صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۲  ، 
شناسه خبر : ۲۷۷۷۴۶
گفتگوی اختصاصی روزنامه جمهوری اسلامی با دکترمحمدرضا بهشتی

 * ضمن تشکر از فرصتی که برای گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی اختصاص دادید، در آستانه سی و چهارمین سالگرد شهادت شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی اگر از شما سئوال نمائیم کدامیک از ویژگی‌های آن شهید عزیز برجسته‌تر از سایر ویژگی‌های ایشان بود، پاسخ شما چیست؟

** بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم - من پیشتر از این نیز با این سئوال مواجه شده‌ام و به نظرم فراتر از بسیاری از خصوصیاتی که چهره چند بعدی مثل شهید آیت‌الله بهشتی داشت، گذشته از دانش عمیق و نگاه آینده‌نگرانه و گذشته از کوله‌باری از تجربه‌های زیستی و یک زندگی پرفراز و نشیب 53ساله، گذشته از دیدن محیط‌ها و فضاهای متفاوت که خود به خود به انسان دید و افق گسترده‌تری را پیش روی قرار می‌دهد و یقیناً در ساختن شخصیت افراد نقش ایفا می‌کند، من در شهید بهشتی دو خصوصیت را در حد بسیار بالایی دیدم که فراتر از همه این‌ها بود.

من شهید بهشتی را فردی می‌دیدم که متعادل است، هم در فکر متعادل بود و هم در عمل؛ هم در زندگی فردی این خصوصیات را از ایشان دیدم و هم در عرصه اجتماعی. و در تعادل، حتی در نگاه به باورها که انسان متعادل بود و باورش به نوعی از تفکر دینی و اسلامی بود که اسلام را دین متعادل می‌دید.

مواجهه ایشان با افکار و با اشخاص در اساس از روی تعادل بود. دومین ویژگی در مورد ایشان انصاف بود. مرحوم بهشتی بسیار فرد منصفی بود. چه در ارزیابی اندیشه‌ها و افکار و چه در ارزیابی اشخاص. این دو ویژگی ممتاز باعث می‌شود که آنچه که ما به عنوان چهره‌ای همچون شهید بهشتی سراغ داریم مثل یک گوهری که تراش می‌خورد بتواند خودش را با این ویژگی‌ها در یک تبلور مثل زندگی عملی ایشان آشکار بکند از این جهت به نظر من این دو ویژگی از همه مهمتر و برجسته‌تر است.

* تعادل و انصاف که در مورد شهید بهشتی استفاده کردید در واقع به نوعی گمشده امروز جامعه ماست. با توجه به این که شما با تفکرات و اندیشه‌های شهید بهشتی از نزدیک آشنایی دارید، چگونه می‌شود که این دو ویژگی شهید بهشتی و این دو فعل را در جامعه امروز ترویج و تعمیم داد و از آن استفاده کرد؟

** به گمان من رسیدن به چنین مفاهیمی و تعیین‌کننده شدن آنها در زندگی انسان به طوری که نقش پیدا کند، اولا احتیاج به یک تجاربی دارد و بیهوده نیست که مرحوم شهید بهشتی دارای این خصوصیات شد. بنابراین، جامعه ما کافی نیست که بداند انصاف و تعادل در زندگی نقش تعیین‌کننده و تاثیرگذاری دارد بلکه باید آن را تجربه کند و این تجربه به نظر من در حال به دست آمدن است. ما وجه مقابل آن را هم تجربه کرده‌ایم. یعنی متعادل نبودن و خروج از انصاف در جامعه. شاید شما دیده و در زندگی فردی با آن مواجه شده باشید، آن وقت ممکن است که عمق پیدا کند.

به نظر من شرایط اجتماعی ما در وضعیتی است که داریم این تجربه را به نحوی اجتماعی در خاطره و فکر عرصه اجتماعی به دست می‌آوریم. هر چند ممکن است که به دست آوردن تجربه‌ها با هزینه‌هایی همراه باشد. اما خوب اتفاقا وقتی هزینه‌ها با تجربه همراه شد ممکن است که چه بسا قدرشناس دستاورد آن هزینه‌ها هم باشیم و رسوخی ماندگار در جامعه پیدا کند.

* آیا این هزینه‌ها با آن تجربه‌ای که به دست می‌آید،‌تناسب دارد؟

** ببینید اولاً ما تعیین‌کننده حوادث و رخدادها نیستیم. ممکن است نقشی را در آن ایفا کنیم ولی این نقش به اندازه خودمان است. حوادثی که پیش می‌آید، همیشه دست شما نیست بنابراین، در پاسخ به سوال شما باید بگویم پاسخ آری یا نه به آن، نقش تعیین‌کننده‌ای در این ارزیابی ندارد. دوم اینکه به نظرم در همه جوامعی که به هر حال در انتها به یک وضعیت سامان‌یافته‌ای از زندگی رسیده‌اند این تجارب حتما هزینه داشته و هزینه‌ها گاهی وقتها به نظر می‌رسد در جامعه‌ای که به آن می‌پردازیم چه بسا تبعات سنگین‌تری داشته باشد.

* شهیدبهشتی برای اینکه ویژگی‌های انصاف و تعادل را بتواند در جامعه نهادینه کند، هزینه بسیار سنگینی در زمان حیات خود داد به طوری که حضرت امام برای ایشان از تعبیر مظلوم جامعه استفاده کردند، حال چه کار باید کرد که در واقع آن تجربه‌ای که درباره شهید بهشتی به دست آمد و آن هزینه‌ها را برای شهید بهشتی دربرداشت، برای دیگر یاران امام و انقلاب تکرار نشود؟

** به نظرم می‌رسد که زمان ما از یک جهات دارای یک امتیازی است. البته اگر قیاس کنیم با سه یا چهار دهه پیش، در دنیایی به سر می‌بریم که تلاش برای کسب آگاهی وجود دارد و از جهاتی باموانع کمتری روبروست. اگر سه یا چهار دهه پیش جامعه خودمان را مورد ملاحظه و غور قرار دهیم، می‌بینیم که رهاشدن از جزمیت‌ها با دشواری بیشتری می‌توانسته در آن صورت گیرد و تفکراتی که در دو اردوگاه آن ایام، شرق و غرب و تفکراتی مثل اندیشه‌های لیبرالیسم آن ایام، چنان ذهن‌ها و دل‌ها را می‌برده که مجال فکر کردن مستقل را از افراد می‌گرفت.

حضور تفکرات متعددی در قالب ایسم‌ها در سطح جهانی، یا به شکل کوچکتری در سطح جامعه ما که به نحوی توان فکر و داوری را از افراد می‌گرفت و با احساس‌ها و عواطف گره می‌خورد امکان یک نگرش واقع‌بینانه را از افراد می‌گرفت، به هر حال، مثلا مارکسیسم به عنوان یک اندیشه نزدیک به 70سال بخش زیادی از جهان را به خودش مشغول کرد، ملت‌ها را به سوی خودش کشید و بعد اندیشه‌ها و دل‌ها را با خود ربود و این افراد تلاش‌ها کردند در جوامع، از جمله در جامعه ما و یا جریان‌های دیگری که در آن دوران با آن مواجه بودیم.

به گمانم امروزه در سطحی که بشر در آن قرار گرفته، امکان دست‌یابی و جهت‌یابی جدید در عرصه دینی هم من فکر می‌کنم وجود دارد و در جریان کوران حوادث در جامعه ما با آن مواجه شدیم و پشت سرگذاشتیم. الان در یک سطح وسیع و منطقه‌ای با آن مواجه هستیم. حتی جریان دینی در حال نوعی‌گذر از لایه‌هایی از خودش هست که می‌تواند به صورت آگاهانه‌ای با آن همراه بشودو می‌تواند خودش را پیراسته کند از بسیاری از چیزهایی که به عنوان پوششی برای دین با آن همراه شده و الان برای بسیاری کافی است که فقط تجربه بسیار تند و تلخ آن چه را که اینک در سطح منطقه و جهان به صورت جریان سلفی‌گری و تکفیری دیدیم نظاره کنیم به خصوص در رسیدن به تعادل. و من مطمئن هستم که بخشی از افراد دین‌دار و آگاه در همه جوامع اسلامی به ناچار به سمت خواسته‌های معقول و معتدل نسبت به اصل دین و دین‌داری می‌روند در مواجهه با دین‌داران واقعی.

به هر حال هزینه بسیار سنگینی برای این موضوعات پرداخت شد. به نظر من از جهاتی پیدا شدن یک جریان افراطی و تند دینی که با تفکر عقلانی فاصله گرفته، چه بسا باعث شود که ما در معین کردن تفاوت و مشخص کردن تمایز خودمان با آنها، نسبت به بعضی از تفکرات که ممکن است شباهت داشته باشند در خود تفکر جامعه ما یک دید واقع‌بینانه پیدا کنیم و با تصحیح مسیر جهت‌یابی‌های درست را برگزینیم. به معلوم‌شدن آنچه نیستیم یا نمی‌خواهیم باشیم، به همان اندازه شناخت بهتری از خودمان پیدا می‌کنیم و پیراسته‌تر از آنچه که پیشتر بودیم راجع به خودمان پی می‌بریم.

* می‌دانیم که شهید بهشتی از جامعیت علمی برخوردار بودند به طوریکه هم در عرصه حوزه و هم در عرصه دانشگاه تفکرات آزاداندیشانه را ترویج می‌کردند و نه تنها در فضای دانشگاه‌های ایران بلکه در سایر کشورها هم این خصوصیت را داشتند، خاستگاه این خصلت را شما در کجا می‌بینید؟

** مرحوم بهشتی همان چیزی را می‌گفت که به آن اعتقاد داشت و همان‌طور زندگی می‌کرد که می‌اندیشید. یکی از خصوصیاتی در ایشان که به نحو بارزی آشکار بود روحیه جستجوگری ایشان بود. جستجوگری و تلاش برای یافتن حقیقت و گرفتار نشدن در چارچوب‌های تنگ که مانع بخواهد بشود بر سر جستجوگری. اگر زندگی مرحوم بهشتی را نگاه کنید، سراسر این زندگی یک تلاش و تکاپو بود. حرکت مستمر. من احساسم این است که در سال‌های پختگی فکر هم، به همان اندازه سال‌های آغازین روحیه جستجوگرانه خود را حفظ کرده بود.

به همان اندازه که در دوران‌های آغازین مسیر زندگی خویش این روحیه را داشت. یکی از دلایل متعادل بودن او درست در همین نقطه بود. مجال این را می‌داد که گاهی وقتها سرسخت‌ترین پرسشها و سخت‌ترین نقدها با تیزترین الفاظ نسبت به اندیشه‌ها و یا شخص خودش مطرح شود بدون اینکه بخواهد از این برخوردها، ابراز ناخرسندی یا دلتنگی کند. ایشان پرسش و نقد دیگران و حتی نقد غیر منصفانه دیگران را یک موهبت می‌دانست. مثل این است که آینه‌ای جلوی خودش گذاشته و با اینکه گاهی وقتها این آینه راست‌نما هم نبود ولی مرحوم بهشتی از این فرصت‌ها برای بازنگری در خود استفاده می‌کرد.

به جای این که بخواهد با روحیه پرخاش گرانه و جدلی با پرسش‌ها و نقدها بر خورد کند، آن‌ها را وسیله قرار میداد برای نگاه‌کردن مجدد و راهیابی‌های جدید. ایشان دچار جمود نشد، هیچ وقت دچار جمود نشد، نه به لحاظ فکری و نه به لحاظ اسارت در چارچوب‌های آداب و رسوم که مثل لباسی به تن آدم می‌نشیند و مجال این که بخواهد به نحوه دیگری حرکت کند را از آدم سلب می‌کند.

* یکی از بحث‌هایی که این روزها درباره نحوه معرفی شهید بهشتی به جامعه وجود دارد این است که ابعاد علمی و شخصیت آزاداندیش ایشان مکتوم مانده و جنبه شخصیت سیاسی ایشان بیشتر معرفی شده آیا شما با این نظر موافق هستید؟

** ببینید در این که مرحوم بهشتی از زوایای مختلف و معینی دیده شده، نمی‌شود تردید کرد. البته دلایل مختلفی هم دارد. یک دلیل این است که فرد ممکن است همه ابعاد شخصیتی‌اش پیش روی دیگران قرار نگیرد و لذا تجربه‌های افراد از فرد متفاوت است و همیشه فرد را از زاویه‌ای می‌بینند که با او آشنا شده‌اند. بنابراین بخشی از آن طبیعی است. این که در سطح آگاهی‌رسانی رسمی حاکم بر کشور، مرحوم بهشتی در چارچوب معینی معرفی شده‌اند، مثلاً به عنوان کسی که در یک گفتار خطاب به آمریکا گفته است که آمریکا از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر، در این هم تردیدی نیست. البته اینها وجوهی از مرحوم شهید بهشتی است اما مثل قطعاتی است از یک پازل که شما بخواهید آنها را جدا کنید و بیرون بیاورید.

در این صورت ممکن است تصویر جامع را نتوانید ببینید و چه بسا با این گزینش تصویر ناقص، یک تصویر کجی به دست ‌آید. در طی سال‌های اخیر با یک پدیده جالبی درباره مرحوم شهید بهشتی مواجه هستیم و آن کشف دوباره بهشتی است. یعنی نسل جستجوگر جوان ما با پرسش‌های خودش دوباره به سراغ اندیشه‌های شهید بهشتی رفته و احساس می‌کند که با یک بهشتی جدید، روبرو است. به این معنا که با تصویری که از طریق تبلیغات دیرینه از او به دست آورده متفاوت است، چه به لحاظ فکری و چه به لحاظ عملی و به‌نظر می‌رسد تجربه‌ای به نام بهشتی در مقابل نظر و عمل برای نسل جوان ما نکاتی را در بر دارد که احساس می‌کند میتواند برای راهیابی‌اش در زندگی خودش از آنها بهره ببرد.

* دلیل این رویکرد چیست؟

** به عنوان نمونه بگویم که در طی سال‌های اخیر با وجود محدودیت‌هایی که در خصوص آثار مرحوم بهشتی وجود داشت، با یک اقبال قابل توجهی مواجه بودیم. من در نمایشگاه کتاب امسال، توانستم مدت کوتاهی بنشینم و برایم جالب بود که چطور به رغم اینکه هزینه‌های خرید کتاب در مجموع بالا بود -  البته خوشبختانه در مورد آثار مرحوم بهشتی با قیمت‌های مناسب‌تری توانست عرضه بشود -  ولی اصل رجوع به این آثار و نوع پرسش‌هایی که با آن مواجه می‌شدیم نشان می‌داد که نسل جدید در حال راهیابی و در حال شناسایی است و افرادی را که به نظر می‌رسد ممکن است بتواند از زندگی آنها بهره گیرد و از تجربه آنها استفاده کنند، این‌ها را شناسایی می‌کنند و در این شناسایی برایشان مرحوم شهید بهشتی چهره‌ای است که دارای ویژگی‌هایی هست که بتوانند از او برای خودشان و راهیابی خودشان بهره ببرند.

* یک سوال همواره از بزرگان حزب جمهوری اسلامی و افرادی که در کنار شهید بهشتی کار کردند وجود داشته و آن این بوده که شهید بهشتی با وجود تفکرات و اندیشه‌های مختلفی که در حزب وجود داشت یک مدیریت بسیار موفقی در اداره کردن حزب داشتند. چه اتفاقی افتاد که بعد از شهید بهشتی، این مدیریت دوام پیدا نکرد و حزب در واقع به فعالیت‌های قبلی خود ادامه نداد؟

** مرحوم شهید بهشتی، تجربه‌های دهه 30 و 40 را داشت و این باعث شده بود که یک اعتقاد عمیق به کار دسته جمعی پیدا کرده بود. این یک دریافت و عقیده موقتی نبود و حاصل تجربه دو دهه سنگینی بود که به دست آمده بود و بعد هم در حوادث دهه 50 تا زمان پیروزی انقلاب ضرورت آن بیشتر معلوم شد. آنقدر اهمیت کار دسته جمعی برای ایشان معلوم شده بود که یکی از ارکان تفکر ایشان تبدیل شده بود. هم در عرصه علمی اعتقاد به کار دسته جمعی داشت و تک تازی فردی را نمی‌پسندید و هم در عرصه‌های اجتماعی. در عرصه فکری تلاش ایشان برای تشکیل یک کار جمعی پژوهشی در دهه پنجاه به همراه آقای موسی اردبیلی و شبیری و دیگران و هم در عرصه کارهای جمعی اجتماعی که با ایشان گره خورده بود.

مکرراً عرض کرده‌ام که یکی از دوستان یک وقتی فهرست کرده بود کارهای دسته جمعی را که مرحوم بهشتی به نحوی با آنها در ارتباط بوده، در طول عمر 53 سال ایشان با بیش از سی تشکل و جریان و کار دسته‌جمعی در ارتباط بود؛ یا پایه‌گذار بود یا حمایت می‌کرد و یا خودش عضو آن بود و این یک کارنامه فوق‌العاده‌ است و نشان می‌دهد که چقدر به کار جمعی عقیده دارد. این اعتماد راسخ یکی از چیزهایی بود که مرحوم بهشتی در نوع نگاه خود به تحزب به عنوان یک امر ضروری واجب برای شبکه اجتماعی می‌دانست. این که تجربه‌های چند دهه بعد، نشان داد که هنوز هم جای یک تشکل‌هایی که بتوانند افراد را در یک حرکت جمعی سامان بدهند و فکرها را جهت بدهند و فکرها و نیروها را روی هم انباشته بکنند چقدر خالی است در جامعه ما.

مثلاً امروزه کسانی سخن از ضرورت و لازم بودن حزب می‌گویند که بعضی از آنها در آن ایام علامت سوال برایشان بود که چرا مرحوم بهشتی به سراغ کار دسته جمعی رفته و به عنوان یک روحانی که می‌توانست فرا حزبی و فراتشکیلاتی باشد، خودش را در چارچوب تشکلی مثل حزب جمهوری اسلامی قرار داد و میخواهد با همان حرکت جمعی که لوازم آن را هم پذیرفته و پیامدها را هم برای خودش خریده است کار کند.و جالب اینکه کسانی امروزه بعد از تجربه چند دهه‌ای به این می‌رسند و با مفهوم عمیق تشکل و تحزب آشنا می‌شوند. مرحوم شهید بهشتی چه در تجربه‌هایی که در ایران پیدا کرده بود و چه بخصوص در خارج از ایران که در آنجا نمونه‌های کارکرد موفق احزاب را دیده بود، با نگاهی دوربرد این ضرورت را به‌خوبی می‌دید.

شاید یکی از دلایلی که این اهمیت در ذهن ایشان بالا بود همین بود که مثلاً شما تجربه‌ای فراتر از جامعه خود دارید و نزدیک به 20 کشور را قبل از پیروزی انقلاب دیده‌اید و در خیلی از آنها در آن زمان اقامت داشته‌اید و آنها به عنوان یک دریافت بنیادی‌تری در ذهن شما شکل می‌گیرد که همین چیزی است که برای جامعه ما ضروری است.

پرسیدید چرا این مسیر با همان قدرت نتوانست ادامه پیدا کند؟ چند چیز عامل آن بود، یکی از آنها همین بود که این باور عمیق در همه افرادی که مشارکت در کار جمعی حزب داشتند شاید به این اندازه نبود، دوم این که مرحوم بهشتی حزب را یک ابزار موقتی برای رسیدن به کانون‌های قدرت نمی‌دید که وقتی ما به آن کانون قدرت رسیدیم، دیگر حزب یک چیز زائد و مزاحمی باشد که دائم مثل یک وزنه بر پاهای ما بسته شده باشد. حزب برای شهید بهشتی فقط طریقیت نداشت بلکه موضوعیت داشت. چون در آنجا افراد یاد می‌گرفتند که از دایره فردی تنگ خودشان خارج بشوند و وارد یک (ما)یی بشوند که این ما تلاش می‌کند که در فضایی که با ارزش‌های دینی هم بخواهد شکل بگیرد همفکری و همکاری را یاد بگیریم. بنابراین، هم یک آموزشگاه بود برای وی و هم یک پرستش‌گاه بود.

کما این که جمله معروف دارند که حزب برای من یک معبد است. خیلی به نظر عجیب می‌آید. عده‌ای تحزب را یک سیاست بازی می‌بینند و می‌گویند این چه معبدی است. ولی در نگاه شهید بهشتی این‌گونه تلقی‌ها از تحزب جایی ندارد. بنابراین، حزب و تحزب تا این اندازه اهمیت دارد. مرحوم بهشتی بعد از اینکه کار شورای انقلاب تمام شد و قرار بود که فردای آن روز که امام در بیمارستان بستری بودند چون کار شورای انقلاب خاتمه پیدا کرده بود و قرار بود کارش را به نهادهایی که آمده بودند تحویل دهد و قرار بود فردای آنروز اعضای شورای انقلاب به نزد امام در بیمارستان قلب بروند، من شب قبل از آن با ایشان (که خیلی هم خسته بودند) خیلی صحبت کردم و اصرارم بر این بود که دیگر بس است.

یعنی در این چند سال آنقدر فشار بر روی شما بالا بوده و شما هم اگر وظیفه‌ای برعهده داشتید انجام دادید و اکنون به نظر می‌رسد می‌توانند جایی را پر کنید که خالی‌تر است. عرصه فکری جامعه ما دچار کاستی و رکود شده و شما جزو افرادی هستید که می‌توانید در این میدان موثر واقع شوید. ایشان معتقد بود که حتی کسانی که با ایشان مخالفت تند داشتند را هم اگر مجال پیدا کنند می‌توانند آنها را قانع کنند و آنها را همراه خود کنند. یادم هست که ایشان را تا در منزل با همین اصرار بدرقه کردم... گذشت. ساعت 2 بعدازظهر که رادیو اخبار پخش می‌کرد گفت که شورای انقلاب پیش امام (ره) رفتند و خاتمه کار شورا اعلام شد و کار شورای انقلاب را تحویل دادند و بعد هم امام افرادی را منصوب کردند، از جمله آقای بهشتی را به سمت رئیس دیوان عالی کشور، که من تعجب کردم!

شب که ایشان به منزل آمدند گفتم که چه شد ما شب قبل کلی صحبت کردیم. ایشان گفت که من رفتم وگزارش دادم و گفتم به امام که من خودم دو کار را برای خود مفید می‌دانم یکی حضور در عرصه فکری و یکی هم کارهای تشکیلاتی حزب – یعنی این دو کار را عدل هم می‌دانست **  و می‌خواهم به این دو کار بپردازم. امام دست من را گرفت و گفت: اگر شماها نباشید من چه کار باید کنم و احساس کردم که نمی‌توانم در مقابل حرف امام بایستم. با وجود این که علاقه من به آن دو کار بیشتر بوده البته شهید بهشتی مشروط قبول کرده بودند ریاست دیوان عالی کشور را به این که آقای موسوی اردبیلی دادستان کل کشور بشوند.

ایشان می‌گفتند آقای موسوی اردبیلی در راه که می‌آمدیم از من گله می‌کردند که شما خودت گیر افتادی چرا من را هم گیر انداختی؟ پس اعتقاد یک فرد این است که تشکل را از وظایف و مسئولیت‌های سنگین اجتماعی می‌دانند. همپای آن شهید بهشتی کار دسته جمعی را به تدریج در میدان‌ها آموخته بود و این خصوصیات را در خود ایجاد کرده بود. مثلا در یک حرکت دست‌جمعی ممکن است که رای شما در اقلیت قرار بگیرد شما باید آمادگی این را داشته باشید که پذیرای رای اکثریت و جمع باشید.

اگر شما این آمادگی را در خودتان ایجاد نکردید نمی‌توانید یک کار دسته‌جمعی موفق را ادامه دهید و جلو بروید. از این جهات مرحوم بهشتی خصلتی‌هایی را داشت که باعث شده بود تشکل‌ حزب با آن قوت آغاز بشود و چون این آمادگی در همه سطوح هنوز پدید نیامده بود. لذا چند سالی بعد از شهادت ایشان موجب شد به نقطه‌ای برسیم که احساس بشود بهتر است همین کار دسته‌جمعی فعلا در همین جا متوقف بماند.

* به عنوان آخرین سوال، ‌می‌دانیم که شهید بهشتی گذشته از تسلط‌شان بر مسایل علمی، اقتصادی و سیاسی، ‌در مسائل اخلاقی و نظم و انضباط نیز به صورت عملی یک فرد عامل و صاحب فکر و نظر بودند. در صورت امکان این ویژگی ایشان را در قالب یک خاطره تشریح‌کننده نظم ایشان و اخلاق ایشان در زندگی خانوادگی و یک درس آموزنده برای نسل جوان مطرح بفرمایید.

** فکر می‌کنم مرحوم بهشتی دریافته بود که زندگی یک ظرف محدودی است و بنابراین بهره‌گیری درست از آن نیاز به آن دارد که شما با یک نظام و انضباط از آن بهره بگیرید. این را در عرصه فکری پذیرفته بود در زندگی عملی هم خود را بدان ملتزم می‌دانست، یعنی مرحوم بهشتی زندگی‌اش با اندیشه‌اش سازگاری تمام داشت. یک جور فکر نمی‌کرد و جور دیگر زندگی کند. چند لایه نبود. از دوره نسبتا جوانی در زندگی ایشان روحیه نظم گرفته است.

به‌خاطر دارم که ایشان در سال 59، 18 ساعت کار فعال انجام می‌داد و با 10 دقیقه استراحت که در وسط روز می‌کرد و از آن 10 دقیقه دو، سه دقیقه‌اش را به خواب عمیق می‌رفت و درست سر 10 دقیقه هم بلند می‌شدند، ایشان 18 ساعت کار سنگین انجام می‌دادند. یک سفری با ایشان همراه شدیم در اوج روزهایی که تبلیغات منفی علیه ایشان در شمال کشور زیاد شده بود و ما از انتهای مازندران شروع کردیم و به سمت گیلان حرکت کردیم. ایشان در طول مسیر ظرف 5/2 روز 19 جا سخنرانی کردند.

البته نمی‌خواست که چنین باشد ولی از فرط علاقه‌ای که ایجاد شده بود و مردم به هم خبر می‌دادند، ما شهر به شهر حرکت می‌کردیم. وقتی رسیدیم تهران صبح زود بود و ایشان با وجود خستگی سفر رفتند برای دادگستری. ولی من به خانه آمدم و استراحت کردم. لذا کسی می‌توانست اینگونه باشد که در زندگی اهل منظم بودن باشد و حالا که در کوران مشکلات است می‌توانست آن را مدیریت کند.

نکته جالب اینکه نظم آقای بهشتی خشک هم نبود، بعضی از نظم‌ها خشک است که باعث اذیت دیگران می‌شود. ایشان برای خانواده هم وقت داشتند و یکی از دلایل موفقیت ایشان همین بود. معتقد بود که در عرصه اجتماعی، یکی از معیارهایی که نشان دهنده آن است که فرد چقدر توانایی ورود به عرصه اجتماعی را دارد، این است که ببینیم برای خانواده خود لااقل چقدر وقت دارد و وقت می‌گذارد. مرحوم بهشتی روزهای جمعه کاملا در اختیار خانواده بود. البته این چند سال اخیر حوادث آنچنان تراکم داشت که گاهی اوقات این نظم به هم می‌خورد. ولی قبل از آن مرحوم بهشتی روزهای جمعه در اختیار خانواده بود.

بعضی‌ها ملامت می‌کردند آقای بهشتی را که این چه جور مبارزی است که وقتی جمعه‌ها به ایشان زنگ می‌زنیم تلفن خانه را کشیده بود و می‌گفت این وقت متعلق به خانواده است. مرحوم بهشتی مشارکت می‌کرد در امور منزل. گل‌ها را آب می‌داد، با هم باغچه را وجین می‌کردیم، در ضمن غذای جمعه‌ها به عهده مرحوم بهشتی بود. گاهی اوقات ظرف می‌شست و در کارهای خانه مشارکت می‌کرد.

به تمام معنا وقت می‌گذاشت.همان‌طور که قرارهای منظم در بیرون با افراد داشت، برای فرزندان خود هم وقت می‌گذاشت و وقت هر کدام از بچه‌ها مشخص بود. با این خصوصیات وقتی به زندگی ایشان نگاه می‌کنیم، احساس‌مان این است که فردی توانسته است از زندگی خود خوب بهره گیرد؛ زندگی‌ای که آغاز و میانه و پایانش هر سه خوب بوده است.

نام:
ایمیل:
نظر: