صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۸:۵۸  ، 
شناسه خبر : ۲۷۷۹۹۲
ریشه‌یابی فکری داعش در گفت‌وگو با دکتر حمید احمدی
نیکنام ارشدنیا – اشاره: دور جدید وحشت آفرینی داعش از شاخ آفریقا گرفته تا اروپا و تا حاشیه جنوبی خلیج فارس بار دیگر افکار عمومی جهان را متوجه قدرت عملیات تخریبی این فرقه تکفیری کرد. جنگ سالاران داعش شقی‌تر از گذشته همچنان در حال تداوم جنایات خود هستند و با وجود تلاش‌های گسترده بین‌المللی و همچنین مقابله نیروهای مردمی در عراق و کردها در سوریه، نه تنها از حجم و کیفیت عملیات‌های خرابکارانه آنان در عراق و سوریه کاسته نشده، بلکه این گروه به اعمال جنایت و اقدامات تروریستی بیشتر در ورای مرزهای تحت خلافت ادعایی خود روی آورده است. البته از این نکته نیز نمی‌توان غفلت کرد که نیروهای مقاومت در عراق و سوریه ، اخیراً خط پدافندی خود را وسعت داده و بخش‌های قابل توجهی از مناطق اشغالی را آزاد کردند. در این بین این پرسش محل بحث و نظر است که قدرت پیش برنده جنایت‌های داعش چیست و به عبارتی چه رابطه‌ای میان اقدامات تروریستی در تونس و کویت با تکفیری‌های داعش وجود دارد؟ آیا عاملان این حادثه اعضای اصلی نیروهای داعش هستند یا اینکه خودسرانه به اعمال ضد انسانی دست می‌زنند؟ در این خصوص در گفت‌و‌گو با دکتر حمید احمدی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و کارشناس مسائل خاورمیانه و جنبش‌های اسلامی، به ریشه‌یابی و جریان شناسی ایدئولوژی تکفیری در خاورمیانه و تفاوت‌های فکری و سازمانی داعش با اسلاف گذشته خود همچون القاعده پرداخته ایم و در ادامه قدرت تحرک آفرینی تروریست‌های داعش و ارتباط اقدامات تروریستی آنها را در کشورهای دیگر مورد بحث قرار داده‌ایم.

*  برخی در یک مقایسه قابل تأمل عقیده دارند که داعش پس از اخوان المسلمین و القاعده موج سوم تکفیریسم در منطقه محسوب می شود. نگاه شما به این تقسیم بندی چیست ؟

** در درجه اول باید دید چه کسانی این تقسیم بندی را مطرح کردند و اساساً استدلال، ایده و ملاک شان در این تقسیم بندی چیست. واقعیت این است که طرح این سه موج  برایم شگفت انگیز بوده و تا به حال چنین چیزی را نشنیده ام.  من مطالعات زیادی در حوزه ادبیات جنبش‌های اسلامی داشته و آثاری هم در این زمینه تألیف یا ترجمه کرده‌ام و باید تأکید کنم که در دسته‌بندی جنبش‌های مذکور هیچ گاه از اخوان المسلمین به عنوان گروهی تکفیری یاد نشده است،  البته برخی به شاخه منشعب شده اخوان المسلمین در دهه 70 میلادی به عنوان  یک گروه تکفیری  اشاره کرده‌اند. این جریان که «جماعه المسلمین» نام داشت توسط مهندس شکری مصطفی سازماندهی و رهبری می‌شد. آمال و الگوی این حرکت اندیشه‌های سید قطب بود  که جامعه مصر را به جامعه جاهلی تشبیه می‌کرد که مردم آن به سبب دور شدن از آموزه‌های اصیل اسلامی و همچنین زندگی تحت حکومت‌های سکولار و استبدادی، به جاهلیت گرویده‌اند. از نظر او راه درمان این جامعه هجرت به دوران طلایی صدر اسلام است.

از این رو مهندس شکری با انتقاد از شیوه مدیریت و حکمرانی حکومت وقت مصر جامعه این کشور را به رجوع به احکام اصیل اسلامی دعوت و اعلام کرد باید با آموزش و کار فکری زمینه را برای ایجاد دولت اسلامی فراهم ساخت. در برابر تلاش‌ها و اقدامات فکری گروه جماعه المسلمین، دستگاه حکومتی وقت مصر که هراسان و نگران از تداوم حیات این گروه و فعالیت‌های فکری آنان بود، آنها را به تکفیریسم و جهادگرایی متهم کرد. سرویس‌های اطلاعاتی مصر و به تبع آن مطبوعات مصر این گروه را «التکفیر و الهجره» نام نهادند. اما واقعیت غیر از آن چیزی بود که دستگاه حکومتی مصر عنوان می‌کرد. جماعه المسلمین تحت هیچ شرایطی مصری‌ها را کافر و از دین رانده شده نمی‌دانست تا طبق آن تعرض به جان و مال شان مباح باشد.

شکری مصطفی صرفاً اعتقاد داشت، مسلمانان مصر از مسیر اصلی و راستین اسلام منحرف شده‌اند. این جنبه از اندیشه او که قائل به تمایز بین مسلمان واقعی و غیر مسلمان بود زمینه را برای اتهام زنی به وی و دستگاه فکری اش از سوی مطبوعات دولتی مصر فراهم کرد. مهندس شکری مسلمانان واقعی را خود و اعضای گروهش می‌دانست. اما این ادعا هیچ وقت منجر به آن نشد که وی دستور مبارزه مستقیم و تن به تن با سایر مسلمانان و همکیشان مذهبی خود را بدهد.

* طبق این گفته‌ها مشخص است گروه اخوان المسلمین به صورت مستقیم در دایره تکفیریسم قرار نمی‌گیرد و فقط حزبی منشعب شده از این گروه که بیشتر تحت تأثیر آموزه‌های سید قطب بود، بحث مبارزه با جامعه جاهلی را مطرح کرده است.

** دقیقـــاً همین طـــور است. اخوان المسلمین در هیچ دوره‌ای از تاریخ فکری و سیاسی خود به عنوان گروه و حزبی با گرایش‌های تکفیری شناخته نمی‌شود. در هیچ یک از اعلامیه ها، دستور کارها و آموزه‌های آنها، واژه‌های جاهلیت و تکفیر مسلمانان دیده نمی‌شود. اندیشه  جامعه جاهلی را نیز برای نخستین بار سید قطب مطرح کرد و مخالفان فراوانی را در میان هواداران و رهبران تراز اول اخوان المسلمین پیدا کرد. در مقابل رهبری اخوان اندیشه دعوت را ترویج می‌داد. از بزرگان فکری این نحله می‌توان از آقای الهضیبی دومین مرشد عام اخوان نام برد که در کتاب خود، دعاه لا قضات> به نوعی تلاش می کند، به آموزه افراطی سید قطب پاسخ گوید.

او در کتاب خود این نگرش را مطرح می‌سازد که رسالت اصلی ما صرفاً دعوت به آموزه‌های اصلی اسلام است. به عبارتی ما فقط داعی مردم هستیم و اینکه آنها چه اقدام و کنشی را اتخاذ خواهند کرد به خودشان مربوط است. این دیدگاه را پیشتر نیز حسن البنا در کتاب «مذکراه الدعوه و الداعیه» مطرح کرده بود. حسن البنا مؤسس اخوان آشکارا اعلام کرده بود وظیفه اش قضاوت  درباره اعمال مردم نیست. حسن البنا در این خصوص به آیات متعددی از قرآن کریم نیز استناد می‌جست که خداوند متعال رسالت اصلی پیامبر اسلام(ص) را ترویج و معرفی احکام  اسلام و دعوت به آنها می‌دانست.

* با این تفاسیر نتیجه می‌گیریم که  اخوان المسلمین گروهی معتدل بوده که رسالت اصلی خود را روی دعوت مردم گذاشته است. پس ریشه‌های اصلی تکفیریسم را باید در کدام بخش از تاریخ جهان اسلام جست‌وجو کرد؟

** برای ورود به این بحث ابتدا ضروری است تعریفی از تکفیر ارائه دهیم و سپس طبق تعریف ارائه شده به سنجش و ارتباط برخی گروه‌های اسلامی با آموزه‌های تکفیرگرایانه بپردازیم. تکفیرگرا به گروه‌هایی اطلاق می‌شود که غیر از خود را کافر و بی‌دین می‌دانند. این آموزه به شکل قوی و جدی در اندیشه‌های شرق عربی بخصوص در شبه جزیره عربستان حضور داشته است. محمدبن عبدالوهاب با تأثیر پذیری از نگرش‌های فکری ابن حنبل، ابن تیمیه، ابن قیم جوزی و دیگران فکر و ایده تکفیرگرایی را در جهان عرب بنیان نهاد. در خصوص اندیشه‌های ابن تیمیه باید این نکته را در نظر داشت که سید قطب و دیگر گروه‌های اسلامی در غرب عربی هم از دستگاه فکری تیمیه تأثیر پذیرفته بودند اما نوع نگاه و ورود ابن تیمیه به دو قسمت غرب و شرق جهان عرب متفاوت است. به این شکل که در غرب عربی رفتار جهادگرایانه ابن تیمیه بیشتر ملاک بود و در برابر در شرق عربی آموزه‌های عقیدتی تند او مورد استقبال واقع شد. گفتنی است که ابن تیمیه در زمان حمله مغول‌ها مردم را به جهاد و مقاومت در برابر دشمن خارجی فرا می‌خواند.

این بعد از نگرش ابن تیمیه تأثیرات خود را در غرب عربی در گروه‌های جهاد گرای مصر گذاشت. آنها با کنار نهادن جنبه عقیدتی اندیشه تیمیه که معتقد به مبارزه و کشتن شیعیان و غیر مسلمانان بود، اسلام را دین مبارزه و جهاد در برابر دشمنان خارجی دانستند. در شبه جزیره عربستان به سبب عقبه تاریخی و فرهنگی، ابعاد فرقه گرایانه و ضد بدعت ابن تیمیه نضج گرفت. فرقه وهابیت توسط شخص عبدالوهاب با این نگرش که مسلمانان از دین خود خارج شده و باید با مبارزه و جهاد آنها را به راه راستین اسلام هدایت کرد، نخستین جرقه بزرگ را در جهان اسلام در تکفیریسم زد. وهابیون که از شاخه حنبلی اهل تسنن هستند به غیر از خود سایر مسلمانان را منحرف یا کافر دانسته که باید در برابر آنها مبارزه و جهاد کرد. از این رو میراث فکری افراطی ابن تیمیه به شرق عربی رسید و میراث مبارزاتی او به  جنبش‌های اسلامی غرب عربی. به همین خاطر باید در فهم ادبیات تکفیریسم به سراغ اندیشه‌های شرق عربی برویم.

* امروز در منطقه تکفیری‌های داعش آشکارا از مبارزه با مسلمانان و کشتن آنها سخن می‌گویند، آیا می‌توانیم این دیدگاه را مطرح کنیم که عقبه فکری داعش بیشتر از شرق عربی و اندیشه‌های وهابیت است؟

** داعش نماد کامل نگرش‌های ابن تیمیه است. اگر سابقاً اندیشه‌های ابن تیمیه در دو حوزه شرق و غرب عرب تقسیم بندی شده بود این اندیشه امروز به طور کامل در داعش تجسم یافته است. روش این گروه و مباح دانستن خون کافران و مسلمانان شیعه و از سوی دیگر ادعای این گروه مبنی بر تلاش برای احیای خلافت اسلامی همگی نشان از تأثیرات فکری و روشی ابن تیمیه در این گروه است.

* پس طبق دیدگاه شما نمی‌توانیم از عبارت موج‌های جداگانه تکفیرگرایی در جهان اسلام سخن بگوییم ؟

** اگر با اخوان شروع کنیم خیر؛  البته ژیل کپل پژوهشگر فرانسوی در فوریه 2015 در مقاله‌ای در روزنامه نیویورک تایمز از موج سوم و به عبارت درست تر نسل سوم عملیات جهاد ی و جهادگرایان سخن گفت و منظورش تمرکز داعش بر اروپا بود. او نسل نخست را جهادگرایان دهه 1980 می دانست که بیشتر اهداف ضد روسی و ضد غربی را هدف قرار می دادند. نسل دوم با القاعده و با هدف قرار دادن امریکا در دهه های 1990 و دهه نخست قرن بیست و یکم به صحنه آمد و نسل سوم داعش بود که از 2015 اروپا را هدف قرار داد.

من خود پیش از پیدایش داعش در مقاله‌ای  به طبقه‌بندی خشونت در جنبش‌های اسلامی دست زدم و از سه نوع خشونت تحت عناوین خشونت واکنشی، ایدئولوژیک و فرقه‌ای نام بردم که در کتاب «جامعه شناسی جنبش‌های اسلامی» چاپ شده است.  خشونت واکنشی زمانی است که جنبش اسلامی در معرض فشارها و سرکوب‌های گسترده حکومتی است. در چنین شرایطی  جنبش مورد نظر با اتخاذ اقدام‌هایی همچون ترورهای سیاسی به سرکوب حکومتی واکنش نشان می‌داد. اقدام‌های گروه اخوان المسلمین در دوران جمال عبدالناصر در این قالب تحلیل می‌شود.

در آن دوره اخوانی‌ها در واکنش به فشارهای سیاسی حکومت به ترور نقراشی پاشا نخست وزیر مصر در سال 1948 دست زدند  و در 1954 برای ترور عبدالناصر تلاش کردند.  نوع دوم خشونت، خشونت ایدئولوژیک است که با اندیشه‌ها و اقدام‌های سید قطب آغاز شده است. این نوع خشونت همان طور که از اسم آن مشخص است توجیه ایدئولوژیک داشت  و کاربرد سلاح  را مشروع می دانست. البته در این خصوص باید گفت که سید قطب با توجه به فراگیری اندیشه‌های مارکسیستی در آن دوره تحت تأثیر این اندیشه نیز قرار گرفته بود.

کما اینکه در ایران نیز گروه‌هایی همچون مجاهدین خلق و  سایر اسلام گرایان نیز متأثر از تئوری مبارزه طبقاتی مارکس و بعدها جنگ‌های چریکی چه‌گوارا و مائو بودند.  هدف این نوع خشونت کارگزاران حکومتی است تا با ترور و قتل آنها زمینه تشکیل حکومت اسلامی فراهم شود. خشونت سوم، خشونت فرقه‌ای است که از اواخر دهه 80 و 90 میلادی با ظهور القاعده بتدریج در جهان اسلام بروز و ظهور یافت. تکفیریسم در این نوع از خشونت نمایان و برجسته شد و امروزه در اقدام‌های داعش تجسم واقعی و دقیق پیدا کرده است. این نوع سوم خشونت یا خشونت فرقه ای محصول تلاقی جنبش‌های اسلامی شرق و غرب عربی است که در افغانستان دهه 80 علیه تهدید شوروی  گرد هم آمدند.

در این سال‌ها گروه‌های اسلامی مختلفی از الجزایر، مصر، اردن، فلسطین و سودان با افراط گرایان وهابی عربستان به همکاری پرداختند. در جریان این همکاری‌ها بود که ابن تیمیه فکری و مجاهد به هم رسیدند و این امر مبنای ظهور القاعده و حرکت‌های تکفیری در منطقه شد.  در این میان غرب عربی مغز متفکر و سازماندهی این جریانات شد و شرق عربی، بدنه تشکیلاتی و مالی تکفیریسم را راهبری کرد.

از این سال‌ها به بعد شاهد گسیل موج تکفیریسم از افغانستان و پاکستان به کشورهای عربی منطقه هستیم به طوری که طی سال‌های دهه 90 با مهاجرت افغان‌های عرب به کشورهای الجزایر، مصر و دیگر کشورهای آفریقای شمالی شاهد موج انفجارهای تروریستی گسترده و هدفمند بودیم. طبق آمارها طی این سال‌ها بیش از ده‌ها گردشگر خارجی  و صد‌ها هزار شهروند عرب، بویژه در جریان جنگ‌های داخلی الجزایر در سال‌های 1991-1996 کشته و زخمی شدند.

* با این نگاه می‌توان گفت، تروریست هایی که در دهه‌های 80 و 90میلادی به کشورهای عربی ســرازیر شـــدند از تعلیم یافتگان القاعده بودند؟

** بعد از سال‌های 80 میلادی موج افراط گرایی تکفیری بتدریج به سبب شرایط بین‌المللی و داخلی شروع به قدرت گرفتن کرد. در این سال‌ها شاهد حضور و نقش جدی سپاه صحابه در پاکستان، حتی قبل از القاعده هستیم که مستقیم به نفی و طرد دیگران و بویژه شیعیان حکم می‌داد. در نگاه این گروه شیعیان ملحد بوده و باید با آنها مبارزه شود. آنها طی سال‌ها در پاکستان عملیات‌های تروریستی متعددی را علیه شیعیان انجام دادند. در شمال آفریقا هم بعد از سال‌های 90 شاخه‌های افراطی گروه‌های اسلامی به تدریج شروع به انجام اقدام‌های تروریستی علیه شهروندان و گردشگران خارجی کردند. گروه‌هایی مثل جماعت اسلامی مسلح و جریان رادیکال جبهه نجات  اسلامی در الجزایر طی این سال‌ها اقدام‌های خشونت‌زای فراوانی را علیه مسلمانان انجام دادند.

اما روی هم رفته آنچه ملموس بوده و عینیت بیشتری داشت، این است که داعش در سطح جهانی به تکفیرگرایی به شکل واقعی شکل و جهت داد. به عبارتی این سازمان اوج بالندگی تفکر تکفیر گرایی در اندیشه‌های چند صد ساله جهان عرب بود و به الگویی برای دیگر حرکت‌ها در منطقه و جهان تبدیل شد.

* اگر القاعده را الهام بخش اندیشه‌های تکفیری بدانیم آیا می‌توانیم این دیدگاه را مطرح کنیم که داعش امروز نماینده مدرن این گروه در خاورمیانه است؟

** با وجود تشابهات فراوان میان القاعده و داعش باید گفت که اختلاف‌ها و تفاوت‌های جدی در روش‌ها و حتی اندیشه این دو وجود دارد. در خصوص زمینه‌های مشترک باید گفت که هر دو گرایش از اندیشه‌های سلفی وهابی تغذیه می‌کنند و عقبه فکری آنها به‌اندیشه‌های ابن تیمیه و دیگر سلفی‌های افراطی می‌رسد. اما در بعد تفاوت‌ها باید دو مسأله را در نظر گرفت.  بسیاری از تحلیلگران بین داعش و القاعده در غلظت و درجه  تکفیری بودن تفاوت می‌گذارند. به این شکل که داعش تکفیری تر از القاعده است. میزان خشونت و حد و مرزهای غیریتی این گروه در قیاس با القاعده بسیار گسترده تر است و اعمال خشونت‌های این گروه علیه همکیشان مذهبی خود بیشتر از القاعده است. نکته بعدی که در خصوص تفاوت‌ها مطرح می‌شود، در بعد عقیدتی خیلی‌ها داعش را وهابی تر از القاعده می‌دانند. این تقسیم بندی‌ها در عین درستی نسبی،  از نظر من با اشکالاتی نیز روبه‌رو است.

از نظر ایدئولوژیک بی‌تردید القاعده با توجه به وابستگی آن به شبه جزیره عربستان از اندیشه‌های وهابیت بیشتر تأثیر پذیرفته است تا داعش که بر آمده از میدان عراق است و ترکیب قدرتمندی از اندیشه‌ها و اقدام‌های بعثی نیز در آن وجود داشته است. طرفداران این تفاوت گذاری به شیوه عمل و خشونت نگاه می‌کنند و داعش را مرحله نهایی تکفیرگرایی به حساب می‌آورند. آنچه مشخصه اصلی تفاوت میان داعش و القاعده است در استراتژی است و نه‌اندیشه تنها. القاعده هدف و استراتژی خود را روی غیر مسلمانان و مشخصاً شهروندان و مقامات کشورهای غربی متمرکز کرده بود و در شعار‌های خود هم مبارزه با امپریالیسم غربی را ترویج می‌داد.

آنها این ادعا را مطرح می‌کردند که به نمایندگی از مسلمانان پرچم مبارزه با هژمونی غرب و بخصوص امریکا را بر عهده گرفته‌اند. این در حالی است که اولویت مبارزاتی داعش، مسلمانان و مذاهب اسلامی درون سرزمین های اسلامی است. به عبارتی داعشی‌ها دشمن نزدیک را بر دشمن دور اولویت داده‌اند. نکته دیگری که در این خصوص باید گفت این است که لایه‌های اولیه داعش از خشونت فرقه‌ای و اسلام به عنوان یک ابزار جهت نیل به اهداف خود بهره می‌برند. گردن زدن ها، قتل‌های دسته جمعی و زنده زنده سوزاندن‌ها همگی قبل از آنکه جنبه عقیدتی و دینی باشد، بیشتر راهبردی از سوی داعش برای نمایش قدرت میان نیروهای خود و رعب افکنی در میان مخالفان است.

* به نظر می‌رسد تفاوت دیگری که میان این دو وجود دارد این است که داعش برخلاف القاعده اعضای تروریستی خود را به مسلمانان محدود نکرده و درصدد یارگیری از همه نقاط جهان است.

** این امر پیش از این در القاعده نیز وجود داشت اما به این گستردگی نبود. رهبران داعش با استفاده از فناوری‌های ارتباطی توانستند خودشان را به شبکه جهانی تبدیل و از تمامی نقاط جهان عضو‌گیری کنند.

* نکته بعدی که در خصوص داعش مطرح است، فعالیت‌ها و اقدام‌های فرامنطقه‌ای آن است. اخیراً در منطقه خاورمیانه (کویت، تونس و مصر) حرکت‌های بزرگ تروریستی اتفاق افتاده که تکفیری‌های داعش مسئولیت این حادثه را برعهده گرفته‌اند. آیا پذیرش مسئولیت از سوی داعش استراتژی روانی این گروه است که به دنبال نشان دادن منزلت و توانایی خود بوده یا اینکه واقعاً اعضای این گروه در وقوع این دست حوادث نقش مستقیم دارند.

** طبیعی است عوامل نفوذی داعش در منطقه مسبب اصلی این حوادث هستند. داعشی‌ها با استفاده از شبکه‌های مجازی هوادارانی را از اقصی نقاط جهان جذب کرده‌اند. این افراد گرچه در عراق و سوریه حضور ندارند اما به لحاظ فکری با داعش همراه بوده و آماده انجام عملیات به نفع و نیابت از  این گروه هستند. در برابر هم داعشی‌ها با اعلان مسئولیت این حوادث به دنبال القای این مسأله نزد افکار عمومی جهان هستند که در دومین سال حیات شان نه تنها از حجم و کیفیت عملیات آنها کاسته نشده بلکه اقتدارشان از مرزهای عراق و سوریه نیز فراتر رفته است. به نظرم این امر صرفاً ادعا نیست بلکه واقعیت منطقه و اعلان وفاداری بوکوحرام، القاعده شبه جزیره، یمن، صحرای سینا، افغانستان، پاکستان و لیبی نشان می‌دهد که داعش به گروهی فراتر از مرزهای عراق و سوریه بدل شده است. آنها اکنون در گرو  همین وفاداری‌ها، نیروها و عواملی را در کل منطقه بخصوص در جهان عرب برای خود ترتیب داده‌اند.

* در خصوص حوادث تروریستی تونس و کویت این دیدگاه مطرح است که داعشی‌ها بعد از تحمل شکست از سوی نیروهای کردی به دنبال فرافکنی شکست‌های داخلی خود هستند، این امر را چقدر واقعی می‌دانید؟

** سابقاً هم داعش برای کم اهمیت نشان دادن پیروزی‌های مخالفان اش از چنین استراتژی‌هایی بهره می‌گرفت و اکنون هم با اعلان تهدیدات گسترده در بیرون مرزها و همچنین اعلان عملیات در خارج از سوریه و عراق به دنبال تغییر فضای روانی منازعه است.

* با توجه به پیشروی نیروهای کردی در سوریه و از طرف دیگر جبهه مردمی عراق دورنمای منازعه در منطقه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

** داعش در عراق با توجه به آمادگی بالای نیروهای عراق و همچنین مشروعیت مردمی دولت عراق قابل کنترل است. نیروهای عراقی اکنون با دریافت تجهیزات و پشتیبانی لجستیکی از سوی برخی کشورهای منطقه و جهان توانسته‌اند جبهه مبارزه علیه تکفیر گرایی را به نفع خود تغییر دهند. نکته دیگر در خصوص عراق، اجماع قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای برای برقراری ثبات سیاسی در این کشور است. امروز همه کشورهای دوست و دشمن بر سر تأمین ثبات و وحدت ارضی عراق اجماع نظر پیدا کرده‌اند. در صورتی که در سوریه وضعیت به شکل معناداری متفاوت است.

دولت مرکزی در سوریه توان و کنترل خود را تا حدودی از دست داده است و کشورهای خارجی نیز در خصوص آینده این کشور اجماع نظر ندارند. غربی‌ها هنوز بر سر اینکه اسد در قدرت بماند یا خلع شود  به اجماع کامل نرسیده‌اند. از سوی دیگر گروه‌های گوناگون افراطی در این کشور حضور دارند که همگی به نوبه خود بر پیچیدگی تحولات سوریه افزوده است. از این رو احتمالاً در آینده شاهد عقب نشینی نیروهای تکفیری از عراق به سمت سوریه خواهیم بود.

نام:
ایمیل:
نظر: