات موسسه اشراق برگزار شد. «گفت‌و‌گو با اصحاب علوم اجتماعی» عنوان سلسله نشست‌های تخصصی است که کارگروه علوم اجتماعی «موسسه اشراق» در آن به بررسی پروژه فکری و پژوهشی نخبگان علوم اجتماعی در ایران می‌پردازد. در این نشست، 3 کتاب «عقلانیت؛ بحثی در مبانی جامعه‌شناسی توسعه»، «گفت‌و‌گوی انتقادی در علوم اجتماعی» و «علوم اجتماعی و رودربایستی عقلانیت» که توسط استاد ازغدی به رشته تحریر درآمده بود، مورد نقد و بررسی قرار گرفت.

استاد ازغدی به تاریخچه ۳ کتاب مورد نقد اشاره کرد و افزود: اولا اینها هیچکدام به معنی دقیق کلمه کتاب نبوده و نیست. من در دهه ۷۰ یکسری جلساتی با دانشجویان و اساتید علوم اجتماعی داشتم. بعضی از آن جمع‌ها دوستان همفکر بودند و برخی جمع‌های مخالف بودند و اصلا دعوت می‌کردند برای رد کردن و حتی برای نشنیدن! در دهه ۷۰ جنبه علمی کرسی‌های آزاداندیشی و نظریه‌پردازی و نقد خیلی مطرح نبود و بیشتر جنبه‌های سیاسی مطرح بود و گفتمان غالب، گفتمان سکولاریزم با لعاب مذهب که از طرف دولت هم تقویت می‌شد، بود. وی بیان کرد: در آن گفتمان سکولاریستی اصل مفهوم علوم‌انسانی با رویکرد اسلامی را مسخره می‌کردند.

این اصل که علوم انسانی با یک مبنا و با یک جهتگیری فقط معنا دارد، از الان خیلی پذیرفته‌تر بود. اصلا جلساتی شبیه جلسات ما در آن زمان، خیلی مخاطب و مشتری نداشت و اگر کسانی چنین حرف‌هایی می‌زدند، مورد تمسخر و توهین قرار می‌گرفتند. بویژه اگر کسی رشته تحصیلی رسمی‌اش جامعه‌شناسی و علوم سیاسی و اینها نبود. البته الان هم این‌ کارها را می‌کنند ولی در آن زمان خیلی علنی‌تر بود. استاد ازغدی افزود: خود این الان یک بحثی است که حلقه‌های بحث در علوم‌ انسانی باید جنبه‌های آکادمیک داشته باشد ولی در متون کلاسیک نباید خلاصه شود. این اصلی است که اگر بپذیرید، استارت خیلی از گفت‌وگوهای جدی زده می‌شود و اگر نپذیرید در همان کلیشه‌ها می‌مانید.

ایشان بیان کرد: یکی از دوستان به من گفت شما رشته‌ات چیست و دکترای چه رشته‌ای داری؟! گفتم من فوق‌دکترای کتابخوانی دارم! بعضی‌ها به امثال ما می‌گویند چرا شما در هر زمینه‌ای از قبیل علوم اجتماعی، علوم سیاسی، فلسفه، اقتصاد، فقه، اصول، معرفت‌شناسی و... حرف می‌زنید؟! من راجع به خود حرف نمی‌زنم بلکه راجع به پدیده غیرکلاسیک و غیرکلیشه‌ای صحبت می‌کنم که در طول تاریخ اتفاق افتاده و اتفاقا این مسیر درست‌تر و راحت‌تری برای تغییر پارادایم‌ها در رشته‌های مختلف علوم‌انسانی است.

وی افزود: به این خیلی توجه کنید که رشته‌های آکادمیک رسمی تقریبا گرفتار جذمیات کلاسیکی شده‌اند که غالبا اثبات نشده است و به‌عنوان اصول موضوعه و پیش‌فرض‌ها پذیرفته می‌شود. معمولا نمی‌گذارند کسی سوال کند که اصل و مبنای این جذمیات از کجا آمد! یکی از کارهایی که من توصیه می‌کنم انجام بدهید و کمی این کار را خودم انجام داده‌ام این است که اگر ریشه‌یابی کنید، کسانی که به‌عنوان نظریه‌پردازان برجسته کلاسیک در علوم انسانی به طور عام و در علوم اجتماعی به‌طور خاص شناخته‌شده‌ هستند، غالبا مونتاژکاراند! یعنی همین چهره‌های درجه اولی که می‌شناسیم.

یعنی کسانی که پدران پارادایم‌های مختلف در عرصه‌های گوناگون علوم ‌انسانی‌اند. استاد ازغدی بیان داشت: یکی از کارهایی که نقطه شروع تئوریزه شدن هرچه دقیق‌تر علوم انسانی با رویکرد اسلامی است، شالوده‌شکنی نظریه‌پردازان کلاسیک علوم اجتماعی است! این شالوده‌شکنی به دو شکل قابل انجام است؛ اول بررسی اضلاع و سلول‌های اولیه نظریه‌های مطرح‌شده توسط این افراد است. این سلول‌های چه چیزهایی بودند و چگونه این افراد اینها را مونتاژ کردند. مثلا مارکسیسم کدام بخشش به اقتصاد سیاسی انگلیس مربوط است و کدام قسمتش به سوسیالیسم فرانسوی مربوط است و کدام بخشش را از هگل می‌گیرد و در نهایت اینها را چگونه ترکیب می‌کند که اسمش می‌شود مارکسیسم؟! یا مثلا فروید، معرفت‌شناسی‌اش را از کجا گرفته است؟

بذرهای اولیه روانکاوی را از کجا گرفته است؟ یعنی پیش‌فرض‌هایش چیست؟ یا مثلا نگاه کانتی در کدام نظریات به چه میزان موثر بوده است؟ و از این قبیل مطالعات برای شالوده‌شکنی باید انجام شود. نکته مهم این است که مراد ما از این کار شناسنامه‌سازی برای افراد نبود. ما باید هم چه کسی گفته، هم چه گفته، هم از کجا آورده و در کجا اثبات کرده را بررسی کنیم. شما وقتی یک نظریه را تجزیه می‌کنید، ابهت خیلی از چیزها پیش پایتان می‌ریزد. دقیقا چیزی که خود غربی‌ها ادعا دارند و می‌گویند برق قداست هیچ فرد و چیزی ما را نمی‌گیرد. این حرف ادعای قشنگی است ولی عمل نشد!

وی افزود: بعد دوم شالوده‌شکنی، تعبدشکنی است. اینها به اسم عقلانیت مدرن، مقدسات دینی را قداست‌زدایی کردند و مقدسات جدیدی برای ما خلق کردند به طوری که همه آنها را به‌عنوان محکمات و پیش‌فرض‌های قطعی پذیرفته‌اند. اصلا در ریشه‌ها کسی سوال نمی‌کند. آنقدر علامت سوال یا لااقل جای طرح سوال وجود دارد که شما وقتی کسی نظریه‌ای را می‌چیند و جلو می‌آورد، متوجه می‌شوید که بر همان اولین قطعات نظریه باید علامت سوال می‌گذاشتید و نباید اجازه پیشروی به او می‌دادید. وقتی مفروضات غلط مطرح باشد، سوالات غلط نیز مطرح می‌شود. اصلا بعضی پرسش‌هایی که به‌عنوان پرسش‌های اساسی مطرح می‌شود، پرسش‌های درستی نیست!

ممکن است که شما بگویید درست و غلط درباره جواب صدق می‌کند نه درباره سوال. من در پاسخ می‌گویم که هر سوالی بر چندین پیش‌فرض بنا شده است. پرسش غلط پرسشی است که پیش‌فرض غلط یا لااقل اثبات‌نشده دارد. مانند اینکه من بپرسم چه کسی از این جمع، خودکار من را دزدیده است؟! در پشت این پرسش حداقل دو پیش‌فرض وجود دارد. اول اینکه خودکار من دزدیده شده و دوم اینکه یکی از افراد این جمع آن را دزدیده است. خب، این پیش‌فرض‌ها در ابتدا باید اثبات شوند. استاد ازغدی در ادامه گفت: نکته دیگری که من در دهه ۷۰ مطرح می‌کردم، تناقض‌های نظریات شخص واحد، به‌عنوان بنیانگذار مکتب واحد است. بسیاری از اینها شاعرانه و با ادبیات رمانتیک حرف زده‌اند.

فردی در معرفت‌شناسی نظریه‌ای می‌دهد و بعد در موضع روانشناسی که حرف می‌زند خلاف آن مطلبی که در باب معرفت‌شناسی گفته، سخنوری می‌کند! و اصلا به حرفش در معرفت‌شناسی کاری ندارد! خب، با آن مبنای اپیستمولوژی که نمی‌توان در روانشناسی چنین نظریه‌ای را داد. بعد همین آدم می‌رود در حوزه اقتصاد صحبت می‌کند و حرف‌های دیگری می‌زند که با مطالب قبلی‌اش متناقض است. چرا وقتی در فلسفه سیاسی از جامعه تعریفی ارائه می‌دهی، در حوزه اقتصاد و هنگام نظریه‌پردازی به آن تعریف پایبند نیستی؟ وی افزود: اغلب رشته‌های علوم اجتماعی درباره فضای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور خاصی به وجود آمده است.

مثلا در جامعه‌ای در یک زمانی مساله خودکشی مطرح می‌شود. نه فقط در بعد اجتماعی بلکه حساسیت‌های شخصی نیز در نظریات موثر است. دو صاحب مکتب در علوم اجتماعی وجود دارند که به‌عنوان پدران این جریان معرفی می‌شوند. برای یکی مسائلی مثل خودکشی، تغییر مذهب و این طور مسائل، خیلی مطرح بوده و می‌نشسته سال‌ها در این باره کار کرده. آن نظریه‌پرداز دیگر اصلا یک‌بار هم اینها را در نظریات خودش نیاورده است. استاد ازغدی بیان داشت: یک تعریف غلط از دین ارائه می‌دهند و سپس رابطه دین با خانواده و... را توصیف می‌کنند.

خب، قبل از توصیف، این تعریف از دین باید ثابت شود. وی افزود: نکته دیگری که به نظرم مهم می‌آید این است که تمام جامعه‌شناسان بزرگی که مکتب ساخته‌اند، در یک رشته خاص منحصر نبوده‌اند. کسانی که جریان‌ساز بودند در 8-7 رشته کار کردند و زحمت کشیدند. بزرگ‌ترین فیلسوفان سیاسی چه در غرب و چه در شرق، مانند ابن سینا، فارابی، هگل و... در معرفت‌شناسی کتاب دارند و حرف می‌زنند، در فلسفه دین و علوم دیگر سخن گفته‌اند. ابوریحان از فلسفه و جامعه‌شناسی دین تا جغرافیای سیاسی سخن گفته است! خب، اینها چه ربطی به هم دارد؟ به نظرم اینها به هم ربط دارد! کسانی هستند که کل علوم را یک علم می‌دانند! و به یک معنا هم درست است بویژه در علوم انسانی چون یک موضوع دارد.

اصلا من معتقدم هیچکس در هیچ رشته‌ای از علوم انسانی واقعا متخصص نیست الا اینکه در همه این رشته‌ها نیمچه متخصص باشد! من قبول ندارم کسی جامعه‌شناس باشد در حالی که علوم سیاسی نمی‌داند. قبول ندارم کسی این دو علم را داشته باشد و فلسفه و معرفت‌شناسی هیچ نداند. البته پژوهشگر و فیش‌بردار می‌شود و مدرک دکترا هم می‌گیرد ولی عالم نیست. اصلا محال است شما معرفت‌شناسی نفهمی و بخواهی متوجه شوی که مارکس در حوزه فلسفه تاریخ چه می‌گوید. استاد رحیم‌پورازغدی ضمن تاکید بر لزوم چندوجهی بودن و گستره دانش اندیشمندان علوم اجتماعی افزود: اصلا محال است که شما معرفت‌شناسی کار نکنید و بخواهید نظریات مارکس در فلسفه تاریخ را متوجه شوید.

این دو حوزه به هم مربوط است. بزرگان شرق و غرب، دینی و ضددینی در کتاب‌ها یا مقالاتشان در معرفت‌شناسی، روانشناسی، اقتصاد، جامعه‌شناسی، حقوق، علوم سیاسی و.. سخن گفته‌اند. حتی رمان‌نویسان بزرگی که فلسفه‌ای پشت رمان‌هایشان بوده است، در چند رشته آدم‌هایی قوی‌اند. از هوگو تا آندره‌ژید تا سارتر و راسل که رمان هم می‌نوشت، اینها آدم‌های کمی نیستند. بعضی از اینها پدران فلسفه‌های مضاف در غرب‌اند. نویسنده باید متفکر باشد. در هر کدام از رمان‌های تولستوی– البته ایشان یک متفکر الهی است و در آخر عمر هم ایشان مسلمان شده بود و وصیت هم کرد که به سبک مسلمانان دفنش کنند- می‌توانید ببینید چقدر نظریات متعدد در حوزه فلسفه تعلیم‌وتربیت، جامعه‌شناسی و روانشناسی و معرفت‌شناسی و... مطرح شده است.

از این جهت است که می‌گویم اگر کسی حرف مهمی را در علوم‌انسانی می‌خواهد بزند باید در چندین رشته، تبحر داشته باشد. وی بیان کرد: امروز یک دانشجوی دکترا حداکثر در طول تحصیل چند کتاب مطالعه می‌کند؟ فرض کنیم دانشجوی ما ۵۰ کتاب می‌خواند تا دکترا بگیرد که البته نمی‌خواند. تازه آن ۵۰ تا را هم درست نمی‌خواند! از توی اینها نظریه‌پرداز بیرون نمی‌آید. مدرک بیرون می‌آید! وی افزود: بنده معتقدم اگر کسی به صورت جدی می‌خواهد نظریه‌پردازی کند باید در 8-7 رشته علوم انسانی، بین صد تا چهارصد کتاب بخواند و باید دقیق هم بخواند. یعنی از هیچ صفحه‌ای بدون حاشیه‌زنی نباید عبور کند. وی بیان داشت: در علوم انسانی مزخرفات زیاد می‌توان گفت ولی در علوم فنی و پزشکی بدین صورت نیست.

اگر مهندس یا پزشک، خطایی کند ساختمانی پایین می‌آید و انسانی کشته می‌شود. علوم انسانی و علوم اجتماعی به نوعی محل کلاهبرداری است. البته در همین علوم عمیق‌ترین و دقیق‌ترین مباحث را می‌توان مطرح کرد که سرنوشت جامعه را عوض کند. وی در ادامه افزود: یک مساله دیگر هم در تبیین اینکه چرا ما باید در چندین رشته متخصص باشیم وجود دارد و آن اینکه مساله مسلمانی ما این اقتضا را دارد. شما هر صفحه‌ای از قرآن را باز کنید و به من اثبات کنید که مطالب آن صفحه به چند رشته از علوم انسانی مربوط نیست، بنده حرفم را پس می‌گیرم! ما در چارچوب، دینی صحبت می‌کنیم که هزاران آیه و ده‌ها هزار حدیث در زمینه‌های گوناگون علوم انسانی مطلب برای بیان و عرضه دارد.

آیات و روایات ما اقیانوس عظیمی‌ است از مهم‌ترین گزاره‌های مبنایی در علوم انسانی و علوم اجتماعی! بنده ادعا دارم هیچ صفحه‌ای از قرآن وجود ندارد که نتوان درباره یک گزاره از آن صدها پایان‌نامه نوشت! چطوری درباره یک پاراگراف از جملات جان‌لاک که جزو واضحات هم هست، هزاران پایان‌نامه در دنیا نوشته شده است. کانت یک جزوه چند صفحه‌ای دارد که تا همین الان درباره آن مقاله و کتاب می‌نویسند. خیلی از حرف‌های اینها حرف‌های متوسطی است ولی چون اینها گفته‌اند روی آنها مقاله می‌نویسند. اگر نگویند این حرف‌ها را چه کسی گفته، به‌سادگی از کنار آن رد می‌شوید.

استاد ازغدی بیان داشت: اگر بدون سوال به سراغ قرآن و حدیث بروید، مطلب گیرتان می‌آید اما اگر با سوال سراغ آنها بروید، خواهید دید صد برابر مطلب گیرتان می‌آید. اگر هندسه و فلسفه اصلی دین و هدف آن را درست نشناسید، آن وقت احکام و عقاید و اخلاق به صورت تجزیه‌شده علیه هم معنا می‌شوند و علیه فلسفه دین به‌کار می‌روند. با این کارهای تکفیری‌ها، جهاد معنای جنایت و شهادت معنای حماقت پیدا کرده است! همه چیز می‌تواند بهترین و بدترین معنا را بدهد. اگر شما هندسه درستی نداشته باشی، کنار این اقیانوس قرآن و حدیث از تشنگی می‌میرید!

استاد رحیم‌پورازغدی ضمن تاکید بر درباری بودن برخی فلاسفه غرب گفت: ماکیاولی کتاب مشهور شهریار را برای خدمت به سلطانی که روی کار آمده بود نوشت و بعدا که شبه‌انقلابی شد و جمهوریخواه‌ها روی کار آمدند، ماکیاولی پیش آنها رفت و گفت، من برای شما هم می‌توانم مانیفست بنویسم. البته جمهوریخواه‌ها او را تحویل نگرفتند اما وی برای آنها نیز چیزهایی نوشت. ازغدی افزود: یک وقت ما می‌گوییم همه چیز و کل علوم انسانی غرب توطئه است که من این حرف را قبول ندارم و یک‌بار هم می‌گوییم تمام کسانی که نظریه‌پردازی کردند به دنبال حق مطلق بودند و به منافع و مسائل سیاسی هم هیچ کاری نداشتند، این را هم بنده قبول ندارم.

ما نباید دچار افراط و تفریط شویم. خیلی از فلاسفه غرب و شرق درباری بودند. حتی غزالی هم به نوعی اینگونه بوده. با این حال نیز من هنوز به این کارها توطئه نمی‌گویم اما این کارهایی که در صد سال اخیر در کشورهای اسلامی بویژه ایران انجام می‌شود، اینها توطئه است. وی افزود: نظریات در مکاتب گوناگون، ضد و نقیض‌هایی دارد. چرا برخی از اینها گزینش شده وارد کشور می‌شود؟ آیا تمام مکاتب علوم اجتماعی در دانشگاه‌های ما تدریس می‌شود؟ همه مکاتب در حال نقدشدن است؟ اگر این‌طور بود که خیلی عالی و علمی بود ولی گزینشی با مکاتب برخورد می‌شود.

چرا کتب برخی متفکران غربی تا الان ترجمه نشده مگر در حد یکی، دو مقاله؟! چرا برخی کتب به‌طور مداوم توسط چند ناشر تجدید چاپ می‌شود و برخی نه؟ اینها سوالاتی است که باید پرسیده شود و نباید ساده‌انگارانه از کنار آنها رد شد. من نمی‌گویم فلاسفه غربی با سرویس‌های جاسوسی در ارتباط بودند ولی می‌پرسم چرا درجه‌بندی شهرت دانشمندان علوم اجتماعی در کشورهایی مثل ایران به اندازه درجه‌بندی سطح علمی و تاثیرشان نیست؟ آن‌وقت حتی کتب دانشمندان قوی‌تری که به این دانشمندان نقد علمی وارد کردند، حتی ترجمه نمی‌شود چه برسد به آنکه تدریس هم بشود!

وی در جواب سوال یکی از حضار گفت: بنده نگفته‌ام علوم انسانی جهان را نساخته است. اتفاقا چون جهان با این علوم انسانی ساخته می‌شود باید دقت نظر بیشتری بر آن داشت. اما نباید به علوم انسانی به شکل یک قوطی دربسته نگاه کرد و فکر کرد علوم انسانی یک چیز واحدی است. این تیترهایی که می‌گذاریم علوم انسانی در ذیل هر کدام چندین مکتب وجود دارد. کدام علوم انسانی؟ مگر ما علم روانشناسی و جامعه‌شناسی داریم؟ ما یک تیترهایی به اسم روانشناسی و جامعه‌شناسی داریم که در ذیلش از همان اولی که شروع می‌شود به چندین مکتب گوناگون تقسیم می‌شود. یعنی از همان‌جایی که سوال شروع می‌شود که ادراک چیست؟ حافظه چیست؟ و... ما علم روانشناسی، جامعه‌شناسی و علوم سیاسی نداریم بلکه مکاتب روانشناسی، جامعه‌شناسی، علوم سیاسی و... داریم.

وی افزود: یکی از مشکلات ما این است که تاریخ علم را در نیمه دوم قرن 19 و نیمه اول قرن بیستم برای همه دنیا نوشتند. مثلا به ما می‌گویند که فیزیک قدیم و جدید از کجا و با کدام گزاره شروع شد. خیلی از اینها دروغ است و بنده سندهای تاریخی برای حرف خود دارم. تقسیم تاریخ به سنت و مدرنیته مشکل دارد. این پیش‌فرض که تعریف علم در فلان قرن تغییر کرد، یک پیش‌فرض غلط است. اصلا تعریف از علم تغییر نکرده است! تاریخی که برای علوم و فلسفه نوشتند غلط است و یک پیش‌فرض‌هایی دارد.

پیش‌فرض این تاریخ علم این است که تا قبل از ماکیاولی و بیکن و ... برخی سوالات اصلا برای جامعه بشر مطرح نبوده و این سوالات برای بشر جدید مطرح شده است! این پیش‌فرض غلط است و پایه علمی ندارد. تمام پرسش‌هایی که ماکیاولی تا فرانسیس بیکن، دکارت و ... جواب دادند، پاسخ به پرسش جدیدی نبوده است. کسانی که تاریخ علم و فلسفه را اینگونه نوشتند تا در ادامه بگویند بشرقدیم و بشر جدید یا سنت و مدرنیته، اینها دارای پیش‌فرض‌اند.

وی همچنین در پاسخ به سوال دیگری افزود: علوم انسانی یعنی تفکر راجع به انسان. اگر کسی معتقد باشد که علوم انسانی توطئه است باید عقیده داشته باشد که کل تاریخ علم و دین توطئه است. بنده چنین عقیده‌ای ندارم. نظریه‌پردازی که ادعایی را در علوم اجتماعی می‌کند و آن ادعا دارای پیش‌فرض اثبات نشده است، این ادعا علمی نیست. چرا تعبد به علوم اجتماعی دارید. در جواب این نقد من، نباید گفت که شما علوم اجتماعی را با این نقد ضعیف می‌کنید.

اگر کسی اینچنین نقد می‌کند که قدرت را از علوم اجتماعی نگرفته است بلکه باعث پیشرفت آن می‌شود. برخورد شما با هر گزاره‌ای که از هر جامعه‌شناس می‌خوانید باید به صورت علمی باشد نه ایدئولوژیک. برخورد ایدئولوژیک این‌طوری است که وقتی نظریه توسط شخصی مطرح شد، بگویید چون وی این نظریه را داده بنده سوال و نقدی نمی‌کنم. چون وی گفته، من از او دلیلی نمی‌خواهم. این برخورد علمی نیست.

نام:
ایمیل:
نظر: