سعدالله زارعی
«حل و فصل پروندههای پیچیده و امنیتی منطقه» این روزها در کانون توجه افکار عمومی منطقه قرار گرفته است. سفرهای دیپلماتیک پیدرپی مقامات منطقهای و فرامنطقهای به کشورهای منطقه و بعضی از رخدادهایی که پیش از این «غیرعملی» به نظر میرسید، به این گزاره که شرایط جدیدی در منطقه پدید آمده و سیاستهای تک روانه و آشتیناپذیر جای خود را به «سیاست توافق» داده، قوت بخشیده است. در این میان گفته میشود ایران، عربستان، روسیه و آمریکا در کانون اصلی حل و فصل پروندههای امنیتی منطقه قرار دارند. در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- «حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات» یک اصل منطقی است و در فرهنگ ما ایرانیان نیز جایگاه ویژهای دارد، از قدیم گفتهایم «گرهی که با دست باز میشود نباید با دندان باز شود» در فرهنگ اسلامی نیز حل و فصل خصومت در مواردی که به آزادی عمل بیشتر جامعه مؤمنین و کاهش هزینههای آنان منجر شود، توصیه شده است؛«صلح حدیبیه» یکی از نمونههای آن است. در این میان حل و فصل خصومت معمولا میان قدرتهایی مطرح میشود که به طور نسبی به موازنه در قدرت درگیری رسیدهاند که اسلام در این خصوص پا را فراتر گذاشته و حل و فصل خصومت با گروه ضعیفتر و در شرایطی که با جنگ میتوان آن را از سر راه برداشت، نیز توصیه میکند. دعوت قبایل یهودی بنیقینقاع و بنیالمصطلق به صلح از سوی پیامبر اعظم(ص) از این موضوع خبر میدهند که البته این پیمان صلح با بروز اولین نشانه خیانت از بین میرود.
2- حل و فصل خصومت در جایی که بر اصول لطمهای وارد نمیکند به هیچ وجه به معنای اعتماد به طرف مقابل نیست بر همین اساس در اسلام همزمان با تلاش برای حل و فصل مسالمتآمیز خصومت، تقویت بنیه نظامی مورد تاکید قرار گرفته است (واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل/ سوره انفال آیه 60) و در جای دیگر بر عدم اعتماد به دشمن و امضایی که پای ورقه صلح میزند، اشاره کرده است (آیه 50 سوره مائده). بر این اساس موضع ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در حل و فصل اختلافات مشخص است و در عین حال از پیچیدگیهایی نیز برخوردار میباشد چرا که پروندهها و طرفهای مقابل متفاوت هستند و راهحلها هم متفاوت میباشند.
3- درباره حل و فصل پروندههای منطقه حرف و حدیثهای زیادی بیان میشود. بعضی از رسانههای خبری به خصوص در حوزه عربی که بعضی از آنها به جبهه مقاومت هم نزدیک هستند، از تغییر شرایط منطقه پس از پایان مذاکرات 6 کشور با ایران در وین خبر دادهاند و بدینوسیله خواستهاند بگویند رویکردهای جدید مذاکراتی در منطقه، یک تصمیم جامع غربی- منطقهای است که به طور خاص ایران و آمریکا در کانون اصلی آن واقع شدهاند.
در این روند گفته شده است که روسیه به دلیل به رسمیت شناخته شدن نقش آن در حل و فصل پروندههای منطقه؛ راضی است و از این رو حاضر شده امتیازاتی را در پرونده سوریه به غرب بدهد و عربستان اگر چه از روند حل و فصل پروندهها با محوریت ایران و آمریکا ناراضی است اما به جهت اینکه برای برونرفت آبرومندانه از بحران یمن به کمک ایران احتیاج دارد، حاضر شده که در پرونده سوریه به نفع اسد امتیاز بدهد. اما این گزارهها به طور دقیق از آنچه در مراودات دیپلماتیک مشاهده میشود، خبر نمیدهند و در واقع صحیح نیستند.
این گزارهها روی یک پایه اساسی سوار شدهاند و اشکال اساسی در این گزارهها دقیقا از اینجا ناشی میشود. پایه اساسی گزارههای مورد اشاره این است «ایران و آمریکا همزمان با توافق در پرونده هستهای، بر حل بحرانهای منطقه از طریق توافق به نتیجه رسیدهاند و به عبارت بهتر آمریکا درصدد پایان دادن به تنشهای منطقهای از طریق توافق با ایران است.»
اگر به ادبیات این روزهای آمریکاییها توجه کنیم درمییابیم که آمریکا در مواجهه با مسایل منطقه از «تجهیز نظامی متحدان خود در برابر قدرت نظامی ایران» حرف میزند و با صراحت میگوید ما یک جبهه منطقهای با محوریت اسرائیل، عربستان و ترکیه و حضور جمعی از کشورهای عربی- اسلامی غرب آسیا و شمال آفریقا علیه ایران راه میاندازیم. بنابراین به فرض آنکه این گزاره درست باشد که اوباما تحت شرایط و با اهداف خاصی توافق با ایران در برنامه هستهای را پذیرفته است، این به معنای «پذیرش ایران» نیست کما اینکه همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی تصریح فرمودهاند، توافق با آمریکا در برنامه هستهای به معنای «پذیرش آمریکا» به عنوان یک طرف قابل اعتماد نیست. به نظر این قلم و با استناد به رفتار و اظهارات آمریکاییها، به دلیل اینکه امکان حفظ ائتلاف جهانی هستهای وجود نداشته است، آمریکا با آخرین استفاده ممکن از این ائتلاف که «برجام» و «قطعنامه2231» بوده، یک ائتلاف ممکن منطقهای با محوریت رژیم صهیونیستی و رژیم سعودی جایگزین آن کرده است و از این رو تحرک ائتلاف حول محور عربستان در پرونده یمن و از جمله همکاری بیشتر نظامی با آن از سوی ارتش آمریکا بیشتر شده و به نتایجی هم رسیده است.
4- اما از آن طرف خبرهای مرتبط با سفر و مذاکرات علی مملوک که یک مقام عالیرتبه امنیتی سوریه است به ریاض واقعیت دارد کما اینکه خبر برگزاری گفتوگوهای سه جانبه عربستان، روسیه و سوریه در ریاض و مذاکرات آتی سه جانبه آنان در مسکو واقعیت دارند. سفر آتی جفری فلتمن آمریکایی، معاون بانکیمون که متخصص مسائل سوریه است به دمشق هم در راه است و در مجموع گفتوگو پیرامون سوریه در سطوح منطقهای و فرامنطقهای یک واقعیت است.
جمهوری اسلامی هم برای این موضوع یک طرح منسجم ارائه کرده و آنچه در گفتوگوهای دو جانبه و سه جانبه و چند جانبه میگذرد نیز غیرمرتبط با طرح ایران نیست. اما این طرح با یک محوریت اساسی جریان دارد و آن هم «نفی تروریزم» است. واقعیت این است که تروریزم یک مشکل مشترک منطقهای است و از این رو کشورهای منطقه به دو دسته تقسیم میشوند؛ کشورهایی که به شدت با تروریزم و پیامدهای آن درگیر هستند که عمدتا کشورهای عضو جبهه مقاومت را شامل شده و کشورهایی که فعلا درگیر نیستند ولی در معرض تروریزم هستند که همه کشورهای منطقه و به خصوص کشورهای فاقد تواناییهای مناسب نظامی نظیر عربستان را شامل میشود.
تجربه چهار سال اخیر به خوبی بیانگر آن است که نه طرح سیاسی بدون یک پیوست قوی نظامی میتواند مردم سوریه و... را نجات دهد و نه طرح نظامی بدون یک پیوست قوی سیاسی قادر به حل ماجرا به نفع ملتهای سوریه و ... است. بر همین اساس میتوان از این «ظرفیتهای نگران» در منطقه استفاده کرد. بر این اساس ایران یک طرح سیاسی را به معرض انتخاب در منطقه قرار داده است. روسیه سالهاست که در مناطق مسلماننشین خود با بحران امنیتی که ریشه در سیاستهای ضدروسی عربستان و آمریکا دارد، مواجه است از سوی دیگر عربستان هم طی یکی- دو سال اخیر با بحران امنیتی ناشی از نفوذ گروههای تروریستی به مناطق نفتی خود مواجه شده است.
و این همزمانی با مداخلات امنیتی عربستان در عراق، سوریه، لبنان و یمن میباشد. طی حدود سه ماه گذشته، شاهد کاهش قدرت عملیاتی گروههای شبهالقاعده- داعش و... در سوریه و عراق بودهایم این موضوع تا حد زیادی امکان موفقیت گروههای تروریستی وابسته را کاهش داده است و این دو موضوع، خود امکان گشودن یک باب مذاکراتی را در منطقه پدید آورده است. برابر اسناد باید گفت سعودیها بیش از ما از لزوم توافق در پرونده تروریزم حرف زدهاند به عنوان مثال سفر علی مملوک عضو ارشد امنیتی سوریه به ریاض پس از آن صورت گرفت که یک عضو دولت عربستان به طور غیررسمی به دمشق سفر کرد. با این وصف ورود ایران به روندی که ولو به صورت ضعیف، احتمال گشایش سیاسی علیه گروههای تروریستی را بدهد کاملا طبیعی است.
5- بعضیها گمان کردهاند که ایران از پروندهای به نفع پرونده دیگر عقب نشسته است به عنوان مثال در سطح منطقه گفته شده است که ایران ایجاد موازنه نظامی بین انصارالله و عربستان را پذیرفته و تحولات نظامی اخیر در عدن، لحج و تعز ناشی از آن است و متقابلاً عربستان عادیسازی روابط ریاض و دمشق را پذیرفته است. اگر چه برای این برداشت صدها مقاله و تحلیل در سطح رسانههای عربی و غیرعربی منطقه منتشر شده و از جمله روزنامه الاخبار لبنان که به جبهه مقاومت نزدیک است نیز دیروز مقالهای را با همین مضمون به چاپ رسانده ولی این برداشت به طور کلی عاری از واقعیت است.
البته این واقعیت دارد که همزمان با کسب آمادگی بیشتر و وارد کردن حدود دو هزار نیروی جدید به جنگ علیه مردم مظلوم یمن از سوی عربستان، ریاض فردی را به طور محرمانه به دمشق اعزام کرده است و درست همزمان با سفر مملوک به ریاض، عملیات سنگین بمباران عدن که به تصرف آن - پس از دو هفته جنگ- منجر شد، آغاز گردید. اما این تحولات تا آنجا که به حمله سعودی به یمن و نتایج آن باز میگردد، ارتباطی به موافقت ایران برای باز شدن باب گفتوگو میان دولت اسد و دولت سعودی ندارد و به طور اصولی، ایران به اندازه سرسوزنی حاضر به معامله با دولت متجاوز سعودی برسر خون مردم مستقلی که در این دنیا تنها به ایران اعتماد دارند، نیست.
6- روند مذاکراتی در منطقه برخلاف آنچه برخی رسانهها نوشته و آن را «شکلگیری قواعد جدیدی در منطقه» خواندهاند، میتواند تحولات محدودی را در حوزههای درگیری پدید آورد، اما نمیتواند ماهیت نظامهای منطقه را دگرگون کند و حس خصومت میان کشوری وابسته به آمریکا با کشوری که آمریکا را کماکان شیطان بزرگ میداند و بر بیاعتمادی به آن تاکید میکند را از میان نمیبرد. نباید در این مسئله تردید کرد که ایران و عربستان در دو سوی جبههای قرار دارند که هر یکی غلبه بر دیگری را در نقطه مرکزی دستور کار خود قرار دادهاند.
البته عربستان با آنکه در دو عنصر «دلار» و «برخورداری از حمایت غرب» دست بالاتر دارد اما در عین حال تاکنون نتوانسته یک جبهه منطقهای را به نفع خود به وجود آورد چرا که عربستان خود در زنجیرهای قرار دارد که کشورهای عرب و مسلمان عضو آن نیز خود را متعهد به حضور در آن میدانند و این در حالی است که ایران در منطقه، جبههای دارد که اعضای آن به جبهه دیگری وابسته نیستند.