معصومه زارع / گروه بینالملل
جنگ یمن و دیگر ناآرامیهای منطقه آنگونه که تبلیغ میشود، نبردی میان شیعه و سنی نیست بلکه هدف از القای اختلافات مذهبی و فرقهای را میتوان اجرای سیاستهای پنهان برخی قدرتها، نفت خاورمیانه، بازار خاورمیانه، تنگههای استراتژیک و همچنین توجیه شکستها یا پنهان نمودن اهداف امپریالیستی غرب و دوستان عربش ارزیابی کرد.
اکنون در لیبی دو محور منطقه ای ترکیه و قطر با محور امارات و عربستان درگیر هستند که این دعوای شیعه و سنی نیست، در مصر ارتش با شبه نظامیان و در عرصه سیاسی هم دو طرف سیاسی باهم درگیر هستند، در سوریه نیز جبهه النصره با گروهی چون جبهه الثوار سوریه در جنگ است یا در عین العرب درگیری در جریان است که جنگ شیعه و سنی نیست، همین طور در عراق هدف قرار گرفتن مسیحیان و ایزدی ها ربطی به شیعه و سنی ندارد. آنچه در منطقه جریان دارد دعوایی سیاسی و همچنین طرح آمریکا و صهیونیست ها برای سلطه بر منطقه است. غربی ها می گویند این جنگی مذهبی است تا اهل تسنن را در مقابل اهل سنت قرار دهند.
تنش ها در خاورمیانه را نمی توان مجموعه ای از جنگ های منطقه ای دانست زیرا ناآرامی ها نتیجه نبردی جهانی بوده که عواقب آن به فراتر از مرزهای این منطقه تسری یافته است. غرب آسیا همانند صحنه تئاتری می ماند که بازیگرانی از سراسر دنیا در آن حاضر شده و بنابر رویکردها، منافع و سیاستگذاری های خود ایفای نقش می کنند.
عراق، سوریه و اکنون یمن تنها بخشی از این نمایش عظیم بوده که با مشارکت عربستان، ایالات متحده، اسرائیل و همپیمانان بین المللی آنها به اتهام «تلاش برای استقلال و مخالفت با سیاست های امپریالیستی» زیر آتشبار همه جانبه قرار گرفته اند. بدون تردید، پروژه شیعه هراسی و جنگ سنی و شیعه برنامه مشترک سرویس های جاسوسی غرب و سعودی بوده و بیشتر یک موضوع سیاسی است. این سرویس ها در هر نقطه از جهان جنگ افروزی می کنند بخصوص نقاطی که در آن تعارض بین حضور ایران و سعودی وجود دارد و نمونه آن اوضاع سوریه، عراق و یمن است.
غربی ها تلاش گسترده ای را برای تفرقه افکنی و تنش میان شیعیان و اهل تسنن انجام می دهند، این در حالی است که واقعیات موجود روی زمین حکایت از وجود دوگانه «خودکامگی و آزادیخواهی» دارد. از انقلاب های مردمی گرفته تا مقاومت های ملی در برابر نفوذ و دخالت بیگانه، همگی نمایانگر تقابل این دوگانه است.
«مارک لینچ» استاد علوم سیاسی دانشگاه جورج واشنگتن بر این باور است که وقتی از جنگ میان شیعه و سنی سخن به میان می آید، هم درباره انسجام سنی ها اغراق می شود و هم درباره جنگ قدرت میان اعراب و ایران. از این بحث معمولا برای توجیه بازی های قدرت منطقه ای استفاده می شود نه توضیح رفتار رژیم های خاورمیانه. حکومت های مستبد عرب بویژه آنها که در خلیج فارس هستند، تنش میان شیعه و سنی را بهترین راه برای مشروعیت بخشیدن به سرکوب شهروندانشان می دانند. در عربستان حکومت درخواست های شیعیان معترض را سرکوب می کند، چون آنها را عامل ایران می داند. در بحرین هم حکومت سنی، به سرکوب اکثریت شیعه می پردازد چون آنها را عامل هدایت شده ایران معرفی می کند.
به گفته مارک لینچ، رهبران عرب و واشنگتن، رقبای خود را شیعه می نامند تا بتوانند راحت تر محور ایران، سوریه و حزب الله را تخریب و تضعیف کنند. بنابراین اگر سنی ها حکومت در سوریه را به دست آورند، این کشور به متحد قابل اعتماد حکومت های سنی منطقه تبدیل نمی شود.
رقابت سنتی میان قطر و عربستان در سوریه هم جریان دارد. همین رقابت میان این دو کشور و گروه های تحت حمایت شان در سوریه است که مانع از به نتیجه رسیدن مذاکرات مخالفان برای تشکیل دولت و اتخاذ موضع واحد شده است.
درگیری قومی و فرقه گرایی که این روزها در خاورمیانه جریان دارد، یادآور تحولات نیمه دهه 2000 است؛ زمانی که به دنبال قدرت گرفتن ایران و حزب الله لبنان، تحلیلگران نسبت به ظهور شیعه هشدار دادند و شاه اردن از هلال شیعی در منطقه سخن گفت. در دولت جورج بوش، واشنگتن این فرقه گرایی را برای پیشبرد اهداف خود در مهار ایران و تضعیف حزب الله و تحکیم اتحاد دیکتاتور های سنی همپیمانش ضروری و مفید می دانست.
در همین رابطه «خوان کول» در گفت وگویی با «دیوید اسپیدی» از موسسه آمریکایی «شورای اصول اخلاق و امور بین المللی کارنگی» در نیویورک اعلام کرد از فاصله 30 هزار پایی به نظر می رسد که درگیری های سوریه و یمن تنها یک جنگ میان شیعه و سنی است و ایران از شیعه اسلام به عنوان بازوی قدرت نرم برای ایجاد یک بلوک استفاده کرده است؛ بلوکی که جمعیت قابل توجه آن را شیعیان تشکیل داده اما اگر به سطح برویم، حفظ این ایده دشوار خواهد بود. به عنوان مثال، این درست است که حزب عربی سوسیالیستی بعث در سوریه متشکل از اقلیت علوی بوده که مورد حمایت ایران است، اما اسلام علویه متفاوت از اسلام رایج است زیرا آنها پنج بار در روز نماز نمی خوانند و به مسجد نمی روند. آنها همچنین اساطیری از دوران پیش از اسلام دارند که اندیشیدن به آنها برای علوی ها بسیار مهم است.
به گفته خوان کول، علوی ها تنها بخشی از ائتلاف سوری ها را تشکیل می دهند که شامل مسیحیان، دروزی ها و شمار بسیار قابل توجهی از اهل سنت می شوند. شیعه 12 امامی احساس می کند خویشاوندی زیادی با علوی ها ندارد. بنابراین ایده حمایت ایران از سوریه به لحاظ مذهبی اشتباه است. از سوی دیگر باید دانست با وجود تفاوت دیدگاه دو مذهب دین اسلام (شیعه و سنی)، پیروان حقیقی آنها نه تنها دشمنی و جنگ با یکدیگر ندارند بلکه در موارد متعددی با یکدیگر همکاری کرده و حتی موفق شده اند. زندگی دوستانه و بعضا خانوادگی جمعیتی میلیونی از اهل تسنن در کنار شیعیان در شهرهای مختلف عراق، سوریه، لبنان و یمن نیز موید این مطلب است.
حمله ارتجاع عرب به یمن
خوان کول همچنین در رابطه با یمن می گوید جنبش موسوم به شیعه زیدی در شمال یمن حضور دارد. زیدی ها به نوعی شیعه بوده اما همانند شیعه های ایران و عراق نیستند. آمریکایی ها بیشتر از آنها به عنوان افرادی یاد می کنند که شباهت بسیاری با اهل تسنن دارند. قبایل سنی قابل توجهی با حوثی ها متحد شده اند. بسیاری از سازمان های قبیله ای اصلا مذهبی نیستند.
به عنوان مثال، بسیاری از سنی ها در شمال یمن سلفی هستند که به طور چشمگیری با شاخه وهابی اهل سنت تفاوت دارند. زیدی ها به مدت 1100 سال تا سال 1962 در یمن حاکم بوده اند که با توطئه انگلیس و آل سعود آنها ساقط شدند و یمن به دست استعمارگران و آل سعود گرفتار شد و شیعیان یمن را که مدعی بحق حاکمیت بودند ضعیف و سنی های سکولار را در یمن حاکم کردند.
جنگ یمن جنگ اعراب و ایران یا شیعه و سنی نیست بلکه جنگ کینه ها، فتنه ها و تکفیر علیه اراده مردم مسلمان یمن است چراکه حملات عربستان به یمن مثل اقدامات داعش و القاعده در این کشور است. جنگ یمن جنگ آزادی با استعمار و ارتجاع عربی است. انصارالله صدای آزادی خواهی ملت یمن است. منازعه یمن جنگ توده های مستضعف یمنی با اشغالگران آل سعود است که از سال 1962 تاکنون مرتبا ملت یمن را تحقیر کرده اند و بخش هایی از خاک آنها را تسخیر کرده اند. جنگ مهم ترین نقطه استراتژیک جغرافیای سیاسی خاورمیانه با استعمارگران نفتی است. استعمارگران و ارتجاع عرب برای حفظ منافع نامشروع خود برای فریب مسلمانان جنگ آزادی علیه استعمار و استبداد را جنگ شیعه و سنی در رسانه هایشان پمپاژ می کنند. همراهی آمریکا، فرانسه و انگلیس با ارتجاع عرب به سرکردگی آل سعود بخوبی بیانگر ماهیت این جهاد رهایی بخش است.
خوان کول معتقد است یمن در 5 سال آینده با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کند و در حقیقت با یک فاجعه انسانی مواجه خواهد شد که در این بین افراد زیادی بی خانمان می شوند. آمریکا نیز در این میان از عربستان سعودی حمایت لجستیکی می کند. بدون تردید، بمباران یمن با هدف مقابله با یک جنبش مردمی قبیله ای انجام نمی شود. به نظر می رسد پیروزی نظامی در یمن بسیار دشوار است و مطمئن نیستم که واشنگتن و ریاض با بمباران از راه دور در تغییر سیاست های خود موفق باشند.
از طرفی عربستان سعودی که سهامدار ارشد آشوبگری و جنگ است، بسیار نگران پیروزی های فزاینده ایران است. مذاکرات هسته ای غرب با تهران و همچنین مخالفت کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس برای مواجهه خصمانه با ایران و عدم تعامل مسالمت آمیز با این کشور نیز ریاض را بیش از پیش نگران کرده است. سعودی ها که خود مسئول تامین مالی و تسلیحاتی گروه های تروریستی بوده و هستند، امروز خود را در محاصره عواقب شوم مداخلات منطقه ای می بینند و این موضوع از مرزهای مشترک عربستان با عراق و اردن گرفته تا درگیری و جنگ در مرز کشور سوم یعنی یمن صدق می کند.
با وجود نقش پررنگ عربستان در تامین و تسلیح تروریست های افراط گرا و القای تعصبات مذهبی ضدتشیع و ضد توسعه طلبی و ایجاد امپراتوری ایرانی، تهران همواره از تمایل برای برقراری روابط دوستانه با کشورهای همسایه سخن گفته است. بر اساس گزارش سالانه جامعه اطلاعاتی آمریکا، «جمهوری اسلامی در تلاش برای کاهش فرقه گرایی و افراطی گری بوده و خواستار کاهش تنش ها با عربستان سعودی است». نشریه فارین پالیسی نیز در این باره می نویسد حضور و مداخله ایران در هر رویدادی در منطقه یکی از توهمات فانتزی سعودی هاست. تهران نیازی برای دخالت در تمام امور خاورمیانه ندارد زیرا با توجه به نفوذ و قدرت منطقه ای و بین المللی اش می تواند به محض احساس خطر از سوی عربستان یا ائتلاف همپیمان با آن، دروازه پیش روی آل سعود را چه در عرصه سیاسی و نظامی مسدود کند.