صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۲۴  ، 
شناسه خبر : ۲۷۷۷۹۳
گفت‌وگوی «وطن امروز» با دکتر صفاء‌الدین تبرائیان:
کسری رمضانی - مقدمه: دکتر صفاءالدین تبرائیان، دکترای شرق‌شناسی و عضو هیات علمی موسسه تاریخ معاصر ایران است که سال 1339 در کاظمین متولد شد. وی فوق‌لیسانس خود را از لبنان و دکترا را از کشور سوریه گرفته است. حوزه کاری او تاریخ معاصر ایران (دوره پهلوی و قاجار) و فعالیت‌های پژوهشی وی هم با حوزه خاورمیانه مرتبط است. وی کتاب «خوابگردها» را براساس اسناد و مدارک دیداری و شنیداری از مذاکرات سرویس اطلاعات و ضداطلاعات نظامی با رؤسای سازمان منافقین نوشته و منتشر کرده است. کتاب خوابگردها؛ ارتباط رهبران سازمان مجاهدین خلق با نهادهای اطلاعاتی و نظامی عراق 1381- 1358 تألیف دکتر صفاءالدین تبرائیان، از جمله آثار اسنادی در حوزه تاریخ معاصر کشورمان محسوب می‌شود که حاصل ماه‌ها تحقیق و پژوهش مولف آن، دکتر تبرائیان درباره فعالیت‌های جاسوسی رهبران و اعضای سازمان مجاهدین خلق با نهادهای اطلاعاتی و نظامی حکومت بعثی عراق در دوران ریاست‌جمهوری صدام است. وی در طول مصاحبه به شباهت روشی و هدفی سازمان تروریستی منافقین و داعش می‌پردازد که مشروح این گفت‌وگو در ادامه می‌آید.

* استاد به‌عنوان سوال نخست با توجه به اینکه در بحث روشی بین سازمان تروریستی داعش و منافقین شباهت‌های زیادی وجود دارد و مریم رجوی از سرکرده‌های سازمان در کنگره آمریکا نیز بیان کرده که داعش محصول ایران است، نظرتان را در رد این ادعا و شباهت‌هایی که بین این دو سازمان وجود دارد، بفرمایید.

**‌ ابتدا این نکته را بگویم که بنده سازمان مجاهدین خلق را به مثابه فرقه تلقی می‌کنم، فرقه‌ای که اکنون هیچ اطلاعی از زنده بودن رهبر آن وجود ندارد و سال‌هاست که مسعود رجوی در انظار عمومی حضور نیافته و حتی پیام‌های صوتی‌اش نیز محل تردید است.

با توجه به اینکه در سال 86 رجوی در خاک عراق دیده شد با این حال اکنون سناریوهای مختلفی درباره مرگ و آسیب‌دیدگی و زندگی او وجود دارد به هرحال آنچه اهمیت دارد این است که این سازمان اکنون بدون رهبر است!

* علت اینکه مجاهدین مکان اولیه اسکان خود پس از ایران را از فرانسه به بغداد تغییر دادند، چه بود؟

**‌ سازمان مجاهدین خلق به تعبیر شما در تاریخ 17 خرداد ماه 1365 اعلام کرد که بنا دارد تشکیلات خود را از فرانسه به بغداد منتقل کند، فرانسوی‌ها در این زمینه به چند علت خیلی مشتاق بودند. نخست اینکه تلاش داشتند روابط خود را برای فروش تسلیحاتشان به ایران بهبود بخشند، دوم از مجاهدین احساس خطر می‌کردند و تصور می‌کردند که این سازمان برایشان تهدیدی محسوب می‌شود و سوم اینکه منتی هم بر سر صدام بگذارند به این علت که می‌خواستند چندین هزار عنصر ستیزه‌جو را به داخل خاک ایران بفرستند تا با جمهوری اسلامی مقابله کنند.

بنابراین به علل مختلف سازمان مجاهدین با این نقل مکان موافقت کرد و فشارهای وارده از سوی دیگران را بزرگنمایی کرد، در همین اثنا جلسه‌ای در وزارت کشور فرانسه برگزار شد و مسعود رجوی و عناصر مرکزی سازمان نیز در آنجا حضور یافتند، رجوی پس از آن جلسه می‌گوید که به آنها گفته شد فعالیت‌های خود را یا کم کرده یا تعطیل کنند بنابراین آنها هم که نمی‌توانستند فعالیت‌ها را کم کنند، تصمیم گرفتند از فرانسه به بغداد نقل مکان کنند.

به این نکته باید توجه داشته باشیم که رجوی پس از واقعه هفتم تیر خاک ایران را ترک کرد و حتی با اینکه امکان داشت همسر و فرزند شیرخواره‌اش را نیز با خود ببرد، چون به همراه ابوالحسن بنی‌صدر با یک هواپیمای باری به پاریس رفت، 5 ماه بعد از آن اتفاق، موسی خیابانی و همسرش اشرف ربیعی در خانه تیمی مرکزی واقع در زعفرانیه تهران به هلاکت رسیدند.

ظاهرا رجوی نیز در ایامی در خانه‌های تیمی زندگی می‌کرد و دائم هم خانه را تعویض می‌کرد که در این بین به دختر بنی‌صدر، فیروزه علاقه‌مند شده بود و قید همسر و فرزندش را زده بود. هضم این قضیه حتی برای جامعه ایران نیز در آن دوره سخت بود.

شخصیت مسعود رجوی به گونه‌ای بود که هیچگاه مرد حضور در صحنه‌ها نبود، همیشه صحنه را ترک می‌کرد. در عملیات‌های بعدی نیز در عراق صحنه را ترک می‌کرد و اکنون هم همینطور است.

* زمینه ارتباط رژیم بعث و سازمان مجاهدین خلق چطور فراهم شد؟

**‌ یک سال و نیم پس از خروج رجوی از ایران، وی با معاون قدر صدام (میخاییل یوحنا) ملقب به طارق عزیز ملاقات می‌کند اینگونه وارد فاز جدیدی می‌شود البته پیش از آن هم ارتباطاتی داشت و زمانی که قرار شد سازمان به بغداد نقل مکان کند رجوی احساس کرد که با این شرایط پیش آمده از سوی حاکمیت عراق پیشنهاد خوبی شده و موقعیت فراهم است.

البته مسائل دیگری نیز وجود داشت و سازمان در وضعیت بدی بود و ناچار شد به عراق مهاجرت کند. حتی زمان مهاجرت مسائل طلاق سازمانی مطرح نبود که در سازمان نیز به مسائل ناموسی مطرح شد نیز مورد تحمل قرار گرفت بدین صورت که این امر که همسرانشان از آنها جدا شود و با دیگری ازدواج کند را تحمل می‌کردند.

* رابطه کارکنان سازمان با رؤسا به چه صورت بود؟

**‌ رابطه در سازمان از بالا به پایین است اعضا در سازمان به روبات تبدیل شدند.

دستورات سازمانی رهبر فرقه به اعضا دیکته و بی‌چون و چرا باید اطاعت می‌شد بنابراین در این رابطه بین رهبر و کارکنان سازمان علاقه وجود نداشت بلکه رابطه مرید و مرادی و بدون فکر و اندیشه بود بنابراین ارتباط دموکراتیک در سازمان حاکم نبود بلکه نوعی سانترالیسم (مرکزگرایی) بود.

اندیشه‌ورزی از اعضا عامدانه سلب ‌شد، چرا که هر یک از اعضا اگر به توانایی بالای ذهنی دست می‌یافتند بدون استثنا قدرت تحمل کردن شرایط تحمیلی را نداشتند، در حالی که حتی چنین شرایطی در یک سربازخانه حاکم نیست! با توجه به این شرایط است که فضایی به وجود می‌‌‌آید که عضوی راضی می‌شود همسر خود را طلاق داده و به عقد رهبر فرقه در بیاورد.

مجاهدین خلق با استقبال رژیم بعث وارد خاک عراق شدند و در خدمت رژیمی قرار گرفتند که قساوتی بی‌اندازه داشت. طی یک تحقیقی که از سوی رهبر کنگره عراق صورت گرفته بود در دوره حاکمیت صدام حدود 7-6 میلیون عراقی ناپدید شدند.

زمانی یادم می‌آید با سیدمحمدباقر حکیم- از استادانم- صحبت می‌کردم و از او پرسیدم رژیم صدام تا چه زمانی می‌تواند ادامه داشته باشد. او پاسخ داد دعا می‌کنم حضرت حجت ظهور کند تا این رژیم از بین برود. این خاطره را بیان کردم تا میزان اقتدار و قساوت این رژیم را نشان دهم.

یک نمونه دیگر از قساوت‌های این رژیم را بگویم؛ زمانی برای فیلمبرداری و تهیه مستند از صداوسیمای ایران آمدند و فاجعه آن زمان را فیلمبرداری کردند، حتی مردم خود منطقه باورشان نمی‌شد که این کارها، کار عراق باشد.

تصور می‌کردند ایرانیان این کار را کرده‌اند. اینها با مردم خودشان چنین رفتار کردند! حتی در پرونده‌ای که در کتاب خوابگردها من درباره بمباران شیمیایی کار کردم، آوردم که یک زمان از سازمان درخواست کردند تأثیر بمباران را در گروه خونی ایرانیان آن منطقه بررسی کنند که بسیار اسفناک است، حتی ماجرای حجاج ایرانی و کشتارشان را نیز بررسی کردم.

حتی نمونه آخر هم دسترسی به اطلاعات و مدارک پرونده هسته‌ای ایران توسط رژیم صهیونیسم بود که باز هم کار مجاهدین بود.

یکی از تئوری‌هایی که سازمان مجاهدین دارد این است که مدعی بودند رژیم ایران فاشیستی است. فاشیسم از امپریالیسم بدتر است. در جریان جنگ دوم جهانی استالین حاضر شد با چرچیل دست بدهد با وجود اینکه او را شیطان قلمداد می‌کرد ولی در مقابل فاشیسم هیتلری ایستاد، حال ببینیم جریانی که با ملت و انقلابی روبه‌رو شده و آنها را فاشیست تلقی می‌کند و تن به همه گونه همکاری هم در مقابله با آنها می‌دهد، تکلیفش چیست. از یک نظرگاه دیگر اینها در مقابل جمهوری اسلامی هر کاری که می‌توانستند انجام داده‌اند یعنی هرجایی که می‌توانستند مقابله‌ای بکنند کوتاهی نکرده‌اند!

بنابراین اگر نگاهی به کل نیروهای مجاهدین قبل از انقلاب بکنیم و آنهایی که زندانی بودند 256 نفر بودند.

* پس چرا اینها این اندازه سروصدا کردند و تعدادشان زیاد به نظر می‌آمد؟

**‌ مجاهدین در یک مقطع زمانی مانند بنی‌صدر دچار خطاهای استراتژیکی شدند.‌ بنی‌صدر تصور می‌کرد رأیی که ملت به او داده‌اند رأی خود او بوده نه حمایت امام و روحانیت از او! همه اینها باعث شد سازمان فریب بخورد حتی کلاس‌های مسعود رجوی در دانشگاه شریف نیز به این فریب خوردن دامن زد، چرا که تصور کردند همه این افرادی که در کلاس‌های جهان‌بینی او ساعت‌ها حضور می‌یابند طرفداران پروپا قرصش هستند.

* این امر متأثر از چه پیشینه نظری است؟

**‌ مجاهدین در دوران حضور در زندان به دنبال تدوین ایدئولوژی بودند و اعتقاد داشتند که روحانیت درباره مسائل مختلف تنها عقیده دارد ولی آنها ایدئولوژی دارند و بین اجزایشان هماهنگی است؛ آنها کادرهای سازمانی ورزیده‌ای هم دارند البته به حق کار مطالعاتی و تئوریکشان خوب بود، چرا که توانسته بودند جزواتی را آماده کرده و مانیفستی تهیه کنند.

حتی خاطرم است که دکتر حبیب‌الله پیمان می‌گفت در هنگامه اوج‌گیری انقلاب و شعله‌ور شدن زبانه‌های جنبش به او هم از درون زندان پیغام داده بودند که به امام پیغام بدهد مقدار حرکت انقلاب را کاهش دهد تا اینها هم از زندان آزاد شوند، چرا که انقلابیون که کادر ندارند و مجاهدین کادر دارند!

* سوالی مطرح می‌شود و آن اینکه مردمی که در کلاس‌های تبیین جهان‌بینی مجاهدین و مسعود رجوی در آن دوره شرکت می‌کردند، حتی روی زمین ساعت‌ها می‌نشستند و گوش فرا می‌دادند یا در درس‌های شب‌های ماه رمضان در مسجد دانشگاه تهران حضور می‌یافتند حتی به قول سعید شاهسوندی، مسؤول نشریه مجاهدین، تیراژ نشریه مجاهدین 450 هزار نسخه بوده که نسبت به جمعیت ایران رقم بالایی است، چرا زمانی که قیام مسلحانه اعلام شد هیچکدام پای کار نماندند؟

**‌ این هم از همان خطاهای محاسباتی بود که گروه‌های تکفیری هم امروز مرتکب می‌شوند و تصور می‌کنند همه مردم پای کار آنها هستند درحالی که مردم هیچ‌گاه مقابل نظام جمهوری اسلامی نمی‌ایستادند! سخنرانی مسعود رجوی در امجدیه و اینکه مطرح کرد وای به روزی که مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ دهیم در مدت زمانی پس از انقلاب مردم را از آنها زده کرد. چندین و چند بار آیت‌الله طالقانی به اینها پیغام داد که دست از کارهایشان بردارند حتی برخی افراد مواضع آقای طالقانی را در آن دوره برنمی‌تابیدند در حالی که مرحوم طالقانی اعتقاد داشت اگر با اینها مدارا شود احتمال خطاهایشان کمتر است درحالی که مدت زمان زیادی از فوت ایشان نگذشت که اشتباهات مجاهدین یکی یکی آغاز شد.

براساس کتاب «روند جدایی» اثر عباس داوری که شامل مجموعه گفت‌وگوهای سازمان منافقین با نهاد امنیتی عراق است که آن زمان داوری مسؤول بخش کارگری سازمان بوده و با 3 نفر؛ دکتر رضا رئیس‌طوسی، حمید نوری و حسین رفیعی کار می‌کرده است.

طوسی جزو بنیانگذاران سازمان و آخوندزاده بود که در آکسفورد تحصیل کرده بود و همچون محمد حنیف‌نژاد، اصغر بدیع‌زادگان و سعید محسن از شخصیت‌های مهم سازمان محسوب می‌شد.

 داوری قبل از اعلام قیام مسلحانه سال 60 به اینها می‌گوید مقابله با نظام جمهوری اسلامی و رویارویی با آنها اجتناب‌ناپذیر است بنابراین ظرف کمتر از 6 ماه ما پیروز می‌شویم و قدرت را به دست می‌گیریم. بعد شروع می‌کنند به عملیات‌های از قبل چیده شده، از جمله سوءقصد به حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای در مسجد ابوذر، واقعه هفتم تیر، شهادت آیت‌الله بهشتی و یارانش و... که با این اتفاقات اینها تصور کردند کار جمهوری اسلامی تمام شده است اما هر چه قدر بیشتر ضربه زدند نظام بیشتر واکسینه و مانند فولاد آبدیده شد.

* شباهت عجیبی بین روش تکفیری‌ها و منافقین است.

**‌ تئوری سازمان با تکفیری‌هایی چون داعش شباهت بسیاری دارد. اینکه صدمه بزنیم تا به وسیله صدمه زدن افراد را به تمکین واداریم و پیروزی با ایجاد رعب و وحشت شعار اینها بود. ملاحظه کنید که داعشی‌ها چرا سر می‌برند؟ 220 سال قبل در سال 1216 هجری قمری، وهابی‌ها از طریق بیابان‌های نجد و حجاز به کربلا حمله کردند و با همکاری عناصر ضدشیعه کربلا به آنجا نفوذ کرده و در روز عید غدیر که شهر تقریبا خالی بود و همه به سمت نجف می‌رفتند براساس منابع مستشرقین و اهل سنت حدود 12 هزار نفر را به قتل رساندند، سرها بریده شد و جوی خون در حرم راه افتاد البته شعارشان نیز کشتن کافران و سربریدن مشرکان بود!

بنابراین این هم جزو مشترکات بین نیروهای تکفیری چون داعش و منافقین است که تلاش دارند رعب و وحشت ایجاد کنند و به شنیع‌ترین وجه قصد تخریب سیمای اسلام را دارند و سعی دارند با حربه اسلام با اسلام مقابله کنند. بنابراین به استناد گفته‌های دکتر شریعتی که به جنگ مذهب علیه مذهب اشاره داشت، اینها هم همین کار را کردند. هدف‌شان هم مخدوش کردن چهره نورانی اسلام ناب محمدی است.

یادم می‌آید زمانی که در گردان غواصی تیپ سیدالشهدا حضور داشتم برادر شهید طهماسبی در چادر ما بود. آن زمان بی‌سیم‌های کمیته انقلاب توسط منافقین کنترل می‌شد. برادر او و 2 بیسیم‌چی دیگر را دستگیر کرده و برده بودند به یکی از خانه‌های تیمی‌شان و بی‌رحمانه شکنجه داده بودند، چرا که بیسیم‌چی‌ها به اطلاعات کمیته و مسائل تحت مراقبت خانه‌های تیمی سازمان دسترسی داشتند. آخرین کاری که با آن 3 نفر کرده بودند این بود که با اتو پوست آنها را سوزانده بودند.

* زنان منافق چه وظایفی داشتند؟

**‌ اینها هم همیشه در اسباب و کیف‌شان آلات قتاله عجیب و غریبی پیدا می‌شد و تصور می‌کردند نظام جمهوری اسلامی فاشیستی است و باید برای مقابله با آن حتی دست بیعت به شیطان هم بدهند بنابراین اینها هم هرکاری که شما تصور کنید انجام می‌دادند.

بنده از مجموع نوارهایی که از پایگاه اشرف بیرون آمد نواری را گوش می‌دادم که درباره اخبار منافقین پس از بمباران منطقه گیشای تهران بود. اینها گزارش می‌دادند که خیلی تلفات زیاد بوده و توصیه می‌کردند باید بیشتر بمباران صورت بگیرد.

کدهای جبهه و جنگ و نزدیک‌ترین سنگرهای خط مقدم در اختیار استراق‌سمعی‌های منافق با دستگاه‌های قوی بود. اینها چون فارسی هم بلد بودند روی بی‌سیم نیروهای ما می‌آمدند و حتی گاهی بچه‌های ما آنها را فریب هم می‌دادند و کدهای اشتباه می‌دادند.

* آیا در اسناد چیزی هم درباره دیدار مسعود رجوی و صدام وجود داشت؟

**‌ بله! این دیگر عادی بود البته رجوی خیلی با صابر الدوری و قاهر جدید حبوش ملاقات می‌کرد و گفت‌وگوهای مشخص با نهاد امنیتی عراق با اینها صورت می‌گرفت البته رجوی برای دیدار با صدام بسیار بی‌تابی می‌کرد ولی خیلی وقت‌ها صدام حاضر به گفت‌وگو با وی نمی‌شد.

این ملاقات‌ها و گفت‌وگوها آنقدر مشمئزکننده است که با تعریف کردن‌شان احساس بدی به انسان دست می‌دهد، نمی‌توانیم اینها را هموطن خودمان بنامیم. یک مورد حتی گفت‌وگوی مسعود رجوی با مسؤول سرویس اطلاعات عراق درباره ترور سپهبد صیادشیرازی است بدین ترتیب که بعد از سوءقصد به جان فرزند ارشد صدام و فلج شدن او، متعاقب آن صدام در پی تلافی و انتقام برآمد و تصور کرد ایرانیان چنین تروری را انجام داده‌اند بنابراین سران گروهک نفاق، صیاد شیرازی را برای طعمه آنها انتخاب کردند.

در زمان جنگ هم با لو دادن عملیات‌ها و بیان مختصات شرایط، از عراقی‌ها پول دریافت می‌کردند این میزان از 5-4 میلیون دلار ماهانه آغاز شد و به قیمت سرسام‌آوری رسید. حتی در یک دوره‌ای مقداری از نفت عراق به صورت آزاد توسط منافقین به فروش می‌رفت- همان کاری که اکنون داعش انجام می‌دهد- به همین دلیل خیلی‌ها برآورد می‌کنند فرقه منافقین صاحب مکنت زیادی است و سرمایه‌گذاری‌های متعددی انجام داده است.

* پس اینطور که مشخص است داعش هم باید سرمایه زیادی داشته باشد.

**‌ بله! الان گفته می‌شود داعش سرمایه مالی بسیاری نسبت به بزرگ‌ترین تروریست‌ها در طول تاریخ از گروه کارلوس و خمرهای سرخ گرفته تا... دارد و این سرمایه حدود 3 میلیارد دلار است که از طریق پولشویی، آدم‌ربایی، اخاذی، تجارت مواد مخدر، تکه‌تکه کردن اعضای بدن و فروش آن، قاچاق انسان، فروش کودکان و زنان و دختران سوری و عراقی به عنوان برده و وضع مالیات به اصطلاح اسلامی در موصل و حلب و جزیه گرفتن و... به دست آمده است.

طبق برآورد داعشی‌ها ماهانه 8 میلیون دلار از طریق مالیات از شرکت‌های مختلف مناطق تحت اشغال دریافت می‌کنند و روزی 2 میلیون دلار نفت می‌فروشند، چرا که اینها به محض فتح یک منطقه سراغ مراکز اقتصادی آنجا می‌روند. تنها از رهگذر حمله به بانک مرکزی موصل 430 میلیون دلار نصیبشان شده است و طلاهای زیادی هم به دست آورده‌اند. حتی چندین هزار کودک سوری و عراقی را به رژیم صهیونیستی فروختند و در یک برهه دختران و زنان نیز با قیمت‌های 50 تا 300 دلار به بالا در بازار مکاره برده‌فروشان حراج شدند.

* آیا این سازمان با دیگر گروه‌های تروریستی از جمله داعش ارتباطی برقرار کرده است؟

**‌ سازمان مجاهدین یا همان فرقه رجوی از هر فرصتی برای تضعیف جمهوری اسلامی ایران استفاده می‌کند، چرا که حیات این سازمان قائم به ایجاد گردوخاک است، در این وضعیت تنفس می‌کند حتی از شعارهای ورزشی در استادیوم‌های ایران نیز می‌خواهد به نفع خود، سود ببرد و از آن یک پروژه سیاسی بسازد. اینگونه خلاصه کنم که فرقه رجوی بی‌رحم‌ترین و خشن‌ترین اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی ایران است که ملت ایران در هیچ شرایطی حضور اینها را نمی‌پذیرد.

* به بحث گروه‌های تکفیری بپردازیم. به اعتقاد شما گروهک داعش چه طور به وجود آمد و چه شباهتی با سازمان منافقین دارد؟

**‌ جریانات تکفیری محصول تعصب، جهل، ترس و سرخوردگی است. یک زمانی افرادی به خاطر عقایدشان عملیات انتحاری انجام می‌دادند اما الان پیوستن به گروه‌های تکفیری به مثابه یک شغل شده و ماهانه افراد بابت فعالیت در این گروه‌ها حقوق دریافت می‌کنند بنابراین پول خونشان را می‌گیرند!

در یک مقطع تاریخی کشور شوروی سابق به افغانستان حمله کرد و فرصت خوبی برای آمریکا پیدا شد تا شوروی را در یک مخمصه برای آسیب دیدن در افغانستان قرار دهد؛ همانگونه که خودشان در باتلاق ویتنام قرار گرفتند. اینها در آن دوره شروع به حمایت از گروه‌های جهادی سلفی کردند و پدیده‌هایی چون «افغان- عرب‌ها» تکوین یافت.

فردی به نام عبدالله عزام از تبار فلسطینی در شهر پیشاور از اندیشمندان تفکر جهادی- سلفی در آن منطقه مستقر می‌شود و عناصر مختلفی را از جای‌جای جهان دعوت می‌کند تا به دفاع از سرزمین اسلامی افغانستان بپردازند. در این شرایط نیروهای شوروی از افغانستان خارج شدند. خاطرم هست همان زمان عزام اعلام کرد موقعیت جهادی بعدی‌شان فلسطین است البته همان زمان مورد سوءقصد قرار گرفت بنابراین جریانات تکفیری هم تا زمانی که امنیت آمریکا و صهیونیسم را تأمین کنند وجود دارند و زمانی که بخواهند برای غرب ناامنی ایجاد کنند، سریع کنترل می‌شوند.

* یعنی شما هم معتقدید داعش محصول آمریکا و اسرائیل است؟

**‌ دقیقاً! اینها عناصری هستند که در زمین دشمن بازی می‌کنند. مهم‌ترین وظیفه جریانات تکفیری تضعیف کشورهای اسلامی است. همه این کارها رژیم صهیونیستی را تقویت می‌کند و رعب و وحشت در منطقه موجبات فراخوان آمریکا را فراهم می‌آورد بنابراین هر چه بیشتر منطقه احساس خطر کند، هم اسلحه بیشتر به فروش می‌رسد و هم آمریکا پایش در منطقه دراز می‌شود با ائتلافی بین‌المللی برای به اصطلاح مبارزه با داعش و همکاری بیش از 50 کشور!

* زمانی که داعش از خاک اردن و سوریه عبور کرد و به خاک عراق رسید، آمریکا نمی‌توانست به دولت عراق که با هم پیمان امنیتی داشتند، کمک کند؟

**‌ همه اینها بدین علت بوده که غرب احساس کرد اندیشه انقلاب اسلامی در حال گسترش در منطقه است و عمق استراتژیک یافته. این کارها را انجام دادند تا ایران را تضعیف کنند. سال 2005 یادم است با آقای شمس‌الواعظین از بیروت به طرف دمشق می‌رفتیم که یک افسر مسیحی او را شناخت و گفت آقای شمس‌الواعظین! شما مدام در الجزیره صحبت می‌کنی در حالی که ما همه امیدمان به کشور شماست، امیدمان به جمهوری اسلامی ایران است.

به اعتقاد من درگیری ما با آمریکا در آینده اجتناب‌ناپذیر است. دستاویزهای آنها ادامه دارد؛ یک روز پرونده هسته‌ای، فردا حقوق بشر، پس فردا به جرم(!) حمایت ایران از گروه‌های مقاومت.

البته آمریکایی‌ها نقاط ضعفی هم دارند مثلا اینکه ما در پرونده هسته‌ای به اجماع ملی رسیده‌ایم اما درباره برخی مسائل دیگر اختلافاتی هست آن هم به این دلیل است که خیلی از هموطنان از این مسائل آگاهی صحیحی ندارند.

آمریکا ارتش خود را برای دفاع از کشورش به خارج از مرزها می‌فرستد و خاورمیانه نیز پایگاه خوبی برای آنهاست اما باید در نظر داشته باشیم که خاورمیانه امروز بسیار پرالتهاب است، چرا که اختلافات بسیاری در کشورهای این منطقه وجود دارد. بهترین راه مقابله با جریانات تکفیری ضربه زدن به رژیم صهیونیستی است. در دهه اخیر عامل رشد جریانات افراطی در منطقه خود آمریکا بوده و آمریکایی‌ها هم با زدن برج‌های دوقلوی خود نان زیادی از خاورمیانه خورده‌اند.

«جان مک‌کین» چندی پیش اعلام کرد دولت‌شان توانایی مقابله با داعش را دارد ولی قصد انهدام آن را ندارد، چرا که نابودی داعش به سود آمریکا نیست. علتش هم این است که داعش بهترین ابزار در دستان آنها برای خدشه‌دار کردن اسلام ناب است. الان رادیو فردا، بی‌بی‌سی‌فارسی و... و دیگر رسانه‌های آنها داعش را دولت اسلامی و حکومت اسلامی نام می‌برند. پس با این حساب داعش به چه معناست؟ یعنی مشکل ما فقط دولت اسلامی در عراق و شام بود که اکنون محقق شده؟ در سوریه چه می‌گذرد؟ آمریکایی که صدام را ساقط کرد، داعشی‌ها را پیش‌بینی نکرده بود؟ بنابراین این را می‌خواهم بگویم که همه این جریانات و گروه‌ها به نفع اسرائیل و آمریکا کار می‌کنند.

* اینها چه برنامه‌ای برای کشورهای مختلف دارند؟

**‌ همین الان سوریه را ویران کرده‌اند؛ سوریه‌ای که تنها 2 شهر بزرگ دارد و بقیه همه روستاست. وضعیت عراق هم بهتر از آن نیست. صدامی که مقابل ما قرار گرفت یک‌میلیون و 800 هزار نیروی نظامی داشت اما عراق الان چه شرایطی دارد؟

تا به حال کسی شنیده که یک گلوله تکفیری‌ها به سمت صهیونیست‌ها شلیک شود؟ برخی کشورها چون کویت، امارات و قطر به دلیل ترس از حمله تکفیری‌ها به آنها باج می‌دهند و کمک مالی می‌کنند تا به سمت مرزهایشان نروند؛ «صدقه برای رفع بلا!» بنابراین داعش که بازیچه دست آمریکا و اسرائیل در منطقه است بهترین کارت غرب برای بازی در منطقه محسوب می‌شود.

سال 2006، حزب‌الله به طور متوسط روزانه 168 موشک به سرزمین‌های اشغالی شلیک کرد و امروز سردمداران صهیونیست می‌گویند در یک حمله احتمالی حزب‌الله می‌تواند روزی هزار موشک به ما شلیک کند و در این صورت هیچ چیز از اسرائیل باقی نمی‌ماند بنابراین غرب هم سگ‌های هار جریانات تکفیری و در رأس‌شان داعش را علم کرد تا در جایی که لازم است قلاده آنها را باز و مشخص کند به چه کسانی حمله‌ور شوند. بنابراین در حال حاضر گروه‌ داعش که تبدیل به جریانی مزدور غرب و اسرائیل شده دیگر از حالت جهاد خارج شده‌ است البته اینها منشأ اولیه‌شان به لحاظ فکری به ابن تیمیه بازمی‌گردد که در زمان خود مورد تکفیر علمای اهل سنت قرار گرفته بود و بعد هم فرقه مشکوک وهابیت اندیشه‌های وی را عملی کرد. امروز اسناد و مدارک به ما نشان می‌دهد برخی عشایر تشکیل‌دهنده آل‌سعود یهودی‌زاده بوده‌اند، ملک عبدالله که چند ماه پیش مرد، ماسون بود. اینها برای منطقه برنامه و نقشه راه دارند، بهترین راه مهار اینها، شیفت دادن و معکوس کردن منبع تهدید به خود آنهاست. با گاو که زور زیادی دارد ولی عقل ندارد، نباید سرشاخ شد، باید با استفاده از نقطه ضعف آن ضربه وارد کرد.

نام:
ایمیل:
نظر: