نویسنده: سعید طلوعیان / دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس
جوامع انسانی به طور طبیعی با مجموعهای از مسائل، مشکلات و امور گوناگون درگیر هستند که سرنوشت آنان به نوعی در گرو چگونگی تحلیل و فهم از آن مسائل در ابتدا و از سویی دیگر راهکارهای ارائه شده برای حل آن است. هر جامعه توصیفی از وضع موجود خود میخواهد و آرمانی برای دست و پا کردن وضع مطلوب و سپس هنجارگرایی و تعریف باید و نبایدهایی برای نیل به این مرحله. مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، امنیتی، آیندهپژوهی، روانشناسی و... همه جزء بدیهی و گریزناپذیر در هر جامعهای محسوب میشود. هر جامعهای در سطوح گوناگون با مسائلی در این حوزهها درگیر است که باید برای آنها راهکار پیدا کند، ارزیابی کند و مسیر آینده را ترسیم کند. میتوان با قاطعیت تمام این مسائل را مسائل حوزه علوم انسانی به شمار آورد. در حقیقت کارویژه علوم انسانی در جوامع پاسخ به این نوع پرسشهاست. کار ویژه کلان علوم انسانی توصیف و تجویز است. توصیف آنچه هست و تجویز آنچه باید باشد. شاخههای مختلف علوم انسانی مانند اقتصاد، علوم سیاسی، مدیریت، روانشناسی و... همه و همه باید تأمینکننده این سلسله نیازها باشند. برای مثال علوم سیاسی وظیفه شناخت فضای سیاسی، نظام سیاسی، تعریف گزارههای سیاسی مختص یک جامعه، ارائه راهکار برای انجام فرآیندهای سیاسی، حل بحرانهای سیاسی، تحلیل وقایع و تحولات سیاسی و... را عهدهدار است.
پیامآوران گوهر تفکر یا ترجمه؟!
بخشهایی از ظرفیت نظام دانشگاهی هر کشور باید به طور جدی به حوزه علوم انسانی اختصاص یابد و به صورت علمی درباره حوزههای گوناگون کار شود. نظام دانشگاهی در حقیقت ذهنیت و حافظه یک جامعه است. آنچه در عرصه واقعی و عینی جامعه رخ میدهد باید در نظام ذهنیت آن جامعه بررسی و مطالعه شود. این مرکز بررسی دانشگاه است و به طور خاص علوم انسانی. در حقیقت بین نظام دانشگاهی هر کشور و جامعه باید ارتباط وسیعی برقرار باشد. بدین معنا که علوم انسانی کارگزار رفع نیازها، پاسخ به مشکلات برنامهریزی و حل گرههای مدیریتی آن کشور باشد. به این معنا که علوم انسانی در یک جامعه به مرحله پیشرفت خود یعنی کاربردی شدن و سپس کارآمد بودن برسد.
متأسفانه در کشور ما چنین ارتباطی میان نظام دانشگاهی، علوم انسانی، نخبگان و اندیشمندان ما و واقعیتهای جامعه برقرار نیست و اگر بتوان نمونههایی موردی و اندک را نیز سراغ گرفت این پدیده نتیجه سیستم و ساختار نیست بلکه فرآیندهایی است که باید به حساب خلاقیت و فردیت گذاشت؛ یعنی عدهای به صورت کنشی و نه ساختاری بر خلاف وضع عمومی دانشگاههای ما، مسائل و مشکلات جامعه را محور بررسیهای علمی قرار دادهاند و روی آن کار میکنند و این هیچ ارتباطی به ساختار نظام دانشگاهی ما ندارد و در حقیقت نمیتواند نتیجه این ساختار تلقی شود.
اما چرا چنین است؟ چرا دانشگاه و به طور خاص علوم انسانی در جامعه ما کارآمد نیست و کاری از پیش نبرده است؟ چرا اندیشمندان جامعه ما به مسائل و مشکلات جامعه ما فکر نمیکنند؟ چرا شناخت درستی از جامعه و مسائل و مشکلات آن در حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نداریم و ایضاً راهکارهای مناسب؟ چرا چنین است و چرا علوم انسانی هیچ قابلیت اجرایی و کاربردی در کشور ما ندارد و فقط مربوط به عالم انتزاع ذهنی و تئوریبافیها و تئوریخوانیهای محض است؟ چرا دانشگاههای ما برای مسائل گوناگون ما نتوانستهاند برنامهای جامع و علمی ارائه دهند؟ و نهایتاً چرا ذهنیت دانشگاهی ما از عینیت اجتماعی ما منقطع شده است و نسبت انفصال بین آنها برقرار گشته است؟
به صورت تیتروار و کلی به پرسشهای فوق میتوان چنین پاسخ گفت؛ علوم انسانی در ذهنیت علمی و مدیریتی کشور ما، در درجهبندی علوم مختلف، در سطوح پایین لحاظ میشود. این نکته حتی در برهه انتخاب رشته در دوران دبیرستان نیز کاملاً مشهود است. متأسفانه برخوردی نمایشگاهی، روتین و شعاری با علوم انسانی میشود. سطح دیدگاه ما نسبت به علوم انسانی آنقدر نازل شده است که گمان کردهایم میتوان آن را در دانشگاههای پیام نور، بدون استاد هم تدریس کرد. متون فعلی علوم انسانی در دانشگاههای ما، ترجمههای یک سده و بعضاً دو سده پیش غرب است. تفکر و تولید علم در آن جایگاهی ندارد و کاملاً ترجمهمحور است. به همین دلیل، نقد، پویایی و تحرک در آن جایی نداشته است. متون علوم انسانی هیچ ارتباطی با مقتضیات جامعه ما ندارند. همچنین صبغه کاربردی آن ضعیف و نظریه و تئوریخوانی محض است. این وضعیت به قدری وخیم است که بسیاری از آن با عنوان فاجعه در علوم انسانی ایران یاد کردهاند.
چنین شرایطی بر همه رشتهها سایه انداخته است. اما در این نوشته به صورت موردی به نسبت جامعهشناسی و علوم سیاسی با یکی از مسائل متعلق آنها پرداخته شده است که با کمی تساهل میتوان مسئله عمومیتری نیز تلقی کرد؛ پرسش از مبنای رفتار سیاسی ایرانیان در انتخابات یکی از مطرحترین موضوعات برای اهالی سیاست و در این مورد شاید برای همه هست. پرسشی جهت پیدا کردن معیاری برای رفتار سیاسی در ایران؛ مبنای رفتار سیاسی مردم در ایران چیست؟ آیا میتوان قاعدهای برای رفتار سیاسی در ایران پیدا کرد؟ پاسخ رایج و مطرح شده از سوی غربیهای ناظر بر رفتار ما و ایضاً غربزدههای داخلی یک عبارت بیش نیست: «غیر قابل پیشبینی». چراکه علوم انسانی جامعه ما اساساً مبنایی وارداتی دارد و مبدأ این اخذ هم علوم انسانی غرب است.
اما آیا پاسخ همین است، آیا بیمبنایی مبنای رفتار سیاسی در ایران است یا نه، معیارها و الگوهایی بر این رفتار سایه افکنده و کسی تاکنون سراغشان را نگرفته است؟ یافتن پاسخ برای سؤالی این چنین، دشوار مینماید مخصوصاً زمانی که از عالم انتزاع درونی، نگاهی به دنیای عینی بیرونی هم بیندازیم. به صورت قاعدهای بدیهی باید بپذیریم که پاسخی علمی برای این سؤال را باید از اهل علم گرفت. اما سؤال اینجاست که آیا عالمان علوم انسانی در کشورمان هرگز سر از لاک عالم انتزاع درون خود بیرون آوردهاند که از آنان انتظار پاسخ برای سؤالی از دنیای بیرونی عینی را داشت؟ جواب هم بدیهی است؛ هرگز! اما تر و خشک را نباید با هم سوزاند. در مقابل خودباختگی برخی اساتید که حافظان نظم کهن (ترجمهسالاری) هستند روزگار ما پیامآورانی نو هم دارد، پیامآوران گوهر تفکر و نه ترجمه.
کندوکاو در ماهیت معمایی ایران
دکتر حسین کچویان استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران به زعم من از پیامآوران روزگار ما است و این ادعا را نیازی به ثبوت نیست، صفآرایی حافظان نظم کهن در برابر او نشان این مدعاست؛ به تعبیر صفار هرندی- که از شاگردان ایشان است- «مقاومت بیحاصل حافظان نظم کهن در برابر پیامآوران روزگار نو، رسم همیشگی تاریخ است» آری ترجمهسالاران را تاب تحمل تفکرمآبی نیست.
و باز به قول سجاد صفارهرندی، کچویان «نفی تفصیل یافته» است، کسی که حاکمیت چنین وضعیتی در علوم انسانی را به شدت و با قاطعیت تمام نقد میکند و خواهان تحول چنین فرآیندی است. جامعهشناسی که همکارش دکتر سهیلا صادقی او را از جنسی دیگر میداند تولیدات علمیاش خط بطلانی است بر سیطره ترجمهسالاران در فضای علمی کشورمان. کتاب «کند و کاو در ماهیت معمایی ایران» اثری است گرانمایه از این استاد پرکار دانشگاه تهران.
«کندوکاو در ماهیت معمایی ایران» اثر دکتر حسین کچویان، حاصل چند مقاله استاد در بحبوحه انتخابات مجلس شورای اسلامی هفتم در زمستان سال 82 است. دکتر کچویان در این اثر میکوشد تا به عنوان یک جامعهشناس، تحلیلی از یک واقعه غیرمنتظره بدهد که دلالت بر یک معمای سیاسی در ایران دارد. بدین معنا که چرا چنین نتایجی در انتخابات مجلس هفتم رخ داد و به بیان دقیقتر چرا مردم ایران چنین نتایجی را رقم زدند؟ و به تعبیر جامعتر، رفتار سیاسی مردم ایران را چگونه میتوان تبیین کرد؟
دکتر حسین کچویان از جمله اندیشمندان علوم انسانی در جامعه ماست که همواره به موضوعات جامعه خودمان توجه داشته و همت خویش را صرف تجزیه و تحلیل مسائل ایران کرده است چراکه «حسین کچویان، نیرو و انگیزه اساسیاش برای فعالیت نظرورزانه را از علایق عمیق و وجودی خود در «دنیای واقعی» میگیرد. و مگر اغلب بزرگان و مؤثرانِ تاریخ اندیشه وضعیتی جز این داشتهاند؟ برای کچویان، مباحث فکری و نظری صرفاً نوعی تفنن خوشدلانه یا فعالیت حرفهای معطوف به معیشت نیست. کار نظری او در نسبت وثیق با گرمترین علایق و تجربههای زندگیاش، از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس یا شخص امام خمینی (رحمتالله علیه) شکل گرفته و گسترش یافته است. او در خلال همین تجربههاست که بیکفایتی تبیینها و تفاسیر علوم اجتماعی مدرن از فهم درست حیات اجتماعی را وجدان و نیاز به شکلدهی به دستگاه مفهومی متفاوت احساس کرده است.»(1)
بر همین اساس است که نوشتهها و تألیفات دکتر کچویان ارتباط وسیعی با جامعه ایران و واقعیات آن و نیازهای کشور و نظام دارد؛ مروری کوتاه بر تألیفات ایشان نیز مؤید این نکته است.
حسین کچویان مؤلف کتب «نظریههای جامعهشناسی و دین؛ مطالعهای انتقادی» (١٣٨٥)، «تطورات گفتمانهای هویتی ایران»(١٣٨٤)، «تجدد از نگاهی دیگر»(١٣٨3)، «کند و کاو در ماهیت معمایی ایران» (١٣٨٣)، «فوکو و دیرینهشناسی دانش» (١٣٨2)، «پایان ایدئولوژی» (١٣٧6) و مترجم کتب «علم و جامعهشناسی معرفت» (١٣٨٤)، «روشنفکران و شکست در پیامبری» ( ١٣٧٨) میباشد.
همچنین مقالات فراوانی به قلم این استاد به نگارش درآمده است که برخی از آنها عبارتند از: «پوزیتیوزم و جامعهشناسی در ایران»، «کندوکاو در نابرابریهای آموزشی در ایران»، «انتخابات نهم غلبه متن بر حاشیه»، «سکولاریزم و حکومت دینی: بررسی انتقادی یک نظریه»، «مشروعیت؛ جست و جوی حق یا رضایت»، «رابطه اخلاق و سیاست»، «اداره دانشگاه و مفهوم برابری سیاسی شهروندان»، «آغاز دشواری بزرگ»، «ضرورت تحول در ساخت قدرت»، «انتخابات نهم: معمایی کشاف یا روشنگر»، «انتخابات نهم از فرهنگ و سیاست تا اقتصادگرایی.»
کتاب «کند و کاو در ماهیت معمایی ایران» با عنوان فرعی «جهانیسازی، دموکراسی و جامعهشناسی سیاسی ایران» نیز از این قاعده مستثنی نیست. کچویان در این کتاب تلاش کرده است تا با عینک علوم انسانی به پدیده سیاسی مانند انتخابات از رهگذر رفتار سیاسی مردمان کشور بنگرد تا به یکی از مهمترین سؤالات مطرح در حوزه جامعه شناسی سیاسی پاسخ دهد. و آن تبیین این نکته است که مبنای رأی مردم در انتخاباتهای مختلف پس از انقلاب اسلامی چه بوده است. نویسنده این کار را در پرتو مرور چند انتخابات پس از تحولات دوم خرداد 1376 بررسی کرده است.
اصل کتاب مقاله استاد در یکی از روزنامهها با عنوان «ایران سرزمین عجایب» بوده است و سپس تفصیلیافته آن به صورت کتاب در سال 83 چاپ شده است. به علاوه کتاب دارای یک مقاله جدا با عنوان «این حضور معمایی: معمای بسیجی مستمر و سراسری» پیرامون تحلیل راهپیمایی شکوهمند 22 بهمن همان سال است که مورد انتظار غربیها نبود که میپنداشتند ناکامی اصلاحات مورد نظر جناح پیروز در انتخابات ریاست جمهوری هفتم و هشتم و مجلس ششم، نارضایتی رأیدهندگان را به همراه خواهد داشت و دیگر کسی در حمایت از نظام به خیابانها نخواهد آمد.
محور اساسی مطالب کتاب مبتنی بر تحولات سیاسی اخیر ایران از دوم خرداد 1376 تا اول اسفند 1382 که طی آن نگارنده سعی دارد بنیانهای نظری این تحولات و ناسازگاری طرحهای سکولاریستها درباره ایران را تبیین نماید البته نگارنده موضوع بحث خود را بیشتر به انتخاب مجلس هفتم اختصاص داده و نتیجه آن را تداوم انقلاب 1357 میداند. از همین جاست که کچویان رهیافت خود را تأسیس علوم انسانی جدید معطوف به انقلاب اسلامی میداند؛ «به نظر میرسد زمان آن رسیده باشد که علوم اجتماعی ایران و حتی دستاندرکاران امور عملی حوزههای مختلف اجتماعی خود را به جد درگیر این مسئله سازند. زیرا درگیری در این مسئله از لحاظ نظری کلید یا نقطه آغاز تحول در علوم اجتماعی ایران یا ایجاد علوم اجتماعی بومی و همچنین یافتن پاسخهای خاص آن به مشکلات و نیازهای حاصله از انقلاب اسلامی است.»(2)
دکتر حسین کچویان مبدأ برداشتهای غلط از جامعه ایرانی و اشتباهات جناح سکولار در برداشت از تحولات سیاسی ایران پس از انقلاب اسلامی را تسلط نگرش مادی بر جامعهشناسی تجدد که مورد رجوع آنان بود میداند. کچویان ماهیت انقلاب اسلامی را عامل اصلی تعیین رفتار سیاسی مردم در انتخابات میداند؛ «در واقع ایران معاصر با انقلاب اسلامی در هیئت و صورت موجودی معمایی تولد یافت، چراکه تحقق انقلابی با نام خدا و بر پایه دین به هیچ رو در چارچوب درک جامعهشناختی و تاریخی علوم اجتماعی موجود قابل فهم و توضیح نبود... وقوع انقلاب اسلامی آثار خود را بر علوم اجتماعی تجدد باقی گذاشت و بعضی نظریات جاافتاده آن از جمله نظریه دنیوی شدگی یا دنیایی شدن را به طور اساسی به چالش کشید.»(3)
کتاب «کند و کاو در ماهیت معمایی ایران» هرچند با بررسی مقوله انتخابات و نیز بررسی موردی انتخابات هفتم مجلس شورای اسلامی کوشیده است تا مدل ذهنی و مکانیزم تحلیل طبقه نخبه و عامه مردم را تشریح نماید، اما از آن حیث که الگوی کنکاش صورت گرفته مبتنی بر علوم انسانی و اجتماعی و درک جامعه شناختی از پدیده انقلاب ایران و استمرار آن به دور از نگاه سیاسی و جانبدارانه بوده، میتواند راهگشای فهم پدیدههای اجتماعی و نتایج سیاسی نشئت گرفته از تحلیل و انتخاب مردم در سایر عرصهها باشد. کتبی از این رسته در فضای کنونی بحرانزده علوم انسانی در کشور غنیمت است و مطالعه این دست کتب میتواند دریچهای به روششناسی کاربست علوم انسانی در عینیت و پیوند این مقولات ذهنی با مسائل روز بگشاید.