قاسم غفوری
افغانستان سرزمینی است که در طول چند دهه اخیر روی آرامش به خود ندیده است. از جنگهای داخلی گرفته تا جنگ با شوروی سابق و از تسلط طالبان گرفته تا ورود نیروهای غربی از سال 2001 تاکنون، افغانستان سرزمین خون و آتش بوده است. بحرانهای داخلی و مداخله خارجی بر آتش نابسامانیهای این کشور افزوده، به گونهای که بسیاری از ناظران سیاسی، آیندهای مبهم را برای این کشور پیشبینی میکنند.
دولت جدید افغانستان به ریاستجمهوری «اشرف غنی» و ریاست اجرایی «عبدا... عبدا...» درحالی شش ماه از فعالیت خود را سپری میکند که اوضاع امنیتی این کشور پابهپای شرایط اقتصادی آن در بحران به سر میبرد.
برای مثال، به گروگان گرفتهشدن 31 نفر (درحالی که دولت در آزادسازی آنها ناتوان بوده است). و شدت یافتن ناامنیها در منطقه بدخشان نیز به گونهای سبب شد که اشرف غنی برای بررسی اوضاع به این منطقه سفر کند. در جلالآباد نیز انفجاری تروریستی، 100 کشته و دهها زخمی بر جای گذاشت که یادآور روزهای خونین افغانستان بود.
در کنار این مسائل، باید به ناکارآمدی دولت در مبارزه با تولید مواد مخدر و هشدار درباره افزایش آن نیز توجه کرد. نکته بسیار مهمی که در تحولات اخیر افغانستان به چشم میخورد، نقش داعش است و بسیاری از ناامنیها و کشتارهای دستهجمعی، نظیر آنچه در جلالآباد روی داد، توسط گروهی که خود را از داعش داشتهاند، انجام گرفته است.
جالب توجه آنکه طالبان، ضمن محکوم کردن عملیات جلالآباد، تأکید کردهاند که این عملیات ارتباطی با داعش ندارد. حال این سؤال مطرح میشود در کشوری، مانند افغانستان که محور بزرگترین گروه تروریستی، یعنی القاعده است، داعش چگونه نفوذ کرده و اعلام موجودیت میکند؟
برخی ناظران سیاسی با اشاره به بیعت برخی گروههای القاعده در افغانستان با سران داعش، بر این عقیدهاند که آمدن آنها بر افغانستان برگرفته از تعامل درونی گروههای تروریستی است، هر چند این عامل را میتوان یکی ازگزینهها دانست؛ اما مؤلفهای مهمتری در این باره وجود دارد که محافل رسانهای و سیاسی غربی با برجستهسازی بحرانهای داخلی افغانستان و نزدیکی القاعده و داعش به دنبال پنهانسازی آن هستند و آن، نقش کشورهای غربی در شرایط کنونی افغانستان منطقه است. نخستین نکته آن است که نیروهای خارجی 14 سال است که در افغانستان به بهانه تأمین امنیت حضور دارند و حتی بهدنبال تمدید 10 ساله آن طی توافقنامه امنیتی با کابل هستند. آمارها نشان میدهد، آنها نه تنها مبارزهای با تروریستها نداشتهاند، بلکه حتی در بسیاری از مناطق با آنها همراه و شریک بودهاند که عملکردهای ارتش انگلیس در هلمند و همراهی آنان با طالبان در تولید موادمخدر اقدامات آمریکاییها در مکانی، مانند بگرام برای غارت ثروتهای این منطقه با پوشش طالبان از آن جمله است.
این اصلی فراگیر است که هر جا ناامنی باشد، گروههای تروریستی و شبهنظامی نیز شکل میگیرند؛ لذا نداشتن کارکرد مثبت نیروهای خارجی در افغانستان را میتوان زمینهساز ورود داعش به این منطقه دانست. البته برخی ناظران سیاسی و امنیتی بر این عقیدهاند که برجستهشدن نام داعش در افغانستان و پاکستان اقدامی ازسوی غرب برای توجیه حضور بلندمدت در افغانستان است.
آنها با کمرنگسازی نام القاعده سعی دارند خود را پیروز عرصه مبارزه با القاعده معرفی کنند و در عین حال با ادعای مبارزه با داعش، حضور بلندمدت داعش در افغانستان و حتی گسترش آن به پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز را توجیه کنند.
دومین نکته درباره ورود داعش به شرق و حتی آسیای مرکزی و قفقاز آن است که دروغگویی ائتلاف آمریکایی برای مبارزه با داعش در سوریه و عراق، زمینهساز گسترش داعش و گروههای شبهنظامی در سایر نقاط جهان شده است. اسناد نشان میدهد، آمریکاییها رسماً برای داعش سلاح فرستادهاند وحتی با بمباران مواضع ارتش و نیروهای مردمی عراق و سوریه، به حمایت از این گروهها پرداختهاند.
مسلماً وقتی کشورهای غربی نقش حامی و هدایتگر تروریسم را ایفا میکنند، گسترش حوزه فعالیت آنها به سایر نقاط جهان امری طبیعی است؛ زیرا که غرب به تروریسم بهمنزله پیادهنظامی مینگرد که میتواند تحققبخش اهداف بر زمینمانده آنها باشد.
نکته بسیار مهم دیگری که درباره حضور داعش و تروریسم در افغانستان میتوان مطرح کرد، رویکردهای منطقهای سران افغانستان است. کشورهایی، مانند افغانستان و پاکستان بر دوستی با کشوری به نام عربستان تأکید دارند وحتی به حمایت از آن در کشتار مردم یمن میپردازند که این کشور منشأ و محور حمایت از تروریسم است. کارنامه عربستان نشان میدهد، ریاض هیچ ارادهای برای مبارزه با تروریسم ندارد و حتی آن را مؤلفه قدرت خود میداند.
رویکرد تعاملی و حمایتی برخی کشورهای منطقه از سیاستهای عربستان که بیشتر برای دریافت کمکهای مالی از آن است، موجب گستاخترشدن عربستان شده و پیامدهای منفی برای کل منطقه، حتی متحدانش داشته است؛ نمود این پیامدها را میتوان در چالشهای امنیتی ایجادشده برای افغانستان و پاکستان با گسترش فعالیت گروههای تروریستی مشاهده کرد.
مسئلهای که کشورهای منطقه با دوری از ریاض و مقابله با آن میتوانند بر آنها پیروز شوند و ثبات و امنیت را برای خود و منطقه رقم بزنند.
به هر تقدیر میتوان گفت، هر چند چالشهای درونی، بهویژه در حوزه اقتصادی و امنیتی زمینهساز بروز پدیده تروریسم و از جمله داعش در افغانستان شده است؛ اما محور اصلی آن سیاستهای سلطهطلبانه غرب در منطقه و بهرهگیری آن از تروریسم بهعنوان پیادهنظام و البته تحرکات متحدان غرب، نظیر عربستان است که برای رسیدن به اهداف خود تمام منطقه را قربانی میسازند؛ ازجمله افغانستان و پاکستان که قربانیان این اهداف هستند.