مهسا جزینی
میگویند اختلافشان بر سر شریعتی بود که اوج گرفت و به رفتن مصباح بههمراه ١٨ شاگردش از مدرسه حقانی منجر شد. اگرچه برخی هم معتقدند اختلاف اصلی میان قدوسی و مصباح بود نه بهشتی، بااینحال مدرسهای که به روایت شاگردانش، قدوسی معمار و بهشتی مهندس آن بود، به مذاق آیتالله خوش نیامد و آنجا را ترک کرد. اما اختلاف اصلی بین هرکدامشان بود، یک جملهای از بهشتی در آن روزگار بسیار معروف شد: «مدرسهای که بخواهد یک مشت انسان لجوج، پرخاشگر بیجا، متعصب تربیت کند که نتوانند با هم دو کلمه حرف بزنند، چه ارزشی دارد؟» آنها بر سر خیلی چیزهای دیگر هم اختلاف داشتند. مثل تحزب و ملزومات سیاستورزی مدرن. علیرضا بهشتی اما آن را فراتر از همه به تفاوت در مبانی انسانشناختی این دو نسبت میدهد. به اختلاف در نگاهشان به انسان. از انسان اختیارگر بهشتی که با دلهره اگزیستانسیالیستی زاده میشود تا انسان موردنظر مصباح.
سالها بعد معلوم شد که نگرانی آن روز بهشتی بیجا نبود. حجتالاسلام محسن غرویان، از شاگردان سابق آیتالله مصباحیزدی، که مدتی بهدلیل اختلافات بر سر مسائل سیاسی از ایشان و جریان منتسب به ایشان جدا شده است، مدتی قبل در گفتوگو با هفتهنامه نسیم بیداری از افراطیگری در مؤسسه امامخمینی گفت و آن را دلیل جداییاش از آنجا اعلام کرد: «چون اینها وارد جریانات سیاسی شدند. یک کارهای خیلی شدید افراطی در آنجا انجام میشد؛ مثلا در زیرزمین مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی(ره)، یک اتاقی بود که اتاق محکمه و اتاق تفتیش عقاید بود و آنجا برخوردهای خیلی غیراخلاقی با افراد میکردند؛ برخوردها بهخاطر مسائل سیاسی و اجتماعی بود که حالا من فعلا بنا ندارم آنها را خیلی باز کنم و توضیح دهم؛ بنابراین دیگر از نظر سیاسی و اخلاقی من نتوانستم آن روشهای تند و افراطی و نیز بداخلاقیهای سیاسی و اجتماعی آنان را تحمل کنم، بنابراین ادامه همکاری ندادم و استعفا کردم...».
اگرچه این سخنان غرویان واکنش روانبخش، مدیر نشریه پرتو وابسته به مؤسسه امامخمینی، را بهدنبال داشت، اما غیرمستقیم تهدیدی به افشاگری علیه او کرده بود: اگر آقای غرویان اصرار بر کتمان حقایق و سوءاستفاده از این منش اخلاقی حضرت علامه دارد، تنها کافی است بهصورت رسمی، رضایت خود را از انتشار این فیلم و برخی اسناد اعلام کند تا بعد از آن، این مردم و نخبگان جامعه هستند که واقعیتها را به قضاوت خواهند نشست.
معبد بهشتی در دست شاگردان مصباح
در منظومه فکری مصباح، حزب جایگاهی نداشت حالا هم چندان ندارد. بهشتی اما تعبیر معبد را برای حزب بهکار میبرد. مصباحیزدی در مذمت تحزب زیاد صحبت کرده است: «تشکل و نشستوبرخاستهای خود را داشته باشید؛ اما مبادا حزب تشکیل دهید». این اختلاف بر سر حزب جمهوری اسلامی هم نمایان شد. مصباح خودش بر این مسئله تصریح کرده و روزهای آغازین شکلگیری حزب جمهوری اسلامی را اینطور به یاد آورده است: «عضویت در یک حزب یا گروه یا دسته، وابستگی فکری و علاقه غیرعقلانی میآورد. برای همین در همان اوایل انقلاب که شهیدبهشتی همراه دوستانش حزب جمهوری اسلامی را تشکیل دادند، چون تعهد حزبی را مغایر با ارزشها و باورهای دینی میدانستم، به عضویت آن درنیامدم».
اما حالا جبهه پایداری، تشکل یاران مصباح به حزب تبدیل شده است. شاگردان تحزبگریز مصباح اکنون به لزوم گفته آن روز بهشتی رسیدهاند. بااینحال، آنها تحول خود را به استاد نسبت میدهند و خوانش دیگری از گفتههای مصباح متناسب با وضعیت جدید خود ارائه میدهند. آنها میگویند مصباح هیچوقت با تحزب مخالف نبوده، با تحزب به شیوه غربی که هدفش صرفا کسب قدرت است مخالف بوده! معلوم است که شاگردان آیتالله هم کمکم پی به الزامات سیاستورزی مدرن بردهاند، اما از یکسو نمیخواهند از آیتالله عبور کنند برای همین مجبورند آن را در میان کلمات گم کنند و دیگرگونه جلوه دهند تا هم به مقصود برسند و هم از ایده پیشین عدول ١٨٠ درجهای نکنند. تا جاییکه یکبار میگویند که مصباح هیچوقت با تحزب مخالفت صددرصدی نکرد، بار دیگر میگویند این تشکیلات همچنان که موردنظر آیتالله مصباح است، حزب نیست!
بعد از آن اختلاف مصباح با قدوسی یا بهشتی، شاید هم هردو، او به «مؤسسه در راه حق» رفت، برخی از شاگردانش را با خود برد و در آنجا نیز به تدوین برنامه آموزش و عضویت در کمیته گزینش طلاب جهت تحصیل در این مؤسسه پرداخت. آیتالله مصباحیزدی در سال ٦٦ بهسوی تشکیل مجموعهای مستقل تحت مدیریت خود گام برداشت که «بنیاد فرهنگی باقرالعلوم» نام داشت و از «مؤسسه در راه حق» جدا شد. این مؤسسه سنگ بنای مجموعهای شد که در سال ٧٤ با مجوز رسمی وزارت علوم تأسیس شد؛ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی. فارغالتحصیلان مؤسسه ارتباط خود را به اشکال مختلف با مؤسسه و پدر معنوی حفظ کردهاند از جمله انجمن فارغالتحصیلان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی که در سال ١٣٧٧ بهصورت غیررسمی براساس نظر عالیترین مقام این مؤسسه یعنی آیتالله مصباحیزدی تأسیس شد.
برای کسی که در منظومه فکریاش تشکیلات و کادرسازی از ملزومات بود و به گفته فرزندش در طول حیات سیوچندساله اجتماعی- سیاسی خود در بیش از ٣٠ تشکل نقش حامی یا بانی داشت، اما فرصتی برای ادامه ایدههایش پیدا نکرد، بهجز بنیانگذاری یک حزب فراگیر که چراغش چندسال بعد از شهادتش خاموش شد. بهشتی که رفت، شاگردانش هم پراکنده شدند و سعی کردند هرچه از میراث بهشتی به یادگار داشتند را هرکدام تکنفره جلو ببرند. غافل از اینکه مهمترین میراث او را نمیتوان فردی جلو برد. برای تحزب، تشکلات و کادرسازی باید جمع بود نه فرد. میراثی که اتفاقا آیتالله و شاگردانش بهخوبی از آن بهره گرفتند. مصباح که از ابتدای نهضت تا انقلاب به اذعان شاگردانش اهل کادرسازی و کار تشکیلاتی نبوده اما بعد از انقلاب تغییر رویه داد.
سقای بیریا گفته است: «چیزی که باعث شد حضرت آیتالله مصباح باوجود اینکه هیچوقت مستقیم از اول نهضت تا پیروزی انقلاب و تا حالا ورود پیدا نکرده بود و شاگردهای ایشان کارها را انجام میدادند -اما اینجا ایشان احساس نیاز کردند- این بود که نیروهایی ساخته و کادرسازیشده مثل تعداد زیادی از فارغالتحصیلان و دانشآموختگان طرحهای مختلف در بدنه کشور را با دانشآموزان و دانشجویان و مرتبطان، که در این سالهایی که کارهای اجتماعی انجام شده است، را یکروزی به همدیگر متصل کنند و یک جبهه واحد به وجود آورند. باوجود اینکه ما در این ۳۳ سال افتوخیزهایی داشتیم اما الان رویشها طوری هستند که میتوانند طرح جدیدی را رقم بزنند. چه کسی باید این رویشها و این جوانان را به هم متصل کند و از آنها یک نیروی عظیم به وجود آورد؟ باید نیروهای فکری و اجرائی به هم متصل شوند. من فکر میکنم پیوند خیلی مبارکی در اینجا شروع شده است و این را عرض کنم که مسئله جبهه پایداری بسیارعظیمتر از مسئله انتخابات مجلس است، یعنی در حقیقت یک ورود و اتصال عمیق جنبههای فکری و اجرائی نظام است. یک ورود جدیتر و جدید «فکر در مرحله اجرا» است».
این ورود جدیتر آنجا بود که انجمن فارغالتحصیلان مؤسسه امام خمینی در انتخابات ریاستجمهوری سال ٨٤ در قالب بیانیهها و سخنرانیهایی به دفاع از «محمود احمدینژاد» پرداختند. فعالان این انجمن افرادی همچون مرتضی آقاتهرانی، سیداحمد رهنمایی، قاسم روانبخش، محمدناصر سقایبیریا، حسین جلالی، علی و مجتبی مصباحیزدی، محمود دهقانی، ابوالحسن حقانی، سیدمحمود نبویان، احمد و علی ابوترابی، احمد رهدار و... هستند. بعد هم پنج نفر از شاگردان علامه مصباحیزدی یعنی نبویان، مرتضی آقاتهرانی دبیرکل جبهه پایداری، قاسم روانبخش، مدیر نشریه پرتو وابسته به مؤسسه امامخمینی، سقایبیریا سخنگوی جبهه پایداری و حسین جلالی از شاگردان علامه مصباحیزدی برای کاندیداتوری انتخابات آتی مجلس نهم ثبتنام کردند. جبهه و بعد حزب پایداری را تأسیس کردند و در انتخابات ٩٢ کاندیدای خاص خودشان یعنی سعید جلیلی را داشتند. بین شاگردان مصباح و دولت نهم و دهم پیوندهای عمیقی برقرار است، حتی بعد از برخی اعلام برائتها از رئیس دولت پیشین و حلقه نزدیکش، همچنان بیشترین قرابت گفتمانی را باهم دارند.
حلقه مشخص شاگردان مصباح این روزها همان اعضای جبهه پایداری و افرادی که از جبهه جدا شدند، بودند اما همچنان بهلحاظ فکری-سیاسی به آن و به آیتالله بسیارنزدیک هستند. در حلقه بعدتر آنهایی که بهلحاظ منش فکری و رفتاری از آیتالله تبعیت میکنند و ارادتمند او هستند، بخش عمدهای از منتقدان دلواپس دولت را هم همین افراد تشکیل میدهند.
بهشتی میراث دیگری هم پایه گذاشت که بعدا مصباح در مؤسسه امامخمینی ادامه داد و طلبههایی را از آنجا راهی آمریکا و کانادا کرد. طلبههایی که برخیشان دیگر به ایران بازنگشتند. بهشتی پیش از انقلاب یک برنامه چندساله مدون کرده بود و سه نفر را هم برای این کار در نظر گرفته بود. دکتر مهرپور، مسیح مهاجری، محمدباقر انصاری. مهاجری، طلبهای بود که به ژاپن فرستاده شد و اتفاقا کتاب اسلام در ژاپن او محصول همان دوره است. ایده بهشتی اما ادامه پیدا نکرد، شاید یکی از دلایلش برخورد با حوادث انقلاب بود. این خط را بعدا مصباح ادامه داد.
سقایبیریا یکی از شاگردان مصباح و جزء نخستین گروه طلبههای اعزامی، اینبار به آمریکا و کانادا گفته است خط فکری آیتالله مصباح این بود که امثال بنده یا تعدادی از شاگردانشان را به خارج کشور فرستادند اما نه برای اینکه بروند چیزی علاوه بر آن چیزی که در اسلام میدانند از آنها یاد بگیرند، هدف آن بود که با مفاهیم، روشها، مکاتب و نظریههایی که آنها دارند بتوانند آشنا شوند و آن نظرات را نقادی کنند. سال ۷۰، ۷۱ بود، ۱۳ نفری که بنا شد برای اولینبار به کانادا و دانشگاه مک گیل اعزام شویم. غرویان وقتی که مصباح غیرمستقیم به روحانی کنایه زده بود که مدرکش را از انگلستان گرفته، گفته بود: «برخی از اعضای جبهه پایداری بیش از ۱۰ سال در کانادا تحصیل کردهاند، حال چه شده که تحصیل در انگلستان یک عیب محسوب میشود؟»
مشخص نیست محصول کار مؤسسه امامخمینی دقیقا چه بوده و طرحی که آن زمان بهشتی در نظر داشت حالا چه سرانجامی یافته است. برخلاف بهشتی که زمانی گزارش کاملی از اقدامات مرکز اسلامی هامبورگ در حسینیه ارشاد داد و هماکنون در دسترس ماست اما گزارش جامعی از اقدامات مؤسسه امامخمینی در ارتباط با دستاوردهای اعزام طلبه به کشورهای دیگر منتشر نشده است. برخی اخبار اما چندان خوشایند نیست. مثلا در سالهای اخیر قرار بود کنفرانسی در دانشگاه واترلوی کانادا با حضور مصباحیزدی برگزار شود که بهعلت تجمع اعتراضآمیز در محل این کنفرانس تعطیل شد و برگزارکنندگان با اعلام ختم جلسه ادامه کنفرانس را به روز بعد موکول کردند.
باقر لنکرانی، کوثری، علیرضا پناهیان، وحید جلیلی، نادر طالبزاده، حسین یکتا، حسن عباسی، علی ثمری، سعید حدادیان، حسین اللهکرم و حسین روشن، غلامحسین الهام، صادق محصولی و علیاصغر زارعی، پرویز داوودی، ابراهیم فیاض، حسین کچوئیان، موسی نجفی، هم از دیگر همفکران مصباح محسوب میشوند. اگرچه بخش عمدهای از کسانی که از آنها تحت عنوان شاگردان مصباح یاد میشود، آنهایی هستند که در ٣٠ سال اخیر در مؤسسه امامخمینی درس خواندهاند.
مرتضی آقاتهرانی؛ متخصص عرفان، فارغالتحصیل از دانشگاه مک گیل کانادا، سابقه اقامت طولانی در کانادا و آمریکا را دارد. بعد از روی کارآمدن دولت محمود احمدینژاد در سال ٨٤، بهعنوان «استاد اخلاق کابینه»، در رسانهها مطرح شد؛ عنوانی که تا پیش از این وجود نداشت و دولت احمدینژاد یکی از افتخاراتش در رابطه با روحانیت را تعیین فردی روحانی بهعنوان استاد اخلاق کابینه میداند. آقاتهرانی، در جایگاه استاد اخلاق کابینه، گاه از دولت دفاع و از منتقدانش سخت انتقاد میکرد. در ماجرای هاله نور و صندلی خالی در هیأت دولت، مرتضی آقاتهرانی به دفاع تمامقد از دولت پرداخت و از رسانهها خواست تا به بحث هاله نور دامن نزنند و گفت که صندلی خالی هیأت دولت هم مال اوست، نه حضرت ولیعصر(عج). اما یکی از جنجالیترین سخنرانیهای آقاتهرانی، در نقد مخالفان و منتقدان دولت احمدینژاد را باید سخنانی دانست که او در آن اصلاحطلبان را به کهنه بچهای تشبیه کرد که باید دور انداخته شوند. این نوع سخنرانیها موجب شد جایگاه او در دولت، بهعنوان استاد اخلاق، به دلیل بهکاربردن برخی واژههای نامناسب، با انتقاد مواجه شود.
در آستانه انتخابات مجلس هشتم، مرتضی آقاتهرانی توانست بهعنوان نماینده تهران وارد مجلس شود، اما مواضع او و یارانش درباره «رایحه خوش خدمت» در حمایت همهجانبه از دولت، موجب شد برخی نمایندگان و منتقدان دولت، به او و حامیان دولتیاش در مجلس لقب «وکیلالدوله» بدهند.
گرین کارتداشتن او وقتی خبرساز شد که معلوم شد کسی که «سیتیزن شیپ» دارد باید در برابر پرچم کشور دیگر قسم بخورد که مدافع حقوق آمریکا باشد. آقاتهرانی، در پاسخ به این انتقادات، ضمن تأیید داشتن گرینکارت از زمان دانشجویی گفت: «شاید این افرادی که این مسائل را به من نسبت میدهند، واقعا در برابر پرچم آمریکا سوگند خورده باشند، وگرنه من تنها در برابر پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران سوگند خوردهام. اما تاریخ گرین کارت بنده تمام شده».
حجتالاسلام قاسم روانبخش در سال ١٣٣٧ در میبد متولد شد. او دارای درجه کارشناسی ارشد فلسفه است و علوم دینی را تا خارج فقه و اصول خوانده و عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی(ره) است. روانبخش از مؤسسان هفتهنامه «پرتو سخن» است که از اصلیترین ارگانهای مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی(ره) حداقل در حوزه سیاست بهشمار میرود. او سالهاست که دبیر سیاسی این هفتهنامه است و تندترین انتقادات را به عملکرد دولت اصلاحات و سازندگی مطرح کرد. در جریان انتخابات ٨٤ و بعد از آن، این هفتهنامه و البته دبیر سیاسیاش، حامی تمامقد دولت احمدینژاد بودند. روانبخش را اما اکثرا به دو چیز میشناسند: اول حضور فعال در تظاهراتها بهعنوان میداندار و دوم مناظرههایش با فعالان سیاسی اصلاحطلب. در ماجرای حمله به سخنرانی علی لاریجانی در سالگرد ٢٢ بهمن سهسال قبل هم از حلقه پرتو و قاسم روانبخش نام برده شد. نقش او، بهعنوان میداندار تظاهرات و تحصنها، به ماجرای تحصن طلاب در مسجد اعظم قم در اعتراض بهکاریکاتوری که علیه مصباحیزدی کشیده شده بود، باز میگردد.
در کارنامه درسی و تحصیلی حمید رسایی، اثری از شاگردی مصباحیزدی دیده نمیشود و خود نیز تأکید کرده که هیچگاه شاگرد مصباح نبوده، اما حضورش در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی(ره) و تلمذ در درس شاگردان آیتالله، موجب نزدیکی و ارادتش به «استاد» شده است. حمید رسایی، که متولد مردادماه ١٣٤٧ در تهران است، همواره به دفاع از اندیشههای مصباح پرداخته و کتاب «مصباح دوستان» نیز با نظارت و مدیریت او گردآوری و منتشر شده است. او ابتدا عضو جبهه پایداری شد اما بعدا اسما از آن جدا شد. عملکرد او اما کاملا همسو با اعضای جبهه پایداری است.
رسایی بعد از روی کارآمدن دولت نهم، به سمت مدیر کل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی قم منصوب شد و در انتخابات مجلس هشتم از حوزه انتخابیه تهران به مجلس راه یافت. رسایی از همان ابتدای ورودش به مجلس، تبدیل به یکی از اصلیترین نمایندگان حامی دولت احمدینژاد شد. او در نطقها و تذکراتش، تنها به دفاع از دولت وقت اکتفا نمیکرد و گاه کار به جدالهای لفظی نیز کشیده میشد!
سقای بیریا هم عنوان حجتالاسلام و هم دکتر را با خود دارد. سال ۱۳۵۴ وارد حوزه علمیه قم شده، از شاگردان ممتاز آیتالله مصباحیزدی است که در سال ۱۳۷۰ برای تحصیل به دانشگاه مکگیل کانادا اعزام شد و سپس مسئولیت مرکز اسلامی در هوستون آمریکا را عهدهدار شد. وی در سال ۱۳۸۴ به ایران بازگشت و پس از چند ماه به درخواست احمدینژاد و تکلیف آیتالله مصباحیزدی، مشاور رئیسدولت در امور روحانیت شد و تا اواخر سال ۱۳۸۹ در این سمت باقی ماند. زاویهگرفتن جریان نفوذی در دولت دهم از مبانی انقلاب و اسلام موجب شد تا در زمستان ۱۳۸۹ حجتالاسلاموالمسلمین دکتر سقای بیریا از سمت مشاورت رئیسجمهور در امور روحانیت استعفا دهد و مسئولیت دفتر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را بپذیرد.
در جستوجوی انصاف بهشتی
عمده افرادی که خود را به شاگردی بهشتی منتسب میکنند در این سالها منتقد افراطیگری بودهاند و از انصاف بهشتی یاد کردهاند. دکتر محمد مقدم، معاون بینالملل مرکز حفظ و نشر آثار امام که هم زمان شاگرد بهشتی در مدرسه حقانی و ١٢سال در مرکز اسلامی هامبورگ جانشین او بوده، در همایشی با موضوع بررسی آرا و اندیشههای بهشتی در حوزه مدیریت که بهمن ماه سال گذشته برگزار شد با اشاره به اینکه بهشتی در حقانی و مرکز اسلامی هامبورگ بهدنبال ایدههای نوین بود، گفت: «من به فرجام اندیشههای ایشان که بهثمر رسید یا نه، کاری ندارم اما نقش ایشان در راهاندازی مدرسه منتظریه که بعدا به حقانی معروف شد، در آن دهه بینظیر است». مقدم در انتهای آن همایش، یک آرزو کرده بود. «ای کاش شاگردانش امروز اهل انصاف بودند». احتمالا اشاره او به همانهایی است که روزگاری در مدرسه حقانی فقط نزد مصباح یزدی تلمذ نمیکردند، بلکه شاگرد بهشتی هم بودند.
غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران، علی رازینی، فرشاد مؤمنی، داوود فیرحی، محمد سروشمحلاتی، سیدجواد ورعی، علی یونسی، دکتر حسین مهرپور، آیتالله محققداماد و مسیح مهاجری ازجمله شاگردان و چهرههای شاخصی هستند که روزگاری در مدرسه حقانی شاگرد شهیدبهشتی بودهاند.
داوود فیرحی، استاد اندیشه سیاسی در دانشگاه تهران است. او هم در مدرسه حقانی درس خوانده. استاد اندیشه سیاسی در اسلام در دانشگاه تهران است. در زمینه قدرت، دولت و مشروعیت در اسلام صاحب کتاب و مقاله است و به جریان اصلاحطلب تعلق دارد.
سال گذشته یکی از سخنرانان برنامههای اصلاحطلبان در ماه محرم بود. اگرچه کمتر اظهارنظر سیاسی میکند، اما اخیرا گفته است باید سیستم را متقاعد کنیم نمایندگانی از اصلاحطلبی، اعتدالگرایی و اصولگرایی در انتخابات حضور داشته باشند محمد سروشمحلاتی هم معتقد است اگر نقد دیروز شهیدبهشتی بر استاد مصباح را مطالعه کنیم و از طرف دیگر، وضع فعلی تندروی و افراطیگری را در حوزه مطالعه کنیم، میتوانیم به تحلیل درستی از ریشه مشکلات موجود که به رواج تربیت غیرعقلانی و شیوع تربیت احساسی و توأم با تعصب در حوزههای علمیه است، پی ببریم و دقیقا به همین دلیل است که بنده، بهشتی را یک روحانی متفاوت میدانم، چون مثل اینکه او در این جو، رشد فکری نکرده و انگار در فضای دیگری تربیت شده بود!
علی یونسی، وزیر اطلاعات دوران اصلاحات و دستیار ویژه در امور اقلیتها و اقوام حسن روحانی، هم از شاگردان بهشتی بوده است. یونسی کسی است که در دوران ریاستش بر وزارت اطلاعات پاسخ استعلامی درباره محمود احمدینژاد برای پست شهرداری تهران را مسکوت گذاشت.
دکتر حسین مهرپور هم شاگرد بهشتی در حقانی و هم بعدا در دیوانعالی کشور همکارش بود. مهرپور همان کسی است که در دولت اصلاحات عضو هیأت نظارت بر قانوناساسی شد و کتاب وظیفه دشوار نظارت بر قانوناساسی را نوشت؛ هیأتی که احمدینژاد آن را در ابتدای دولتش منحل و بعد از چند سال دوباره احیا کرد. حسین مهرپور درباره بهشتی، گفته است: خاطرات ماندگاری از وسعت نظر، سعهصدر، تحمل، بزرگواری و جوانمردی، تواضع در عین صلابت و شخصیت از آن بزرگوار بهیاد دارم».
مسیح مهاجری، شاگرد بهشتی و از اعضای حزب جمهوری اسلامی بود که مدیرمسئول روزنامه حزب شد تا همین الان. او هم دوسال گذشته در سالگرد شهادت شهیدبهشتی گفته بود. در همان زمان که رئیس قوهقضائیه و در اوج قدرت بود، اعتدال را رعایت میکرد و اگر قرار است بهشتی را مورد تکریم قرار دهیم و در این قبیل مجالس، یاد و خاطره ایشان و شهدای هفتمتیر را زنده نگهداریم، باید التزام خود به خط اعتدال را حفظ کنیم. برخلاف شاگردان مصباح که به سوی احمدینژاد رفتند، از شاگردان آن زمان بهشتی، نهتنها کسی در اطراف احمدینژاد دیده نشد، بلکه مسیح مهاجری در توصیف آن سالها گفته است: «رأیی که آقای «روحانی» آورد یعنی اینکه مردم چهارسال تمام این دروغها و فحشها را شنیدند بعد که به پای صندوق آمدند، خلاف آن اظهارنظرهای کذب رأی دادند. مردم بیمه شدهاند، چهارسال تمام است از تلویزیون یکطرفه حرف زدند و از روزنامههایشان یکطرفه گفتند، تهمت زدند و به دیگران هم اجازه جوابدادن ندادند».