آقای هاشمی رفسنجانی چهرهای است که همواره در تاریخ انقلاب نقش ویژه و موثری داشته است، موضوعی که هیچیک از موافقان و مخالفان این پیر سیاست نمی توانند آن را تکذیب کنند. اما آنچه که در مورد شخصیت سیاسی آقای هاشمی همواره محل اختلاف بوده نوع ورود هاشمی به عرصه اثرگذاری سیاسی است. با ورق زدن صفحات تاریخ انقلاب میان هاشمی دهه شصت، هفتاد و هاشمی دهه هشتاد به بعد تناقضات بسیاری مشاهده میشود و این سوال را به وجود میآورد که آیا این هاشمی همان هاشمی معتمد امام است؟
در یک نگاه کلی شاید بتوان گفت هاشمی امروز در تقابل مستقیم با هاشمی دو دهه پیش است یعنی اگر این دو شخصیت آقای هاشمی، در یک مقطع زمانی زندگی میکردند قطعا دو قطب متفاوت جریانات سیاسی کشور را تشکیل میدادند. بیشترین تغییر شخصیتی آقای هاشمی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ رخ داد جایی که وی تصور نمیکرد در رقابت با فردی کم سابقه تر از خود، شکستی تلخ و فراموش نشدنی را تجربه کند.
آقای هاشمی که تا پیش از این بهعنوان یک چهره فراجناحی شناخته میشد، ناگهان به صف اصلاحطلبان پرحاشیه پیوست. تصور این موضوع که هاشمی باتجربه با شکست در یک رقابت انتخاباتی جایگاه فراجناحی خود را ترک کند، برای بخشی از فعالان سیاسی کشور قابل تصور نبود. اما این تازه ابتدای افتادن آقای هاشمی رفسنجانی به دامن جریانی بود که هنوز معلوم نیست در آینده از کجا سردر خواهد آورد.
زندگی آقای هاشمی دارای دو نقطه عطف اساسی است. اولین آن زمانی است که سکان دولت سازندگی در ایران را به دست میگیرد و دومی پس از شکست در انتخابات ۸۴ است. شاید بتوان دلایل تغییر آقای هاشمی را در چند مورد خلاصه کرد.
اول اینکه آقای هاشمی پیش از ریاست جمهوری مورد اعتماد و وثوق مردم بود اما پس از عملکردهای سؤال برانگیز و پرحاشیه در مقام رئیس جمهور، اقبال عمومی را از دست داد.
دوم اینکه درباره اطرافیان و برخی اعضای خانواده آقای هاشمی در دهه هفتاد شایعات زیادی از مفاسد سیاسی و اقتصادی در میان مردم رایج بود و برخی افراد نظیر غلامحسین کرباسچی شهردار وقت تهران به دلیل فساد اداری محاکمه شدند. در واقع آقای هاشمی نهتنها در کانون اتهامات امنیتی ضدانقلاب قرار داشت در داخل کشور نیز به واسطه عملکرد اعضای خانوادهاش تحت فشار قرار گرفت.
سومین دلیلی که میتوان برای تغییر رویه سیاسی آقای هاشمی برشمرد به نوعی باز هم به گذشته وی یعنی تلاش برای ترمیم سابقهی سیاسی مرتبط است. آقای هاشمی که زمانی در انتخاباتهای ریاست جمهوری بهعنوان یک وزنه با رای قطعی شناخته میشد کمکم به قعر فهرست نامزدهای انتخاباتی سقوط کرد. اینجا بود که موضوع دگردیسی شدیدا فکر یکی از مهمترین چهرههای سیاسی کشور را به خود مشغول کرد تا جایی که مرد شماره یک برخورد با بدحجابی دهه هفتاد ناگهان بخشی از فیلم انتخاباتی خود را به همنشینی با جوانان دگراندیشِ دگرپوش اختصاص داد.
هرچند آقای هاشمی با این قبیل حرکات تلاش میکرد تا تغییر خود را به مردم اعلام کند اما این اقدامات نهتنها به ترمیم چهره وی نیانجامید بلکه بیش از پیش علامت سؤال عمومی را درباره شخصیت وی پررنگ کرد. اینجا بود که دامنه اظهارات و رفتارهای متناقض آقای هاشمی اوج گرفت.
آقای هاشمی رفسنجانی نه تنها در دوران مسؤولیت بلکه سالها پیش از آن با مساله آرمان فلسطین در ارتباط بود. وی کتابی با عنوان «سرگذشت فلسطین» دارد که در جهان اسلام شناخته شده است. آقای هاشمی در این اثر از بعد تاریخی به مساله فلسطین و شکلگیری رژیم صهیونیستی پرداخته است اما سخنان هاشمی ثانی در رابطه با مساله فلسطین در چند نوبت جنجال ساز شد. برداشتی که از جمله وی در ایام تبلیغات انتخاباتی مبنی بر اینکه «ما با اسراییل سر جنگ نداریم» میشود، میتواند این باشد که اگر جنگی نباشد میتواند پای صلح به میان آید که این سخن کاملا خلاف رویکردهای گذشته او بوده است. به ویژه آنکه همه میدانند هاشمی تا چه حد بر غاصبانه و جعلیبودن نظام رژیم صهیونیستی اشراف دارد.
در طول دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی، ایران همواره حامی محور مقاومت بود. در آن زمان حزب الله لبنان و گروههای مقاومت فلسطینی به کمکهای ایران تکیه داشتند و روابط ایران و جمهوری عربی سوریه در بالاترین سطح ممکن بود. در همان زمان نیز نظام حافظ اسد، رئیس جمهور سوریه، در داخل کشور خود با صداهای مخالفی روبرو بود که بیشتر از تحرکات اخوان المسلمین نشأت میگرفت. این تحرکات در آن دوران سرکوب میشد بدون اینکه کوچکترین خللی در روابط ایران و سوریه به وجود آید؛ زیرا سوریه در گذشته و حال در مقابل خطرناکترین دشمن جهان اسلام قرار گرفته است اما سخنان وی در سالهای اخیر درباره سوریه به شدت موجب حیرت شد زیرا اثری جز تخریب محور مقاومت و آب به آسیاب دشمن ریختن نداشت. آقای هاشمی بدون اشاره به حمایت تمام قد جهان غرب، اسرائیل و کشورهای عربی از تروریستها که خود را مجاهد میخوانند، از نظام سوریه انتقاد کرد و آن را سرکوبگر و دارای سرنوشتی مشابه صدام توصیف نمود.
در طول دوران ۸ ساله سازندگی، تحمل دولت برای شنیدن صداهای مخالف از مطبوعات چندان زیاد نبود؛ به طوری که از آن دوران گزارشهای متعددی درباره بستهشدن روزنامهها و نشریات و همچنین دستگیری روزنامهنگاران و قطع کمک به روزنامههای منتقد وجود دارد اما آقای هاشمی در سالهای اخیر انتقادهای صریحی را از وضعیت مطبوعات مطرح میکند. وی میگوید: «اگر به مردم و جوانان میدان و فضا برای انتقاد سالم و فعالیت داده نشود، این انتقادات خاموش نخواهد شد و چه بسا به محفلهای خانگی و زیرزمینی کشیده شود.» این اظهار نظر نیز مطابق انتظار با واکنش کسانی مواجه شد که دوران سازندگی را خوب به خاطر دارند.
آقای هاشمی در انتخاباتهای مختلفی از جمله مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان، ریاست جمهوری ادوار مختلف شرکت کرده که در بیشتر آنها موفق به جلب آرای مردم و رسیدن به یک جایگاه انتخاباتی شده است. همین نفس حضور در تعداد زیادی از انتخاباتهای برگزار شده در جمهوری اسلامی و حضور در مناصب مختلف نشان دهنده این مطلب است که وی در هر حال قانون انتخابات را قبول داشته و بر اساس آن در بیشتر آنها پیروز شده است اما در مورد انتخابات ریاست جمهوری سالهای ۸۴ و ۸۸ شرایط به گونهای دیگر بود.
وی که در انتخابات سال ۸۴ در دوره دوم مقابل احمدینژاد شکست خورد، هیچگاه حاضر به تبریک گفتن و حتی پذیرش تلویحی شکست بر اساس رأی مردم نشد. همچنین در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ که با ساز و کار کاملا مشابه برگزار میشد، از همان ابتدا وارد گود شده و درباره اغتشاشگران مواضع انفعالی اتخاذ نمود. البته در سال ۹۲ وضع به گونهای دیگر بود و وی که از نتیجه انتخابات راضی به نظر میرسید، به هیچ وجه از روند انتخابات اعلام نارضایتی نکرد.
هاشمی در طول ۸ سال ریاست جمهوری به شدت با ضد انقلاب برخورد کرد وی بارها هدف ترور شخصیتی و توهینهای ضد انقلاب قرار گرفت ولی هرگز نسبت به این افراد تغییر موضع نداد اما در سالهای اخیر بسیاری از مواضع وی با استقبال گسترده ضدانقلاب مواجه شد حتی در مواردی تشویق مردم برای رأی دادن به ایشان از سوی خارج نشینان موجب شگفتی شده است.
این موارد تنها بخشی از تناقضات موجود در رفتار و شخصیت آقای هاشمی است. وی پس از دولت سازندگی اعتماد مردم را از دست داد و پس از سال ۸۴ به واسطه رفتار غلط سیاسی دوستان، همردیفان و همراهان سیاسی خود را ترک کرد. آقای هاشمی هرچند یک وزنه سیاسی بود اما جدایی از جمع دوستان گذشته موجب شد تا به سادگی توسط جریانات غیر انقلابی و ضد انقلاب مصادره شود.
هرچند ممکن است اظهارات هاشمی امروز از طرف جامعه روشنفکرنمای کشور مورد توجه قرار بگیرد اما آقای هاشمی دیگر نه آن قدر لیبرال است که به کار گروههای افراطی اصلاح طلب بیاید و نه آن قدر انقلابی که انگیزه بازگرداندن وی را در دل دوستان سابق روشن کند. شاید بتوان گفت شباهت زیادی میان سرنوشت دولتهای آقایان روحانی و هاشمی وجود دارد. در واقع اصلاحات نه دولت روحانی را پذیرفت و نه آن را رد کرد بلکه احساس میکند در شرایط فعلی بهترین راه برای رسیدن به قدرت مدارا با روحانی و حامیان روحانی است.
پرداختن به دیگر تناقضات رفتاری و گفتاری آقای هاشمی که اینروزها در رسانههای مختلف دست به دست میشود مجال دیگری می طلبد، از سخنان وی درباره تحریم و اختلاس گرفته تا مساله حجاب و ارتباط با آمریکا.
منبع: جهان